جام جم
«حماسه جاويد» عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدي فضائلي است كه در آن ميخوانيد:
مروري
بر صفحات تاريخ نشان ميدهد جنايت و كشتارهاي فجيع انساني در طول تاريخ كم
نبودهاند. جناياتي كه بيان آنها مو را بر تن انسان سيخ ميكند.
از
جنايت مغول در نقاط مختلف خصوصاً خراسان گرفته تا كشتار سرخپوستان آمريكا
توسط مهاجران اروپايي و از تلفات جنگهاي جهاني و حمله اتمي به هيروشيما
گرفته تا كشتار در عراق و افغانستان توسط اشغالگران. اما بسياري از آنها در
لابهلاي تاريخ دفن شدهاند و آنها هم كه گاه بيان ميشوند يا براي زنده
نگهداشتنشان موزهاي ساخته شده، هيچكدام جريانساز و تحولآفرين نيستند.
حتي كشتارهاي گسترده در همين زمانهاي نزديك خيلي سريع به فراموشي سپرده
شده است.
پس راز زنده ماندن عاشورا و قيام حسين بن علي(ع) كه يك
نيمروز بيشتر بهطول نينجاميد چيست؟ و چرا اين حماسه پس از 14 قرن همچنان
تحولآفرين و انسانساز است؟
اين راز ابعاد مختلف دارد كه اين نوشتار به بعضي آنها ميپردازد.
حادثه
عاشورا يك انتخاب آگاهانه و از روي بصيرت بوده است. همه كساني كه در اين
واقعه شركت كردند از سرانجام خود آگاهي داشتند و بهصورت اتفاقي و از سر
غفلت آنجا نيامده بودند. حضرت اباعبدالله(ع) در مقاطع مختلف و به اشكال
گوناگون حتي شب عاشورا فرصت فراهم آوردند تا هر كس ميخواهد از ايشان جدا
شود و به نقطهاي امن برود، كه البته عدهاي هم چنين كردند، ولي آنها كه
ماندند براي هميشه ماندگار شدند.
ويژگي مهم ديگر حادثه عاشورا، تلفيق شگفتانگيز و شورآفرين مظلوميت با عزت و اقتدار است.
جمعيتي
اندك با ابزارآلات محدود جنگي، در محاصره آب و عطش، اما از هيچكدام
ذرهاي سستي، ترس و پشيماني از اين حضور نه ديده شد و نه شنيده.
در
حالات سالار شهيدان آمده است كه هر چه به ظهر عاشورا نزديكتر ميشدند
چهره ايشان برافروختهتر ميشد و آخرين اذكار ايشان خطاب به پروردگار اظهار
رضايت و تسليم در برابر خواست الهي بوده است. در مورد حضرت زينب(س) نيز
اين جمله قطعي است كه بعد از حادثه عاشورا در برابر طعن يزيد فرمود: «ما
رأيت الا جميلا». و شعار عاشورائيان در روز كربلا «هيهات من الذله» بود. از
ديگر خصوصيات حادثه عاشورا تركيب جمعيتي حاضر در آن واقعه است. از طفل 6
ماهه تا پيرمرد 90 ساله و از دختر 3 ساله تا جوانان و زنان ميانسال. از
غلام سياه تا صاحبان مقام و ثروت و از مسيحي تا مسلمان. اين جمعيت به ظاهر
ناهمگن و نامتجانس در عين حال پيوندي عميق و ناگسستني با يكديگر داشتند؛
پيوندي كه آنها را تا آخرين لحظه در اوج عزت و احترام گرد هم جمع كرده بود.
آنها كه شهيد ميشدند تا آخرين نفس به ياد بازماندگان بودند و
بازماندگان در آرزوي پيوستن به شهدا. نقطه كانوني و محور پيوند اين جمع كسي
نبود جز حسين بن علي(ع).
كيهان
«با امام حسين عليه السلام در صحنه تحولات آفريقا» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن ميخوانيد:
«هيچ
شهيدي در سراسر زمين مانند حسين عليه السلام نيست كه احساسات و قلبها را
قبضه كند و نسلها را به غيرت و فداكاري بكشاند. چه بسيار كساني كه اگر
هزار سال هم ميزيستند، امكان نداشت بتوانند عقيده و پيامشان را گسترش دهند
ولي حسين عليه السلام عقيده و پيامش را با شهادتش به كرسي نشاند. هيچ
خطابهاي نتوانست قلبها را به سوي خود سوق دهد و ميليونها نفر را به سوي
اعمال بزرگ بكشاند مگر خطبه آخر حسين عليه السلام كه با خون خود آن را امضا
كرد و براي هميشه موجب حركت و تحول مردم در خط طولاني تاريخ گرديد. »
اين
بخشي از سخنان روحاني برجسته مصري سيد قطب است و به خوبي جايگاه اهل بيت و
بخصوص حضرت ابي عبدالله الحسين عليه السلام را در ميان مصريان و پيروان
مذهب شافعي نشان ميدهد. سيدقطب اين جملات را براي خوشامد عدهاي نگفت بلكه
خود نيز بر منهاج امام حسين بود و در اين راه به شهادت رسيد. به غير از
شهيد قطب ميتوان هزاران انديشمند شافعي، مالكي و حنفي ديگر را در شمال
آفريقا- كشورهاي مغرب، الجزاير، تونس، ليبي، مصر و... - نشان داد كه درباره
ائمه بزرگوار شيعه همان اعتقادات و علاقهاي را ابراز كردهاند كه شيعيان
ابراز نمودهاند و ميتوان گفت ابي عبدالله همان تأثيري را بر اهل سنت
گذاشته كه بر شيعه گذاشته و به همان ميزان كه در ادبيات مذهبي شيعه ميتوان
تأثير كربلا و عاشورا را مشاهده نمود در ادبيات مذهبي اهل سنت هم قابل
مشاهده است. حرمت امام حسين و دفاع جانانه از حريم او به همان ميزان كه
شيعيان را برانگيخته، سنيان را نيز برانگيخته است. همين يك ماه پيش يك گروه
جاهل وهابي در مصر از تخريب نمادهاي متعلق به ائمه- تحت عنوان مبارزه با
بت پرستي!- سخن گفت و بطور خاص به تخريب «مشهد رأس الحسين» كه يكي از اصلي
ترين زيارتگاههاي مسلمانان مصر است، اشاره كرد. بلافاصله پس از آن مصر به
جوش آمد.
مفتي بزرگ الازهر مصر «دكتر علي جمعه» از يك سو با
تندترين عبارات گوينده آن سخن را مورد سرزنش قرار داد و گفت: «خفه شو اي بي
شرم خبيث، خداوند دستها و پاهاي تو را قطع كند» و از سوي ديگر به آنان
هشدار داد و گفت: «دست جسارت كنندگان به ضريح مقدس امام حسين(ع) را قطع
ميكنيم. » مردم مصر نيز بلافاصله به خيابانها ريختند و فرداي آن روز حدود
يك ميليون نفر در ميدان امام حسين قاهره اجتماع كردند. اين واكنش فوري و
شديد گروه سلفي وابسته به عربستان را به عقب نشيني و عذرخواهي واداشت.
در
مراكش، ليبي، تونس، الجزاير، فلسطين، اردن و... هم حكايت همين است در همه
اين كشورها ولادت امام حسين در روز سوم شعبان و شهادت آن حضرت در روز
عاشورا را با برگزاري تجمعات ميليوني ياد مينمايند. براساس اسناد تاريخي
حداقل از دوره حكومت معزالدوله ديلمي در مصر- سال 252 هـ- روز عاشورا در
مصر تعطيل بوده و مردم به عزاداري ميپرداختند.
در عراق نيز از
همان آغاز واقعه عاشورا و بخصوص از نيمه دوم قرن سوم در دوره حكومت آل بويه
و در سوريه از آغاز حكومت حمدانيان در قرن چهارم مراسم روز عاشورا برگزار
ميشده است. در مغرب (مراكش) از اواسط قرن دوم هجري به مدت 150 سال حكومت
به دست سادات فاطمي- از نسل زيدبن علي بن الحسين عليه السلام- ميافتد و پس
از آن حرمت امام حسين و تعظيم عاشورا بزرگ داشته شده و هم اكنون نيز در
تقويم رسمي، عاشورا تعطيل است و مردم به عزاداري ميپردازند هر چند از قرون
پنجم تا نهم قمري مردم مراكش به مرور از مذهب زيديه به سوي مذهب شافعي
گرويدهاند ولي هنوز سادات در اين كشور از اهميت فوق العادهاي برخوردارند و
رساندن نسب خود به پيامبر و ائمه شيعه يكي از مهمترين عوامل منزلتي در اين
كشور ميباشد. در ليبي ساليان زيادي تشيع حاكم بوده است.
سلسله
فاطمي در مصر ريشهاي ليبيايي دارد و بعد هم به همه شمال آفريقا گسترده شده
است. ليبياييها مالكي مذهبند و در خصوص شيعه و اهل بيت خود را اولين
شيعيان ميدانند و هركس ميخواهد به مقام و موقعيتي برسد به اهل بيت ابراز
عشق ميكند و اين به خوبي نشان ميدهد كه در بستر اجتماعي ليبي، اهل بيت و
بخصوص امام حسين-عليه السلام- داراي چه مرتبه و موقعيتي است.
در يك
بررسي از بستر اجتماعي شمال آفريقا به اين نتيجه ميرسيم كه در همه اين
كشورها نوعي نگاه مذهبي وجود دارد كه اين نگاه اين منطقه را با بسياري از
مناطق ديگر اسلامي متمايز كرده است. در همه اين كشورها عرفان و خلق و خوي
لطيف عارفانه بسيار گسترده و به هويت اصلي جمعيتها در اين كشورها تبديل
شده است.
خراسان
«اينها قبلا دسته جمعي قهر کرده بودند» عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم محمد سعيد احديان است كه در آن ميخوانيد:
مقايسه
اقدام برخي دانشجويان در ورود به سفارت انگليس و تسخير سفارت آمريکا که
بعدا به دليل به دست آمدن صدها سند، لانه جاسوسي نام گرفت، نميتواند
توجيهي بردرست بودن اين اقدام باشد چرا که به طور خلاصه اولا جمهوري اسلامي
مقتدر با نظامي تثبيت شده در سال 90 با جمهوري اسلامي دوران گذار و با
وجود دولت ليبرال در سال 58 شرايطي کاملا متفاوت دارد ثانيا نه تنها انگليس
بلکه حتي آمريکاي امروز آن ابرقدرت به ظاهر پرهيبت ديروز که بايد هيمنه اش
شکسته شود تا انقلاب دوم لقب گيرد، نيست ثالثا با توجه به پافشاري 32 ساله
براستکبارستيزي و حتي قدمي عقب ننشستن و کوچکترين باجي ندادن، نيازي به
اقدام غيرقابل پذيرش براي عرف و قانون وجود ندارد.
هنوز ميتوان
درباب نادرست بودن اقدام به ورود برخي دانشجويان به سفارت انگليس نکاتي را
مطرح و در تقبيح اين رفتارسخن گفت اما به نظر ميرسد اکنون که اين اشتباه
صورت گرفته آنچه مهمتر است توجه به چند نکته مهم است:
قصور جدي پليس
همانطور
که اشاره شد بي ترديد دانشجوياني که بنابرگزارش شاهدان عيني و مطمئن،
باديدن سفارت خانه خالي احساسي شدند و با حس مشابه سازي با تسخيرلانه
جاسوسي آمريکا قفلهايي را که خودشان دقايقي قبل بردرها زده بودند شکستند و
وارد سفارت انگليس شدند اشتباه کردند اما واقعيت اين است آنچه انگليسيها
با مکاري و فرصت طلبي در نظام بين الملل تبليغ ميکنند نه ورود خودجوش
دانشجويان بلکه اتهام عدم جلوگيري عمدي ازاين اقدام توسط نظام است و اصولا
اين که عدهاي به سفارتخانهاي تعرض کنند امري بي نظير نيست آنچه تعهدآور
است وظيفه مسئولان انتظامي براي جلوگيري از اين تعرض است بعنوان مثال ما
معتقديم انگليس در تعرض به سفارت ايران در انگليس و شهادت دو نفر از
هموطنان مان هم هنگام تعرض و هم بعد از آن از متعرضين حمايت کردهاند
بعبارت روشن تر درست است که ما از تعدادي دانشجو انتظار داشتيم که همانند
اکثر دانشجويان بصيرت ميداشتند و فقط به تجمع در مقابل سفارت انگليس بسنده
ميکردند اما بايد تصريح کنيم که نميتوان براساس انتظار از عدهاي
دانشجوي آرمانخواه که تحت تاثير "جسارت"هاي بي شرمانه انگليسيها و کوتاه
آمدنهاي مکرر برخي مسئولين به خشم آمدهاند مطمئن بود که اين قبيل اتفاقات
صورت نگيرد به نظر ميرسد اين پليس است که وظيفه اجراي قانون و سياستهاي
نظام را به عهده دارد اينکه پليس به دليل بي تدبيري اجازه ورود به سفارت را
بدهد و بعد با برخورد شديد آنها را بيرون کند، نتوانسته است بهانه را از
دست فرصت طلبيهاي دشمن بگيرد سهل انگاري و اهمال پليس با کم گذاشتن نيرو
براي مراقبت به گونهاي بود که اگر شاهدان عيني به صورت مستقيم، جزئيات
اتفاقات صورت گرفته در داخل سفارت را براي ما روايت نميکردند (مانند قفل
زدن به در و بعد شکستن آن، بحث و مجادله در داخل سفارت براي ماندن يا ترک
کردن و.... ) شايد حتي ماهم در مخالفت نظام نسبت به اين اقدام دچار ترديد
ميشديم. خلاصه آنکه به نظر ميرسد مهم تر از اين که از معترضان بخواهيم
خشم انقلابي خود را با بصيرت همراه کنند، بايد از پليس مطالبه کنيم که چرا
وظيفه خود را به درستي عمل نکرده است.
خود انتقادي مفيد است اما نه در جهت کمک به دشمن
انتقاد
از حوادث سفارت انگليس( بخش ورود به سفارت) را همانند ديگر فضاها نه تنها
مذموم نميدانيم بلکه براين باوريم که اتفاقا نشان دهنده اين امر است که
جوسازي انگليسيها عليه جمهوري اسلامي ايران مکارانه است روشن ميکند که
نظام موافق با اين اتفاقات نبوده است اما مخصوصا در اين مورد خاص نبايد
فراموش کنيم که دشمن به دقت دنبال رصد مواضع ما است لذا نقادي ما نبايد به
گونهاي باشد که اصل موضع يکپارچه مان عليه انگليس بدسابقهاي که در آخرين
اقدام خود بانک مرکزي ما را تحريم کرده است زيرسوال برود ثانيا نه تنها
بايد اصل خروش دانشجويان مورد مدح و تقدير قرار گيرد بلکه حتي از پليس و
تعدادي دانشجو که دچار خطا شدهاند نيز در برابر دشمن حمايت شود همانگونه
که اگر عضوي از يک خانواده دربرابرفرد "بدخواه" و "بدسابقه" که دشمني
ديرينه با آن خانواده دارد، خطايي را مرتکب شود بايد مورد تذکر جدي قرار
گيرد تا آن خطا ديگر تکرار نشود اما فرد خطاکار دربرابر اين بدخواه که به
دنبال سوء استفاده براي تخريب کل خانواده است مورد حمايت قرار ميگيرد.
در
مجموع بايد مراقب بود نگاه نقادانه ما چه از سر دلسوزي و چه به دليل
مصلحتهاي سياسي درعين صراحت و صداقت نبايد در جهت کمک به اهداف دشمن مورد
سوءاستفاده قرار گيرد.
جمهوري اسلامي
«آمريكا، خروج اجباري از عراق» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:
همزمان
با برگزاري مراسم اعلام خروج نظاميان آمريكايي از عراق، يك فرمانده نظامي
آمريكا، به خروج از روي اجبار نظاميان اين كشور از عراق اعتراف كرد. اين
فرمانده نظامي گفت: مردم عراق و نوع برخوردهاي آنان موجب شد تا آمريكا
وادار به عقب نشيني از اين كشور شود. اين فرمانده آمريكايي در عين حال مردم
عراق را به بيوفايي و قدرناشناسي متهم و به همين خاطر از عراقيها انتقاد
كرد.
اظهارات اين مقام آمريكايي صريحترين اعتراف به شكست هدفهاي
آمريكا در عراق ميباشد و در عين حال اين نكته را در بردارد كه
آمريكاييها قصد حضور طولاني مدت در اين كشور داشتهاند كه شرايط موجود،
اين امكان را از آمريكا سلب كرده است.
ارتش آمريكا روز جمعه كنترل
پايگاه نظامي "ويكتوري" در نزديكي بغداد، را كه اصليترين پايگاه نظامي
آمريكا در عراق به حساب ميآمد، را به نيروهاي عراقي واگذار كرد. سخنگوي
نيروهاي نظامي آمريكا در عراق درباره تحويل اين پايگاه به اين جمله بسنده
كرد كه "ما فقط يك برگه كاغذ را امضاء كرده و به عراقيها داديم و هيچ
مراسمي برگزار نشد"، كه اين نوع اعلام خبر، بيانگر اوج اكراه و نارضايتي
آمريكاييها از تحويل اين پايگاه است. در پايگاه نظامي ويكتوري در نزديكي
بغداد بيش از 100 هزار نظامي مستقر بودند.
در همين چارچوب، سخنگوي
ارتش آمريكا حضور مربيان آمريكايي عراق را نيز رد كرد و افزود: آمريكا بدون
مصونيت قضايي (كاپيتولاسيون) حاضر به ابقاي نيروهاي خود در هيچ كشوري نيست
و به دليل مخالفت مقامات عراقي با اين مسئله، حضور مربيان در عراق منتفي
است.
مطابق پيمان امنيتي بغداد - واشنگتن، آمريكا بايد تا پايان
سال جاري ميلادي يعني كمتر از يك ماه ديگر كليه نيروهايش را از عراق خارج
سازد. دولت آمريكا از ماهها قبل، تحركات زيادي را آغاز كرد تا زمينه ادامه
حضور بخش اعظمي از نيروهايش در خاك عراق را فراهم سازد ولي به دليل عدم
پاسخگويي مساعد دولت عراق، به خصوص در قضيه اعطاي مصونيت قضايي، اين
تلاشها ناكام ماند.
مجبور شدن آمريكا به خروج از عراق، آنهم بدون
دستيابي به دستاوردي قابل ذكر، شكست بزرگي براي واشنگتن محسوب ميشود.
اساساً آمريكا به عراق نيامده بود كه به اين شكل خارج شود.
واشنگتن
9 سال قبل كه به عراق لشكركشي كرد اهداف ميان مدت و بلند مدت براي خود فرض
كرده بود. بخشي از اين هدفها كه محافل غربي نيز آنها را مورد تاكيد قرار
دادند عبارت بودند از تسلط بر منابع ثروتهاي عراق، تشكيل دولتي دست
نشانده و مطيع ديكتههاي واشنگتن و ايجاد پايگاههاي نظامي دائمي در اين
كشور.
در يك ارزيابي اجمالي به روشني مشخص ميشود كه هيچ يك از اين
هدفها محقق نشده است. در عراق، برخلاف تصور و ارزيابيهاي نخستين
سياستگذاران آمريكايي، دولتي بر سر كار آمده است كه هر چند مجبور است فعلاً
به همكاري با آمريكا تن دهد ولي واضح است كه ماهيت اساسي اين دولت با
خواستههاي واشنگتن و سياستهاي مداخلهجويانه غرب در تضاد است.
دولت
عراق حتي اگر بخواهد هم نميتواند تابع سياستها و سرسپرده قدرتهاي
استعمارگر باشد چرا كه جامعه عراق و به خصوص رهبريت مذهبي آن چنين مجوزي را
نميدهد. دولتمردان عراقي به خوبي واقف هستند كه هرگونه تسليم شدن و
امتيازدهي به قدرتهاي استعمارگر، آغاز روند سقوط آنان خواهد بود.
آمريكاييها
در طول 9 سال حضور تحميلي خود در عراق مكرراً با اين واقعيت مواجه شدند.
آنها در اين 9 سال، هرگاه خواستند درصدد پياده كردن توطئههاي شوم تثبيت
سلطهگري خود بر اين كشور و بر مقدرات مردم عراق برآيند با سد مستحكم
مخالفت مردم عراق و روحانيت و مرجعيت مواجه شدند و اين روند، همچنان ادامه
يافت تا به شرايط كنوني منجر شد كه واشنگتن را مجبور ساخته است دست از پا
درازتر به عقب نشيني از عراق تن دهد.
رسالت
«انگليسِ آينده خطرناكتر از بريتانياي گذشته» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دكتر حشمتالله فلاحت پيشه است كه در آن ميخوانيد:
بهار
امسال در اجلاس جهاني بين المجالس "پاناما" هيئت ايراني كه با تصويب ماده
اضطراري اصلي خود در اجلاس با عنوان دفاع از حركتهاي آزاديخواهي خاورميانه
و شمال آفريقا به دستاوردي بيسابقه دست يافته بود، پيام هيئت انگليسي را
دريافت كرد كه رئيس آن هيئت خواستار ملاقات و مذاكره با طرف ايراني خود شده
بود. برخي از دوستان هيئت ايراني خواستار عدم مذاكره بودند و استدلال آنها
اين بود كه آقاي "مايك گيبس" كه نماينده وديپلماتي كهنهكار است ميخواهد
همان ادعاهاي گذشته را در ملاقاتي جنجالي مطرح كرده و از آن بهرهبرداري
نمايد.
با اين استدلال كه شواهد و مصاديق حق خواهي ما از
انگليسيها بيشتر است، مذاكره را پذيرفتم و بلافاصله پس از معرفي نمايندگان
و هيئت همراه آقاي گيبس را با اين سئوال غافلگير كردم كه: "در عجبم كه چرا
دولت انگليس سفير خود در تهران را جهت محاكمه به لندن فرا نخواند. چون او
به جاي آنكه طبق كنوانسيونهاي بينالمللي و مقتضيات روابط دو جانبه، سفير
دوستي باشد، دشمني ايجاد كرد و ايرانيها را به ياد تاريخ خصومتهاي
بريتانيا در كشورشان انداخت و... " در اين ديدار به حدي مطالبات بر حق مردم
ايران و ناجوانمرديهاي انگليسيها از استعمار تا 28 مرداد، انقلاب، جنگ و
تحريم و مداخله را مطرح كرديم كه طرف انگليسي با گفتن اين نكته كه اميدوار
است در زمان ديگري فضا براي مذاكره فراهم آيد، ملاقات را پايان داد.
در
طول يك سالي كه موضوع قطع يا كاهش رابطه با لندن در مجلس شوراي اسلامي
مطرح شده، بنده ازجمله كساني بودهام كه خواستار برخورد توام با دقت و
مصلحت با اين موضوع بودهام چون اعتقادم بر اين است كه براساس آن تجربه
تاريخي و بويژه با توجه به عملكرد سه سال اخير، عملا دست و پاي انگليسيها
در حوزههاي حضور و نفوذ سياسي، اقتصادي و فرهنگي در ايران بسته شده و آنها
همواره به دنبال فرصتي بودند كه همچون خروجهاي گذشته خود از ايران قطع
رابطه پر هزينهاي را به كشورمان تحميل كنند. هدف نزديك انگليسيها باز
كردن پرونده تازهاي عليه جمهوري اسلامي ايران، ذيل ماده 41 فصل هفتم منشور
ملل متحد است.
اين ماده كه قطعنامههاي تحريمي ذيل آن صادر
ميشود، داراي بندهاي پانزدهگانهاي است كه يكي از بندهاي آن تحريم
ديپلماتيك است. انگليسيها حتي زماني كه احساس كردند در رابطه ديپلماتيك با
ايران محدود شدهاند و عملا سطح روابط آنها با ايران در حد سفارت نيست،
باز هم بر حفظ "سفير" خود تاكيد كردند و روابط را به سطح "كاردار" يعني سطح
مورد علاقه ايرانيها كاهش ندادند. در واقع آنها مترصد فرصتي بودند كه
ديگران را نيز با خود همراه كنند و به عبارتي هم براي ايران بحرانسازي
تازهاي را شروع كنند و هم دوستان اروپايي و حتي اعضاي شوراي امنيت سازمان
ملل متحد را وارد بازي تازهاي نمايند كه در عمل به ضرر آنها تمام ميشود.
در گذشته هم همين سياست در دستور كار آنها قرار داشت. آنها هنگامي
كه ميبايست از نفت ايران چشمپوشي ميكردند، كودتايي را به ملت ايران
تحميل كردند و زماني كه قرار بود جاي خود را در منطقه به استعمار تازهاي
به اسم ايالات متحده آمريكا بدهند، بحرين را از ايران جدا كردند و حداقل در
58 نقطه مرزي و ارضي منطقه تخم نفاق و درگيري و اختلاف را بر جاي گذاشتند.
به هر حال براي انگليسيها دل كندن از ايران و خليجفارس همواره
ناراحتكننده بوده است. موجوديت و عنوان صندوق ذخيره در دنياي امروز، در
هنگام غارت ثروتهاي نفتي ايرانيان شكل گرفت.
انگليسيها اولين
تاراجكنندگان نفت خاورميانه بودند كه نفت ايران را برداشت ميكردند و كمتر
از ده درصد قيمت آن را به شاهان ايراني ميدادند و باقيمانده را در صندوق
ذخيره ارزي خود، انباشت ميكردند. راه نوين توسعه اقتصادي انگليس از پول
نفت ايرانيان شكل گرفت. از زمان مليشدن صنعت نفت تاكنون برخورد انگليسيها
با مردم ايران يك برخورد انتقامي است. ضمن آنكه آنها اكنون به دنبال راهي
براي سهمخواهيهاي تازه در خليجفارس هستند.
آفرينش
«روح انسانيت فراتر از سياست» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن ميخوانيد:
پيچيده
شدن و درهم تنيدگي مسائل سياسي از يکسو و فشارهاي اقتصادي و مشغوليت رتق و
فتق امور زندگي باعث شده تا بسياري از زيباييهاي زندگي که روح انسان را
طراوت ميبخشد در لابه لاي اين شلوغيها گم شده و جايي در ميان امور متداول
زندگي پيدا نکند و به ورطه فراموشي سپرده شود. در مفاهيم و تعاريف عالمان
بزرگ، از "سياست" به عنوان علم تدبير اخلاق و زندگي انسان ياد شده است و
"سياسيون" را راهنمايان عامه مردم معرفي ميکردند که وظيفه آموزش و نشان
دادن راه سعادت را برعهده داشتند.
اما هرچه به سمت جلو پيش ميرويم
الفاظ معنا و مفهوم خود را از دست ميدهند و ما تعبيرديگري از آنها
ميسازيم. نفوذ منافع شخصي و عطش براي دستيابي به مناسک قدرت سبب شد تا روز
به روز روح انسانيت از "سياست" جدا شده و در اذهان عموم "سياست" کثيف و
مرموز شناخته شود. اما اين پايان کار نيست، سياه دلاني که چهره و مفهوم
سياست را براي رسيدن به نيات خود تغيير دادند، کمر به قتل روح انسانيت در
بين مردم و مليتهاي مختلف بستند.
آنچنان بر اين دسيسه شوم خود دست
يازيدند تا مردم با مليتهاي مختلف عليه يکديگر جبهه گرفتند و شعار "مرگ
بر... " را کلمه اول ابراز خشونت خود قرار دادند. بي آنکه تنش و درگيري به
وجود آيد، يکي دشمن ديگري و ديگري تشنه خون آن يکي شد!
شايد عنوان
شود که اين کدورتها در عرصه سياست باقي مانده و مربوط به روابط مليتها
نخواهد شد، اما با کمي واقع نگري ميبينيم که منافع قدرت طلبان ايجاب
ميکند که مليتهاي مختلف با يکديگر خصومت داشته باشند. خصومتي که بدون هيچ
اصطکاکي و فقط با خوراکهاي فکري به مردم القا ميشود. به عنوان مثال
چهرهاي که آمريکا از ايران و ايراني در جهان تبليغ ميکند، با خشونت و
اضطراب همراه شده، در صورتي که اصلا چنين نيست و ملت ايران در طول تاريخ از
متمدن ترين انسانهاي کره خاکي بودهاند.
اين کارشکنيها تا آنجا
ادامه پيدا کرد که عناصر قدرت براي رسيدن به اميال خويش در عرصه هنر و
فرهنگ نيزدخالت کردند. به عنوان مثال در فيلمهاي سينمايي خود هر ملتي را
باخصوصيتي مشخص به مخاطب ميشناسانند. مردم افغانستان و پاکستان را نماد
مواد مخدر و تروريست معرفي ميکنند، از ايران را به عنوان کشوري متخاصم با
مولفههاي حقوق بشر ياد ميکنند و براي دست يابي به اهداف سياسيشان، ماهيت
خود و ديگر همکارانشان را عاملان احقاق صلح و انسانيت معرفي ميکنند. به
اين ترتيب مردم دنيا نسبت به هم بد بين ميشوند و حس اعتماد به يکديگر را
از دست ميدهند، لذا خشونتي ناخواسته گريبان گير ملتها ميگردد.
جنگ
منافع ميان سياستمداران پتانسيلها و زمينههاي برقراري صلحي جهاني را از
بين برده است و اجازه نميدهند تا حلقههاي انساني در سراسر دنيا به يکديگر
متصل شوند و با ارتباطات انساني به حل مشکلات خود بپردازند. معيارهاي
انسانيت و حق طلبي در قالب مليت و فرهنگهاي مختلف در آسيا، اروپا و آمريکا
باهم تفاوتي ندارند. نمونه آن را ميتوان در رويکردهاي اعتراض آميز در
کشورهاي اروپايي و عربي مشاهده کرد که چگونه مردم در مواجهه با ناکارآمدي
حاکمانشان رفتاري مشابه انجام ميدهند. هرکجاي دنيا که حادثهاي براي
همنوعان ما پيش ميآيد، بدون هيچ توجهي به دين و مسلکشان، مراتب همدردي خود
ابراز ميکنيم. اما اين نا اهلان قدرت طلب هستند که اجازه نميدهند
(منافعشان اجازه نميدهد) ملتها در کنار هم مشکلاتشان را برطرف نمايند.
حمايت
«حق خواهی و دقت در روش های تحقق آن» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد:
در
جهان امروز کم نیستند افرادی که حق را از باطل بدرستی تشخیص می دهند و
برای گسترش حق و عدالت تلاش می کنند. هم چنین کم نیستند افرادی که می دانند
آنچه می خواهند یا پیگیری می کنند، باطل است و بر خلاف حق و عدالت ولی با
عمد و اراده جدی، در این مسیر حرکت کرده و برای رسیدن به اهداف خود از
روشهای مختلف بهره مند می شوند. در مقابل این صف بندی دوگانه، افراد زیادی
در سراسر جهان از ملیتها و فرهنگها و ادیان مختلف هستند که حق را از باطل
بدرستی تشخیص نمی دهند و از همین رو ممکن است در مسیر حق گام بردارند یا
بالعکس، در مسیر باطل ولی تصورشان این باشد که نگرش درست را برگزیدهاند.
این
تشتت فکری در تشخیص حق و باطل ممکن است در مواردی به مبانی نظری و حوزه
های مفهومی مربوط شودیا اینکه به مصادیق و موارد جزئی ارتباط پیدا کند بدین
معنا که فرد در تطبیق مصداق با معیارها و اصول ره به خطا می برد و در
نتیجه نوع نگرش وی دچار مشکل می شود. بر همین اساس عمل او و روشهای انتخابی
او برای رسیدن به هدف نیز ممکن است دچار اشکالات متعددی شود.
این
تصویرکلی مورد اشاره، در طول تاریخ حیات بشری بارها و بارها دیده شده و
قطعا تا حیات انسانی وجود دارد، ادامه خواهد یافت. بر این اساس لازم است تا
دائما آدمی دقت کند که از حیث فکری و اندیشه ای نگرش نادرستی را در تشخیص
حق و باطل برنگزیده باشد. هم چنین لازم است توجه کند که در رسیدن به اهداف
حق و عدالت خواهانه از چه روشهایی بهره مند می شود و مبادا روش های نادرست و
غیرمشروع را انتخاب کرده باشد. این ضرورت بر حق خواهان و عدالت طلبان
مسلمان که مبتنی بر معیارهای قرآنی و دیگر منابع اسلامی باید حرکت کنند،
بیش از دیگران بار می شود. برهمین اساس تحولات چند روزه اخیر در خصوص
انگلیس در تهران و واکنش های غربیها در این زمینه را می توان مورد تامل
قرار داد. با این امید که هم در انتخاب نگرش درست حق خواهانه و هم در طی
طریق برای تحقق آن موفق باشیم.
همگان می دانیم که پس از مدتها
شیطنت دولت های غربی برای ایجاد محدودیت های مختلف بر ایران و اعمال تحریم
های پی در پی طی هفته های اخیر، بالاخره مجلس شورای اسلامی که متشکل از
نمایندگان ملت است، هفته گذشته تصمیم گرفت که روابط با دولت انگلیس را کاهش
دهد و سفیر انگلیس را نیز ملزم سازد که ایران را ظرف دو هفته ترک کند.
متعاقب این مصوبه که به تایید فوری شورای نگهبان نیز رسید، جمعی از
شهروندان به سفارت و مکان دیگر فعالیت هیئت نمایندگی انگلیس در تهران حمله
کردند و مراتب اعتراض خود را به عملکرد انگلیس ابراز داشتند.
متعاقب
این رویداد، عکسها و فیلم های تعرض به سفارت انگلیس در سطح جهانی منتشر
شد و هم چنین مواضع مسئولین رسمی کشور انعکاس پیدا کرد که بعضا با هم تفاوت
داشت مثلا رئیس مجلس اعلام داشت که رفتار معترضان به دولت انگلیس باید
مبتنی بر قانون باشد ولی برخی از نمایندگان مجلس که احیانا مسئولیت هایی
نیز در کمیسیون های تخصصی مجلس دارند اقدامات انجام شده را تائید کردند و
حتی آنرا نشانه بیداری اسلامی توصیف نمودند، وزارت خارجه نسبت به این
رویداد ابراز تاسف کرد وخطیب نماز جمعه تهران گوشمالی انگلیس را لازم
دانستند. بهرحال نقد و نظرها در این خصوص در تایید یا رد آن هم چنان ادامه
دارد.
پس از این رویداد، طرف انگلیسی واکنش تندی اتخاذ نمود و
دستور داد که سفارت ایران در لندن تعطیل و سفیر کشورمان لندن را ترک کند.
هم چنین چندین کشور دیگر اروپایی نیز سفرای خود را از تهران فراخواندند و
روند منازعات مربوطه هم چنان ادامه دارد. به نظر می رسد اقدام مجلس شورای
اسلامی به عنوان تصمیم نمایندگان ملت هم اینک تحت الشعاع رویداد بعدی ورود
به سفارت انگلیس و اقدامات مربوطه قرار گرفته است. علهذا نظر به اهمیت
موضوع، از حیث حقوقی چند نکته را لازم است یادآور شویم.
نکته اول
اینکه در سطح جهانی قبل از حقوق بین الملل موضوعه فعلی، قرن هاست که اماکن
مربوط به نمایندگان سیاسی کشورهای دیگر در کشور مهمان از مصونیت و احترام
برخوردار می باشند و این احترام نیز مبتنی بر عمل متقابل است بدین معنا که
بهر صورت مراکز و نمایندگان هر کشور در کشور دیگر مورد حمایت قرار دارند.
سوای این سابقه عرفی قدیمی، در دنیای فعلی کنوانسیون وین در خصوص روابط
دیپلماتیک(1961) و کنوانسیون راجع به روابط کنسولی( 1963)، معیارهای عرفی
را شکل سند رسمی قراردادی بخشیدهاند وامروزه از جمله اسناد بسیار حائز
اهمیت در حقوق بین الملل محسوب می شوند.
مردم سالاري
«حماسه عاشوراي حسيني» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم سيدرضا اکرمي است كه در آن ميخوانيد:
1-تاريخ
قمري ورق خورد و به «1433» رسيد و اينک «1372سال» از عاشوراي«سال 61»
ميگذرد، ولي اين حادثه و قصه و واقعه بي نظير، نه تنها فراموش نشده و
فرسوده نگشته و شور و شعور و نشاط و شعار خود را از دست نداده، بلکه هرسال
شکوهمند تر از سال قبل، دهه عاشورا برگزار گشته و شيفتگان و فرهيختگان
جديدي را مجذوب خود نموده است و برطول و عرض جغرافياي زميني و عمق دلها
تاثير جديد گذارده و توسعه يافته است که رسول اعظم فرمود«ان لقتل الحسين
حراره في قلوب المومنين لا تبرد ابدا» بي شک کشته شدن حسين عليه السلا م،
انرژي و گرما و شوري در دلهاي مومنان پديد ميآورد که سرد شدني نيست. امام
حسين عليه السلا م فرمود«ان دمي لا يسکن ابدا» بي شک خون من، آرام و سکون
نخواهد يافت و چون چشمه جوشان، پويا و پايا خواهد بود.
2-حادثه
عاشورا سکه دورويي ميباشد که يک روي آن آوارگي، اسارت، کشته شدن، گرسنگي و
يتيمي فرزندان شهدا را با خود دارد که غصه دار و غم انگيز ميباشد و با
خود گريه و اشک و ندبه و ناله و آه و فرياد دارد و روي ديگر آن «حماسه و
شجاعت و شهادت طلبي و ذلت ناپذيري و استقامت و وفاداري و فداکاري و عزت نفس
و عظمت فکر و فقه و فهم و فلسفه» را با خود دارد که هر خواننده و بيننده و
شنونده را به شگفتي و اعجاب واميداردو تحسين و تکريم و تجليل و تعظيم را
با خود دارد.
3-بي نظير بودن حماسه عاشوراي حسيني، هرانسان منصف و
معتقد و عاطفه دار و وجدان دار مومن را واميدارد که درباره انگيزه سازندگان
تاريخ عاشورا که «کل يوم عاشورا» است و «کل ارض کربلا » بينديشد و در مورد
آن به «تبيين و تدريس» و«تحليل و تامل» و «تطبيق و الگو برداري» عاشورا
بپردازد، آن هم در هر عصر و عهدي و درباره هر امت و ملتي و چون گاندي
بگويد، دو عامل در زندانهاي بريتانيا باعث استواري من در رهايي هند از
استعمار غرب، شد که عبارتند از«نماز و عاشوراي حسيني» و انديشمند ديگري
بگويد«هر نوع غذا در هاضمه انسان مستهلک شدني است، جز سکه طلا که هاضمه آن
را به تحليل و تجزيه نميبرد. حادثه عاشوراي حسيني چون طلا و برليان است که
با گذشت تاريخ همواره ماندگار و جاودانه خواهد بود و بفرموده قرآن « کشجره
طيبه، اصلها ثابت و فرعها في السما» توتي اکلها کل حين باذن رب ها،
ابراهيم» استوار است و هر روز و هرزمان ميوه تازه ميدهد.
4-حماسه
حسيني، مدرک قرآني دارد و الهام از وحي خداوندي چون آيه111 سوره توبه «ان
الله اشتري من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه الخ» دارد که اين
فراخوان در سه کتاب بزرگ الهي «تورات و انجيل و قرآن» نقل شده است. آياتي
چون «فقاتلو ائمه لکفرانهم لا ايمان لهم و لعلهم ينتهون» و «فقاتلو اوليا»
الشيطان ان اکيدا الشيطان کان ضعيفا» را که با سران کفر و هواداران شيطان
بجنگيد با خود دارد. آيات دفاع و جهاد، مدرک امام است و از روايات و
احاديث، بحد کمال و تمام در کتب يافت ميشود که حضرت رسول اکرم فرمود «حسين
مني و انا من حسين» حسين از من است و من از حسينم، و فرمودهاند «الا سلا م
نبوي الحدوث و حسيني البقا» » اسلا م توسط رسول اکرم آورده شد و توسط امام
حسين عليه السلا م ماندگار گشت. رسول اعظم فرمود«الحسن والحسين سيد الشباب
اهل الجنه» حسن و حسين دو سرور و سالا ر جوانان اهل بهشت ميباشند. «قاما
اوقعدا» قيام نمايند و يا سکوت و قعود داشته باشند که هر دو امام در عصر
معاويه «صاحب زور و زر و تزوير» به مصالحه تن دردادند و حضرت سيدالشهدا در
برابر تعرض مغرورانه و جاهلا نه يزيد تسليم نشد و حدود «5 ماه و 12 روز»
مقاومت کرد و قهرمانانه و عزت مندانه شهادت را پذيرفت.
5- بررسي
دستاوردهاي عاشوراي حسيني در طول « 11372 سال قمري» موضوع اساسي سخن و قلم و
انديشه ميباشد که عبارتنداز: جلوگيري از زوال دين محمدي توسط امويان
وعباسيان و نظامهاي ديگر در طول تاريخ، ماندگاري قرآن و اهل بيت و احکام
اسلا مي، الگو شدن قيام امام و ياران حضرت براي ميليونها انسان آزاده و
آزاديخواه جهان، معلوم شدن حقيقت زندگي، معنا يافتن ارزش دين داري و دين
داران، افشاگري در مورد زمامداران باطل و ظالم «من راي سلطانا جائرا» و
پيام رساني به تاريخ بشري توسط اسيران، پس از خود، معرفي شجره طيبه و شجره
خبيثه و عملي ساختن دو اصل فراموش شده « امر به معروف و نهي از منکر» در
چند مرحله « زبان و قلم، عمل وفعل، خون دادن و جان دادن» و عملياتي نمودن
چند اصل «هجرت، جهاد، دفاع» در قالب حرکت اعتراضي و بيدارسازي و نجات امت
غفلت زده «فاعذر في الدعا» و منح النصح و بذل مهجته فيک ليستنقذ عبادک من
الجهاله و حيره الضلا له، زيارت اربعين».
6- از احاديث پرمحتوا
درباره حضرت سيدالشهدا عليه السلا م حديث «حسين مصباح الهدي و سفينه
النجاه» ميباشد که به وضوح سالار شهيدان را چراغ هدايت در همه حالا ت و
شرائط، معرفي مينمايد که توسط امام روشنگري و افشاگري انجام گرفت و حضرتش
کشتي نجات ميباشد و راکبان را به سلا مت به ساحل سعادت ميرساند. امام
هشتم فرمود «کلنا سفينه النجاه و لکن سفينه الحسين اوسع و في لج البحر
اسرع» همه امامان کشتي نجات ميباشند، ولي کشتي امام حسين عليه السلا م از
جهت ظرفيت راکبان وسيع تر است و در اعماق دريا، سريع تر راکبان را به ساحل
ميرساند، همگان ميدانيم که صرف «ياحسين» گفتن، نجات بخش نميباشد، بلکه
علا وه بر «ياحسين» گفتن با «حسين بودن» نجات بخش ميباشد.
تهران امروز
«عبرتهاي عاشورا» عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم حسامالدين كاوه است كه در آن ميخوانيد:
عاشورا
يكي از بزرگترين وقايع تاريخ اسلام است. در تاريخ صدر اسلام وقايع بزرگي
رخ دادهاند كه به عنوان نقطه عطف اسلام شناخته ميشوند؛ از ابلاغ اسلام
گرفته تا دوران سخت محاصره اقتصادي در شعب ابوطالب و سپس هجرت گروهي از
مسلمانان به حبشه، هجرت پيامبر به مدينه (كه به لحاظ اهميتش مبدا تاريخ
اسلامي شد) جنگ احزاب، فتح مكه، انتخاب جانشين پيامبر(ص) در غدير خم و
سپس...
و سپس جرياني نرم و خزنده از آلبوسفيان وارد دستگاه حكومتي
شدند و مصادر امور را اشغال كردند. پس از شهادت حضرت اميرالمومنين(ع) و
صلح حضرت امام حسن(ع) با معاويه زاويه انحراف بيشتر و بيشتر شد تا نوبت به
يزيد لعنتالله عليه رسيد كه آشكارا اصول دين مبين اسلام را زير پا
ميگذاشت و فسق و فجور او آوازهاي انكارناپذير يافته بود و با اين حال لقب
اميرالمومنين را نيز غصب كرده بود. ميزان انحراف به حدي رسيده بود كه
امام
عصر حضرت امام حسين(ع) سكوت را در برابر آن انحرافات جايز ندانست و در
برابر حكومت جور و ظلم اموي كه اصل شجره طيبه اسلام را هدف قرار داده بود،
ايستادگي كرد و تصميم گرفت چهره پليد يزيد را افشا كند. يزيد به عصر جاهليت
بازگشته بود و بيم آن ميرفت كه مناسبات و سنتهاي عصر جاهلي جاي اسلام
محمدي(ص) را بگيرد. يكي از علل اين انحراف ناآگاهي عوام از ماهيت حكومت جور
يزيدي و سكوت خواص بود، حتي برخي از خواص نيز به خاطر چرب و شيرين دنيا،
يزيد را تاييد ميكردند و حكومتش را بر حق توصيف ميكردند.
سكوت و
همراهي خواص، يكي از آسيبهاي بزرگي بود كه اسلام را در معرض تهديد قرار
داده بود، چه اگر خواص حميت و حساسيت داشتند هرگز راضي به تداوم حكومت
ستمپيشه اموي نميشدند اما برخي از خواص گوشهگيري پيشه كرده بودند و برخي
بر مسند قضاوت و فقاهت وجهه ديني و شهرت دنيوي در ميان مسلمانان براي خود
جستوجو ميكردند و برخي به حزب اموي پيوسته بودند و برخي ديگر به دنبال
رياست دنيوي بودند و مترصد فرصتي كه خلافت را به چنگ آورند. اينگونه بود كه
حضرت اباعبداللهالحسين(ع) تصميم گرفت در برابر كيد و مكر يزيدي، او را
رسوا سازد و كربلا و عاشوراي خونين بار ديگر اسلام را احيا كرد. چه بسا اگر
كربلا و عاشورايي وجود نداشت، از اصل اسلام تنها نامي باقي مانده بود اما
حسين(ع) كاري كرد حسيني يعني با گروهي اندك از ياران و خويشان در برابر
سپاه كوفيان عهدشكن ايستاد، يارانش يكي يكي شهيد شدند و سر آخر خود نيز سر
را در راه خدا ايثار كرد تا اسلام زنده بماند. او فرمود: «ان لم يستقم دين
ابا محمد الا بقتلي فياسيوف خذيني» اگر دين پدرم محمد(ص) جز با قتل من
راست نميشود پس اي شمشيرها مرا دريابيد. عاشورا و كربلا بزرگترين عبرت
تاريخي براي مسلمانان است اسلام و مسلمانان از عاشورا و كربلا نيرو
ميگيرند و همچون عاشوراييان در برابر دشمنان اسلام ميايستند اما واي به
روزي كه كربلا و عاشورا فراموش شود و عبرتهاي آن را متذكر نشويم آنگاه
نوامويان به ظاهر مسلمان خط انحراف را در بدنه جامعه اسلامي تبليغ و ترويج
خواهند كرد. اما تا زماني كه نام حسين(ع) برقرار است، اسلام بيمه شده است.
شرق
«قیام مردانه» عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم پرويز خرسند است كه در آن ميخوانيد:
«...
زندگي از همه هنرها بزرگتر است. حتي كسي كه زندگياش به كمال نزديك
ميشود، بزرگترين هنرمند است. زيرا بدون بنياني مطمئن و چارچوبي از يك
زندگي نجيبانه و شريف، هنر هيچ ارزشي نخواهد داشت. آفرينشهايي بهراستي
زيباست كه لحظههاي الهام و احساس همراه با درك و فهمي درست آفريننده آن
باشد. اگر چنين لحظههايي در زندگي كم و نادر است، هنر واقعي هم كم و نادر
است. هنر واقعي به شكل بستگي ندارد بلكه با آنچه ماوراي آن است، مربوط
ميشود. هنري هست كه ميكشد و هنري هست كه زندگي ميبخشد. هنر واقعي بايد
منعكسكننده شادماني، سرخوشي و پاكي آفرينندهاش باشد. »
«مهاتما گاندي»
در
ابتداي محرم 1428 يعني 1369 سال – يا بگويم قرن و بخوان قرنها، از «آدم»
تا 61 هجري قمري – پس از پايان سالي كه مردانه مردي در برابر حاكميت ستم
ايستاد و براي تفسير حضور خدا در انسان و انسانهاي خدايي- كه هنر زيستن و
هنر خوبتر مردن را به زمانه و زمانها گفتند و بر پرده وسيع «كران ناپيداي
طلوع و غروب هر روزمان نوشتند – از كعبه ابراهيم بيرون زد و با جوهر رگان
خود و عزيزانش صحيفه سرخي ساخت كه حج ابراهيمي نميتوانست بيخواندن آن
قبول افتد. همچنان كه در 35 سال پيش از «محراب» ايمان خونين و زخماگينم
فرياد كشيدم كه «حسين» با «نه» اي كه هستيها را برانگيخت و «هستن» را معنا
و «بودن» هاي حقير را بيمعنا كرد.
يعني اگر مسلمان – پيروان هر
مذهب و پيامبري در دوران خويش – پيام «حرا» و «غدير» و «محراب مسجد كوفه»
را درنيافته است، نميتواند ادعا كند كه فرياد خون شهيد و شاهد و شهادت را
هم نشنيده است. مگر از پس آن روزي كه از آسمان خون باريد و از زمين خون
جوشيد و كلمه «حق» را «حسينبنعلي و فاطمه» سرخ سرخ سرخ نوشت؛ آن سپاهي
مردك ساده سپاه ابنزياد و حاكميت يزيدي نيست كه به سراغ «عليبنحسين»
ميآيد و با اشك در چشم و بغض در گلو ميگويد:«... اي پسر پيامبر! گرچه من
در سپاه يزيدي بودم، اما دلم با شما بود و هرگز تيري به ياوه هم به سويتان
نيفكندم، بلكه از تنهايي و غربت سالار شهيدان آب در چشم و خار در گلو داشتم
و آرام و در خود ميگريستم» بگوييدم كه با اين حال در كجاي آن جهان جاي
خواهم داشت؟امام سجاد فرمود: در همان جايي كه «عمر سعد» و «شمر» و
«ابنزياد» و «يزيد» جاي دارند.
مرد ناليد كه: آخر!...
و امام
گفت: «آخر» و «اما» يي ندارد. آنان كه صداي ما را شنيدهاند و ياريمان
نكردهاند نيز همخانه «شمر» و «يزيد» اند؛ چه رسد به شما كه در سپاه دشمن
بودهايد و با وجودتان بر وسعت ظلم و سياهي افزودهايد و چشم زنان و كودكان
بيگناه و معصوم حقجو را ترساندهايد و دروغ حاكميت «ستم» را درشتتر
كردهايد... » در نزديك به نيمقرن پيش با همه خلوص و سادگي و نوجواني و
جوانيام نوشتم و فرياد زدم كه اگر شهيدان كربلا و شاهدان آن غروب و آن شب
ناباور و انفجار صداي «علي» در گلوي پر خون زينب در آستانه كوفه و شام و
بارگاه ستم... همه راهها را فرو بست و در عمل گفت كه:يا بايد حسيني بود و
در كنار و در امتداد راه پر خون او يا در صف زينب و سجاد... و راه سوم؛
هرجا و به همه شكلي كه باشد راهي يزيدي است.
اگر زن و فرزند را
بهانه ميآوري و ميپنداري كه تو روزيدهنده آنهايي، به پرستش خود نشستهاي
و اگر نيروي ستم و ناتواني خود را دليلي بر سكوت و همراهي با ستمكاران
ميداني، ترديدي نكن كه به مغاك ضعف و زبوني افتادهاي و در تختهبند تن
اسيري و «پرنده» را ميستايي نه «پرواز» را و به آوازخوان دل خوش كردهاي
نه «آواز» را.
اقبال لاهوري بزرگ چه خوب ميگويد كه: حسين، سرّ
ابراهيم و اسماعيل بود / يعني آن اجمال را تفصيل بوداگر ابراهيم «اسماعيل»
اش را به مذبح برد و كارد بر گلويش گذاشت و آهني برّان در برابر گوشت نازك
گلو كند شد و خداوند، قرباني او را پذيرفت و گوسفندي به جاي «اسماعيل» ذبح
شد و «عيد قربان» شكل گرفت در پهنه كربلا هيچ تير و شمشير و نيزهاي در
برابر سر و پهلو و اندام علياكبر و گلوي نازك و كوچك علياصغر، كندي نگرفت
و شكافت و پاكترين خونهاي بشري را به زمين و آسمان افشاند و دست پر خون
حسين و فرياد بيدارگرش به آسمانها رسيد كه :خدايا!
گواه باش اين خون
فرزند شش ماههام «علياصغر» و آن پهلو و سر و بازوي شكافته و فروافتاده
«علياكبر» و «قاسم» و برادرم «عباسبنعلي»... و آنها – ايستاده بر درگاه
سياه اسارت و تنهايي – خواهرم زينب و زن و فرزندانم كه اگر جز تو پناهيشان
نيست، خود پناه خوداند و... به تاريخ و اسطورهها خواهند گفت كه: مردند تا
مرگ را بيهمتا كنند و به اسارت ميرويم تا بر سر هر زنداني نفرين و نفرت
بنويسم و هيچ انساني را اگر فقط انسان باشد، با هر آرماني – در بند
نخواهيم. هنر خوب مردن و خوب زيستن را فرزندان و پيروان پيامبرت «محمد» بر
پيشاني تمامي صفحات تاريخ نوشتند. اينك تو خود داوري كن.
ابتكار
«ظرفيتهاي اجتماعي محرم» عنوان يادداشت روز روزنامه ابتكار به قلم عليرضا اعرافي است كه در آن ميخوانيد:
عاشوراو
کربلا از جايگاه محوري در سنت اسلامي و به ويژه شيعي برخوردار است. ارزش
عاشورا به اين لحاظ است که تماميت اسلام و مجموعهانديشه اسلامي در حوزه
اعتقادات، اخلاقيات، حماسه مجاهدت، اخلاقيات اسلامي و شور و شوق ديني در
تابلوي عاشورا مجسم شده است.
عاشورا مدرسه و مکتبي است که درسهاي
فراواني از معارف اسلامي در آن تجسم و تجسد يافته است. حماسه عاشورا
واقعهاي نيست که در برههاي اتفاق افتاده و بازتاب آن به پايان رسيده
باشد، بلکه به دليل عمق، غنا و جامعيت عاشورا هم در عصر و زمان خود نقش
آفرين و موج آفرين و منشأ تحولات بسياري بود و همبه دليل اخلاص و ايثار نقش
آفرينان عاشورا، جامعيت پيام آن به صورت الگو در آمد وقرنها و نسلها را در
نورديد.
موج عاشورا هم به صورت افقي تأثير دامنه داري برجاي
گذاشته و هم به صورت عمودي در گذر زمان و تاريخ باقي مانده و پيام آن براي
همه نسلها اثربخش و نقش آفرين بوده است. تأثيرات همه جانبه عاشورا در افق
وعمود زمان و مکان و ماندگاري آن به علت جامعيت و عمق و غناي آن است.
عاشورا
مجموعه و کلکسيوني از معارف متجسد تاريخ است که دراسلام و معارف شيعه بر
آن تأکيد شده است. اين واقعه عظيم به تناسب نياز ما در هر زماني کارکرد
دارد. هنگامي که امت اسلامي نياز به مجاهدت در راه خدا و مقاومت در برابر
ظلم داشته باشد پيامهاي حماسي و شورآفرين عاشورا الهام بخش خواهد بود. اما
علاوه بر اين کارکرد جهادي، داراي کارکرد اخلاقي و عرفاني نيز هست که
نشاندهنده تجسم خصلتهاي بزرگ اخلاقي درانسانهايي در سخت ترين شرايط است.
اخلاق، ايثار، فداکاري، دوستي، مهرباني، صميميت، عشق به عبادت، اخلاص در
راه خدا، عرفان و معنويت پيامهاي اخلاقي عاشورا به شمار ميروند.
هر
جامعهاي به تناسب نياز خود از درياي پر گوهر براي خودبهره ميبرد. در
عاشورا به قدر کافي هنر حماسي و عرفاني وجود دارد. اگر تاريخ عاشورا به
درستي بازپردازي و باز توليد شود و با نيازهاي امروزانطباق يابد، هنر، شعر،
ادبيات و ديگر هنرهاي سالم در عاشورا به کار گرفته شود نيازبه کارهاي
خرافي نيست.
بهترين راه مقابله با خرافات، بازتوليد عاشورا و احياي
آندر گفتمانها است و استفاده از ادبيات درست در عاشورا و عرضه صادقانه هنر
در حماسه عاشورا، مانع از راه يافتن آسيب به ساحت اين حادثه بزرگ است.
ايجاد
توازن مناسب ميان بعد عاطفي و حماسي عاشورا از يک سو و بعد عرفاني و
معرفتي عاشورا از سوي ديگر در سخنرانيها، مداحيها و برنامه ريزيهاي عاشورا
راهکارمهمي براي اين است تا فرهنگ عاشورا بيشتر در اذهان جاي گرفته و نگاه
مثبت و در خور عاشورا در فرهنگ مردم تثبيت شود.
رها کردن بعد
عاطفي و حماسي عاشورا به اين حادثه عظيم که سرشار از پيام عاطفي است، لطمه
ميزند، بنابراين توجه همزمان به بعدعاطفي و معرفتي در برنامه ريزي هيئتها،
مداحيها و سخنرانيها راهکار مهميبراي جلوگيري از ورود آسيبها به اين ساحت
خواهد بود.
پتانسيل و ظرفيت بزرگ معنوي عاشورا بايد بيشتر مورد
استفاده قرار گيرد. با اين ظرفيت ميتوان انقلابي ايجاد کرد، مشکلات اخلاقي
جامعه، گرفتاري، فقر و محروميتها را رفع و بستري براي شکل گيري نهادهاي
فرهنگي، نهادهاي مردمي فرهنگي، نهادهاي مردمي اجتماعي، توجه به مشکلات
جوانان و محرومان، اصلاح فکرو فرهنگ جامعه ايجاد کرد.
فرهيختگان
«لایههای نادیده عاشورا» عنوان يادداشت روز روزنامه فرهيختگان به قلم اصغر قاسمی است كه در آن ميخوانيد:
کربلا، داستان مکرری است که هرچه خوانده شود به فصلهای ناخوانده دیگری میرسد؛ و این است راز جاودانگی عاشورا و حسین و حماسهاش.
هنگامی
که سحر، روشنای عاشورا را پاشید بر پهنه سربی آسمان کربلا، چشمهای
نخوابیده و پاییده در سجدههای آخرین چه میدیدند در افق زندگی؟... لبهایی
که مترنم به آیات خدا بود، چه اسرار مگویی را از خونینترین سیر الیالله
در سینه حبس کرده بود؟ که میفهمد حال مردانی را که مرگ را برگزیدند در
مواجهه با زندگی ذلتبار؟ که میداند، مردانی که دانسته، رقص در زیر
شمشیرهای برهنه را برگزیدند، چه حالی داشتند در گامهای آخرین؟ به چه فکر
میکردند در نفسهای واپسین؟ در دل و اندیشهشان چه میگذشت؟ چگونه بریده
بودند از همه رشتههایی که آدمی را به زنده ماندن وصل میکند؟ از کدام باده
معرفت مست بودند که مرگ را با همه هیبتش، مشتاقانه در آغوش کشیدند و
مولویوار رجز خواندند که «مرگ اگر مرگ است گو نزد من آی/تا در آغوشش بگیرم
تنگ، تنگ/ من از او عمری ستانم جاودان/ او ز من دلقی ستاند رنگ، رنگ».
تاریخ
نمیداند که چه گفته است حسین با خدا در سجده آخرینش؟ نمیداند عباس، از
جام معرفتالله چه نوشید که با جگر سوخته بر آب گوارا لب دوخت؟ ندید که
قاسم، از بلندای قله عرفانش چگونه مرگ را شیرینتر از عسل یافت. نفهمید که
چرا زینب در کربلا- با همه مصائب و رنج هایش- جز «ما رایت الا جمیلا» ندیده
است. تاریخ تنها انعکاسدهنده گنگ و بیدرک سندهاست؛ آنچنان که این سندها
در تاریخ طبری، با همه فهمناپذیریاش انعکاس یافته است.
کتابها،
ناقلان گنگ کربلا هستند. کربلا را باید در لحظه به لحظه زندگی، بازسازی
کرد و زیست تا به لایههای زیبایی رسید که در معرکه خون و حماسه، زینب و
قاسم رسیده بودند؛ اگر که قامت فهممان قد بدهد.
دنياي اقتصاد
«براي آرامش بازار سكه طلا» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم محمدصادق جنان صفت است كه در آن ميخوانيد:
بازار سكه طلا، تنها چند ساعت كاري آن هم به صورت ناكامل از فرمان و دستور پرهزينه تصميمسازان پولي اطاعت كرد.
اين
بازار پس از آن راه رفته پيش از فرمان را در پيش گرفت و شكاف قيمت سكه
دستوري با قيمت سكه آزاد گستردهتر شد. رويدادي كه هنوز داغ و تبدار است،
بار ديگر قدرت استقلال بازار- حتي در كوتاه مدت- در برابر خواست
سياستمداران و سياستگذاران را نشان داد.
افزايش قيمت سكه طلا در
بازار ايران با آموزههاي دانش اقتصاد به خوبي قابل توضيح دادن است: رشد
تقاضا براي سكه طلا از رشد عرضه آن بيشتر است و تا اين عدم تعادل به نفع
تقاضا موجود است، قيمتها در سرازيري قرار نميگيرند. دولت و بانك مركزي
براي جلوگيري از افزايش قيمت سكه طلا در بازار، راهي جز ايجاد توازن در رشد
عرضه و تقاضاي اين كالا ندارند.
آيا بانك مركزي انبارهايي پر از
زروسيم دارد كه آن را تبديل به سكه كرده و با عرضه آن، اشتهاي بازار را
جواب دهد؟ به نظر نميرسد اين گونه باشد و حتي در صورت موجود بودن آن كه با
هزينه كردن پول نفت به دست آمده، حراج آن غيرمنطقي است. پس بايد براي
جلوگيري از رشد تقاضا كاري كرد. اين اقدام نبايد به فرمان تازه باهدف كنترل
تقاضا باشد، چون بازار زيرزميني و بازارسياه درست خواهد شد. راهحل اين
است كه ساير بازارها و گزينههاي سرمايهگذاري براي 350 هزار ميليارد تومان
نقدينگي فعال در جامعه، جذاب شوند. يكي از اين بازارها و گزينهها
ميتواند، افزايش نرخ سود سپردهگذاري بانكها و تا جايي كه ممكن است
آزادسازي آن باشد. رييس كل بانك مركزي در چند ماه سپري شده بارها تاكيد
كرده است، ميخواهد اين كار را انجام دهد، اما معلوم نيست چرا و كدام سد و
مانع اجازه اين اقدام را از بانك مركزي سلب كرده است.
گزينه بعدي
براي كاهش فشار تقاضا روي سكه طلا، باز كردن فضاي سرمايهگذاري در مسكن
است. اين بازار جذاب چندي است كه تحت اراده تصميمسازان با كم تحركي در بخش
تقاضا مواجه شده و دادوستد در آن شتاب كافي ندارد. سرسختي دولت در جلوگيري
از افزايش تسهيلات خريد مسكن، ميتواند و بايد كاهش را تجربه كند تا بخشي
از نقدينگي سيلگونه به اين سمت حركت كند. گزينه ديگر براي اينكه نقدينگي
فعال در بازار سكه طلا را به سوي خود جلب كند، توليد كالاهاي صنعتي است.
بخش توليد اكنون زير فشار واردات و فروش ناكافي قرار دارد و قيمتگذاري
دستوري را نيز تحمل ميكند و انگيزه رشد و توسعه از اين بخش سلب شده است.
براي اينكه سيل سرازير شده نقدينگي از بازار سكه طلا تا اندازهاي مهار
شود، جذاب كردن توليد يك گزينه كارساز خواهد بود.
مهار كردن فشار
تقاضا براي سكه طلا با روشهاي غيراقتصادي و دستور و خواهش و تمنا با
احتمال موفقيت پاييني مواجه است و اين آرزو و اراده به بار نمينشيند. براي
آرامش نسبي در بازار سكه طلا كه پيامدهاي آن به ويژه براي شهروندان عادي
نيز قابل لمس است، گزينههاي ياد شده را آزمايش كنيد. راهي جز اين متصور
نيست و روشهاي غير اقتصادي حتي اگر موفقيتي ظاهري و كوتاه مدت هم برايشان
متصور باشد به پايداري آن نبايد دل بست.