به گزارش پایگاه 598 به نقل از خبرنگار آموزش و پرورش خبرگزاری فارس، دانشآموزان سوم دبستانی این آقا معلم فداکار را به خوبی میشناسند چرا که ماجرای نجات دادن دانشآموزان یک دبستان از آتش جزو درس فداکاران کتاب سوم ابتدایی است.
ساعت 11 شنبه 18 بهمن سال 76 بخاری نفتی کلاس دانشاموزان دوم دبستان بجارسر شهرستان شفت استان گیلان آتش گرفت؛ آقای امیدزاده معلم دانشآموزان کلاس پنجمی زودتر از بقیه معلمان متوجه این آتشسوزی شد و خود را به کلاس دوم دبستانی رساند.
بخاری کلاس درست جلوی در، آتش گرفته بود و امکان خروج دانشآموزان وجود نداشت و 30 دانشآموز دوم دبستانی در حالی که به شدت ترسیده بودند فقط فریاد میزدند و کمک میخواستند.
کم کم معلمان دیگر نیز متوجه این حادثه شدند و به کمک آقای امیدزاده شتافتند اما پس از نجات 30 دانشآموز، سر، صورت و دستهای آقا معلم به شدت سوخته بود.
* ساعت 11 روز شنبه 18 بهمن سال 1376
اسدالله زادفلاح که خود را دانشآموز سالهای قبل آقای امیدزاده معرفی میکند و اکنون مدیر هنرستان است، میگوید: الان بچههای کلاس همه ازدواج کردند و کار و زندگی دارند.
وی به ماجرای حادثه آتشسوزی کلاس درس اشاره میکند و میافزاید: آقای امیدزاده 30نفر دانشآموز را از کلاس بیرون آورد اما خودش میان شعلههای آتش گیر کرد و نتوانست بیرون برود.
زادفلاح که در روز آتشسوزی کلاس درس 2 کیلومتر بالاتر از مدرسه حادثهدیده، مدیر مدرسه دیگری بوده است، ادامه میدهد: شدت آتش زیاد بود و هنگامی که امدادگران و مردم میرسند تا نردههای پنجره کلاس را وی بشکنند و آقای امیدزاده را نجات بدهند، گوش، سر، بینی و بدن آقای امیدزاده به شدت دچار سوختگی شد.
وی میگوید: آقای امیدزاده به تهران منتقل شد و مدتها در بستر بیماری بود؛ او 15 سال با رنج و درد سوختگی زندگی کرد.
زادفلاح با بیان اینکه آقای امیدزاده دیگر نتوانست به مدرسه بازگردد، میافزاید: انگشتهای دست راستش قطع شده بود و امکان اینکه بتواند دوباره در کلاس درس حضور یابد خیلی سخت بود و در نهایت نیز 28 تیر ماه سال 91، حالش بد شد و همین که به بیمارستان منتقل شد برای همیشه با زندگی وداع کرد.
به گزارش فارس، آقای امیدزاده بعد از حادثه سوختگی نتوانست به رسالت خود در مدرسه جامعه عمل بپوشاند اما رئیس انجمن روستا بود و در دیدارهایی که مسئولان برای این از خود گذشتگی با او داشتند مشکلات روستا را مطرح کرده و به حل مسائل و مشکلات مردم میپرداخت.
امیدزاده انسان خیّری نیز بود؛ زمین مسجد روستا توسط او اهدا شده بود و خود نیز تا آخرین روزهای ساخت در کنار مردم و کارگران حضور داشت.
* در سال 76، خدا صحنه را حاضر کرد و او امتحان پس داد
رقیه دخت همسر مرحوم امیدزاده میگوید: حسن آقا همیشه درد داشت چرا که 95 درصد سوختگی داشت تمام بدنش و صورتش سوخته بود و پزشکان برایش بینی و گوش ساخته بودند 5 انگشت دست راست قطع شده بود. فقط تنها پاهایش سالم بود که از پوست کشاله ران تا مچ پا را گرفته بودند و بینی و گوش او را ترمیم کرده بودند.
وی به روزهای اول حادثه اشاره میکند و ادامه میدهد: آقای امیدزاده 7 ماه در بیمارستان تهران بستری بود و این در حالی بود که ما هیچ آشنا یا فامیلی در تهران نداشتیم و بنده از صبح تا شب روی یک صندلی نشسته بودم.
همسر آقای امیدزاده با بیان اینکه یادآوری آن روزها برایش بسیار سخت است، میافزاید: یکسال قبل از وقوع آتشسوزی در کلاس درس این حادثه یعنی در سال 75 اتفاق عجیبی افتاد؛ آن زمان تلویزیون سیاه و سفید داشتیم که با باتری کار میکر. یک شب آقای امیدزاده داشت تلویزیون تماشا میکرد؛ من نیز سفره شام را پهن کرده بودم تا هر چه زودتر شام خورده و به کارهای دیگر برسم. آخر همزمان برای کمک به خانواده خیاطی میکردم.
وی اضافه می کند: چند بار به آقای امیدزاده اشاره کردم که چرا سر سفره شام نمیآید که او گفت «خانم متوجه نمیشوی، نگاه کن، اخبار نشان داد یک مدرسه سوخته است و 4 دختر بچه سوختند؛ اگر من آنجا بودم خودم را به آب و آتش میزدم تا جان این بچهها را نجات دهم»، اینها را میگفت و زار زار گریه میکرد. با بیخیالی گفتم «آقا نمیشود کاری کرد اتفاقی است که افتاده» آقای امیدزاده پاسخ داد «خانم اگر طیبه در این اتاق بسوزد تو چه کار میکنی؟»، آن زمان آن دخترهایی که دچار سوختگی شده بودند کلاس چهارم ابتدایی بودند و طیبه دختر من نیز کلاس چهارم ابتدایی بود. گفتم «آقا اگر طیبه بسوزد من هم باید با طیبه بسوزم» و او پاسخ داد «خانم این دخترها هم برای من طیبه هستند» و شروع به گریه کردن کرد.
خانم دخت ادامه میدهد: در سال 76، خدا صحنه را حاضر کرد و او امتحان پس داد؛ امتحان خوبی هم پس داد و از این آزمایش سربلند بیرون آمد.
* پدر الگوی پسران
به گزارش فارس، آقای امیدزاده در آن زمان دارای 6 فرزند بود که یاسر فرزند بزرگش در کلاس نهم درس میخواند که اکنون او نیز پیشه پدر را ادامه داده و اکنون معلم است. اما با این تفاوت که مدرسه استثنایی را برای کار انتخاب کرده است.
از سمت راست یاسر پسر بزرگتر (معلم مدرسه استثنایی)و میثم (مأمور آتشنشانی)
یاسر از این که شغل پدر خود را انتخاب کرده است بسیار خوشحال است و میگوید: پدرم نیت خیر داشت و با خلوص نیت کار میکرد و همیشه دوست داشت به همنوعانش کار کند؛ ما نیز سعی میکنیم صادقانه کار کنیم و اگر ببینیم دانشآموزی مشکلی دارد سعی میکنیم برای حل این مشکل با جان و دل مشکل را حل کنیم.
دانشآموزان یاسر امیدزاده دانشآموزان کم توان ذهنی هستند؛ او میگوید: درس دادن به این دانشآموزان روحیه خاصی میخواهد چرا که این بچهها شرایط جسمانی متفاوتی دارند.
یاسر امیدزاده معتقد است بردباری و صبوریاش را از پدر و مادر آموخته است و روزهایی که پدر از شدت درد به خود مینالید و دم نمیزد و مادر بار زندگی و خانواده را به دوش کشیده بود کلاس درسی برای کودکان خانواده بوده است.
یاسر امیدزاده دو فرزند شامل دختر 8 ساله و پسر 2.5 ساله دارد او به ماجرای پیک نوروزی امسال نیلا دخترش اشاره میکند و میگوید: یک روز نیلا پیک نوروزیاش را کنار من آورد و صفحات آن را ورق زد و گفت «بابا این عکس بابابزرگ است چرا بابابزرگ نیست، چرا رفت».
میثم امیدزاده پسر کوچک آقای امیدزاده اکنون 27 سال دارد و شغل آتشنشانی را انتخاب کرده است. میثم میگوید پدر در تمام مراحل زندگی برایش الگو بوده است و ادامه میدهد هر زمان که برای عملیاتهای آتشنشانی اعزام میشویم پدر مقابل چشمان من است و سعی میکنم مثل او فردی ایثارگر و فداکار باشم.
همسر آقای امیدزاده معتقد است به رغم حادثهای که برای شوهرش اتفاق افتاده است اما او هیچگاه از این که فداکاری را انجام داده گلهای نکرده است و همیشه از اینکه توانسته است آنچه وظیفهاش بوده است را انجام دهد خدا را شاکر بوده است و میگفت «وجدانم راحت است».
به گزارش فارس، مزار آقای امیدزاده به فاصله چند دقیقهای با خانهشان قرار دارد مزاری که اکنون سه سال است به خانه ابدی معلم فداکار گیلانی تبدیل شده است.
در زمان حیات آقای امیدزاده رهبر معظم انقلاب از این مرد بزرگ تجلیل کرد و رئیس جمهور وقت به او نشان لیاقت داد و این فداکاری به یکی از درسهای دانشآموزان دبستانی تبدیل شد اما چند ماهی است که انگار برخی رسانهها به تازگی از خواب بیدار شدند و در صفحات رسانه خود خبر از فوت این معلم دادند فوت مردی که در زمان وداعش با این دنیا چندین مقام کشوری پیام تسلیت دادند و در همان زمان خبر فوت او دلهای دانشآموزان زیادی را عزادار کرد. روحش شاد.
گزارش از مریم عابدینی