به گزارش سرویس وبلاگستان 598، حمید داوود آبادی در آخرین پست وبلاگ خود نوشت:
این
سال ها و روزها، بازار تجلیل و تقدیر از فعالان فرهنگی به خصوص در صدا و
سیما بسیار گرم شده و متاسفانه در عرصه فرهنگ دفاع مقدس اصلا کسی به چنین
موضوعی نیندیشیده و یا اگر هم بوده، بسیار محدود بوده است.
در این
میان بوده اند افرادی که خالصانه، بی هیچ چشمداشت و حتی با وجود موانع
بسیاری که برخی مدعیان نیز بر سر راه آنان قرار می دادند، با چنگ و دندان و
مایه گذاشتن از جسم و روح خویش، تاثیر ارزشمندی در این عرصه داشتند که
متاسفانه نه تنها برای مدیران و مسئولین فرهنگی، که برای مخاطبین نیز گمنام
مانده اند.
شاید برخی تصورشان این است که عرصه فعالیت فرهنگی دفاع
مقدس، مملو است از سکه زر و تقدیر و ... اتفاقا نه. و اگر هم چیزی هست،
متعلق به یک عده بادمجان دورقاب چین است که همواره یا دبیرهمیشه کنگره های
سکه باران شعر و داستان و ... هستند و یا خود را جلوی چشم مدیران قرار می
دهند و مدام نیز از آنان تجلیل شده است که اصلا سزاوارش نبوده اند.
در
این میان، هستند و متاسفانه بودند انسان های بی ادعایی که فقط به فکر
انجام تکلیف خود بوده و در عرصه کار امروزی خویش، خود را همچون رزمنده حاضر
در خط مقدم می پنداشتند؛ و به جای حسرت و افسوس خوردن که چرا زمان جنگ
نبودند، همچون رزمندگان به جای حسرت خوردن به این که چرا عاشورای ۶۱ هجری
نبودند تا امام خویش را یاری کنند، سنگرهای فرهنگی را پر می کنند تا مبادا
دشمن آن جا را هم به تصرف درآورد.
اگر اشتباه نکنم، اواسط سال ۷۲
بود که خانمی تماس گرفت و گفت که از رادیو زنگ می زند. ظاهرا ایشان کتاب
خاطرات بنده "یاد یاران" را خوانده و شدیدا تحت تاثیر قرار گرفته بود. قرار
را برای روز بعد در ساختمان رادیو در میدان ۱۵ خرداد (ارک) گذاشتم.
از
همان بدو ورود، پیشنهادی که داد، خیلی برایم عجیب بود. او متنی از خاطراتم
درباره شهید مصطفی کاظم زاده جلویم گذاشت که به صورت سناریوی نمایش
رادیویی درآورده بود، و گفت که من باید در نقش خود و فرد دیگری در نقش
مصطفی بازی کند و نمایشی رادیویی تولید کنیم.
من که تا آن زمان تجربه چنین کاری را نداشتم، پیشنهاد دادم که فرد دیگری نقش من را ایفا کند که ایشان رد کرد و گفت:
- اصل کار ما بر این است که صاحب خاطره در جای خودش بازی کند و خاطره را به صورت نمایش تعریف کند.
هر چه اصرار کردم که نه، از ایشان انکار که بله.
و سرانجام آن شد که اولین کار نمایشی ام تولید شد.
من
در نقش خودم بودم و جوانی خوش سیما که فهمیدم نامش "امیرحسین مدرس" است،
در نقش مصطفی بازی کرد و انصافا هم نقش او را خوب از آب درآورد.
طی سال های بعد، آن برنامه که ظاهرا مخاطب و طالب زیادی داشت، چندین بار از برنامه "تا انتها حضور" پخش شد.
بعدها
نیز یکی دو بار دیگر خاطرات دیگری ازکتابم را ایشان به صورت نمایشنامه
درآورد که با امیرحسین مدرس و دیگران اجرا کردیم و از رادیو پخش شد.
"طاهره سادات هاشمی پوراصل تهرانی" تهیهکننده رادیو ایران بود که برنامه ارزشمند "تا انتها حضور" را نویسندگی تهیه و تولید می کرد.
وی
از اول آبان ماه سال ۶۱ با عنوان نویسنده، فعالیت خود را در رادیو ایران
آغاز کرد و سال ۷۲ با عنوان شغلی پژوهشگر به استخدام رسمی سازمان درآمد و
به مدت ۱۷ سال در رادیو به عنوان تهیهکننده و سردبیر مشغول بکار بود.
هاشمی
خود نویسندگی و کارشناسی برنامههایش را برعهده داشت و در طول فعالیتش در
رادیو برنامههایی چون "جان شناس"، "سیب نقرهای" و "تا انتها حضور" را
تولید و پخش کرد.
بنا براظهار کارشناسان و مخاطبین، "تاانتها حضور"
پرشنوندهترین، موثرترین و جذابترین برنامههای رادیو ایران در حوزه دفاع
مقدس و پیوند آن با آسیبشناسی مسائل روز جامعه محسوب میشود. هاشمی در این
برنامه ارتباط بسیار خوبی با شهدا و خانوادههای معظم آنها برقرار کرده
بود، به طوری که پنجره جدیدی را به سمت ارزشها و ناگفتههای جنگ و دفاع
مقدس گشوده بود.
طاهره سادات، خواهر "سیدجواد هاشمی"، متولد ۱۳۴۳
سرانجام شامگاه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۹ در سن ۴۶ سالگی بر اثر بیماری سرطان
دارفانی را وداع گفت.
بدون شک خانم هاشمی یکی از فعالان گمنام عرصه
فرهنگ دفاع مقدس است که از دید همگان دورمانده و از او برنامه ارزشمند "تا
انتها حضور" برجای مانده است.
امیدوارم مسئولین رادیو، همه قسمت های آن را مجددا پخش کنند، یا در اینترنت، یا به صورت لوح فشرده در اختیار مخاطبین قرار دهند.
روحش شاد