به گزارش سرویس سیاسی پایگاه 598، در بسیاری از مسائل و مشکلات کشور، رهبری انگشت اشاره را به سمت دشمن و به ویژه آمریکا دراز می کنند. برخی ادعا می کنند که این کار، فرافکنی است. همان گونه که آمریکا و اسرائیل هم مشکلات داخلی شان را با تهدیدات موهوم خارجی برطرف کرده، با این دشمن تراشی، متحد می شوند و ... . در واقع «توهم توطئه»، اقدامی سیاسی برای متحد کردن کشور و نیز کاستن از فشار افکار عمومی بر نظام است.
تبیین شبهه
نظام آمریکا با همین دشمن تراشی، توانسته است یک کشور چهل تکه و بی ریشه را به هم سنجاق کرده، مدیریت کند. بنابراین دشمن تراشی، یک اصل در «همگرایی سیاسی و اجتماعی» است و اشکالی هم ندارد که ما مسلمانان هم از آن استفاده کنیم.
این مساله وقتی جدی تر می شود که قرآن هم می گوید: «إنّ الله لا یغیرُ ما بقومٍ حتی یغیروا ما بأنفسهم»؛ یعنی هر فرد یا مجموعه ای تا زمانی که خودش سرنوشت خودش را عوض نکرده است، خداوند هم سرنوشتشان را عوض نمی کند. یعنی خداوند مددکار تغییراتی است که خود ملتها به آن می پردازند نه این که دشمن بر آنها تحمیل می کند. خود رهبری در روز میلاد پیامبر (ص) در سال 81: «در سنّت الهى، اراده انسان تعیینکننده است».
این مقدمات نشان می دهد که تأکید رهبری بر دشمن خارجی در مسائل مختلف، تأکیدی تاکتیکی است نه اصیل؛ زیرا اصل «خود ما» هستیم و اگر مشکلی هست؛ عمده اش ناشی از خود ما است.
حل شبهه
درآمد: همه می پذیریم که دشمنترین دشمن ها، «نفس» است و بنابراین بزرگترین جهاد هم جهاد با نفس است. اما این جهاد تنها جهاد نیست. اگر جهادهای دیگر را نادیده بگیریم چه خواهد شد؟
در امان بودن از شرّ نفس اماره، تنها با رسیدن به مقام عصمت میسر است و قریب به اتفاق انسانها، قویاً مورد تهدید نفس اماره هستند. معادل نفس اماره در محیط جامعه، گروه های نفاق و شیاطین جن و انس هستند.
همین فرد/ جامعه مؤمن، اگر سلطه و ولایت طاغوتها را بپذیرد، تمام رشته های جهاد اکبرش پنبه می شود و به تاریکی مطلق و جاودانگی در جهنم خواهد رسید: «اللَّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّور وَ الَّذِینَ کفَرُوا أَوْلِیائُهُمُ الطَّاغُوتُ یخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمات اولائک اصحاب النار هم فیها خالدون» بقره، 257. پس فرجام نورانی یا ظلمانی در گرو انتخاب ولی امر حق یا باطل است. در همین راستا، حضرت محمد (ص) درباره «ارزش تعیین کننده نهایی و حیاتی» ولی امر و امام می فرماید: «و أَنَّ مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً فَقَالَ إِنَّ هَذَا حَقٌّ کمَا أَنَّ النَّهَارَ حَق». عاملی، محمد، وسائل الشیعه، ج 16، ص246. آنکه بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است و سپس فرمود این مطلب حق است، چنانکه روز حق است!
اکنون ما در جهانی کاملاً مرتبط و در هم تنیده ایم، و پذیرش وضعیت کنونی متسکبرانه جهان، دقیقاً همان پذیرش «اولیاء طاغوت» است.
پس نقش فردی که امام طاغوت را می پذیرد با کشوری که ولایت طاغوتی وضعیت کنونی جهان را می پذیرد، عین یک دیگر هستند.
اکنون سوال این است که چرا خطر طاغوت برای مؤمنین، از خطر نفس اماره هم بیشتر است[1]؟ زیرا در جنگ با نفس تا حدی موفق بوده است، اما هنگامی که طاغوت به میان بیاید، اتحاد نفس اماره درون و نفس امیر برون، او را زمین می زند.
پس، در شرایطی که ما تا حد قابل توجهی از دشمن درون در امان هستیم، اگر دشمن برون را نابود نکنیم و مانع سلطه وی در ایجاد مفاسد و منع مصالح نشویم، «تحریک و فشار» وی به جلب مفاسد و دفع مصالح، سبب تسلیم دیگران و تغییرات اساسی می شود: یخرجونهم من النور الی الظلمات. از این رو قرآن فرموده است: «وقاتلوهم حتی لا تکون فتنه». روشن است که فتنه، سبب تزلزل در اراده داخلی فرد و افراد شده، زمینه سازش با دشمن و شکست است.
بررسی انواع «تغییر سرنوشت از سوی خویش
خداوند فرموده است که سرنوشت قومی را تغییر نمی دهد مگر این که خودشان دست به تغییر بزنند. دست به تغییر زدن خود آن قوم به دو گونه ممکن است: آ. تغییری که خودمان زمینه ساز انجام آن از سوی دشمن هستیم؛ ب. تغییری که دشمن زمینه ساز آن است. و هر کدام از این دو تغییر، معمولا در سه حوزه «خواست، خواسته، خواستن» بررسی می شود.
آ. تغییر ناشی از عدم «خواست، خواسته، خواستن» در برابر دشمن
خداوند فرموده است که دشمن ترا نابود می کند؛ اما نترس و بر من توکل کن و نابودی او را اراده کن (خواست). دقت کن که دشمن را درست بشناسی (خواسته). برای این کار، تجهیزات فراهم کن و اقدام به نابودی دشمن کن (خواستن).
اگر تو بخوابی، دشمن نسبت به تو نخواهد خُفت و ترا نابود می کند. اکنون کاملاً واضح است که اگر کسی نخواست از این ظرفیت دشمن شناسی و مقابله با دشمن استفاده کند، خودش ذلت و تغییر وضعیتش را انتخاب کرده است.
پس این که امام خامنه ای می گوید «دشمن دشمن»! به این دلیل است که ما با انتخاب خودمان، سرنوشت متفاوتی را برای خودمان انتخاب نکنیم. دشمن همواره در کمین است تا ضربه بزند و اگر غافل شدی، ضربه می خوری و این ضربه خوردن و تغییر سرنوشت هم به خاطر غفلت و عدم مقابله خود ما است.
ب. تغییر ناشی از تحمیل «خواست، خواسته و خواستن» دشمن به ما
به میزانی که انسان در به کار گیری درست «خواست»، «خواسته» و «خواستن» دچار ضعف شود و تغییر کند، دشمن هم بر وی مسلط می شود و وقتی که دشمن مسلط شد، فشار و تحریک نفس درون و فشار و تحریک نفس برون، عرصه را برای دینداری تنگ کرده، ابتدا خواستن، و سپس خواسته و در نهایت خواست انسان را تغییر می دهد. با این تغییرات شاکله و گوهر وجودی اش هم تغییر می کند. این تغییری که در هویت ما شکل گرفت، سبب تغییر سرنوشت از نور به ظلمات جاوید می شود.
به دلیل این که درون فرد/ جامعه، کاملا ایمانی نیست، هنوز نفس اماره در درون فرد/ جامعه تا اندازه ای امیری می کند. این شیطنت های درون فرد/ جامعه، وقتی با تحریک و مدد دشمن بیرونی (نسبت به فرد، طاغوت جامعه و نسبت به جامعه، طاغوت جهانی) همراه شود، سبب اختلالات می شود.
بیشتر مشکلات مملکت ما، که رهبری به خاطر آن، «دشمن دشمن» می کند، ناشی از همین اختلالات است. بخشی نیز به دلیل موانعی مثل تحریم است که دشمن مستقیماً إعمال می کند.
اگر اثر دشمن بیرونی (استکبار آمریکا، انگلیس، دشمنان اهل بیت (ع) و صهیونیزم) از بین برود، مشکلات داخلی؛ اولا به شدت تقیل پیدا می کند؛ و ثانیاً امکان مبارزه بنیانکن با نفس اماره (درون فرد) و نَفَس های اماره باقی مانده در درون جامعه فراهم می شود.
دو نکته پایانی
آ. این که «اراده گرایی» باطل است و «اراده نگری» درست است. یعنی اراده عامل تعیین کننده هست، اما علت تامه رسیدن به نتیجه نیست و علاوه بر آن به شناخت منافع و اقدام برای کسب منافع هم احتیاج است.
ب. نکته آخر این که همه طواغیت در یک چیز مشترکند، دشمنی با نور و حقانیت؛ زیرا نور، ماهیت آنان را رسوا می کند. پس جمهوری اسلامی ایران، حقیقتاً دشمن اصیل دارد؛ ولی آمریکا در بسیاری از حوزه ها دشمن بالفعلی ندارد. پس اگر ما بگوییم دشمن دشمن! درست گفته ایم ولی این مساله به همین میزان بر آمریکا صدق نمی کند.
[1]. عبدالله بن أبی یعفور قال: «قلت لأبی عبدالله (ع): انی أخالط الناس فیکثر عجبی من أقوام لا یتولَّونکم و یتولَّون فلاناً و فلاناً؛، لهم أمانة و صدق و وفاء؛ و أقوام یتولَّونکم لیست لهم تلک الأمانة و لا الوفاء و لا الصدق؛ قال: فاستوی ابوعبدالله جالسا فأقبل علی کالغضبان ثم قال: لا دین لمن دان اللَّه بولایة امام جائر لیس من اللَّه؛ و لا عتب علی من دان اللَّه بولایة امام عادل من اللَّه؛ قلت: لا دین لأولئک و لا عتب علی هؤلاء؟ قال: نعم لا دین لأولئک و لا عتب علی هؤلاء! ثم قال الا تسمع لقول اللَّه عز و جل "اللَّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ" یعنی من ظلمات الذنوب إلی نور التوبة و المغفرة، لولایتهم کلَّ امام عادل من اللَّه عز و جل؛ و قال: "وَ الَّذِینَ کفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ" إنما عنی بهذا أنهم کانوا علی نور الإسلام، فلمّا ان تولّوا کلّ إمام جائر لیس من اللَّه عزّ و جلّ، خرجوا بولایتهم من نور الإسلام إلی ظلمات الکفر؛ فأوجب اللَّه لهم النار مع الکفار؛ "فأولئک أصحاب النّار هم فیها خالدون». کلینی، محمد، اصول کافی، ج 1. ص 375.
* حجت الاسلام ابوالفضل امامی