وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا * * * شما را چه شده که در راه خدا و [رهایی] مردان و زنان و کودکان مستضعف [ی که ستمکاران هر گونه راه چاره را بر آنان بسته اند] نمی جنگید؟ آن مستضعفانی که همواره می گویند: پروردگارا! ما را از این شهری که اهلش ستمکارند، بیرون ببر و از سوی خود، سرپرستی برای ما بگمار و از جانب خود برای ما یاوری قرار ده. * * * بدون کشته شدن سرنوشت بیهوده است / شهید اگر نتوان شد بهشت بیهوده است

  •  
      
کد خبر: ۲۹۶۳۹۱
زمان انتشار: ۱۰:۰۵     ۲۸ بهمن ۱۳۹۳
خراسان/ اين مثل را در جايي به کار مي برند که بخواهند بگويند وقتي خدا بخواهد کسي را خوشبخت کند، زمينه آن را فراهم مي کند. اما ريشه آن برمي گردد به اين حکايت: گويند اميري کريم الطبع را لکنتي در زبان بود. طوري که بعضي کلمات را دوبار تکرار مي کرد. فقيري نزد او رفت و تقاضاي مقداري پول کرد. امير ثروتمند به نوکرش، با لکنت زبان گفت: ده ده دينار به او بده. نوکر که تازه استخدام شده بود و نمي دانست که امير لکنت زبان دارد، ده ده را، صد حساب کرد و صد دينار به فقير داد. وقتي که امير از اين کار مطلع شد نوکر را احضار کرد و گفت: چرا صد دينار به فقير دادي؟ جواب داد: قربان شما گفتيد ده ده دينار، خوب من هم حساب کردم ده ده تا مي شود صد تا بنابراين صد دينار به او دادم. امير با خشم غريد و گفت: اي نادان، ده ده حاصل لکنت زبان من بود. از آن روز، اين مثل بر سر زبان ها افتاد.

فرهنگنامه امثال و حکم- امين خضرايي
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها
پر طرفدار ترین ها
نیازمندیها
09107726603 تماس یا پیام در پیام رسان های ایتا و تلگرام