شواهد متعدد نشاندهنده این است که یک جریان خاص در کشور قصد دارد ظرف هفته آینده – احتمالا در حاشیه مذاکرات مونیخ- توافق سیاسی با گروه 1+5 را نهایی و علنی کند.
در سوم آذرماه گذشته، ایران و 1+5 توافق کردند ظرف 3 ماه (تا 4 فروردین) یک توافق سیاسی روی اصول انجام بدهند و پس از آن، 3 ماه باقیمانده (تا تیرماه) را صرف نهایی کردن جزئیات این توافق کلی کنند.
در روزهای اخیر شواهد متعددی وجود داشته است که نشان میداده تحرکات مربوط به پرونده هستهای ایران رنگ و بویی ویژه به خود گرفته و رفت و آمدها و مباحثاتی در جریان است که حکایت از تغییر معادله «در همین نزدیکیها» میکند. از یک سو، جزئیاتی از مذاکرات درز کرده است که به نوعی تداعیکننده نزدیکی ظاهری دیدگاههای دو طرف در موضوعات مورد اختلاف است. بویژه رسانههای غربی سعی کردهاند بگویند در دو موضوع ظرفیت غنیسازی و جدول زمانی لغو تحریمها، پیشرفتهایی حاصل شده است.
دقت در جزئیات این اطلاعات البته بلافاصله آشکار میکند که ماهیت تحقیرآمیز پیشنهادهای آمریکا هیچ تغییری نکرده و هر چه هست صرفا یک مشت ظاهرسازیهای فنی برای وادار کردن تیم ایرانی به کنار نهادن خطوط قرمز مذاکراتی خویش است (به زودی در نوشتهای مبسوط درباره جزئیات این موضوع بحث خواهیم کرد).
از سوی دیگر، در داخل کشور، رئیسجمهور شخصا حمله به منتقدان دیپلماسی هستهای را به نحو بیسابقهای تشدید کرده است. لحن و عبارات آقای رئیسجمهور به گونهای است که نشان میدهد ایشان اراده کرده است به هر قیمت ممکن یک توافق هستهای به دست بیاورد. برخی ناظران که اخیرا به تحلیل رفتارهای دولت علاقهمند شدهاند میگویند رئیسجمهور طوری سخن میگوید که گویی دولت وی بدون توافق هستهای هیچ نیست و هیچ شانسی برای بقا ندارد. در سمت دیپلماسی هم، خبرهای مبسوط و پیدرپی نشاندهنده آن است که همهچیز به انتهای کار نزدیک شده و زمانی بیش از یک هفته تا اعلام توافق موردنظر دولت باقی نمانده است.
مهمترین سوال اکنون این است که بر سر چه چیز و با چه محتوایی توافق شده و دو طرف چه متنی را میخواهند بهعنوان یک توافق هستهای اعلام کنند؟
اگرچه هنوز جزئیات قابل اتکایی از مذاکرات منتشر نشده (و این هم خود جزو تکنیکهای تیمهای مذاکرهکننده است که جزئیات را زمانی اعلام کنند که دیگر کار از کار گذشته باشد) ولی به میزانی که بتوان درباره ماهیت این توافق یک قضاوت قابل اتکا کرد، جزئیات موثق وجود دارد.
درباره موضوع غنیسازی، هیچ اتفاقی که بتوان آن را پذیرش حق ایران طبق معاهده از سوی آمریکا خواند رخ نداده است. آخرین خبر این است که آمریکاییها پذیرفتهاند ایران با حدود 9000 ماشین ولی به اندازه 6000 سو غنیسازی کند. این امر حداقل 3 نتیجه مهم دارد:
1- نخستین نتیجه چنین اتفاقی این است که ماشینها باید زیر ظرفیت خود کار کنند یا اینکه به لحاظ زمانی متناوبا خاموش و صرفا در ساعتهای خاصی روشن شوند. هر کدام از اینها درست باشد، تاسیسات غنیسازی نطنز به لحاظ فنی عمر چندانی نخواهد کرد.
2- نکته دوم این است که طرف غربی هیچ تعهد مشخصی در این باره نسپرده است که ایران بتواند درطول گام نهایی، زیر ساخت غنیسازی خویش را به گونهای توسعه بدهد که نتیجه آن آمادگی فنی برای حرکت به سمت 190 هزار سو غنیسازی در چند سال آینده باشد. به عبارت دیگر، برنامه غنیسازی ایران فعلا بشدت محدود میشود بدون اینکه درباره آینده این برنامه، حتی پس از سپری شدن زمان اعتمادسازی، تعیین تکلیف مشخصی شده باشد.
3- سومین مساله هم این است که زمان گام نهایی چنان طولانی دیده شده است (حداقل 10 سال) که آمریکاییها تصور میکنند در پایان این زمان دیگر کسی که خواهان آغاز برنامه غنیسازی صنعتی در ایران باشد، وجود نخواهد داشت. این نکته بسیار مهمی است که برخی منابع غربی بیپرده آن را فاش کردهاند. این منابع میگویند طراحی آمریکا این است که در طول یک دهه ما بعد توافق، روی ایجاد تغییرات سیاسی در ایران متمرکز شود که هدف اصلی آن تثبیت جایگاه غربگرایان در آینده سیاسی ایران و اصول زدایی از مکتب امنیت ملی ایران است.
بنابراین اگر بخواهیم صریح باشیم، در توافق سیاسیای که آقایان بنای اعلام آن را دارند، برنامه غنیسازی ایران تا مدت زمانی نامعلوم در آینده تعطیل و ایران از اعمال حق خود در زمینه غنیسازی صنعتی محروم خواهد شد. اما نکته مهمتر جای دیگری است. بیایید فرض کنیم اساسا آنچه درباره غنیسازی توافق شده، بهترین توافق ممکن است و بنا را بر چون و چرا نکردن درباره جزئیات آن بگذاریم. مهمترین سوالی که باقی میماند این است که در ازای این امتیاز بزرگ و بیسابقه، چه امتیازی از طرف مقابل دریافت شده است. انتظار افکار عمومی این است که دولت توانسته باشد همه تحریمهای ظالمانه و غیرقانونیای را که علیه کشور اعمال شده به طور یکپارچه بلافاصله پس از توافق نهایی لغو کند. تکتک واژههایی که در اینجا به کار برده شده، اهمیت غیرقابل چشمپوشی دارد.
اولا همه تحریمهای اعمال شده علیه ایران (تحریمهای کنگره، تحریمهای شورای اروپا، تحریمهای شورای امنیت و فرمانهای اجرایی رئیسجمهور آمریکا) باید لغو شود.
ثانیا همه این تحریمها باید بلافاصله پس از حصول توافق نهایی، لغو شود.
ثالثا تحریمها باید لغو شود نه تعلیق به این معنا که باید زیرساخت حقوقی آنها برچیده شود.
آقای رئیسجمهور هم از مدتها پیش به مردم قول داده است که در حال انجام همین کار است و اساسا دیپلماسی هستهای دولت هدفی جز لغو تحریمها ندارد.
اما شواهد نشان میدهد در متنی که بناست بهعنوان توافق سیاسی میان طرفین نهایی شود خبری از این سختگیریها نیست. اگرچه در این متن صرفا به بیان عباراتی کلی بسنده شده و توافق درباره جزئیات به آینده موکول خواهد شد ولی وقتی نوبت به جزئیات میرسد همه آن چیزی که میتوان گفت این است که آمریکاییها اساسا قصد ندارند هیچ تحریمی را لغو کنند.
اولا آمریکاییها گفتهاند تحریمها را تعلیق خواهند کرد نه لغو و این یعنی کل فرآیند در یک چشم به هم زدن قابل بازگشت به حالت اول است.
ثانیا زمانبندی تعلیق تحریمها حداقل 10 ساله دیده شده است. معنی این اقدام این است که آمریکا به مدت یک دهه –که به لحاظ سیاسی زمان بسیار بلندی است- تحریمها را گروگان خواهد گرفت و میتواند انواع و اقسام بازیهای سیاسی را با آن دربیاورد.
ثالثا آمریکا قصد ندارد هیچ کدام از تحریمهای مرتبط با عدم اشاعه را حتی تعلیق کند.
رابعا هیچ کدام از تحریمهای غیرمرتبط با موضوع هستهای هم تعلیق نخواهد شد.
خامسا آمریکا هیچ تعهدی نمیدهد که تحریمهایی که اکنون تعلیق میشود، به بهانهای دیگر اعمال نشود.
سادسا هیچ ضمانتی وجود ندارد دولت بعدی آمریکا به تعهدات دولت فعلی پایبند باشد.
سابعا هیچ ضمانتی وجود ندارد تحریمهایی که روی کاغذ احتمالا تعلیق میشود در عمل هم تعلیق شود.
و ثامنا و از همه مهمتر، هیچ شواهدی وجود ندارد که جایگاه تحریم در استراتژی امنیت ملی آمریکا کوچکترین تغییری کرده باشد. آمریکاییها همچنان به تحریمها بهعنوان ابزار تغییر محاسبات در میانمدت و ابزار براندازی در بلندمدت نگاه میکنند و انتصاب معمار تحریمهای ایران (دیوید کوهن) به قائم مقامی سیا هم حکایت از آن دارد که ابزار تحریم پس از این در آمریکا با قدرت بیشتری مورد استفاده قرار خواهد گرفت.
بنابراین بیآنکه هیچ قصدی برای اغراق وجود داشته باشد، توافقی که طرفها به دنبال اعلام آن در هفته آینده هستند یک فاجعه تاریخی است. منتها ظاهرا دو طرف برای کاستن از ابعاد این فاجعه تصمیم گرفتهاند با تفکیک توافق به دو مرحله سیاسی و جزئیات، اندکی از بار منفی آن بکاهند.
آخرین نکتهای که مایلم در این یادداشت به آن بپردازم دقیقا همین مساله است که چرا توافق نهایی با 1+5 به دو بخش توافق سیاسی و توافق روی جزئیات تقسیم شده است؟ هدف از این بازی دیپلماتیک چیست و سود آن را چه کسی خواهد برد؟
ابتدا توجه کنید که اساس دعوا میان ایران و 1+5 بر سر همان چیزی است که نام آن «جزئیات» نهاده شده است. موضوعاتی مانند نوع و تعداد ماشینها، ذخیره مواد، زمان گام نهایی، اراک، فردو، بازرسیها، PMD، R&D و... اصلیترین موضوعات مورد اختلاف میان ایران و آمریکاست که در این ترفند جدید نام همه آنها جزئیات نهاده شده و تعیین تکلیف نهایی آنها به مرحله مابعد توافق سیاسی موکول شده است. توافق سیاسی اما ظاهرا شامل یک سلسله اصول کلی خواهد بود که جزئیات آن در ماههای بعد تکمیل میشود.
نخستین نکته در اینجا این است که ایران و 1+5 اساسا نیازی به تفاهم روی اصول کلی ندارند. فهرست کردن یک مشت عبارات کلی بدون شک دردی از ایران دوا نخواهد کرد. بنابراین اگر حقیقتا ارادهای برای یک توافق خوب وجود دارد دو طرف باید مستقیما به سراغ همان چیزی که نامش را جزئیات گذاشتهاند بروند و آنها را تعیین تکلیف کنند.
نکته دوم این است که در شرایطی که درباره جزئیات تفاهمی وجود ندارد، توافق روی اصول کلی فقط یک دام است. توافق روی کلیات، توافق بر سر جزئیات را اجباری خواهد کرد و ظاهرا آمریکاییها (به همراه کسانی در داخل) دقیقا به دنبال همین هستند که شرایطی ایجاد کنند که ایران دیگر نتواند در جزئیات مناقشه کرده و مجبور شود با امتیازدهی در آن حوزه، شرایط مدنظر آمریکا را بپذیرد.
دومرحلهای کردن توافق در واقع روشی است برای کاهش حساسیتها نسبت به موضوعات اصلی و بازگشتناپذیر کردن توافق روی مسائل اصلی.
به راستی اگر دولت باور دارد که میتواند به یک توافق قابل دفاع با 1+5 برسد، نیازی به این بازیها نیست و هر زمان که جزئیات اصلی مورد اختلاف را حل و فصل کرد، باید اعلام توافق کند. در غیر این صورت، اصرار بر اعلام یک توافق سیاسی کلی، یک معنا بیشتر نخواهد داشت و آن هم این است که دولت میخواهد حین بحث درباره آنچه جزئیات نام نهاده شده، در مسائل اساسی مورد اختلاف، امتیازهای تاریخی به طرف مقابل واگذار کند.