هر چه چشم به راه ماندیم به خانه نیامد هر دقیقه دلنگرانیمان بیشتر میشد. چند بار به موبایلش زنگ زدم اما خاموش بود. دلواپس شدم از آنجا که میدانستم قرار است زمین را به مردی با نام «علیرضا» بفروشد و با او قرار داشت تا برای بازدید از زمین به سعادتآباد بروند ابتدا با علیرضا تماس گرفتم و ادعا کرد که به سعادتآباد رفتهاند و زمین را بازدید کرده و در زمان برگشت پدرم را در میدان ونک پیاده کرده و دیگر خبری از او ندارد.
پسر جوان ادامه داد: همه جا را زیر پا گذاشتم. به همه بیمارستانها رفتم و
با همه بستگانمان تماس گرفتم اما اثری از پدرم نبود تا اینکه تصمیم گرفتم
نزد شما آمده و به طرح شکایت بپردازم.
بازپرس جنایی تهران که تصور میکرد حادثه ناگواری برای مرد پولدار رخ داده
باشد به تیمی از اداره 11 پلیس آگاهی تهران دستور داد از سرنوشت این مرد
که «داود» نام دارد رازگشایی کنند.
کارآگاهان با وجود تجسسهای زیاد در چند شاخه و در حالی که فرضیههای
مختلفی داشتند با گره کور مواجه شدند تا اینکه علیرضا که آخرین کسی بوده که
داود را در جریان خرید زمین میلیاردیاش ملاقات کرده بود تحت تحقیق
گرفتند.
این مرد ادعا کرد پس از بازدید زمین داود را در میدان ونک پیاده کرده است و دیگر از وی خبری ندارد.
کارآگاهان که تصور میکردند این مرد داستان دروغینی را پیش روی آنها قرار
داده است تجسسهای خود را روی وی متمرکز کردند تا اینکه پس از گذشت یک
هفته علیرضا به اعترافات عجیبی دست زد و گفت: آذرماه امسال توسط مردی به
نام «حسین» که دوست من بود با داود آشنا شدم و دریافتم که وی میخواهد زمین
خود را در سعادتآباد بفروشد. به وی پیشنهاد خرید دادم از آنجا که ارزش
زمین پنج میلیارد تومان است با وی قراردادی نوشتم که در ازای آن پنج
میلیارد تومان فرش ماشینی به او تحویل بدهم. برای ضمانت ابتدا یک چک پنج
میلیاردتومانی حامل به وی دادم تا پس از اینکه خرید قطعی شد فرشها را به
او تحویل داده و چک را پس بگیرم.
روز حادثه برای بازدید زمین به سراغ داود در خیابان آذربایجان رفتم او را
سوار کردم ولی در مسیر دیدم که وی یک قرص را با شربت خورد یکی از دوستانش
از کاشان برای او این داروها را تهیه کرده بود.
هنوز پنج دقیقه نگذشته بود که ناگهان داود ادعا کرد حالش بد است و سرش گیج
میرود آنجا بود که وقتی به او نگاه کردم دیدم دهانش کف کرده است او
بیحال افتاد، خودرو را متوقف کردم. نزدیک اتوبان حکیم بودیم. وقتی به بدنش
دست زدم دیدم کاملاً سرد است. خیلی ترسیده بودم نمیدانستم باید چه کار
کنم سریع وارد اتوبان حکیم شدم و به سمت کرج حرکت کردم نرسیده به پمپ بنزین
وردآورد گوشی موبایل و شیشه شربت را از خودرویم بیرون انداختم تا اینکه به
«پیشآهنگی» در کمالشهر رسیدیم چون میدانستم یک استخر آن حوالی است جسدش
را آنجا انداختم و با مقداری بنزین که داشتم همانجا جسدش را به آتش کشیدم و
به خانه برگشتم.
باور کنید من قاتل نیستم فقط ترسیده بودم و از شدت ترس او را به بیمارستان نبردم و جسدش را به آتش کشیدم.
با اعترافات هولناک این مرد، بازپرس وی را در اختیار اداره پلیس ویژه قتل قرار داد تا زوایای پنهان این جنایت روشن شود.
بررسیهای پلیسی نشان داد که اواخر آذرماه سالجاری مأموران پلیس کرج جسد
سوخته مردناشناسی را داخل استخر در پیش آهنگی پیدا کردهاند که جزو اجساد
ناشناس در بهشت سکینه کمالشهر به خاک سپرده شده است.
بنابر این گزارش، بازپرس ویژه قتل با ارسال نامهای به پزشکی قانونی
خواستار اعلام علت مرگ داود شد و اگر علت مرگ هنوز درهالهای از ابهام
باشد باید دستور نبش قبر صادر شود تا پرده از جزئیات مرگ مرموز مرد ثروتمند
برداشته شود.