این
جملات بخشی از تنها نامه بدون «بسمالله» امام خمینی(ره) است که از سوره
توبه الهام یافته و پس از اطلاع ایشان از اقدام کارتر برای اعزام هیاتی
برای مذاکره با امام، در شانزدهم آبان ۵۸ و سه روز پس از تسخیر لانه
جاسوسی، خطاب به شورای انقلاب و مسئولان دولتی صادر شده است.
از آن زمان تاکنون موضوع مذاکره با آمریکا جزو مهمترین موضوعات مطرح در حوزه سیاست خارجی نظام جمهوری اسلامی ایران بوده است.
طی
این دوره به نسبت طولانی، دولتهای آمریکا، چه دموکرات چه جمهوریخواه،
همواره بر انجامِ مذاکره با ایران اصرار داشته و به بهانههای مختلف
بهدنبال بازکردن باب گفتوگو بودهاند و درمقابل، این ایران بوده است که
تا پیش از مذاکرات هستهای (به استثنای دو مورد عراق و افغانستان)،
بهدلایل گوناگون که بخشی از آن را در خلال این بحث میتوان دریافت، از
مذاکره مستقیم با آمریکا امتناع ورزیده است.
رهبر فرزانه انقلاب هم
در گذشته هم در جریان مذاکرات اخیر، بارها به نیاز آمریکا به مذاکره و ضرر
بیشتر ایالات متحده در صورت شکست مذاکرات اخیر تصریح کردهاند؛ این نوشتار
به بررسی دلایل این نیاز و چرایی متضرر شدنِ آمریکا در صورت شکست مذاکرات
هستهای از چهار منظر داخل آمریکا، جهان، منطقه و دوستان انقلاب اسلامی و
داخل ایران میپردازد.
۱. از منظر سیاست داخلی آمریکا: دولتمردان
آمریکا، در حوزه سیاست داخلی خود و افکار عمومی آمریکا به سهدلیل نیازمند
مذاکره با ایران هستند؛ نخست آنکه جمهوری اسلامی ایران، مهمترین یا یکی
از مهمترین مسائل سیاست خارجی آمریکا طی بیش از سه دهه گذشته بوده است و
دولتمردان آمریکا تاکنون در حل آن به شیوهای که مطلوب میدانستند ناکام
ماندهاند؛ ازاینرو بشدت علاقهمندند به مردم خود بقبولانند که دشمن
سرسختشان را ناگزیر به مذاکره کردهاند و این را نشانه توانمندی و کارآمدی
خود در مهار دشمن معرفی کنند. علاوه بر این، ازآنجا که در موضوع هستهای
همواره به افکار عمومی خود چنین القا کردهاند که ایران در جهت تولید بمب
اتم حرکت میکند، اینک میخواهند نتیجهبخش بودن تدبیر آمریکا، یعنی
«تحریم» را به خورد ملت خود دهند و چنین وانمود کنند که ایران با پذیرش اصل
مذاکره و شرایط آنها در مذاکره، مجبور به عقبنشینی شد و آنها توانستهاند
خطر دستیابی ایران به بمب اتمی را خنثی کنند!
سومین دلیل مهم نیاز
آمریکا به این مذاکرات، دستهای خالی آمریکا از گزینه کارساز دیگر علیه
برنامه هستهای ایران است. دولتمردان آمریکا بهتر از هرکسی میدانند که اگر
این مذاکرات به نتیجه نرسد، هیچ گزینه اثربخش دیگری علیه جمهوری اسلامی
ایران و برنامه هستهایاش ندارند و آن هنگام است که کوس ناتوانی آنها به
گوش همه خواهد رسید و همین استیصال است که آنها را به تکرار عبارت توخالی
«همه گزینهها روی میز است» وا میدارد.
۲. از منظر بینالملل: بعد
دیگر نیاز آمریکا به مذاکره با ایران به هژمونی و جایگاه بینالمللی این
کشور مربوط میشود. آمریکا، بویژه پس از دوران جنگ سرد، خود را در جایگاه
رهبری جهان و قدرت بلامنازعی تعریف کرد که کسی در تحقق ارادهاش تردید
نکند. اکنون نهتنها این آرزو محقق نشده است، بلکه دولتمردان آمریکا دوران
افول ابرقدرتی خود را شاهد هستند.
این افول نه ادعای ما، که تصریح
صاحبنظران جهانی و حتی برخی مراکز مطالعاتی و راهبردی خود آمریکاست. از
میان انبوه اظهارنظرها دراینباره فقط به اظهارنظر امانوئل والرشتاین،
جامعهشناس شهیر آمریکایی، اشاره میکنم: «مدت زمان درازی است که بحث
کردهام افول ایالات متحده بهمثابه یک قدرت هژمونیک از حدود ۱۹۷۰ آغاز شد
و این افول آرام در دوران رئیسجمهوری جورج بوش شتاب گرفت. نخستینبار
نوشتن در این مورد را در ۱۹۸۰ یا بعد از آن آغاز کردم. در آن زمان واکنش
اردوگاههای سیاسی این دیدگاه را بهعنوان بحثی نامعقول رد میکردند. در
دهه ۱۹۹۰، کاملا برعکس، باز هم واکنش همه طرفهای طیف سیاسی این بود که
ایالات متحده به اوج سلطه تکقطبی دست یافته است. اما بعد از شکستن حباب
۲۰۰۸، تغییر دیدگاه در میان صاحبنظران و عامه مردم آغاز شد. امروز، درصد
بزرگی از مردم (هرچند نه همه آنها) واقعیت افول نسبی در قدرت و جایگاه و
نفوذ ایالات متحده را پذیرفتهاند. این پذیرش در ایالات متحده کاملا با
اکراه صورت پذیرفته است. سیاستمداران و صاحبنظران در پیشنهاد اینکه چگونه
هنوز میتوان جلوی این افول را گرفت، با هم رقابت میکنند. به باور من این
فرآیند بازگشتناپذیر است.»
۳. از منظر منطقهای و دوستان
ایران: یکی دیگر از ابعاد مهمی که نیاز آمریکا به مذاکره با ایران را تقویت
میکند، بعد منطقهای و دوستان انقلاب اسلامی است. کسی در این واقعیت
تردید ندارد که جمهوری اسلامی ایران کانون الهامبخش مقاومت در برابر
تجاوزطلبی و زیادهخواهیهای آمریکا در فکر و ذهن ملتهای منطقه است. نتیجه
این الهامبخشی را امروز بهروشنی در افزایش روزافزون اقتدار ایران در
منطقه و شکست پیدرپی سیاستهای آمریکا در این حوزه میتوان مشاهده کرد؛
کافی است به لبنان، فلسطین، عراق، افغانستان، سوریه و یمن بنگریم!
آمریکا
در این خیال است که گشودن باب مذاکره با ایران، ملتهای منطقه؛ بویژه
آنانی را که امیدوارانه الگوی انقلاب اسلامی را پذیرفتهاند و از آن پیروی
میکنند، دچار یأس و سرخوردگی کند؛ غافل از اینکه دست او برای ما رو شده
است و ازهمینرو، رهبر دوراندیش انقلاب اسلامی، ضمن تلاش برای حفظ روحیه
انقلابی مردم منطقه، بارها تأکید و تصریح کردهاند: «مذاکره با آمریکا صرفا
در قضیه هستهای است و لاغیر، این را همه بدانند. ما درباره مسائل
منطقهای با آمریکا مذاکرهای نمیکنیم؛ هدفهای آمریکا در مسائل منطقهای،
درست نقطه مقابل هدفهای ماست.»
۴. از منظر داخل ایران: چهارمین و
آخرین بعدی که نیاز آمریکا به مذاکرات را آشکار می سازد، به مسائل داخل
ایران مربوط میشود. آمریکاییها طی سی و پنج ـ شش سال گذشته همواره برای
خاموش کردن آتش خشم انقلابی ملت مسلمان ایران نسبت به دشمن شماره یک خود و
همانکه شیطان بزرگش میخوانند، کوشیدهاند و در این مسیر از تمام ابزارهای
تبلیغاتی خود و حامیان خویش سود جستهاند.
آمریکاییها بر این
باورند که اگر کانون الهامبخش ملتهای بهپاخواسته از درون به سردی
بگراید، الهامیافتگان از انقلاب ایران در خارج از مرزهای ایران نیز،
بناچار و خیلی زود عقبنشینی خواهند کرد و انگیزههای خود را از دست خواهند
داد؛ و از این روست که مقامات آمریکا برای خاموشکردن انوار انقلابی در دل
مردم ایران به هر راهی و هر اقدامی متوسل شدهاند. اینجا جا دارد به
همسوییهای ناآگاهانه برخی در بزک کردن چهره دشمن و یا بیان خاطرات
غیرمستند هم اشاره کنیم.
دولتمردان آمریکا امیدوارند باز شدن باب
گفتوگو ازسویی، مردم انقلابی ایران را بتدریج نسبت به آمریکا خوشبین کند
یا حداقل از شدت نفرت آنها بکاهد و ازسویدیگر، این گفتوگوها، راهی را
برای تقویت جریانی بگشاید که بتواند با دشمن کنار بیاید؛ همان جریانی که
آمریکاییها آن را «میانه رو» مینامند!
نیتی که اوباما پس از
توافق لوزان در مصاحبه با رادیو آمریکا از آن پرده برداشت و گفت: «به نظر
من تندروهایی در داخل ایران حضور دارند که فکر میکنند مخالفت با ما
(آمریکا)، تلاش برای از بین بردن اسرائیل، ایجاد ناامنی در جاهایی مثل
سوریه یا یمن یا لبنان کار درستی است. به نظر من در داخل ایران کسان دیگری
هم هستند که معتقدند این کار سازنده نیست. اگر ما این توافق هستهای را
امضا کنیم، این امکان وجود دارد که موضع این نیروهای میانهرو را در داخل
ایران تقویت کنیم.»
اما اوباما و همفکران او غافل از این حقیقتاند
که ملت ایران هرگاه احساس کند جریانی مورد طمع دشمن قرار گرفته، آن جریان
را پس خواهد زد و این سرمایهگذاری آمریکاییها نیز یکی دیگر از اشتباهات
محاسباتی آنهاست.
و سخن آخر، سخن رهبر فرزانه و دوراندیش انقلاب
اسلامی است که در آذر ماه گذشته در دیدار مجمع عالی بسیج مستضعفان فرمودند:
«این دولت آمریکا است که نیازمند توافق است و از هرگونه عدم توافق ضرر
خواهد کرد، و اگر این مذاکرات درنهایت نیز به نتیجه نرسد، جمهوری اسلامی
ایران ضرر نخواهد کرد.»