کد خبر: ۲۸۹۵۶
زمان انتشار: ۰۰:۱۳     ۱۲ آذر ۱۳۹۰

بولتن نیوز: در سه سال گذشته اصغر فرهادی توانسته است با نوشتن فیلمنامه و کارگردانی دو فیلم جوایزی را از جشنواره های بین المللی از آن خود کند. "درباره الی" و "جدایی نادر از سیمین" دو اثری هستند که نام اصغر فرهادی را در داخل و خارج ایران بر سر زبانها انداخته، اما آنچه که باعث نمود پیدا کردن فرهادی شده است، جدایی نادر از سیمین بوده است.

فیلمی که در بهار 1390 همزمان با "اخراجی ها3" ساخته مسعود ده نمکی روی پرده سینما رفت و توانست پس از اخراجی ها رقم خوبی را از گیشه جمع کند. اما این فیلم با اخراجی ها یک تفاوت اصلی داشت و آن هم اینکه اخراجی ها در ابتدای راه قاچاق شد و سر از کوچه و خیابان در آورد و جدایی نادر از سیمین نه.


هر چند که ساخته جدید فرهادی علی رغم کسب جوایز ریز و درشت داخلی و بین المللی همچون: جايزه خرس طلايي جشنواره بين المللي فيلم برلين، جايزه 60 هزار دلاري فيلم سيدني و ... را کسب کرده اخیراً نیز جایزه بنگاه شایعه پراکنی بی بی سی را از آن خود کرده است، در حالی که این فیلم در داخل جمهوری اسلامی ایران با انتقادات گسترده ای همراه بوده که یکی از مهمترین این انتقادات که تاثیر بسیار مهمی نیز در کسب جوایز متعدد فرهادی داشته، نشان دادن فضای تیره و غیر واقعی از جامعه ایرانی است.

فیلم جدید فرهادی اگر چه نادر را از سیمین جدا کرد ولی اصغر فرهادی را  به پاریس پیوند داد.

اول آذرماه خبری در رسانه های کشور منعکس شد که فرهادی به همراه خانواده اش برای همیشه به فرانسه مهاجرت کرد. این سفر که پس از اهدای جایزه بی بی سی به تهیه کننده این فیلم به نیابت از فرهادی اهدا شده بود، کلید خورد. به نظر می رسد که فرهادی در تلاش است تا در مسیری که اکنون گلشیفته فراهانی انتخاب کرده، یعنی بازی در فیلم های درجه چندم غربی و یا خوانندگی با گروه های نه چندان مطرح و یا تهیه فیلم هایی در راستای سیاه نمایی زندگی ایرانیان و فرار از ایران و نشان دادن زندگی ایده آل در خارج از کشور و اینچنین موضوعات دشمن پسندی پای نهد.



انتخاب و معرفی «جدایی نادر از سیمین» به عنوان بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان سال 2011 میلادی از طرف انجمن منتقدان فیلم نیویورک که در چند روز گذشته اتفاق افتاد مهر تأییدی بر این قضیه است که این فیلم ایرانی نیست و این فیلم و دیگر فیلمهای این چنینی که به سیاه نمایی زندگی در ایران می پردازند، مورد حمایت انگلیس و آمریکا و همدستانشان می باشند.

"جدایی نادر از سیمین" اصغر فرهادی به احتمال قریب به یقین، امسال جایزه بهترین فیلم خارجی زبان اسکار را نیز مال خود خواهد کرد تا کلکسیون جوایز این فیلم تکمیل شده؛ و هر فیلم ساز ایرانی را در این ورطه فکری بیاندازد که با ساخت یک فیلم ضد و غیر ایرانی که تمام و کمال مورد پسند دشمنان ملت و امت اسلامی ایران است برنده این چنین جوایزی خواهد شد.


صرفنظر از دیگر انتقاداتی که از آخرین ساخته فرهادی در سینمای ایران وجود دارد، به تازگی همشهری 24 گفتگویی را با دکتر ابراهیم فیاض جامعه شناس ترتیب داده است و وی در این گفتگو به صراحت از غیر ایرانی بودن این فیلم می گوید. در ادامه گوشه هایی از این گفتگو را می خوانید:

شما عبارت "فیلم ایرانی" را برای یه حبه قند به کار برده اید. تعریفتان از این عبارت چیست؟

ببینید وقتی هنر برای زندگی است نه هنر برای هنر - یعنی معنا نسبت به سبک پر رنگ است - اگر زندگی ایرانی در هنر تجلی پیدا کند، هنر می شود هنر ایرانی؛ سینما باشد یا نقاشی یا ادبیات یا شعر. مثلا کمال الملک هنرش ایرانی است چون به فرض تالار آیینه و کاخ صاحب قرانیه را کشیده و سعی کرده این هویت را در آثارش تجلی بدهد. یا حافظ. مثلا مرحوم نصرالله مردانی می گفت در تذکره الشعرایی که زمان حیات حافظ در شیراز نوشته اند هیچ نامی از حافظ نبود اما حالا از آن همه فقط حافظ در تاریخ مانده است. چرا؟ چون توانسته فرهنگ و زندگی ایرانی را در آثارش تجلی بدهد.




این را کمی در مورد سینما دقیق تر می کنید؟ مصداق هایش چیست؟

مثلا جدایی نار از سیمین. سینمای ایرانی نیست، سینمای اروپایی است.

چرا؟

چون اروپایی ها هم خوب بهش جایزه دادند! چون می گوید زندگی ایرانی بد است، باید از زندگی ایرانی فرار کرد. باید از اینجا رفت. این معلوم است که بیگانه گراست و فرهنگ ایرانی را بد می داند.

یعنی یک فیلم برای ایرانی بودن باید از فرهنگ ایرانی تمجید کند؟

باید زندگی ایرانی را تجلی بدهد. ببینید، مثلا اگر من بخواهم در جایی غیر از ایران زندگی کنم، آلمان را انتخاب می کنم چون از نظم و جدیت و صراحتشان خوشم می آید. اینها مولفه های فرهنگ و زندگی آلمانی است. همان طور که در ایران آدمها زیاد تعارف می کنند یا سعی می کنند با هم ارتباط برقرار بکنند. مثلا اگر در هواپیما بنشینید، بغل دستی تان دوست دارد با او حرف بزنید. اما زمانی من در سفری از هامبورگ تا فرانکفورت، با هفت نفر در یک کوپه بودم و این جمع یک کلمه با هم حرف نزدند. یکی مجله خواند، یکی خوابید، یکی غذا خورد، یکی موسیقی گوش کرد. من هم توی فکر بودم! اگر در ایران برای کسی وقت بگذارید و به او لطف بکنید او هم جبران می کند؛ ولی در آلمان اگر برای کسی وقت خارج از قاعده و معمول بگذارید به معنای سادگی شماست. من در آلمان دستی به سر یک بچه شش- هفت ساله کشیدم، به شدت به من پرخاش کرد و هر چه مادرش می گفت که این فرد دوستت دارد فایده نداشت. بهتر یا بدتر، این فرهنگ ایرانی نیست و اگر نتیجه یک فیلم هم این باشد که برای نجات از بی اخلاقی های موجود باید از ایران رفت من این فیلم را ایرانی نمی دانم. کسانی هم که به فیلم توجه کرده اند آنهایی هستند که می خواهند بروند، یعنی ذهنی یا جسمی، مهاجر هستند.

با این توضیحات ممکن است برای کسی این تصور به وجود بیاید که فیلم ایرانی حتما باید در شهرستان یا روستا اتفاق بیفتد یا در خانه ای کاه گلی حیاط دار بزرگی که همه دور هم در آن زندگی می کنند؟

نه. فیلم ایرانی در آپارتمانی در نیاوران نیز می تواند اتفاق بیفتد به شرطی که ساختارهای زندگی ایرانی داشته باشد.

یعنی تعارف کردن و حرف زدن؟

نه زندگی ایرانی خانواده محور است، خویشاوند محور است. ایرانی ها دوست دارند که به خانه همدیگر بروند و سر به سر هم بگذارند. در ایران همه چیز حول خانواده شکل می گیرد. عشق، شادی، غم.

الان در ذهنتان دارید نمونه ای از فیلمی که در فضای مدرن اتفاق افتاده باشد ولی بتوان ایرانی خطابش کرد؟

این بحث بعدی ماست. ولی فیلم کلاسیکی مانند یه حبه قند می تواند مبنایی باشد برای ساخت یک فیلم ایرانی در فضای مدرن. مثلا اگر ما آپارتمان را یک محله ی عمودی فرض کنیم، لابی می تواند به چیزی مثل میدان محله یا روستا تبدیل شود که همسایه ها در آن با هم حرف بزنند، بچه ها آنجا بازی کنند. پس می بینید که فضای مدرن را می توان ایرانی کرد. اجاره نشین های مهرجویی یکی از این فیلمهاست.

چرا جدایی نادر از سیمین در تعریف فیلم ایرانی نمی گنجد؟

چون ابن فیلم تمام ابعادش فرار از ایران است .

این عقیده را برای جدایی نادر از سیمین دارید یا همه فیلم های فرهادی؟

خب مثلا درباره الی علی رغم آن تم گم شدگی و سایر قضایا، بیشتر در فرهنگ ایرانی بود. ولی در جدایی نادر از سیمین همه چیز صریح است.

پس با تم مهاجرت مشکل دارید.

بله چون به نظرم هر ایرانی که از اینجا فرار می کند دارد از خودش فرار می کند. من از این نمونه ها سراغ دارم که بیشترش هم به خاطر جهل نسبت به شرایط خارج از کشور است. یعنی می رود آنجا برای آنکه اینجا نباشد، بدون اینکه تصور درست و دقیقی از وضعیت خودش در مقصد داشته باشد.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها