به گزارش پایگاه 598 به نقل از رجا، اين هم از شگفتيهاي نوع برخورد دولتمردان با عرصه فرهنگ است که براي
موفقيت در حوزه کاري خودشان، يک محصول هنري را نفله ميکنند. کافي است تا
تعداد سالنهايي که به فيلم «روباه» اختصاص يافته است را با فيلمهايي که
همزمان درحال نمايش هستند مقايسه کنيم تا به عمق اين فاجعه بهتر پي ببريم.
اهميت
برخي از فيلمها به موضوع خاص آنها بر ميگردد. «روباه» نيز از همين نوع
فيلم هاست که فارغ از ماهيت تکنيکي و کيفيت هنري خود، حايز هويتي است که آن
را ممتاز و متمايز ساخته است. در شرح اين اهميت بايد گفت؛ درحالي که در آن
سوي مرزها طي سالهاي اخير چند فيلم و سريال در ارتباط مستقيم يا با
اشاره به برنامه هستهاي ايران ساخته شده، در اين سو شاهد سکوت درباره اين
موضوع بودهايم.
در هاليوود آثاري مثل «اورشليم؛ شمارش معکوس»، «هوملند»،
«ستون پنجم»، «ترانفورمرز۳»، «حمله به کاخ سفيد» ساخته شده است، ولي در اين
سو تنها فيلمهايي که در اين دوران به برنامه هستهاي کشور به عنوان يک
آرمان ملي پرداخته شده يکي «تنهاي تنهاي تنها» بوده و ديگري «روباه» که
البته هر کدام از زاويهاي متفاوت به اين موضوع پرداختهاند. اولي به کنار
حصارهاي نيروگاه بوشهر رفت و مسئله را از زبان کودکي بوشهري بيان کرد و
دومي به ماجرايي حساستر پرداخته؛ ترور دانشمندان هستهاي. موضوعي که فراتر
از جنبه ملي به خودي خود قابليتي دراماتيک و سينمايي هم دارد.
به
گزارش رجانيوز، ساخت فيلم «روباه» توسط بهروز افخمي را ميتوان توبه نامه
سينمايي او نسبت به ساخت آثاري چون «شوکران» و به ويژه «فرزند صبح» دانست.
بازگشت به «روز شيطان»؛ با تم شورش عليه شيطان! «روباه» يک تجربه متفاوت در
کارنامه کارگرداني است که دوران پرفراز و نشيبي را گذرانده و همچنان درحال
تجربه و آزمون و خطاست! «روباه» يک شاهکار نيست، اما برخلاف اغلب فيلمهاي
سالهاي اخير سينماي ايران که حتي ۱۵ دقيقه هم قابل تحمل نيستند، اين فيلم
را ميتوان تا انتها و بدون ملال تماشا کرد. أثري است که «مردم» را مخاطب
قرار داده، يک فيلم داستانگو و استوار بر روايتي پرخون و پرشور است، لحني
ساده و صميمي دارد و از همه مهمتر اينکه مضمون آن پاسخي است به مسائل مهم
مبتلابه جامعه امروز ما. علاوه بر موضوع محوري فيلم -تروريسم و حذف فيزيکي
نخبههاي ايراني توسط عوامل آمريکا و اسرائيل- خورده مضامين ديگري هم در
اين ترسيم شدهاند. از قضيه داعش و جنگ در عراق و سوريه گرفته تا مشکلات
معيشتي و اقتصادي و روابط خانوادگي و فرزندآوري و... آنچه به اين فيلم
شخصيت بخشيده، بازنمايي درست فضاي شهري و تهران امروز است که در کمتر فيلمي
به اين ظرافت به آن پرداخته شده است.
فيلمهاي متعلق به زير ژانر
جاسوسي، معمولا فيلمهايي پرجاذبه هستند. کمتر کسي ممکن است از تماشاي اين
گونه آثار دچار خستگي و کسالت شود. فيلم «روباه» نيز از اين قاعده مستثني
نيست. چون فيلمهاي جاسوسي به طور ذاتي، معماگونه هستند. تم اين فيلمها
حتما بايد توأم با تقابل و تضاد باشد. بهروز افخمي درکنار اين جذابيتهاي
ذاتي، عامل فانتزي را هم به کار افزوده است. عاملي که اين فکر را در عدهاي
پديد آورده که اين فيلم قصد تمسخر موضوع خود را دارد. اما اين گونه نيست،
چون فضاي غالب بر فيلم، فانتزي است و در چنين فضايي، رخ دادن برخي حوادث
خارق العاده که در زندگي عادي و روزمره امکان وقوع ندارند، امکان پذير است.
«روباه» آميزهاي با ظرفت از طنز و طعن و واقعيت است. همه آنچه در اين
کشمکش تصويري ميبينيم، ميتواند واقعيت داشته باشد. اتفاقاتي مثل حضور
برادر نتانياهو در ايران براي اجراي عمليات ترور يک دانشمند هستهاي قطعا
واقعيت ندارد، اما در فيلم به همين قطعيت واقعيت دارد. ترفند افخمي از به
کارگيري چنين ماجرايي (آمدن برادر نتانياهو) درواقع يک کنايه است، به اين
معنا که همه تروريستها برادر نخست وزير رژيم صهيونيستي هستند! اين
درستترين حکمي است که در حوزه روابط بين الملل و سياست ميتوان صادر کرد!
آري! همه تروريستها و جانيان بزرگ جهان امروز، برادر تني و واقعي و خوني و
ژنتيک بنجامين نتانياهو هستند! هر کس چنين فکري ار انکار کند، دروغ
ميگويد و يا اينکه از واقعيت بيخبر است.
با وجودي که فيلم در
زمان کوتاه و با عجله و شتاب خاصي ساخته شده اما داراي لحظات سينمايي نابي
است. مثل سکانس موتور سواري يوهان (برادر نتانياهو) با حميد مفتون (حميد
گودرزي) در کوچه پس کوچههاي تنگ و باريک شهر که دوربين روي فرمان موتور
کارگذاشته شده.
استفاده از تکنيک غافل گيري روايي، يکي از
ترفندهاي به کار رفته در «روباه» است. اين ترفندگاه در يک لحظه محدود رخ
ميدهند، مثل جايي که مأموران زنگ خانهاي را ميزنند و در پاسخ به صاحب
خانه ميگويند: «از وزارت اطلاعات مزاحم ميشويم»! وگاه در يک سکانس چند
دقيقهاي پديدار ميشود. مثل جايي که عامل ترکيهاي با يوهان نتانياهو در
يکي از کافههاي لب مرز قرار ملاقات ميگذارند و طي يک درگيري مسلحانه،
يوهان کشته ميشود. اما بعد معلوم ميشود که همه افراد کشته شده زنده هستند
و اين درگيري، يک معرکه ساختگي و نمايشي براي فريب دشمن بوده!
اما
«روباه» نقطه ضعفهايي هم دارد. علاوه بر غلبه نوعي شتاب زدگي بر فيلم،
يکي از خلأهاي قابل لمس، فقدان حس و حال حماسي بر کار است. يعني همان
چيزي که نقطه قوت فيلم «قلادههاي طلا» بود. روح حماسي فيلم ابوالقاسم
طالبي اگر در فيلم بهروز افخمي هم تناسخ پيدا ميکرد، «روباه» زيباتري را
ميديديم.
از اين ضعف کلي که بگذريم، ايرادهاي جزئي هم در فيلم
ديده ميشود؛ سکانس مربوط به ارمنستان خيلي مبهم است و اصلا نقشي تکميلي
روايت فيلم ندارد و شايد در صورت حذف، لطمهاي به اصل ماجرا نميزد. برخي
ماجراهاي مطرح شده در فيلم هم قانع کننده نيستند. مثلا وقتي يوهان به حميد
آدرس غلط ميدهد و ميگويد در يک سايت شرط بندي کار ميکند، قاعدتا حميد
بايد نام و نشاني آن سايت را بپرسد.
بدشانسي «روباه» همزماني اکران
آن با اوج گيري مذاکرات هستهاي اخير بود. درحالي که در همه جاي دنيا سعي
ميشود تا آثار مدافع منافع ملي در مناسبتهاي مهم سياسي و استراتژيک به
نمايش دربيايند، در کشور ما سعي ميشود در چنين مناسبتهايي اين گونه
فيلمها ناديده گرفته شده و منزوي شوند! اين هم از شگفتيهاي نوع برخورد
دولتمردان با عرصه فرهنگ است که براي موفقيت در حوزه کاري خودشان، يک محصول
هنري را نفله ميکنند. کافي است تا تعداد سالنهايي که به فيلم «روباه»
اختصاص يافته است را با فيلمهايي که همزمان درحال نمايش هستند مقايسه کنيم
تا به عمق اين فاجعه بهتر پي ببريم.
آرش فهيم