خبرگزاري آريا- موفقيت هر کشور به سرمايه فکري وابسته است که آن نيز يک منبع پنهان بوده و بخش عمده اش نيروهاي انساني نخبه هستند. نخبه ي علمي کسي است که مي خواهد بيشتر از ديگران مطالعه کند، بيشتر از ديگران پژوهش کند و بيش از ديگران به آموخته هاي خود فکر کند. وقتي ما با همه ي افراد به يک شيوه تعامل مي کنيم، باعث سرکوب شدن استعدادهاي نوجوانان و جوانان نخبه مي شويم.
برگزاري هفتمين جشنواره فارابي طي روزهاي اخير در تهران بهانه اي شد تا شاهد برگزاري يک مناظره ي مجازي با موضوع بررسي دلايل فرار مغزها و ارائه ي راهکارهاي عملياتي باشيم. اين مناظره با حضور و مشارکت فعال دکتر عيسي کشاورز؛ مدير گروه فرهنگ و هنر دانشگاه جامع علمي کاربردي و مدرس دانشکده ي خبر، محمد صادق افراسيابي؛ مديرگروه علمي تخصصي روابط عمومي دانشکده خبر، دکتر سپيده فهيمي فر، دکتراي علم اطلاعات و دانششناسي، هانيه ناظري؛ مدرس دانشکده خبر، سيد جهانگير آقازاده؛ مدير رسانههاي آموزشي شبکه ملي فرهنگ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سجاد خسروانيان؛ خبرنگار و کارشناس روابط عمومي و امور رسانه، علي اصغر نوروززاده؛ کارشناس ارشد مديريت منابع انساني، فاطمه اصلانزاده؛ دانشجوي دکتراي سياستگذاري فرهنگي، رضا نامي؛ عضو گروه مشاوران ماهنامه مديريت ارتباطات و مريم مويدي؛ رئيس خانه مد و لباس ايران و کارشناس ارشد تجارت بين الملل انجام شد.
آنچه در پي ميآيد مشروح اين مناظره وايبري است.
محمد صادق افراسيابي: با توجه به اينکه موضوع بحث امشب فرار مغزها است دوست دارم قبل از شنيدن نظرات ساير اساتيد و عزيزان حاضر در بحث، يک توضيحي بدهم تا موضوع روشن تر شود. حقير شخصا در اين خصوص تجاربي دارم که شايد اطلاع از آن مفيد باشد. خاطره اي که در اين خصوص دارم به سال 1380 برميگردد.
سال هشتاد بود که براي کنکور ميخواستم آماده شوم اما احساس ميکردم کلاسهاي درس وقتم را تلف ميکند و آن چيزي را که دنبالش هستم از اين کلاسها به دست نمي آورم. به همين جهت به مدرسه شبانه رفتم تا به تنهايي و بدون کمک گرفتن از هر گونه معلمي درسها را بخوانم و بتوانم از وقتم بيشتر براي مطالعه استفاده کنم.
عليرغم سختي هاي فراواني که اين شيوه داشت و حتي باعث عدم همکاري معلمان قبلي و متاسفانه در برخي موارد تلاش ايشان براي تضعيف روحيه ي بنده به واسطه تماسهاي تلفني و تهديد آميزشان شد که تو در مدرسه شبانه نميتواني رتبه ي مناسبي به دست بياوري و با اين کار فقط به خودت ضربه خواهي زد و ساير مطالبي که شنيدم و اينجا قصد ندارم بحثها را باز کنم، به لطف خدا توانستم رتبه ي 1 دانشگاه آزاد در گروه علوم اجتماعي و رتبه ي 47 دانشگاه سراسري را در سال 1381 کسب کنم. در طول اين مدت با چند مساله ي عمده مواجه شدم که بيان آنها ميتواند در نحوه ي ادامه ي بحث موثر باشد. اولا سيستم و نظام آموزشي ما در کشور بر مبناي کشف و پرورش استعدادها نيست، بلکه نگاه مسئولين آموزشي اين است که همه بايد يک مسير واحد را طي کنند. در حاليکه اساسا شيوه ي تعامل آموزشي با نخبگان متفاوت است. نخبه ي علمي کسي است که ميخواهد بيشتر از ديگران مطالعه کند، بيشتر از ديگران پژوهش کند و بيش از ديگران به آموخته هاي خود فکر کند. وقتي ما همه ي افراد را با سطح متفاوتي از استعدادها در يک کلاس قرار مي دهيم و با يک شيوه با آنها تعامل مي کنيم، در عمل باعث سرکوب شدن استعدادهاي نوجوانان و جوانان نخبه ميشويم. واقعيت اين است که نخبگان در کشور ما عليرغم تمام تلاشها و دلسوزيهاي مسئولين، ناخواسته سرکوب مي شوند.
دليل آن هم اين است که شيوه ي تعامل با نخبگان بايد متفاوت با آن چيزي باشد که الان شاهد آن هستيم. براي پرورش نخبگان لازم است اين فرصت را در اختيار آنها قرار دهيم که خودشان انتخاب کنند که چه چيزي را بخوانند و چگونه مطالعه کنند که بهتر به نتيجه برسند. يکي از بزرگترين ظلمها در حق نخبه ي علمي اين است که برخي اوقات او را مجبور به حضور در کلاسهاي عمومي با سطحي متفاوت از استعدادها و با اساتيد تازه کار مي کنيم و نمي گذاريم آن طور که علاقه دارد علم بياموزد و توليد علم کند.
البته اين سطح از آزادي تنها در شرايطي منجر به پرورش استعدادهاي نخبگان مي شود که در کنار او يک استاد راهنما حضور داشته باشد و با مشاوره هاي خود بتواند نخبه را راهنمايي کند. مساله دوم در خصوص موضوع نخبگان و فرار مغزها اين است که حتي اگر جوانان و نوجوان نخبه از اين مسير جان سالم به در برند و داراي هوش اجتماعي بالايي باشند که بتوانند روحيه ي خود را عليرغم تمامي ناملايمات علمي و اجتماعي حفظ کنند، پس از پايان تحصيل مجددا با چالش جديدي مواجه هستند که هر جا مشغول شوند، خصوصا اگر اين اشتغال در يک محيط اجرايي باشد، مديران آنها معمولا اجازه ي تفکر و کار علمي را از آنها ميگيرند و انتظارشان از نخبه به عنوان يک کارمند معمولي اين است که فقط مجري سياستهاي ديکته شده ي از بالا به پايين باشد. من نمي گويم مديران بايد کارمند نخبگان باشند و اتفاقا بر عکس به تجارب مديريتي مديران مياني و عالي در سازمان ها اعتقاد دارم اما راه استفاده از نخبگان در سازمانهاي اداري اين است که هدف را براي او تبيين کنند و از او راهکار بخواهند و اجازه دهند نخبگان تصميم سازي کنند.
قطعا زماني که امکان تصميم سازي براي نخبگان فراهم شود، چيزي از اختيارات تصميم گيري مديران بالادستي کم نميشود و حتي بر عکس گزينه هاي روي ميز مديران تصميم گيرنده زياد مي شود و آنها مي توانند بهترين تصميمات را اخذ کنند. حالا در اين شرايط که عرض کردم به طور ناخواسته نخبگان در سه عرصه ي علم آموزي، توليد علم و مديريت اجرايي سرکوب مي شوند، شاهد هستيم که بيگانگان و کشورهاي غربي و شرقي نخبگان ما را دعوت مي کنند و بهترين حقوق ها، مزايا و اختيارات را براي ايشان فراهم مي کنند.
در اين شرايط است که جوان يا نوجوان نخبه بايد داراي يک غيرت ملي ويژه اي باشد که کشور را ترک نکند و البته کم نيستند نخبگاني که غيرت ايراني خود را حفظ کرده اند و در کشور مانده اند. اما سوال جدي تر اين است که ما چه برنامه ريزي براي استفاده از اين نخبگان غيرتمند داريم؟
رضا نامي: با بررسي رتبه بندي جهاني محيط کسب و کار و جايگاه ايران، از زاويه ي ديگري نيز ميتوان به اين موضوع پرداخت که چه عواملي در ترغيب جوانان و نخبگان به مهاجرت موثر بوده است؟ رتبه بندي مهاجرت ايرانيان به اين صورت است که جوانان و نوجوانان ايراني در ابتدا به آمريکا مهاجرت کرده اند، پس از آن کانادا رتبه دوم را دارد و در نهايت استراليا رتبه ي سوم را دارد. البته همان طور که آقاي افراسيابي اشاره کردند بسياري از جوانان غيور ما پس از مهاجرتهاي علمي به کشور بازميگردند تا از علم خود به نفع جامعه استفاده کنند و اينکه بيشترين مهاجرت به آمريکا بوده است به اين معني نيست که ايرانيان تمايل خاصي به آمريکا دارند بلکه پيشرفتهاي علمي آمريکا از يک سو و برنامه ريزي اين کشور براي جذب نخبگان ايراني باعث شده است تا جوانان و نوجوانان نخبه ما به اين کشور مهاجرت کنند.
فاطمه اصلان زاده: متاسفانه ايران به لحاظ مهاجرت نخبگان در ميان کشورهاي در حال توسعه يافته مقام نخست را دارد. البته اين آمار بر اساس گزارش صندوق بين المللي پول است.
علي اصغر نوروز زاده: در پاسخ به سوال آقاي افراسيابي و توضيحاتي که دوستان دادند، بحثي که من دوست دارم امروز درباره ي آن صحبت کنم، تجاري سازي علم به عنوان راهکاري براي بازگشت علم به کشور و جلوگيري از مهاجرت نخبگان است. در اين رابطه به اعتقاد بنده، راهکار جلوگيري از مهاجرت نخبگان، تجاري سازي علم است. واقعيت اين است که بودجه وزارت علوم در تمام سالهاي گذشته هيچگاه بيشتر نشده است و مسئولين فقط در ظاهر از دانشجويان نخبه حمايت کرده اند. من فکر مي کنم ما با اکتفا به اين بودجه توان حفظ نخبگان را نخواهيم داشت. بنابراين يکي از راهکارهايي که مي شود از مهاجرت نخبگان به خارج و وابستگي آنها به دانشگاه هاي بين المللي جلوگيري کرد، همين قيمت گذاري و فروش علم است.
افراسيابي: هر چند در کل با پاسخ آقاي نوروز زاده موافق هستم، اما شخصا از ادبيات ديگري براي تبيين اين موضوع استفاده مي کنم. اجازه دهيد مباحث آقاي نوروز زاده را در اين سوال خلاصه کنم که چرا دانشگاه غربي حاضر است هر هزينه اي براي جذب دانشجوي ايراني انجام دهد و نظام آموزش ايران هم حاضر است به راحتي دانشجوي ايراني را تقديم کشورهاي غربي کند؟ علت اين امر به اعتقاد بنده اين است که مسئولين اجرايي کشور به درستي با مفهوم سرمايه ي فکري آشنا نشده اند. ما با چيزي به نام سرمايه فکري آشنا نيستيم.
سرمايه ي فکري عبارت است از کل دارايي هاي ناملموس جمعي که مبتني بر دانش است و سازمان را براي عمل قادر مي سازد. ادوينسون و مالون سرمايه فکري را چنين تعريف کرده اند: «دانشي که مي تواند به ارزش تبديل شود». آنها براي توضيح سرمايه فکري از استعاره درخت که زندگي اش وابسته به ريشه است، و آن نيز در زير خاک پنهان است، استفاده مي کنند و مي گويند که موفقيت هر کشور به سرمايه فکري اش وابسته است که آن نيز يک منبع پنهان است و بخش عمده اي از آن نيروهاي انساني نخبه هستند. اگر همه ي ما به اين استعاره دقت کنيم بايد از خود بپرسيم مگر امکان دارد ريشه ي درخت را به راحتي و با قيمت کم به ديگران بفروشيم؟ آن چيزي که قابل خريد و فروش است، ميوه درخت است و نه ريشه ي آن. بنابراين مسئولين بايد تمام تلاش خود را انجام دهند که نخبگان را به عنوان سرمايه هاي فکري کشور حفظ کنند و اجازه ندهند که ريشه هاي علم و فناوري کشور به اين راحتي جذب ساير کشورهاي جهان شوند. همانگونه که درخت بدون ريشه فايده ي چنداني ندارد، کشور هم با از دست دادن سرمايه هاي فکري و نخبگان خود عملا نمي تواند کار چنداني پيش برد.
سپيده فهيمي فر: با توضيح شما موافقم اما به نظرم مفهوم فرار مغزها امروزه فراتر از خروج نخبگان علمي از مرزهاي کشور است.
الان گاهي علم را به صورت مجازي در قالب مصنوعات مختلف به کشورهاي ديگر و با نام آن ها منتشر مي کنند و اين يعني خروج سرمايه ي فکري و مهاجرت مجازي.
هانيه ناظري: با خانم دکتر فهيمي فر موافقم. اتفاقا آقاي افراسيابي هم موضوعي را مطرح فرمودند كه بسيار جالب بود. آنچه در مباحث اقتصادي و فرار مغزها سبب آسيب هاي فراوان است، از دست دادن سرمايه هاي فكري است كه به نظر من اين قضيه صرفا مربوط به خارج شدن نخبگان فکري از کشور نيست و حتي دايره ي آن فراتر از مهاجرتهاي مجازي است. ما پديده فرار مغزها را داخل ايران به شکل ديگري هم داريم. سرمايه هاي انساني با تغيير مديريت ها و عوض شدن مداوم تيم هاي مديريت منابع انساني از دست ميروند. توضيح آنکه دانش اطلاعاتي هر سازماني در ذهن نيروي انساني آن سازمان است و در زمان تغيير و جابجايي دولتها بعضا شاهد هستيم که با تغيير مديران، کارشناسان و نيروهاي انساني سازمانها و ادارات از بالا تا پايين عوض مي شوند و به اين شکل ما شاهد آسيب هاي جبران ناپذيري به مجموعه هاي سازماني و اداري هستيم. منشا همه ي اين بدبختي ها هم به نظر بنده درآمدهاي نفتي است. چون وابستگي کشور ما به درآمدهاي نفتي باعث شده است تا مديران ارزش نخبگان و سرمايه هاي فکري را درک نکنند و به راحتي آنها را خريد و فروش کنند. وقتي که هيچ اعتقادي به درآمدهاي غير نفتي وجود نداشته باشد، تصميمات اشتباه يک مدير به چشم نمي آيد و مردم به سادگي از کنار آن عبور مي کنند، چون عملا درآمدهاي نفتي باعث کمرنگ شدن هزينه هاي اشتباه مديران ميشود. اما اگر درآمدهاي نفتي نباشد سرمايه هاي فکري براي سازمان ارزش واقعي خود را پيدا مي کرد.
بنابراين در کشور ما درآمدهاي نفتي جاي سرمايه هاي فکري را پر کرده است و اين يکي از بدبختي هاي ما است.
سجاد خسروانيان: فرمايش شما درست است. امروز در دنيايي زندگي مي کنيم که کشورهاي برخوردار از نيروي جوان توانمند و دانشمند درعرصه هاي مختلف حرفي براي گفتن دارند و اکثر کشورهاي غربي به دنبال جذب نيروهاي جوان و توانمند هستند تا از اين طريق هم به اقتصاد کشور و هم به رشد علمي کشورشان اضافه کنند. در ايران به رغم وجود چنين سرمايه هاي ارزشمندي چشم انداز صحيحي در هدايت نخبگان و به تعبير خانم ناظري تلاش براي حفظ سرمايه هاي فکري ترسيم نشده است. نبود فضاي کار و فعال نبودن بخش خصوصي و فراهم نبودن زيرساخت هاي کافي براي توسعه کشور و اتکاي کشور به درآمدهاي نفتي و نبود تدابير و چشم انداز درست در هدايت نخبگان به سمت فعاليت هاي توسعه اي باعث دلسردي نخبگان مي شود که چاره اي جز مهاجرت و فرار از کشور ندارند.
اصلان زاده: طبق آماري که مسئولان وزارت علوم اعلام کرده اند عدد رسمي خروج نخبگان به 150هزار نفر در سال مي رسد که از جمله دلايل خروج نخبگان نيز بيکاري و عدم بهره بگيري از تخصص هاي کسب شده در دوران دانشگاه است. بنابراين به نظر مي رسد ايجاد پيوند بين علم و صنعت يا صنعت و دانشگاه يکي از راهکارهاي جلوگيري از فرار مغزها به شمار مي آيد. به عبارتي با تبديل علم به ثروت مي توان بسياري از مشکلات از جمله فرار نخبگان به خارج از کشور را حل کرد.
نامي: اين يعني اجراي قانون بهبود مستمر محيط کسب و کار.
خسروانيان:اجرا نشدن سياست هاي کلي اصل 44 که از سوي رهبر معظم انقلاب ابلاغ شد دليلي ديگر بر نبودن شرايط لازم براي حضور نخبگان در کشور است.
سيد جهانگيرآقازاده: من مايلم از زاويه اي متفاوت به پديده مهاجرت نخبگان نگاه بيندازم. اولا دلايل مهاجرت يا فرارهرچه باشد به هر حال طي سالهاي اخير اين اتفاق بصورت تصاعدي رخ داده و باعث خروج بسياري از نخبگان جوان از كشور شده است. يكي از بزرگترين آسيب هاي اين مهاجرت در كنار اتفاقات ديگري كه درسالهاي اخير رخ داده و آن عدم تمايل زوج هاي جوان به بچه دار شدن است، فقير شدن بانك ژن ايراني است. در تو ضيح بيشتر بايد گفت وقتي نخبگان و افراد سرآمد از چرخه توليد مثل خارج مي شوند به تدريج پس از چند نسل كمتر از هوش ايراني خبري خواهد بود. همين الان هم برخي معتقدند متوسط بهره هوشي كشور در حال كاهش و رسيدن به حدود ٨٥ است.
عيسي کشاورز: ضمن تشکر از تمامي دوستاني که در بحث مشارکت کردند در خصوص مباحث مطرح شده اولا صحبتهاي جناب آقاي آقازاده جاي تامل دارد و ثانيا در مورد آمار فرار مغزها و نخبگان من هم به عنوان شهروند احساس مي کنم که اين نرخ مهاجرتها جدي است و حتي شنيده ام که در فرار مغزها در سطح جهان اول هستم. بنابراين منکر فراز مغزها نيستم و به اعتبار تجربي آن را مي پذيرم اما يادآور ميشوم که آمار ها در اين خصوص به 4 شکل توليد مي شود:
1- آمار کشورهاي مهاجر پذير
2- آمار رسمي دولت ايران
3- آمار سازمانهاي بين المللي و ذيصلاح
4- آمار شفاهي و غير رسمي
هر 4 دسته از آمار موجود با هم تناقض جدي دارند که بايد دلايل اين تناقض ريشه يابي شود. گاهي اين آمار مغاير با منافع ملي ايران توسط دسته هاي اول و چهارم توليد ميشود تا کشورهاي غربي را ذيحق جلوه داده، اوضاع کشور ايران و ديگر کشورهاي دوست را نامناسب بيان کرده، با اين کار ديگران را تشويق به مهاجرت و کشورهاي غربي را به استفاده از سرمايه ي فکري کشورهاي در حال توسعه تشويق کرده و در نهايت مهاجرت نخبگان را در نزد افکار عمومي توجيه کند که اين افراد فضا و فرصت مناسب را براي ماندن در کشور خودشان نداشتند. دوستان بديهي است که کشورهاي غربي فقط به بهره بردن از منافع معدني و نفتي توجه ندارند بلکه براي اقتصاد دانش بنيان بايد سرمايه هاي فکري را شکار کنند. پس پرداختن به اين آمار تا حدود زيادي مخصوص اين کشورها است تا سرمايه هاي فکري کشورهايي چون ايران را به چنگ آورند و اين ربودن سرمايه هاي فکري ايران را خيرخواهانه و از روي ترحم جلوه دهند. بنابراين برخي آمارهاي فرار مغزها ساختگي و جعلي و در راستاي جنگ نرم است. آنچه مسلم است، آمار اين چهار مرجع اختلاف فاحشي را نشان مي دهد. اين بدان معنا نيست که من مهاجرت نخبگان و فرار مغزها را انکار مي کنم اما اشاره مي کنم لفظ فرار مغزها خودش ادبيات جنگ رواني است که ما نبايد به دام اين عبارتها بيفتيم. شايد پديده ي مهاجرت نخبگان بهتر ايفاي نقش مي کند.
مريم مويدي: هر چند با فرمايشات جناب آقاي دکتر کشاورز کاملا موافقم، اما با توجه به صحبت هاي اساتيد، به نظر ميرسد با بها ندادن به سرمايه هاي انساني و عدم توجه به بهره برداري لازم، زمينه را براي خروج سرمايه هاي انساني از کشور مساعدتر کرده ايم. زماني که شرايط ادامه تحصيل در بهترين رشته ها و داشتن بهترين کارها براي افراد مستعد فراهم است، آيا دليلي براي نرفتن ايجاد کرديم؟ همه از دلايل مهاجرت نخبگان و رد فرصت هاي استفاده از آنها در داخل کشور اطلاع داريم، اما در تاييد صحبتهاي دکتر کشاورز که علاوه بر حضور در دانشگاه جامع علمي کاربردي، قبلا مدير کل آموزش وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بودند و هم نخبگان علمي و هم نخبگان فرهنگي، هنري و رسانه اي را ميشناسند، بايد عدم وجود زير ساخت هاي لازم را در کنار برنامه ريزي و عمليات رواني کشورهاي غربي، دليل اصلي افزايش اين اوضاع بدانيم. به عنوان مثال در همين حوزه ي مد و لباس، ما مي توانيم از ظرفيتهاي نخبگان براي طراحي مد و لباس ايراني و سبک زندگي ايراني اسلامي استفاده کنيم، اما زماني که در استفاده از نخبگان اين حوزه تعلل مي کنيم، کشورهاي غربي با عملياتي رواني خود آنها را جذب کرده و وضعيت ما به همين صورت که الان شاهديم باقي مي ماند.
خسروانيان: در پاسخ به صحبتهاي خانم مويدي، بايد فرصت فکر کردن و آزمون خطا به نخبگان داده شود. نبايد شرايط کارهاي علمي و تحقيقاتي و فعاليت نخبگان يک شرايط امنيتي باشد. بايد نخبگان در کارهاي تحقيقات و انتخاب موضوع آزاد باشند و از نتيجه تحقيق نيز هراسي نداشته باشند و آزادانه و در کمال آرامش فعاليت هاي علمي خود را دنبال کنند. وقتي اين شرايط نباشد نخبگان به دنبال يافتن فضايي جديد براي دنبال کردن پروژه هاي تحقيقاتي مي گردند و در اين ميان کشورهاي توسعه يافته کاملا آماده جذب آن ها هستند و امتيازات ويژه اي را در اين زمينه در نظر مي گيرند. امروز در بسياري از مراکز اقتصادي، فرهنگي و تحقيقاتي غرب مي بينيم که بدنه مديريتي آن ايراني هستند، چرا که ما زيرساخت را براي مشارکت آنان در توسعه ايران فراهم نکرده ايم. ﺩﺭ ﻫﻤﻪ جاي ﺩﻧﯿﺎ ﻋﻠﺖ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﻐﺰﻫﺎ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺯﯾﺮﺳﺎﺧﺖ ﻫﺎﯼ ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺗﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﺳﺎﺯﯼ ﺯﯾﺮﺳﺎﺧﺖ ﻫﺎ ﺭﺷﺪﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﯾﻢ.
کشاورز: راهکارهاي دوستان بايد با علل و انگيزه مهاجرت تطابق داشته باشد. در يک دوره اي به خاطر انقلاب فرهنگي برخي مسائل دنبال شد، در مرحله بعد جنگ تحميلي، در دوره بعد سد کنکور، در دوره اي بحث هاي سياسي و اجتماعي نخبگان باعث مهاجرت شد. در دوره اي بيکاري و فضاي کسب و کار اين افراد باعث چنين شرايطي شد. بنابراين هر دوره اي ساز و کارهاي خودش را داشته و بايد دقيقتر بحث کرد. اما به طور کلي چند راهکار به ذهن من مي رسد:
1- راهکارهاي علمي و پژوهشي شامل باز نگري کل فرايندهاي حمايتي، سياسگزاري و نظارتي
2- راهکارهاي اقتصادي، معيشتي و فضاي کسب و کار و بهره وري
3- راهکارهاي فرهنگي اجتماعي و محيطي
4- راهکارهاي سياسي مديريتي و استفاده از نخبگان در چرخه مديريتي
اگر نظرات دوستان ذيل اين دسته بندي، طبقه بندي شود، مي تواند به استفاده بهتر از مباحث کمک کند. ايرانيان نخبه در هر جاي اين کره خاکي ايراني هستند و همواره اين آب و خاک را به خاطر دارند و تعلق خاطر به ايران جزو لاينفک وجود آنهاست. به ايرانيان استراليا در تشويق تيم ملي فوتبال توجه کنيد. ايراني هر جاي جهان باشد، ايراني است و با ماست و به اين کشور عشق مي ورزد. انشاء الله با تبادلات فرهنگي و علمي و به مدد تکنولوژي اين همکاري ها مرزهاي جغرافيايي را حذف مي کند و در عصر جهان وطني، ما ايرانيان بيش از گذشته به بشريت خدمت خواهيم کرد. ضمنا توجه داشته باشيم که مهاجرت و جهانگردي و کسب علم در ذائقه ي فرهنگي و تاريخي ايرانيان همواره وجود داشته و دارد و برخي از اين مهاجرتها الزاما به دليل ناراحتي ايرانيان از شرايط فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي کشور نيست. بنابراين مجددا پيشنهاد مي کنم در بحثها عبارت مهاجرت نخبگان را جايگزين عبارت فرار مغزها کنيم.
فهيمي فر: همه ي مسائلي که گفته شد بسيار راهگشا بود اما به عنوان يک راهکار کلان به نظرم تا زماني که فرد نخبه احساس نکند در جامعه از دانشش بهره گرفته مي شود و نتايج اين بهره گيري را به صورت ملموس و عيني احساس نکند، ممکن است به مهاجرت فکر کند. مشکلات معشيتي نخبگان تا زماني که برطرف نشود، دغدغه هاي آنها تا زماني که کمتر نشود، فرصت هاي شغلي با کسب درآمد کافي به اندازه تلاش فرد نخبه اگر فراهم نشود، بي شک شاهد از دست رفتن برخي سرمايه هاي فکري خود خواهيم بود. فرد نخبه بيش از هر چيز نيازمند ديده شدن، توجه و احساس مفيد بودن در کشور است.
افراسيابي: با نظر خانم دکتر فهيمي فر موافقم. در سال 1385 يک گروه مطالعاتي از ميان دانشجويان و اساتيد رشته هاي ارتباطات، فناوري اطلاعات و رسانه در خصوص تلويزيون تعاملي تشکيل شد و در اين ميان از پرفسور سپيده چکاوه عضو انجمن توسعه و سرمايه گذارى آلمان براي مشارکت در بحثهاي اين گروه دعوت شد. زماني که پرفسور چکاوه وارد اين پروژه ي مطالعاتي شد ضمن طرح مباحث علمي خود، رفته رفته با اعضاي گروه آشنا شد و پس از آنکه از رتبه ي حقير در دانشگاه و کسب عنوان پژوهشگر برتر در سالهاي قبلتر مطلع شد، با انجمن مذکور مذاکره اي ترتيب داد تا بتوانم با حمايت مالي اين انجمن در يکي از مراکز تحقيقات آلمان تحصيلات خود را ادامه دهم و هزينه اي را هم دريافت کنم. اين پيشنهاد در آن زمان بسيار وسوسه برانگيز بود، اما تنها چيزي که باعث شد در ايران بمانم تعصب و غيرت اسلامي ايراني بود که احساس ميکردم بايد بمانم تا در کشور منشاء اثر باشم.
من فکر مي کنم همان طور که دکتر کشاورز اشاره کردند، درست است که مشکلات زيادي در ارتباط با نخبگان داريم و بايد از مسئولين بخواهيم نسبت به حل مشکلات اقدام کنند، اما از سوي ديگر بايد با نخبگان هم وارد گفت و گو شويم و براي آنها توضيح دهيم که کشور ما يک تمدن نو ظهور در ارتباط با فرهنگ اسلامي ايراني است و اگر با ديدن شرايط سخت بخواهند کشور را رها کنند، پس چه کسي بايد تمدن اسلامي ايراني را زنده و سرپا نگه دارد؟ اين وظيفه تک تک ما است که بمانيم و عليرغم همه ي سختي ها و نگاه هاي سياسي و جناحي به نخبگان تمام تلاش خود را براي حل مشکلات جامعه به کار بريم. طبيعتا مقاومت هزينه هايي هم دارد و انسان بدون سختي کشيدن نميتواند پيشرفت مادي و معنوي کند. هر چند مجددا تاکيد مي کنم صحبتهاي بنده نافي مسئوليتهاي مديران اجرايي و افراد داراي منصب و مقام در دولت نيست. مسئولين اجرايي هم بايد بدانند افراد نخبه، بسيار باهوش هستند و متوجه عملکرد آنها مي شوند.
برخورد سياسي با نخبگان، استفاده هاي شعاري و سياسي از نخبگان، سرکوب ايده هاي نو، انتقاد ناپذيري برخي مسئولان، عدم گفت و گو با نخبگان، پذيرش نخبگان در شعار و طرد آنها در عمل، فراهم نکردن تسهيلات مربوط به پرورش استعدادهاي نخبگان، بي توجهي به اکرام نخبگان و حتي گاهي تحقير آنها به بهانه ي نداشتن تجربه هاي اجرايي و هزاران موضوع ديگر مسايلي هستند که به نظر ميرسد منشاء به بار آمدن خسارتهاي بي شماري در از دست دادن سرمايه هاي فکري جامعه است و تنها با يک عزم ملي و مديريت جهادي قابل حل است.
ناگفته نماند من فکر مي کنم اگر رهنمودهاي مقام معظم رهبري و توصيه هاي ايشان به مسئولين اجرايي در خصوص نخبگان جدي گرفته شود بسياري از مشکلات حل خواهد شد.