اصحاب ائمهی اطهار علیهمالسلام در خدمت ایشان احادیث را فرا میگرفتند، سپس در تجربهی عینی معاشرت و مشاغل و ارتباطات خود با مردم آنچه را که شنیده یا دیده بودند، به کار میبستند و در این کار شنیدهها و دیدهها را در عمل ملاحظه میکردند. علمای بزرگ ما هم که امت ما را در لحظات حساس نجات دادند و خطرهای گران را از آنها دفع کردند، به همان اندازه که در تئوری مدرس بزرگی بودند، در رهبری نیز کارشناس و خبره بودند. آنها در امر رهبری کارشناس موضوع و در تئوری مرجع تقلید و صاحب رساله بودند.
در عصر ما نیز امام راحل رضواناللهتعالیعلیه اگر چه در باب رساله و مرجعیت اعلم زمانه بود، در مردمشناسی و تجربهی سیاسی هم دست همه را از پشت بسته بود. انگلستان پیر و اسرائیل پیچیده و آمریکای پرتوان و پرانگیزه، مثلث مقابله با او را برای حفظ شاه ایران که تجربهی 37 سالهی سلطنت را داشت، شکل دادند و برای براندازی امام راحل رضواناللهتعالیعلیه و پیروان او همهی دامهای تهدید و تطمیع را گستراندند. شکنجهای نبود که کارشناسان اسرائیلی به ساواک نیاموخته باشند و وسیلهای نبود که در کاربرد آن تردید کرده باشند. اطرافیان بزرگان را تا آن جا که میسر بود، خریده بودند که امت را از اعتدال پایدار به افراط و تفریط و حرکتهای بیپایه بکشانند. گروهک منافقین (مجاهدین خلق آن زمان) ساعتها وقت گذاشتند که از امام رضواناللهتعالیعلیه مجوز مبارزهی مسلحانه را بگیرند. امام اما گفت ما نمیکنیم و شما هم نکنید وگرنه شکست میخورید.
امام راحل رضواناللهتعالیعلیه و خلف صالح او -رهبر بلندپایهی حاضر- لحظهای از هشدار به امت بازنایستادند، چون تجربهی فقه حکومتی داشتند. این تجربه را باید در حوزهها نیز نهادینه کرد. آیین فقه حکومتی را باید تدوین نمود تا نسل حاضر و نسلهای آینده به جای وابستگی به شخصیت رهبر، با تکیه بر فقه حکومتی رهبران آینده را تربیت کنند.
متأسفانه مبارزین و مجاهدین برای بحث و تدریس کمتر وقت گذاشتهاند و درسهای عمیق و استادانه کمتر دارند. در عوض، آنها که کمتر دغدغهی دخالت در سیاست و مبارزه را دارند، برای تحقیق و تدریس وقت بیشتری گذاشتهاند و مباحث متداول را استادانهتر تدریس میکنند. نتیجه این شده که هر دو از جامعیت زاویه گرفتهاند. البته نباید عدهای گمان کنند که کسانی که نتوانستهاند با تحقیق و بحث مراتب استادی بالا را به دست آورند و سیاسی شدهاند تا به برکت بحث سیاسی خلأ علمیخود را جبران کنند. نباید برچسب کمسوادی به سیاسیون بخورد و نیز برچسب درس موشکافانهی عمیق به بحثهای دور از مباحث حکومتی. اما چرا چنین شده است و مثل آموزش پزشکی نیست که دورهی بالینی جزء دروس و دورهی کاری شده باشد؟ همه میدانیم که برجستهترین اساتید دانشگاه علوم پزشکی که کار بالینی را رها کردهاند، جرئت نوشتن یک نسخه هم ندارند. هیچ بیماری هم حاضر نیست که تحت معاینه و مداوای استاد برجستهای قرار گیرد که کار بالینی نمیکند.
حوزه نیاز به کار بالینی دارد
حوزه باید کار بالینی دخالت در تبلیغ و
ارشاد و مبارزه را جزء رسالت حتمیهی خود بداند. طلاب از همان ابتدا که
درس میخوانند، پابهپای آن تجربهی تعلیم و تربیت و رهبری را در برنامهی
خود داشته باشند. به درد مردم آشنا باشند. پابهپای مردم در مبارزه و
منازعات بین حق و باطل حضور پیدا کنند. این آیهی قران ظاهرش ورود و حضور
در جبههها است و چرا از ظاهر این آیه صرف نظر کنیم؟ «وَ مَا کَانَ
الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَر مِن کُلِّ فِرْقَةٍ
مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَ لِیُنذِرُواْ
قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ»1
اگرچه با تنقیح مناط میتوان آمدن به حوزه و تحصیلات علوم حوزوی را زمینهی تفقه دانست، ولی ظاهر این آیه به هیچ دلیلی از حجیت نیفتاده است. به جبهه رفتن و دشمن را تجربه کردن را مبنای تفقه و اندیشمندی در دین دانستن، خود معنای بسیار بدیعی است. مثلاً بهائیت جبههای باز کرده و طلبه باید برای مبارزه با آنها دوره ببیند و ابزار و وسائل مباحثه را در ضمن تحصیل با خود بردارد و با آنان به محاجّه و مباحثه بپردازد. همین عمق فهم و فقاهت انسان را بالا میبرد و مردمشناس و کارشناس امر مباحثه با فرقهها میگردد.
مثال دیگر اینکه اگر دشمن وارد کسبه شود و در آنها عرفان کاذب و سلیقهای را راه بیندازد، طلبه باید برود کتب لازم را در شناخت عرفان حقیقی از مجازی مرور و مداقه کند تا با دستی پُر با اهل عرفان سطحی روبهرو شود و مردم را نجات بدهد. خلاصه هر جا که استعمار بساط خود را پهن کند، راه را بر او ببندد و مردم را از دست او خلاص کند.
مرحوم امام راحل رضواناللهتعالیعلیه فرد مخلصی بود و برای شهرت و محبوبیت و ریاست کیسه ندوخته بود. هر وقت لازم بود کیسهی عزت و خوشنامی را خالی میکرد تا قدمی برای اسلام برداشته باشد. وقتی کسروی و پیروان فکری او افکار الحادی خود را وارد میدان کردند، امام راحل رضواناللهتعالیعلیه کشف الاسرار را نوشت و دیگران منتشر کردند. مرحوم حاج سید نورالدین حاضر شد در روزنامهی کیهان با کسروی بحث کند. کسروی یک روز و آن بزرگوار روز دیگر پاسخ میداد. مجموعهی این مناظره کتاب کسر کسروی او شد.
حوزه نباید اجازه بدهد برچسب بیسوادی بر کسانی بچسبانند که کار بالینی تعلیم و تربیت مذهبی میکنند. آنها که درس بهتری دارند و توانایی علمی بیشتری دارند، باید جنبهی بالینی دانش خود را بپایند وگرنه از خط مستقیم زاویه پیدا میکنند. تعادل بین زرنگی و تسلط در درس و زرنگی و چابکی از کار بالینی مبارزه با استعمار باید با هم هموزن باشد. هرکدام که یکطرفه رشد کرد، از خط اعتدال زاویه پیدا میشود. هرچه درس طلبه قویتر باشد، باید حضور بالینی او در مبارزه با اشکال مختلف استعمار بیشتر شود و برعکس، هرچه حضور بالینی او در مناطق نفوذ استعمار در اشکال مختلف آن بیشتر شود، باید در کار خواندن و تدریس و مباحثه عمیقتر شود و دقیقتر پیش برود.
نیاز به استاد اخلاقِ جامع
این ضعف و کمجنبهای انسان است که وقتی
از چیزی پُر شد، از چیز دیگری تهی شود. امام راحل رضواناللهتعالیعلیه
اما در عرفان کار کرد تا به حد بالا رسید. همزمان با آن نیز مباحثه و درس
را پیش برد تا به مقامات عالیهی علمی هم رسید، همزمان با عرفان و تحصیل
وارد بحث سیاسی نیز شد و خطوط سیاسی زمان خود را شناخت و از اینکه غرق در
یک جریان سیاسی شود، خود را پایید تا سیاست و مدیریت و مدبریت را بر کمالات
خود افزود. امام رضواناللهتعالیعلیه فلسفه را خواند ولی با فقها زاویه
نگرفت. عرفان را دریافت، ولی با فلسفه زاویه نگرفت. فقاهت را تا حد بسیار
بالا به دست آورد، اما از عرفان و فلسفه روی برنگرداند. شعر و شاعری را در
حد پیشرفتهی آن تمرین کرد، اما از کارهای اساسی خود بازنماند. ایشان استاد
اخلاقی همچون مرحوم شاهآبادی جامع داشت. حوزه نیاز به استاد اخلاق جامع
دارد تا از ابتدای تدریس، اعتدال و جامعیت را وارد زندگی طلبه کند. قاعدهی
«لا یشغلُه شأن عَن شأن» شایستهی طلبههای ما است تا بین تحصیل و کار
بالینی جمع کنند و همانطور که در درس و بحث جدی هستند، در درک درد مردم و
یافتن راه درمان آن نیز جدی باشند.
امام راحل رضواناللهتعالیعلیه وقتی ناچار شدند برای حفظ بانکها، قانون بانکداری بدون ربا را تأیید کنند، به مسؤلین بانک توصیه کردند که راه نجاتی برای گریز از کار کردن پول پیدا کنید. عبارت امام رضواناللهتعالیعلیه این است: کاری کنید پول کار نکند، در اسلام پول کار نمیکند. امام راحل رضواناللهتعالیعلیه کار بالینی در مسائل اقتصادی کرده بود که به قانون بانکداری بدون ربا بسنده نکرد. اگر برای حفظ مردم از تشتت و حفظ بانکها از ورشکستگی قانون بانکداری را پذیرفت، اما وصیت کرد که در اینجا درجا نزنید و بالاتر بروید تا از کار کردن پول به راه نجاتی برسید. آفرین بر این همه جامعیت؛ هم حفظ بانکها و هم حفظ اسلام. اعتدال یعنی همین که برای حفظ بانکها اسلامیت قربانی نشود و برای رسیدن به اسلامیت حرکت تندی نشود که موجب فروپاشی بانکها باشد و از راه اقتصاد لطمه به نظام پیش بیاید. فقه حکومتی یعنی همین.
عقلی که به هفت سالگی نیامد...
اجتهاد چیزی نیست که در بزرگی به دست
آید. اگر در خردسالی حاصل نشود، در سالخوردگی هم حاصل نخواهد شد. اجتهاد
مصطلح را نمیگویم که افراد نظرشان برای خودشان یا دیگران حجیت پیدا کند؛
اجتهاد در روش منظور نظر است. آن که به روش اجتهاد تربیت میشود، از روز
اول چون و چرا میکند. «إنْ قُلْتَ قُلْتُ» میکند. آن که درس میخواند تا
در امتحانات نمره بیاورد و مرحله را بگذراند و بالاخره مدرک تحصیلی را
بگیرد، از راه تقلید صرف هم میتوان بالاترین مدارک را تحصیل کرد، اما خود
دردی بر دردها خواهد افزود، زیرا اندیشهی اجتهادی حاصل نشده است. هر زمان
مقلد یک رأی و یک نظریه و یک روش میشود، عنوانها را یدک میکشد اما از
اجتهاد خبری نیست. جملهی مشهور «عقلی که به هفت سالگی نیامد، به هفتاد
سالگی هم نمیآید» در اجتهاد هم همین طور است. امتحان باشد، اما درس خواندن
برای امتحان فاجعه است. مدرک باشد، اما درس خواندن برای مدرک سقوط فرد و
جامعه است. نمره باشد، اما برای نمره کار کردن عین زاویه گرفتن از صراط
مستقیم است.
فعالیت سیاسی و اجتماعی خوب است، اما اگر برای کسب عزت باشد، ملازم با سقوط اخلاقی است. کسانی که در کنار درس و بحث کار اجتماعی سیاسی انقلابی و مبارزاتی نکردهاند، چگونه میتوانند دربارهی فقه حکومتی حرف تازهای داشته باشند؟ فقه حکومتی در میدان مبارزههای با اهل باطل شکل میگیرد و راهکار دست میدهد. این آیه را ملاحظه فرمایید: «وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاء وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»2
ملائکه «فساد فی الأرض» و «سفک دماء» را مانع تعالی و تقرب الی الله میدانند و میگویند این دو عامل هر جا پیدا شود، زمینهی سقوط مجموعه فراهم میآید و خداوند میفرماید چنین نیست. ملائکه معتقدند که هر جا تسبیح و تقدیس هست، عالیترین مقامات در آنجا است و خداوند میفرماید چنین نیست. بلکه هر جا خونریزی و فساد هست، آن که با خونریزی و فساد مبارزه کند به مقام أعلی میرسد و آن که خونریزی و فساد کند، به أسفل سافلین ملحق میشود. میگوید خونریزی و فساد هر جا شکل گرفت، مبارزه با خونریزی و فساد است که عالیترین نوع تسلیح و تحمید را در پی دارد.
فقه حکومتی در مبارزه حاصل میشود
مبارزه با انواع استعمار همان کار
بالینی است که انسان را از ملائکه برتر میکند. آنها که برای محفوظ ماندن
از ریاستطلبی و به دور ماندن از گرایشهای سیاسی، هرگونه دخالت در سیاست و
مبارزه را بر خود تحریم میکنند تا فرشته بمانند، به جایی نمیرسند. انسان
اگر قرار بود فرشته شود، به این حیات خاکی مبتلا نمیشد. انسان آمده است
تا با انواع مفاسد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فردی بجنگد. آداب این جنگ را
فقه حکومتی تبیین میکند و رسالهی عملیهی این کار با فقه حکومتی نوشته
میشود. ملائکه فاقد این فقه بودند که بدانند عامل ترقی مبارزهی با مفاسد
است و نه دور بودن از مفاسد. تسبیح و تقدیس در جای امن و امان کجا و تسبیح و
تقدیس در خط مقدم جبهه کجا؟
به گزارش برنا، امام راحل رضواناللهتعالیعلیه، یک نمازصبحش را بهناچار و زیر فشار مأموران ساواک، با تیمم و پشت به قبله خوانده و امید دارد که همان نماز برایش کارساز باشد، چون در اوج منازعه و مبارزه با فساد واقع شده است. این فقه حکومتی امام راحل رضواناللهتعالیعلیه است که به این نماز با تیمم و پشت به قبله اما در حال مجاهده افتخار میکند، چون توأم با عملیات بالینی مبارزه با استعمار است.
بالاخره استاد اخلاق لازم است که از روز اول با طلاب بر سر ضرورت کار بالینی و اهتمام به درس و بحث و اهتمام به خودسازی و رشد عقلانیت کار کند تا محصولات جامع این درس اخلاق بتوانند در اوج کار عرفانی، درس خوان باشند و در اوج فعالیت سیاسی از درس و بحث فاصله نگیرند و در اوج درس و بحث از خودسازی و مبارزه با شیاطین فردی و اجتماعی بازنایستند تا فقه حکومتی را در مبارزه بیاموزند. به عنوان نمونه نکتهای را در خاتمه تقدیم میکنم: