به گزارش پایگاه 598، «تولید امام جدید»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم دکتر عبدالله گنجی است که در آن می خوانید؛«علت اصلی برگشت از دیدگاه های حضرت امام(ره) این بود که اصلاً مردم و جوانان این روش را نمی پذیرفتند. ثانیاً امام طرفدار جامعه تک صدایی و تک حزبی بود که با مواضع بعدی گروه های خط امام تطابق نداشت، ثالثاً ایده های امام فقط برای ایجاد انقلاب مفید بود و از آن ایده ها برای استمرار جمهوری اسلامی نمی شود استفاده کرد.»
مطالب فوق بخشی از مقاله روزنامه صبح امروز 78.2.7 به مدیرمسئولی سعید حجاریان مشاور رئیس جمهور وقت و عضو شورای مرکزی حزب مشارکت است که با هدف ترسیم مسیر اصلاحات در آن سال نوشته شده است. اکنون نیز که 15 سال از آن زمان می گذرد مجدداً مدیر مسئول همان روزنامه در تاریخ 93.11.25 به هفته نامه صدا می گوید «من همیشه گفته ام که اصلاح طلبی بدون بروبرگرد مساوی با دموکراسی خواهی است فقط می تواند دز آن متفاوت باشد. دز دموکراسی خواهی هم بستگی به تحلیل مشخص از شرایط مشخص دارد». به رغم وجود دهها کتاب و خروارها مقاله و یادداشت از دموکراسی خواهی، جمهوری خواهی، نقد بنیادهای اعتقادی تشیع، استبدادی خواندن ولایت فقیه و ... چندی است که مجدداً جریان تجدیدنظرطلب برای مشروعیت گیری و مشروعیت سازی در حال کوچ از حوزه مردم به حوزه امام است. گ
ویی این مسئولیت را به سایت جماران سپرده اند تا موجه بودن کار هم توجیه پذیر شود. چندی پیش این کار را به جلایی پور سپردند و اکنون محمدرضا خاتمی در قالبی که شکل ظاهری آن مصاحبه است به تفسیر و تبیین چیستی اندیشه و سیره امام پرداخته است. البته نمی توان گفت هر آنچه وی گفته، دروغ است اما مهم روح حاکم بر گفتار است که در صدد ارائه چهره ای از امام هستند که اولاً تک بعدی است، ثانیاً چهره امام طوری معنادهی شود که با نقطه ای که امروز اصلاح طلبان در آن ایستاده اند، همسو شود.
اگر چه محمدرضا خاتمی به گفته همسرش مسائل روز کشور را از بی بی سی فارسی تعقیب می کند و دارای جسارت و حتی سابقه طولانی در بی ادبی در کلام دارد اما نه در حوزه اصلاحات و نه خارج از آن، وی را شخصیتی فکری - تئوریک نمی شناسند و بیشتر نان «سبب» و «نسب» خانوادگی را می خورد. اما اصل موضوع اشکالی ندارد که یک ارولوژیست هم مفسر فقه و اندیشه امام شود و درصدد ارائه تفسیر از امام بر آید و این آزادی از برکات انقلاب اسلامی است.
روح حاکم به مصاحبه ایشان ارائه تفسیری «منفعل» «بی خاصیت»، «مشروطه»، «بی تأثیر» و «نظاره گر» از امام است. اصولاً راهبرد تجدیدنظرطلبان در چهره سازی از امام حذف ابعاد «انقلابی» و «قاطعیت» امام است و این رویه به متدی نخ نما تبدیل شده است. هر جایی که به قاطعیت امام می رسد تلاش می کند کیسه کشی و ماست مالی را شروع کند. جلایی پور در قضیه مواجهه امام با منافقین بعد از مرصاد این کار را کرد و محمدرضا خاتمی نیز در قضیه شهدای حج و نهضت آزادی این کیسه کشی را نخست به عهده گرفته است.
دو واژه «استکبار» و «جهانخواران» از مفاهیم اختصاصی امام است که حتی برای یک بار هم توسط اصلاح طلبان به کار گرفته نشد. چرا؟ چون بر اساس آنچه در رصد این نوشته از روزنامه حجاریان آورده شده «ایده های امام فقط برای ایجاد انقلاب مفید بود و از آن ایده ها برای استمرار جمهوری اسلامی نمی شود استفاده کرد» یا «تک صدایی امام با مواضع بعدی گروه های خط امام تطابق نداشت» بنابراین نقطه تمرکز و نقطه تطور همان «مواضع بعدی گروه های خط امام» است که هم خود را خط امام می دانند و هم با صراحت بر عدم تطبیق خود با امام تأکید می کنند.
در مصاحبه طولانی محمدرضا خاتمی با سایت جماران تأملات زیادی وجود دارد
اما پاسخ بدان در این مختصر نمی گنجد. فقط دو نکته که یکی به اندیشه و
دیگری به سیره امام بر می گردد را انتخاب و مرور می کنیم.
ایشان با هدف تعدیل فقه در عرصه حکومت تلاش می کند فقه را بخشی از حکومت
بداند و نه همه آن و دلیل آن را ورود مصلحت به حوزه حکومت می داند «حکومت
دینی در منطق امام خمینی حکومت فقیهان نیست، حکومت فقه هم نیست یکی از
دلایل دیگری که من برای این نظر دارم این است که امام مصلحت را وارد حکومت
کرد.»
معلوم نیست ایشان از کجا تشخیص دادند که «مصلحت» جایی در درون فقه ندارد و در عین حال مشخص نمی کند که اگر مصلحت راهی به فقه ندارد، آبشخور آن کجاست؟ امام مصلحت را از کدام مؤلفه فکری درون دینی یا برون دینی گرفته است؟ چراکه پس از کسب معرفت دینی، فقه هم ابعاد حیات را در بر می گیرد. امام فقه را جامع همه ابعاد حیات دنیوی و اخروی می داند. مگر می شود امام به «فقه سیاسی» باور داشته باشد، اما مصلحت در درون آن نگنجد. گویی محمدرضا خاتمی نمی خواهد این بخش از سخنان امام را ببیند تا بتواند چیز دیگری را به اسم امام قالب بزند.
امام درباره رابطه فقه و حکومت می فرماید «حکومت در نظر مجتهد واقعی، فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است، حکومت نشان دهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی، سیاسی، نظامی و فرهنگی است. فقه تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است. هدف اساسی این است که ما چگونه می خواهیم اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم و بتوانیم برای معضلات جواب داشته باشیم و همه ترس استکبار از همین مسئله است که فقه و اجتهاد جنبه عینی و عملی پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان به وجود آورد. ما باید بدون توجه به غرب حیله گر و شرق متجاوز و فارغ از دیپلماسی حاکم بر جهان درصدد تحقق فقه عملی اسلام برآییم و الا مادامی که فقه در کتاب ها و سینه عملاً مستور بماند، خبری متوجه جهان خواران نیست.» (صحیفه امام جلد 21- 1367.12.3)
حکومت در چه مواقعی مصلحت را مورد توجه قرار می دهد؟غیر از این است که در «معضلات» اساسی کشور که از راه عادی حل نمی شود، مصلحت به میدان می آید؟ در فراز فوق حضرت امام راه حل معضلات را نیز درون فقه جست وجو می کند: «فقه جنبه عملی برخورد با تمامی معضلات اجتماعی، سیاسی، نظامی و فرهنگی است.» حال می توان گفت خارج کردن مصلحت از حوزه فقاهت، تحریف اندیشه امام توسط تجدیدنظرطلبان است؟
جالب این است که به رغم 10 سال حکومت شخص امام، محمدرضا خاتمی می گوید «حکومت دینی در منطق امام، حکومت فقیهان هم نیست». ظاهراً چیزی نمانده که اصل انقلاب هم تنبیه شود؛ چرا که وی در بدو این مصاحبه نوشابه ای هم برای پهلوی ها باز می کند. ایشان با هدف ارائه یک چهره دموکراتیک از امام، مسلمات ثبت شده وی را نیز کتمان می کند.
ورود اعضای دولت موقت و نهضت آزادی به مجلس اول را نشان از روحیه دموکراتیک امام می داند. این در حالی است که آن انتخابات در سال 1358 اتفاق افتاده است. اما صلاحیت مرحوم مهندس بازرگان در انتخابات متعدد ریاست جمهوری رد شد آیا امام نمی توانست به صلاحیت وی اعتراض کند؟ این جمله امام که «نهضت آزادی نباید رسمیت داشته باشد و باید با قاطعیت با آن برخورد شود» توسط خاتمی کتمان می شود یا «نهضت آزادی به دنبال وابستگی جدی کشور به امریکاست» را نمی گوید.آیا این تفسیر و تبیین گزینشی خیانت به امام(ره) نیست؟
امامی که مهم ترین دستاورد جنگ تحمیلی را «استمرار روح اسلام انقلابی» می داند قطعاً در گلوی اصلاح طلبان، لیبرال دموکرات ها و سوسیال دموکرات ها گیر است و می توان با صراحت گفت مهم ترین مانع برای به انحراف کشاندن نظام جمهوری اسلامی قبل از اینکه مردم و مقام معظم رهبری باشند، شخص امام است.
اگر با عینک تجدیدنظرطلبان و خاتمی امام را تحلیل کنیم و بخواهیم یک «رئوف مطلق» و «عنصر منفعل» از امام ارائه دهیم باید سؤالات ذیل را طرح کنیم و بپرسیم که چرا امام در این امور وارد شده اند:
1- مگر نخست وزیر در زمان امام ذیل رئیس جمهور تعریف نمی شد؟ به امام چه ارتباطی داشت که در شهریور 1367 به موسوی نامه بنویسد که «اکنون چه وقت استعفاست» و سر کار خود برگردید. این دخالت در کار رئیس جمهور نبود؟
2- به امام چه ارتباطی داشت که مستقیماً حکم عزل فهیم کرمانی را از حوزه قضا صادر کند، مگر مملکت رئیس قوه قضائیه یا رئیس دیوان عالی کشور نداشت؟
3- به امام چه ارتباطی داشت که «خارج از عرف بین الملل» حکم اعدام برای یک لندن نشین صادر کند تا اتحادیه اروپا سفرای خود را فرابخواند. اصولاً یکی از گرفتاری های تجدیدنظرطلبان حمله امام به «عرف حاکم بر روابط بین الملل» است که هیچ موقع به این مقوله وارد نمی شوند و احتمالاً این مشی امام را نوعی آبروریزی برای خود می دانند.
4- به امام چه ارتباطی داشت که سیدمهدی هاشمی باید دستگیر و محاکمه شود؟
5- به امام چه ارتباطی داشت که اعضای نهضت آزادی در خانه قائم مقام رهبری لانه کرده اند؟
6- به امام چه ارتباطی دارد که آیت الله منتظری را در 68.1.6 عزل کند. این کار دخالت در کار مجلس خبرگان نبود؟
7- به امام چه ارتباطی داشت که مصداق رهبری بعد از خود را مشخص کند و به امثال آیت الله هاشمی رفسنجانی بگوید. مگر خبرگان قدرت تشخیص نداشت؟
9- به امام چه ارتباطی داشت که دستور بررسی پرونده منافقین را بعد از مرصاد صادر کند، مگر آنان قبلاً محاکمه نشده بودند؟ و...
با دقت در نگاه و تفسیر اصلاح طلبان از امام می توان استنباط کرد که امام فقط یک وظیفه نظارتی داشته است و آن هم اینکه مراقبت کند یک وقت شورای نگهبان یا وزارت کشور، فرد ضد انقلاب یا منحرفی را از گردونه انتخابات حذف نکنند که خدای ناکرده در عرصه حکومت به شعار «ایران برای همه ایرانیان» آسیبی وارد شود و غرب ما را متهم به نقض حقوق بشر کند. اگر تجدیدنظرطلبان بخواهند امام را پرچمداری کنند باید فکری برای دهها کتاب، مقاله علمی و ژورنالیستی و سخنرانی و مکتوبات ثبت شده خود در 16 سال گذشته بکنند وگرنه در تعارضات و تناقضات و تنوع طیف بندی های حداکثری گرفتار خواهند شد. حداقل ماجرا این است که نمی توانند برای دو واژه «استکبار» و «جهان خواران» امام که خودشان بارها در بیانیه های صادره تا 1367 آن را تکرار کرده اند مفهومی مانند «تنش زدایی» و «گفت وگوی تمدن ها» را جایگزین کنند، لذا مجبورند امام را قابل نقد ببینند و در مرحله بعد از نقد، عرفی سازی را جایگزین چارچوب اندیشه امام کنند.
اصلاح طلبی در عرف سیاسی دقیقاً نقطه مقابل «استمرار روح اسلام انقلابی» مدنظر امام است. به قول سروش شترسواری دولا دولا نمی شود. باید اصلاح طلبان راهی برای خروج از تناقضات و تعارضات فکری- معرفتی پیدا کنند وگرنه با روند موجود نه تنها تفسیری دگرگون از امام ارائه می دهند که ممکن است امامی جدید تولید کنند که حداقل سنخیت را با رهبر یک انقلاب بزرگ نداشته باشد.