به گزارش پایگاه 598 به نقل از «نسيم»،
دکتر جواد منصوري سفير سابق جمهوري اسلامي ايران در پکن، اولين فرمانده
سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بود. وي از فعالين سياسي قبل از انقلاب و از
جمله کساني است که مبارزات گسترده اي را عليه رژِم ستمشاهي داشته است. در
آستانه سالگرد پيروزي انقلاب در گفتگويي به مروري برخي خاطرات و نظرات وي
پرداختيم که مشروح آن به شرح زير است
*«نسيم»: در آستانه سي و ششمين
سالروز پيروزي انقلاب هستيم ، ميخواهيم مروري داشته باشيم با خاطرات شما
ازچگونگي رخداد انقلاب اسلامي و زمينههايي که منجر به شکلگيري بزرگترين
انقلاب مردمي در ايران شد، اما اولين سوال ما اين است که در واقع نقطه عطف
انقلاب اسلامي از کجا شکل گرفت و جرقههاي اين انقلاب را چگونه و از کجا
مشاهده کرديد؟
منصوري: جواب اين سوأل يک کتاب است، در سال 42 اتفاقي
افتاد که شايد خيلي از کارشناسان و تحليلگران سياسي و اجتماعي متوجه اين
اتفاق نشدند، اين که بر اساس خط مشي مبارزاتي امام(ره)، مردم صرفنظر از
اينکه به چه قشري تعلق دارند يا در چه سطحي از جامعه هستند اکثريت در جريان
مبارزه وارد شدند، به عبارت ديگر مبارزه مردمي به معني واقعي اتفاق افتاد.
** در سال 42 مثلث مردم، اسلام، امام شکل گرفت / امام(ره) در سال 1347 نظريه ولايت فقيه را مطرح کرد
اتفاق دوم اين که اسلام به عنوان مکتب و ايدئولوژي حرکت مبارزاتي قرار
گرفت و به عبارت ديگر جريانهاي غير اسلامي آرام آرام از صحنه مبارزه عقب
زده شدند، اين اتفاق بسيارمهم بود، سومين اتفاق اين بود که رهبري جديدي به
وجود آمد که با تمام رهبران مبارزات قبلي متفاوت بود، يک رهبري ديني سياسي
که ازيک هوشياري و ذکاوت فوق العاده برخوردار بود ضمن اينکه عميقاً مورد
اعتقاد و مورد حمايت مردم قرار گرفت.
معمولاً رهبران انقلابها از
لحاظ سياسي تا حدي مورد حمايت مردم قرار ميگيرند، اما حضرت امام(ره) به
عنوان مرجع ديني و سياسي و به شدت محبوب مردم بود در صحنه ظاهر شد، درنتيجه
مثلثي تشکيل شد که يک ضلعش مردم ، ضلع ديگرش اسلام و يک ضلع رهبري است،
اين مثلث آرام آرام در کشور و در لايههاي مختلف جامعه ايران نفوذ کرد،
کادرهايي را ساخت، افکاري را تغيير داد و ارزشهاي جديدي را به وجود آورد و
در تکميل اين قضيه حضرت امام در سال 47 و 48 در نجف نظريه ولايت فقيه را
طرح کردند.
نيروي مردم يک نيروي جديد و قدرتمند بود، در واقع امام
يک فلسفه سياسي جديدي را آورد که قدرتش مردمند نه ثروت و حکومت و سلاح،
تفکر و مکتبش اسلام است که با ظلم و تبعيض و استثمار و فساد، سازش
ناپذيراست و الگويي از رهبري ارائه داد که به تعبيري الگوي پيامبرانه بود و
بعد مسيري و هدفي را مشخص کرد و آن حکومت ولايت فقيه بود به اين ترتيب
حرکت به پيش ميرود تا به سال 56 ميرسد.
*«نسيم»: وضعيت و شرايط اجتماعي، اقتصادي و سياسي جامعه چگونه بود که مردم خواستارهمچين انقلابي بودند؟
منصوري:
حدود 40 سال حکومت پهلوي يعني از 1299 تا 1341 تقريباً اين ذهنيت را براي
مردم به وجود آورده بود که اين حکومت فاسد، ظالمه ،غاصبه وابسته وضد دين
است و بايد ساقط شود، لذا وقتي که يک رهبري آمد و رسماً مبارزه اعلام کرد
مورد استقبال اين مردم قرار گرفت و اين مردم به او پيوستند.
*«نسيم»: اگر بخواهيد بر سر مصداقها صحبت کنيد چه مواردي را در خصوص وضعيت معيشت، فرهنگ وآزادي مردم در آن زمان بيان مي کنيد؟
منصوري:
در اين مورد ميتوان به سخنان خود شاه استناد کرد، شاه در 14 آبان 1357 از
راديو تلويزيون به صراحت گفت: "من صداي انقلاب شما را شنيدم من قبول دارم
ما ظلم کرديم فاسد بوديم وابسته بوديم ما ضد دين بوديم" متن اين اعتراف نيز
موجود است، ميگويد:" من قبول دارم خانوادهآم فاسد بود و قول ميدهم از
اين به بعد با فساد خانوادهام مبارزه کنم من قول ميدهم از اين به بعد
مدافع مذهب شيعه اثني عشري باشم"
توجه به وضع معيشتي مردم نکته خيلي
ظريفي است که در تجيزيه و تحليل مسائل کشور بايد به آن توجه شود، مردم
ايران آن مقداري که براي مباني ديني، حيثيت و عزت، آزادي و آزادگي خودشان
ارزش قائلند مشکلات اقتصادي آنقدربراي آنها تکان دهنده نيست، اين خيلي
نکته مهمي است چون بعضيها فکر ميکنند به محضي که اوضاع اقتصادي مردم بد
شد يک مرتبه قيام ميکنند و انقلاب ميکنند.
در ايران در طول چند صد
سال گذشته به ندرت حرکتي بر مبناي ريشه اقتصادي انجام شده است، مردم در
برابرقرارداد تنباکو ايستادند به خاطر سلطه خارجي، در برابرمشروطيت به خاطر
سلطه استبداد و بيعدالتي در کشورايستادند، در جريان نهضت ملي شدن صنعت نفت
به خاطر مبارزه با چپاول ثروت اين کشور و سلطه خارجي بر ثروت اين مملکت
ايستادند، آنهم در شرايطي که اوضاع معيشتي و اقتصادي مردمخوب نبود.
** "ايران را طوري ساخته بوديم که قرار بود براي هميشه در آن باشيم"
*«نسيم»:
برخي معتقدند شاه در سطح بين المللي از اقتدار زيادي برخوردار بود و
توانست رشد اقتصادي کشور و قيمت نفت را بالا ببرد اين تا چه حد صحت دارد؟
منصوري:
اگر فرض کنيم که توانستند که وضع زندگي مردم را بهتر کنند ولي آيا مردم
راضي شدند؟ نه انقلابشان را انجام دادند ، اينکه ميگويند قيمت نفت را
افزايش دادند درست است اما کي افزايش داد و به چه دليل؟ دولتهاي اروپايي و
امريکايي متحداً خواستار افزايش قيمت نفت شدند تا کشورهاي صادر کننده نفت
پول بيشتري براي خريد سلاح داشته باشند تا کارخانجات اسلحه سازي آنها و
صنايع آنها و سرمايه گذاريهاي آنها به جريان بيفتد و به همين دليل است که
بعد از سال 52 بعد از اينکه درآمد نفت ايران 4 برابر ميشود بيش از 11
ميليارد دلار قرارداد خريد تسليحات بسته ميشود، بنابراين به نفع مملکت ما
اين مقدار درآمد نفت تأثيري نداشت، حتي اگر داشت ولي آيا ميتوانست ظلم
فحشا و فسادي که جامعه را فرا گرفته بود را در نظر مردم خنثي کند؟
*«نسيم»:
بعضيها معتقدند که نظام شاهنشاهي با وجود اينکه مفاسدي درونش وجود داشت
به سمتي در حال حرکت بود که ايران به طور جدي به سمت توسعه حرکت کند و حالا
قيمت نفت ما بالا رفته بود و آماده بوديم که خيز بزرگي برداريم ...
منصوري:
من منکر اين نميشم که بالاخره درآمد نفت يک مقدار وضع جامعه ما را بهتر
ميکرد اما در کنار آن تسلط کامل امريکا و اسرائيل بر تمام ابعاد اين کشور و
بر بسياري از مسائل اين کشور نتيجه آن بود، رئيس سازمان سي آي اي امريکا
دو روز بعد از پيروزي انقلاب ميگويد: "آن چه که در ايران اتفاق افتاد براي
ما يک واقعه مهم و فوق العاده نبود بلکه يک واقعه عجيب و باور نکردني بود
زيرا ما ايران را به گونهاي ساخته بوديم که قرار بود هميشه در آنجا باشيم"
بنابراين
اگر ايران پيشرفتي ميکرد چه کسي بيشترين بهرهاش را ميبرد؟ ملت ايران يا
امريکا و اسرائيل و انگليس و اروپا ؟ ارتشبد طوفانيان وقتي که قرارداد
خريد سلاح با امريکاييها انگليسيها فرانسويها آلمانيها امضاء ميکرد از
آنها رشوه ميگرفت و بخشي از آن رشوه را مستقيماً ميداد به شاه، اسنادش
موجود است، يعني غير از اينکه درآمد ميرود به سمت آنها ، يک بخشي رشوه
ميدهند و دوباره بخشي اش ميرود به دربار، حتي نفت هم که ميفروختندد بخشي
از آن به دربار مي رسيد، ميزان سرمايه و قيمت بنياد پهلوي باور نکردني
است در حالي که رضا شاه زماني که کودتا ميکند ثروتش صفر بود، رضا شاه يک
گروهبان ارتش قاجار بود ولي روزي که تبعيدش ميکنند فقط چهار هزار روستا و
باغ و سند رسمي به اسمش شده بود يعني به اندازه چند کاميون سند به اسمش شد
که به زور گرفته بود به اسم خودش کرده بود در طول همان دوران محمدرضا ادامه
داد. اينها اسنادش هست، کتاب "فساد خاندان پهلوي" فقط اسناد را عيناً
ارائه کرده از مدارجي که اينها اموال مردم را ميچاپيدند، مثلا يک جاده
ميساختند؛ براي اين کار مي رفتند و قراردادي را با سازمان برنامه و بودجه
امضا مي کردند و همان اول کار 25 درصد مبلغ قرارداد را به دربار پرداخت مي
کردند، همه اينها اسنادش هست.
* «نسيم»: الآن خيليها به دنبال اين
هستند که چهرههاي قبل از انقلاب را تطهير ميکنند مثلا اينکه ميگويند خود
شاه خوب اما اطرافيانش باعث فساد وي شدند.....
منصوري: شاه خودش
گفت: من غلط کردم، چرا شما ميخواهيد دنبال مقصر بگرديد؟ متن کامل پيام شاه
اين است: "من به نام پادشاه شما که سوگند خوردهام که تماميت ارضي مملکت
وحدت ملي و مذهب شيعه اثني عشري را حفظ کنم بار ديگر در برابر ملت ايران
سوگند خود را تکرار ميکنم و متعهد ميشوم که خطاهاي گذشته و بي قانوني و
ظلم و فساد ديگر تکرار نشود، بلکه از هر جهت خطاها را جبران کردنم، من پيام
انقلاب شما را شنيدم" اسن متن از سخنان شاه است، مال من نيست؛ " من نيز
پيام انقلاب ملت ايران را شنيدم من حافظ سلطنت مشروطه هستم و آن چه را که
شما براي بهدست آوردنش قرباني دادهايد تضمين ميکنم، تضمين ميکنم که
حکومت ايران در آينده بر اساس قانون اساسي عدالت اجتماعي و اراده ملي و به
دور از استبداد و ظلم و فساد خواهد بود. من در اينجا از آيات عظام و علماي
اعلام که رهبران روحاني و مذهبي جامعه و پاسداران اسلام و به خصوص مذهب
شيعه هستند تقاضا دارم تا با راهنماييهاي خود و دعوت مردم به آرامش و نظم
براي حفظ تنها حکومت شيعه جهان بکوشند من از رهبري فکري جوانان ميخواهم تا
با دعوت آنان به آرامش و نظم راه مبارزه اصولي براي برقراري يک دموکراسي
واقعي را هموار کنم همه به ايران فکر کنيد بدانيد که در راه انقلاب ملت
ايران عليه استعمار ظلم و فساد من در کنار شما هستم و براي حفظ تماميت ارضي
و حفظ شعارهاي اسلامي و برقراري آزاديهاي اساسي و پيروزي و تحقق
خواستهها و آرمانهاي ملت ايران همراه شما خواهم بود"
در هر صورت
دروغ گفتن براي اينها هيچ مشکل و هزينهاي ندارد، اخيراً کتابي منتشر شده
که گفتگويي است با پرويز ثابتي رئيس اداره کل سوم ساواک که تمام شکنجهها و
زندانها و بازجوييها در واقع زير نظر او بود، در مصاحبهاش گفته است:
اصلاً به طور کلي همه شکنجههايي که مطرح کردهاند دروغ است و اصلاً چنين
چيزهايي نبوده، اصلاً کميتهاي در کار نبوده، اصلاً اينها همه دروغ
ميگويند، که بعد از اين اظهار نظر خيلي از ضد انقلابهاي آمريکا پرويز
ثابتي را هو کردند که اين چرنديات که ميگويي چيست؟
خود شاه اعتراف
ميکند که من اين بودم و بعد هزاران سند بر فسادشان وجود دارد آنهم سندهاي
خودشان نه سندهاي ما، اتفاقاً يکي از معجزاتي که در انقلاب اسلامي اتفاق
افتاد اين بود که اسناد رژيم گذشته تا 90 يا 95 درصد دست نخورده به دست ما
رسيد و اين خيلي مهم است، اينها چه چيزي ميتوانند بگويند، ما وقتي که سند
داريم که فرضاً براي جشن 2500 ساله چقدر کادو خريدند و چقدر هزينه کردند و
چقدر عياشي کردند، اسناد و و هزينهياش هست، حالا اگر ما آمديم گفتيم که
اينها پول ملت را ميگرفتند و عياشي ميکردند پس ما حرف بيخودي نزديم،
سندهايش موحود است.
*«نسيم»: چرا امام (ره)؟ چرا يک رهبر ديني ديگر
يا يک مبارز به عنوان رهبر برگزيده نشد؟ چرا امام رهبري انقلاب را عهدهدار
شدند و مردم به ايشان اعتماد کردند؟
منصوري: مردم از چند قرن قبل
اساساً روحانيون مورد اعتمادشان بود و هرگاه يک روحاني پرچم مبارزه را
برداشت مردم به دنبالش حرکت کردند و اين امر جديدي نيست، در دوره مغولها،
در دوره صفويه در دوره قاجار در دوره پهلوي هر جا يک روحاني يک پرچمي را
بلند کرد مردم به دنبالش حرکت کردند، به علاوه مردم به طور اصولي به
روحانيون اعتمادشان بيشتر است براي اينکه معتقدند روحانيت بر اساس مواضع و
انگيزه ديني حرکت ميکند اما غير روحانيون حالا يا بنا به مصالح سياسي يا
حزيي يا منافع شخصي رفتار مي کنند و بعضيهاشان که بالاخره بعداً معلوم
ميشود که عوامل خارجي بودند، به علاوه مردم مبارزه را به عنوان يک تکليف
شرعي انجام ميدهند لذا ميگويند اگر من در اين راه کشته شوم شهيدم.
**
در جريان قيام 15 خرداد فقط امت حزب الله ور وحانيون بودند نه توده اي ها
نه جبهه ملي و نه ديگر گروه ها/ اگر امام نبود همان مردمي که به نبي صدر 86
درصد راي داده بودند، او را در خيابان مي کشتند
*«نسيم»: برخي از
ضد انقلاب مطرح ميکنند که امام خميني (ره) از جبر ايجاد شده در روند حرکت
ملت استفاده خودش را کرد و چون مارکسيستها و ليبرالها مبارزه کردند و موقع
انقلاب که شد مذهبيون آمدند و انقلاب را صاحب شدند و ديگر گروه ها را
منصوري:
خيلي از حرفها زده ميشود تعجبي نکنيد از اينکه اينها حرفهاي خيلي خلاف
واقع بزنند، بالاخره هر کسي براي اينکه خودش را تبرئه کند و براي اينکه حرف
خودش را به اثبات برساند حاضر است هر کاري بکند، اگر تقوايي در کار نباشد
اگر ايمان به خدا و قيامت نباشد خب هر حرفي را ميزند ديگر اين مشکلي نيست،
ما سئوال ميکنيم که در جريان قيام 15 خرداد چه کساني بودند؟ آيا جبهه ملي
بود؟ آيا حزب توده بود؟ آيا نهضت آزادي بود؟ آيا مارکسيستها يا مجاهدين
خلق بودند؟ يا همان مردم و امتي بودند که تا امروز هستند؟
مردمي که
در روز 13 خرداد 1342 که مصادف با روز عاشورا بود در آن راهپيمايي تاريخي
در تهران راهپيمايي کردند و سپس در روز 15 خرداد آنطور حرکت کردند، آنها از
کدام گروهها بودند؟ آن چند ميليون آدمي که روز عاشورا و تاسوعاي سال 57
به خيابان ها آمدند و گفتند "حزب فقط حزب خدا رهبر فقط روح خدا" يا مثلاً
"بگو مرگ بر شاه" اينها کي بودند؟
اصلا جمع همه اين گروههايي که
نام برديد چند درصد از کل مردم بودند؟ مثلاً 4ميليون نفري که در روز
عاشوراي سال 57 در تهران راهپيمايي کردند از اين 4 ميليون چند نفر از اعضاي
اين گروهها بودند؟ امام مبارزه را شروع کردند گفتند همه باشند همه بيايند
همه را ما قبول داريم بعد از انقلاب هم خودشان عليه انقلاب کار کردند و
نتيجتا به تدريج حذف و منزوي شدند، به تدريج مردم اينها را عقب زدند،
بنيصدر را مردم رئيس جمهورش کردند و بعد از آن چه کسي بني صدر را برکنار
کرد؟ در واقع مردم برکنار کردند اگر امام نبود که مردم بني صدر را در
خيابان کشته بودند ، همان مردمي که 86 درصد به بني صدر رأي دادند همان ها
در نماز جمعه گفتند: "ابو الحسن پينوشه ايران شيلي نمي شه ،مرگ بر
ديکتاتور، مرگ بر خائن"
انقلاب به جاهدين خلق ميدان داد که بيايند
بايستند و زندگي کنند، مانند ديگر احزاب سياسي فعاليت کنند، اما اينها
رفتند اسلحه جمع کردند، بمب ساختند ترور کردند و اتوبوس آتيش زدند.
*
«نسيم» : چي شد که اين طيفها مليمذهبيها چپيها مارکسيستها اين
گروهها با شاه به مشکل برخوردند؟ يا بعد از آن چي شد اين گروهها وارد
عرصه انقلاب شدند و از آن طرف اينها چه رابطهاي با امام داشتند؟
منصوري:
واقعيت قضيه اين است که رژيم شاه يک رژيم منفور فاسد وابسته بود اين را
خودشان هم اعتراف کردند ، شاه در کنگره امريکا صريحاً گفت ما تصميم گرفتيم
به هر قيمت با شما باشيم و بعد هم آمريکاييها آمدند در مملکت ما تا
کاپيتاليسيون پيش رفتند، عدهاي به مبارزه با اين نظام پرداختند هم مسلمان
توي اينها بودند هم مارکسيست هم مليگرا بود هم آدمهايي بودند که به هيچ
کدام از اينها تعلق نداشتند صرفاً ضد رژيم بودند، در ميان اينها بعضيها
زنداني شدند بعضيها اعدام شدند بعضيها فراري شدند، تعدادي از تودهايها،
مذهبيها، اسلامگراها تعداد زيادي اعدام شدند ، اما از سال 40 به بعد
نگاه کنيد ميبينيد که اکثريت زندانيها مذهبيها بودند.
اکثريت
زندانيان مذهبي بودند، آنها هم انگيزه براي مبارزه داشتند و در سالهاي 54
به بعد که تعداد مذهبيهاي زندان که خيلي زياد بود اما با اين وجود انقلاب
نيامد بين نيروها خطکشي بکند، در يک مصاحبه با حضرت امام(ره) در پاريس
ايشان فرموده بودند: "همه ميتوانند درجمهوري اسلامي زندگي کنند ميتوانند
فعاليت کنند ميتوانند نظرات خودشان را بدهند اما همه بايد تابع قانون
باشند اما همه بايد تابع قانون باشند" اگر 98 درصد از مردم آمدند و گفتند
ما جمهوري اسلامي ميخواهيم اينها ديگر فردا نميتوانند بگويند که ما
جمهوري اسلامي را قبول نداريم.
فرداي 12 فروردين يک عدهاي آمدند و
گفتند که درست است که 98 درصد رأي دادند جمهوري اسلامي ولي ما جمهوري
اسلامي را قبول نداريم ما مبارزه ميکنيم براي سرنگوني جمهوري اسلامي لذا
فدائيان خلق، مجاهدين خلق، دموکراتها، حزب خلق مسلمان، جبهه آزاديبخش خلق
عرب، جبهه آزديبخش خلق ترکمن، اينها همه به سمت مبارزه مسلحانه رفتند تا
جمهوري اسلامي را به براندازي بکشانند، طبيعي است که جمهوري اسلامي هم در
مقابل اينگونه حرکتها ميايستد.
اگر اين گروهها ميگفتند 98 مردم
به جمهوري اسلامي آري گفتند، يا ما قبول ميکنيم و ميمانيم يا قبول
نميکنيم و کنار ميايستيم، اما به عنوان مثال حزب توده با جمهوري اسلامي
مشکلي نداشت اما همين حزب با شوروي قرار کودتا گذاشت، قرار شد ارتش شوروي
وارد ايران شود دقيقاً همان شکلي که در افغانستان عمل کردند و افغانستان را
اشغال کردند.
ما پس از پي بردن به اين طرح کودتا 18 نفر از
ديپلماتهاي سفارت شوروي هم که طراح اين برنامه و پيگير اين برنامه بودند
اخراج کرديم، شما ميگوييد با حزب توده نبايد اين کار را ميکرديم؟ فرمانده
نيروي درياي ما عضو حزب توده بود يعني شبکه نظامي وسيع در ارتش زده بودند،
به غير از چند نفر نظامي که اعدام شدند بقيه را اعدام نکرديم گفتيم حالا
هر غلطي کردند بمانند تا بميرند نگهشان داشتيم تا مردند اعدامشان نکرديم.
*«نسيم»:
در شرايط کنوني بسياري مسائل عليه ايران مطرح ميشود خصوصاً درحوزه حقوق
بشر، و شديداً از اين حوزه عليه ايران استفاده ميکنند تا تحت فشار بگذارند
و قطعنامههاي خيلي زيادي را هم صادر ميکنند، در آن زمان شرايط حقوق بشري
جامعه چگونه بود؟ آيا آن زمان هم مثل الآن که غربيها ميگويند نقض حقوق
بشر ميشود در آن موقع هم اين شرايط حاکم بود؟
منصوري: دهها مقاله و
سخنراني توسط سياستمداران و روزنامهنگاران مختلف دنيا وجود دارد که شاه
را بزرگترين ناقض حقوق بشر و ديکتاتور ميدانند و سازمان ساواک را
مخوفترين سازمان جاسوسي اطلاعاتي دنيا ميدانند.
کتاب به نام شکست
شاهانه نويسندهاش هم يک آمريکايي است به نام مارلين زورينس، در اين کتاب
ميگويد: "شاه خشنترين رهبر دنيا بود و با مردم خودش سفاکانهترين روش را
داشت"
بعد از انقلاب تعداد زيادي مقالات در کشورهاي اروپايي نوشته
شد و اعتراضات به دولتهاي اروپايي که شما چرا جلوي شاه را نگرفتيد تا اين
انقلاب اتفاق بيافتد و ايران از دست ما خارج شود؟ به خصوص در انگليس خيلي
اعتراضها شديد بود که چرا گذاشتيد ايران از دست ما خارج شود، اساسأ نقض
حقوق بشر در ايران به حدي بود که در دنيا راجب اين قضيه جنجال شد، الآن
عربستان سعودي دارد چکار ميکند ولي يک کلمه توي دنيا راجب نقض حقوق بشر در
عربستان صحبت نميشود حال اگر ما فردا انگشت يک نفر را به عنوان مجازات
قطع کنيم ببينيد چه جنجالي توي دنيا راه مياندازند ولي هر هفته روزهاي
جمعه چندتا گردن توي عربستان ميزنند.
*«نسيم»: در زمان شاه اعدام سياسي خيلي داشتيم همين موضوع اعدام چرا الآن شديداً جبههگيري ميکنند ولي آن موقع موضع آنها سکوت بود؟
منصوري:
براي اينکه آن موقع حاکميت اين مملکت دست آمريکا بود چپاول ثروتهاي اين
مملکت را امريکا ميکرد، خود آنها کميته ضد خرابکاري را سال 51 راه اندازي
کردند و آن شکنجهگاه عظيم را درست کردند و آن جنايتها را در زندان
قصرانجام دادند، ساواکيهاي ما ميرفتند اسرائيل دوره ميديدند ميرفتند
آمريکا دوره ميديدند تربيت شدههاي دست آمريکا بودند که اينطوري جوانهاي
مردم را تيکه تيکه کنند و بکشند يعني شما نبايد توقع داشته باشيدکه امريکا
شاه را به جرم نقض حقوق بشر متهم کند و تحت تعقيب قرار دهد و انتقاد کند
اصلاً همانطور که الآن در عربستان ميکند.
** سفير آمريکا پيشنهاد کشتن يک ميليون نفر را براي بقاي شاه به او داد
*«نسيم»: تلاش ها براي عدم حدوث انقلاب تا چه حدي بود؟
منصوري:
اينکه ما تصور کنيم کسي ميتوانست پيشبيني کند که انقلابي در ايران پيروز
ميشود کاملاً اشتباه است، ما حتي در ديماه 57 هم واقعاً مطمئن نبوديم که
انقلابمان پيروز ميشود، سفير امريکا ميرود به شاه ميگويد: "سوهارتو
توي اندونزي يک و نيم ميليون آدم کشت تا بر اوضاع مسلط شد شما هم يک ميليون
بکشيد ما هم حمايت ميکنيم تا بر اوضاع مسلط شويم" که شاه در جواب سفير
امريکا ميگويد:" شما با مردمي که از مرگ نميترسند و مرگ را شهادت
ميدانند ميخواهيد چکار کنيد اين مردم غير از مردم اندونزي هستند که با يک
ميليون کشته تسليم شوند"
سفير آمريکا ميگويد: من معناي حرف شاه
را نفهميدم ، بعدها در شهادت مطالعه کردم ديدم حق با شاه بود ، پس بنابراين
از قبل بشينيم برنامهريزي کنيم اصلاً چنين چيزي نبوده است، شهيد مطهري در
تابستان 57 در جمع تعدادي از دوستانش ميگويد: اين طور که امام دارد پيش
ميرود و با شاه تند شده من فکر ميکنم سه چهار سال ديگر اين حکومت سرنگون
ميشود.
* «نسيم»: تلاشهاي زيادي هم انجام شد براي اينکه بخواهند
جلوي اين انقلاب را بگيرند امريکا قصد طراحي کودتاي نظامي را داشت مانند
کودتاي طبس، چقدر توانستند موفق شوند؟ اصلاً ميتوانستند يک تعامل جديد
بسازند با يک دولت جديد روي کار آمده چرا نخواستند؟
منصوري: ما هم
اتفاقاً فکر ميکرديم که امريکاييها همين کار را ميکنند که بالاخره يک
ملتي انقلاب کردند و يک دولتي مطابق ميليشان روي کار آوردند ما به رسميت
بشناسيم و از موضع برابر با آنها برخورد کنيم و حق و حقوق قانونيشان را هم
محترم بشماريم، اما آنها چنين برخوردي نکردند و نميکنند و تا صد سال ديگر
هم نخواهند کرد براي اينکه آنها تسلط بر ايران جزء اهداف لايتغيرشان است،
آنها حذف اسلام از صحنه حکومت جزء اهداف لا يتغيرشان است، امکان ندارد عوض
شود با هيچ اسلامي آنها کنار نميآيند مگر اسلام آمريکايي، همان اسلام
ساختگي خودشان است همان اسلامي که طالبان و داعش و وهابيت و بهائيت دنبال
ميکنند و به همه غالب ميکنند.
* «نسيم»: نوع برخورد آمريکا را گفتيد، شما ميفرماييد که آمريکا را بيرون کرده بوديم از ايران.....
منصوري:
نه اتفاقاً اولش ما نميخواستيم آمريکا را بيرون کنيم اتفاقاً ما تا 6 ماه
بعد از انقلاب فکر ميکرديم امريکاييها واقعيت اين مملکت را درک ميکنند و
کنار ميآيند، اما روز به روز ديديم که ميزان توطئه و تبليغات و تحرکاتشان
عليه ما را بيشتر ميشود، که بالاخره عدهاي از جوانان ما به اين نتيجه
رسيدند که يه ضربهاي به آمريکاي بزنند سفارتشان را بگيرند ولي اصلاً اين
اتفاق در برنامه ما نبود.
*«نسيم»: بعد از اينکه حالا آمريکا بيرون
کرديم ، شوروي آن موقع در جنگ سرد با آمريکا بود و طبيعتاً بايد از حرکت و
انقلاب ما حمايت ميکرد، چه اتفاقي افتاد که شوروي هم به نحوي به مخاصمه بر
ميخيزد؟
منصوري: شوروي هم مثل امريکا دو هدف اصلي را دنبال ميکرد
يکي تسلط بر ايران که خوابي بود که 200 سال بود روسها ميديدند، دوم
اينکه به دنبال از بين بردن اسلام بودند، به همين دليل بود که حزب توده را
برنامهريزي کردند و کمک کردند و سازماندهي و آموزش و پشتيباني کردند که
مثل افغانستان ايران را اشغال کنند، اگر طبق نقشه آنها ايران اشغال ميشد
آنها به خليج فارس ميرسيدند آنوقت موقعيت روسيه بالا ميرفت و معادلات
سياسي دنيا به هم ميريخت و نشد.
*«نسيم»: نگاه امام به اين دو ابرقدرت وقت يعني امريکا و شوروي چه بود؟
منصوري:
امام خميني معتقد بودند که اين دو ابرقدرت سلطهگرو استثمارگرند ضد دين و
فاسدند، و ما مطلقا زير بار سلطه اينها نميريم، اما با اين دو دولت يک
رابطه عادي خواهيم داشت منوط بر اينکه آنها هم اين رابطه عادي را بپذيرند،
لذا امام فرمودند: "ما ميخواهيم با همه رابطه داشته باشيم غير از اسرائيل ،
ما ميخواهيم با همه رابطه داشته باشيم حتي امريکا اگر آدم بشود" اين عين
عبارت امام است در صحيفه نور هم آمده است.
رفتار خود آنها بود که ما
را وادار به چنين موضعي کرد، آنها دشمني عليه ما را روز به روز تشديد
کردند، در روز 27 مرداد 1357 شاه در کاخ تابستاني خودش در نوشهر مصاحبه
ميکند و در اين مصاحبه ميگويد:" اگر من بروم ايران ايرانستان ميشود"
يعني اجراي همان طرحي که 100 سال انگليس دنبالش بود تحت عنوان حل مسئله
ايران، يعني ايران بيايند به هشت کشور تجزيهاش کنند و اصلاً کلاً مسئله
ايران را پاک کنند وقرار بود اين مسئله اجرا شود بعد از انقلاب، صبح 23
بهمن 57 اجراي اين برنامه شروع شد با همه قوا در پادگان سنندج براي تجزيه
کردستان بعد آذربايجان بعد خوزستان بعد گنبد بعد بلوچستان و... اين
برنامه آنها بود.
*«نسيم»: شاکله اصلي برنامه آنها و اوليت آنها شهرهاي حاشيه و مرزي کشور بود ......
منصوري: به نظرشان ميرسيد راحتتر است از خارج ميتوانند بياورند و ببرند معلوم است از مرکز اصفهان که نميتوانند تجزيه کنند.
*«نسيم»: يعني شرايط ان موقع به گونهاي بود که ميتوانستند روي اعتراض مردم مرزي کشور حساب کنند؟
منصوري:
اگر اعتراض هم نبود بالاخره آنها لشکرکشي ميکردند و سرکوب ميکردند و با
بازي قوميتها با بازي اسمهاي قلابي مثل خلق مسلمان خلق عرب و...
*«نسيم»: همه اينها جزء توطئههاي آمريکا بود براي اينکه بتواند جمهوري اسلامي که روي کار آمده از اين طريق از بين ببرد....
منصوري: بله تمام اينها اسنادش هست يعني اينها چيزي نيست که ما همينطور حرفش را بزنيم.
*«نسيم»:
گفتيد امام فرموده بودند" اگر آمريکا آدم بشود ما هم با آن رابطه برقرار
ميکنيم" اصلاً به نظر شما اين موضوعي که امام پيگيري ميکردند که آمريکا
آدم بشود قابل انجام است؟ عدهاي ميگويند اصلاً چرا ما موضوع استقلال را
پيگيري ميکنيم همه دنيا به همديگر وابستهاند ما بايد به نحوي تحت سلطه
ابرقدرتها باشيم با آنها تعامل داشته باشيم زنگي کنيم بالاخره رفاه ما
تأمين شود. به نظر شما همچين چيزي امکان پذير است؟
منصوري: ما
دوتفکر داريم ،يک تفکر که ما يک زندگي آرام بايد داشته باشيم و هر چي هم
گيرمان آمد با همان بسازيد و با حکومت هم کاري نداشته باشيم، حالا اگر
آمريکا حاکم بود در اين مملکت عيبي ندارد ما زندگيمان را بکنيم اگر در اين
مملکت ظلم و فساد و فحشا بود مسئلهاي نيست، يک تعداد زيادي هم طرفدار اين
نظريه هستند در همه جاي دنيا نه تنها در ايران ميگويند به ما چه عيسي به
دين خود، موسي به دين خود.
خيليها ميگويند باييد با امريکا
واسرائيل کنار بياييد بگذاريد ما زندگي کنيم، عدهاي ديگر هم بر اين
عقيدهاند که ما يک اعتقاد و ايماني وهويتي داريم که اجازه نميدهيم اينها
از دستمان خارج شود مگر اينکه جان ما را بگيرند ما تاپاي جانمان براي دفاع
از اينها ميايستيم، اين دو نظريه کاملاً متفاوت است و اتفاقاً الآن توي
کشور ما بين جريانات مختلف جنگ اين دو نظريه است، منتهي به صراحت
نميگويند، آنهايي که ميگويند آقا با آمريکا کنار بياييد برا چي کنار
بياييم؟ آقا تحريمها بردارند براي چي تحريمها را بردارند؟ براي اينکه ما
به رفاه برسيم براي چي به رفاه برسيم؟ حال اسلام باشد يا نباشد آيا در آن
شرايط ما عزت خودمان را خواهيم داشت ميگويند حالا باشد يا نباشد ؟
ميگويند
زمان شاه آزادي بود ، زنها هرجور دوست داشتند لباس ميپوشيدند هم با حجاب
ميآمدند هم بي حجاب ميآمدند، تمام سينماها بالايش نوشته بود ورد 18 سال
به پايين ممنوع يعني اينکه اينجا دارند فيلم فحشا نشان ميدهند، واين نشانه
آزادي بود، اگر بخواهيم روي مواضع اعتقاديمان حيثيتيمان و منافعمان
بايستيم فشار دارد.
خوب معلوم است 60 سال است فلسطينيها دارند
ميجنگند براي سرزمينيشان خوب شما بگو آقا ول کن برو با اسرائيل بساز حالا
زمين مال اسرائيل باشدچه فرقي ميکند خوب امام حسين هم ميتوانست در برابر
يزيد هم همين سکوت را بکند يزيد هم اتفاقاً خيلي مايل بود امام حسين با يک
شأن و زندگي خوبي خيلي هم بهش برسد اما حکومت يزيد را قبول کند، يقيناً
يزيد حاضر بود براي امام حسين هر امتيازي را قائل شود ولي امام حسين گفت نه
من زير بار همچين وضعيتي نميرود.
«نسيم»: اخيرأ آقاي هاشمي مطرح
ميکنند که آخرين آرزوي امام ارتباط گيري و برقراري روابط حسنه با
آمريکاست چقدر اين با سيره امام و شيوه عملي و رفتاري و حتي تفکر حضرت امام
تطابق دارد؟ اين حرفي که حالا از خود امام نقل فرموديد که گفته بودند
آمريکا اگر اخلاقش را خوب کند ميتوانيم رابطه داشته باشيم اين چقدر توسط
خود امام پيگيري شد؟
منصوري: برقراري رابطه با آمريکا بادي از سوي
آنها پيگيري ميشد نه حضرت امام (ره)، امريکا بايد نشان ميداد که چقدر نوع
ارتباط و رفتارش با ما فرق کرده است، طي اين 36 سال آمريکاييها با ما
چگونه رفتار کردند؟ آنهايي که فکر ميکنند امريکا به يک زندگي عادي براي ما
راضي است دليل بياورند، امريکا تا ما را ذليل و خوار و اسير خودش نکند دست
بر نميدارد اين حرف من نيست حرف قران است قرآن ميفرمايد: "لم ترضي عنک
اليهود و لا النصاري حتي تتبع ملتهم " هرگز يهود و نصاري از شما راضي
نميشوند مگر اينکه شما دست از دينتان برداريد و وارد دين آنها شويد اين
حرف قرآن است.
*«نسيم»: آخرين آرزوي امام واقعاً اين بود که با آمريکا رابطه برقرار شود؟
منصوري:
من واقعاً نميدانم آقاي هاشمي بر اساس چه سندي گفتند، اگر صحبتها و
نامههايي درامام درسالهاي آخر عمرشان نوشتند را مطالعه کنيم از درون آنها
همچين حرف يا آرزويي بيرون نميآيد، چرا فقط آقاي هاشمي اين را ميگويد؟
مثلاً آقاي خامنهاي نميگويد يعني چطور آقاي هاشمي اين را فهميده ولي آقاي
خامنهاي اين را نفهميد و اين خودش يک نکتهاي است.
*«نسيم»: امام
نامهاي نوشتند به آقاي گورباچوف و توصيههايي داشتند چي شد اين نامه نوشته
شد ؟چرا ايت الله جوادي آملي انتخاب شدند براي اينکه اين نامه را ببرند ؟
منصوري:
در اواخر سال 67 بود که يک روز آقاي دکتر ولايتي در جلسه شوراي معاونين
وزارت خارجه که آن زمان من معاون وزير خارجه بودم مطرح کردند که حضرت امام
يک نامهاي نوشتند که ما ببريم براي آقاي گورباچوف، ما پرسيديم که شما اين
نامه را ديديد خوانديد ايشان گفت: هنوز از دفتر امام نياوردند قرار است
بياورند ، وقتي آقاي ولايتي نامه را آوردند و ما ديديم از چند جهت تعجب
کرديم، يکي اينکه ما در آن زمان بحث بازسازي پس از جنگ را داشتيم و به هر
حال برنامه اين بود که ما بتوانيم يک فضاي آرامتري را ايجاد کنيم بشود، از
طرف ديگر در اين نامه به صراحت امام ميگويند" که کمونيسم از بين ميرود
شما بياييد به سوي ما " يا اينکه از چاله به چاه سرمايهداري نيفتيد يا
اينکه به هر حال شما بياييد اسلام را بشناسيد.
به هرحال اين روش
متعارف و شناخته شدهاي نبود که با رئيس جمهوري يک کشوري اينطور صحبت شود،
البته در تاريخ مشابه اين حرکت را داشتيم که حضرت پيامبر (ص) براي تعدادي
از سراي کشورهاي دنيا نامه نوشته بودند ، ما پيشنهاد کرديم که مثلاً ميشود
اين نامه را مثلاً 6 ماه ديگر ببريم چون کمي وضعيت تازه آتش بس برقرار شده
بود و تازه بحث مذاکرات و قطعنامه 598 و آن گرفتاريهايي که داشتيم امام
فرمودند نه الآن ببريد.
ترکيب آن هيئت با مشورت ايشان انتخاب شدند و
نامه را به مسکو بردند، آقاي گورباچوف خيلي با احترام برخورد کرد که براي
من غير منتظره بود منتهي محتواي نامه را تقريباً رد کردند گفتند: "کمونيسم
ميماند و ما داريم وضعيت مملکتمان را ميسازيم حتي ميخواهيم براي مردممان
يک رفاهي به وجود بياوريم حتي ميخواهيم آزادي عقيده به وجود بياوريم اما
کمونيسم ميماند حتي شايد با کارهاي ما کمونيسم تقويت شود"
4 سال
بعد از اين اتفاق شوروي فروپاشي شد نه تنها شوروي فروپاشي شد بلکه مارکسيسم
هم از صحنه سياسي و بين المللي حذف شد، ديگر اثري از مارکسيسم نميبينيم
بي هيچ اسم و رسمي ، حالا ديوار برلين ريخت آلمان شرقي و غربي يکي شدند
پيمان ورشو منحل شد پيمان کمکون منحل شد شوروي به 15 کشور تجزيه شد، خيلي
از سران کشورهاي دنيا از اين اتفاق شوکه شدند و خيلي عجيب بود ولذا خيليها
اين سئوال را ميکردند که امام از کجا فهميدند که کمونيسم از بين ميرود و
امام از کجا فهميدند که شوروي بالاخره به اين شکل در ميآيد؟
براي
خيليها توي دنيا اصلاً اين مطلب قابل فهم نيست که امام خيلي از مسائل را
پيشاپيش ميديدند، به اين ترتيب يک تحول بزرگي در دنيا به وجود آمد و به
عبارت ديگر بعد از فروپاشي شوروي و حذف کمونيسم اين دو قطبي بودن دنيا
تبديل شد به قطب سرمايهداري قطب اسلام ، قبلأ قطب سرمايهداري و سوسياليسم
حالا تبديل شد به سرمايهداري و اسلام که اين ادامه دارد و ادامه خواهد
داشت خيلي زياد وطولاني.
*«نسيم»: بعد از امام (ره) مقام معظم رهبري
سکاندار انقلاب شدند حضرت آقا و ديگر مسئولين چقدر اين مسيري که امام
ايجاد کرده بودند پيگيري کردند؟ خيليها ميگويند اگر امام الآن بودند شايد
نوع حکومتداري و روشهايي به نحو ديگري بود نظر شما چيست؟
منصوري:
در مدت زمان ده سالي که امام رهبري انقلاب را داشتند شرايط بسيار متفاوت
از بعد از آن بود ، اگر امام زنده بود احتمالاً تفاوت داشت اما اينکه چطور
من خيلي نميتوانم ترسيم کنم، اما در يک مورد را ميتوان گفت که امام روي
مسائل ديني يک سازش ناپذيري و يک قاطعيت بي نظير داشت که من فکر ميکنم در
اين قضيه وضعيت فرق ميکرد، بعد از انقلاب ما ليبراليسم فرهنگي و
فمنيسم را عملاً توي کشورمان حاکم کرديم آرام آرام و به اين ترتيب خيلي
قضايا عوض شد در سياست خارجي تغيير چشمگيري نسبت به زمان امام واقعا به
وجود نيامده يعني اگر امام هم زنده بودند همين سياست خارجه را داشتند اما
در سياست داخلي قطعاً تفاوتهايي داشت از جمله همين که امام در مسائل ديني و
اعتقادي قطعاً کوتاه نميآمدند و الآن اگر زنده بودند قطعاً اين سينماهاي
ما اين کتابهاي ما اين وضعيت ادارات ما اينها را اجازه نميدادند.
*«نسيم»:
موضوع صدور انقلاب، حضرت امام خميني فرموده بودند که اين انقلاب بايد صادر
شود، در زمان خودشان چه کاري پيگيري شد و الآن اگر همچين اتفاقي بوده به
نظر شما چقدر اين اتفاق افتاد؟
منصوري: يکي از ويژگيهاي انقلاب
اسلامي اين است که از همان ابتدا بر اساس مسئوليت ديني و رسالت جهاني عمل
کنيم، امام (ره) خودش گفت ما انقلاب را صادر ميکنيم حالا عدهاي آمدند
تحريفاتي کردند دروغهايي گفتند تبليغاتي کردند سمپاشيهايي کردند که آره
ايران ميخواهد کودتا کند لشکرگشي کند بمب منفجر کند آدم بکشد و انقلاب
صادر کند، امام توضيح دادند نه اينطوري نيست ما ميخواهيم افکار مردم دنيا
را متوجه دين کنيم متوجه ارزشهاي الهي کنيم ما ميخواهيم مردم دنيا را
آزاده کنيم ما ميخواهيم مردم دنيا را از زير بار سلطه ابرقدرتها خارج
کنيم اين معناي صدور انقلاب است.
ما در بخش خارجي به طور نسبي
موفقيتمان بيشتر از داخل بوده يعني امروز شما هر جاي دنيا برويد آثار
انقلاب اسلامي را ميبينيد، از کتاب گرفته تا ايجاد مساجد و تشکلهاي مذهبي
و رشدئ مسلمانان و آثاري که حاکي حظور دين و اسلام در صحنه است.
قبل
از انقلاب دين هيچ نقشي نداشت ولي الآن دين به يکي از عوامل تحولات بين
المللي تبديل شده است، اتفاقاً به همين دليل هم هست که قدرتهاي بزرگ تمام
امکاناتشان را گذاشتند براي اينکه حيثيت اسلام و ارزشهاي اسلامي را زير
سئوال ببرند، هدف آنها از ايجاد گروههاي تروريستي دقيقأ همين است، 20
ميليون نفر دراربعين در کربلا جمع ميشوند کمترين اثر را شما در رسانههاي
دنيا از اين جريان ميبينيد اما مثلاً يک خبرنگار را داعش گردن بزند
ساعتها روزنامهها و تلويزيونهاي دنيا روضهخواني ميکنند براي اين قضيه
رجزخواني ميکنند.
اما رسانههايشان نميگويند که در طول چند سال
گذشته چند صد هزار نفر با سلاحهاي آمريکايي درافغانستان و عراق کشته شدند
اما براي يک نفر چه کارها که نميکنند، امروز در خيلي از مراکز دنيا اسلام
شناسي شيعه شناسي ايران شناسي آموزش زبان فارسي خيلي جدي شده امروز خيليها
تمايل دارند بيايند ايران درس بخوانند امروز در چين کمونيستي که دين ممنوع
بود اکنون آزادي براي انتخاب دين وجود دارد، مسلمانان ميتوانند مسجد
داشته باشند ميتوانند بروند حج ميتوانند آداب خودشان را انجام بدهند،
البته اعلام کردند مسلمانها توي کار سياسي نبايد دخالت کنند و اين يک بحث
ديگري است .
امام هم فرمودند: "که ما در جريان جنگ انقلابمان صادر
شد انقلابمان صادر شد" ، واقعيت قضيه اين است، به عنوان نمونه به اقصي نقاط
دنيا که برويد ميبينيد که يک مسجد کوچيک چندتا مسلمان راه انداختند و
آداب اسلامي را به جا مياورند و جلسات دارند ، اين مسائل قبلأ مطرح نبود
امروز در اروپا يکي از مسائلي که مطرح است اين است که ميگويند اگر موج
گرايش به اسلام به اين ميزاني که الآن هست ادامه پيدا کند ممکن است تا سي
سال ديگر اسلام دين اول اروپا شود، اين بازيهايي که ميبينيد در ميآورند
بحث ترور و آتش زدن و کشتن و 11 سپتامبر و قضاياي پاريس اينها تمامش به
خاطر اين است که چنين اتفاقي نيفتد.
*«نسيم»: قطعأ نامه مقام معظم
رهبري در گسترش دين اسلام نقش کليدي و محوري خواهد داشت، ميزان تأثير گذاري
اين نامه که مخاطب اصلي آن جوانان اروپايي و آمريکايي است از ديد شما چه
ميزان است؟
منصوري: نگارش اين نامه از سوي مقام معظم رهبري ابتکار
بسيار زيبا و مهمي بود که در ديپلماسي عمومي ايشان انجام دادند، قطعأ تعداد
قابل ملاحظهاي از جوانان دنيا تحت تأثير نظر ايشان قرار خواهند گرفت و در
مورد اسلام مطالعه خواهند کرد، مقداري برخوردهايشان ملايمتر خواهد شد
ولي در عين حال دشمن هم بيکار نمينشيند آنها شروع ميکنند فيلم ساختن کتاب
توليد کردن آنها هم بدل ميزنند يعني بيکار نمينشينند مائيم که بايد به
هر حال دائم توليد کنيم دائم شکلي از پيامرساني را توليد کنيم تا غلبه
پيدا کند.