به گزارش خبرنگار شفقنا (پایگاه بینالمللی همکاریهای خبری شیعه) حضرت
آیتالله جوادی آملی در سلسله جلسات درس تفسیر خود در تفسیر آیات 64 تا 67
سوره «غافر» روز شنبه، 16 اسفند ماه، بیان کرد: آیات قرآن از یک نظر به
اقسام گوناگون تقسیم میشوند در بخشی از آیات اوصاف و اسماء الهی ذکر
میشود در بخش دیگری از آیات احکام فقهی، حقوقی و اخلاقی و مانند آن ذکر
میشود، اینها در کنار هم قرار ندارند اما طائفه سوم آیاتی هستند که هم
اوصاف و اسماء الهی و هم احکام فقهی و حقوقی را بیان میکنند به عبارت دیگر
در این بخش از آیات ما شاهد جمع دو طائفه دیگر از آیات هستیم تا بر این
دلالت کند که سند آیات اخلاقی، فقهی و حقوقی و ... همان اسماء الهی هستند.
اسماء الهی گاهی به صورت وصف ذکر میشوند مانند اینکه گفته میشوند خداوند
حی است، علیم است، قدیر است و گاهی به صورت حصر ذکر میشوند یعنی این اوصاف
منحصراً به خدا نسبت داده میشود مانند اینکه گفته میشود تنها قدیر، حی،
علیم خداست و دیگران هر کدام از اینها را دارند به واسطه و برکت اوست.
خدای سبحان گاهی اوصافی را به غیر خود اسناد میدهد «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ» اما در آیه دیگر جمعبندی میکند «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً» یعنی اگر چنانچه انبیاء، مرسلین و اولیاء الهی از عزت برخوردارند به برکت عزت خداوند است در جریان قوه هم همینطور است گاهی میفرماید «وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ» گاهی به حضرت یحیی میفرماید «یا یحیی خُذِ الکتابَ بِقُوَّةٍ» گاهی به بنی اسرائیل میفرماید «خُذُوا ما آتَیناکُمْ بِقُوَّةٍ» اما در سوره بقره تمام قوت را به خودش اسناد میدهد و میفرماید: «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا» یعنی اگر قوت و قوهای برای یحیی، نیرویهای مبارز و مجاهد یا بنی اسرائیل وجود دارد همه به خاطر خداوند تبارک تعالی است. در جریان عزت، قوت، رزق و ... این چنین است. اگر او خیر الرازقین است به معنای این است که علل و اسباب دیگری نیز در امر رزق بی تأثیر نیستند اما در پایان سوره مبارکه ذاریات به صورت حصر رزاق بودن را به خودش نسبت میدهد «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ». بنابراین اگر اوصاف خداوند به غیر او نسبت داده میشود به برکت وجود خداوند است و تنها کسی که این اوصاف بذات به او تعلق دارد خداوند تبارک و تعالی است. از همین رو است که سرتاسر قرآن کریم بر اساس توحید تدوین شده است.
این مفسر قرآن کریم بیان کرد: قرآن در عین حال که کتاب علم است و معلم
کتاب و حکمت دیگران نیز هست اما فرهنگ محاوره نیز در آن وجود دارد. همه
دانشمندان و همه علما میدانند که این کرات هر کدام معلق در فضا هستند ولی
وقتی میخواهند حرف بزنند میگویند این گنبد مینا، این سقف مقرنس این در
حالی است که سقف و گنبدی در کار نیست اما وقتی به نظر میآید این آسمان به
منزله سقف است و زمین به منزله سطح است این گونه سخن گفتن جزء فرهنگ محاوره
است لذا نمیتوان به این ادبیات ایراد گرفت چرا که این ادبیات، ادبیات
محاوره است و این ادبیات با ادبیات علمی متفاوت است و اگر در قرآن کریم نیز
از این اصطلاحات وجود دارد بر همین اساس است. اگر خدای سبحان در این بخش
دارد که آسمان را روی زمین بنا نهاد این بر اساس محاوره سخن گفتن است نه
اینکه واقعاً سقفی است بر روی زمین. همانطور که داستان طلوع و غروب نیز این
چنین است، چرا که همه میدانند که این خورشید نیست که میآید و حرکت
میکند بلکه این زمین است که به دور خود و خورشید میچرخد اما همه آنهایی
که این مساله را نیز میدانند باز هم وقت سخن گفتن و محاوره میگویند اول
طلوع و یا غروب خورشید و نمیگویند وقتی ما طلوع کردیم. معنای این ادبیات
این است که اینها بر اساس محاوره سخن میگویند نه بر اساس علم ریاضی و
هیئات.
بنابراین باید میان این فرهنگ محاورهای و مسائل اثبات شده علمی فرق گذاشت. پس سخنان خداوند در قرآن در مورد طلوع و غروب خورشید و بنیان نهادن آسمان بر روی زمین از همین نوع است. این گونه سخن گفتنها بر خلاف علم نیست بلکه بر اساس محاوره سخن گفتن است.
وی ادامه داد: خدای سبحان در ادامه میفرماید اگر کسی مضطر باشد و مرا
بخواند من مستجاب میکنم این در حالی است که شرک در هیچجا و هیچ مورد و
هیچ زمان و زمینی اثر نکرده و نمیکند، آیات سوره زمر که بحث آن گذشت
همهاش به اخلاص تاکید داشت، آیه دوم، سوم، پایان سوره و در جاهای دیگر این
سوره به اخلاص تاکید شده بود و این آیات نیز اشاره به همین مساله دارد چرا
که فقط مخلص است که مضطر به خداوند است و فقط خداوند را میخواهد
«ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» اگر کسی به قدرت خود و قوم و
قبیلهاش تکیه کند مضطر نیست، مضطر موحد کسی است که بداند کار فقط دست
اوست.
پس کسی که هنگام دعا خیلی از قدرتهای دیگر را نیز در نظر بگیرد این مضطر نیست. کسی میتواند همه حاجات و حوائج انسان را برطرف کند که قدرت لایتناهی داشته باشد و کسی که این قدرت را داشته باشد قطعاً خواهد توانست حوائج و دعاهای انسان را برآورده کند پس کسی که نا امید میشود کسی است که به این قدرت لایتناهی ایمان ندارد از همین رو است که یاس از قدرت الهی کفر است این چنین شخصی اعتقادی به وجود خدا ندارد، خدایی که قدرت لایتناهی دارد و این چیزی است که باعث کفر میشود. یک بار گفته میشود من لیاقت آن را ندارم که مشکلم حل شود این با اینکه کسی نباشد که بتواند حاجت انسان را برطرف کند فرق دارد و این یاس است و کفر است.
آیتالله جوادی عنوان کرد: نکته دیگری که در این آیه «هُوَ الْحَی لَا
إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» وجود دارد این
است که خداوند حیات را در این آیه به خودش منحصر کرده است و هر کسی به غیر
او حیات دارد به واسطه و برکت وجودی اوست و اگر کسی چیزی میخواهد باید از
حی و زنده طلب کند نه اینکه از مرده و چون تنها حی بالذات و اصیل اوست پس
باید از او هر آنچه که میخواهید طلب کنید. اگر دیگران زندهاند به خاطر
این است که آثار حیات او در دیگران جلوه کرده است بنابراین این سخن نورانی
حضرت امیر (ع) که میفرماید «و اعلموا عبادالله ان جوارحکم جنوده» یعنی همه
نظام ستاد الهی هستند و اگر کسی بخواهد به دامن مقتدری دست بزند باید
بداند که به هر چیزی دست میزند دامن اوست اما باید بفهمد که اینها همه
ابزار کار او هستند اگر امر بر کسی مشتبه شد گرفتار شرک جلی یا خفی میشود و
اینکه برخی از مؤمنین مشرک هستند همین است یعنی این است که امر بر آنها
مشتبه شده است و میگویند مثلاً اگر فلان نبود من فلان میشدم اول خدا بعد
مثلاً دکتر و این گونه موارد چرا که اصلاً خداوند اولی است که دوم ندارد و
همه اینها ابزار الهی هستند.
شفقنا