به گزارش پایگاه 598، دولت کلینتون در تعریف ایران به عنوان اصلیترین دشمن آمریکا در خاورمیانه حتی از دولت بوش نیز پیشی گرفت. افزایش فشارها بر ایران توسط دولت کلینتون باز هم از همان انگیزههای بوروکراتیک که بعد از پایان جنگ سرد ظاهر شد، نشأت میگرفت؛ اما این فشارها از آن جهت که به حمایت از تلاش دولت اسرائیل برای معرفی ایران به عنوان اصلیترین تهدید برای صلح جهانی مرتبط بود، به طرزی بیرویه افزایش یافت.
حتی پیش از آنکه «بیل کلینتون»[1] در ژانویه 1993 رسماً وارد دفتر ریاست جمهوری شود، تیم امنیت ملی وی تصمیم گرفته بودند مسأله گسترش تسلیحات را بیش از پیش در سیاستهای امنیت ملی برجسته کنند. اولین نشانه ظهور این اولویت، راهاندازی دبیرخانه مستقل منع گسترش و کنترل صادرات در شورای امنیت ملی بود. مسئول این دبیرخانه جدید ریاست تمامی نشستهای بین سازمانی مرتبط با تکثیر تسلیحاتی را بر عهده داشت، از جمله تدوین بخشنامه ریاست جمهوری در رابطه با گسترش تسلیحات و کنترل صادرات، که آن زمان موضوع یکی از سخنرانیهای کلینتون در مجمع عمومی سازمان ملل در سپتامبر 1993 نیز بود.[2] با آغاز دولت کلینتون، متخصصان منع گسترش در کاخ سفید و وزارت خارجه به بازیگرانی مهم تبدیل شده و تأثیر زیادی در تعیین سیاستهای دولت در قبال ایران داشتند.
منافع پنتاگون در ترسیم ایران به عنوان تهدید جدید با رویکرد دولت کلینتون مبنی بر هماهنگی سیاستهای خود در قبال ایران با سیاستهای «اسحاق رابین» نخستوزیر وقت اسرائیل، در یک راستا قرار گرفته بود. |
اما این پنتاگون بود که بیش از همه در استفاده از بهانه گسترش تسلیحات کشتار جمعی برای افزایش نفوذ سازمانی خود، فعال بود. در آغاز مارس 1993 «لس آسپین»[3] وزیر وقت دفاع «بازنگری ویژهای» را ترتیب داد و بر اساس آن نتیجه گرفت در میان تمامی خطرات دوران پس از جنگ سرد، «خطری که اضطراریتر و مستقیمتر آمریکاییها را در داخل و منافع آمریکا را در خارج تهدید میکند، خطر هستهای جدید است» -همان خطر گسترش تسلیحات هستهای. دسامبر همان سال، آسپین طرحی را تحت عنوان «ابتکار دفاعی ضد اشاعه»[4] ارائه کرد که هدف اصلی آن «توسعه توانمندیهای جدید دفاعی برای مقابله با این تهدید جدید» بود. این طرح به وضوح بر مبنای این برداشت بنا شده بود که جلوگیری از گسترش تسلیحاتی تنها از طریق محرمسازی، امکانپذیر نخواهد بود. آسپین اعلام کرد وزارت دفاع، تسلیحات و راهبردهای جدیدی را برای نابود کردن چنین تسلیحاتی، به کار خواهد گرفت. قرار بر این شد که رئیس ستاد مشترک و فرماندهان منطقهای، طرحهایی را برای مقابله با تسلیحات کشتار جمعی که در اختیار دشمنان آمریکا قرار دارد، تدوین کنند. برداشت شایع موجود در خارج از آمریکا این بود که وزارت دفاع آمریکا در حال تدوین راهبردی به منظور انجام حملات پیشگیرانه و یا پیشدستانه علیه تأسیسات احتمالی تسلیحات کشتار جمعی است.[5] در مقابل، برخی ناظران معتقد بودند آسپین در پاسخ به از دست رفتن تهدید شوروی و برای اینکه کنگره را متقاعد به ادامه تأمین بودجه کند، تنها در حال تغییرِ شکل و قالب برنامههای کنونی وزارت دفاع است.[6] رؤسای ستاد مشترک آمریکا نیز در «راهبرد نظامی ملی» در سال 1994، گسترش تسلیحات کشتار جمعی را مهمترین تهدید نظامی پیش روی آمریکا معرفی کردند. در همین حال، فرماندهان منطقهای نیز حمله به اهداف تسلیحات کشتار جمعی را به طرحهای جنگی خود افزودند.[7]
حال که گسترش تسلیحات به عنوان تهدیدی مطرح شد که باید برای آن طرحهای نظامی آماده شود، پنتاگون در توجیهات کلی خود برای ادامه ایفای نقش نظامی در جهان، جایگاه ایران را بیش از پیش برجسته کرد. گزارش تحلیل وضعیت سیاسی- نظامی جهان که توسط ستاد مشترک در سال 1993 برای ادامه دهه 1990 آماده شد و قرار بود از آن به عنوان مبنایی برای توضیحات در جلسات استماع کنگره استفاده شود، ایران را تهدید بزرگی خواند که سودای تسلط بر خاورمیانه را در سر دارد. این تحلیل، «هدف نهایی» ایران را «خیزش اسلامی شبهنظامی، جایگزین کردن نفوذ خود با نفوذ غرب در بخش اعظم جهان سوم و همچنین چیرگی بر خلیج فارس» عنوان کرده بود. بر اساس پیشبینی این گزارش، ایران میبایست «تا پایان دهه، یا حتی زودتر» رویکردی «تهاجمیتر در خلیج فارس و احتمالاً دیگر نقاط» در پیش میگرفت.[8]
منافع پنتاگون و نظامیان در ترسیم ایران به عنوان تهدید جدیدی که توجیهکننده جنگ آمریکا در خاورمیانه بود، با رویکرد دولت کلینتون مبنی بر هماهنگی سیاستهای خود در قبال ایران با سیاستهای «اسحاق رابین» نخستوزیر وقت اسرائیل، در یک راستا قرار گرفته بود. این تصمیم، نتیجه سیاست جدید دولت رابین برای اعلان هشدار به جهان در مورد جاهطلبی هستهای ایران و توسل این کشور به تروریسم بود. زمانی که کلینتون وارد کاخ سفید شد، رابین و «شیمون پرز»[9] وزیر وقت خارجه اسرائیل، بلافاصله وی را تحت فشار قرار دادند تا با ایران مانند یک «دشمن درجه یک» رفتار کند.[10]
اما هماهنگی کلینتون با سیاستهای اسرائیل در قبال ایران، حتی پیش از انتخابات آغاز شده بود؛ زمانی که وی تصمیم گرفت خود را در مقایسه با دولت بوش، بیشتر حامی اسرائیل نشان دهد. وی در طول رقابتهای انتخاباتی «مارتین ایندایک»[11] را به سمت مشاور خاورمیانه خود انتخاب کرد که یک استرالیاییتبار و طرفدار جدی منافع اسرائیل بود و هیچ تخصص علمی یا سابقه حرفهای در حوزه خاورمیانه نداشت. ایندایک مشاور ارتباطات و رسانههای بینالملل حزب تندرو «لیکود» به رهبری «اسحاق شامیر»[12] بود و سپس به معاونت تحقیقات کمیته امور عمومی اسرائیل و آمریکا (آیپک) - (همان لابی قدرتمندی که به اتخاذ مواضع همراستا با حزب لیکود معروف است - منصوب شد. ایندایک همراه با همسر «لارنس وینبرگ»[13] رئیس بازنشسته آیپک، مؤسس مشترک مؤسسه واشنگتن برای سیاست خاورنزدیک در سال 1985 بود و به عنوان اولین مدیر اجرایی مؤسسه منصوب شد. هدف اصلی از راهاندازی این مؤسسه - همانطور که خود ایندایک بعدها در مصاحبه با «نشنال ژورنال» توضیح داد - ارائه یک چهره مستقل از اسرائیل، در مقالات «دانشگاهی»، بیشتر با هدف حمایت کامل از سیاستهای تلآویو بود.[14]
اکتبر 1992، پیش از اولین دیدار کلینتون با رابین، ایندایک به وی گفت با فروپاشی شوروی، دشمنان عربِ تلآویو تضعیف شده و اکنون همه همسایگان اسرائیل در حال مذاکره با آن هستند. این همان چیزی بود که ولفوویتز و لیبی در سند جنجالی راهنمای سیاست دفاعی خود، مطرح کرده بودند. ایندایک به کلینتون گفت «برای استفاده از این موقعیت» تنها کافی است که او «از نفوذ خود به عنوان قدرت مسلط دنیا بای حمایت از حرکت رو به جلوی رابین استفاده کند.» ایندایک به کلینتون اطمینان داد با این روش او میتواند در چهار سال اول ریاست جمهوری خود، به صلح دست پیدا کند. کلینتون اعلام کرد میخواهد اینکار را انجام دهد. ایندایک فرمول ساده و مشابهی برای ایران نیز داشت. او چنین استدلال میکرد از آنجایی که ایران و عراق هر دو «دشمن منافع ما» هستند، «باید در کنار فشار برای پیشبرد صلح اعراب و اسرائیل، برای مهار ایران و عراق نیز، تلاش صورت گیرد.» این بار کلینتون با لحنی متکبرانه و ناشی از پایان جنگ سرد، پاسخ میدهد. به گفته ایندایک، کلینتون گفت مهار ایران و عراق، «سیاستی به اندازه کافی سختگیرانه» نیست و «ما باید راهی برای تغییر رفتار آنها یا تغییر نظام سیاسیشان بیابیم.»[15]
کلینتون پس از پیروزی در انتخابات، ایندایک را به عنوان دستیار ویژه و همچنین مدیر ارشد خاور نزدیک و جنوب آسیا در شورای امنیت ملی منصوب کرد. با این حال، اختیارات و نقش ایندایک به مراتب فراتر از آن چیزی بود که سمت رسمی وی نشان میداد. او بر خلاف رویه اعضای شورای امنیت ملی که به عنوان هماهنگکننده نشستهای بین سازمانی عمل میکردند، سیاستگذار اصلی دولت در حوزه خاورمیانه بود.
سیاست جدید در قبال ایران تحت عنوان «مهار دوگانه»، دقیقاً پاسخی به خواستههای اسرائیل بود. این سیاست، توسط یکی از اعضای شورای امنیت ملی آمریکا طراحی و از دل لابی غیررسمی اسرائیل در واشنگتن بیرون آمد. |
یکی از اولین و مهمترین تصمیمات سیاسی دولت کلینتون، در جریان یکی از سخنرانیهای ایندایک در ماه می 1993 اعلام شد؛ یعنی همان سیاستی که وی در طول رقابتهای انتخاباتی به کلینتون گفته بود. وی رویکرد موازنه قوا در رابطه با ایران و عراق را به دو دلیل رد کرد؛ یک، «خصومتی که هر دو کشور علیه آمریکا و متحدانش در منطقه، داشتند» و دو اینکه، «آمریکا نیازی به اتکا به یکی برای موازنه دیگری ندارد». اهمیت عملیاتی آن رویکرد - که ایندایک هم به روشنی بیان کرد - این بود که ایران نیز در معرض همان اقدامات تنبیهی است که عراق بوده است. به گفته ایندایک، از آنجا که ایران تحت «همان نوع رژیم (تحریمی) که علیه عراق اعمال شده» قرار ندارد، نوعی «عدم توازن ساختاری» بین فشارها بر دو کشور به وجود آمده که «این به نفع ایران است و تبعات بسیار خطرناکی دارد.»[16] بنابراین، پیام اصلی این سخنرانی، وادار کردن جامعه جهانی برای پیوستن به آمریکا جهت برخوردی مشابه عراق، با ایران بود.
بنابراین، سیاست جدید در قبال ایران تحت عنوان «مهار دوگانه»[17]، دقیقاً پاسخی به خواستههای اسرائیل بود. این سیاست، توسط یکی از اعضای شورای امنیت ملی آمریکا طراحی و از دل لابی غیررسمی اسرائیل در واشنگتن بیرون آمد و بلافاصله پس از آن ارائه شد که اسرائیل اتخاذ چنین سیاستی توسط آمریکا را خواستار شد. جای تعجب نیست که «رابرت پلتریو»[18] سیاستگذار وزارت خارجه در حوزه خاورمیانه، بعدها عنوان کرد «در واشنگتن پذیرفته شده بود» که این سیاست از اسرائیل نشأت گرفته است.[19] ایندایک بعدها در مصاحبهای که نشان داد اظهاراتش حاصل یک روند بین سازمانی نبوده، اذعان کرد «افرادی میخواهند بگویند اظهارات ایندایک تأیید شده نبود.»[20] «رابرت لیتواک»[21] مدیر سابق حوزه خاورمیانه شورای امنیت ملی، عنوان کرد که این سخنرانی نشان داد «ارتباط بین سیاست خارجی و سیاست داخلی» به یک «عامل تعیینکننده» سیاست آمریکا در قبال ایران تبدیل شده است.[22] به بیان دیگر، سیاست سختگیرانه و جدید آمریکا در قبال ایران، ناشی از توانایی اسرائیل برای دستکاری سیاستهای آمریکا از طریق بازوی قدرتمند لابیگری در داخل این کشور بود.
سیاست دولت کلینتون در قبال ایران، بازتابی از همافزایی منافع دو مجموعه قدرتمند دخیل در این زمینه بود؛ بوروکراسی امنیت ملی آمریکا (به خصوص پنتاگون) و اسرائیل و لابی قدرتمند آن در ایالات متحده. دولتهای مختلف اسرائیل از دهه 1990، به دلایلی که به سیاستهای ایران بیارتباط یا کمارتباط بود، ایران را به عنوان یک تهدید مهلک برای بقای این دولت یهودی تعریف کردند. دلایل واقعی این کار، بیشتر در لزوم دستکاری سیاستهای آمریکا و افکار عمومی داخل اسرائیل نهفته بود
[1] . Bill Clinton
[2] . Robert S. Litvak, Rogue States and U.S. Foreign Policy: Containment after the Cold War (Washington, DC: Woodrow Wilson Center Press, 2000), 37. Litvak was the first director of the Proliferation Directorate at the NSC, from 1993 to 1997.
[3] . Les Aspin
[4] . Defense Counter-proliferation Initiative
[5] . Remarks by Secretary of Defense Les Aspin at the National Academy of Sciences, Committee on International Security and Arms Control, December 7, 1993, in US Senate Committee on Governmental Affairs, Nuclear Proliferation Handbook (103rd Cong., 2nd sess.), 198–203.
[6] . Litvak, Rogue States, 39.
[7] . Government Accountability Office, "Weapons of Mass Destruction: DOD’s Activities to Combat Weapons Use Should be More Integrated and Focused,” GAO NSIAD- 00-97, May 2000, 26.
[8] . Joint Staff, "The Global Threat in the 1990s,” May 1993, with cover letter from director of the Joint Staff, Vice Admiral P. C. Macke, which refers to a related slide show, "Challenge to Global Security in the 1990s,” an unclassified document held in the library of the Center for Defense Information, now part of the Project on Government Oversight.
[9] . Shimon Peres
[10] . Clyde Haberman, "Israel Focuses on the Threat Beyond the Arabs—in Iran,” New York Times, November 8, 1992, A18.
[11] . Martin Indyk
[12] . Yitzhak Shamir
[13] . Lawrence Weinberg
[14] . Grace Halsell, "Clinton’s Indyk Appointment One of Many from Israel Think Tank,” Washington Report on the Middle East, March 1993, 9. On AIPAC’s record of hewing to Likud Party views, see Trita Parsi, Treacherous Alliance: The Secret Dealings of Israel, Iran and the U.S. (New Haven, CT: Yale University Press, 2007), 183.
[15] . Martin Indyk, Innocent Abroad: An Intimate Account of American Peace Diplomacy in the Middle East (New York: Simon and Schuster, 2009), 16, 31.
[16] . Martin Indyk, "The Clinton Administration’s Approach to the Middle East,” speech to the Soref Symposium, Washington Institute for Near East Policy, May 18, 1993, at http://www.washingtoninstitute.org/policy-analysis/view/ the-clinton-administrations-approach-to-the-middle-east.
[17] . Dual Containment
[18] . Robert Pelletreau
[19] . Parsi, Treacherous Alliance, 171.
[20] . Daniel Pipes, "Interview with Martin Indyk: Perspective from the White House,” Middle East Quarterly, March 1994.
[21] . Robert Litvak
[22] . Litvak, Rogue States, 63.
- بخشی از کتاب بحران ساختگی اثر گرت پورتر