کد خبر: ۳۱۲۷۷۴
زمان انتشار: ۱۱:۲۰     ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۴
تاریخ انقلاب - ۱۸۰ روز پس از تسخیر لانه جاسوسی و ۵ روز پس از شکست حمله نظامی به طبس و چهار ماه پیش از شروع جنگ، ۱۰ اردیبهشت ۱۳۵۹ ساعت ۱۱:۳۲، شش مرد مسلح که صورت خود را پوشانده بودند با حمله به سفارت ایران ۲۶ نفر را به گروگان گرفتند؛ حادثه ای که ...

سرویس سیاسی پایگاه 598/ ۱۸۰ روز پس از تسخیر لانه جاسوسی و ۵ روز پس از شکست حمله نظامی به طبس و چهار ماه پیش از شروع جنگ، ۱۰ اردیبهشت ۱۳۵۹ ساعت ۱۱:۳۲، شش مرد مسلح که صورت خود را پوشانده بودند با حمله به سفارت ایران ۲۶ نفر را به گروگان گرفتند؛ حادثه ای که ...


جمع شدن در لندن

۱۱ فروردین ۱۳۵۹، عون به همراه سه نفر از فرودگاه بغداد با گذرنامه های عراقی رهسپار لندن شدند، در این سفر یک افسر اطلاعاتی ارتش بعث عراق به نام سامی محمد علی با نام مستعار روباه آن‌ها را همراهی می‌کرد، او بعدها در رابطه با اقدامات تروریستی سازمان جرج حبش و به اتهام قتل نماینده الفتح در لندن تحت تعقیب قرار گرفت.  

آن‌ها آپارتمانی را در محله Earls Court نزدیک خیابان کنزینگتون اجاره کردند و ادعا کردند که بر حسب تصادف همدیگر را در پرواز پیدا کرده‌اند، پلیس انگلیس بعدها در تحقیقات اولیه خود فاش کرد که اعضای این گروه از طریق سفارت بریتانیا در بغداد، روادید ورود به این کشور را دریافت کرده و پیش از شروع عملیات برای مدتی اوقات خود را در لندن به خرید و عیاشی با پول‌های اعطایی از حکومت صدام سپری کردهاند. آن‌ها حتی برای بازگشت از سفر چند چمدان سوغاتی تهیه کرده بودند؛ و چند شب پیش از حمله به واسطه افراط در عیاشی و زن‌بارگی موجبات اعتراض همسایه‌ها و حتی دخالت پلیس را فراهم کرده بودند.

اعضای گروه اگر چه خود را مسلمان معرفی می‌کنند اما در طول اقامتشان در لندن دوبار مجبور به تغییر خانه خود می‌شوند. زیرا مشروب‌خواری و رفت و آمد زن‌های بدکاره به محل اقامت آن‌ها موجبات زحمت همسایه‌ها را فراهم نموده است، آن‌ها معمولا مست به آپارتمان بازمیگشتند و با زنان معلوم الحال دمخور بودند، در عرض یک هفته صاحب خانه از آن‌ها خواست که آنجا را ترک کنند.

آن‌ها در لندن به یک بنگاه مسکن که توسط «داوود عرفات» مرد اردنی ۳۵ ساله اداره می‌شد رفتند و یک آپارتمان را برای یک هفته اجاره کردند؛ خیابان لکزهام گاردن، شماره ۱۰۵، قرارداد اجاره را عون امضاء کرد. نام واقعی‌اش سلیم توفیق بود. مرد ۲۷ ساله با قدی بلند، موهای پرپشت و فرفری و یک سبیل صدامی!

 آنها به صاحب خانه جدید گفتند که دلیل جابجا شدنشان اضافه شدن یک مرد دیگر و نیاز به منزل بزرگ‌تر بوده. در روزهای بعد افراد دیگری به گروه پیوستند به شکلی که برخی اوقات تعدادشان به ۱۲ نفر می‌رسید.

سلیم علی محمد (معروف به عون) رهبر گروه و اهل خوزستان بود، او در دانشگاه تهران درس خوانده بود و همانجا به یک فعال سیاسی بدل شده بود؛ و به واسطه فعالیت برای سازمان سیاسی خلق عرب توسط ساواک دستگیر و زندانی شده بود؛ همانجا زخمی برداشت که ادعا می‌کرد که توسط شکنجهگران ساواک ایجاد شده است.

شکیر عبدالله رحیل (معروف به فیصل) نفر دوم پس از عون بود که او نیز توسط ساواک دستگیر و زندانی شده بود؛ شکیر سلطان سعید (معروف به حسن)، تمیر محمد حسین (معروف به عباس)، فوزی بداوی نژاد (معروف به علی) و مکی هانون علی (معروف به مکی) که کوچک‌ترین عضو گروه بود.

عون تنها کسی بود که تحصیلات عالیه (لیسانس) داشت و به زبان انگلیسی تسلط داشت، دیگر مهاجمین تحصیلات چندانی نداشتند و تنها می‌توانستند به زبان عربی یا فارسی صحبت کنند.

عون رهبری گروه ۶ نفره مردان مسلح را بر عهده داشت و دقیقاً به همین دلیل بهترین اتاق خواب را که مشرف بر باغچه پشت عمارت بود برای خود برگزید در حالی که مکی عضو دیگر گروه روی زمین در راهروی کنار حمام می‌خوابید.

آن‌ها پیش از این در عراق و زیر نظر سامی محمد علی آموزش دیده و در زمین تمرین تیراندازی سازمان جرج حبش در حومه بغداد با اسلحه‌ها تمرین کرده بودند. سامی محمد علی در لندن به آن‌ها پیوست و همان اسلحه‌ها را که از طریق پست سیاسی سفارت عراق که معمولا بازرسی نمی‌شد به لندن آورده شده بود در اختیار آن‌ها گذاشت تا پس از بررسی نقشه سفارت ایران، حمله به سفارت را آغاز کنند.

سامی محمد علی با صورت گرد و هیکل فربه و سن نزدیک به ۳۰ سال چندین بار به ملاقات آنان آمد تا نقشه سفارت ایران را با یکدیگر مرور کنند. او هر روز نقشه را همراه خود می‌آورد و می‌برد. صبح روز چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت در عرض یک ساعت و نیم، به کمک وابسته نظامی عراق در لندن همه افراد گروه مسلح شدند، ۳ قبضه براونینگ اتوماتیک، یک اسلحه کمری کالیبر ۳۸ و دو قبضه مسلسل کوچک ۹ میلیمتری بلژیکی به همراه تعدادی نارنجک دستی.

آنها به صاحب خانه‌شان اطلاع دادند که برای یک هفته به بریستول می‌روند و پس از آن به عراق بازخواهند گشت و دیگر به آپارتمان احتیاجی نخواهند داشت؛ و ترتیبی داده‌اند که وسایلشان به عراق ارسال شود، آن‌ها ساعت ۹:۳۰ آپارتمان را ترک کردند.

چند روز پیش از حمله در پی تهدیدهای مکرر قبلی از ناحیه بعثی‌ها و حمله ناموفق چند روز قبل به سفارت ایران در بیروت، دکتر غلامعلی افروز کاردار سفارت ایران در نامه‌ای رسمی خطاب به شاخه ضدتروریست پلیس لندن تقاضای حفاظت بیشتر از سفارتخانه را اعلام کرده و روز قبل از حمله، پلیس لندن در نامه‌ای رسمی در این مورد قول مساعد می‌دهد.

روز حادثه (چهارشنبه)

 صبح روز حادثه پلیس محافظ دائم سفارت که زیر نظر پلیس دیپلماتیک انگلستان کار می‌کرد عوض شده و به جای نگهبان همیشگی تریور لاک جایگزین شده بود. چند دقیقه پیش از حمله، لاک به بهانه گرفتن قهوه پست خود را ترک و به داخل سفارت می‌آید و از عباس فلاحی نگهبان ایرانی درب سفارت درخواست قهوه می‌کند.

 ساعت ۱۱:۳۲ صبح همگی افراد مقابل سفارت ایران در محله پرنس گیت لندن حاضر بودند؛ گروه مطابق قرار قبلی به ساختمان اصلی سفارت ایران در خیابان کنزینگتون مراجعه می‌کنند و لاک در غیاب نگهبان ایرانی – که جهت تهیه قهوه برای او در محل پست خود حاضر نیست – درب را به روی مهاجمین باز می‌کند.

 افسر پلیس تریور لاک عضو گروه پلیسهای دیپلماتیک یک اسلحه کمری رولور کالیبر ۳۸ اسمیت وسون مخفی حمل می‌کرد؛ او نتوانست قبل از اینکه توسط مهاجمین دستگیر شود اسلحه خود را بکشد، گرچه توانست دگمه خطر روی بیسیم خود را بزند! او گرچه بازرسی بدنی شد ولی گروگانگیری که او را جستجو می‌کرد نتوانست اسلحه افسر پلیس را بیابد!

 او همچنان تا پایان ماجرا اسلحه خود را به همراه داشت و از درآوردن کت خود نیز امتناع کرد – به بهانه اینکه تصویر خود به عنوان یک افسر پلیس را حفظ کند – تا بتواند همچنان اسلحه را مخفی نگه دارد. لاک همچنین غذاهایی که به او پیشنهاد می‌شد را از ترس اینکه مبادا زمان استفاده از دستشویی یکی از گروگانگیرها او را همراهی کند و اسلحه را بیابد، رد می‌کرد.

 اکثر افراد داخل سفارت دستگیر می‌شوند ولی چهار نفر اقدام به فرار می‌کنند؛ دو نفر با بالا رفتن از پنجره طبقه همکف، یک نفر با بالا رفتن از دیوار حایل بین سفارت ایران و اتیوپی و غلامعلی افروز که با پرش از پنجره طبقه اول سعی در فرار می‌کند ولی در حین فرار آسیب دید و دستگیر می‌شود.

گروگان‌ها به اتاقی در طبقه دوم برده می‌شوند و ۲ تن از مردان مسلح که سر و صورتشان را با چفیه عربی قرمز و سفید پوشانده‌اند وارد اتاق اصلی که گروگان‌ها در آن جمع شده بودند می‌شوند و با لحن آمرانه ای هشدار می‌دهند: «حرکت نکنید، هر کس تکان بخورد بلافاصله کشته می‌شود»، این جمله که به زبان فارسی گفته می‌شود، هویت گروگان‌گیرها را در هاله‌ای از ابهام فرو می‌برد، سپس با صدای بلند می‌پرسند: علی افروز کدامیک از شماست؟ و زمانی که متوجه می‌شوند افروز در میان گروگان‌ها نیست دوباره می‌پرسند: علی افروز کجاست؟

پس از ۲۰ دقیقه و جستجوی مهاجمین، دکتر افروز که روی بالکن سفارت بیهوش شده و پس از پیدا شدن توسط مهاجمین مورد ضرب و شتم قرار گرفته است با سر و صورتی خونین به بقیه گروگان‌ها می‌پیوندد.

 اکثر گروگان‌ها ایرانی هستند؛ همچنین مصطفی کرکوتی روزنامه نگار سوری که بحران سفارت آمریکا را در تهران پوشش می‌دهد و برای یک مصاحبه با دکتر عزتی در سفارت هست، هویت و نقش اصلی او در هاله ای از ابهام است زیرا گروگانگیر ها برخی اوقات با او مشورت می‌کنند، محمد حشیر فاروقی روزنامه نگار پاکستانی الاصل که برای مصاحبه در مورد انقلاب ایران با افروز به سفارت آمده است، سیم هریس و کریس کرامر ۲ خبرنگار BBC هستند که برای دریافت ویزا مراجعه کرده بودند.

 رهبر گروه عون اعلامیه ای که از قبل آماده شده بود را خطاب به گروگان‌ها می‌خواند: گروه سیاسی «شهید محی‌الدین ناصر» قبل از هر چیز از دولت و ملت انگلستان به خاطر عملیاتی که در خاک آن‌ها انجام می‌دهیم عذرخواهی می‌کند. ما از دولت ایران یک تقاضا داریم و آن آزادی ۹۱ زندانی که در زندان‌های مختلف خوزستان زندانی هستند و از دولت انگلیس تقاضا داریم که یک هواپیما در اختیار ما بگذارد که به یکی از کشورهای عربی برگردیم. ضمنا گروه ما تا روز پنجشنبه اول می ۱۹۸۰ ساعت ۱۲ یعنی تنها ۲۴ ساعت مهلت دارد.

 سپس اعلامیه را از پنجره اتاق منشی حسابداری به بیرون پرتاب می‌کند، تا پلیس آن را مطالعه کند. عون مجدداً به اتاق گروگان‌ها بر می‌گردد. در این هنگام دکتر عزتی از عون می‌پرسد آیا خواسته های شما به اطلاع دولت ایران رسیده است؟ و عون پاسخ می‌دهد احتیاجی به این کار نیست، قطعا مقامات انگلیسی تا چند ساعت دیگر به اطلاع دولت ایران خواهند رساند. ولی با صحبت‌هایی که می‌شود قرار می‌شود درخواست‌ها مستقیما به اطلاع وزارت خارجه ایران برسد.

پس از تلاش بسیار ساعت ۹ شب امکان صحبت با قطب زاده وزیر وقت امورخارجه که در ابوظبی بوده ایجاد می‌شود و قطب زاده پس از شنیدن درخواست‌های عون به او پاسخ می‌دهد: ما به خواسته‌های شما اهمیتی نمی‌دهیم و هر کار دلتان می‌خواهد بکنید؛ و عون پاسخ می‌دهد: به هر حال شما مختارید ولی در صورت عدم موافقت کلیه گروگان‌ها را خواهیم کشت.

همچنین در یک تماس تلفنی با خبر بخش برون مرزی بی بی سی، خواسته‌های اشغالگران چنین اعلام می‌شود: خواسته ما آزادی ۹۱ عرب از زندان‌های عربستان (خوزستان) که یکی از استان‌های جنوبی ایران است، می‌باشد. دولت ایران ۲۴ ساعت مهلت دارد که این ۹۱ نفر را آزاد کند و با هواپیما به لندن بیاورد. موقعی که این هواپیما به لندن رسید، ما به همراه گروگان‌ها به یک پایتخت عربی در خاورمیانه پرواز خواهیم کرد و در آنجا گروگان‌ها آزاد خواهند شد.

 آن‌ها همچنین گفتند که خواستار خودمختاری عربستان (خوزستان) و شناسایی آن توسط دولت ایران هستند. اشغالگران هرگز نام پایتخت عربی مورد نظر خود را نگفتند و زمان هم به آنان فرصت نداد تا در این باره تصمیمی بگیرند.

 اشغالگران در پاسخ به خبرنگار BBC خود را وابسته به «سازمان سیاسی خلق عرب» (۱) معرفی می‌کنند ولی بعدها خود را وابسته به «جبهه دموکراتیک برای آزادی عربستان» – خوزستان – می‌نامند.

 شش نفر مهاجمی که به سفارت ایران حمله نمودند نام گروهشان را «شهید محی‌الدین ناصر» گذاشته بودند و نام عملیات را «الشهید» نامیدند. آن‌ها محی‌الدین ناصر را نخستین مبارزی می‌دانستند که به خاطر عربستان (خوزستان) در ۱۹۶۳ کشته شده بود.

 امیر سعیدی نایینی از اولین شاهدان ایرانی حاضر در صحنه می‌گوید: من این را می‌دانم که BBC زودتر از پلیس به آنجا رسید زیرا زمانی که ما پس از ۲۰ دقیقه به محل سفارت رسیدیم داربستی که برای استقرار دوربین‌هایشان بود نیمه کاره بود! و بعد پلیس آمد که منطقه را نواربندی کردند تا ما از یک مقداری بیشتر نزدیک نشویم. وضعیت محافظت از منطقه به حدی رسید که پلیس خیابان کنزینگتون که یکی از خیابان‌های اصلی بود را بست.

 پس از اینکه خبر حمله به سفارت به گوش ایرانی‌های مقیم انگلستان رسید آن‌ها خود را به سفارت رساندند، لحظه به لحظه به جمعیت مقابل سفارت افزوده می‌شد. پس از مدت کوتاهی صحن جلوی سفارت و پارک مقابل سفارت (هاید پارک) (۲) مملو از ایرانی‌های طرفدار انقلاب و امام بود. آن‌ها هر روز تظاهرات می‌کردند و این تظاهرات در رسانه‌های بین المللی پخش می‌شد.

 تلاش پلیس انگلیس نیز در متفرق کردن آن‌ها بی نتیجه است تا آنجا که دولت انگلیس برای مقابله با تظاهرات ایرانی‌های معترض به واقعه سفارت مجبور به استفاده از اسب ضد شورش و استفاده از خشونت می‌شود؛ و در این بین دانشجویان با راستی‌های افراطی لندن و نیروهای پلیس درگیر می‌شوند. ولی این ابزارها اثری ندارد و باعث می‌شود تا جمعیت بیشتری برای اعتراض جمع شوند.

در طول جریان گروگان گیری رسانه‌های انگلیسی سعی زیادی برای مظلوم نمایی خلق عرب می‌کنند و همچنین سعی می‌کنند که تجمعات ایرانی‌ها که در مقابل سفارت کفن‌پوش درخواست ورود به سفارت برای آزادسازی هموطنان خود و یا جایگزینی به جای گروگان‌ها را دارند را حتی الامکان کمرنگ جلوه بدهند؛ ولی دانشجویان تجمع کننده با صحبت کردن با مردم عادی باعث می‌شوند تا بسیاری از مردم بومی نیز با ایرانی‌ها همراه شوند.

در ساعت ۱۶:۳۰ گروگان‌گیرها اولین گروگان را آزاد می‌کنند؛ فریدا مظفریان، او از زمان آغاز گروگان گیری بدحال بود، عون درخواست پزشک را برای بهبود او می‌کند ولی پلیس موافقت نمی‌کند، بقیه گروگان‌ها عون را تشویق می‌کنند که خانم مظفریان که باردار نیز بود را آزاد کند، در نهایت عون تصمیم می‌گیرد او را قبل از اینکه حالش بدتر شود آزاد کند.

 روز دوم (پنجشنبه)

 مهلت اولیه گروگان‌گیرها تمام می‌شود، همه گروگان‌ها سایه مرگ را بالای سر خود احساس می‌کنند؛ عیسی نقی زاده دبیر اول سفارت با صحبت کردن با عون او را متقاعد می‌کند که با کنسولگری تماس بگیرد و آن‌ها را در مورد وخامت اوضاع مطلع سازد. پس از مکالمه تلفنی کارمندان امور کنسولی قول می‌دهند به هر ترتیبی که شده راه حلی بدست بیاورند.

  پس از تماس مجدد متوجه می‌شوند که وضعیت از آنچه انتظار می‌رفت وخیم‌تر است. زیرا کارکنان امور کنسولی اطلاع می‌دهند که پلیس تلفن و فکس‌های سفارت و شعبات وابسته به آن را قطع کرده است، پلیس حتی اجازه نمی‌دهد که یکی از افراد از ساختمان کنسول‌گری خارج شوند؛ در همین اثنا عون از مکالمات نقی زاده متوجه می‌شود که پلیس قصد دارد با طولانی کردن موضوع گروه تروریست را خسته کرده و آن‌ها را مجبور به تسلیم شدن کند، همچنین با توجه به پاسخ قبلی دولت ایران عون شرایط را عوض کرده و توسط رسانه های حاضر در محل تا ساعت ۸ صبح فردا به پلیس مهلت می‌دهد که یک هواپیما حاضر کرده و همچنین سه سفیر عراق، اردن و الجزیره را نیز تا قبل از ساعت فوق به ملاقات آن‌ها بیاورد، در غیر این صورت گروگان‌ها را یکی یکی کشته و از پنجره بیرون می‌اندازد و ساختمان سفارت را نیز منفجر خواهد کرد.

 اسناد تازه آزاد شده آرشیو ملی بریتانیا نشان می‌دهد که وزارت خارجه بریتانیا از سفرای کشورهای مختلف عربی در لندن خواسته بود تا با میانجی‌گری و گفت‌وگو با اشغالگران برای کمک به حل مسالمت‌آمیز و بدون خون‌ریزی ماجرا وارد صحنه شوند، ولی به جز نماینده سازمان آزادی بخش فلسطین در لندن، هیچ یک از دیپلمات‌های عرب حاضر به این کمک نشدند.

  دولت انگلیس که خود درگیر جریانات تجزیه‌طلب یا استقلال‌طلب ایرلندی است مایل نیست این گروگانگیری به خوبی پایان یابد، و از سوی دیگر مایل است پیامی به ایران بدهد که رویه خود را در قبال گروگان‌های امریکایی تغییر دهد. جلسه‌ای به نام کمیته کبری با ریاست وزیر کشور انگلیس تشکیل می‌شود تا اقدام لازم را بررسی و اجرا نماید.

 ساعت ۲۰ عون متوجه صدایی از دیوار سفارت اتیوپی می‌شود، صدا مربوط به سوراخ کردن دیوار توسط تکنیسین پلیس است که قصد دارد دستگاه‌های شنود را در آن کار بگذارد، زمانی که عون از لاک می‌پرسد که صدا مربوط به چیست؟ لاک پاسخ می‌دهد: موش!

 پس از این اتفاق کمیته کبری تصمیم می‌گیرد تا با ایجاد سر و صدای محیطی امکان ادامه کار برای تکنیسین‌ها را فراهم آورد.

در این روز گروگان‌گیرها یکی از خواسته های خود را آزادی زندانیان آمریکایی در دست ایران در ماجرای سفارت آمریکا در ایران بیان می‌کنند، این موضوع توسط دولت انگلستان نیز تلویحاً از دولت ایران خواسته می‌شود – اگر می‌خواهید مشکل سفارتتان در لندن حل شود مشکل سفارت آمریکا در ایران را حل کنید – که این موضوع توسط آیت الله خامنه ای فردای آن روز در نماز جمعه مطرح می‌شود؛ حتی این درخواست از رادیوی NBC انگلستان نیز علناً مطرح می‌شود.

روز سوم (جمعه)

 عون در ساعت ۹:۳۰ در آستانه پنجره طبقه اول ظاهر می‌شود و در حالی که دکتر عزتی را سپر بلای خود ساخته درخواست استفاده از تلکس را می‌کند و تهدید می‌کند در غیر این صورت دکتر عزتی را خواهد کشت، پلیس درخواست او را رد می‌کند.

 عون درخواست قبلی خود مبنی بر صحبت کردن با ۳ سفیر عربی را در مقابل دوربین BBC تکرار می‌کند، درخواست او به سفارت خانه های الجزیره، اردن، کویت، لبنان، سوریه و قطر ابلاغ می‌شود و از آن‌ها خواسته می‌شود تا برای آزادی گروگان‌ها با گروگان‌گیرها صحبت کنند، سفیر اردن بلافاصله این درخواست را رد می‌کند و ۵ سفیر باقیمانده پاسخ می‌دهند که باید با مقامات بالاتر صحبت کنند.

پلیس سرایدار سفارت آقای مجید بهمن پور را پیدا کرده و او را نزد نیروهای SAS می‌برد تا برای آنان نقشه و مشخصات ساختمان سفارت را توضیح دهد، زمانی که او به ساختمان محل استقرار نیروهای SAS که دقیقاً در کنار ساختمان سفارت است می‌رود، متوجه می‌شود که عکس تمامی گروگان‌ها و گروگان‌گیرها روی دیوار نصب شده است، او به نیروهای پلیس توضیح می‌دهد که درب جلوی سفارت به وسیله یک حفاظ فولادی تقویت شده و پنجره های طبقه همکف و اول با شیشه های ضدگلوله پوشانده شده‌اند؛ در نتیجه این صحبت‌ها نقشه برای ورود از درب جلوی سفارت و پنجره های همکف کنار گذاشته می‌شود و کار بر روی نقشه دیگری شروع می‌شود؛ پلیس به گروگان‌گیرها اطلاع می‌دهد که هیچ یک از سفرای یاد شده حاضر نیستند شخصا به محل سفارت بیایند.

روز چهارم (شنبه)

وضعیت بین گروگان‌ها و گروگان‌گیرها کاملا صمیمانه است، گروگان‌گیرها در یک میزگرد به تشریح دلایل حرکت خود برای گروگان‌ها می‌پردازند و به قول یکی از گروگان‌ها اسلحه‌ها حالت اسباب بازی به خود گرفته است. در این بین برخی از گروگان‌گیرها به وسیله ماژیک روی دیوار مشغول نوشتن شعارهایی بر علیه امام خمینی، حجت الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی و دکتر بهشتی هستند.

 همان روز رادیو ایران پیامی پخش می‌کند با این مضمون که گروگان‌های سفارت ایران پیامی محرمانه برای آن‌ها فرستاده‌اند و در آن اطلاع داده‌اند که حاضرند جان خود را در راه جمهوری اسلامی فدا کنند. عون چون می‌دانست چنین پیامی اگر هم به دست مقامات ایرانی رسیده باشد از طرف گروگان‌ها فرستاده نشده است، تقاضا می‌کند که اطلاعیه ای از طرف گروگان‌ها به دو زبان فارسی و انگلیسی آماده گردد، پس از آماده سازی یکی از خانمهای گروگان به نام هایده صناعی (کنجی) را آزاد می‌کنند تا اطلاعیه را به پلیس بدهد و آنان را مجبور کند تا آن را در اخبار BBC ساعت ۹ پخش کند.

  ساعت ۹ وقتی اخبار BBC آن اطلاعیه را پخش می‌کند محیط داخل سفارت غرق شادی می‌شود؛ دکتر گل که پاکستانی است و فردای آن شب بلیط پرواز پاکستان را دارد و کریس کرامر خبرنگار BBC نیز توسط گروگان‌گیرها آزاد می‌شوند.

روز پنجم (یکشنبه)

 ساعت ۱۰ صبح رادیو اعلام می‌کند که سفرای دولتهای عربی همچنان در وزارت خارجه انگلستان مشغول مطالعه و بررسی اوضاع گروگان‌های سفارت ایران هستند. از قرائن پیداست که پلیس و دولت انگلستان قصد دارند قضیه را آنقدر کش بدهند که حوصله تروریست‌ها تمام شده و خود را تسلیم کنند. دیپلمات‌های عرب تأکید دارند که آن‌ها باید بتوانند یک مسیر امن برای خروج گروگان‌گیرها از انگلستان پیشنهاد کنند زیرا این تنها راه خروج صلح آمیز گروگان‌گیرها از سفارت است، ولی دولت انگلستان پاسخ می‌دهد که ایجاد گذرگاه امن تحت هیچ شرایطی ممکن نیست.  

عصر آن روز افروز از شدت ناراحتی از نوشته شدن شعار علیه امام به علی شکایت می‌کند، او نیز مسأله را به رهبران گروه فیصل و عون اطلاع می‌دهد، فیصل گلنگدن اسلحه خود را کشیده و با فریاد می‌گوید هر کس ناراحت است بیرون بیاید. در این زمان نقی زاده میانجی گری می‌کند و از فیصل می‌خواهد که قضیه را نادیده بگیرد. به دنبال این درگیری عباس لواسانی به اعتراض خود سرسختانه ادامه می‌دهد در همان حال یکی از گروگان‌گیرها به نام حسن هفت تیرش را به سمت او نشانه می‌رود ولی با وساطت عون ماجرا پایان می‌یابد.

  در این روز درخواست گروگان‌گیرها برای مزاکره با یک خبرنگار ارشد BBC نیز رد می‌شود. مصطفی کرکوتی روزنامه نگار سوری نیز که سخت مریض شده است و بعد از ظهر همان روز تب کرده در ساعت ۲۱ توسط گروگان‌گیرهای آزاد می‌شود.

روز ششم (دوشنبه)

 عون متوجه قوس برداشتن دیوار حایل سفارت ایران و اتیوپی می‌شود، در واقع این برآمدگی به خاطر برداشتن آجرهای این دیوار جهت آماده سازی برای حمله تیم آزاد سازی و همچنین کار گذاشتن دستگاه های شنود بوده است.

 عون محل گروگان‌های مرد را از طبقه دوم – همان جا که برای ۴ روز گذشته آنجا بوده‌اند – به هال طبقه همکف سفارت جابه جا می‌کند.

در حالی که گروگان‌گیرها در پی وعده‌های مکرر پلیس مبنی بر ملاقات قریب‌الوقوع با دیپلمات‌های عرب، ضرب‌الاجل خود را برای انفجار ساختمان سفارت حداقل برای سه‌بار عقب‌انداخته‌اند، شرایط روانی شکننده‌ای بر ساکنان سفارت حاکم می‌شود. پلیس که توصیه روان شناسان کارشناس عملیات‌های تروریستی را ندیده گرفته است با افراط در تحت فشار قرار دادن گروگان‌گیرها، آن‌ها را خشمگین می‌سازد.

ساعت ۹ صبح عون با حالتی بسیار خشونت آمیز به پلیس تلفنی اطلاع می‌دهد که اگر تا ۴۵ دقیقه دیگر یکی از سفرای عرب به سفارت نیاید یکی از گروگان‌ها را کشته و جسدش را به بیرون می‌اندازد. پلیس در پاسخ می‌گوید که چنین امکانی وجود ندارد. ساعت ۱۰:۳۰ عون و فیصل برای انتخاب قربانی پیش گروگان‌ها می‌روند، ابتدا دکتر عزتی استاد فلسفه و رایزن مسن فرهنگی ایران را انتخاب می‌کنند ولی شهید دکتر عباس لواسانی خود را به جای دکتر عزتی که از ترس تهدید اشغالگران دچار حمله عصبی شده است پیشنهاد می‌دهد.

 عون از ملاقات با دیپلمات‌های عربی ناامید می‌شود زیرا در کمیته کبری به دیپلمات‌های عرب گفته می‌شود که تنها به عنوان طعمه می‌توانند به دیدار هم‌تباران خود در سفارت ایران بروند و این برای دیپلمات‌های عرب قابل قبول نیست.

گروگان گیران لواسانی را که به زبان عربی و انگلیسی مسلط است و صحبت‌های روزهای اول گروگان‌گیرها را که به زبان عربی بوده شنیده و در مقابلشان مقاومت کرده به طبقه پایین می‌برند، پس از ۱۵ دقیقه صدای شلیک ۳ گلوله شنیده می‌شود. عون به پلیس اعلام می‌کند که ما یکی از گروگان‌ها را کشتیم و اگر تا ۴۵ دقیقه دیگر یکی از سفرای عربی نیاید یکی دیگر از گروگان‌ها را خواهیم کشت.

البته در این زمان هنوز گروگان‌گیرها عباس لواسانی را به قتل نرسانده‌اند. در این زمان مزاکره کننده پلیس می‌گوید که چنانچه همگی تسلیم شوید در انگلستان مجازات اعدام وجود ندارد و هنوز دیر نشده است. ولی گروگان‌گیرها پاسخ می‌دهند که تصمیم خود را گرفته‌اند و تسلیم نخواهند شد.

 ساعت ۱۶:۱۰ مجدداً صدای ۳ شلیک به گوش می‌رسد و جسد بی جان عباس لواسانی – که مغز و قلبش هدف قرار گرفته – به بیرون سفارت پرتاب می‌شود. عون مجددا اعلام می‌کند که اگر تا ۴۵ دقیقه دیگر سفیری حاضر نشود یک نفر دیگر از گروگان‌ها را کشته و اگر پلیس به ساختمان حمله کند همه گروگان‌ها را کشته و ساختمان را منفجر خواهیم کرد.

کارشناس کالبد شکافی ادعا می‌کند که لواسانی ظرف ۳۰ دقیقه گذشته کشته شده است و این برای پلیس به معنای این است که او توسط سه گلوله اخیر کشته نشده – در صورتی که حقیقت عکس این موضوع بوده است – و در نتیجه پلیس حدس می‌زند یکی دیگر از گروگان‌ها نیز کشته شده است. با به شهادت رسیدن لواسانی کلیه نقشه‌ها و برنامه ریزی‌ها به هم می‌خورد و تبلیغات شبکه های انگلیسی که تا آن موقع به مظلوم نمایی خلق عرب می‌پرداختند متوقف می‌شود.

 پس از این اتفاق کمیته کبری از مارگارت تاچر درخواست دستور برای عملیات می‌کند و تاچر نیز بلافاصله موافقت می‌کند و دستور می‌دهد که تمامی گروگان‌گیرها تحت هر شرایطی کشته شوند؛ و این در حالی است که ویلی وایت لاو مشاور کمیته کبری به این کمیته اطلاع داده بود که در صورت حمله نیروهای SAS حدود ۴۰ درصد از گروگان‌ها کشته خواهند شد.

ساعت ۱۹:۲۳ عملیات نیروهای SAS با دو گروه قرمز و آبی و با نام نمرود آغاز می‌شود. در حین صحبت عون با پلیس ناگهان ساختمان با صدای مهیب انفجاری می‌لرزد؛ و نیروهای SAS وارد ساختمان می‌شوند. نیروهای SAS جستجو در طبقات را آغاز می‌کنند. لحظاتی پس از حمله شیئی از پنجره به بیرون پرتاب می‌شود و دستمال سفیدی نیز به نشانه تسلیم از یکی از پنجره‌ها بیرون آورده و تکان داده می‌شود.

با این حال نیروهای SAS به عملیات خود ادامه می‌دهند، اتاق‌ها را یک به یک جستجو می‌کنند و گروگان‌گیرها را به اسم صدا می‌کنند، آن‌ها همه گروگان‌گیرها را کاملا می‌شناسند، فیصل در لحظات اولیه حمله گروگان‌ها را به رگبار می‌بندد ولی پس از آن همه گروگان‌گیرها تسلیم می‌شوند. آن‌ها در حالی که اسلحه های خود را زمین گذاشته‌اند مرتبا فریاد می‌زنند: تسلیم، تسلیم!

 نیروهای SAS گروگان‌گیرها را یک به یک در حالی که تسلیم هستند می‌کشند، شاهدان عینی ادعا می‌کنند جسد ۴ نفر از گروگان‌گیرها به نام‌های فیصل، حسن، عباس و مکی را دیده‌اند. شکیر سلطان سعید (حسن) و فوزی بدوی نژاد (علی) خود را در میان گروگان‌ها مخفی می‌کنند، حسن در داخل سفارت شناخته می‌شود و همانجا بوسیله پلیس کشته می‌شود ولی علی به حیات سفارت می‌آید و در آنجا شناخته می‌شود، پلیس که نمی‌تواند او را در مقابل دوربین‌ها به قتل برساند به ناچار او را دستگیر می‌کند.

در جریان حمله معلوم نمی‌شود که چه بلایی بر سر عون می‌آید، کسی جسد او را نمی‌بیند و از سرنوشتش مطلع نمی‌شود. در ادامه نیز اطلاعات بیشتری به دست نمی‌آید.

 پس از بیرون آمدن گروگان‌ها شاهدان حادثه به پلیس اطلاع می‌دهند که دکتر صمدزاده در بین گروگان‌های آزاد شده نیست. پلیس انگلستان پس از اطلاع از این موضوع هیچ اقدامی برای نجات دکتر نمی‌کند و سفارت را پلمب می‌کند.

 ظاهرا در جریان درگیری دکتر صمدزاده به نحو مشکوکی کشته می‌شود، گمانه زنی‌ها بر این اساس است که چون نیروهای SAS به دنبال ۶ نفر بوده‌اند و علی توانسته خود را به عنوان گروگان گیر جا بزند، در نتیجه احتمالا دکتر صمدزاده توسط خود نیروهای پلیس به جای گروگان‌گیر چهارم کشته شده است، عکس‌های پس از آن نیز نشان دهنده این است که هیچ جای گلوله ای بر روی جسد دکتر صمدزاده وجود ندارد و تنها مقداری پوست پشت ایشان کنده شده و سمت راست گلوی ایشان متورم شده است.

در این میان به‌دلیل اقدام کماندوهای SAS در خلاص کردن تروریست‌های تسلیم شده احتمال قتل شهید صمدزاده به دست پلیس انگلیس وجود دارد. گفتنی است جسد شهید صمدزاده مدت سه‌شبانه روز در محل سفارت- به‌همراه جسد دو تروریست دیگر- باقی می‌ماند و در آتش‌سوزی بعدی سفارت و ریزش سقف آسیب زیادی می‌بیند، مضافاً این که کالبد شکافی لازم برای تشخیص علت مرگ انجام نمی‌شود.

 تروریست نجات یافته علی‌رغم تقاضای دولت ایران برای استرداد وی، در لندن طی یک محاکمه غیر علنی و بدون حضور نماینده قانونی دولت ایران – علی رغم درخواست ایران – محکوم و محبوس می‌شود. عده‌ای از دانشجویان ایرانی که بعدها به دلیل تظاهرات اعتراض‌آمیز در برابر سفارت امریکا در لندن بازداشت شده‌اند، در بند سیاسی با علی‌گفت‌وگو می‌کنند، او از کار خود اظهار پشیمانی می‌کند، ضمن اینکه اظهار می‌دارد اغفال شده و از اهداف اصلی ماجرا مطلع نبوده و آن‌ها قول‌های دیگری به او داده بودند و او و دوستانش حتی سوغاتی هم خریداری کرده بودند. اظهارات بعدی علی در دادگاه و مصاحبه‌های مطبوعاتی یکسره تناقض و درهم‌گویی است و بر ابهام پرونده می‌افزاید.

 نگارنده سعی داشته تا فارق از حب و بغض صرفاً شرحی از وقایع حمله به سفارت ایران در لندن را بیاورد و نتیجه‌گیری را به خواننده واگذار کند. اما برای کمک به خواننده بخشی از سوالات و ابهامات را که در این ماجرا وجود دارد را مطرح می‌کند و جواب آن را به خواننده واگذار می‌نماید.

۱- چگونه افرادی که برای انجام عملیات تروریستی به کشور پلیسی و اطلاعاتی مانند انگلستان آمده‌اند در روزهای منتهی به عملیات تروریستی خود با لاابالی‌گری موجبات توجه همسایه‌ها و حتی دخالت مستقیم پلیس را فراهم می‌کنند؟

 ۲- یک گروه تروریستی چگونه می‌تواند در روزهای منتهی به عملیات با خرید سوغات از چند و چون بازگشت خود کاملا مطمئن و آگاه باشد و حتی وسایل خود را به مقصد نهایی‌اش ارسال کند؟

۳- هویت عون رهبر گروه و فیصل نفر دوم گروه به عنوان کسانی که قبل از پیروزی انقلاب توسط ساواک دستگیر شده بودند مبهم است، آیا ارتباطی بین آن‌ها و ساواک برقرار شده بود؟

  ۴- بر فرض که اسلحه‌ها از طریق پست دیپلماتیک وارد انگلستان شده است، اما ۶ مرد جوان تا بن دندان مسلح در حساس‌ترین خیابان لندن که سفارت بسیاری از کشورها در آن خیابان قرار دارد با آسودگی به سمت سفارت حرکت می‌کنند، آیا آزاد بودن آن‌ها در زمان طی خیابان شک برانگیز نیست؟

۵-  سفارت ایران چند روز قبل از حمله با اطلاع به دولت انگلستان درخواست محافظت بیشتر را کرده بود که مورد موافقت دولت انگلستان نیز قرار گرفته است، چرا دولت انگلستان تعداد محافظین سفارت را افزایش نداد؟

۶- چرا پلیس دائم محافظ سفارت به طور ناگهانی صبح روز حادثه با تریور لاک جایگزین می‌شود؟

۷- چرا تریور لاک پست اصلی خود که جلوی درب سفارت و در حیات سفارت بوده را ترک کرده و به بهانه قهوه به داخل می‌آید و اینکه اصولا نوشیدن قهوه دلیل موجهی برای ترک پستی به این حساسی است؟

۸- لاک در غیاب فلاحی که برای فراهم کردن قهوه او مجبور به ترک پست خود شده به چه مجوزی بدون اینکه از هویت افراد پشت درب مطمئن باشد درب سفارت را باز می‌کند، آیا افسر پلیس دیپلماتیک که قائدتا باید از افراد باهوش و زیرک پلیس باشد و آموزش‌های اضافی نیز دیده باشد عمدی در کار داشته؟

۹- افسر پلیس دیپلماتیک که قائدتا باید از افراد سریع و قوی پلیس باشد که سرعت و دقت در تیراندازی داشته و برای چنین مواقعی آموزش دیده باشد، چگونه آنقدر دست و پا چلفتی است که با حمله گروگان‌گیرها دستپاچه شده و نمی‌تواند عکس العمل نشان دهد؟

 ۱۰- گونه پلیس با اینکه دکمه خطر بیسیم مأمور تریور لاک زده شده به خاطر شنیدن صدای تیراندازی به صحنه می‌آید؟ مگر در دفتر پلیس آژیر خطر به صدا در نیامده است؟

۱۱- چگونه گروگان‌گیری که آموزش دیده حتی نمی‌تواند یک اسلحه کمری رولور با طول ۱۵ سانتی متر را از زیر یک کت ساده پلیس شناسایی کند و چگونه گروگان‌گیرها که همه سفارت را برای پیدا کردن اسلحه جستجو می‌کنند فراموش می‌کنند که اصولا محافظ پلیس مسلح است!؟

۱۲- چگونه پلیس دیپلماتیک اینقدر ترسو است که در طول ۶ روز گروگان گیری تنها روز آخر و در زمان حمله نیروهای SAS از اسلحه خود استفاده می‌کند و حتی از ترس غذا نمی‌خورد تا مجبور نباشد از دستشویی استفاده کند؟

 ۱۳- گروگان‌گیرها که در ابتدای کار به زبان فارسی صحبت می‌کردند چرا پس از مدتی تغییر رویه داده و مکالمات خود را به زبان عربی انجام می‌دهند؟

 ۱۴-  آیا حضور بیش از ۴ خبرنگار در سفارت و پوشش کامل خبری سفارت در طول حمله به آن از داخل و خارج اتفاقی بوده؟

 ۱۵- ماجرای حمله به سفارت ایران در لندن با توجه به اثبات وابستگی دریادار مدنی استاندار وقت خوزستان از سران سازمان سیاسی خلق عرب پس از بدست آمدن اسنادی از همکاری او با آمرکایی ها و فرار او به خارج از کشور ربطی به اشغال سفارت آمریکا در ایران دارد؟

۱۶- مقامات وزارت خارجه وقت علی الخصوص قطب زاده چرا بلافاصله و بدون تأمل پاسخ تحریک کننده به گروگان‌گیرها می‌دهند؟ آیا جان بیش از ۲۰ ایرانی حاضر از سفارت برای مقامات ایرانی مهم نیست؟

۱۷- بالاخره گروگان‌گیرها متعلق به چه گروهی هستند؟ چرا نام گروه خود را مدام عوض می‌کنند؟

 ۱۸- رسانه‌ها و علی الخصوص BBC چگونه زودتر از پلیس به محل حادثه رسیده‌اند، به شکلی که داربست خود را نیز زده و آماده ارسال گزارشهای خبری‌اند؟

۱۹- با توجه به اینکه تجمعات در هاید پارک حتی بدون هماهنگی قبلی مجاز بوده و ایرانی‌های مقیم انگلستان از پلیس برای تجمع اجازه نیز گرفته‌اند چرا پلیس با آن‌ها درگیر می‌شود؟ تجمع آرام اعتراضی چه ضرری برای دولت انگلستان دارد؟

۲۰-  چرا رسانه‌های انگلیسی در طول جریان شروع به تبلیغ جریان خلق عرب می‌کند و در حالی که با تظاهرات آرام ایرانی‌های وفادار به انقلاب مقابله می‌کنند برای خلق عرب مظلوم نمایی می‌کنند؟

۲۱-  پلیس انگلستان خطوط سفارت را برای عملیات پلیسی قطع کرده، چرا خطوط تلفن و فکس کنسولگری و دفاتر دیگر وابسته به ایران را قطع کرده؟ چه ضرورتی برای این کار وجود دارد؟ چرا به کارمندادن کنسولگری اجازه خروج از کنسولگری را نمی‌دهد؟

۲۲- وقتی هنوز گروگان‌گیرها هیچ عمل مخاطره‌آمیزی از خود نشان نداده‌اند، سوراخ کردن دیوار یا کارهای مشابه که باعث تحریک گروگان‌گیرها می‌شود و جان گروگان‌ها را به مخاطره می‌اندازد چه توجیهی دارد؟

 ۲۳- چرا گروگان‌گیرها آزادی زندانی‌های آمریکایی را می‌خواهند؟ این کار چه نفعی برای آنان دارد؟ دولت انگلستان چرا چنین درخواستی مطرح می‌کند؟ در رادیوی انگلیس چرا موضوع گفته می‌شود؟ آیا دولت آمریکا و انگلستان و گروگان‌گیرها منافع مشترکی دارند؟

 ۲۴- پلیس هویت کامل و عکس گروگان‌گیرها را از کجا به دست آورده؟ آیا مدارک تمام اعراب و ایرانی‌های وارد شده به انگلستان را ظرف چند ماه منتهی به موضوع جستجو کرده است؟

۲۵- خبر دروغی که از رادیو ایران پخش می‌شود چرا و چگونه و از چه مسیری به رادیو ایران رسیده است؟ آیا انگلیسی‌ها خبر دروغ به ایران دادند؟ اصولا ترغیب گروگان‌گیرها برای به قتل رساندن گروگان‌ها چه نفعی و برای چه کسی دارد؟

۲۶- چرا در حالتی که انگلستان می‌تواند با چند همکاری ساده مانند اجازه صحبت گروگان‌گیرها با یک خبرنگار – که درخواست کرده بودند – تعهد امیدوار کننده‌ای به گروگان‌گیرها نمی‌دهد و با دیپلمات‌های عرب نیز به گونه ای رفتار می‌کند که هیچ احساس امنیت و کارآمدی برای میانجی‌گری نداشته باشند؟

۲۷-  چرا گروگان‌گیرها عباس لواسانی که از مضمون حرفهای‌شان در روزهای اول مطلع بوده را برای قربانی شدن انتخاب می‌کنند؟ آیا این فقط به درگیری دیروز مرتبط می‌شده یا دلیل دیگری داشته؟

۲۸- چه شد که ناگهان تمام تبلیغات رسانه‌های انگلیسی به نفع خلق عرب ناگهان فروکش می‌کند؟ آیا دستور کار عوض شده است؟

۲۹- آیا انجام عملیات نجات در شرایطی که کارشناسان احتمال کشته شدن قریب به نیمی از افراد گروگان را می‌دهند و گروگان‌گیرها نیز درخواست‌های ساده و قابل انجامی دارند معقول است؟

۳۰- چرا در حالتی که گروگان‌گیرها لحظاتی پیش از شروع عملیات یا در آغاز آن تسلیم شده‌اند و اسلحه‌های خود را به بیرون از پنجره پرتاب کرده‌اند و یا به نشانه تسلیم پرچم سفید نشان داده‌اند عملیات ادامه میابد؟

۳۱- چرا خانوم تاچر دستور می‌دهد همه گروگان‌گیرها در هر شرایطی کشته شوند و نیروهای SAS در حالی که گروگان‌گیرها تسلیم بودند به آن‌ها تیر خلاص می‌زنند؟

۳۲- دکتر صمد زاده چرا کشته شد؟ پلیس انگلیس که از گم شدن ایشان مطلع می‌شود، چرا هیچ اقدامی نمی‌کند؟ چرا پس از پیدا شدن جسد کالبد شکافی دقیقی به عمل نمی‌آید؟ ایشان به دست چه کسی و چگونه کشته شده؟

۳۳- چرا ۳ جسد شامل جسد دکتر صمد زاده و ۲ تن از تروریست‌ها برای ۳ شبانه روز در محل سفارت می‌ماند؟ قرار بوده چه چیزی مخفی بماند؟ آیا فرد دیگری نیز در آنجا بوده؟ جسد عون کجاست؟ آیا او زنده است؟

۳۴- چرا فوزی بدوی نژاد به صورت غیر علنی و بدون حضور نماینده رسمی ایران محاکمه می‌شود؟ چرا پس از پایان محکومیت و زمانی که در سن ۵۸ سالگی آزاد می‌شود به کشوری که از آنجا آمده است (عراق) یا کشوری که در واقع تبعه آن بوده (ایران) بازگردانده نمی‌شود؟

 ۳۵- ر فرض که قرارداد استرداد مجرمین بین ایران و انگلستان امضا نشده باشد، چرا به فوزی بداوی نژاد مجرمی که در انگلستان دست به عملیات تروریستی زده پناهندگی سیاسی، منزلی در لندن، هویتی مخفی و حقوقی ماهانه اختصاص داده می‌شود؟ او حافظ چه اسرار و منافعی برای دولت انگلستان است؟

پا نوشت:

۱- سازمان سیاسی خلق عرب که بعدها پسوند مسلمان یا مسلم را نیز به خود پذیرفت، در واقع وارث کلیه گروههای سیاسی قوم گرا در استان مرزی خوزستان بود. گروههای سیاسی مبارزی که در دهه ۵۰ برای مبارزه با شاه فعالیت محدودی را سامان دادند و همگی پس از سال ۱۳۵۴ در پی توافق الجزایر بین ایران و عراق و نیز به علت محدودیت‌های امنیتی ساواک از بین رفتند. چند ماه پس از پیروزی انقلاب یعنی در ماههای آغازین سال ۱۳۵۸ گروهی به نام المنظمه السیاسیه الشعب العرب در استان خوزستان و به ویژه خرمشهر و اهواز فعالیت گسترده ای را آغاز کرد.

اعضای این سازمان که در پی پیروزی انقلاب در برخی ساختمان‌های مستحکم باقی مانده از رژیم شاه در خرمشهر مستقر شده بودند به قاچاق اسلحه از مرز عراق اقدام کردند. به دلیل اوضاع نابسامان ارتش، مرزداری این نقاط به شیوخ عشایر سپرده شده بود که اکثراً از حامیان سازمان خلق عرب بودند.

یک روحانی سرشناس خرمشهری به نام آیت الله شیخ محمد طاهر آل شبیر خاقانی- یا آن گونه که خرمشهری‌ها می‌گفتند شیخ شبیر- مواضعی نزدیک به خلق عرب داشت به گونه ای که بعضی نیروهای انقلابی، او را رهبر خلق عرب می‌دانستند زیرا بیت او در خرمشهر هسته سازمان را در خود جای داده بود. سازمان سیاسی خلق عرب خواهان خروج نیروهای نظامی از خرمشهر (محمره) و خودمختاری عربستان (خوزستان) به مرکزیت الأحواز بودند.

نیروهای انقلابی شهر در کانون فرهنگی – نظامی انقلابیون مسلمان خرمشهر سازماندهی می‌شدند و در آن‌ها چهره‌هایی وجود داشت که اکنون برای همه ایرانی‌ها شاخص و متمایزند شهید محمد جهان آرا که چندی بعد فرمانده سپاه خرمشهر شد و حجت الاسلام نوری که امامت جمعه خرمشهر را از ابتدا تاکنون برعهده دارد.  

در ۲۳ اردیبهشت ۱۳۵۸ که دو طرف رو در روی یکدیگر صف بندی کرده بودند، نیروهای خلق عرب پس از سخنان تحریک آمیز شیخ شبیر در مسجد امام صادق (ع) با حمله به ساختمان کانون، آن را به آتش کشیدند و تمامی اعضای غیرعرب آن- از جمله محمد جهان آرا- را به گروگان گرفتند.

استاندار خوزستان دریادار دکتر احمد مدنی که همزمان فرمانده نیروی دریایی ارتش نیز بود به خرمشهر رفت و مشغول مذاکره با شیخ شبیر شد. مذاکره آن دو هنوز ادامه داشت که با تصرف شهربانی خرمشهر توسط خلق عرب، اوضاع شهر وارد فضای دیگری شد.

چندی بعد، در پی تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، دریادار احمد -مدنی که کاندیدای نخستین دوره ریاست جمهوری نیز بود با چالشی مهم روبه رو شد زیرا در میان اسناد سفارت مدارکی یافت شد که از همکاری و ارتباط او با ماموران اطلاعاتی امریکا خبر می‌داد. در پی انتشار این اسناد آینده سیاسی مدنی تیره شد و در نهایت از کشور گریخت و در آنجا به مقابله با انقلاب اسلامی ادامه داد و درسال ۱۳۸۲ در پس سازماندهی مجدد جبهه ملی که پس از مرگ دکتر شاپور بختیار در سال ۱۳۷۵ دچار ضعف و سردرگمی شده بود، به ریاست این جبهه رسید.

 در ۲۲ خرداد همین سال سپاه اهواز با حکم جواد منصوری اولین فرمانده سپاه پاسداران – ستاد مرکز – تشکیل شد و علی شمخانی به سرپرستی آن منصوب شد.

 در روزهای ابتدای خرداد ۵۸ مسأله خلع سلاح عمومی و تخلیه ساختمان‌های دولتی اشغال شده پس از پیروزی انقلاب مطرح شد که با مقاومت خلق عرب وارد مرحله خطرناکی شد. تحصن‌ها و راهپیمایی‌ها با حمایت شیخ شبیر روحانی سرشناس شهر همچنان ادامه داشت و تمدید چند باره مهلت خلع سلاح نیز گرهی از کار نگشود. عاقبت در پی زد و خوردهای پراکنده که به شهادت دو پاسدار انجامید، در روز چهارشنبه ۹ خرداد ۵۸ مهلت مقرر به پایان رسید و وضع فوق العاده اعلام شد ۶ روز بعد با پایان وضعیت فوق العاده راهپیمایی‌ها و تیراندازی‌های شبانه و درگیری‌های پراکنده از سرگرفته شد.

انفجار در خط آهن خرمشهر- اهواز خشونت‌ها را دامن زد. به دنبال این انفجار چندین انبار و اماکن دولتی مورد حمله قرار گرفت و مهاجمین چندین کشتی را در اسکله خرمشهر به آتش کشیدند دوبار به فرودگاه اهواز حمله شد و لوله های نفت منفجر گردید. در ۲۲ خرداد ۵۸ انوشیروان رضایی سرپرست پاسداران اعزامی از خرم آباد به شهادت رسید و بعد از آن مراسم سومین روز شهادت او که در مسجد جامع خرمشهر برگزار شده بود، پرتاب نارنجک و شهادت ۷ تن و جراحت بیش از ۶۰ تن دیگر شعله های نبرد شهری با ضد انقلاب را روشن کرد.

سه تن از عوامل انفجار مسجد جامع در همان شب دستگیر، محاکمه و اعدام شدند و شیخ شبیر به اهواز و پس از آن به قم منتقل شد. طرفین درگیری نیروهای خود را از اهواز و سوسنگرد و آبادان به یاری خواستند و سرانجام در روز ۲۴ تیرماه ۱۳۵۸ در پی چند روز نبرد خیابانی نفس گیر، غائله خلق عرب در خرمشهر پایان یافت.  عون سر دسته اشغالگران سفارت ایران در لندن نیز بر همین آمار ساختگی تأکید می‌کند و یک سال پس از آن حادثه، خود را ادامه دهنده راه کشته شدگان خلق عرب در خرداد ۵۸ معرفی می‌کند.

۲-  هاید پارک نام پارکی در خیابان کنزینگتون و در مقابل سفارت ایران است، همه گروه‌ها مجازند بدون هماهنگی قبلی به شرط حفظ آرامش و عدم توهین به ملکه و برخی اصول نظام انگلستان در این پارک تجمع برگزار کرده و مواضع خود را بیان کنند.

پس از پیروزی انقلاب یکی از مکان‌های اصلی تجمع ضد انقلاب برای برگزاری تجمع‌های اعتراضی هاید پارک بوده و هست.

نکته اینکه در زمان برگزاری تجمع‌ها ضد انقلاب پلیس به شدت از آن‌ها حمایت و مراقبت می‌کند و معترضین به آن‌ها – حتی معترضین آرام – را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهد.

 

تاریخ انقلاب


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها