به گزارش
پایگاه 598،
پر واضح است که جنس ناآرامی های سوریه نه تنها از جنس قیام های ضد استبدادی
اخیر خاورمیانه نبوده، بلکه رد پای استکبار نیز در این میانه مشهود است.
حمایت بی چون و چرای دولت امریکا از شورشیان ضد حکومت بشار اسد در سوریه
بیانگر این واقعیت و همچنین نشان دهنده ی عمق خصومت این کشور با دولت های
مستقل و متحدین ایران است.
«ابومحمد الحمصي»، اهل سوريه است و چند سالي است که در ايران مشغول تحصيل است. وي در ناآراميهاي اخير در سوريه در کشور خودش به سر ميبرده و مدت چهار ماه را در آنجا بوده است. متن زير حاصل گفتوگوي امتداد با وي بعد از بازگشتش از سوريه است که در ادامه می آید.
آنچه در رسانهها و تلويزيون ايران شاهد هستيم که اين است مردم طرفدار حکومت هستند، ولي در رسانههاي ديگر طور ديگري گفته ميشود. واقعا قصه تحولات و درگيريها در سوريه چگونه است؟خيلي شايعه در ايران وجود دارد که مردم سوريه طرفدار دولتشان هستند، در حالي که اينگونه نيست! مواضع سوريه در سالهاي اخير در برابر اسرائيل و آمريکا و حزبالله و ايران، خصوصاً بعد از جنگ تموز و جبههگيري رسانهها بر عليه حزبالله و همچنين انعکاس پشتيباني ايران از حزبالله، با هدف کاهش محبوبيت آنها، مشخص و روشن بوده است. ايستادگي دولت سوريه در برابر اسرائيل و آمريکا، به عنوان تنها دولت عربي، که چنين موضعي را پيش گرفته، احساس عزت مردم سوريه را به همراه آورده است و اين از نقاط قوت دولت سوريه است. اما دولت سوريه نقاط ضعفي دارد، ازجمله نداشتن دموکراسي واقعي در سوريه، احساس مردم مبني بر عدم تعيين سرنوشتشان و... در قانون اساسي حزب حاکم آمده، «الحزب الحاکم، الحزب الواحد والحاکم»؛ يعني حکومت بايد دست همين حزب البعث باشد! حزب البعث، يک نفر را کانديدا ميکند و به مردم عرضه ميشود، اگر مردم بالاتر از پنجاهدرصد راي دادند، فردي که انتخاب شده، رئيس جمهور ميشود، اگرنه دوباره حزب البعث فرد ديگري را معرفي ميکند. بنابراين حزب ديگري وجود ندارد که در قدرت سهيم باشد. در سالهاي متمادي، چيزي مثل معارضين، نبوده است و از لحاظ سياسي، محيط بسيار بسته بوده است و علت آن را دولتيها، در حال جنگ بودن سوريه و اينکه فعلاً قضيه اساسي، اخراج اسرائيل است، قلمداد ميکنند.
در سال ۱۹۸۲ هم نظير اين شورشها در شهرهاي حمص، حماء و درعا، درست يکي، دو سال بعد از انقلاب ايران، با هدف ايجاد يک دولت اسلامي در سوريه بر عليه حافظ اسد شکل گرفته بود. به دليل جانبداري حافظ اسد از جمهوري اسلامي ايران در طول جنگ تحميلي عليه ايران، «ملک حسين»، پادشاه سابق اردن، «صدام حسين»، ديکتاتور سابق عراق و «ملک فهد» پادشاه وقت عربستان، در يک طرح مشترک، اخوانالمسلمين را عليه دولت سوريه تحريک کردند. درگيريها از سال ۱۹۸۲ تا سال ۱۹۸۴ با برخورد شديد دولت سوريه با بمبباران خونين شهر حما بالاخره آن قيام را سرکوب كرد و سرانجام، حافظ اسد، رئيس جمهوري وقت توانست اين بحران را کنترل کند.
قبل از قضيه اخوانالمسلمين، تنوع حزبي بهنسبت در سوريه ديده ميشد، اما پس از مشکلاتي که به وجود آمد و سرکوب شورش تنوع حزبي را نميبينيم.
باوجود اين، در تحولات آن سالهاي سوريه بيشتر شهرهاي، حمص، حماء و درعا - شهرهاي مرکزي اخوان – درگير بودند و کشتههاي آنان نيز مشخص نيست.
حتي قبل از تحرکات تونس، يک درصد هم احتمال واقعهاي در سوريه نميرفت، چند هفته قبلش خبرنگار «والاستريت ژورنال» از بشار پرسيده بود: آيا سوريه هم مثل مصر و تونس خواهد شد؟
بشار در جواب گفته بود: نه! سوريه ثبات دارد و مردم سوريه و دولت سوريه فرق دارد، اين چنين نخواهد شد. براي اينکه با اعتقادات باطني مردم در پيوند است. اساساً وقتي از اين اعتقادات فاصله بگيريد، اين مسائل هم در پي ميآيد.
در حالي که اين قضيه، نقش بزرگي در تحولات سوريه داشت. خيليها ميگويند هدف آمريکا شکستن يکي از سه ضلع مقاومت است، ضلع سوريه از مثلث سه گوش ايران، حزبالله و سوريه است و فشار به دولت سوريه که اين ضلع مهم بشکند و آنوقت دست آمريکا در لبنان براي فشار به حزبالله بيشتر ميشود.
ضعف ديگر دولت سوريه، مسأله مذهبي و به اصطلاح ما طائفي است، چون ۷۴درصد مردم سوريه سنيمذهب و تنها ۱3درصد شيعه علوي و اسماعيلي هستند. مسيحيان نيز ۱0درصد جمعيت کشور را تشکيل ميدهند و 3درصد باقيمانده نيز پيروان ساير اديان، مانند يزيديان و دروزيها ميباشد.
از اين حيث بيشتر مردم در سوريه سني هستند، درحاليکه حکومت دست علويان است و از زمان حافظ اسد، اينگونه بوده و سي سالي هم ادامه داشته است. گرچه دولت سعي ميکند در ساختار قدرت مثل نخست وزيري يا رياست مجلس و وزارتخانهها، فرماندهي نظامي، استانداريها و سفارتخانهها را از سنيها بچيند، با وجود اين مردم احساس خوبي ندارند.
مسئله ديگر که نارضايتي مردم را به دنبال داشته است فساد اداري و رشوه در همه مؤسسات سوريه است و مردم بيش از آنکه از نبود آزادي شاکي باشند، از فساد دولتي و بيعدالتي اقتصادي ناراضياند و حتي رئيسجمهور نيز به فساد موجود اعتراف كرده است.
جايگاه سوريه بعد از اين تحرکات کجاست؟با وجود اينکه رسانه ايران متفاوت از رسانههاي جهاني عمل ميکنند، اما ميبينيم که رسانه¬هاي جهاني خيلي مبالغهآميز، مسئله سوريه را مطرح کردند و يک جنگ رسانهاي تمامعيار جهاني عليه دولت سوريه به راه انداختند که امروز بزرگتر نيز شده است، درحاليکه واقعيت اينگونه نيست، علت تحرکات سالهاي اخير در سوريه به نظر بنده در ابتدا نقشه خارجي و جنگ رواني - رسانه اي است که بر عليه سوريه وجود داشته است. براي نمونه، وزارت خارجه آمريکا به طور مخفيانه گروههاي سياسي مخالف سوريه را تأمين مالي کرده است، ازجمله اينکه در لندن با بودجة ششميليون دلاري، يک تلويزيون ماهوارهاي جديد بهراه انداخته و از سال ۲۰۰۹ فعاليت خود را عليه سوريه و بشار اسد آغاز کرده است. اما در نقطه مقابل، ما از بحرين در رسانههاي غربي، چيزي نمي¬بينيم و نمي¬شنويم و همواره سوريه خبر اول است. هدف خرابي سوريه بود، ولي مشکلات داخلي مثل فساد اداري و رشوه نيز عامل مهمي بوده، وگرنه نميتوانستند نقشه خود را پيش گيرند. مردم از لحاظ داخلي، اوضاع سوريه را بهتر از مصر نميدانند، مسأله ظلم و فساد و مسألة قانون فوقالعاده - قانوني که ميگويد هرکس را ميتوان زنداني کرد، کسي حق اعتراض ندارد و تنها بعد از شش ماه ميتواند چرايي عدم محاکمه را سئوال کند -، از جمله دلايل تحرکات مردمي بود.
مسأله ديگري که بيان کرديم، مسئله طائفي است، خصوصاً وهابيها از فرصت استفاده کرده و مطرح ميکردند سوريه بايد به اسلام برگردد! - البته اسلام خودشان - و با تمام امکانات رسانهاي، مالي و تمام افراد شخصي و دولتيهاشان وارد شده بودند، حتي فتاوايي داده بودند؛ ازجمله فتواي «اللوحيدان»، يکي از بزرگترين مفتيان سعودي - عربي که فتواي «بايد ايستاد، حتي اگر يك،سوم مردم سوريه کشته شوند مشکلي نيست!! و مهم دو،سوم ديگر است»، را داده است. همة اين عوامل در تحرکات مؤثر بودند.
با اين همه از تمام مردمي که در صحنه حضور يافته و خواهان نتيجه يافتن تحرکات و عوض شدن رژيم بودند، تنها ده، پانزدهدرصد از آنها حاضر به دادن هزينه شدند. و ميشود گفت در ميان عامه مردم علاقه به سرنگوني حکومت، آنچنان بالا نيست.
علت کمرنگ شدن تحولات سوريه را در چه ميبينيد؟1- تحرکات از ابتدا با شعارهاي مذهبي و طائفي شروع شد و همين از جمله نقاط ضعف تحرکات بود. با توجه به گوناگوني مسيحيان، شيعيان و اسماعيليها و...، سيدرصد مردم که از اقليت هستند، با دولت شدند و ايضاً بسياري از سنيها نيز، خواهان يک دولت ديني تندرو نيستند. ترس از حاکميت گروههاي سلفي و تندرو در سوريه و نوع رفتار سکولار حکومت سوريه در مشارکت دادن مذاهب مختلف پيروان اين مذهب در سوريه را به ابقاي حکومت متمايل ميکند.
2- عدم وجود يک رهبري که بتواند بقيه را با خود همراه کند و مثلاً شخصي به نام العرور را بهعنوان رهبر دينيشان مطرح ميكنند. در حالي که علما و بزرگان ديني آنان مثل محمد سعيد رمضان البوتي و الحسون، خود را کنار کشيدند. آنها دنبال کسي نميروند که مبناي علمي، اخلاقي او معلوم نيست و به اصطلاح ما صوفي باشد، و از لحاظ سياسي نيز کسي را ندارند که به عنوان مرجع به آن رجوع کنند. شما واقعا قدر رهبري خودتان را بدانيد، ما حالا ميفهميم نقش امام و همينطور نقش حضرت آقا پس از رحلت حضرت امام چه بوده است. واقعاً قدر بدانيد و شکرگذار باشيد.
3- علت استفادة معارضين از اسلحه، فقدان نقشهاي روشن از خواستهها و چگونگي رسيدن به آنها بود. دولت نيز از اين مسأله حُسناستفاده يا سوءاستفاده كرد و ارتش را بهکلي از شهرها تخليه کرد و مثلاً در شهر حما براي يکماهونيم، هيچ نيروي دولتي و نظامي وجود نداشته، و آنها پيش خود احساس ميکردند پيروز شدند و براي طرفداران دولت مانع ايجاد ميکردند و حتي خيلي از مردم و شيعهها را کشتند! مردم به چاله افتاده بودند و ميگفتند اگر اينها بخواهند روي کار بيايند و وضع اينطور باشد، همانها بهترند. خيلي از مردم با توجه به مسلحانه بودن و شعارهاي مذهبي تند کنار کشيدند مردم دنبال اين چيزها نبودند و از طرفي دولت هم بهانه يافت تا دست به اسلحه ببرد.
البته اين نکته لازم است بگويم که اين وسط دولت در طي اين ششماه بسيار مستحکم بوده و هيچ سفير يا مؤسسهاي برخلاف دولت حرکت نکرده و همه با دولت پيش ميرفتند.
بشار اسد كه روي كار آمد، خواست تغييرات اقتصادي و سياسي بدهد و البته هفت، هشت ماه از لحاظ اقتصادي تغييراتي ايجاد كرد و بهاصطلاح «بهار دمشق» ناميده شد. باتوجه به اينکه دولت از تندرو بودن سلفيها، براي بقاي خودش استفاده کرد، نقطه قوت آن اين است که دولت سوريه بر خلاف نظر آمريکا و اسرائيل برقرار ماند و اين باعث خرسندي است، اما نقطة ضعف و عامل نگراني آن است که اصلاحاتي صورت نگيرد.
نظر شما دربارة اين مسئله چيست؟ آيا به اصلاحات اميد داريد؟درحالحاضر همه معتقدند بايد اصلاحات صورت بگيرد و امروز با گذشته فرق دارد، ولي با اين همه، برخي از طرفداران دولت نيز ميگويند دولت در اصلاحات جدي نيست.
آيا حزب البعث اجازة اصلاحات نميدهد؟خير. حزب البعث قدرت ندارد و مانع نيست و بيشتر نگران آنچه امروز دارد و ممکن است فردا نداشته باشد، است. قدرت دست رئيس جمهور و اطرافيانش است. از اطرافيان ايشان خيليها راضي به اصلاحات نبودند و از همان ابتدا که بشار اسد، قصد داشت تحولاتي ايجاد کند، خيلي از طرفداران اين تحولات يا زنداني شدند يا رها کردند و گفتند ديگر حرف اصلاحات را نميزنيم و از آن موقع اتفاق جدي نيفتاده است و خود بشار اسد نيز اعتراف کرد که اصلاحات بايد عميق باشد نه سطحي. در حال حاضر خود رئيس جمهور اراده واقعي براي اصلاحات دارد و با توجه به اينکه از مخالفان اصلاحات نيز ديگر خبري نيست، خودش بيشتر قدرت يافته و مي¬توان اميدوار بود.
اصلاح قانون اساسي چه زماني صورت ميگيرد؟فعلاً چيزي تصويب نشده است، ولي بهنظر ميرسد مسألة اصلاحات، جدي خواهد شد. نکته ديگري که بايد بگويم اين است که، درگيريها در همان چند شهري است که ذکر شد. شما وقتي به دمشق ميآييد همه چيز را فراموش ميکنيد و انگارنهانگار در سوريه ناآرامي و درگيري وجود دارد.
موضع اسراييليها در قبال اين نا آراميها چگونه بوده است؟اسراييليها هر چند از تضعيف سوريه که در خط مقاومت و متحد ايران و حزبالله خوشحال به نظر ميرسند، اما ميتوان ترديد را در نوع رفتار و بيانات مقامات اسراييلي مشاهده کرد. بهويژه اينکه اسرائيليها در قبال آينده نظام سوريه و شکلبنديهاي بعدي در اين کشور تصور خاصي ندارد و حضور مسلحانه جنبشهاي سلفي در سوريه و احتمال قدرت گرفتن اين گروهها يا اخوانالمسلمين صهيونيستها را دچار ترديد كرده است؛ چون اسرائيل باوجود تمام مشکلاتي که با سوريه دارد، به اين جمعبندي رسيده است که سوريه حداقل در کوتاهمدت مقابله نظامي و حذف نظام سياسي اسرائيل را در دستور کار خود ندارد و فقط در خط مقاومت است و از مقاومت حمايت ميکند، براي همين فقط به دنبال تضعيف سوريه است؛ چون ميدانند تحمل نظام فعلي از تحمل اخوانالمسلمين، كه تندروتر از نظام فعلي است، راحتتر است.
جايگاه مخالفان خارج نشين سوريه در بين مردم چهطور است؟آنچه در اين مورد ميتوان با قاطعيت گفت اين است که مخالفان خارج از کشور، فاقد پايگاه اجتماعي و طرفدار جدي در داخل کشور هستند و همچنين اين گروهها همبستگي جدياي با يکديگر ندارند.