به گزارش پایگاه 598 به نقل از ایسنا، ساعت
11 از خانهشان در لواسان بيرون ميآيد و به دفتر کارش در تقاطع نيايش
وليعصر ميرود، کافي است فوتبالي شروع شود تا روبهروي السيدي بر کاناپه
بنشيند و فوتبال ببيند، مردي که سالهاي پيش خيليها براي تماشاي پا به
توپ شدنهايش نه روي کاناپه مينشستند و نه کنار مبل لم ميدادند، او در
ميانه ميدان بر توپ حکومت ميکرد و مردم محکوم به ايستادن بر روي سکوها
بودند، بايستند و نام پديدهاي را فرياد بزنند که نامش پيکره حريفان را
ميلرزاند. دريبلهاي درجا و ضربات ايستگاهي هافبک کوتاه قامت فوتبال ايران
دلنواز بود و دوست داشتني، نامي پرآوازه که سالها شعار سکوهاي آزادي بود.
به
دفتر کار علي پروين در تقاطع وليعصر نيايش رفتيم تا بسياري از خاطرات
فوتبالي که با او براي خودش و مردم رقم خورده بود را زنده کنيم. از شماره
"7" بگويد، و خانواده "10" نفرهاش، از بهترين بازيکن تاريخ فوتبال ايران،
ياد هم اتاقيهايش را زنده کند، درباره بازي با شياطين سرخ و تکگلي که
براي پرسپوليس در اين بازي به ثمر رساند، بهترين و بدترين خاطره
فوتبالياش را بازگو کند، ماجراي ورودش به عرصه مربيگري را تعريف و از
سيستم علياصغري تمام قد دفاع کند، اينکه از او خواستگاري کردند تا پاي
سفره عقد بنشيند، از پسري بگويد که اجازه ندادند فوتباليست شود، از برد و
باخت مقابل حريف سنتي تا المپيک مونيخ و مونترال، اما در کنار تمامي
اينها هرگز حاضر نشد کلامي از راز حذف تيم ملي از مقدماتي جام جهاني
آمريکا در قطر بگويد و سرِّ محرمانهاي را که مربوط به اين رقابتها بود
فاش کند. در ادامه گفتوگوي ما با هافبک بينظير سالهاي دور فوتبال
ايران، باشگاه شاهين و پرسپوليس را ميخوانيد.
* شماره واحد و پلاک دفترتان "7" شده است، شما در مهرماه نيز به دنيا آمده ايد، گويا سرنوشت شما با هفت گره خورده است.
نه!
همه اينها اتفاقي بوده است. پلاک هفت، واحد هفت. ما که نمي توانيم پلاک
سفارش دهيم. زمان ما کسي تولد نميگرفت. کسي نمي دانست تولد چيست. اين
چيزها تازه مد شده است. من متولد سوم مهر 1325 هستم. من از بچگي که فوتبال
را در محلات شروع کردم پيراهن شماره "7" را ميپوشيدم و به ترتيب با
گذراندن سلسله مراتب اين شماره هفت بر تنم ماند. من از بچگي با شماره هفت
بزرگ شدم و اين شماره را دوست داشتم. پيراهن شماره هفت دقيقا همانند
خانهاي بود که من در آن زندگي کردم. من اصلا حساسيتي ندارم که کسي شماره
هفت پرسپوليس را بر تن کند. مي گويم هر کس که به پرسپوليس ميآيد بايد اين
پيراهن را بپوشد. اصلا اين مساله چيز مهمي نيست و اين شماره و پيراهن ارث
پدري من نيست و اين موضوع فرقي نميکند.
* شما پس از رفتن به پرسپوليس
به تيم ملي جوانان نيز دعوت شديد. تصورش را مي کرديد که يک روز به پرسپوليس
برويد و با اين تيم در تاريخ فوتبال ايران ماندگار شويد؟
من از همان
زمان که فوتبال را شروع کردم حتي فکرش را هم نمي کردم که چنين اتفاقي برايم
بيافتد. در هر باشگاهي که بودم نفر اول بودم. هرگز دوست نداشتم مربي شوم،
اما به اين سمت و سو کشيده شدم و اين اتفاق برايم به تدريج افتاد. فوتبالم
را سلسله مراتبي پيش بردم و بدون هيچ گونه باند بازي به اين جا رسيدم. بچه
اي بودم که در محله دولاب و غياثي رشد کردم و پله پله مراحل را پشت سر
گذارندم. سه دوره در سالهاي 51، 52 و 53 مرد سال شدم. زماني که به من
گفتند بايد مربي شوي من دو روز با محمد مايلي کهن، دادگان و محمد پنجعلي
دعوا کردم و گفتم که نميتوانم. آنها اصرار ميکردند که بايد مربي شوم و
من هم به تدريج به اين سمت کششيده شدم.
* درباره استقلال و بردها و باختهايتان به اين تيم بگوييد.
من
همواره معتقد بودم و تاکيد داشتم که پرسپوليس فقط بايد به استقلال ببازد.
همه تيمها خوب هستند و من نمي گويم که تيمهاي به جز استقلال و پرسپوليس
بد هستند اما آنها جرقهاي عمل ميکنند و يک سال خوباند و دو سال نه، اما
اين سرخآبيها همواره خوب هستند.
* خاطره خوبتان از اولين قهرماني با تيم پرسپوليس چه بود؟
سال 49 بود که با پرسپوليس قهرمان شديم. يک خواننده معروف را آوردند و برايمان خواند. يادش بخير.
*
از المپيک مونيخ و مونترال بگوييد. فوتبال ايران 40 سال است که ميدان
المپيک را به چشم نديده است درحالي که شما به سادگي المپيک ميرفتيد.
قبل
از المپيک همه تيمها را برديم و به المپيک صعود کرديم. اما در المپيک
مونيخ دو بازي اولمان را با اختلاف دو و سه گل باختيم اما بازي سوم را
مقابل برزيل پيروز شديم. گل اين بازي را نيز براي ايران محمود خوردبين به
ثمر رساند. در المپيک مونترال نيز وقتي با روسيه بازي داشتيم در مقابل
بزرگان فوتبال اين کشور به رقابت پرداختيم. دو گل به ما زدند و فکر کردند
که کار تمام شده است دو، سه تعويض انجام دادند و بازيکنان سرشناس خود را
بيرون بردند تا خسته نشوند. ما هم حملههاي علي اصغري را آغاز کرديم. دقيقه
80 يک گل زديم و تا دقيقه 90 فشار آورديم. يک تيرک هم در همين دقايق به
روسيه زديم و تمامي بازيکنان دو تيم روي خط دروازه آنها جمع شده بودند.
نزديک بود مساوي کنيم اما در نهايت دو بر يک اين بازي را باختيم. کوبا را
هم در بازي بعدي يک بر صفر پشت سر گذاشتيم اما مقابل لهستان سه بر دو
باختيم. ما مونترال را نسبت به مونيخ خيلي جديتر گرفته بوديم. در مونيخ به
عنوان زنگ تفريح پا گذاشتيم اما مونترال را جدي گرفته بوديم و شرايط براي
ما فرق ميکرد.
* درباره بازيتان با منچستريونايتد و گلي که به اين تيم زديد بگوييد.
آنها
به ايران آمدند و يک بازي مقابل ما انجام دادند که نتيجه بازي يک بر يک
شد، يک بازي هم مقابل پاس انجام دادند که نميدانم اين بازي چند چند شد.
اصلا نمي دانستم که آنها چه ميگويند. گفتند که 500 هزار تومان به تو
ميدهيم تا به منچستريونايتد بيايي. گفتم که چه ميگوييد؟ من تيم محلهام
را به هزار تا از اين 500 هزار تومانيها عوض نميکنم.
* از منچستريونايتد پيشنهاد داشتيد و به اين تيم نرفتيد! چرا چنين پيشنهاد بينظيري را رد کرديد؟
عقلمان
نميرسيد. بعضي وقتها که به تيم ملي دعوت ميشدم نميرفتم، اصلا نمي
دانستم که تيم ملي چيست، به قرآن! آن زمان يک مصاحبه با روزنامه انجام
ميداديم تازه يک هفته بعد چاپ ميشد. الان تا ميگويي حالت چطور است زنگ
ميزنند و ميگويند چنين صحبتهايي را مطرح کردهاي.
* چه سالي از منچستريونايتد پيشنهاد داشتيد؟
فکر
کنم حدود سال 51 و در آن برههاي بود که خيلي خوب بودم. من بين سالهاي 50
تا 55 بينظير بودم. همواره جزو نفرات اول و دوم بودم و تيممان نيز
همواره قهرمان بود.
* از تيمهاي ديگر هم پيشنهاد داشتيد. تيمهاي عربي هيچ وقت به دنبال شما نيامدند؟
من
در دوران فوتباليام همان يک پيشنهاد را از منچستريونايتد داشتم. زماني که
حشمت مهاجراني به امارات رفت چند نفري از بازيکنان ايراني به آنجا رفتند.
حسن روشن، نظري و...
* بهترين و بدترين خاطره دوران فوتباليتان مربوط به چه زماني است؟
زماني
که با تيم ملي در پکن قهرمان شديم. قهرماني در پرسپوليس جداست و قهرماني
در تيم ملي هم جدا از اين مساله است. خدا قايقران را بيامرزد. چه تيمي
داشتيم. کره جنوبي چه تيم خوبي داشت. تيم ما آماده بود. برعکس در قطر تيم
خوبي نداشتيم اما در پکن تيم از همه نظر آماده بود. در قطر اشتباه خود من
بود. ميخواستم بچهها را بدوانم تا دوندگيشان بالا برود اما ناصر
ابراهيمي نميگذاشت. بچه ها يه خرده پا به سن گذاشته و چاق شده بودند. همين
بود که رفتيم آنجا و حذف شديم. در کنار قهرماني در پکن که بهترين خاطره
دوران فوتبالي من است حذف شدن در قطر نيز بدترين خاطره فوتباليام بود. تيم
به طور کلي ضعيف بود. از هر جا که توپ را ارسال ميکردند به درون دروازه
ميرفت. همانجا به ناصر ابراهيمي گفتم که ما مرخصيم. تيمهايي مثل عراق
بازيکنانشان ترکهاي بودند اما بازيکنان ما با اضافه وزن پا به اين
رقابتها گذاشتند. تمرينات تيم تقسيم شده بود. اول قرار بود کماسي 20 دقيقه
تيم را گرم کند و پس از آن ابراهيمي تا دقيقه 50 با تيم کار گروهي و
تاکتيکي را انجام دهد، از زآن زمان به بعد تيم در اختيار من بود تا هر
برنامهاي که دارم انجام دهم و تيم را بدوانم. کار من فقط دواندن تيم بود
تا ميآمدم کارم را انجام دهم بچهها غر ميزدند. مهدي فنونيزاده، ابطحي،
حسنزاده و ...نق ميزدند و مي گفتند که خسته شديم. ناصر ابراهيمي هم مي
آمد مي گفت علي آقا بس است. من هم به حرف او گوش کردم و همين به تيم لطمه
زد. تيم ناآماده به رقابتها پا گذاشت و حذف شد.
* خيليها معتقد بودند
شما در تمرينات و يا در رختکن اخلاق خاص و يا تندي به هنگام باختن و
ناراحتي داشتيد. به همين دليل به بازيکنان فحاشي ميکرديد و يا حرفهايي
ميزديد که سبب آزار آنها ميشود.
من هيچ وقت به شاگردانم بي احترامي
نکردم. اصلا نميشود به بازيکنان بزرگ بي احترامي کرد. مگر مي توانستي به
مايليکهن و دادگان حرف بدي بزني؟ بزرگترين حرف بدي که من به آنها
ميزديم اين بود که خاک بر سرت که چنين تماشاچي براي ديدن فوتبالت ميآيد.
شما حداقل به خاطر اين تماشاگران و هواداران بازي کنيد.
* بهترين بازيکن خارجي که دوست داشته و داريد چه کسي است؟
مسي
و مارادونا را خيلي دوست دارم. همين مسي را ميبينيد به گونهاي دريبل مي
زند که آدم شاخ در ميآورد. آنها قبل از بازي مدتها توسط تيم حريف آناليز
شدهاند اما در زمان بازي باز هم نمي توانيد چنين بازيکناني را کنترل
کنيد. مدافعان گردن کلفت دنيا را به راحتي پشت سر مي گذارند و از آنها
عبور ميکنند.
* در مورد بازي شش تايي شهريور 52 هم برايمان بگوييد. فکر ميکنيد باز هم چنين بازي در تاريخ فوتبال ايران شکل بگيرد؟
تيم
تاج در آن بازي گير افتاد. آنها گل اول را دريافت کردند و شيرازه تيمشان
از هم پاشيد. مسابقات آسيايي کشتي در سالن کناري ورزشگاه در حال انجام بود و
تمامي تصويربرداران براي پوشش آن بازي به سالن مجاور رفته بودند، چرا که
آن رقابتها از ديدار تاج و شاهين مهمتر بود و دوربيني در ورزشگاه قرار
نداشت. شايد ديگر چنين اتفاقي در 100 سال آينده هم رخ ندهد. آنها تيمشان
پس از دريافت گل اول به هم ريختند و پس از آن گلهاي دوم، سوم و گلهاي
بعدي را دريافت کردند. ما هر ضربهاي در آن بازي زديم به درون دروازه رفت.
فکر نميکنم که ديگر چنين اتفاقي در فوتبال بيافتد.
* هيچ گاه از استقلال پيشنهادي داشتيد و اصلا به اين فکر افتاديدکه به استقلال برويد؟
زماني
که خدا بيامرز عبدُ به صفر ايران پاک سيلي زد، همه ما آنجا بوديم و
همهمان آمديم. استقلال آن زمان به دنبال من آمد. عبدُ سه، چهار روز به
دنبال من آمد و ما را باز گرداند. من بودم، آشتياني بود و بقيه بچهها.
* پيشنهاد خوبي از طرف استقلال به شما شده بود؟
آن زمان اصلا پولي بود که پيشنهاد خوبي در کار باشد. فکر کنم حدود دو هزار تا پنج هزار تومان بود.
* نخواستيد به استقلال برويد؟
نه! من همان زمان که آمدم به اين قضيه فکر کنم. عبدُ به دنبال من آمد و اصلا اجازه نداد که به اين موضوع فکر کنم.