3 اسفند 88، ساعت 23:15، پست فرماندهی ارتش جمهوری اسلامی ایران
فرمانده
کل ارتش در کوتاهترین زمان ممکن از طریق معاون اطلاعاتی خود در جریان
قرار گرفت. روند اجرای عملیات در یک مجرای خاص و با طبقهبندی «بهکلی
سری»، با رعایت تمام مقتضیات و مناسبات امنیتی آغاز شد. دستور، ساده و واضح
بود: «پرواز هواپیمای بوئینگ 733 به معرف لیما، یانکی، نوامبر 454(Lyn
454) از مبدأ دوبی و به مقصد قرقیزستان قبل از خروج از حریم هوایی کشور از
مرزهای شمالی باید در یکی از فرودگاههای ایران مجبور به نشستن شود.» پس از
هماهنگی با وزارت اطلاعات، اجرای عملیات به نیروی هوایی ارتش و قرارگاه
پدافند هوایی خاتمالانبیا(ص) سپرده شد. مقرر شد در صورت تسلیم نشدن خلبان
قرقیز به فرمان مرکز کنترل قرارگاه پدافند برای فرود در فرودگاه بندرعباس،
جنگندههای پایگاه نهم شکاری این شهر مامور رهگیری و به اجبار نشاندن آن در
بندرعباس شوند. همچنین برای جلوگیری از مداخله احتمالی نیروهای
فرامنطقهای، 2 فروند جنگنده رهگیر اف14 همزمان با تیکآف از پایگاه هشتم
شکاری اصفهان تا پایان عملیات با حضور در منطقه ایستایی حدفاصل شرق و مرکز
کشور، راه را بر مداخله احتمالی جنگندههای نیروهای ائتلاف سد کنند. 5 ماه
تلاش بیوقفه وزارت اطلاعات به مرحله اوج خود رسیده بود.
4 اسفند 88، 1:15 بامداد، فرودگاه دوبی
مسافران،
خسته و کلافه برای شروع پرواز به انتظار ایستاده بودند. در جلوی در ورودی
سالن، چند نفر، محیط را زیر نظر داشتند. آنها بهدنبال فردی بودند که طبق
اطلاعاتشان اکنون باید با چهره و نامی متفاوت، در لیست پرواز دوبی – بیشکک
قرار گرفته باشد. تلاشها هنوز به نتیجهای نرسیده بود. تجربه به آنها
ثابت کرده بود کافی است سوژه بوی خطر را احساس کند تا در آخرین لحظات،
پروازش را لغو کند. مسافران سرگرم مقدمات پرواز بودند. زمان به سرعت سپری
میشد. در دقایق پایانی و در حالی که کمتر از شش نفر در صف کنترل و بازدید
بودند، سوژه به سالن ترانزیت وارد شد. او دیر نیامده بود. همیشه آخرین
مسافر پرواز بود.
بهگونهای برنامهریزی میکرد تا در لحظه آخر به پست بررسی مدارک برسد تا برای هر عکسالعمل غیرمنتظره، فرصت واکنش داشته باشد. در گوشهای از سالن اما مردی که در حال بازی با تلفن همراه خود بود، پیام نهایی را برای آن سوی خط ارسال کرد.
4 اسفند 88، 1:34 بامداد، پایگاه نهم شکاری بندرعباس
کارکنان
فنی و تعمیر و نگهداری پایگاه، در کوتاهترین زمان ممکن سه فروند فانتوم
مسلح با معرف شناساییهای «دنای آلفا»، «دنای براوو» و «دنای چارلی» را
برای پرواز آماده کرده بودند. خلبان «دنای آلفا» به همراه کابین عقب خود،
در ابتدای باند 21 چپ پروازی انتظار برخاستن از باند را میکشید. عاقبت در
ساعت 1:53 بامداد و در تاریکی مطلق، مجوز تیکآف نخستین فانتوم صادر شد.
«دنای آلفا»، غرشکنان باند پایگاه نهم شکاری را برای در راستای پروازی
قرار گرفتن هواپیمای مسافری ترک کرد. دقایقی بعد رادار منطقه بندرعباس موفق
شد با رصد بموقع، دو هواپیمای وارد شده به حریم هوایی کشور به مقصد کابل و
کییف را از هواپیمای هدف تفکیک کند. در اولین تماس هواپیما، با هماهنگی
قبلی، درخواست او برای صعود به ارتفاع 36 هزار پایی رد شد. این ترفند فرصتی
شد تا رادار، فانتوم شکاری را در مسیر هواپیمای مسافری قرار دهد. حالا
«دنای آلفا» در 30 مایلی یانکی نوامبر بود.
اولین اخطار رادار
با
تکمیل فرآیند رهگیری، اولین درخواست رادار برای فرود در فرودگاه
بینالمللی بندرعباس پس از چک مسیر توسط خلبان و اطمینان از عدم انحراف از
مسیر پرواز با پاسخ منفی او روبهرو شد. رادار دوباره درخواستش را تکرار
کرد اما نتیجهای نداشت. دنای آلفا خود را نزدیکتر کرده بود. بوئینگ با
سرعتی بالغ بر 900 کیلومتر بر ساعت داشت از آسمان بندرعباس فاصله میگرفت.
فقط 10 دقیقه برای مجاب کردن خلبان برای فرود در بندرعباس باقی مانده بود
در غیر این صورت او از محدوده رادار بندرعباس خارج میشد. به دومین فانتوم
هم دستور تیکآف داده شد. «دنای براوو» خیلی زود در فاصله منطقی میان رادار
زمینی و آلفا قرار گرفت تا پوشش رادیویی مناسب، برقرار شود. خلبان آلفا به
فاصله 300 متری هواپیمای مسافری رسید و در اطراف آن گشتی زد. در تاریکی
شب، فقط چراغهای چشمکزن بوئینگ سوسو میزد.40 دقیقه از پرواز گذشته بود.
در چنگال عقاب
خلبان
بوئینگ به آخرین درخواست رادار برای فرود نیز پاسخ منفی داده بود. اکنون
زمان هنرنمایی دنای آلفا بود. فرمانده پایگاه هم دستور رهگیری را صادر کرده
بود: «از کاروان به دنای آلفا! خودتان را در سمت چپ هواپیمای هدف قرار
دهید. به خلبان تفهیم کنید که رهگیری شده است. باید شما را تا فرود در
مقصد، دنبال کند!» پاسخ خلبان شکاری، ساده و آرام و قاطع بود: «کاروان،
دنای آلفا! شنیدم، تمام!» اکنون زمان به بار نشستن زنجیرهای از تلاش
نهادهای امنیتی و دفاعی کشور فرا رسیده بود. خلبان شکاری با انگلیسی فصیح و
شمرده روی فرکانس گارد، بوئینگ را مخاطب قرار داد: «لیما یانکی نوامبر
454! این صدای شکاری نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران است. هواپیمای شما
رهگیری شده است! لطفا از سمت چپ برای نشستن در فرودگاه بندرعباس گردش
کنید...» بعد از 2 بار دیگر اخطار رادیویی، سکوت لحظه به لحظه طولانیتر
میشد. پاسخ فقط سکوت بود. دنای آلفا درخواست خود را 2 بار دیگر تکرار کرد
ولی باز هم جوابی نشنید! آیا خلبان قرقیزستانی به انتظار گشت هوایی ناتو در
مجاورت مرز افغانستان مانده است؟ هجوم این احتمالات برای خلبان ایرانی فقط
یک نتیجه داشت و آن از دست رفتن زمان بود. اکنون او باید دومین مرحله از
عملیات را آغاز میکرد. تیرهای مسلسل فانتوم، در جوار کابین هواپیمای
مسافری آسمان کویر ایران را به سمت جنوب کرمان شکافت و در تاریکی شب، خطی
از آتش ترسیم کرد. تنها 6 دقیقه برای خروج از ترمینال راداری بندرعباس باقی
مانده بود. خلبان آلفا دستبردار نبود. حساب ثانیههای پرواز را بهخوبی
داشت. برای آخرین بار هواپیمای مسافری را مخاطب قرار داد: «لیما یانکی
نوامبر 454! برای آخرین بار اخطار میکنم! این صدای شکاری نیروی هوایی
جمهوری اسلامی ایران است! شما رهگیری شدهاید و باید برای فرود در فرودگاه
بندرعباس گردش به چپ را آغاز کنید!» و بیدرنگ دستش را بر ماشه مسلسل فشرد و
دوباره خطی از آتش تا دوردستها ترسیم کرد.
فرود در نیمه شب
خلبان
آلفا در حال مرور مرحله بعدی رهگیری بود که میتوانست عواقب بحثبرانگیزی
علیه منافع ملی کشور داشته باشد که صدای خلبان کابین عقب او را به خود
آورد: «قربان! گردش به چپ را شروع کرد!» خلبان هواپیمای مسافری درست بر
فراز آسمان کرمان به سمت طبس، فرمان جنگنده ایرانی را پذیرفت و به سمت
بندرعباس گردش کرد. در ساعت 2 و 45 دقیقه بامداد، برج مراقبت بندرعباس
اولین پیام را از بوئینگ 737 دریافت کرد. دنای آلفا و دنای براوو در حالی
که در جلو و عقب بوئینگ قرار گرفته بودند، بازگشتی فاتحانه را برای فرود در
بندرعباس آغاز کردند. چرخهای هواپیمای مسافری بوسهای اجباری بر باند
فرودگاه بندرعباس زد. پس از خروج مسافران از آن و هنگام ورود به سالن
ترانزیت، ماموران امنیتی دو نفر از آنان را برای همیشه از دیگران جدا
کردند. عبدالمالک ریگی هنگام دستگیری فریاد میزد: «چنین رفتاری با یک
دانشجو در خارج از وطنش، غیرانسانی است!»