چیستی سینمای دینی
سینمای دینی مفهومی سهل و ممتنع است؛
چرا؟ این موضوعی است که باید لَختی دربارۀ آن اندیشید. من معتقدم سينما با
«نفسانيت نازل بشري» پيوند عميقتري دارد تا فطرت الهی او. چه افرادی زیادی
که در ايران تأسف ميخورند كه چرا نميتوانند صحنههاي خصوصي زندگي زن و
مرد را روي پرده سينما نشان بدهند و براي متدينيني كه خود را از تماشاي اين
صحنهها بينصيب ميسازند، تأسف ميخورند. آنها اين حرفها را صراحتاً در
محافل خصوصي خود ميگويند، يا در جشنوارههاي خارجي ميبينيم كه نوادري از
دستاندركاران و بازيگران سينماي ايران، خود را به هيچ حجاب و حيا و مرزي
محدود نميدانند؛ انگار آنجا سرزمين آزادي و رؤياهاي آنهاست! آنان همه
حصرهايي را كه معتقدند دين براي سينما تعريف كرده، زائد ميدانند و معتقدند
كه سینمای ایران خود را از زيبايي نفساني سينما محروم كرده است! به هر
حال، هم اينها قطعاً خطا ميکنند و هم كساني كه معتقدند كه چون ذات سينما
ديني نيست، بايد از خيرش گذشت و عطايش را به لقايش بخشيد.
به این منظور لازم است که تعريفی درست و
جامع از سينماي ديني برسيم. سينماي ديني چيست؟ سینمای دینی؛ نوعی نگاه
است، نگاهي معطوف به روح توحيدي عالم، نگاهي كه انسان در مواجهه با آن دچار
پالايش روحي بشود، نه اينكه خداي ناكرده دچار كدورت روح؛ نگاهي كه در
مواجهه با آن، انسان خود را در مقابل يك آئينۀ زلال و شفاف ببيند و ضعفها و
عيوب و نفسانيت خود را با عواقب و نهايت نفسزدگي مشاهده كند. نگاهي كه
انسان در مواجهه با آن، دلش براي آسمان، عرش، لقاي حضرت رب و براي رسيدن به
جامعۀ آرماني در آخرالزمان تنگ شود. انسان وقتي انسانهاي موحد را روي
پرده سينما ديد و زيباييهاي زندگي آنها را از منظر سينما مشاهده كرد، دلش
براي اين نوع زندگي غنج بزند و بگويد اي كاش ميشد ما هم اينطور زندگي
كنيم.
سينما ميتواند واجد اين ظرفيت باشد.
سينما ميتواند بسياري از پيامهاي ديني را روي پرده خود مطرح كند. اين بدي
سينما نيست كه ما را به فاز ناهوشياري ميبرد. اتفاقاً بسياري از جراحيها
را ميتوان در اين حالت در روح آدمها انجام داد و درد جراحي، مانع از
نتيجۀ مبارك كار نشود.
در يك فرآيند جراحيِ به قول ايرانيها
«رستمزاد» و به قول فرنگيها «سزارين»، اگر شما بيمار را بيهوش نكنيد،
منجر به هلاكت مادر و بچه خواهد شد. يك بيحسي ولو موضعي از ناحيه كمر،
درست است كه طرف را مدتي از احساس طبيعي هوشياري از بخشي از بدن خود
بينصيب خواهد كرد، ولي براي او نتايج خوبي خواهد داشت. در بسياري از
جراحيها نياز به اين بيحسي و بيهوشي هست.
خيلي وقتها موقعي كه ميخواهيم به
جامعه بگوييم كه اين عادت تو عادت خوبي نيست، به يك خانواده بگوييم كه اين
رفتار شما رفتاری غيرديني است، خانوادهاي كه نماز ميخواني، غيبت كار بدي
است، خانوادهاي كه به رزق حلال معتقدي، خمس ندادن، رزق تو را حرام ميكند،
خانوادهاي كه غيرتي هستي، نگاه حرام ميتواند اين تأثيرات را در زندگي تو
داشته باشد، وقتي شما بسياري از انتقادهاي اجتماعي، خانوادگي و ضروري را
در سطح جامعه به صورت خودآگاه به آن جامعه يا خانواده بگوييد، در مقابل شما
موضع ميگيرند و اين حالت موضع و گارد، مانع از تأثير پيام اخلاقي شما بر
روان آنها ميشود، ولي وقتي به زبان نمادين سينما ميگوييد، انگار از اين
بيحسي موضعي استفاده و غدۀ چركين يا بدخيمي را از بخشي از اين جامعه يا
خانواده خارج ميكنيد. به اين شكل ميتوانيد بگوييد اين حرف را به تو
نميگويم، بلكه اين جامعه فرضي يا اين خانواده را ببين، اين فضاي فرضي را
ببين كه اين صفات با آنها چه ميكند. اين همان زبان تمثيل است كه قرآن مجيد
از آن استفاده ميكند. وقتي كه سينما واجد چنين ظرفيت شگرفي است، چرا از
آن استفاده نكنيم؟
شأن تصویری در قرآن
سالها به عنوان آدمي كه سينما تدريس
كرده و دغدغه سينماي ديني داشته و عمرش به تحقيق و پژوهش در اين معنا گذشته
كه نگاه قرآن نسبت به آموزش تصويري چيست، ميگويم كه ميتوان سينما را در
قرآن پيدا كرد. حقيقت اين است كه وقتي به بسياري از معجزات انبياي سلف نگاه
ميكنيم، شأن تصويري دارند و از جنس تصوير هستند. به عبارت ديگر كاملاً
سينمايي هستند. نميخواهم خداي ناكرده در حق معجزات انبيا جفا كرده باشم،
بلكه دارم به حقيقتي اشاره ميكنم.
معجزۀ حضرت موسی
كسي آمده و با دروغ و فريب و جادو و
سحر و استفاده از طلسم ساحران، فرآيند تصويرياي را در مقابل مردم جاهل راه
انداخته كه خود خداوندگار عالم در قرآن ميگويد: «و جاؤا بِسحرٍ عظيم»1يك
سحر بايد خيلي بزرگ باشد كه خداوند عالم صفت عظيم را برايش به كار ببرد و
معجزه موسي (علیه السلام) هم از همان جنس است، منتهي نه از جنس مجاز، بلكه
از جنس واقعيتِ آن چيزي كه آنها مجاز آن را نشان داده بودند.
معجزه موسي(علیه السلام) سحر نيست،
بلکه باطلالسحر است، ولي به دليل شباهت شأن تصويري، اين اشتباه را در
گروهي از مخاطبان ايجاد ميكند كه يا از سر ناآگاهي يا از سر معاندت
ميگويند اين سحر كرد، ولي سحرش از او قويتر بود. فرعون ميگويد: «انه
لكبيركم»2او پيشكسوت شماست، كسي است كه سحر را به شما ياد داده. كار هر دوي
شما سحر است، منتهي سحر او قويتر بود و شما جلوي استادتان كم آورديد. اين
حرف فرعون قطعاً تهمتي است كه به يك نبي اولوالعزم زده ميشود، ولي يادمان
باشد كه حتماً جنس تصويري معجزه حضرت موسي (علیه السلام) بهگونهاي بوده
كه فرعون دارد اينگونه فرافكني ميكند.
محاریب تماثیلی حضرت سلیمان
ممكن است بگوييم همه اينها تصوير است،
سينما كجاست؟ من ميخواهم بگويم سينما هم داريم. نمونهاش مثال تماثيل و
محاريب حضرت سليمان نبي(علیه السلام) است. در قرآن كريم ميخوانيم كه حضرت
سليمان (علیه السلام) با آن حشمت سليماني كه داشت و با آن قواي غيرطبيعي كه
در اختيار ايشان بود، وظيفه تربيت مردم را عهدهدار بودند. ايشان همانطور
كه اجنّه برايشان بنّايي و شياطين غوّاصي ميكردند ـ اينها نصّ صريح
قرآن مجيد است ـ فضاهايي را ساخته بودند كه به محاريب (محرابها) توصيف
شده است. خيليها اينها را محراب عبادت تفسير كردهاند، اما قرآن كريم
بلافاصله پس از محاريب واژۀ ديگري را به كار ميبرد كه در اينجا ديگر ما
بايد كمي توقف و ترديد كنيم كه شايد اين محاريب به معناي نماز و عبادت
نبوده، بلكه عبادت آموزشي است. يعني چه؟ بلافاصله ميگويد كه حضرت سليمان
(علیه السلام) در اين محاريب، تماثيلي را قرار داده بودند. تماثيل يا
مجسمه يا تمثال قاعدتاً اگر در محراب قرار بگيرد، مورد پرستش واقع ميشود،
يعني ميشود بت و اين قطعاً از ساحت يك نبي موحد به دور است كه چنين كاري
را بكند. پس اين محارب، چگونه محرابي بوده كه در آنها تماثيل قرار
ميدادهاند؟ يك توضيح و تفسير بر اين آيه ميتواند اين احتمال باشد كه اين
محاريب، از منظر توحيدي، به نوعي فضاي آموزشي تصويري است. مثلاً اگر حضرت
سليمان نبي (علیه السلام) بخواهند تاريخ انبياي سلف را براي مردم عصر خود
آموزش تصويري بدهند، از خلقت آدم (علیه السلام)، هبوط آدم و حوا از بهشت بر
زمين، ماجراي هابيل و قابيل و قتل ناجوانمردانه هابيل به دست قابيل و
اينكه چگونه كلاغ، به او پنهان كردن و مخفيكاري را آموخت، فتنههاي شيطان
براي گمراهي بشر، زحمات حضرت نوح (علیه السلام) را براي هدايت بشر،
ماجراهاي ساختن كشتي، ماجراي عظيم توفان نوح، ماجراي هبوط بعد از توفان كه
اتفاق عجيبي است، از شيوه تصويري استفاده ميكنند.
در عالم در چند مرحله هبوط اتفاق
افتاده كه يك مرحله آن پس از توفان نوح است و امور عالم بعد از توفان نوح
به اين سو تغيير ميكند. ميبينيم كه حضرت سليمان نبي (علیه السلام) براي
نشان دادن ماجراهاي پيامبران سلف به مردم، امكانات تصويري دارند. آيا اين
آموزش، عبادت هست يا نه؟ حتماً هست، چون منظري توحيدي را به پيروان ايشان
عرضه ميدارد، پس، از اين منظر ميتوان به آنجا گفت محراب و تماثيل هم در
اينجا ديگر بت نيستند، بلكه در خدمت آموزش تصويري هستند. حتي ميتوانند
مدلي از آمفيتئاترهاي اوليه باشند.
آموزش و توحید تصویری
پس ملاحظه ميكنيد كه ما به آموزشي به
نام آموزش تصويري ميرسيم و نيز توحيد تصويري. خيلي وقتها قرآن ما را به
توحيد تصويري فرا ميخواند و اينكه ببينيد، نظر كنيد:
«أَفَلاَ يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ
کَيْفَ خُلِقَتْ»3چرا به آسمانها نظر نميكنيد؟ چرا به ستارهها و
كهكشانها و سيارات توجه نميكنيد؟ آسمان شب خودش يك پرده پانوراماست و
خداوند وقتي ستارگان و چرخش صور فلكي را در آسمان نشان ميدهد، انسان حيرت
ميكند و تا صبح فيلم ميبيند و اينها تعابيري دارند. ستارهشناسان و
منجمين و اخترشناسان از اين منظر، فيلمها ميآفرينند و طالعبينيها
ميكنند. از علوم تا سحر از همين آسمان شب ميتراود. يا در روز، حركت
ابرها، تابش رنگها و نورها و سايهها و زيباييهاي طبيعت كه واقعاً سينماي
واقعي و سه بعدي است. چرا خداوند در قرآن، اين همه از منظر بصري براي ما
شاهد مثال ميآورد؟ اينها براي تربيت تصويري ماست.
يا در آنجا كه حضرت مريم (سلام الله
علیها) ميخواهند فرزند خود را به دنيا بياورند و درد زايمان بر ايشان عارض
ميشود، قرآن ميفرمايد: «فتمثّل لها بشراً سويّاً»4خداوند از تمثّل و از
يك بروز تصويري ياد ميكند. پيك الهي و مفهوم روحالقدس براي ايشان تمثّل
پيدا ميكند، تصويري ميشود، بروز و ظهور تصويري پيدا ميكند. يا نحوه تولد
حضرت عيسي (علیه السلام) و زبان گشودن ايشان، حركت ايشان و معجزاتي كه
دارند، خرمايي كه پس از زايمان حضرت مريم (سلامالله علیها) از نخل
ميريزد، همه اينها گويي سينما و تصوير ناب هستند، منتهي اين بار از جنس
توحيدي و نه در خدمت اغواي بشر، بلكه در مسير تربيت بشر. اين همه مثال و
شاهد تصويري در قرآن نشان ميدهد كه ما به اين نوع نگاه و نظر به عالم
توصيه ميشويم.
فرجام سینمای قرآنی
آيا اين همان سينمايي است كه غرب
ساخته؟ خير، حتماً با آن فاصله دارد. فرجام سينمايي كه ما ميخواهيم مباني و
اصولمان را از قرآن مجيد استخراج بكنيم، بايد فرجام توحيدي و تربيت توحيدي
مخاطب باشد. فرجام اين سينما بايد در يك مكانيسم تأويلي، بشر را به سمت و
مقصد حيات و غايت خلقت كه عالم فرجامين و مدينه مهدوي است، سوق بدهد. اين
سينماي قرآني، بايد ما را به مبدأ ما متوجه كند. از كجا آمدهايم و به كجا
بازميگرديم؟
در اينجا ما در برابر پديدهاي كه آن
را به عنوان دفع افسد به فاسد توصيف كنيم، قرار نداريم و نميتوانيم بگوييم
خود سينما افسد است و حالا بگرديم و مقوله كم مفسدهتري از جنس سينما را
براي مقابله با آن مفسده عظيم پيدا كنيم. خير، اينطور نيست. در اينجا ما
با گزينهاي روبهرو هستيم كه ميتواند مصداق بارز تربيت قرآني باشد، البته
اين صفت، بالقوه است. اينكه اين صفت بالقوه در كجا بالفعل بشود، در مورد
آن بحثها وجود دارد.
ظرفیت بالای سینما
پس سينما ذاتاً ظرفيت اين را دارد كه
پيامهايي را به مخاطبين خود منتقل و آنها را تربيت كند، بيآنكه افرادي در
مقابل آن موضع منفي داشته باشند يا از ما دليل بسيار ويژهاي بخواهند.
لااقل رفتارهايي را ميتوان از طريق سينما در مخاطب ديني نهادينه كرد و
اخلاقياتي را در سطح ابتدايي از اين طريق در جامعه رواج داد. ميتوان
فتنههايي را كه همواره احتمال وقوع آنها در جامعه هست، از طريق سينما به
مردم يادآوري و گوشزد كرد. ميتوان تبعات زندگي نادرست آدمي را در مقابل
ديدگان مخاطب قرار داد. ميدانيم كه يكي از ويژگيها و خدمات سينما اين است
كه انسان بيآنكه شخصاً خطري را تجربه كند، در دانش آن تجربه شريك ميشود.
سينما مثل دوربيني كه تصاوير دوردست را
نزديك ما ميآورد و نشان ميدهد، به ما ميگويد كه اين خطاي ديد توست كه
داري سراب را آب ميبيني و اين راه را نرو. با اين دوربين پيشرفته ببين كه
آنچه را كه آب تصور ميكني، سراب است و آبي وجود ندارد. آب در سمت و سوي
ديگري است، به آن سمت برو. اين ظرفيتهاي مهمي است كه ميتوانيم بالقوه از
سينما انتظار داشته باشيم.
سینما و انقلاب اسلامی
تاکنون بحث ما جنبۀ نظری داشت، اما
باید پرسید که ما در اين 33 سالی که از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته است، به
چه سمتي رفتيم و چه كرديم؟ انقلابی که ذاتاً دینی است و نظامی دینی را در
کشور ما مستقر کرده است، که داعیهار اخلاق و عدالت است و بنا دارد به همۀ
امور ـ از جمله سینما ـ را از منظر دین بنگرد. اما بايد عرض كنم كه براي
بالفعل كردن هر ظرفيتي چند شرط لازم است. اولين شرط، تمكين كردن از اين
شروط است. دوم دانش اين معناست، يعني بايد دانش كافي براي تحقق اين شروط
داشته باشيم. سومين شرط، جهاد و پشتكار و اجتهاد ماست. هركدام از اين شرايط
كه وجود نداشته باشند، انسان نميتواند اين ظرفيت بالقوه را تبديل به
بالفعل كند.
نگاه غالب متدیان به سینما
بعد از وقوع انقلاب اسلامي ايران،
حقيقت اين است كه نگاه غالب جامعه نسبت به سينما اين بود كه سينما جزو
مكاسب محرّمه است. سينماي پيش از انقلاب به راهي رفته و تصاويري را بر پرده
خود نشان داده بود که افراد بيشماري را براي هميشه از سالن سينما فراري
داده بود، چون مردم حس ميكردند روي پرده سينماها به اعتقادات و دين آنها
توهين ميشود و اين توهين، توهيني است كاملاً مغرضانه و ناجوانمردانه و هيچ
راهي هم براي دفاع قشر متدين از اعتقادات خود باقي نمانده است. قشر متدين
سالها بود كه از سينماهاي دوران پهلوي فرار كرده بود.
جالب اينجاست كه وقتي مردم متدين از
سالنهاي سينما فراري شدند، باز ناگزير بودند تصاوير مستهجن فيلمها را بر
سر در سينماها و پوسترهاي سينمايي بر در و ديوار شهر و نيز در روزنامههاي
كثيرالانتشار آن دوره و در تبليغات تلويزيوني ببينند، يعني باز سينما آنها
را دنبال ميكرد و دست از سرشان برنميداشت و مثل كابوسي با آنها همراه
بود. مردم همچنان بايد آن تصاوير مستهجن را بر سر در سينماها و سر و روي
شهر و بر جرايد كثيرالانتشار و بر صفحه تلويزيون مشاهده ميكردند. بنابراين
بسيار طبيعي بود كه وقتي انقلاب پیروز شد، نگاه قاطبه جامعه ديني نسبت به
سينما اين بود كه سينما جزو مكاسب محرّمه است. با نگاهي آماري به وقايع
ابتداي انقلاب، ميبينيم كه شيشه سينماها و مشروبفروشيهاي همزمان شكسته
ميشدند. سينما در چنين مقطعي، نياز به مشروعيت داشت و اينكه بيايد و بگويد
من ميتوانم آنچه تاكنون بودهام، نباشم؛ ميتوانم در خدمت نظام و انقلاب و
باورهاي ديني مردم باشم. جالب است كه خود سينماگرها اين موضوع را زودتر و
بيشتر از بقيه فهميده بودند و ميدانستند كه اگر قضيه بخواهد به شكل سابق
ادامه پيدا كند، اين «هنر ـ صنعت ـ رسانه» قطعاً تعطيل ميشود.
منشور سینمای ایران اسلامی
سينما مجبور بود در اين نهضت توبه جمعي
شركت كند تا بتواند بماند. حضرت امام در همان روز ورودشان به ايران اسلامي
و در سخنراني بهشتزهرا، اولين جملهاي كه گفتند اين بود كه ما با سينما
مخالف نيستيم، ما با فحشا مخالفيم. نتيجه تبعي اين جمله چه بود؟ يعني
سينمايي كه تاكنون بوده، در خدمت ترويج فحشا بوده است و ما با سينمايي كه
در خدمت ترويج فحشا نباشد، ميتوانيم مخالف نباشيم. يعني سينما مشروط بود
كه اگر ترويج فحشا نكني، من با تو مخالف نيستم. اين كلام امام در واقع
استدلال نفي به نفي است. حتي در اينجا صحبت از موافقت و تأييد جدّي نيست،
بلكه يك تأييد كاملاً مشروط است.
البته اين يك تعريف يا شرط حداقلي است
كه حضرت امام در بدو ورودشان به ايران درباره سينما گفتند در سال 1367، چند
ماه قبل از ارتحال حضرت امام در آغاز سال 68، ايشان پيامي دارند كه به
«منشور هنرمندان» موسوم است. اين پيام را ميتوان در صحيفۀ امام مشاهده
کرد. تراز هنر ديني و سينماي ديني را بايد در آنجا جستجو كرد. در اين پيام،
هر جا كلمه هنر آمده، بهجاي آن بگذاريد سينما تا تعريف حداكثري و غايت
سينما معلوم شود و نه اين شرط حداقلي كه سينما ترويج فحشا نكند. اين يك شرط
لازم بود، اما نه شرط كافي. آنچه حضرت امام در اين منشور مطرح ميكنند،
غايت هنر و غايت سينماست. بعدها مقام معظم رهبري در سال 1385 در ملاقاتشان
با كارگردانها بياناتي دارند كه ما آن را «منشور دوم» و تكميلكننده
منشور اول كه حضرت امام در سال 67 بيان كردند، ميدانيم.
با صدور اين منشورها، توقع نظام از
سينما خيلي بيشتر است. حالا ديگر اينكه سينما لطف كند و ترويج فحشا نكند،
تعريف سينما نخواهد بود. تعريف اين است كه سينما بايد اخلاق، انسانيت و
استكبارستيزي را رواج بدهد و اينها چيزهايي هستند كه حضرت امام از هنر
مطالبه ميكنند. رواج نگاه ديني مطالبهاي است كه از سينما داريم. پس ديگر
هنري نيست كه سينماي بعد از انقلاب فحشا را ترويج نكند.
سینمای دینی مطالبۀ جدی جامعۀ اسلامی
سينماي ديني، مطالبه جدي جامعه از آغاز
انقلاب اسلامي تا امروز بوده و هست و تجاهلالعارفي كه سينما در مقابل اين
مطالبه انجام داده، كمكم به صورت يك مشكل جدي درآمده است. سينماي ديني،
بدهي عظيمي است كه سينما در قبال جامعه به گردن دارد. چطور در نظام
سوسياليستي شوروي، سينماي آن را ميستايند و در دانشكدهها تدريس ميكنند و
ابزار سينما به عنوان يك ابزار ايدئولوژيك، به اين شكل در دست مديران
جامعه بوده است؟ چطور در نظام مثلاً آزاد هاليوود، سينماگران اين طور تحت
سيطره مديريت سياسي و فرهنگي جامعه هستند؟ ـ بنده در اين زمينه كتابهايي
دارم و ميتوان به آنها رجوع كرد و ديد كه در سينماي غرب، مديريت فرهنگي به
چه معناست ـ آن وقت چطور انتظار داريم در يك جامعه ديني هيچ مكانيسم
كنترلي يا حتي خود ـ كنترلي براي سينما تعريف نشود و همه چيز به مناسبات
صنفي و تنها قانون صنفي، يعني نظام درآمد ـ هزينه واگذار شود؟ چطور چنين
چيزي را ميپذيريم؟ ما در مورد جسم آدميان چنين چيزي را قبول نميكنيم،
چگونه براي روح آنها زير بار چنين چيزي ميرويم؟ مدافع حقوق معنوي مخاطبان و
مردم جامعه در جامعه ما كيست؟
تجربههای اخیر
در اين يكي دو سال اخير شاهد تحركات
اندكي در ميان بخشي از فيلمسازان متدين و متعهد هستيم كه آن هم نه از سر
اينكه اجباري برايشان بوده باشد، بلكه از سر اختيار و اعتقاد، دنبال اين
مطلب رفتهاند كه بايد نسبت به سينماي ديني و قرآني اهتمام كنند. خروجيهاي
خوبي هم وجود داشته. لااقل در سال 89 شاهد بوديم كه پرفروشترين فيلم
سينماي كشور، يك فيلم ديني و قرآني بود و اين قضيه در سينماي ايران يك
اتفاق جديد بود. جالب اينجاست كه در مورد همين تجربه اول هم خيليها
ميخواهند آن را در گهواره نابود كنند تا به تجربه دوم تبديل نشود، چون اگر
اين تابو بشكند كه راز فيلم ديدن مردم، مبتذلسازي است و اگر شما فيلم
فاخر يا اعتقادي و ديني بسازيد، مردم آن را نميبينند ـ فرمول غلطي كه
سالها به نادرستي بر آن تأكيد شده ـ ديگر دوستان ميخواهند ديگر چه
بكنند؟ بنابراين همين تجربه اول هم قرار است درست معرفي نشود.
حقيقت اين است كه همه لايههاي سينماي
ايران محترمند، همه ژانرهاي سينمايي هم در حدي كه با اعتقادات و مفاهيم و
مباني ديني ما در تضاد و تعارض نباشند، قابل اعتنا هستند، هيچكس هم نگفته
كه سر تا پا و صدر تا ذيل سينماي كشور ضرورتاً بايد ديني و اعتقادي باشد.
بخشي از سينما، سرگرمي و تفريح است، ولي اين انتظار وجود دارد كه دينستيزي
و دينگريزي و تعارض با دين در آنها وجود نداشته باشد. تفريحياي كه در آن
تعارض با دين باشد حتماً پسنديده نيست، ضمن اينكه بخشي از سينما هم بايد
نسبت به سينماي ديني اهتمام كند، چون تجديد حيات خود را مرهون اين نظام
ديني است.
کاهلی موجود
در تعريف سينماي ديني گاهي ميبينيم
بعضيها چنان كاهلي و سستي ميكنند و يا اين سينما را چنان مغرضانه و بد
تعريف ميكنند كه يعني بايد از ابتدا قيد آن را زد. آنها ميگويند سينماي
ديني يعني شتر و اسب و نخل و تاريخ! خير، اين بخشي از سينماي ديني است، اما
تمام آن نيست. سينماي ديني ميتواند در همين فضاي كنوني جامعه، در همين
فضاي شهري و زندگي كنوني مردم اتفاق بيفتد. بايد بر صفات اخلاقي شايسته در
همين جامعه تأكيد بشود. بخشي از فيلمها هم ميتوانند تاريخي و فاخر باشند و
با بودجههاي عظيم ساخته شوند، ولي فيلم ديني متعلق به همين امروز هم هست.
ما جشنوارههايي را لازم داريم كه در آنها مثلاً بگوييم اگر فيلمي يك صفت
اخلاقي را بهدرستي به معرض نمايش گذاشت و تأثير اين صفت اخلاقي را در
زندگي روزمره بهدرستي نشان داد، جايزه ميگيرد و يا يك صفت رذيله اخلاقي
چه تأثيري در زندگي انسانها ميگذارد؟ در بستر زندگي روزمره مردم و در
قالبي كاملاً هنري و با دراماتولوژي صحيح ميتوانيم فيلمهاي ديني بسيار
عالي داشته باشيم. اينكه ما بياييم و از ابتدا سينماي ديني را بد تعريف
كنيم و بگوييم فقط سينماي تاريخي ديني يا اينكه بگوييم دين فقط مال تاريخ
است، مال امروز نيست يا فقط آن را منحصر به توليدات شعاري و ضعيف بدانيم،
در واقع شيطنتي است كه داريم مرتكب ميشويم تا از خير كثيري به نام سينماي
ديني بهرهمند نشويم. به اين ترتيب از ابتدا موضوع را بد تعريف ميكنيم تا
نسبت به آن تعهدي را نپذيريم، در حالي كه غايت سينماي ديني اين نيست.
مدیریت درونسینمایی و مطالبۀ برونسینمایی
اما پرسش این است که چرا سینماگران ما
همانگونه که فيلمهاي عاشقانه، اكشن و كمدي ـ مخصوصاً كمديهاي نازل كه
در اين يكي دو سال اخير خيلي مرسوم شده، میسازند، به سراغ ژانر ديني
نميروند؟ دلیل آن را در یک کلمه میتوان خلاصه کرد: «ژانر دینی سخت است!»
سينماگران ما مثل آب زلالند. آب را اگر
در سطح زمين رها كنيد، به سراشيب ميرود، سربالا كه نميرود. ما بايد زحمت
بكشيم و آب را به ارتفاعي پمپاژ و در آنجا ذخيره كنيم و بعد با مكانيسم
آبياري قطرهاي بياوريم و در مزرعه رها كنيم تا بعد از چند سال شايد در آن
مزرعه شاهد محصول و بر و باري باشيم. آب را اگر همين طور رها كنيم، با همه
زلالي و صفا، سراشيبي ميرود. ملودرام در سينما قالب ساده و سهلالوصولي
است. بارها در سينماي غرب كار شده، در اينجا هم كار شده. كمدي قالب
سهلالوصول و زود بازدهي است و زحمت فيلم ديني را ندارد، بنابراين، كار
سادهتر انجام ميشود، مگر اينكه ما بهگونه صحيحي مديريت كنيم. اين كار،
هم مديريت از درون سينما را ميطلبد و هم مطالبه از بيرون سينما را. نياز
به يك مطالبه جدي اجتماعي دارد. الان ديگر اين براي ما مطلوب نيست كه
فيلمها به دين توهين نكنند و وزير ارشاد يا معاونت سينمايي ايشان گزارش
بدهند كه فيلمها در چند سال اخير بهتر شدهاند، چون به باورهاي مردم توهين
نميكنند. به فرض اينكه چنين باشد، چنين چيزي امروز براي سينماي ما كافي
نيست. سينما الان بايد در خدمت اهداف بلند جمهوري اسلامي باشد و اين كار
زحمت دارد. بايد مديريت كنيم و اين آب را به ارتفاع مطلوبي ببريم و در آنجا
ذخيره كنيم و بعد با مكانيسم آبياري قطرهاي مزرعه فرهنگ را سبز و بارور
كنيم. اينطوري كه نميشود بگوييم همه چيز در اختيار خود دوستان باشد.
بديهي است كه آنها سادهترين راه را انتخاب ميكنند، سادهترين راه هم
هماني است كه تا به حال رفتهاند و مفسدهخيزترين راه هم هميشه سادهترين
راه است.
لزوم توجه به توقع محتوایی و دینی جامعه
به هر حال ما همانطور كه فناوري
سينما را ارتقا ميدهيم و ميگوييم بايد فناوري روز سينماي جهان در دسترس
مردم باشد و مردم از ما توقع دارند و ما بايد فناوري خود را ارتقا بدهيم.
اول در حوزه صدا اين اتفاق ميافتد، بعد در حوزه تصوير. بعد كمكم ميگوييم
سينماي سهبعدي هم لازم داريم، چون دنيا چنين فناورياي را در اختيار
دارد. همانطور كه مدام سعي ميكنيم فناوري خود را روزآمد كنيم و توقع
جامعه در اين حوزه برايمان مهم است، بايد به توقعات محتوايي و معنايي و
ديني جامعه اسلامي خود هم احترام بگذاريم، نه اينكه خدا ناكرده به آنها با
ديد تحقير نگاه كنيم يا آنها را دستكم بگيريم.
توصیه به دوستان
از آن سو هم دوستاني اساساً سينما را
با دين جمعپذير نميدانند و بعضاً در آن دورههايي كه درگير مسائل مديريتي
سينما بوديم، با اينكه ميدانستند منظر امثال بنده به سينما، يك منظر ديني
است، اما همواره ما را نصيحت ميكردند كه فعل حرام را رها كنيد! حالا اگر
مملكت ما سينما نداشته باشد، مگر چطور ميشود؟ مگر همه كشورهاي راقي در
دنيا سينما دارند؟
به اين دوستان هم ميگويم كه در
نظراتشان تجديدنظر كنند. ظرفيتهاي سينما در دنياي امروز جوري نيست كه ما
بتوانيم اينقدر راحت چوب حراج به آن بزنيم و منكر داشتههاي خودمان بشويم و
بگوييم نداشتنش بهتر از داشتن آن است، ضمن اينكه ما در جامعه، رهبر و مرشد
و مقتدا داريم. تا وقتي كه رهبران بزرگ ما، سينما را ابزار انسانسازي
ميدانند، ما با كدام دليل و بيّنه ميتوانيم به سينما چوب حراج بزنيم و
بگوييم اصل سينما با دين جمعپذير نيست و بهتر است رهايش كنيم كه برود؟ اين
هم پاسخ بنده به اين دوستان است و آنها را به صبوري و تلاش و اجتهاد بيشتر
در اين زمينه دعوت ميكنم تا انشاءالله سينما از بركات فكري آنها برخوردار
شود.
پينوشتها
1ـ اعراف: 116
2ـ طه: 71
3ـ غاشیه: 17؛ آیا به شتر نمینگرند که چگونه آفریده شده است؟
4ـ مریم:
چیستی سینمای دینی
سینمای دینی مفهومی سهل و ممتنع است؛
چرا؟ این موضوعی است که باید لَختی دربارۀ آن اندیشید. من معتقدم سينما با
«نفسانيت نازل بشري» پيوند عميقتري دارد تا فطرت الهی او. چه افرادی زیادی
که در ايران تأسف ميخورند كه چرا نميتوانند صحنههاي خصوصي زندگي زن و
مرد را روي پرده سينما نشان بدهند و براي متدينيني كه خود را از تماشاي اين
صحنهها بينصيب ميسازند، تأسف ميخورند. آنها اين حرفها را صراحتاً در
محافل خصوصي خود ميگويند، يا در جشنوارههاي خارجي ميبينيم كه نوادري از
دستاندركاران و بازيگران سينماي ايران، خود را به هيچ حجاب و حيا و مرزي
محدود نميدانند؛ انگار آنجا سرزمين آزادي و رؤياهاي آنهاست! آنان همه
حصرهايي را كه معتقدند دين براي سينما تعريف كرده، زائد ميدانند و معتقدند
كه سینمای ایران خود را از زيبايي نفساني سينما محروم كرده است! به هر
حال، هم اينها قطعاً خطا ميکنند و هم كساني كه معتقدند كه چون ذات سينما
ديني نيست، بايد از خيرش گذشت و عطايش را به لقايش بخشيد.
به این منظور لازم است که تعريفی درست و
جامع از سينماي ديني برسيم. سينماي ديني چيست؟ سینمای دینی؛ نوعی نگاه
است، نگاهي معطوف به روح توحيدي عالم، نگاهي كه انسان در مواجهه با آن دچار
پالايش روحي بشود، نه اينكه خداي ناكرده دچار كدورت روح؛ نگاهي كه در
مواجهه با آن، انسان خود را در مقابل يك آئينۀ زلال و شفاف ببيند و ضعفها و
عيوب و نفسانيت خود را با عواقب و نهايت نفسزدگي مشاهده كند. نگاهي كه
انسان در مواجهه با آن، دلش براي آسمان، عرش، لقاي حضرت رب و براي رسيدن به
جامعۀ آرماني در آخرالزمان تنگ شود. انسان وقتي انسانهاي موحد را روي
پرده سينما ديد و زيباييهاي زندگي آنها را از منظر سينما مشاهده كرد، دلش
براي اين نوع زندگي غنج بزند و بگويد اي كاش ميشد ما هم اينطور زندگي
كنيم.
سينما ميتواند واجد اين ظرفيت باشد.
سينما ميتواند بسياري از پيامهاي ديني را روي پرده خود مطرح كند. اين بدي
سينما نيست كه ما را به فاز ناهوشياري ميبرد. اتفاقاً بسياري از جراحيها
را ميتوان در اين حالت در روح آدمها انجام داد و درد جراحي، مانع از
نتيجۀ مبارك كار نشود.
در يك فرآيند جراحيِ به قول ايرانيها
«رستمزاد» و به قول فرنگيها «سزارين»، اگر شما بيمار را بيهوش نكنيد،
منجر به هلاكت مادر و بچه خواهد شد. يك بيحسي ولو موضعي از ناحيه كمر،
درست است كه طرف را مدتي از احساس طبيعي هوشياري از بخشي از بدن خود
بينصيب خواهد كرد، ولي براي او نتايج خوبي خواهد داشت. در بسياري از
جراحيها نياز به اين بيحسي و بيهوشي هست.
خيلي وقتها موقعي كه ميخواهيم به
جامعه بگوييم كه اين عادت تو عادت خوبي نيست، به يك خانواده بگوييم كه اين
رفتار شما رفتاری غيرديني است، خانوادهاي كه نماز ميخواني، غيبت كار بدي
است، خانوادهاي كه به رزق حلال معتقدي، خمس ندادن، رزق تو را حرام ميكند،
خانوادهاي كه غيرتي هستي، نگاه حرام ميتواند اين تأثيرات را در زندگي تو
داشته باشد، وقتي شما بسياري از انتقادهاي اجتماعي، خانوادگي و ضروري را
در سطح جامعه به صورت خودآگاه به آن جامعه يا خانواده بگوييد، در مقابل شما
موضع ميگيرند و اين حالت موضع و گارد، مانع از تأثير پيام اخلاقي شما بر
روان آنها ميشود، ولي وقتي به زبان نمادين سينما ميگوييد، انگار از اين
بيحسي موضعي استفاده و غدۀ چركين يا بدخيمي را از بخشي از اين جامعه يا
خانواده خارج ميكنيد. به اين شكل ميتوانيد بگوييد اين حرف را به تو
نميگويم، بلكه اين جامعه فرضي يا اين خانواده را ببين، اين فضاي فرضي را
ببين كه اين صفات با آنها چه ميكند. اين همان زبان تمثيل است كه قرآن مجيد
از آن استفاده ميكند. وقتي كه سينما واجد چنين ظرفيت شگرفي است، چرا از
آن استفاده نكنيم؟
شأن تصویری در قرآن
سالها به عنوان آدمي كه سينما تدريس
كرده و دغدغه سينماي ديني داشته و عمرش به تحقيق و پژوهش در اين معنا گذشته
كه نگاه قرآن نسبت به آموزش تصويري چيست، ميگويم كه ميتوان سينما را در
قرآن پيدا كرد. حقيقت اين است كه وقتي به بسياري از معجزات انبياي سلف نگاه
ميكنيم، شأن تصويري دارند و از جنس تصوير هستند. به عبارت ديگر كاملاً
سينمايي هستند. نميخواهم خداي ناكرده در حق معجزات انبيا جفا كرده باشم،
بلكه دارم به حقيقتي اشاره ميكنم.
معجزۀ حضرت موسی
كسي آمده و با دروغ و فريب و جادو و
سحر و استفاده از طلسم ساحران، فرآيند تصويرياي را در مقابل مردم جاهل راه
انداخته كه خود خداوندگار عالم در قرآن ميگويد: «و جاؤا بِسحرٍ عظيم»1يك
سحر بايد خيلي بزرگ باشد كه خداوند عالم صفت عظيم را برايش به كار ببرد و
معجزه موسي (علیه السلام) هم از همان جنس است، منتهي نه از جنس مجاز، بلكه
از جنس واقعيتِ آن چيزي كه آنها مجاز آن را نشان داده بودند.
معجزه موسي(علیه السلام) سحر نيست،
بلکه باطلالسحر است، ولي به دليل شباهت شأن تصويري، اين اشتباه را در
گروهي از مخاطبان ايجاد ميكند كه يا از سر ناآگاهي يا از سر معاندت
ميگويند اين سحر كرد، ولي سحرش از او قويتر بود. فرعون ميگويد: «انه
لكبيركم»2او پيشكسوت شماست، كسي است كه سحر را به شما ياد داده. كار هر دوي
شما سحر است، منتهي سحر او قويتر بود و شما جلوي استادتان كم آورديد. اين
حرف فرعون قطعاً تهمتي است كه به يك نبي اولوالعزم زده ميشود، ولي يادمان
باشد كه حتماً جنس تصويري معجزه حضرت موسي (علیه السلام) بهگونهاي بوده
كه فرعون دارد اينگونه فرافكني ميكند.
محاریب تماثیلی حضرت سلیمان
ممكن است بگوييم همه اينها تصوير است،
سينما كجاست؟ من ميخواهم بگويم سينما هم داريم. نمونهاش مثال تماثيل و
محاريب حضرت سليمان نبي(علیه السلام) است. در قرآن كريم ميخوانيم كه حضرت
سليمان (علیه السلام) با آن حشمت سليماني كه داشت و با آن قواي غيرطبيعي كه
در اختيار ايشان بود، وظيفه تربيت مردم را عهدهدار بودند. ايشان همانطور
كه اجنّه برايشان بنّايي و شياطين غوّاصي ميكردند ـ اينها نصّ صريح
قرآن مجيد است ـ فضاهايي را ساخته بودند كه به محاريب (محرابها) توصيف
شده است. خيليها اينها را محراب عبادت تفسير كردهاند، اما قرآن كريم
بلافاصله پس از محاريب واژۀ ديگري را به كار ميبرد كه در اينجا ديگر ما
بايد كمي توقف و ترديد كنيم كه شايد اين محاريب به معناي نماز و عبادت
نبوده، بلكه عبادت آموزشي است. يعني چه؟ بلافاصله ميگويد كه حضرت سليمان
(علیه السلام) در اين محاريب، تماثيلي را قرار داده بودند. تماثيل يا
مجسمه يا تمثال قاعدتاً اگر در محراب قرار بگيرد، مورد پرستش واقع ميشود،
يعني ميشود بت و اين قطعاً از ساحت يك نبي موحد به دور است كه چنين كاري
را بكند. پس اين محارب، چگونه محرابي بوده كه در آنها تماثيل قرار
ميدادهاند؟ يك توضيح و تفسير بر اين آيه ميتواند اين احتمال باشد كه اين
محاريب، از منظر توحيدي، به نوعي فضاي آموزشي تصويري است. مثلاً اگر حضرت
سليمان نبي (علیه السلام) بخواهند تاريخ انبياي سلف را براي مردم عصر خود
آموزش تصويري بدهند، از خلقت آدم (علیه السلام)، هبوط آدم و حوا از بهشت بر
زمين، ماجراي هابيل و قابيل و قتل ناجوانمردانه هابيل به دست قابيل و
اينكه چگونه كلاغ، به او پنهان كردن و مخفيكاري را آموخت، فتنههاي شيطان
براي گمراهي بشر، زحمات حضرت نوح (علیه السلام) را براي هدايت بشر،
ماجراهاي ساختن كشتي، ماجراي عظيم توفان نوح، ماجراي هبوط بعد از توفان كه
اتفاق عجيبي است، از شيوه تصويري استفاده ميكنند.
در عالم در چند مرحله هبوط اتفاق
افتاده كه يك مرحله آن پس از توفان نوح است و امور عالم بعد از توفان نوح
به اين سو تغيير ميكند. ميبينيم كه حضرت سليمان نبي (علیه السلام) براي
نشان دادن ماجراهاي پيامبران سلف به مردم، امكانات تصويري دارند. آيا اين
آموزش، عبادت هست يا نه؟ حتماً هست، چون منظري توحيدي را به پيروان ايشان
عرضه ميدارد، پس، از اين منظر ميتوان به آنجا گفت محراب و تماثيل هم در
اينجا ديگر بت نيستند، بلكه در خدمت آموزش تصويري هستند. حتي ميتوانند
مدلي از آمفيتئاترهاي اوليه باشند.
آموزش و توحید تصویری
پس ملاحظه ميكنيد كه ما به آموزشي به
نام آموزش تصويري ميرسيم و نيز توحيد تصويري. خيلي وقتها قرآن ما را به
توحيد تصويري فرا ميخواند و اينكه ببينيد، نظر كنيد:
«أَفَلاَ يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ
کَيْفَ خُلِقَتْ»3چرا به آسمانها نظر نميكنيد؟ چرا به ستارهها و
كهكشانها و سيارات توجه نميكنيد؟ آسمان شب خودش يك پرده پانوراماست و
خداوند وقتي ستارگان و چرخش صور فلكي را در آسمان نشان ميدهد، انسان حيرت
ميكند و تا صبح فيلم ميبيند و اينها تعابيري دارند. ستارهشناسان و
منجمين و اخترشناسان از اين منظر، فيلمها ميآفرينند و طالعبينيها
ميكنند. از علوم تا سحر از همين آسمان شب ميتراود. يا در روز، حركت
ابرها، تابش رنگها و نورها و سايهها و زيباييهاي طبيعت كه واقعاً سينماي
واقعي و سه بعدي است. چرا خداوند در قرآن، اين همه از منظر بصري براي ما
شاهد مثال ميآورد؟ اينها براي تربيت تصويري ماست.
يا در آنجا كه حضرت مريم (سلام الله
علیها) ميخواهند فرزند خود را به دنيا بياورند و درد زايمان بر ايشان عارض
ميشود، قرآن ميفرمايد: «فتمثّل لها بشراً سويّاً»4خداوند از تمثّل و از
يك بروز تصويري ياد ميكند. پيك الهي و مفهوم روحالقدس براي ايشان تمثّل
پيدا ميكند، تصويري ميشود، بروز و ظهور تصويري پيدا ميكند. يا نحوه تولد
حضرت عيسي (علیه السلام) و زبان گشودن ايشان، حركت ايشان و معجزاتي كه
دارند، خرمايي كه پس از زايمان حضرت مريم (سلامالله علیها) از نخل
ميريزد، همه اينها گويي سينما و تصوير ناب هستند، منتهي اين بار از جنس
توحيدي و نه در خدمت اغواي بشر، بلكه در مسير تربيت بشر. اين همه مثال و
شاهد تصويري در قرآن نشان ميدهد كه ما به اين نوع نگاه و نظر به عالم
توصيه ميشويم.
فرجام سینمای قرآنی
آيا اين همان سينمايي است كه غرب
ساخته؟ خير، حتماً با آن فاصله دارد. فرجام سينمايي كه ما ميخواهيم مباني و
اصولمان را از قرآن مجيد استخراج بكنيم، بايد فرجام توحيدي و تربيت توحيدي
مخاطب باشد. فرجام اين سينما بايد در يك مكانيسم تأويلي، بشر را به سمت و
مقصد حيات و غايت خلقت كه عالم فرجامين و مدينه مهدوي است، سوق بدهد. اين
سينماي قرآني، بايد ما را به مبدأ ما متوجه كند. از كجا آمدهايم و به كجا
بازميگرديم؟
در اينجا ما در برابر پديدهاي كه آن
را به عنوان دفع افسد به فاسد توصيف كنيم، قرار نداريم و نميتوانيم بگوييم
خود سينما افسد است و حالا بگرديم و مقوله كم مفسدهتري از جنس سينما را
براي مقابله با آن مفسده عظيم پيدا كنيم. خير، اينطور نيست. در اينجا ما
با گزينهاي روبهرو هستيم كه ميتواند مصداق بارز تربيت قرآني باشد، البته
اين صفت، بالقوه است. اينكه اين صفت بالقوه در كجا بالفعل بشود، در مورد
آن بحثها وجود دارد.
ظرفیت بالای سینما
پس سينما ذاتاً ظرفيت اين را دارد كه
پيامهايي را به مخاطبين خود منتقل و آنها را تربيت كند، بيآنكه افرادي در
مقابل آن موضع منفي داشته باشند يا از ما دليل بسيار ويژهاي بخواهند.
لااقل رفتارهايي را ميتوان از طريق سينما در مخاطب ديني نهادينه كرد و
اخلاقياتي را در سطح ابتدايي از اين طريق در جامعه رواج داد. ميتوان
فتنههايي را كه همواره احتمال وقوع آنها در جامعه هست، از طريق سينما به
مردم يادآوري و گوشزد كرد. ميتوان تبعات زندگي نادرست آدمي را در مقابل
ديدگان مخاطب قرار داد. ميدانيم كه يكي از ويژگيها و خدمات سينما اين است
كه انسان بيآنكه شخصاً خطري را تجربه كند، در دانش آن تجربه شريك ميشود.
سينما مثل دوربيني كه تصاوير دوردست را
نزديك ما ميآورد و نشان ميدهد، به ما ميگويد كه اين خطاي ديد توست كه
داري سراب را آب ميبيني و اين راه را نرو. با اين دوربين پيشرفته ببين كه
آنچه را كه آب تصور ميكني، سراب است و آبي وجود ندارد. آب در سمت و سوي
ديگري است، به آن سمت برو. اين ظرفيتهاي مهمي است كه ميتوانيم بالقوه از
سينما انتظار داشته باشيم.
سینما و انقلاب اسلامی
تاکنون بحث ما جنبۀ نظری داشت، اما
باید پرسید که ما در اين 33 سالی که از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته است، به
چه سمتي رفتيم و چه كرديم؟ انقلابی که ذاتاً دینی است و نظامی دینی را در
کشور ما مستقر کرده است، که داعیهار اخلاق و عدالت است و بنا دارد به همۀ
امور ـ از جمله سینما ـ را از منظر دین بنگرد. اما بايد عرض كنم كه براي
بالفعل كردن هر ظرفيتي چند شرط لازم است. اولين شرط، تمكين كردن از اين
شروط است. دوم دانش اين معناست، يعني بايد دانش كافي براي تحقق اين شروط
داشته باشيم. سومين شرط، جهاد و پشتكار و اجتهاد ماست. هركدام از اين شرايط
كه وجود نداشته باشند، انسان نميتواند اين ظرفيت بالقوه را تبديل به
بالفعل كند.
نگاه غالب متدیان به سینما
بعد از وقوع انقلاب اسلامي ايران،
حقيقت اين است كه نگاه غالب جامعه نسبت به سينما اين بود كه سينما جزو
مكاسب محرّمه است. سينماي پيش از انقلاب به راهي رفته و تصاويري را بر پرده
خود نشان داده بود که افراد بيشماري را براي هميشه از سالن سينما فراري
داده بود، چون مردم حس ميكردند روي پرده سينماها به اعتقادات و دين آنها
توهين ميشود و اين توهين، توهيني است كاملاً مغرضانه و ناجوانمردانه و هيچ
راهي هم براي دفاع قشر متدين از اعتقادات خود باقي نمانده است. قشر متدين
سالها بود كه از سينماهاي دوران پهلوي فرار كرده بود.
جالب اينجاست كه وقتي مردم متدين از
سالنهاي سينما فراري شدند، باز ناگزير بودند تصاوير مستهجن فيلمها را بر
سر در سينماها و پوسترهاي سينمايي بر در و ديوار شهر و نيز در روزنامههاي
كثيرالانتشار آن دوره و در تبليغات تلويزيوني ببينند، يعني باز سينما آنها
را دنبال ميكرد و دست از سرشان برنميداشت و مثل كابوسي با آنها همراه
بود. مردم همچنان بايد آن تصاوير مستهجن را بر سر در سينماها و سر و روي
شهر و بر جرايد كثيرالانتشار و بر صفحه تلويزيون مشاهده ميكردند. بنابراين
بسيار طبيعي بود كه وقتي انقلاب پیروز شد، نگاه قاطبه جامعه ديني نسبت به
سينما اين بود كه سينما جزو مكاسب محرّمه است. با نگاهي آماري به وقايع
ابتداي انقلاب، ميبينيم كه شيشه سينماها و مشروبفروشيهاي همزمان شكسته
ميشدند. سينما در چنين مقطعي، نياز به مشروعيت داشت و اينكه بيايد و بگويد
من ميتوانم آنچه تاكنون بودهام، نباشم؛ ميتوانم در خدمت نظام و انقلاب و
باورهاي ديني مردم باشم. جالب است كه خود سينماگرها اين موضوع را زودتر و
بيشتر از بقيه فهميده بودند و ميدانستند كه اگر قضيه بخواهد به شكل سابق
ادامه پيدا كند، اين «هنر ـ صنعت ـ رسانه» قطعاً تعطيل ميشود.
منشور سینمای ایران اسلامی
سينما مجبور بود در اين نهضت توبه جمعي
شركت كند تا بتواند بماند. حضرت امام در همان روز ورودشان به ايران اسلامي
و در سخنراني بهشتزهرا، اولين جملهاي كه گفتند اين بود كه ما با سينما
مخالف نيستيم، ما با فحشا مخالفيم. نتيجه تبعي اين جمله چه بود؟ يعني
سينمايي كه تاكنون بوده، در خدمت ترويج فحشا بوده است و ما با سينمايي كه
در خدمت ترويج فحشا نباشد، ميتوانيم مخالف نباشيم. يعني سينما مشروط بود
كه اگر ترويج فحشا نكني، من با تو مخالف نيستم. اين كلام امام در واقع
استدلال نفي به نفي است. حتي در اينجا صحبت از موافقت و تأييد جدّي نيست،
بلكه يك تأييد كاملاً مشروط است.
البته اين يك تعريف يا شرط حداقلي است
كه حضرت امام در بدو ورودشان به ايران درباره سينما گفتند در سال 1367، چند
ماه قبل از ارتحال حضرت امام در آغاز سال 68، ايشان پيامي دارند كه به
«منشور هنرمندان» موسوم است. اين پيام را ميتوان در صحيفۀ امام مشاهده
کرد. تراز هنر ديني و سينماي ديني را بايد در آنجا جستجو كرد. در اين پيام،
هر جا كلمه هنر آمده، بهجاي آن بگذاريد سينما تا تعريف حداكثري و غايت
سينما معلوم شود و نه اين شرط حداقلي كه سينما ترويج فحشا نكند. اين يك شرط
لازم بود، اما نه شرط كافي. آنچه حضرت امام در اين منشور مطرح ميكنند،
غايت هنر و غايت سينماست. بعدها مقام معظم رهبري در سال 1385 در ملاقاتشان
با كارگردانها بياناتي دارند كه ما آن را «منشور دوم» و تكميلكننده
منشور اول كه حضرت امام در سال 67 بيان كردند، ميدانيم.
با صدور اين منشورها، توقع نظام از
سينما خيلي بيشتر است. حالا ديگر اينكه سينما لطف كند و ترويج فحشا نكند،
تعريف سينما نخواهد بود. تعريف اين است كه سينما بايد اخلاق، انسانيت و
استكبارستيزي را رواج بدهد و اينها چيزهايي هستند كه حضرت امام از هنر
مطالبه ميكنند. رواج نگاه ديني مطالبهاي است كه از سينما داريم. پس ديگر
هنري نيست كه سينماي بعد از انقلاب فحشا را ترويج نكند.
سینمای دینی مطالبۀ جدی جامعۀ اسلامی
سينماي ديني، مطالبه جدي جامعه از آغاز
انقلاب اسلامي تا امروز بوده و هست و تجاهلالعارفي كه سينما در مقابل اين
مطالبه انجام داده، كمكم به صورت يك مشكل جدي درآمده است. سينماي ديني،
بدهي عظيمي است كه سينما در قبال جامعه به گردن دارد. چطور در نظام
سوسياليستي شوروي، سينماي آن را ميستايند و در دانشكدهها تدريس ميكنند و
ابزار سينما به عنوان يك ابزار ايدئولوژيك، به اين شكل در دست مديران
جامعه بوده است؟ چطور در نظام مثلاً آزاد هاليوود، سينماگران اين طور تحت
سيطره مديريت سياسي و فرهنگي جامعه هستند؟ ـ بنده در اين زمينه كتابهايي
دارم و ميتوان به آنها رجوع كرد و ديد كه در سينماي غرب، مديريت فرهنگي به
چه معناست ـ آن وقت چطور انتظار داريم در يك جامعه ديني هيچ مكانيسم
كنترلي يا حتي خود ـ كنترلي براي سينما تعريف نشود و همه چيز به مناسبات
صنفي و تنها قانون صنفي، يعني نظام درآمد ـ هزينه واگذار شود؟ چطور چنين
چيزي را ميپذيريم؟ ما در مورد جسم آدميان چنين چيزي را قبول نميكنيم،
چگونه براي روح آنها زير بار چنين چيزي ميرويم؟ مدافع حقوق معنوي مخاطبان و
مردم جامعه در جامعه ما كيست؟
تجربههای اخیر
در اين يكي دو سال اخير شاهد تحركات
اندكي در ميان بخشي از فيلمسازان متدين و متعهد هستيم كه آن هم نه از سر
اينكه اجباري برايشان بوده باشد، بلكه از سر اختيار و اعتقاد، دنبال اين
مطلب رفتهاند كه بايد نسبت به سينماي ديني و قرآني اهتمام كنند. خروجيهاي
خوبي هم وجود داشته. لااقل در سال 89 شاهد بوديم كه پرفروشترين فيلم
سينماي كشور، يك فيلم ديني و قرآني بود و اين قضيه در سينماي ايران يك
اتفاق جديد بود. جالب اينجاست كه در مورد همين تجربه اول هم خيليها
ميخواهند آن را در گهواره نابود كنند تا به تجربه دوم تبديل نشود، چون اگر
اين تابو بشكند كه راز فيلم ديدن مردم، مبتذلسازي است و اگر شما فيلم
فاخر يا اعتقادي و ديني بسازيد، مردم آن را نميبينند ـ فرمول غلطي كه
سالها به نادرستي بر آن تأكيد شده ـ ديگر دوستان ميخواهند ديگر چه
بكنند؟ بنابراين همين تجربه اول هم قرار است درست معرفي نشود.
حقيقت اين است كه همه لايههاي سينماي
ايران محترمند، همه ژانرهاي سينمايي هم در حدي كه با اعتقادات و مفاهيم و
مباني ديني ما در تضاد و تعارض نباشند، قابل اعتنا هستند، هيچكس هم نگفته
كه سر تا پا و صدر تا ذيل سينماي كشور ضرورتاً بايد ديني و اعتقادي باشد.
بخشي از سينما، سرگرمي و تفريح است، ولي اين انتظار وجود دارد كه دينستيزي
و دينگريزي و تعارض با دين در آنها وجود نداشته باشد. تفريحياي كه در آن
تعارض با دين باشد حتماً پسنديده نيست، ضمن اينكه بخشي از سينما هم بايد
نسبت به سينماي ديني اهتمام كند، چون تجديد حيات خود را مرهون اين نظام
ديني است.
کاهلی موجود
در تعريف سينماي ديني گاهي ميبينيم
بعضيها چنان كاهلي و سستي ميكنند و يا اين سينما را چنان مغرضانه و بد
تعريف ميكنند كه يعني بايد از ابتدا قيد آن را زد. آنها ميگويند سينماي
ديني يعني شتر و اسب و نخل و تاريخ! خير، اين بخشي از سينماي ديني است، اما
تمام آن نيست. سينماي ديني ميتواند در همين فضاي كنوني جامعه، در همين
فضاي شهري و زندگي كنوني مردم اتفاق بيفتد. بايد بر صفات اخلاقي شايسته در
همين جامعه تأكيد بشود. بخشي از فيلمها هم ميتوانند تاريخي و فاخر باشند و
با بودجههاي عظيم ساخته شوند، ولي فيلم ديني متعلق به همين امروز هم هست.
ما جشنوارههايي را لازم داريم كه در آنها مثلاً بگوييم اگر فيلمي يك صفت
اخلاقي را بهدرستي به معرض نمايش گذاشت و تأثير اين صفت اخلاقي را در
زندگي روزمره بهدرستي نشان داد، جايزه ميگيرد و يا يك صفت رذيله اخلاقي
چه تأثيري در زندگي انسانها ميگذارد؟ در بستر زندگي روزمره مردم و در
قالبي كاملاً هنري و با دراماتولوژي صحيح ميتوانيم فيلمهاي ديني بسيار
عالي داشته باشيم. اينكه ما بياييم و از ابتدا سينماي ديني را بد تعريف
كنيم و بگوييم فقط سينماي تاريخي ديني يا اينكه بگوييم دين فقط مال تاريخ
است، مال امروز نيست يا فقط آن را منحصر به توليدات شعاري و ضعيف بدانيم،
در واقع شيطنتي است كه داريم مرتكب ميشويم تا از خير كثيري به نام سينماي
ديني بهرهمند نشويم. به اين ترتيب از ابتدا موضوع را بد تعريف ميكنيم تا
نسبت به آن تعهدي را نپذيريم، در حالي كه غايت سينماي ديني اين نيست.
مدیریت درونسینمایی و مطالبۀ برونسینمایی
اما پرسش این است که چرا سینماگران ما
همانگونه که فيلمهاي عاشقانه، اكشن و كمدي ـ مخصوصاً كمديهاي نازل كه
در اين يكي دو سال اخير خيلي مرسوم شده، میسازند، به سراغ ژانر ديني
نميروند؟ دلیل آن را در یک کلمه میتوان خلاصه کرد: «ژانر دینی سخت است!»
سينماگران ما مثل آب زلالند. آب را اگر
در سطح زمين رها كنيد، به سراشيب ميرود، سربالا كه نميرود. ما بايد زحمت
بكشيم و آب را به ارتفاعي پمپاژ و در آنجا ذخيره كنيم و بعد با مكانيسم
آبياري قطرهاي بياوريم و در مزرعه رها كنيم تا بعد از چند سال شايد در آن
مزرعه شاهد محصول و بر و باري باشيم. آب را اگر همين طور رها كنيم، با همه
زلالي و صفا، سراشيبي ميرود. ملودرام در سينما قالب ساده و سهلالوصولي
است. بارها در سينماي غرب كار شده، در اينجا هم كار شده. كمدي قالب
سهلالوصول و زود بازدهي است و زحمت فيلم ديني را ندارد، بنابراين، كار
سادهتر انجام ميشود، مگر اينكه ما بهگونه صحيحي مديريت كنيم. اين كار،
هم مديريت از درون سينما را ميطلبد و هم مطالبه از بيرون سينما را. نياز
به يك مطالبه جدي اجتماعي دارد. الان ديگر اين براي ما مطلوب نيست كه
فيلمها به دين توهين نكنند و وزير ارشاد يا معاونت سينمايي ايشان گزارش
بدهند كه فيلمها در چند سال اخير بهتر شدهاند، چون به باورهاي مردم توهين
نميكنند. به فرض اينكه چنين باشد، چنين چيزي امروز براي سينماي ما كافي
نيست. سينما الان بايد در خدمت اهداف بلند جمهوري اسلامي باشد و اين كار
زحمت دارد. بايد مديريت كنيم و اين آب را به ارتفاع مطلوبي ببريم و در آنجا
ذخيره كنيم و بعد با مكانيسم آبياري قطرهاي مزرعه فرهنگ را سبز و بارور
كنيم. اينطوري كه نميشود بگوييم همه چيز در اختيار خود دوستان باشد.
بديهي است كه آنها سادهترين راه را انتخاب ميكنند، سادهترين راه هم
هماني است كه تا به حال رفتهاند و مفسدهخيزترين راه هم هميشه سادهترين
راه است.
لزوم توجه به توقع محتوایی و دینی جامعه
به هر حال ما همانطور كه فناوري
سينما را ارتقا ميدهيم و ميگوييم بايد فناوري روز سينماي جهان در دسترس
مردم باشد و مردم از ما توقع دارند و ما بايد فناوري خود را ارتقا بدهيم.
اول در حوزه صدا اين اتفاق ميافتد، بعد در حوزه تصوير. بعد كمكم ميگوييم
سينماي سهبعدي هم لازم داريم، چون دنيا چنين فناورياي را در اختيار
دارد. همانطور كه مدام سعي ميكنيم فناوري خود را روزآمد كنيم و توقع
جامعه در اين حوزه برايمان مهم است، بايد به توقعات محتوايي و معنايي و
ديني جامعه اسلامي خود هم احترام بگذاريم، نه اينكه خدا ناكرده به آنها با
ديد تحقير نگاه كنيم يا آنها را دستكم بگيريم.
توصیه به دوستان
از آن سو هم دوستاني اساساً سينما را
با دين جمعپذير نميدانند و بعضاً در آن دورههايي كه درگير مسائل مديريتي
سينما بوديم، با اينكه ميدانستند منظر امثال بنده به سينما، يك منظر ديني
است، اما همواره ما را نصيحت ميكردند كه فعل حرام را رها كنيد! حالا اگر
مملكت ما سينما نداشته باشد، مگر چطور ميشود؟ مگر همه كشورهاي راقي در
دنيا سينما دارند؟
به اين دوستان هم ميگويم كه در
نظراتشان تجديدنظر كنند. ظرفيتهاي سينما در دنياي امروز جوري نيست كه ما
بتوانيم اينقدر راحت چوب حراج به آن بزنيم و منكر داشتههاي خودمان بشويم و
بگوييم نداشتنش بهتر از داشتن آن است، ضمن اينكه ما در جامعه، رهبر و مرشد
و مقتدا داريم. تا وقتي كه رهبران بزرگ ما، سينما را ابزار انسانسازي
ميدانند، ما با كدام دليل و بيّنه ميتوانيم به سينما چوب حراج بزنيم و
بگوييم اصل سينما با دين جمعپذير نيست و بهتر است رهايش كنيم كه برود؟ اين
هم پاسخ بنده به اين دوستان است و آنها را به صبوري و تلاش و اجتهاد بيشتر
در اين زمينه دعوت ميكنم تا انشاءالله سينما از بركات فكري آنها برخوردار
شود.
پينوشتها
1ـ اعراف: 116
2ـ طه: 71
3ـ غاشیه: 17؛ آیا به شتر نمینگرند که چگونه آفریده شده است؟
4ـ مریم:
چیستی سینمای دینی
سینمای دینی مفهومی سهل و ممتنع است؛
چرا؟ این موضوعی است که باید لَختی دربارۀ آن اندیشید. من معتقدم سينما با
«نفسانيت نازل بشري» پيوند عميقتري دارد تا فطرت الهی او. چه افرادی زیادی
که در ايران تأسف ميخورند كه چرا نميتوانند صحنههاي خصوصي زندگي زن و
مرد را روي پرده سينما نشان بدهند و براي متدينيني كه خود را از تماشاي اين
صحنهها بينصيب ميسازند، تأسف ميخورند. آنها اين حرفها را صراحتاً در
محافل خصوصي خود ميگويند، يا در جشنوارههاي خارجي ميبينيم كه نوادري از
دستاندركاران و بازيگران سينماي ايران، خود را به هيچ حجاب و حيا و مرزي
محدود نميدانند؛ انگار آنجا سرزمين آزادي و رؤياهاي آنهاست! آنان همه
حصرهايي را كه معتقدند دين براي سينما تعريف كرده، زائد ميدانند و معتقدند
كه سینمای ایران خود را از زيبايي نفساني سينما محروم كرده است! به هر
حال، هم اينها قطعاً خطا ميکنند و هم كساني كه معتقدند كه چون ذات سينما
ديني نيست، بايد از خيرش گذشت و عطايش را به لقايش بخشيد.
به این منظور لازم است که تعريفی درست و
جامع از سينماي ديني برسيم. سينماي ديني چيست؟ سینمای دینی؛ نوعی نگاه
است، نگاهي معطوف به روح توحيدي عالم، نگاهي كه انسان در مواجهه با آن دچار
پالايش روحي بشود، نه اينكه خداي ناكرده دچار كدورت روح؛ نگاهي كه در
مواجهه با آن، انسان خود را در مقابل يك آئينۀ زلال و شفاف ببيند و ضعفها و
عيوب و نفسانيت خود را با عواقب و نهايت نفسزدگي مشاهده كند. نگاهي كه
انسان در مواجهه با آن، دلش براي آسمان، عرش، لقاي حضرت رب و براي رسيدن به
جامعۀ آرماني در آخرالزمان تنگ شود. انسان وقتي انسانهاي موحد را روي
پرده سينما ديد و زيباييهاي زندگي آنها را از منظر سينما مشاهده كرد، دلش
براي اين نوع زندگي غنج بزند و بگويد اي كاش ميشد ما هم اينطور زندگي
كنيم.
سينما ميتواند واجد اين ظرفيت باشد.
سينما ميتواند بسياري از پيامهاي ديني را روي پرده خود مطرح كند. اين بدي
سينما نيست كه ما را به فاز ناهوشياري ميبرد. اتفاقاً بسياري از جراحيها
را ميتوان در اين حالت در روح آدمها انجام داد و درد جراحي، مانع از
نتيجۀ مبارك كار نشود.
در يك فرآيند جراحيِ به قول ايرانيها
«رستمزاد» و به قول فرنگيها «سزارين»، اگر شما بيمار را بيهوش نكنيد،
منجر به هلاكت مادر و بچه خواهد شد. يك بيحسي ولو موضعي از ناحيه كمر،
درست است كه طرف را مدتي از احساس طبيعي هوشياري از بخشي از بدن خود
بينصيب خواهد كرد، ولي براي او نتايج خوبي خواهد داشت. در بسياري از
جراحيها نياز به اين بيحسي و بيهوشي هست.
خيلي وقتها موقعي كه ميخواهيم به
جامعه بگوييم كه اين عادت تو عادت خوبي نيست، به يك خانواده بگوييم كه اين
رفتار شما رفتاری غيرديني است، خانوادهاي كه نماز ميخواني، غيبت كار بدي
است، خانوادهاي كه به رزق حلال معتقدي، خمس ندادن، رزق تو را حرام ميكند،
خانوادهاي كه غيرتي هستي، نگاه حرام ميتواند اين تأثيرات را در زندگي تو
داشته باشد، وقتي شما بسياري از انتقادهاي اجتماعي، خانوادگي و ضروري را
در سطح جامعه به صورت خودآگاه به آن جامعه يا خانواده بگوييد، در مقابل شما
موضع ميگيرند و اين حالت موضع و گارد، مانع از تأثير پيام اخلاقي شما بر
روان آنها ميشود، ولي وقتي به زبان نمادين سينما ميگوييد، انگار از اين
بيحسي موضعي استفاده و غدۀ چركين يا بدخيمي را از بخشي از اين جامعه يا
خانواده خارج ميكنيد. به اين شكل ميتوانيد بگوييد اين حرف را به تو
نميگويم، بلكه اين جامعه فرضي يا اين خانواده را ببين، اين فضاي فرضي را
ببين كه اين صفات با آنها چه ميكند. اين همان زبان تمثيل است كه قرآن مجيد
از آن استفاده ميكند. وقتي كه سينما واجد چنين ظرفيت شگرفي است، چرا از
آن استفاده نكنيم؟
شأن تصویری در قرآن
سالها به عنوان آدمي كه سينما تدريس
كرده و دغدغه سينماي ديني داشته و عمرش به تحقيق و پژوهش در اين معنا گذشته
كه نگاه قرآن نسبت به آموزش تصويري چيست، ميگويم كه ميتوان سينما را در
قرآن پيدا كرد. حقيقت اين است كه وقتي به بسياري از معجزات انبياي سلف نگاه
ميكنيم، شأن تصويري دارند و از جنس تصوير هستند. به عبارت ديگر كاملاً
سينمايي هستند. نميخواهم خداي ناكرده در حق معجزات انبيا جفا كرده باشم،
بلكه دارم به حقيقتي اشاره ميكنم.
معجزۀ حضرت موسی
كسي آمده و با دروغ و فريب و جادو و
سحر و استفاده از طلسم ساحران، فرآيند تصويرياي را در مقابل مردم جاهل راه
انداخته كه خود خداوندگار عالم در قرآن ميگويد: «و جاؤا بِسحرٍ عظيم»1يك
سحر بايد خيلي بزرگ باشد كه خداوند عالم صفت عظيم را برايش به كار ببرد و
معجزه موسي (علیه السلام) هم از همان جنس است، منتهي نه از جنس مجاز، بلكه
از جنس واقعيتِ آن چيزي كه آنها مجاز آن را نشان داده بودند.
معجزه موسي(علیه السلام) سحر نيست،
بلکه باطلالسحر است، ولي به دليل شباهت شأن تصويري، اين اشتباه را در
گروهي از مخاطبان ايجاد ميكند كه يا از سر ناآگاهي يا از سر معاندت
ميگويند اين سحر كرد، ولي سحرش از او قويتر بود. فرعون ميگويد: «انه
لكبيركم»2او پيشكسوت شماست، كسي است كه سحر را به شما ياد داده. كار هر دوي
شما سحر است، منتهي سحر او قويتر بود و شما جلوي استادتان كم آورديد. اين
حرف فرعون قطعاً تهمتي است كه به يك نبي اولوالعزم زده ميشود، ولي يادمان
باشد كه حتماً جنس تصويري معجزه حضرت موسي (علیه السلام) بهگونهاي بوده
كه فرعون دارد اينگونه فرافكني ميكند.
محاریب تماثیلی حضرت سلیمان
ممكن است بگوييم همه اينها تصوير است،
سينما كجاست؟ من ميخواهم بگويم سينما هم داريم. نمونهاش مثال تماثيل و
محاريب حضرت سليمان نبي(علیه السلام) است. در قرآن كريم ميخوانيم كه حضرت
سليمان (علیه السلام) با آن حشمت سليماني كه داشت و با آن قواي غيرطبيعي كه
در اختيار ايشان بود، وظيفه تربيت مردم را عهدهدار بودند. ايشان همانطور
كه اجنّه برايشان بنّايي و شياطين غوّاصي ميكردند ـ اينها نصّ صريح
قرآن مجيد است ـ فضاهايي را ساخته بودند كه به محاريب (محرابها) توصيف
شده است. خيليها اينها را محراب عبادت تفسير كردهاند، اما قرآن كريم
بلافاصله پس از محاريب واژۀ ديگري را به كار ميبرد كه در اينجا ديگر ما
بايد كمي توقف و ترديد كنيم كه شايد اين محاريب به معناي نماز و عبادت
نبوده، بلكه عبادت آموزشي است. يعني چه؟ بلافاصله ميگويد كه حضرت سليمان
(علیه السلام) در اين محاريب، تماثيلي را قرار داده بودند. تماثيل يا
مجسمه يا تمثال قاعدتاً اگر در محراب قرار بگيرد، مورد پرستش واقع ميشود،
يعني ميشود بت و اين قطعاً از ساحت يك نبي موحد به دور است كه چنين كاري
را بكند. پس اين محارب، چگونه محرابي بوده كه در آنها تماثيل قرار
ميدادهاند؟ يك توضيح و تفسير بر اين آيه ميتواند اين احتمال باشد كه اين
محاريب، از منظر توحيدي، به نوعي فضاي آموزشي تصويري است. مثلاً اگر حضرت
سليمان نبي (علیه السلام) بخواهند تاريخ انبياي سلف را براي مردم عصر خود
آموزش تصويري بدهند، از خلقت آدم (علیه السلام)، هبوط آدم و حوا از بهشت بر
زمين، ماجراي هابيل و قابيل و قتل ناجوانمردانه هابيل به دست قابيل و
اينكه چگونه كلاغ، به او پنهان كردن و مخفيكاري را آموخت، فتنههاي شيطان
براي گمراهي بشر، زحمات حضرت نوح (علیه السلام) را براي هدايت بشر،
ماجراهاي ساختن كشتي، ماجراي عظيم توفان نوح، ماجراي هبوط بعد از توفان كه
اتفاق عجيبي است، از شيوه تصويري استفاده ميكنند.
در عالم در چند مرحله هبوط اتفاق
افتاده كه يك مرحله آن پس از توفان نوح است و امور عالم بعد از توفان نوح
به اين سو تغيير ميكند. ميبينيم كه حضرت سليمان نبي (علیه السلام) براي
نشان دادن ماجراهاي پيامبران سلف به مردم، امكانات تصويري دارند. آيا اين
آموزش، عبادت هست يا نه؟ حتماً هست، چون منظري توحيدي را به پيروان ايشان
عرضه ميدارد، پس، از اين منظر ميتوان به آنجا گفت محراب و تماثيل هم در
اينجا ديگر بت نيستند، بلكه در خدمت آموزش تصويري هستند. حتي ميتوانند
مدلي از آمفيتئاترهاي اوليه باشند.
آموزش و توحید تصویری
پس ملاحظه ميكنيد كه ما به آموزشي به
نام آموزش تصويري ميرسيم و نيز توحيد تصويري. خيلي وقتها قرآن ما را به
توحيد تصويري فرا ميخواند و اينكه ببينيد، نظر كنيد:
«أَفَلاَ يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ
کَيْفَ خُلِقَتْ»3چرا به آسمانها نظر نميكنيد؟ چرا به ستارهها و
كهكشانها و سيارات توجه نميكنيد؟ آسمان شب خودش يك پرده پانوراماست و
خداوند وقتي ستارگان و چرخش صور فلكي را در آسمان نشان ميدهد، انسان حيرت
ميكند و تا صبح فيلم ميبيند و اينها تعابيري دارند. ستارهشناسان و
منجمين و اخترشناسان از اين منظر، فيلمها ميآفرينند و طالعبينيها
ميكنند. از علوم تا سحر از همين آسمان شب ميتراود. يا در روز، حركت
ابرها، تابش رنگها و نورها و سايهها و زيباييهاي طبيعت كه واقعاً سينماي
واقعي و سه بعدي است. چرا خداوند در قرآن، اين همه از منظر بصري براي ما
شاهد مثال ميآورد؟ اينها براي تربيت تصويري ماست.
يا در آنجا كه حضرت مريم (سلام الله
علیها) ميخواهند فرزند خود را به دنيا بياورند و درد زايمان بر ايشان عارض
ميشود، قرآن ميفرمايد: «فتمثّل لها بشراً سويّاً»4خداوند از تمثّل و از
يك بروز تصويري ياد ميكند. پيك الهي و مفهوم روحالقدس براي ايشان تمثّل
پيدا ميكند، تصويري ميشود، بروز و ظهور تصويري پيدا ميكند. يا نحوه تولد
حضرت عيسي (علیه السلام) و زبان گشودن ايشان، حركت ايشان و معجزاتي كه
دارند، خرمايي كه پس از زايمان حضرت مريم (سلامالله علیها) از نخل
ميريزد، همه اينها گويي سينما و تصوير ناب هستند، منتهي اين بار از جنس
توحيدي و نه در خدمت اغواي بشر، بلكه در مسير تربيت بشر. اين همه مثال و
شاهد تصويري در قرآن نشان ميدهد كه ما به اين نوع نگاه و نظر به عالم
توصيه ميشويم.
فرجام سینمای قرآنی
آيا اين همان سينمايي است كه غرب
ساخته؟ خير، حتماً با آن فاصله دارد. فرجام سينمايي كه ما ميخواهيم مباني و
اصولمان را از قرآن مجيد استخراج بكنيم، بايد فرجام توحيدي و تربيت توحيدي
مخاطب باشد. فرجام اين سينما بايد در يك مكانيسم تأويلي، بشر را به سمت و
مقصد حيات و غايت خلقت كه عالم فرجامين و مدينه مهدوي است، سوق بدهد. اين
سينماي قرآني، بايد ما را به مبدأ ما متوجه كند. از كجا آمدهايم و به كجا
بازميگرديم؟
در اينجا ما در برابر پديدهاي كه آن
را به عنوان دفع افسد به فاسد توصيف كنيم، قرار نداريم و نميتوانيم بگوييم
خود سينما افسد است و حالا بگرديم و مقوله كم مفسدهتري از جنس سينما را
براي مقابله با آن مفسده عظيم پيدا كنيم. خير، اينطور نيست. در اينجا ما
با گزينهاي روبهرو هستيم كه ميتواند مصداق بارز تربيت قرآني باشد، البته
اين صفت، بالقوه است. اينكه اين صفت بالقوه در كجا بالفعل بشود، در مورد
آن بحثها وجود دارد.
ظرفیت بالای سینما
پس سينما ذاتاً ظرفيت اين را دارد كه
پيامهايي را به مخاطبين خود منتقل و آنها را تربيت كند، بيآنكه افرادي در
مقابل آن موضع منفي داشته باشند يا از ما دليل بسيار ويژهاي بخواهند.
لااقل رفتارهايي را ميتوان از طريق سينما در مخاطب ديني نهادينه كرد و
اخلاقياتي را در سطح ابتدايي از اين طريق در جامعه رواج داد. ميتوان
فتنههايي را كه همواره احتمال وقوع آنها در جامعه هست، از طريق سينما به
مردم يادآوري و گوشزد كرد. ميتوان تبعات زندگي نادرست آدمي را در مقابل
ديدگان مخاطب قرار داد. ميدانيم كه يكي از ويژگيها و خدمات سينما اين است
كه انسان بيآنكه شخصاً خطري را تجربه كند، در دانش آن تجربه شريك ميشود.
سينما مثل دوربيني كه تصاوير دوردست را
نزديك ما ميآورد و نشان ميدهد، به ما ميگويد كه اين خطاي ديد توست كه
داري سراب را آب ميبيني و اين راه را نرو. با اين دوربين پيشرفته ببين كه
آنچه را كه آب تصور ميكني، سراب است و آبي وجود ندارد. آب در سمت و سوي
ديگري است، به آن سمت برو. اين ظرفيتهاي مهمي است كه ميتوانيم بالقوه از
سينما انتظار داشته باشيم.
سینما و انقلاب اسلامی
تاکنون بحث ما جنبۀ نظری داشت، اما
باید پرسید که ما در اين 33 سالی که از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته است، به
چه سمتي رفتيم و چه كرديم؟ انقلابی که ذاتاً دینی است و نظامی دینی را در
کشور ما مستقر کرده است، که داعیهار اخلاق و عدالت است و بنا دارد به همۀ
امور ـ از جمله سینما ـ را از منظر دین بنگرد. اما بايد عرض كنم كه براي
بالفعل كردن هر ظرفيتي چند شرط لازم است. اولين شرط، تمكين كردن از اين
شروط است. دوم دانش اين معناست، يعني بايد دانش كافي براي تحقق اين شروط
داشته باشيم. سومين شرط، جهاد و پشتكار و اجتهاد ماست. هركدام از اين شرايط
كه وجود نداشته باشند، انسان نميتواند اين ظرفيت بالقوه را تبديل به
بالفعل كند.
نگاه غالب متدیان به سینما
بعد از وقوع انقلاب اسلامي ايران،
حقيقت اين است كه نگاه غالب جامعه نسبت به سينما اين بود كه سينما جزو
مكاسب محرّمه است. سينماي پيش از انقلاب به راهي رفته و تصاويري را بر پرده
خود نشان داده بود که افراد بيشماري را براي هميشه از سالن سينما فراري
داده بود، چون مردم حس ميكردند روي پرده سينماها به اعتقادات و دين آنها
توهين ميشود و اين توهين، توهيني است كاملاً مغرضانه و ناجوانمردانه و هيچ
راهي هم براي دفاع قشر متدين از اعتقادات خود باقي نمانده است. قشر متدين
سالها بود كه از سينماهاي دوران پهلوي فرار كرده بود.
جالب اينجاست كه وقتي مردم متدين از
سالنهاي سينما فراري شدند، باز ناگزير بودند تصاوير مستهجن فيلمها را بر
سر در سينماها و پوسترهاي سينمايي بر در و ديوار شهر و نيز در روزنامههاي
كثيرالانتشار آن دوره و در تبليغات تلويزيوني ببينند، يعني باز سينما آنها
را دنبال ميكرد و دست از سرشان برنميداشت و مثل كابوسي با آنها همراه
بود. مردم همچنان بايد آن تصاوير مستهجن را بر سر در سينماها و سر و روي
شهر و بر جرايد كثيرالانتشار و بر صفحه تلويزيون مشاهده ميكردند. بنابراين
بسيار طبيعي بود كه وقتي انقلاب پیروز شد، نگاه قاطبه جامعه ديني نسبت به
سينما اين بود كه سينما جزو مكاسب محرّمه است. با نگاهي آماري به وقايع
ابتداي انقلاب، ميبينيم كه شيشه سينماها و مشروبفروشيهاي همزمان شكسته
ميشدند. سينما در چنين مقطعي، نياز به مشروعيت داشت و اينكه بيايد و بگويد
من ميتوانم آنچه تاكنون بودهام، نباشم؛ ميتوانم در خدمت نظام و انقلاب و
باورهاي ديني مردم باشم. جالب است كه خود سينماگرها اين موضوع را زودتر و
بيشتر از بقيه فهميده بودند و ميدانستند كه اگر قضيه بخواهد به شكل سابق
ادامه پيدا كند، اين «هنر ـ صنعت ـ رسانه» قطعاً تعطيل ميشود.
منشور سینمای ایران اسلامی
سينما مجبور بود در اين نهضت توبه جمعي
شركت كند تا بتواند بماند. حضرت امام در همان روز ورودشان به ايران اسلامي
و در سخنراني بهشتزهرا، اولين جملهاي كه گفتند اين بود كه ما با سينما
مخالف نيستيم، ما با فحشا مخالفيم. نتيجه تبعي اين جمله چه بود؟ يعني
سينمايي كه تاكنون بوده، در خدمت ترويج فحشا بوده است و ما با سينمايي كه
در خدمت ترويج فحشا نباشد، ميتوانيم مخالف نباشيم. يعني سينما مشروط بود
كه اگر ترويج فحشا نكني، من با تو مخالف نيستم. اين كلام امام در واقع
استدلال نفي به نفي است. حتي در اينجا صحبت از موافقت و تأييد جدّي نيست،
بلكه يك تأييد كاملاً مشروط است.
البته اين يك تعريف يا شرط حداقلي است
كه حضرت امام در بدو ورودشان به ايران درباره سينما گفتند در سال 1367، چند
ماه قبل از ارتحال حضرت امام در آغاز سال 68، ايشان پيامي دارند كه به
«منشور هنرمندان» موسوم است. اين پيام را ميتوان در صحيفۀ امام مشاهده
کرد. تراز هنر ديني و سينماي ديني را بايد در آنجا جستجو كرد. در اين پيام،
هر جا كلمه هنر آمده، بهجاي آن بگذاريد سينما تا تعريف حداكثري و غايت
سينما معلوم شود و نه اين شرط حداقلي كه سينما ترويج فحشا نكند. اين يك شرط
لازم بود، اما نه شرط كافي. آنچه حضرت امام در اين منشور مطرح ميكنند،
غايت هنر و غايت سينماست. بعدها مقام معظم رهبري در سال 1385 در ملاقاتشان
با كارگردانها بياناتي دارند كه ما آن را «منشور دوم» و تكميلكننده
منشور اول كه حضرت امام در سال 67 بيان كردند، ميدانيم.
با صدور اين منشورها، توقع نظام از
سينما خيلي بيشتر است. حالا ديگر اينكه سينما لطف كند و ترويج فحشا نكند،
تعريف سينما نخواهد بود. تعريف اين است كه سينما بايد اخلاق، انسانيت و
استكبارستيزي را رواج بدهد و اينها چيزهايي هستند كه حضرت امام از هنر
مطالبه ميكنند. رواج نگاه ديني مطالبهاي است كه از سينما داريم. پس ديگر
هنري نيست كه سينماي بعد از انقلاب فحشا را ترويج نكند.
سینمای دینی مطالبۀ جدی جامعۀ اسلامی
سينماي ديني، مطالبه جدي جامعه از آغاز
انقلاب اسلامي تا امروز بوده و هست و تجاهلالعارفي كه سينما در مقابل اين
مطالبه انجام داده، كمكم به صورت يك مشكل جدي درآمده است. سينماي ديني،
بدهي عظيمي است كه سينما در قبال جامعه به گردن دارد. چطور در نظام
سوسياليستي شوروي، سينماي آن را ميستايند و در دانشكدهها تدريس ميكنند و
ابزار سينما به عنوان يك ابزار ايدئولوژيك، به اين شكل در دست مديران
جامعه بوده است؟ چطور در نظام مثلاً آزاد هاليوود، سينماگران اين طور تحت
سيطره مديريت سياسي و فرهنگي جامعه هستند؟ ـ بنده در اين زمينه كتابهايي
دارم و ميتوان به آنها رجوع كرد و ديد كه در سينماي غرب، مديريت فرهنگي به
چه معناست ـ آن وقت چطور انتظار داريم در يك جامعه ديني هيچ مكانيسم
كنترلي يا حتي خود ـ كنترلي براي سينما تعريف نشود و همه چيز به مناسبات
صنفي و تنها قانون صنفي، يعني نظام درآمد ـ هزينه واگذار شود؟ چطور چنين
چيزي را ميپذيريم؟ ما در مورد جسم آدميان چنين چيزي را قبول نميكنيم،
چگونه براي روح آنها زير بار چنين چيزي ميرويم؟ مدافع حقوق معنوي مخاطبان و
مردم جامعه در جامعه ما كيست؟
تجربههای اخیر
در اين يكي دو سال اخير شاهد تحركات
اندكي در ميان بخشي از فيلمسازان متدين و متعهد هستيم كه آن هم نه از سر
اينكه اجباري برايشان بوده باشد، بلكه از سر اختيار و اعتقاد، دنبال اين
مطلب رفتهاند كه بايد نسبت به سينماي ديني و قرآني اهتمام كنند. خروجيهاي
خوبي هم وجود داشته. لااقل در سال 89 شاهد بوديم كه پرفروشترين فيلم
سينماي كشور، يك فيلم ديني و قرآني بود و اين قضيه در سينماي ايران يك
اتفاق جديد بود. جالب اينجاست كه در مورد همين تجربه اول هم خيليها
ميخواهند آن را در گهواره نابود كنند تا به تجربه دوم تبديل نشود، چون اگر
اين تابو بشكند كه راز فيلم ديدن مردم، مبتذلسازي است و اگر شما فيلم
فاخر يا اعتقادي و ديني بسازيد، مردم آن را نميبينند ـ فرمول غلطي كه
سالها به نادرستي بر آن تأكيد شده ـ ديگر دوستان ميخواهند ديگر چه
بكنند؟ بنابراين همين تجربه اول هم قرار است درست معرفي نشود.
حقيقت اين است كه همه لايههاي سينماي
ايران محترمند، همه ژانرهاي سينمايي هم در حدي كه با اعتقادات و مفاهيم و
مباني ديني ما در تضاد و تعارض نباشند، قابل اعتنا هستند، هيچكس هم نگفته
كه سر تا پا و صدر تا ذيل سينماي كشور ضرورتاً بايد ديني و اعتقادي باشد.
بخشي از سينما، سرگرمي و تفريح است، ولي اين انتظار وجود دارد كه دينستيزي
و دينگريزي و تعارض با دين در آنها وجود نداشته باشد. تفريحياي كه در آن
تعارض با دين باشد حتماً پسنديده نيست، ضمن اينكه بخشي از سينما هم بايد
نسبت به سينماي ديني اهتمام كند، چون تجديد حيات خود را مرهون اين نظام
ديني است.
کاهلی موجود
در تعريف سينماي ديني گاهي ميبينيم
بعضيها چنان كاهلي و سستي ميكنند و يا اين سينما را چنان مغرضانه و بد
تعريف ميكنند كه يعني بايد از ابتدا قيد آن را زد. آنها ميگويند سينماي
ديني يعني شتر و اسب و نخل و تاريخ! خير، اين بخشي از سينماي ديني است، اما
تمام آن نيست. سينماي ديني ميتواند در همين فضاي كنوني جامعه، در همين
فضاي شهري و زندگي كنوني مردم اتفاق بيفتد. بايد بر صفات اخلاقي شايسته در
همين جامعه تأكيد بشود. بخشي از فيلمها هم ميتوانند تاريخي و فاخر باشند و
با بودجههاي عظيم ساخته شوند، ولي فيلم ديني متعلق به همين امروز هم هست.
ما جشنوارههايي را لازم داريم كه در آنها مثلاً بگوييم اگر فيلمي يك صفت
اخلاقي را بهدرستي به معرض نمايش گذاشت و تأثير اين صفت اخلاقي را در
زندگي روزمره بهدرستي نشان داد، جايزه ميگيرد و يا يك صفت رذيله اخلاقي
چه تأثيري در زندگي انسانها ميگذارد؟ در بستر زندگي روزمره مردم و در
قالبي كاملاً هنري و با دراماتولوژي صحيح ميتوانيم فيلمهاي ديني بسيار
عالي داشته باشيم. اينكه ما بياييم و از ابتدا سينماي ديني را بد تعريف
كنيم و بگوييم فقط سينماي تاريخي ديني يا اينكه بگوييم دين فقط مال تاريخ
است، مال امروز نيست يا فقط آن را منحصر به توليدات شعاري و ضعيف بدانيم،
در واقع شيطنتي است كه داريم مرتكب ميشويم تا از خير كثيري به نام سينماي
ديني بهرهمند نشويم. به اين ترتيب از ابتدا موضوع را بد تعريف ميكنيم تا
نسبت به آن تعهدي را نپذيريم، در حالي كه غايت سينماي ديني اين نيست.
مدیریت درونسینمایی و مطالبۀ برونسینمایی
اما پرسش این است که چرا سینماگران ما
همانگونه که فيلمهاي عاشقانه، اكشن و كمدي ـ مخصوصاً كمديهاي نازل كه
در اين يكي دو سال اخير خيلي مرسوم شده، میسازند، به سراغ ژانر ديني
نميروند؟ دلیل آن را در یک کلمه میتوان خلاصه کرد: «ژانر دینی سخت است!»
سينماگران ما مثل آب زلالند. آب را اگر
در سطح زمين رها كنيد، به سراشيب ميرود، سربالا كه نميرود. ما بايد زحمت
بكشيم و آب را به ارتفاعي پمپاژ و در آنجا ذخيره كنيم و بعد با مكانيسم
آبياري قطرهاي بياوريم و در مزرعه رها كنيم تا بعد از چند سال شايد در آن
مزرعه شاهد محصول و بر و باري باشيم. آب را اگر همين طور رها كنيم، با همه
زلالي و صفا، سراشيبي ميرود. ملودرام در سينما قالب ساده و سهلالوصولي
است. بارها در سينماي غرب كار شده، در اينجا هم كار شده. كمدي قالب
سهلالوصول و زود بازدهي است و زحمت فيلم ديني را ندارد، بنابراين، كار
سادهتر انجام ميشود، مگر اينكه ما بهگونه صحيحي مديريت كنيم. اين كار،
هم مديريت از درون سينما را ميطلبد و هم مطالبه از بيرون سينما را. نياز
به يك مطالبه جدي اجتماعي دارد. الان ديگر اين براي ما مطلوب نيست كه
فيلمها به دين توهين نكنند و وزير ارشاد يا معاونت سينمايي ايشان گزارش
بدهند كه فيلمها در چند سال اخير بهتر شدهاند، چون به باورهاي مردم توهين
نميكنند. به فرض اينكه چنين باشد، چنين چيزي امروز براي سينماي ما كافي
نيست. سينما الان بايد در خدمت اهداف بلند جمهوري اسلامي باشد و اين كار
زحمت دارد. بايد مديريت كنيم و اين آب را به ارتفاع مطلوبي ببريم و در آنجا
ذخيره كنيم و بعد با مكانيسم آبياري قطرهاي مزرعه فرهنگ را سبز و بارور
كنيم. اينطوري كه نميشود بگوييم همه چيز در اختيار خود دوستان باشد.
بديهي است كه آنها سادهترين راه را انتخاب ميكنند، سادهترين راه هم
هماني است كه تا به حال رفتهاند و مفسدهخيزترين راه هم هميشه سادهترين
راه است.
لزوم توجه به توقع محتوایی و دینی جامعه
به هر حال ما همانطور كه فناوري
سينما را ارتقا ميدهيم و ميگوييم بايد فناوري روز سينماي جهان در دسترس
مردم باشد و مردم از ما توقع دارند و ما بايد فناوري خود را ارتقا بدهيم.
اول در حوزه صدا اين اتفاق ميافتد، بعد در حوزه تصوير. بعد كمكم ميگوييم
سينماي سهبعدي هم لازم داريم، چون دنيا چنين فناورياي را در اختيار
دارد. همانطور كه مدام سعي ميكنيم فناوري خود را روزآمد كنيم و توقع
جامعه در اين حوزه برايمان مهم است، بايد به توقعات محتوايي و معنايي و
ديني جامعه اسلامي خود هم احترام بگذاريم، نه اينكه خدا ناكرده به آنها با
ديد تحقير نگاه كنيم يا آنها را دستكم بگيريم.
توصیه به دوستان
از آن سو هم دوستاني اساساً سينما را
با دين جمعپذير نميدانند و بعضاً در آن دورههايي كه درگير مسائل مديريتي
سينما بوديم، با اينكه ميدانستند منظر امثال بنده به سينما، يك منظر ديني
است، اما همواره ما را نصيحت ميكردند كه فعل حرام را رها كنيد! حالا اگر
مملكت ما سينما نداشته باشد، مگر چطور ميشود؟ مگر همه كشورهاي راقي در
دنيا سينما دارند؟
به اين دوستان هم ميگويم كه در
نظراتشان تجديدنظر كنند. ظرفيتهاي سينما در دنياي امروز جوري نيست كه ما
بتوانيم اينقدر راحت چوب حراج به آن بزنيم و منكر داشتههاي خودمان بشويم و
بگوييم نداشتنش بهتر از داشتن آن است، ضمن اينكه ما در جامعه، رهبر و مرشد
و مقتدا داريم. تا وقتي كه رهبران بزرگ ما، سينما را ابزار انسانسازي
ميدانند، ما با كدام دليل و بيّنه ميتوانيم به سينما چوب حراج بزنيم و
بگوييم اصل سينما با دين جمعپذير نيست و بهتر است رهايش كنيم كه برود؟ اين
هم پاسخ بنده به اين دوستان است و آنها را به صبوري و تلاش و اجتهاد بيشتر
در اين زمينه دعوت ميكنم تا انشاءالله سينما از بركات فكري آنها برخوردار
شود.
پينوشتها
1ـ اعراف: 116
2ـ طه: 71
3ـ غاشیه: 17؛ آیا به شتر نمینگرند که چگونه آفریده شده است؟
4ـ مریم:
چیستی سینمای دینی
سینمای دینی مفهومی سهل و ممتنع است؛
چرا؟ این موضوعی است که باید لَختی دربارۀ آن اندیشید. من معتقدم سينما با
«نفسانيت نازل بشري» پيوند عميقتري دارد تا فطرت الهی او. چه افرادی زیادی
که در ايران تأسف ميخورند كه چرا نميتوانند صحنههاي خصوصي زندگي زن و
مرد را روي پرده سينما نشان بدهند و براي متدينيني كه خود را از تماشاي اين
صحنهها بينصيب ميسازند، تأسف ميخورند. آنها اين حرفها را صراحتاً در
محافل خصوصي خود ميگويند، يا در جشنوارههاي خارجي ميبينيم كه نوادري از
دستاندركاران و بازيگران سينماي ايران، خود را به هيچ حجاب و حيا و مرزي
محدود نميدانند؛ انگار آنجا سرزمين آزادي و رؤياهاي آنهاست! آنان همه
حصرهايي را كه معتقدند دين براي سينما تعريف كرده، زائد ميدانند و معتقدند
كه سینمای ایران خود را از زيبايي نفساني سينما محروم كرده است! به هر
حال، هم اينها قطعاً خطا ميکنند و هم كساني كه معتقدند كه چون ذات سينما
ديني نيست، بايد از خيرش گذشت و عطايش را به لقايش بخشيد.
به این منظور لازم است که تعريفی درست و
جامع از سينماي ديني برسيم. سينماي ديني چيست؟ سینمای دینی؛ نوعی نگاه
است، نگاهي معطوف به روح توحيدي عالم، نگاهي كه انسان در مواجهه با آن دچار
پالايش روحي بشود، نه اينكه خداي ناكرده دچار كدورت روح؛ نگاهي كه در
مواجهه با آن، انسان خود را در مقابل يك آئينۀ زلال و شفاف ببيند و ضعفها و
عيوب و نفسانيت خود را با عواقب و نهايت نفسزدگي مشاهده كند. نگاهي كه
انسان در مواجهه با آن، دلش براي آسمان، عرش، لقاي حضرت رب و براي رسيدن به
جامعۀ آرماني در آخرالزمان تنگ شود. انسان وقتي انسانهاي موحد را روي
پرده سينما ديد و زيباييهاي زندگي آنها را از منظر سينما مشاهده كرد، دلش
براي اين نوع زندگي غنج بزند و بگويد اي كاش ميشد ما هم اينطور زندگي
كنيم.
سينما ميتواند واجد اين ظرفيت باشد.
سينما ميتواند بسياري از پيامهاي ديني را روي پرده خود مطرح كند. اين بدي
سينما نيست كه ما را به فاز ناهوشياري ميبرد. اتفاقاً بسياري از جراحيها
را ميتوان در اين حالت در روح آدمها انجام داد و درد جراحي، مانع از
نتيجۀ مبارك كار نشود.
در يك فرآيند جراحيِ به قول ايرانيها
«رستمزاد» و به قول فرنگيها «سزارين»، اگر شما بيمار را بيهوش نكنيد،
منجر به هلاكت مادر و بچه خواهد شد. يك بيحسي ولو موضعي از ناحيه كمر،
درست است كه طرف را مدتي از احساس طبيعي هوشياري از بخشي از بدن خود
بينصيب خواهد كرد، ولي براي او نتايج خوبي خواهد داشت. در بسياري از
جراحيها نياز به اين بيحسي و بيهوشي هست.
خيلي وقتها موقعي كه ميخواهيم به
جامعه بگوييم كه اين عادت تو عادت خوبي نيست، به يك خانواده بگوييم كه اين
رفتار شما رفتاری غيرديني است، خانوادهاي كه نماز ميخواني، غيبت كار بدي
است، خانوادهاي كه به رزق حلال معتقدي، خمس ندادن، رزق تو را حرام ميكند،
خانوادهاي كه غيرتي هستي، نگاه حرام ميتواند اين تأثيرات را در زندگي تو
داشته باشد، وقتي شما بسياري از انتقادهاي اجتماعي، خانوادگي و ضروري را
در سطح جامعه به صورت خودآگاه به آن جامعه يا خانواده بگوييد، در مقابل شما
موضع ميگيرند و اين حالت موضع و گارد، مانع از تأثير پيام اخلاقي شما بر
روان آنها ميشود، ولي وقتي به زبان نمادين سينما ميگوييد، انگار از اين
بيحسي موضعي استفاده و غدۀ چركين يا بدخيمي را از بخشي از اين جامعه يا
خانواده خارج ميكنيد. به اين شكل ميتوانيد بگوييد اين حرف را به تو
نميگويم، بلكه اين جامعه فرضي يا اين خانواده را ببين، اين فضاي فرضي را
ببين كه اين صفات با آنها چه ميكند. اين همان زبان تمثيل است كه قرآن مجيد
از آن استفاده ميكند. وقتي كه سينما واجد چنين ظرفيت شگرفي است، چرا از
آن استفاده نكنيم؟
شأن تصویری در قرآن
سالها به عنوان آدمي كه سينما تدريس
كرده و دغدغه سينماي ديني داشته و عمرش به تحقيق و پژوهش در اين معنا گذشته
كه نگاه قرآن نسبت به آموزش تصويري چيست، ميگويم كه ميتوان سينما را در
قرآن پيدا كرد. حقيقت اين است كه وقتي به بسياري از معجزات انبياي سلف نگاه
ميكنيم، شأن تصويري دارند و از جنس تصوير هستند. به عبارت ديگر كاملاً
سينمايي هستند. نميخواهم خداي ناكرده در حق معجزات انبيا جفا كرده باشم،
بلكه دارم به حقيقتي اشاره ميكنم.
معجزۀ حضرت موسی
كسي آمده و با دروغ و فريب و جادو و
سحر و استفاده از طلسم ساحران، فرآيند تصويرياي را در مقابل مردم جاهل راه
انداخته كه خود خداوندگار عالم در قرآن ميگويد: «و جاؤا بِسحرٍ عظيم»1يك
سحر بايد خيلي بزرگ باشد كه خداوند عالم صفت عظيم را برايش به كار ببرد و
معجزه موسي (علیه السلام) هم از همان جنس است، منتهي نه از جنس مجاز، بلكه
از جنس واقعيتِ آن چيزي كه آنها مجاز آن را نشان داده بودند.
معجزه موسي(علیه السلام) سحر نيست،
بلکه باطلالسحر است، ولي به دليل شباهت شأن تصويري، اين اشتباه را در
گروهي از مخاطبان ايجاد ميكند كه يا از سر ناآگاهي يا از سر معاندت
ميگويند اين سحر كرد، ولي سحرش از او قويتر بود. فرعون ميگويد: «انه
لكبيركم»2او پيشكسوت شماست، كسي است كه سحر را به شما ياد داده. كار هر دوي
شما سحر است، منتهي سحر او قويتر بود و شما جلوي استادتان كم آورديد. اين
حرف فرعون قطعاً تهمتي است كه به يك نبي اولوالعزم زده ميشود، ولي يادمان
باشد كه حتماً جنس تصويري معجزه حضرت موسي (علیه السلام) بهگونهاي بوده
كه فرعون دارد اينگونه فرافكني ميكند.
محاریب تماثیلی حضرت سلیمان
ممكن است بگوييم همه اينها تصوير است،
سينما كجاست؟ من ميخواهم بگويم سينما هم داريم. نمونهاش مثال تماثيل و
محاريب حضرت سليمان نبي(علیه السلام) است. در قرآن كريم ميخوانيم كه حضرت
سليمان (علیه السلام) با آن حشمت سليماني كه داشت و با آن قواي غيرطبيعي كه
در اختيار ايشان بود، وظيفه تربيت مردم را عهدهدار بودند. ايشان همانطور
كه اجنّه برايشان بنّايي و شياطين غوّاصي ميكردند ـ اينها نصّ صريح
قرآن مجيد است ـ فضاهايي را ساخته بودند كه به محاريب (محرابها) توصيف
شده است. خيليها اينها را محراب عبادت تفسير كردهاند، اما قرآن كريم
بلافاصله پس از محاريب واژۀ ديگري را به كار ميبرد كه در اينجا ديگر ما
بايد كمي توقف و ترديد كنيم كه شايد اين محاريب به معناي نماز و عبادت
نبوده، بلكه عبادت آموزشي است. يعني چه؟ بلافاصله ميگويد كه حضرت سليمان
(علیه السلام) در اين محاريب، تماثيلي را قرار داده بودند. تماثيل يا
مجسمه يا تمثال قاعدتاً اگر در محراب قرار بگيرد، مورد پرستش واقع ميشود،
يعني ميشود بت و اين قطعاً از ساحت يك نبي موحد به دور است كه چنين كاري
را بكند. پس اين محارب، چگونه محرابي بوده كه در آنها تماثيل قرار
ميدادهاند؟ يك توضيح و تفسير بر اين آيه ميتواند اين احتمال باشد كه اين
محاريب، از منظر توحيدي، به نوعي فضاي آموزشي تصويري است. مثلاً اگر حضرت
سليمان نبي (علیه السلام) بخواهند تاريخ انبياي سلف را براي مردم عصر خود
آموزش تصويري بدهند، از خلقت آدم (علیه السلام)، هبوط آدم و حوا از بهشت بر
زمين، ماجراي هابيل و قابيل و قتل ناجوانمردانه هابيل به دست قابيل و
اينكه چگونه كلاغ، به او پنهان كردن و مخفيكاري را آموخت، فتنههاي شيطان
براي گمراهي بشر، زحمات حضرت نوح (علیه السلام) را براي هدايت بشر،
ماجراهاي ساختن كشتي، ماجراي عظيم توفان نوح، ماجراي هبوط بعد از توفان كه
اتفاق عجيبي است، از شيوه تصويري استفاده ميكنند.
در عالم در چند مرحله هبوط اتفاق
افتاده كه يك مرحله آن پس از توفان نوح است و امور عالم بعد از توفان نوح
به اين سو تغيير ميكند. ميبينيم كه حضرت سليمان نبي (علیه السلام) براي
نشان دادن ماجراهاي پيامبران سلف به مردم، امكانات تصويري دارند. آيا اين
آموزش، عبادت هست يا نه؟ حتماً هست، چون منظري توحيدي را به پيروان ايشان
عرضه ميدارد، پس، از اين منظر ميتوان به آنجا گفت محراب و تماثيل هم در
اينجا ديگر بت نيستند، بلكه در خدمت آموزش تصويري هستند. حتي ميتوانند
مدلي از آمفيتئاترهاي اوليه باشند.
آموزش و توحید تصویری
پس ملاحظه ميكنيد كه ما به آموزشي به
نام آموزش تصويري ميرسيم و نيز توحيد تصويري. خيلي وقتها قرآن ما را به
توحيد تصويري فرا ميخواند و اينكه ببينيد، نظر كنيد:
«أَفَلاَ يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ
کَيْفَ خُلِقَتْ»3چرا به آسمانها نظر نميكنيد؟ چرا به ستارهها و
كهكشانها و سيارات توجه نميكنيد؟ آسمان شب خودش يك پرده پانوراماست و
خداوند وقتي ستارگان و چرخش صور فلكي را در آسمان نشان ميدهد، انسان حيرت
ميكند و تا صبح فيلم ميبيند و اينها تعابيري دارند. ستارهشناسان و
منجمين و اخترشناسان از اين منظر، فيلمها ميآفرينند و طالعبينيها
ميكنند. از علوم تا سحر از همين آسمان شب ميتراود. يا در روز، حركت
ابرها، تابش رنگها و نورها و سايهها و زيباييهاي طبيعت كه واقعاً سينماي
واقعي و سه بعدي است. چرا خداوند در قرآن، اين همه از منظر بصري براي ما
شاهد مثال ميآورد؟ اينها براي تربيت تصويري ماست.
يا در آنجا كه حضرت مريم (سلام الله
علیها) ميخواهند فرزند خود را به دنيا بياورند و درد زايمان بر ايشان عارض
ميشود، قرآن ميفرمايد: «فتمثّل لها بشراً سويّاً»4خداوند از تمثّل و از
يك بروز تصويري ياد ميكند. پيك الهي و مفهوم روحالقدس براي ايشان تمثّل
پيدا ميكند، تصويري ميشود، بروز و ظهور تصويري پيدا ميكند. يا نحوه تولد
حضرت عيسي (علیه السلام) و زبان گشودن ايشان، حركت ايشان و معجزاتي كه
دارند، خرمايي كه پس از زايمان حضرت مريم (سلامالله علیها) از نخل
ميريزد، همه اينها گويي سينما و تصوير ناب هستند، منتهي اين بار از جنس
توحيدي و نه در خدمت اغواي بشر، بلكه در مسير تربيت بشر. اين همه مثال و
شاهد تصويري در قرآن نشان ميدهد كه ما به اين نوع نگاه و نظر به عالم
توصيه ميشويم.
فرجام سینمای قرآنی
آيا اين همان سينمايي است كه غرب
ساخته؟ خير، حتماً با آن فاصله دارد. فرجام سينمايي كه ما ميخواهيم مباني و
اصولمان را از قرآن مجيد استخراج بكنيم، بايد فرجام توحيدي و تربيت توحيدي
مخاطب باشد. فرجام اين سينما بايد در يك مكانيسم تأويلي، بشر را به سمت و
مقصد حيات و غايت خلقت كه عالم فرجامين و مدينه مهدوي است، سوق بدهد. اين
سينماي قرآني، بايد ما را به مبدأ ما متوجه كند. از كجا آمدهايم و به كجا
بازميگرديم؟
در اينجا ما در برابر پديدهاي كه آن
را به عنوان دفع افسد به فاسد توصيف كنيم، قرار نداريم و نميتوانيم بگوييم
خود سينما افسد است و حالا بگرديم و مقوله كم مفسدهتري از جنس سينما را
براي مقابله با آن مفسده عظيم پيدا كنيم. خير، اينطور نيست. در اينجا ما
با گزينهاي روبهرو هستيم كه ميتواند مصداق بارز تربيت قرآني باشد، البته
اين صفت، بالقوه است. اينكه اين صفت بالقوه در كجا بالفعل بشود، در مورد
آن بحثها وجود دارد.
ظرفیت بالای سینما
پس سينما ذاتاً ظرفيت اين را دارد كه
پيامهايي را به مخاطبين خود منتقل و آنها را تربيت كند، بيآنكه افرادي در
مقابل آن موضع منفي داشته باشند يا از ما دليل بسيار ويژهاي بخواهند.
لااقل رفتارهايي را ميتوان از طريق سينما در مخاطب ديني نهادينه كرد و
اخلاقياتي را در سطح ابتدايي از اين طريق در جامعه رواج داد. ميتوان
فتنههايي را كه همواره احتمال وقوع آنها در جامعه هست، از طريق سينما به
مردم يادآوري و گوشزد كرد. ميتوان تبعات زندگي نادرست آدمي را در مقابل
ديدگان مخاطب قرار داد. ميدانيم كه يكي از ويژگيها و خدمات سينما اين است
كه انسان بيآنكه شخصاً خطري را تجربه كند، در دانش آن تجربه شريك ميشود.
سينما مثل دوربيني كه تصاوير دوردست را
نزديك ما ميآورد و نشان ميدهد، به ما ميگويد كه اين خطاي ديد توست كه
داري سراب را آب ميبيني و اين راه را نرو. با اين دوربين پيشرفته ببين كه
آنچه را كه آب تصور ميكني، سراب است و آبي وجود ندارد. آب در سمت و سوي
ديگري است، به آن سمت برو. اين ظرفيتهاي مهمي است كه ميتوانيم بالقوه از
سينما انتظار داشته باشيم.
سینما و انقلاب اسلامی
تاکنون بحث ما جنبۀ نظری داشت، اما
باید پرسید که ما در اين 33 سالی که از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته است، به
چه سمتي رفتيم و چه كرديم؟ انقلابی که ذاتاً دینی است و نظامی دینی را در
کشور ما مستقر کرده است، که داعیهار اخلاق و عدالت است و بنا دارد به همۀ
امور ـ از جمله سینما ـ را از منظر دین بنگرد. اما بايد عرض كنم كه براي
بالفعل كردن هر ظرفيتي چند شرط لازم است. اولين شرط، تمكين كردن از اين
شروط است. دوم دانش اين معناست، يعني بايد دانش كافي براي تحقق اين شروط
داشته باشيم. سومين شرط، جهاد و پشتكار و اجتهاد ماست. هركدام از اين شرايط
كه وجود نداشته باشند، انسان نميتواند اين ظرفيت بالقوه را تبديل به
بالفعل كند.
نگاه غالب متدیان به سینما
بعد از وقوع انقلاب اسلامي ايران،
حقيقت اين است كه نگاه غالب جامعه نسبت به سينما اين بود كه سينما جزو
مكاسب محرّمه است. سينماي پيش از انقلاب به راهي رفته و تصاويري را بر پرده
خود نشان داده بود که افراد بيشماري را براي هميشه از سالن سينما فراري
داده بود، چون مردم حس ميكردند روي پرده سينماها به اعتقادات و دين آنها
توهين ميشود و اين توهين، توهيني است كاملاً مغرضانه و ناجوانمردانه و هيچ
راهي هم براي دفاع قشر متدين از اعتقادات خود باقي نمانده است. قشر متدين
سالها بود كه از سينماهاي دوران پهلوي فرار كرده بود.
جالب اينجاست كه وقتي مردم متدين از
سالنهاي سينما فراري شدند، باز ناگزير بودند تصاوير مستهجن فيلمها را بر
سر در سينماها و پوسترهاي سينمايي بر در و ديوار شهر و نيز در روزنامههاي
كثيرالانتشار آن دوره و در تبليغات تلويزيوني ببينند، يعني باز سينما آنها
را دنبال ميكرد و دست از سرشان برنميداشت و مثل كابوسي با آنها همراه
بود. مردم همچنان بايد آن تصاوير مستهجن را بر سر در سينماها و سر و روي
شهر و بر جرايد كثيرالانتشار و بر صفحه تلويزيون مشاهده ميكردند. بنابراين
بسيار طبيعي بود كه وقتي انقلاب پیروز شد، نگاه قاطبه جامعه ديني نسبت به
سينما اين بود كه سينما جزو مكاسب محرّمه است. با نگاهي آماري به وقايع
ابتداي انقلاب، ميبينيم كه شيشه سينماها و مشروبفروشيهاي همزمان شكسته
ميشدند. سينما در چنين مقطعي، نياز به مشروعيت داشت و اينكه بيايد و بگويد
من ميتوانم آنچه تاكنون بودهام، نباشم؛ ميتوانم در خدمت نظام و انقلاب و
باورهاي ديني مردم باشم. جالب است كه خود سينماگرها اين موضوع را زودتر و
بيشتر از بقيه فهميده بودند و ميدانستند كه اگر قضيه بخواهد به شكل سابق
ادامه پيدا كند، اين «هنر ـ صنعت ـ رسانه» قطعاً تعطيل ميشود.
منشور سینمای ایران اسلامی
سينما مجبور بود در اين نهضت توبه جمعي
شركت كند تا بتواند بماند. حضرت امام در همان روز ورودشان به ايران اسلامي
و در سخنراني بهشتزهرا، اولين جملهاي كه گفتند اين بود كه ما با سينما
مخالف نيستيم، ما با فحشا مخالفيم. نتيجه تبعي اين جمله چه بود؟ يعني
سينمايي كه تاكنون بوده، در خدمت ترويج فحشا بوده است و ما با سينمايي كه
در خدمت ترويج فحشا نباشد، ميتوانيم مخالف نباشيم. يعني سينما مشروط بود
كه اگر ترويج فحشا نكني، من با تو مخالف نيستم. اين كلام امام در واقع
استدلال نفي به نفي است. حتي در اينجا صحبت از موافقت و تأييد جدّي نيست،
بلكه يك تأييد كاملاً مشروط است.
البته اين يك تعريف يا شرط حداقلي است
كه حضرت امام در بدو ورودشان به ايران درباره سينما گفتند در سال 1367، چند
ماه قبل از ارتحال حضرت امام در آغاز سال 68، ايشان پيامي دارند كه به
«منشور هنرمندان» موسوم است. اين پيام را ميتوان در صحيفۀ امام مشاهده
کرد. تراز هنر ديني و سينماي ديني را بايد در آنجا جستجو كرد. در اين پيام،
هر جا كلمه هنر آمده، بهجاي آن بگذاريد سينما تا تعريف حداكثري و غايت
سينما معلوم شود و نه اين شرط حداقلي كه سينما ترويج فحشا نكند. اين يك شرط
لازم بود، اما نه شرط كافي. آنچه حضرت امام در اين منشور مطرح ميكنند،
غايت هنر و غايت سينماست. بعدها مقام معظم رهبري در سال 1385 در ملاقاتشان
با كارگردانها بياناتي دارند كه ما آن را «منشور دوم» و تكميلكننده
منشور اول كه حضرت امام در سال 67 بيان كردند، ميدانيم.
با صدور اين منشورها، توقع نظام از
سينما خيلي بيشتر است. حالا ديگر اينكه سينما لطف كند و ترويج فحشا نكند،
تعريف سينما نخواهد بود. تعريف اين است كه سينما بايد اخلاق، انسانيت و
استكبارستيزي را رواج بدهد و اينها چيزهايي هستند كه حضرت امام از هنر
مطالبه ميكنند. رواج نگاه ديني مطالبهاي است كه از سينما داريم. پس ديگر
هنري نيست كه سينماي بعد از انقلاب فحشا را ترويج نكند.
سینمای دینی مطالبۀ جدی جامعۀ اسلامی
سينماي ديني، مطالبه جدي جامعه از آغاز
انقلاب اسلامي تا امروز بوده و هست و تجاهلالعارفي كه سينما در مقابل اين
مطالبه انجام داده، كمكم به صورت يك مشكل جدي درآمده است. سينماي ديني،
بدهي عظيمي است كه سينما در قبال جامعه به گردن دارد. چطور در نظام
سوسياليستي شوروي، سينماي آن را ميستايند و در دانشكدهها تدريس ميكنند و
ابزار سينما به عنوان يك ابزار ايدئولوژيك، به اين شكل در دست مديران
جامعه بوده است؟ چطور در نظام مثلاً آزاد هاليوود، سينماگران اين طور تحت
سيطره مديريت سياسي و فرهنگي جامعه هستند؟ ـ بنده در اين زمينه كتابهايي
دارم و ميتوان به آنها رجوع كرد و ديد كه در سينماي غرب، مديريت فرهنگي به
چه معناست ـ آن وقت چطور انتظار داريم در يك جامعه ديني هيچ مكانيسم
كنترلي يا حتي خود ـ كنترلي براي سينما تعريف نشود و همه چيز به مناسبات
صنفي و تنها قانون صنفي، يعني نظام درآمد ـ هزينه واگذار شود؟ چطور چنين
چيزي را ميپذيريم؟ ما در مورد جسم آدميان چنين چيزي را قبول نميكنيم،
چگونه براي روح آنها زير بار چنين چيزي ميرويم؟ مدافع حقوق معنوي مخاطبان و
مردم جامعه در جامعه ما كيست؟
تجربههای اخیر
در اين يكي دو سال اخير شاهد تحركات
اندكي در ميان بخشي از فيلمسازان متدين و متعهد هستيم كه آن هم نه از سر
اينكه اجباري برايشان بوده باشد، بلكه از سر اختيار و اعتقاد، دنبال اين
مطلب رفتهاند كه بايد نسبت به سينماي ديني و قرآني اهتمام كنند. خروجيهاي
خوبي هم وجود داشته. لااقل در سال 89 شاهد بوديم كه پرفروشترين فيلم
سينماي كشور، يك فيلم ديني و قرآني بود و اين قضيه در سينماي ايران يك
اتفاق جديد بود. جالب اينجاست كه در مورد همين تجربه اول هم خيليها
ميخواهند آن را در گهواره نابود كنند تا به تجربه دوم تبديل نشود، چون اگر
اين تابو بشكند كه راز فيلم ديدن مردم، مبتذلسازي است و اگر شما فيلم
فاخر يا اعتقادي و ديني بسازيد، مردم آن را نميبينند ـ فرمول غلطي كه
سالها به نادرستي بر آن تأكيد شده ـ ديگر دوستان ميخواهند ديگر چه
بكنند؟ بنابراين همين تجربه اول هم قرار است درست معرفي نشود.
حقيقت اين است كه همه لايههاي سينماي
ايران محترمند، همه ژانرهاي سينمايي هم در حدي كه با اعتقادات و مفاهيم و
مباني ديني ما در تضاد و تعارض نباشند، قابل اعتنا هستند، هيچكس هم نگفته
كه سر تا پا و صدر تا ذيل سينماي كشور ضرورتاً بايد ديني و اعتقادي باشد.
بخشي از سينما، سرگرمي و تفريح است، ولي اين انتظار وجود دارد كه دينستيزي
و دينگريزي و تعارض با دين در آنها وجود نداشته باشد. تفريحياي كه در آن
تعارض با دين باشد حتماً پسنديده نيست، ضمن اينكه بخشي از سينما هم بايد
نسبت به سينماي ديني اهتمام كند، چون تجديد حيات خود را مرهون اين نظام
ديني است.
کاهلی موجود
در تعريف سينماي ديني گاهي ميبينيم
بعضيها چنان كاهلي و سستي ميكنند و يا اين سينما را چنان مغرضانه و بد
تعريف ميكنند كه يعني بايد از ابتدا قيد آن را زد. آنها ميگويند سينماي
ديني يعني شتر و اسب و نخل و تاريخ! خير، اين بخشي از سينماي ديني است، اما
تمام آن نيست. سينماي ديني ميتواند در همين فضاي كنوني جامعه، در همين
فضاي شهري و زندگي كنوني مردم اتفاق بيفتد. بايد بر صفات اخلاقي شايسته در
همين جامعه تأكيد بشود. بخشي از فيلمها هم ميتوانند تاريخي و فاخر باشند و
با بودجههاي عظيم ساخته شوند، ولي فيلم ديني متعلق به همين امروز هم هست.
ما جشنوارههايي را لازم داريم كه در آنها مثلاً بگوييم اگر فيلمي يك صفت
اخلاقي را بهدرستي به معرض نمايش گذاشت و تأثير اين صفت اخلاقي را در
زندگي روزمره بهدرستي نشان داد، جايزه ميگيرد و يا يك صفت رذيله اخلاقي
چه تأثيري در زندگي انسانها ميگذارد؟ در بستر زندگي روزمره مردم و در
قالبي كاملاً هنري و با دراماتولوژي صحيح ميتوانيم فيلمهاي ديني بسيار
عالي داشته باشيم. اينكه ما بياييم و از ابتدا سينماي ديني را بد تعريف
كنيم و بگوييم فقط سينماي تاريخي ديني يا اينكه بگوييم دين فقط مال تاريخ
است، مال امروز نيست يا فقط آن را منحصر به توليدات شعاري و ضعيف بدانيم،
در واقع شيطنتي است كه داريم مرتكب ميشويم تا از خير كثيري به نام سينماي
ديني بهرهمند نشويم. به اين ترتيب از ابتدا موضوع را بد تعريف ميكنيم تا
نسبت به آن تعهدي را نپذيريم، در حالي كه غايت سينماي ديني اين نيست.
مدیریت درونسینمایی و مطالبۀ برونسینمایی
اما پرسش این است که چرا سینماگران ما
همانگونه که فيلمهاي عاشقانه، اكشن و كمدي ـ مخصوصاً كمديهاي نازل كه
در اين يكي دو سال اخير خيلي مرسوم شده، میسازند، به سراغ ژانر ديني
نميروند؟ دلیل آن را در یک کلمه میتوان خلاصه کرد: «ژانر دینی سخت است!»
سينماگران ما مثل آب زلالند. آب را اگر
در سطح زمين رها كنيد، به سراشيب ميرود، سربالا كه نميرود. ما بايد زحمت
بكشيم و آب را به ارتفاعي پمپاژ و در آنجا ذخيره كنيم و بعد با مكانيسم
آبياري قطرهاي بياوريم و در مزرعه رها كنيم تا بعد از چند سال شايد در آن
مزرعه شاهد محصول و بر و باري باشيم. آب را اگر همين طور رها كنيم، با همه
زلالي و صفا، سراشيبي ميرود. ملودرام در سينما قالب ساده و سهلالوصولي
است. بارها در سينماي غرب كار شده، در اينجا هم كار شده. كمدي قالب
سهلالوصول و زود بازدهي است و زحمت فيلم ديني را ندارد، بنابراين، كار
سادهتر انجام ميشود، مگر اينكه ما بهگونه صحيحي مديريت كنيم. اين كار،
هم مديريت از درون سينما را ميطلبد و هم مطالبه از بيرون سينما را. نياز
به يك مطالبه جدي اجتماعي دارد. الان ديگر اين براي ما مطلوب نيست كه
فيلمها به دين توهين نكنند و وزير ارشاد يا معاونت سينمايي ايشان گزارش
بدهند كه فيلمها در چند سال اخير بهتر شدهاند، چون به باورهاي مردم توهين
نميكنند. به فرض اينكه چنين باشد، چنين چيزي امروز براي سينماي ما كافي
نيست. سينما الان بايد در خدمت اهداف بلند جمهوري اسلامي باشد و اين كار
زحمت دارد. بايد مديريت كنيم و اين آب را به ارتفاع مطلوبي ببريم و در آنجا
ذخيره كنيم و بعد با مكانيسم آبياري قطرهاي مزرعه فرهنگ را سبز و بارور
كنيم. اينطوري كه نميشود بگوييم همه چيز در اختيار خود دوستان باشد.
بديهي است كه آنها سادهترين راه را انتخاب ميكنند، سادهترين راه هم
هماني است كه تا به حال رفتهاند و مفسدهخيزترين راه هم هميشه سادهترين
راه است.
لزوم توجه به توقع محتوایی و دینی جامعه
به هر حال ما همانطور كه فناوري
سينما را ارتقا ميدهيم و ميگوييم بايد فناوري روز سينماي جهان در دسترس
مردم باشد و مردم از ما توقع دارند و ما بايد فناوري خود را ارتقا بدهيم.
اول در حوزه صدا اين اتفاق ميافتد، بعد در حوزه تصوير. بعد كمكم ميگوييم
سينماي سهبعدي هم لازم داريم، چون دنيا چنين فناورياي را در اختيار
دارد. همانطور كه مدام سعي ميكنيم فناوري خود را روزآمد كنيم و توقع
جامعه در اين حوزه برايمان مهم است، بايد به توقعات محتوايي و معنايي و
ديني جامعه اسلامي خود هم احترام بگذاريم، نه اينكه خدا ناكرده به آنها با
ديد تحقير نگاه كنيم يا آنها را دستكم بگيريم.
توصیه به دوستان
از آن سو هم دوستاني اساساً سينما را
با دين جمعپذير نميدانند و بعضاً در آن دورههايي كه درگير مسائل مديريتي
سينما بوديم، با اينكه ميدانستند منظر امثال بنده به سينما، يك منظر ديني
است، اما همواره ما را نصيحت ميكردند كه فعل حرام را رها كنيد! حالا اگر
مملكت ما سينما نداشته باشد، مگر چطور ميشود؟ مگر همه كشورهاي راقي در
دنيا سينما دارند؟
به اين دوستان هم ميگويم كه در
نظراتشان تجديدنظر كنند. ظرفيتهاي سينما در دنياي امروز جوري نيست كه ما
بتوانيم اينقدر راحت چوب حراج به آن بزنيم و منكر داشتههاي خودمان بشويم و
بگوييم نداشتنش بهتر از داشتن آن است، ضمن اينكه ما در جامعه، رهبر و مرشد
و مقتدا داريم. تا وقتي كه رهبران بزرگ ما، سينما را ابزار انسانسازي
ميدانند، ما با كدام دليل و بيّنه ميتوانيم به سينما چوب حراج بزنيم و
بگوييم اصل سينما با دين جمعپذير نيست و بهتر است رهايش كنيم كه برود؟ اين
هم پاسخ بنده به اين دوستان است و آنها را به صبوري و تلاش و اجتهاد بيشتر
در اين زمينه دعوت ميكنم تا انشاءالله سينما از بركات فكري آنها برخوردار
شود.
پينوشتها
1ـ اعراف: 116
2ـ طه: 71
3ـ غاشیه: 17؛ آیا به شتر نمینگرند که چگونه آفریده شده است؟
4ـ مریم:17