سرویس فرهنگی نقد رسانه پایگاه 598، به تعامل نیوز/ یه حبه قند فیلمی است که انسان را وادار می کند تا به تماشای زندگی بنشیند . زندگی ای که داستان پیچیده ای ندارد اما پر است از جزئیات . جزئیاتی که نه تنها در تماشای اول بلکه در تماشای بار دوم و سوم فیلم نیز تو را به سرشوق می آورد درست مانند جدایی نادر از سیمین . . . !
یه حبه قند : پسند دختر کوچک خانواده ای یزدی قرار است با ازدواج غیابی با پسر وزیری ها که هم اکنون در خارج است و از خانواده ای متمول می باشد به امریکا سفر کند اما . . .می ماند.
جدایی نادر از سیمین : ترمه تنها دختر خانواده است که مادرش ( سیمین ) برای نگرانی از آینده او قصد مهاجرت به خارج را دارد اما پدر مخالف است و این زمینه جدایی آنها می شود و بعد از اتفاقات فیلم در آخر ترمه . . . می رود .
شاید مقایسه بین این دو فیلم از اساس مشکل دار و پر ایراد به نظر برسد اما این قیاس قرار نیست به موضوعی بپردازد غیر از مهاجرت که در هر دو فیلم به آن اشاره شذه است .
مهاجرتی که در "یه حبه قند" سرانجام نمی گیرد و در " جدایی ..."با وجود اینکه به طور قطع بیان نمی کند اما تمام نشانه های رفتن را در فیلم می گذارد .
تصمیم پسند برای ماندن عجولانه است مانند تصمیمش برای رفتن به خارج و ازدواج با وزیری ها ، ازدواجی که هیچ عشقی در آن نیست و ما هم نمی دانیم دلیل این ازدواج و مهاجرت چیست ؟ شاید تنها متمول بودن وزیری ها و شاید توهم خوشبختی با آنها در خارج . . . !
فرهادی در " جدایی . . . " لزوم رفتن ترمه را در ابتدا بیان می کند و در طول فیلم سعی می کند با چند حادثه ما را قانع کند .
سیمین در " جدایی . . . " به دلیل نگرانی از آینده ی دخترش ترمه و به اصطلاح خوشبختی او می خواهد به خارج پناه بیاورد .
و در " یه حبه قند " تمام افراد خانواده جز خان دایی با شور و اشتیاق فراوانی قصد دارند خواهر کوچکتر را ( پسند) روانه خارج کنند شاید می خواهند خوشبختی را که خود تجربه نکرده اند با خارج رفتن پسند و خوشبختی او جبران کنند.
همانطور که در "جدایی . . . " فرهادی از آوردن دلیل قانع کننده برای رفتن عاجز می ماند و تنها چند حادثه را در فیلم به وجود می آورد تا به جای دلیل به آنها استناد شود میر کریمی نیزدر" یه حبه قند " نمی تواند لزوم رفتن پسند را به ما بفهماند به همین دلیل است که ماندن پسند تاثیر چندانی روی تماشاگر نمی گذارد .
پسند و ترمه هیچکدام تصمیم اولیه مهاجرت را نگرفته بودند دیگران بودند که برای آنها صلاح را تشخیص دادند و البته در آخر تصمیم نهایی با آنها بود اما تصمیم خود را با توجه به چند حادثه گرفتند .
و پسند به واسطه فضایی که میر کریمی در فیلم به وجود می آورد و یک حادثه ( مرگ خان دایی) تصمیم به ماندن می گیرد این تصمیم نیز شاید به سرعت مرگ خان دایی بود با یک حبه قند . . . !
انگار فرهادی می خواست ترمه برود به هر بهانه ای که بود و میر کریمی می خواست پسند بماند حتی به قیمت مرگ خان دایی . . .!
تصمیم ترمه و پسند هر دو مبتنی بر چند حادثه بسیار عجولانه و شتابزده است و هیچکدام دلایل کافی و منطقی را برای رفتن یا ماندن بیان نمی کنند.