ملاقات این زوج عاشق برای اولین بار در سال ۱۹۷۴ در کلاس درسی که بیل مشغول تدریس در آن بود اتفاق افتاد. کریستین دانش آموز بیل بود و به گفته بیل با دیدن او رعد و برقی در دلش ایجاد شد. همین دیدار باعث شد بیل و کریستین رفت و آمدشان باهم را بیشتر کنند و برای هم نامه و نقاشی هایشان را ارسال کنند.
آنها تمام نامه هایشان را نگه داشته اند و چند سال پیش به فکر بایگانی و منظم کردن این نامهها افتادند. منظم کردن کارتها و نامه های این زن و شوهر برای آنها یک سود دیگر هم داشت. به گفته بیل حالا هر وقت می خواهند روز خاصی از زندگیشان را بررسی کنند و سراغ خاطره های آن دوران بروند در بایگانی منظم خود نوشته های آن دوران را بیرون می آورند. به همین سادگی! مثلا یک روز در سال ۱۹۸۲ که بیل با همسرش به یک رستوران رفته و در آنجا بعد از دیدن فیلم نوشیدنی هم خورده است. بیل معتقد است این نامه ها در اصل دفتر خاطرات زندگی عاشقانه آنهاست.
بیل می گوید کلید یک زندگی عاشقانه این است که هردونفر برای آن تلاش کنند.« هیچوقت با عصبانیت نخوابید و باهم درباره همه چیز حرف بزنید و بحث کنید و هر بحثی را قبل از خواب باهم حل کنید. ما در طول این ۴۰ سال هیچگاه باهم مبارزه نکردیم و اگر در مورد چیزی باهم اختلاف نظر داشتیم با استدلال های خود در مورد آن صحبت کردیم. ما هیچوقت در اتاق خوابمان تلویزیون نداشتیم و هر شب با نور شمع و موسیقی ملایم شام خورده ایم.»
بیل و کریستین امیدوارند داستان زندگی عاشقانه شان الهام بخش زن و شوهرهای جوان باشند.« بسیار پیش آمده که به رستوران بروم و ببینم بسیاری از زوج های جوان که باهم آمدند به جای اینکه باهم حرف بزنند و به همدیگر نگاه و توجه کنند حواسشان به چیزهای دیگر است. آنها باید بدانند که لحظات باهم بودنشان گنج است و باید از آن لذت ببرند و به راحتی آن را از دست ندهند.»
احتمالا با شهرت این زن و شوهر مهربان بسیاری از زوج های جوان برای مشاوره و حل مشکلاتشان به آنها مراجعه خواهند کردو حتما سر بیل و کریستین حسابی شلوغ خواهد شد.