کد خبر: ۳۱۵۳۷۲
زمان انتشار: ۱۲:۴۶     ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۴
به گزارش پایگاه 598 به نقل از برترين ها/ سارا روستاپور، دوست قديمي من، خاله سارا، محبوب خيلي از بچه‌ها و جزو اولين خاله‌هاي تلويزيون بود. اگر اين روزها برنامه‌اش را ببينيد، تفاوتش را با ساير برنامه‌سازان کودک حس مي‌کنيد؛ فکر شده و از اين هم مهم‌تر با حس و با عشق. گفت‌وگويي رها درباره همه چيز با هم داشتيم و او صادقانه پاسخم را داد. سارا روستاپور را بايد فراتر از مجري و برنامه‌ساز کودک بدانيم.

خودت را براي ما تعريف کن.

سارا روستاپور هستم تا قبل از اينکه پدرم نام فاميلي‌مان را عوض کند ما خانرومناني بوديم که البته الان فاميلي‌ام را دوست ندارم. 12 دي ماه امسال شمع 32 سالگي‌ام را فوت کردم و وارد 33 سالگي شدم.

چرا تو بيشتر خاله سارا هستي تا سارا؟


خود من خيلي درگير اين خاله بودن و درگير تصوير نيستم و زندگي‌ام حول اين محور نمي‌چرخد.

مگر مي‌شود خودت را جدا از شغلت بداني؟


من خودم را خيلي مجري نمي‌دانم، الان بيشتر درگير بخش تحريريه و برنامه‌سازي هستم. رسيدن به شهرت از راه اجرا خيلي ايده‌آل من نيست. روز سوم که اجرا را انجام دادم از همان روز شروع به نوشتن متن کردم و بعد از گذشت يکسال برنامه را خودم تهيه کردم و اين اتفاق برايم مهم‌تر بود. ضمن اينکه کار با کودکان را خيلي دوست دارم و علاقه عجيبي به آنها دارم.

از هر چيزي که به تصوير و کار هنري مربوط است اگر بگذريم سارا ديگر در چه حوزه‌هايي مي‌تواند کار کند؟


خيلي به کارهاي خيريه علاقه‌مند هستم نه براي اينکه بگويم فرد خيري هستم اما فکر مي‌کنم اگر بتوانم اين کار را انجام بدهم، آرامش خواهم داشت. در دوره‌اي از کودکيم درگير يک بيماري بودم و حالا وقتي به بيمارستان مي‌روم عکس آن دوران را با خودم مي‌برم و به خانواده‌ها نشان مي‌دهم تا به آنها بگويم که من هم اين دوران را گذرانده‌ام.

اين جنس کارها را خيلي دوست دارم. در دوران مدرسه دانش‌آموز درسخواني نبودم و وقتي تصميم گرفتم رشته هنر را انتخاب کنم، در دانشگاه سراسري قبول شدم و در نهايت فوق ليسانس کارگرداني نمايش عروسکي را گرفتم و الان بزرگ‌ترين آرزويم اين است که تئاتر بازي کنم. براي تئاتر بازي کردن بايد خيلي تلاش کنم. بازيگران تئاتر حرفه‌اي ما بسيار افراد خبره، با سواد و ريشه‌داري هستند و به اين آساني که فکر مي‌کنيم، نيست.

البته الان مدتي است که خيلي به عکاسي علاقه‌مند شده‌ام و اين کار دنياي من را عوض کرده است. الان مدت يکسال است که دچار يک تحول دروني شده‌ام. من خيلي چيزها را فراموش نمي‌کنم اما سعي مي‌کنم به تلخي هم از آنها ياد نکنم و از آنها درس بگيرم. خودم را نمي‌بازم و به دنبال اين هستم که جايي که آن آرامش را دارم پيدا کنم.

اين آرامش الان کجاست؟


الان در عکاسي کردن است. ممکن است يک قرار کاري مهم و حتي برنامه زنده داشته باشم و خيلي هم ديرم شده باشد اگر يک سوژه عکاسي ببينم در کمال خونسري اول عکسم را مي‌گيرم و بعد مي‌روم. با موبايل هم عکاسي مي‌کنم اما بعد از اديت کردن عکس‌ها از آنها لذت مي‌برم.

ممکن است روزي نمايشگاه هم برگزار کنيد ؟


بله، حتما مي‌خواهم يک نمايشگاه عکاسي با موبايل برگزار کنم. فقط نگاه من است. اصلا عکس‌ها به صورت حرفه‌اي نيست.

چرا برنامه کودکي که تو مي‌سازي با برنامه‌هاي ديگر فرق دارد؟


براي اينکه من بچه‌ها را جدي مي‌گيرم. من روي بچه‌هايي که الان در برنامه من هستند سرمايه‌گذاري کرده‌ام و کلي وقت برايشان گذاشته‌ام براي اينکه آرزوي کودکي خودم مجري‌گري و بازيگري بوده است و اين بچه‌ها يادآور کودکي خودم هستند و مي‌خواهم از راه درست آنها را هم به آرزوي‌شان برسانم.

اگر اين کار را از تو بگيرند چه اتفاقي مي‌افتد؟


خيلي سخت مي‌شود. يک دوره اين اتفاق را تجربه کردم ولي من آدمي هستم که يکجا نمي‌نشينم و حتما راه ديگري را پيدا مي‌کنم. من در بدترين شرايط زندگي‌ام با توکل به خدا اگر دري بسته شود، بازش مي‌کنم. هميشه نمي‌شود مدعي شد که کارهارا خودمان انجام مي‌دهيم. قطعا حکمت خدا هم دخيل است. بدترين اتفاقات زندگي نهايت يک ماه من را درگير مي‌کند. فکر مي‌کنم هيچ چيزي نمي‌تواند انسان را از حرکت رو به جلو نگه دارد.

آدم‌ها اين روزها کمتر انگيزه دارند اما اين انگيزه چيست که تو را حرکت مي‌دهد؟


ما اشرف مخلوقاتيم و زندگي يک فرصت طلايي است. بايد به بهترين شکل از آن استفاده کنيم، خطا کنيم و زندگي کنيم.

اينها شعار نيست؟


نه اصلا. من به اينها فکر مي‌کنم اگر گربه به دنيا آمده بودم، چه اتفاقي مي‌افتاد يا اگر آهو بودم بايد هميشه فرار مي‌کردم. پس از اين فرصت استفاده مي‌کنم و انگيزه‌ام به تعالي رسيدن است. اينکه اگر به 70 سالگي رسيدم به جاي‌ اي‌کاش گفتن به کارهايي که دوست داشتم و انجام دادم فکر کنم.

الان در 33 سالگي‌اي کاش داري؟


نمي‌توانم بگويم ندارم. يک جاهايي در زندگي تصميم‌هاي اشتباه گرفتم. اما باز فکر مي‌کنم اين اتفاق‌ها بايد مي‌افتاد.

خودت را سرزنش مي‌کني؟


خيلي کم. سرزنش کردن مدت کمي است بايد ادامه داد. من به‌شدت فرد درون‌گرايي هستم. اتفاق افتاده است که 6 سال يک مسئله را در دل خودم نگه داشته‌ام. يک اخلاق ديگرمن اين است که يکدفعه گم و گور مي‌شوم و مي‌خواهم فقط براي خودم باشم و فکر کنم و پرونده مسائلي که به آنها فکر مي‌کنم را مي‌بندم.

فرق ما با کساني که فکر نمي‌کنند اين است که من وقتي خودم را با همسالان خودم مقايسه مي‌کنم به اين نتيجه مي‌رسم که من از آنهايي که فکر نمي‌کنند خيلي جلوتر هستم. دوستان من ناخودآگاه شبيه من هستند اما هستند کساني که همسن من هستند اما آرمان‌هاي‌مان خيلي با هم متفاوت است و از اين بابت خيلي خوشحالم.

بزرگ‌ترين ترسي که سراغت مي‌آيد چيست؟


اينکه در هواپيما بميرم. هميشه هم کابوسش را مي‌بينم و فکر مي‌کنم برمي‌گردد به دوران بمباراني که در کودکي شاهدش بودم. من چهار سالگي‌ام را به خاطر دارم. بعد از اين از گربه مي‌ترسم و در آخر از مرگ عزيزانم.

چه رويايي داري؟

خيلي دوست دارم مادر بشوم و اين حس را تجربه کنم.

چه خيالي در ذهن داري؟


اخبار بدي که از کودکان مي‌شنوم خيلي اذيتم مي‌کند و نمي‌دانم چرا از کودکي سهمي ندارند و اين من را خيلي آزار مي‌دهد و من هيچ کاري غير از دعا نمي‌توانم انجام بدهم. خيال خوب هم برايم يک زندگي آرام و بدون دغدغه است و دلم مي‌خواهد با تلفن خاموش يک مسافرت خيلي طولاني بروم و اين مسائل با من است تا زماني که مادر بشوم و کارهايم را محدود کنم.

تا حالا کسي ازت پرسيده، تو که اينقدر بچه دوست داري چرا خودت بچه‌دار نشده‌اي؟


بله؛ همه مي‌پرسند اما تا الان پيش نيامده که بچه‌دار شوم. براي يک زن لذتي بالاتر از مادر شدن وجود ندارد. حس از خود گذشتگي و بزرگ کردن يک انسان ديگر. بايد مراقب باشيم تا آرزوهاي‌مان را به کودکان‌مان تحميل نکنيم. آرزوهاي آنها قطعا با ما فرق دارد. بعضي از پدر و مادر‌هاي شاغل که اين روزها خيلي زياد هستند، فقط بر اساس ما مي‌توانيم بچه‌دار شويم، بچه‌دار مي‌شوند. پدر و مادرهايي که هر دو پزشک هستند اما کودک‌شان خيلي متفاوت است؛ به اين خاطر که اين بچه به دست پرستار و مربي مهد بزرگ مي‌شود و خانواده‌ها تعجب مي‌کنن که چرا فرزندشان شبيه خودشان نيست.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها