كيهان
«عادت ميكنيد!» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن ميخوانيد:
تلاش
براي حداكثري كردن فشار بر ايران درست در شرايطي صورت ميگيرد كه فشار بر
غرب در منطقه حداكثر شده است. عيني ترين ارزيابيها درباره شرايط منطقه
حاكي از آن است كه مجموعه تحولات در حال پيش روي به سمتي است كه
آمريكاييها آن را روي كار آمدن عناصر نامطلوب ميخوانند.
درست كه
آمريكا چند ماه است تلاش ميكند از طريق ارتباط گيري با انقلابيون منطقه،
وادار كردن ديكتاتورها به اصلاحات صوري و خارج كردن فرايندهاي انقلابي از
كف خيابان روند اين انقلابها را مديريت كند ولي نتيجه به هيچ وجه آن چيزي
نيست كه آمريكاييها ميخواستند. منطقه در حال اسلامي تر شدن است و كساني
روي كار ميآيند كه خواهان جمع شدن همه بساط غرب -بساطي كه ظرف حدود يك قرن
پهن شده- هستند.
اگر كسي بخواهد عمق خسراني را كه آمريكا در اثر
انقلابهاي منطقه گرفتار آن شده دريابد كوتاه ترين راه اين است كه به
ادبيات اسراييل در اين باره مراجعه كند. بيش از 6 ماه است كه هيچ مقام
اسراييلي درباره اين موضوع سخن نگفته الا اينكه از آينده آن ابراز ترس كرده
است. مهم ترين نگراني اسراييليها آن است كه ديكتاتورهاي منطقه كه به مدت
چند دهه به مثابه سدي در مقابل خشم فزاينده و بي امان مردم منطقه عليه
صهيونيسم عمل ميكردند، اكنون ديگر از بين رفتهاند.
مهم ترين سوال
براي امنيت رژيم جعلي اسراييل اين است كه از اين به بعد چه كسي اين نفرت
تاريخي را مهار خواهد كرد؟ و اگر نتوان سدي بر سر راه اين خشم بي امان
كشيد، آن وقت چه بر سر موجوديت رژيم نيمه جان صهيونيستي خواهد آمد؟مدتي در
اوايل كار، صهيونيستها سعي ميكردند بگويند ماجراي انقلابهاي منطقه اساسا
به آنها ربطي ندارد.
بسياري از مقامهاي رژيم صهيونيستي و در راس
آنها نتانياهو و باراك اصرار داشتند كه ريشه انقلابهاي منطقه مسائل
اجتماعي و اقتصادي و حداكثر روحيات ضد ديكتاتوري مردم است و اين انقلابها
ربطي به ضديت مردم منطقه با آمريكا و اسراييل ندارد. به همين دليل بود كه
عاموس يادلين رييس سابق اطلاعات نظامي اسراييل -كه به دليل ناتواني از پيش
بيني اين تحولات بركنار شد- در همان ماههاي آغازين تحولات منطقه در
دانشگاه تل آويو سخنراني كرد و گفت اسراييل بايد از اين تحولات استقبال كند
چرا كه بهار عربي منجر به روي كار آمدن دولتهاي دموكراتيك در منطقه خواهد
شد و دموكراسيها در كل نسبت به جنگ بي ميل هستند.
اشتباه يادلين
اين بود كه حاضر نبود خود را با اين مسئله درگير كند كه آن مردمي كه بناست
دموكراسيهاي آينده در منطقه را بسازند چه كساني هستند و چگونه فكر
ميكنند. اين تحليل كه دموكراسي در منطقه به نفع آمريكا و اسراييل است تنها
زماني صحيح خواهد بود كه مردم منطقه كاملا سكولار شده و روحيات و باورهاي
ديني خود را از دست داده باشند. در واقع منظور آمريكاييها و اسراييليها
هم وقتي از دموكراسي سخن ميگويند چيزي جز اين نيست كه نوعي نظام سكولار كه
فرهنگ ليبراليسم را در دستور كار خود قرار داده و در اقتصاد كاپيتاليستي
رفتار ميكند بر سر كار باشد. در تعريف آمريكايي و اسراييلي از دموكراسي
باور ارتدوكس «بايد اكثريت حاكم باشد» چندان جايي ندارد همچنان كه همين
الان هم در آمريكا كه خود را بزرگترين دموكراسي جهان ميخواند اكثريت حاكم
نيست و يك اقليت يك درصدي بر 99 درصد مردم حكومت ميكنند.
زمان
زيادي طول نكشيد تا عمق اشتباه تحليل يادلين آشكار شود. مئير داگان رييس
سابق موساد كه مدتهاي طولاني در راس شنيع ترين جنايتهاي اسراييل عليه
مردم منطقه بوده و بهتر از هر كسي از عمق نفرت اين مردم نسبت به اسراييل
آگاه است، نخستين كسي بود كه زنگ خطر را به صدا در آورد. داگان-كه او هم به
دليل اختلاف نظر با تيم باراك و نتانياهو از كار بركنار شد- از زمان آغاز
انقلابهاي منطقه تا كنون در بيش از 4 سخنراني به تفصيل استدلال كرد كه در
اثر اين انقلابها خطري عليه اسراييل در حال شكل گيري است كه با هيچ خطر
ديگري در گذشته قابل مقايسه نيست. سخنان معروف داگان در مركز مطالعات عبري
دانشگاه بيت المقدس همچون پتكي بر سر كابينه نتانياهو فرود آمد طوري كه پس
از آن سخنراني تقريبا همه مقامهاي دولت جعلي اسراييل عليه داگان موضع
گرفتند و او را متهم به اظهار نظر غير مسئولانه درباره اسرار امنيت ملي
كردند.
همه حرف داگان خطاب به سران تل آويو اين بود كه منطقه به شدت
در حال ضد اسراييلي و ضد آمريكايي شدن است، آمريكا در منطقه تضعيف شده و
ديگر قدرت سابق را ندارد و اگر هم داشت ديگر حفظ امنيت اسراييل اولويت اصلي
آن نبود چرا كه آمريكا اكنون اولويتهاي مهم تري در منطقه پيدا كرده است و
نهايتا هم اين كه داگان عقيده داشت خطري كه از مصر و ليبي موجوديت و امنيت
اسراييل را تهديد خواهد كرد بي نهايت از خطرهاي موهوم ديگري كه تيم باراك-
نتانياهو بر آن تاكيد دارد بزرگتر است. در واقع قضيه اصلا اينطور نيست كه
داگان پيشگوي خوبي بود. مسئله فقط اين است كه او به دليل جنس كارش، روحيات و
تفكر مردم خاورميانه را به خوبي ميشناخت و ميدانست كه در اين منطقه
دموكراسي هيچ معنايي جز دشمني سازش ناپذير با اسراييل و تلاش براي محو كردن
آن ندارد.
خراسان
دموکراسي
خواهي در مصر؛ وسيله يا هدف؟» عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم
جعفر قناد باشي است كه در آن ميخوانيد؛برگزاري نخستين مرحله از انتخابات
پارلماني مصر و احتمال پيروزي اسلام گرايان (اخوان المسلمين و مجموعهاي از
احزاب سياسي مرتبط و متحد با اين گروه) در آن، ضمن تاثيراتي که برفضاي
داخلي مصر، مراحل بعدي اين انتخابات و تصميمات و جهت گيري منطقهاي خواهد
داشت، ارباب انديشه و سياست را وامي دارد تا به بسياري از پرسشهاي مطرح در
اين باره، پاسخ گويند و با توجه به روند تحولاتي که به فرآيند کنوني
انتخاباتي انجاميد، ماهيت خيزشهاي مردمي در مصر را به صورت روشن تري تبيين
کنند. به ويژه آن که، نظير اين گونه پرسشها در مورد ديگر خيزشهاي جاري
درشمال آفريقا و خاورميانه نيز، مطرح است و نيازهاي مشابهي براي تبيين و
تفسير واقع بينانه تري از مجموعه تحولات اين کشورها به وجود ميآورد.
خيزشهايي که، هريک به نوعي، درحال عبور از گذرگاههاي پيچيده، بسيار مهم و
سرنوشت ساز انتخاباتي هستند و مشابهتهاي ديگري را علاوه برآنچه در عرصه
خيزشهاي خياباني به نمايش گذاشته شد و يا شعارهاي مشترک انقلابي مانند
شعار «اسقاط نظام» را که در اين خيزشها فرياد شد به ذهن متبادر ميکنند.
در
ميان خيل پرسشهاي مطرح، پرسشهايي که ماهيت خيزشهاي مردمي در مصر يا
ديگر کشورهاي شمال آفريقا و خاورميانه را مورد سوال قرارمي دهد، اساسي ترين
و کليدي ترين پرسش هاست؛ زيرا که از اين دريچه ميتوان خاستگاه دقيق اين
خيزشها را مشخص کرد و به تبع آن، نه تنها ميزان موفقيت يا عدم موفقيت آنها
را سنجيد، بلکه، مجموعه کنشها و واکنشهايي که به صورت طبيعي در روند هر
خيزش، جنبش و انقلاب، در هم تنيده و به طور پيچيدهاي امکان وقوع مييابند؛
ازهم ديگر تشخيص داد.
اين پرسش که «هدف اصلي خيزش مردمي در مصر (
يا ديگر کشورهاي شمال آفريقا و خاورميانه ) اسلام خواهي يا دموکراسي خواهي
است ؟» پرسش بسيار اساسي است که از ابتدا تاکنون در رسانههاي داخلي و
خارجي، به صورت مکرر مطرح شده و پاسخهاي بسيارمتنوع و البته بعضا متضادي
به آن داده شده است؛ بنابراين طبيعي است که، صاحبان انديشههاي متفاوت و
پاسخگويان به اين پرسش، مترصد اعلام نتايج نهايي انتخاباتي در مصر باشند تا
براساس آن، نظريات ارائه شده خود را ارزيابي کنند و صحت و سقم آنها را به
سنجش بگذارند.
البته اين پرسش را به نحو ديگري نيز ميتوان مطرح
کرد و آن اين که، «خيزشهاي مردمي از دموکراسي چه برداشتي دارند ؟»، آيا
دموکراسي را هدف نهايي خود قرار دادهاند و به تنهايي آن را داراي ارزشي
ميدانند که بايد براي رسيدن به آن فداکاري و جان فشاني کرد؟ و يا آن که
دموکراسي را وسيلهاي و راهي براي رهايي از ديکتاتوري و يا وسيلهاي براي
حاکم کردن يک ايدئولوژي خاص ( دراينجا قوانين اسلامي ) ميدانند. پيداست که
اين طرز تلقي از دموکراسي، با آن برداشتي که دموکراسي را هدف عاليه
خيزشهاي مردمي درمناطق ياد شده ميداند، کاملا متفاوت است. چ
به
هرترتيب براي پاسخ سريع و موجز به اين سئوال اساسي، بايد به اين نکته مهم
توجه کرد که "دموکراسي خواهي" خواسته و يا گرايشي است که عمدتا بعد از
تامين نيازهاي معيشتي و ضروري جامعه مورد توجه آحاد مردم قرار ميگيرد و
همزمان، نيازمند يک سلسله آگاهيهاي اجتماعي و سياسي است تا طبقات و قشرهاي
مختلف جامعه از طريق آن با مزاياي دموکراسي آشنا شوند و به صفوف دموکراسي
خواهان اوليه ( دريک جامعه) که عموما درطبقاتي بالاتر ازمتوسط قرار دارند،
بپيوندند.
پيداست که با چنين فرضي، نه تنها در مصر، بلکه در هيچ يک
از کشورهاي شمال آفريقا و خاورميانه، زمينه براي پيدايش و شکل گيري چنين
دموکراسي خواهي وجود نداشته است؛ زيرا براساس آمار و گزارشهاي موجود، بدنه
اصلي خيزشهاي مردمي در مصر و ديگر کشورهاي مورد اشاره را کساني تشکيل داده
يا ميدهند که، در تامين اوليه ترين نيازهاي معيشتي خود با مشکلات فراواني
روبه رو بوده وهستند، روشن است که نسبت دادن دموکراسي خواهي به اين خيل
عظيم از جمعيت مصر يا ديگر کشورهاي شمال آفريقا که بيش از نيمي از آنها
زير خط فقر قرار دارند؛ مشابه نسبت دادن استقلال خواهي به ملتهاي
سياهپوستي است که در مصاف با سفيد پوستان، بر ضرورت برخورد غيرنژادي با خود
تاکيد ميکردند و بيش از آنکه استقلال طلب محسوب شوند، مساوات طلب بودند.
از
سوي ديگر با پذيرش نظريه دموکراسي خواهي در مصر و ديگر کشورهاي نامبرده،
اين پرسش اساسي بي پاسخ ميماند که به چه علت، در ديگرکشورهاي آفريقايي که
نظامهاي ديکتاتوري، (در کامرون، بوتسوانا، اتيوپي، سوازيلند و.... ) حکم
فرماست، خيزشهايي مشابه خيزش مردمي درشمال آفريقا صورت نميگيرد و يا
لااقل نشانهاي از آن مشاهده نميشود؟ و سئوال بي پاسخ ديگر اين که آيا
تصادفي است کشورهاي شمال آفريقا که درهمسايگي يکديگر قرار دارند و مجموعا
يک تمدن مشترک را تشکيل ميدهند شاهد چنين خيزشهايي هستند ؟ البته مجموع
اين شبهات و استدلالات به معناي انکار دموکراسي خواهي در مصر يا ديگر
کشورهاي شمال آفريقا نيست بلکه به معناي آن است که علل اصلي خيزشهاي يک
سال اخير در شمال آفريقا و خاورميانه و اهداف نهايي اين خيزشها را نبايد
درد موکراسي خواهي محدود و منحصر کرد و از درک و شناخت علل اصلي محروم
ماند.
رسالت
«118
هزار سند مظلوميت ايرانيان در شوراي امنيت» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت
به قلم دكتر حشمتالله فلاحت پيشه است كه در آن ميخوانيد:
اين هفته
زماني كه خبر ارجاع پرونده ايالات متحده آمريكا به شوراي امنيت سازمان ملل
متحد را شنيديم، بلافاصله به ياد كوتاهي برخي نهادها و دستگاههاي كشورمان
در احقاق حقوق جانبازان و بازماندگان شهداي جنگ شيميايي عليه كشورمان
افتادم. آمريكا به دليل تخطي از مفاد كنوانسيون منع اشاعه سلاحهاي هستهاي
با تهديد صدور قطعنامه در شوراي امنيت سازمان ملل مواجه شده است. اين قدرت
برخلاف تعهد قبلي خود، اعلام كرده است كه حاضر نيست تا مقطع مورد نظر
(يعني ارديبهشت ماه سال آينده) سلاحهاي شيميايي خود را منهدم نمايد.
نكته
دلگيركننده و آزار دهنده جريان فوق اين است كه در دنياي به اصطلاح حقوق
بشري امروز هيچ مجروح شيميايي غير ايراني وجود ندارد. حتي قربانيان جنايت
صدام در حلبچه عراق نيز در كنار مجروحان ايراني در مراكز پزشكي و محافل
حقوقي، سياسي و حمايتي دنيا مطرح شدند. علت اين موضوع به كثيف بودن بمب
شيميايي در ميان همه جنگ افزارهاي امروز دنيا باز ميگردد.
شايد
كمتر كسي اين موضوع را بداند كه در طول جنگ جهاني دوم كه بيش از چهل
ميليون انسان را به كام مرگ فرستاد، از بمب شيميايي استفاده نشد. هيتلر
ديكتاتور خون آشام آلمان، خود از مجروحان شيميايي جنگ جهاني اول بود كه در
خطوط نبرد بلژيك شيميايي شده بود و زماني كه طرح آغاز جنگ دوم جهاني را
ميريخت تمام كارخانجات توليد سلاحهاي شيميايي در آلمان را تعطيل كرد.
متفقين نيز در جنگ دوم جهاني از اين سلاح مرگبار استفاده نكردند. لذا امروز
مجروحان شيميايي جنگ اول جهاني در قيد حيات نيستند و ايرانيان تنها
قربانيان ديكتاتوري خون آشام تراز هيتلر يعني صدام حسين هستند.
118
هزار سند جنايات شيميايي عامل دست برتر ديپلماتهاي ايراني در يكي از
معدود نهادها و كنوانسيونهاي بينالمللي امروز دنيا هستند آن هم در ميان
كنوانسيونها و نهادهاي بينالمللي كه به تبعيت از بازي قدرت، فاسد
شدهاند، حق را ناحق ميكنند، به نام حقوق بشر مردمان بيگناه را ميكشند،
به نام دموكراسيسازي، خانهها را ويران ميكنند و به اسم "امنيتذهني"
درانديشه انحصار فناوريهاي برتر در جمع كشورهاي غربي هستند.
سه سال
پيش جهت انجام يك بازديد تحقيقاتي و علمي به همراه هيئتي از كشورمان به
"لاهه" رفتم. متوجه شدم كه صهيونيستها دولت هلند را در يكي از دادگاههاي
آن كشور به پرداخت هفت ميليارد دلار (بيش از هشت هزار ميليارد تومان) به
اسرائيل محكوم كردهاند و بهانه آنها اين بود كه شماري از يهوديان قرباني
سياست آنتي سميتسيم هيتلر در جنگ دوم جهاني، با سلاحهاي توليد شده در هلند
كشته شدهاند. در داخل آمريكا نيز برخي از شهروندان اين كشور كه در هر جاي
دنيا از اقدامات خشن مختلف آسيب ديده بودند، عليه ايران اقامه دعوا كرده و
دادگاههاي آمريكا براي آنها غرامت و خسارت تصويب ميكرد.
بلافاصله
در بازگشت به مجلس طرحي يك فوريتي را بنيان گذاشتم. طرح الزام دولت به
احقاق حقوق جانبازان و بازماندگان شهداي جنگ شيميايي عراق و همدستانش عليه
ايران. اين طرح به گونهاي بيسابقه با 202 راي موافق، بدون مخالف و تنها
با دو راي ممتنع تصويب گرديد. همان زمان ديپلماتهاي ايراني مستقر در لاهه
با ارسال "ايميل" براي بنده، فرمودند اين اقدام بيسابقه مجلس دست ما را در
پيگيري اين حقوق باز ميگذارد.
طبق قانون فوق 38 هزار شهيد شيميايي
و 80 هزار جانباز مربوطه، اسناد زندهاي از جنايت بزرگ قرن بيستم صدام و
چندين قدرت غربي و شرقي عليه ملت مظلوم ايران هستند. 112 شركت آمريكايي،
انگليسي، هلندي، آلماني، فرانسوي، چيني و روسي در تجهيز صدام به بمب
شيميايي نقش داشتهاند. آنها، هم طبق قوانين داخلي آن كشورها و هم طبق
كنوانسيونهاي بينالمللي مجرم به حساب ميآيند. در همان قانون، مصوب گرديد
كه علاوه بر تشكيل يك بانك اطلاعاتي، دستگاههاي مربوطه هر شش ماه جهت
ارائه گزارش دركميسيون امنيت ملي و سياست خارجي حضور يابند. در همان سال با
تصويب پيشنهاد كميسيون امنيت ملي در كميسيون تلفيق بودجه، ده ميليارد ريال
نيز رديف بودجه براي اجراي اين قانون، پيشبيني كرديم و باز هم در كمال
تاسف در طول سه سال اخير آن بودجه برگشت خورده و ريالي از آن صرف احقاق
حقوق جانبازان و بازماندگان شهدا و اثبات مظلوميت تاريخي ايرانيان نشده
است.
يكشنبه اين هفته كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس ضمن
اذعان به كوتاهي خود در نظارت بر اجراي اين قانون، تصويب كرد با تشكيل
كميتهاي به انفعال حقوقي دستگاههاي مسئول، در اين رابطه پايان دهد. در
شرايطي كه آمريكاييها و برخي دول غربي و چند قدرت تبانيگر شرقي به
بهانههاي واهي و فاقد هرگونه سند معتبر، عليه ما قطعنامه ميسازند، ما چه
استفادهاي از 118 هزار سند مظلوميت خود كردهايم؟ ديپلماسي عمومي كشور ما
براي اثبات اين مظلوميتها و تناقض رفتاري غرب چه اقدامي صورت داده است؟
كافي است تا بر اساس اين اسناد جنايات مشترك عليه ايرانيان كيفرخواستي عليه
مباشرين آن جنايت از "دونالدرامسفلد" و مقامات آمريكايي گرفته تا برخي
سران عرب به ديوان بينالمللي كيفري (آي.سي.سي) تنظيم شود. خيلي از
جنايتكاران جنگي كه اكنون در دادگاه جنايت يوگسلاوي سابق محاكمه ميشوند
همچون "ملاديچ" كارادزيچ" و ديگران گناهاني سبكتر از جمع فوق را مرتكب
شدهاند.
علت تخطي آمريكا از اجراي كنوانسيون منع اشاعه سلاحهاي
شيميايي به راهبرد امنيتي آن قدرت براي قرن بيست و يكم باز ميگردد. طبق
اين راهبرد، آنها نبايد اهرمهاي پيروزي خود در جنگ سرد، بويژه اهرم رقابت
تسليحاتي را كنار بگذارند. لذا علاوه بر سلاحهاي شيميايي، در مقا بل
طرحهاي ايران براي خلع سلاح هستهاي خاورميانه و حتي انهدام مين و برخي
سلاحهاي متعارف نيز ايستادگي ميكنند اما در قالب ديپلماسي عمومي خود، به
گونهاي عمل ميكنند كه گويي تنها حافظ حقوق بشر، امنيت، دموكراسي و تدابير
ضد تروريستي هستند. گام اول در احقاق حقوق 118 هزار ايراني و خانوادههاي
آنها و بويژه دفاع از مظلوميت كشورمان در دنياي امروز، اذعان به
كوتاهيهاي گذشته و پيگيري علل و عوامل آن است.
قدس
«تکمیل اقدام مجلس توسط دانشجویان» عنوان سرمقاله روزنامه قدس به قلم غلامرضا قلندریان است كه در آن ميخوانيد:
در
سالروز شهادت شهید دکتر مجید شهریاری از استادان و دانشمندان هسته ای
ایران، دانشجویان انقلابی که همواره در پیگیری مطالبات مردم پیشگام
بودهاند، با ورود به لانه جاسوسی روباه پیر و تسخیر آن، پرچم انگلیس را از
این سفارتخانه پایین کشیدند.
اقدام دانشجویان در سالروز ترور
دانشمند هسته ای ایران رخ داده تا به دشمنان این ملت پیام دهند اگر
بیگانگان تلاش می کنند با رفتارهای خصمانه و تروریستی استقلال یک ملت را
مخدوش و روند رو به رشد پیشرفت علمی آنها را با وجود تنگناهای ایجاده شده،
کند و یا متوقف کنند، دچار خطایی فاحش شده و از واقعیت جامعه ایرانی بی
اطلاعند. آنها تلاش می کنند با دو گانگی در رفتار، ضمن داشتن رابطه،
اقدامهای خصمانه خود را در عرصه های گوناگون پیگیری کنند.
بیانیه
دیروز وزارت خارجه انگلیس که حضور خودجوش دانشجویی را یک تظاهرات برنامه
ریزی شده معرفی می کند و با اظهارات خلاف واقع، تلاش می کند این کشور را از
ترور شهید شهریاری مبرا اعلام نماید، مصداقی از خباثت دولتمردان لندن است.
در این بیانیه آمده است: «همان طور که ما آن زمان هم گفتیم، انگلیس از
فعالیت تروریستی در ایران یا هرکجای دیگر در جهان حمایت نمی کند و هرگونه
ادعایی مبنی بر مشارکت انگلیس در این گونه فعالیتها به طور قطع بی اساس
است.»
صحت و سقم این ادعا را می توان با سخنان «جان ساورز» مقام
عالی رتبه امنیتی این کشور راستی آزمایی نمود. پیشتر رئیس سازمان جاسوسی
انگلیس در نشستی مطبوعاتی که در تاریخ صدسال اخیر سرویس جاسوسی انگلیس بی
سابقه بود، با اشاره به برنامه هسته ای ایران، دیپلماسی را برای توقف این
برنامه ناکافی دانسته و از لزوم روی آوردن به فعالیتهای جاسوسی و اطلاعاتی
برای مقابله با ایران، تأکید کرده بود.
رفتار شیطنت آمیز لندن، نه
تنها حافظه ایرانی را از بدو رابطه مملو از خیانت نموده، بلکه این رفتار
شیطانی آنها پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز استمرار یافته است. بر کسی
پوشیده نیست، همراهی این کشور اروپایی در تحقق خواسته های واشنگتن، لندن را
یک دولت وابسته به کاخ سفید معرفی می نماید. اگر چه در این مجال فرصت
پرداختن به دخالتهای لندن در ایران پس از انقلاب نیست، ولی صرفاً به عنوان
مصداقی برای تبیین ادعاها، به برخی از موارد آن اشاره می گردد.
در
سال 1359 پس از قطع رابطه آمریکا با ایران، این کشور نیز به در خواست
واشنگتن دست به اقدام مشابه زد که این وضعیت تا سال 1367 ادامه داشت. حمایت
از سلمان رشدی مرتد، پشتیبانی نظامی از عراق در جنگ 8 ساله بخشی از فتنه
گریهای انگلستان علیه ایران در گذشته بوده است، به گونه ای که نخست وزیر
وقت انگلیس در اظهاراتی به این موارد اعتراف نمود.
«تونی بلر» برای
اولین بار در جریان یک نشست خبری نسبت به حمایت غرب از صدام در جنگ تحمیلی
علیه ایران، ابراز تأسف کرد. وی گفت: «به طور قطع حمایت غرب از صدام یک
اشتباه بود.» یکی از مهمترین موضعگیریهای خصمانه لندن در قبال تهران،
مداخله در انتخابات بوده است. موضعگیریهای دولتمردان این کشور در ماجرای
فتنه 78، انتخابات مجلس هفتم و فتنه 88، کاملاً محرز است. موضوع هسته ای
ایران، نقش فعال انگلیس در صدور قطعنامهها علیه ایران و تحریم بانک مرکزی
را نیز می توان به این ادعاها افزود.
این اقدام خودجوش و انقلابی
جوانان دانشجو، همگام با رشد روزافزون تنفر از جبهه استکبار و در رأس آنها
آمریکا، انگلیس و اسرائیل که در روزهای اخیر در کشورهای اسلامی به نمایش
گذاشته می شود، مثلث مستکبران را بیش از پیش در اذهان عمومی منزوی و رسوا
می نماید.
اشغال سفارت رژیم صهیونیستی و محاصره سفارت این رژیم که
منجر به فرار سفرا و دیپلماتهای این رژیم در دو کشور اردن و مصر گردید و
همزمان اقدام دیروز دانشجویان، ضربه دیگری بر پیکر نحیف مستکبرانی وارد
آورد که چند ماه است با شهروندان خود در صحن خیابانها درگیر هستند و با
سرکوب شدید پلیسی، تلاش می کنند خواسته های مردم را رفتار امنیتی تلقی
نمایند تا امکان برخورد خشن فراهم گردد.
گفتنی است، سیر رخدادها در
شرایط کنونی، زورگویان عالم را منزوی و افکار عمومی را برای پیگیری
مطالباتشان تهییج و ترغیب می کند. اکنون فریادهای تظلم خواهی ملتهای
ستمدیده جهان اسلام تا عمق پایتختهای آنها نفوذ کرده و هر روز بر دامنه این
اعتراضها افزوده می شود. تطمیع و تهدید آنها هم نتوانسته است مخالفان را
منصرف و یا وادار به عقب نشینی کند. رفتار دانشجویان ایرانی در تهران نیز
قطعاً آزادیخواهان جهان را در پیگیری و حق خواهی مصمم می نماید.
سياست روز
«پيشبينيهاي نوسترآداموسي» عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن ميخوانيد:
نوسترآداموس
را ميشناسيد. همو که پيشگوييها و پيشبينيهاي فراواني دارد. شايد،
برخي از پيشبينيهاي او محقق شده باشد، شايد هم نه!
اما هر چه بوده
است از جذابيت براي مردم برخوردار ا ست. به همين خاطر خيليهاي ديگر هم به
اين جرگه پيوستند و شروع به پيشگويي و پيشبيني کردند.
تحولاتي که
در دنيا در حال اتفاق است، ميتواند در اين راستا کمک حال باشد. اما برخي
از اتفاقاتي که ميتواند بيفتد، بستگي به حماقت برخي کشورها دارد. تصورش را
بکنيد، با توجه به شرايطي که در منطقه ايجاد شده است، کشورهاي عربي خود
فروخته با همراهي کشورهاي غربي و آمريکا و سپس رژيم صهيونيستي، براي
سرنگوني دولت بشاراسد رئيسجمهور سوريه به اين کشور حمله کنند.
آمريکا و غرب خواهان سرنگوني فرزند حافظ اسد هستند و در کنار آن روسيه و چين مخالف.
جمهوري اسلامي ايران نيز سوريه را به عنوان کشوري دوست و برادر ميشناسد ومتقابلا سوريه، ايران را.
هنگامي
که رهبر معظم انقلاب اسلامي سوريه را عمق استراتژيک ايران تعبير ميکنند،
بايد به اهميت ويژه اين کشور در منطقه و در همجواري سرزمين اشغالي پي برد.
فرض کنيد، حمله به سوريه آغاز ميشود. نيروهاي ناتو با همراهي آمريکا و برخي کشورهاي منطقه حملات هوايي خود را آغاز ميکنند.
ارتش
سوريه هم براي تلافي به سرزمينهاي اشغالي حمله موشکي ميکند، از سوي ديگر
نيروهاي حزبالله نيز وارد عمل ميشوند و حملات موشکي خود را به اسرائيل
آغاز ميکنند.
در ابتدا، جنگ از طريق حملات هوايي وموشکي پيگيري
ميشود، ترکيه که عضو ناتو است، طبق قوانين عضويت در اين پيمان نظامي، وارد
معرکه شده، نيروهاي خود را براي حمله آماده ميکند.
جنگي تمام عيار
در منطقه آغاز شده است، روسيه که شاهد حمله به همپيمان منطقهاي خود است.
وارد عرصه نظامي شده و به حمايت از تنها کشور بازمانده، از دوران جنگ سرد
که دست بر قضا از همپيمانان استراتژيک اوست وارد جنگ ميشود.
جمهوري
اسلامي ايران نيز که توسط صهيونيستها بارها مورد تهديد نظامي قرار گرفته،
باز هم مورد تهديد قرار ميگيرد و از سوي اين رژيم حملهاي نيز صورت
ميگيرد.
اين اقدام باعث ميشود که اولتيماتوم وزير دفاع کشورمان
عملياتي شود که گفته بود،... آنها بايد پاسخ دهند که براي چه مدت نبرد، غرق
شدن چند ناوشان و انواع حملات و ضربات کوبنده، بسيجيان دريادل با انواع
موشکها، اژدرهاي سطحي و زير سطحي آمادگي و تحمل دارند؟
مردم سالاري
«تفاوت از تعريف تا واقعيت» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم مهدي عباسي است كه در آن ميخوانيد:
موضوع
پيگيري اشتغال در کشور، آن ميزان از اهميت برخوردار است که در همه
انتخابات ها، کانديداها ميکوشند با طرح شعارهايي در خصوص اشتغالزايي، شايد
مرهمي بر زخم بيکاري در کشور و به خصوص در بين نسل جوان ايران بگذارند.
دولت
نيز از اين قاعده مستثني نبوده است و محمود احمدي نژاد، حال که ماههاي
پاياني دولت اش را سير ميکند، اقدام به طرح وعدههاي بزرگي درخصوص رفع
بيکاري کرده است. به طوري که از سوي دولت اعلا م شده که در سال 90 دو و نيم
ميليون فرصت شغلي ايجاد ميکند.
اما، حال که بيش از 8 ماه از سال
جاري گذشته، اين سوال اساسي مطرح است که چه ميزان شعار دولت تحقق يافته
است؟ قطعا تحقق چنين شعاري، مستلزم تاثيرگذاري برشاخصهاي ديگر اقتصاد در
کشور است. اما در حالي که درصد قابل توجهي بودجه عمراني کشور هنوز اختصاص
نيافته است و اکثر خانوادههاي ايراني از بيکاري جوانانشان گلا يه مندند،
بايد ديد که در ماههاي آينده، چگونه دولت از تحقق اين وعده پرسرو صدايش
سخن به ميان ميآورد؟دولت براساس چه مکانيزمي در راستاي راستي آزمايي آمار
اشتغالش اقدام خواهد کرد؟
چرا که وقتي در سال 89، به يکباره دولت از
تحقق ايجاد بيش از يک ميليون و ششصد هزار شغل سخن به ميان آورد، در مقابل
تعجب برخي کارشناسان، دولت از ارائه اسامي شاغلا ن توسط وزارت کار براي
راستي آزمايي خبرداد. موضوعي که تاکنون حتي براي يک شهر نيز اجرايي نشده،
تا مشخص شود بين آمار دولت و واقعيت موجود چه ميزان اختلا ف وجود دارد. اما
نکته جالب تر که علت نوشتن اين نوشتار است، آمارهاي جديدي است که در خصوص
نرخ بيکاري در کشور مخابره شده است. تک نرخي شدن بيکاري در بسياري از استان
ها، قطعا با واکنشهاي متعددي روبرو خواهد شد.
ضمن اين که موضوع
جالب تر، نحوه محاسبه شاغلا ن براي محاسبه نرخ بيکاري است. براساس دستور
العملي که توسط مرکز آمار ايران براي سرشماري سال 90 به چاپ رسيده، اگر هر
فرد در 7 روز، حداقل يک ساعت کار کرده باشد، شاغل است. حال سوال اينجاست،
آيا در عرف کشور، ميتوان به کسي که حداقل يک ساعت در طول هفته کار ميکند،
شاغل گفت؟ مسوولا ن معتقدند اين نحوه محاسبه از الگوهاي بين المللي
استخراج شده است، اما بهتر است خودمان را گول نزنيم و بدانيم که تعريف شغل
پايدار و ايجاد فرصت شغلي براي جوانان با اين نحوه تعريف از کار بسيار
متفاوت است.
جالب تر آن که، بهتر است بدانيم در بررسي نرخ بيکاري
علا وه بر آنچه مطرح شد، افرادي که در حال انجام خدمت وظيفه به سر ميبرند
يا افرادي که در حال ساختن يا تعمير اساسي منزل خود هستند يا افرادي که به
عنوان کارآموز چه مزد و حقوق دريافت کنند يا نکنند نيز در تعريف مرکز آمار،
به عنوان کار محسوب ميشود و جزو نيروهاي بيکار به حساب نميآيند.
بدين ترتيب مشخص است که نرخ بيکاري در کشور قطعا با آنچه در عرف مورد قبول مردم است، در تضاد بسيار است.
شرق
«قصهاي پر غصه» عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم نرسي قربان است كه در آن ميخوانيد:
امير
قطر هفته گذشته طرح 19ميليارددلاريای را افتتاح كرد كه قرار بود 11 سال
پيش در ايران اجرا شود. 11 سال پيش، شركت نفتي شل به مقامات ايراني پيشنهاد
داد كه مجتمع تبديل گاز به فرآوردههاي نفتي موسوم به (GTL) را بسازد. شل
مصمم بود كه اين طرح را در ايران اجرا كند.
مذاكرات با بخش خصوصي،
شركت ملي پتروشيمي، شركت ملي نفت و شركت ملي گاز ايران پيگيري شد. در مرحله
نخست بخش خصوصي ايران كنار گذاشته شد و شركت شل قراردادي را با شركت ملي
پتروشيمي براي احداث يك واحد 70هزار بشكه در روز GTL امضا كرد. اين دو شركت
حدود 30ميليون دلار را كه احتمالا نيمي از آن از طرف ايران پرداخت شد،
براي مطالعات و بررسيهاي اوليه هزينه كردند. ولي پس از دو سال فعاليت در
اين طرح موافقتهاي لازم براي قيمت گاز و نحوه تخصيص اين گاز به طرح با
شركت ملي نفت و ساير ارگانهاي ذيربط به بنبست خورد و در سال 2005
قرارداد فسخ شد.
شركت شل مذاكرات خود را با قطر از 2004 ميلادي شروع
كرد و در سال 2006 قرارداد براي احداث مجتمع GTL مرواريد با قطر را به
امضا رساند و پنجسال بعد يعني هفته گذشته با 19ميليارددلار سرمايهگذاري
در اين اميرنشين، بزرگترين مجتمع صنعتي منطقه شكل گرفت. علاوه بر آنكه اين
سرمايهگذاري قرار بود و ميتوانست در ايران انجام پذيرد و آنكه ايران
قرار بود به بزرگترين مجتمع GTL جهان دستيابد و با توليد 140هزار بشكه
فرآوردههاي نفتي با بهترين كيفيت از گاز طبيعي حدود 300هزار بشكه نفت
اضافي براي صادرات داشته باشد، وجود اين مجتمع در ميدان مشترك در قطر امكان
بهرهبرداري بيشتر و بهتر را به اين اميرنشين كوچك از حوزه مشترك گاز
ميدهد.
مجتمع تبديل گاز به فرآوردههاي نفتي شل در قطر را به نام
طرح GTL مرواريد (Pearl GTL Project) بزرگترين پالايشگاه از نوع خود در
جهان است و با افتتاح آن توليد فرآوردههاي نفتي از گاز در قطر به حدود
175هزاربشكه در روز ميرسد و اين كشور را به رده بزرگترين توليدكننده GTL
در دنيا ارتقا ميدهد. اين طرح به صورت مشاركت بين شركت بينالمللي شل و
شركت نفت قطر با بهكارگيري جديدترين و بهترين تكنولوژي و مهندسي روز در
جهان ساخته شده است و راهي براي قطر است كه ارزش افزوده قابل ملاحظهاي را
از توليد گاز خود به دست آورد.
آقاي Peter Voser بالاترين مدير شركت
شل در اين مراسم اعلام كرد، افتتاح اين مجموعه، يكي از بزرگترين
موفقيتهاي شركتش بوده است و مديون همكاريهاي شركت نفت قطر و شل است كه پس
از پنجسال به نتيجه رسيده است. توسعه تكنولوژي تبديل گاز به فرآوردههاي
نفتي 35 سال است كه در شركت شل دنبال ميشود و موفقيت اين طرح نتيجه اين
زحمات است.
طرح GTL مرواريد به صورت بالادستي و پاييندستي اجرا شده
است. به اين معني كه 66/1 ميليارد فوت مكعب (حدود 47ميليون مترمكعب) گاز
توسط شل از حوزه گازي گنبد شمالي كه با پارس جنوبي حوزه مشتركي را تشكيل
ميدهد، توليد و پس از پالايش كامل گاز متان براي مصرف در اين مجتمع بهكار
گرفته و 140هزار بشكه در روز گازوييل، نفتا، نفت سفيد، پارافين و روغن
پايه توليد ميشود. 120هزار بشكه در روز هم ميعانات گازي (LPG و كاندنسيت) و
اتان از اين عمليات به دست ميآيد.
اولين محمولههاي گازوييل اين
مجتمع در ماه ژوئن 2011 به بازارهاي جهاني فرستاده شد. 52هزار كارگر و
كارمند از 60 كشور جهان در اين طرح كه پنجسال طول كشيد بهكار گرفته شد و
500ميليون ساعت كار براي طراحي و ساخت اين مجموعه كه بزرگترين پالايشگاه
جهان است صرف شده است.
تمام سرمايه حدود 19ميليارد دلاري اين طرح
توسط شل تامين شده است. اين مجتمع در محلي به مساحت 250هكتار احداث شد.
ارزش فروش مايعات گازي و فرآوردههاي نفتي اين مجتمع در سال حدود 11ميليارد
دلار است و درآمد آن، حدود 3/7ميليارد دلار برآورد شده است.
گاز
مورد نياز بدون هزينه به اين پالايشگاه داده ميشود ولي در منافع طرح شريك
است. درآمد اين كشور به ازاي توليد يكمترمكعب حدود 30 سنت به ازاي هر
مترمكعب گاز خواهد بود بدون آنكه اين كشور يك دلار هم سرمايهگذاري مستقيم
در اين طرح كرده باشد. مسوولان وزارت نفت، شركت ملي نفت ايران و شركت ملي
پتروشيمي در سالهاي 1379 تا 1384 حتما دلايل و مستنداتي داشتهاند كه
اجازه دادند اين سرمايهگذاري عظيم به عوض ايران در قطر انجام پذيرد.
تهران امروز
«آيا روسيه سوريه را تنها ميگذارد؟» عنوان سرمقاله تهران امروز به قلم داوود احمدزاده است كه در آن ميخوانيد:
هر
چند روسيه پس از فروپاشي شوروي سابق به ويژه با به قدرت رسيدن پوتين با
اتكا به توانمنديهاي نظامي و مولفههاي نرمي چون عضويت در سازمانهاي
بينالمللي نظير عضويت دائمي در شوراي امنيت سازمان ملل تلاش دارد كه با
نمايش قدرت همچنان خود را به عنوان يكي از كشورهاي تاثيرگذار در عرصه جهاني
نشان دهد، با اين وجود فاقد ظرفيت لازم براي رقابت در عرصههاي مختلف با
رقيب ديرينه خود ميباشد.
با اين وجود تلاشهاي روسيه براي نقش
آفريني بيشتر در تحولات خاورميانه به ويژه پس از بروز انقلاب عربي ادامه
دارد، به طوري كه با تقويت اوراسياگرايي و بازگشت به شرق در دوره پوتين اين
فرصت براي روسها فراهم شده تا در برخي از حوزههاي نفوذ سابق مانند عراق،
سوريه و بحث فلسطين و حتي گسترش روابط با ايران را در دستور كار خود قرار
دهند. در بحث انقلابهاي عربي نيز روسيه نظير آمريكاييها در پيشبيني دقيق
تحولات غافلگير شدند. بروز تحولات برق آسا در تونس، مصر و ليبي و سرايت آن
به خاورميانه عربي باعث شد كه تصميم سازان كرملين با ديد منفي نسبت به
آينده تحولات بنگرند و نقش دستگاههاي امنيتي و جاسوسي غرب را در اين
تحولات برجسته سازند.
در اين مسير روسيه با تجربهاندوزي از تهاجم
گسترده و يكجانبه آمريكا به عراق، دخالت نيروهاي نظامي ناتو در بحران ليبي
را غيرمشروع دانسته و از دادن راي مثبت به قطعنامه عليه قذافي در شوراي
امنيت امتناع ورزيد، نكته ديگر اينكه روسها نيز همانند ايران معتقدند كه
غرب با اعمال سياست دوگانه آشكارا از نقض حقوق بشر به شكل گسترده در بحرين،
يمن و حتي عربستان جانبداري ميكند و حتي مجوز كشتار و سركوب شيعيان
بحريني با هماهنگي غرب صادر شده كه اجراي اين اقدامات خشونتآميز نيز بر
عهده رياض گذاشته شده است.
در اين مسير بيشتر تقابل روسيه با غرب را
در حوزه تحولات سوريه ميتوان مشاهده نمود، سوريه يكي از متحدان كليدي
كرملين در منطقه بوده است. به طوري كه سوريه و عراق در دوران جنگ سرد به
عنوان بازوي نظامي روسها در مقابله با حوزه نفوذ غرب به محوريت عربستان و
كشورهاي محافظه كار عرب عمل ميكردند.
بنابراين با هم خوردن
بلوكبنديهاي سياسي، سوريه بيشترين صدمه را از فروپاشي شوروي ديد، روسها
پس از ارتقاي موقعيت نظامي و سياسي خود تلاشهايي براي بازيافت قدرت خويش به
عمل آوردند كه اوج اين تلاشها را ميتوان در دوره پوتين و جانشين وي
مدودف مشاهده نمود كه حاصل اقدامات روسها فروش ادوات نظامي پيشرفته روسي
به سوريه و همكاريهاي راهبردي دو كشور در منطقه دانست، البته اين روابط
راهبردي با شروع اعتراضات داخلي در سوريه با دگرديسي عميقي مواجه گشت،
چراكه روسها گرچه بر خلاف مواضع نسبتا منعطف به بحران ليبي و برخي
همگاميها با غرب براي ايجاد فشارهاي سياسي و نظامي براي خلع يد قذافي از
قدرت در قضيه سوريه ابتداً مواضع تند و سرسختانهاي در قبال بحث تغيير رژيم
اتخاذ نمود و همچنان بر اصلاحات داخلي و عدم دخالت نيروهاي غرب در بحران
سوريه تاكيد داشتند، پافشاري روسيه مبني بر عدم تكرار تجربه ليبي در سوريه
مقامات كرملين را بر آن داشت كه اين بار پيش نويس قطعنامه ضد سوري را در
شوراي امنيت سازمان ملل متحد وتو كنند. دليل اين اقدام شايد در پيوندهاي
اقتصادي دمشق - كرملين جستوجو كرد كه دو كشور 20 ميليارد دلار روابط تجاري
دارند، اعمال تحريم و فشار منافع روسيه را با خطرات جدي مواجه ميسازد ولي
آنچه مسلم است اينكه روسها همواره با غرب بر سر ديگر كشورها به معامله و
توافق رسيدند و بدبيني تاريخي مردم منطقه نسبت به روسها سابقه تاريخي دارد
و نمود آن را ميتوان در مورد ايران هم مشاهده كرد كه در دوره مصدق خيانت
به آرمان ملي و بحث همگامي و همراهي با غرب در جنگ هشت ساله نيز ديد،
بنابراين روسها بازيگران توانمند در عرصه ديپلماتيك و اهل بده و بستان
سياسياند و در بزنگاه خاص تاريخي همواره متحدان نزديك خود را تنها
ميگذارند در قضيه سوريه به نظر ميرسد با تشديد فشارهاي بينالمللي و
امكان بروز جنگ داخلي در اين كشور روسها كمكم فاصله خويش را با حكومت
بشار اسد بيشتر ميكنند، گرچه روسيه تلاش دارد با ژست سياسي در قبال تحولات
منطقه خود را به عنوان صلحطلب نشان دهد و از طرف ديگر از تهديد منافع
خويش در منطقه از سوي غرب احساس نگراني ميكند. با اين وجود به نظر ميرسد
كه توافقاتي ميان روسيه و آمريكا و ديگر متحدان آن بر سر سرانجام تحولات
سوريه انجام پذيرفته است.
به طوري كه اخيرا رئيسجمهور روسيه
(مدودف) در تازهترين اظهار خود نسبت به روند تحولات روسيه علنا اعلام كرده
است كه بشار اسد يا به اصلاحات عميق سياسي دست بزند يا از قدرت كنارهگيري
كند، بنابراين بايد گفت ناتواني روسها در اتخاذ مواضع پايدار در قبال
نفوذ خزنده غرب در منطقه خاورميانه بر مشكلات آن افزوده است و هرگونه
جابجايي قدرت در سوريه بر انزواي روسها در منطقه خاورميانه خواهد انجاميد.
سوريه به عنوان يكي از پايگاههاي مهم روسها در منطقه با تحولات جدي
روبهرو است. بنابراين بايد ديد كه عقبنشيني روسها در قبال فشارهاي سياسي
و نظامي غرب تا كي ادامه خواهد داشت؟
ابتكار
«با قلک فرزندانمان قلهک را پس ميگيريم» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم غلامرضا كمالي پناه است كه در آن ميخوانيد:
يکي
از دانايان، «قجر» را ننگ مجسم و مسلم همه دوران ايران ميداند. بيترديد
يکي از ننگترين آثار و کردار سلاطين خودکامه و نابخرد قاجاريه، حاتمبخشي
از کيسه مردم ايران زمين بوده است که دراينميان ميتوان واگذاري باغ قلهک
را مثال زد. اين بوستان زيبا و ارزشمند حدود دويستهزار مترمربع است و در
يکي از بهترين نقاط تهران واقع شده. در سال 1251ه.ق شاه قاجار اين باغ را
که در تيول شاهي بوده، به دولت انگليس اجاره داد. شاه بيخرد بعداً تلويحي
از اجاره صرف نظر کرد و آنرا رايگان در اختيار دولت انگليس قرار داد.
بعدها
با لغو کاپيتولاسيون امتيازات ويژه انگليسيها از بين رفت و دست آنان از
قريه قلهک کوتاه شد ولي سايه شوم انگليسيها تا کنون بر اين باغ سايه
افکنده است. در 27خرداد 1386 طرح دو فوريتي الزام دولت به اقدام و تعيين
وضعيت و تبديل باغ قلهک به پارک و موزه استعمارشناسي و استعمارستيزي به
امضاي بيست تن از نمايندگان تقديم هيئترئيسه مجلس شد. اما ناگهان از دستور
کار جلسه علني مجلس کنار رفت. اين قصه پرغصه همچنان ادامه پيدا کرد تا
اينکه امسال شهرداري تهران اعلام کرد انگليسيها به جان درختان بيزبان باغ
افتادهاند و به شيوه ذاتي خود، ويرانگري به بار آوردهاند. هياهويي بر پا
شد و باز فروکش کرد.
آيا اين گرد و خاکهايي بوده که از بادهاي
سياسي و سياسيون باد بهدست برخاسته است يا نه در پشت اين غبارها سواران
باهمت و خردمندي همچون ميرزاي شيرازيها و مدرسها و مصدقها و...
در
تاخت و تازند که با گرز منطق و تيغ درستانديشي سوار بر اسب سخن نيکو به
جنگ استعمار متجاوز آمدهاند؟ از ياد نبريم استعمارگر با دو بال تهديد و
تطميع در پرواز است و به مقتضاي شرايط و حال، يکي از آن بالها را بر سر
کشوري ميگستراند و ديگري را ذخيره ميکند.
براي تطميع سراغ کساني
را ميگيرد که در طلب دانهاند و بهراحتي آنها را به دام مياندازند،
چنانکه در تجزيه بلوچستان، برخي از خانها و سران قبايل را با پول و فريب
بهسمت خود کشاند و آتش اختلافات را شعلهور ساخت و نهايتاً کاري کرد که
امروز بخشي از سرزمين ما در قلمرو پاکستان قرار گيرد. انقلاب مشروطيت را به
انحراف کشاند و از دل شعارهاي آزاديخواهانه مردم درخت هنزل سلسله پهلوي را
نشاند و کام مردم را تلخ نمود. حکومت مردمي مصدق را با نقشههاي شوم و
زيرکانه از طريق کودتاچيان ساقط کرد.
با اين گذشته تلخ و ردپاي
خيانتکارانه چگونه ميتوان ذهن آزرده مردم ايران را از استعمار منصرف کرد و
ترک عميق بياعتمادي را ترميم نمود؟ عجيب اينکه تهديد نموده درصورت بازپس
گرفتن باغ قلهک آنان هم باغ منچستر را پس خواهند گرفت. يک طرفه هر نوع
تحريم و محدوديتي که ميخواهند عليه کشورمان ايجاد ميکنند و اگر مسئولان
ما بخواهند مقابله به مثل کنند، باز برميآشوبند که چنين و چنان خواهند کرد
و حال به تهديد روي آوردهاند.
اکنون همه مردم ايران و بيشتر
مسئولان وظيفه تاريخي دارند که يکبار ديگر هويت و فرهنگ برجسته ستمستيز و
انساندوستانه خود را نمايان کنند. اينکه سر سوزني از مواضع بر حق خويش در
همه زمينهها بهويژه موضوع مهم باغ قلهک کوتاه نيايند؛ البته به دور از
شعارهاي زنده باد و مرده باد به دور از رفتارهاي افراطگرايانه و رها از
گرد و خاکهاي ناپايدار و بيارزش سياسيکاريها، تنها و تنها از رهگذر
نيکانديشي و نيکوگويي و درستکرداري و با بيدارکردن وجدانهاي خفته و
غبارآلود انسانهاي حقطلب، اژدهاي استعمار را در هر زماني با لباس و رنگ و
روي خاصي به قلمرو ساير سرزمينها چنگ و دندان مياندازد و با نفس خود
جان و خرد همگان را تيره و آزرده مينمايد، کاري کنيم که براي هميشه به
لانهاش برگردد.
آفرينش
«بحران اروپا و درسهاي اقتصادي براي ايران» عنون سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن ميخوانيد:
در
ماههاي گذشته بحران اقتصادي در کشورهاي عضو اتحاديه اروپا و حوزه يورور
بويژه در ايتاليا، يونان، ايرلند و اسپانيا در شرايط ناگواري قرار داشته
است. بحرانهايي گه گذشته از حوزه اقتصاد موجب شد تا دولتهايي همچون يونان و
ايتاليا سقوط کنند و اين اتحاديه نيز در شرايط نويني قرار گيرد. در اين
بين اگر به علل بحران پيش آمده در اين کشورها توجهي داشته باشيم دو نوع
نگاه ميتوان به اين بحران داشت.در دسته نخست بسياري معتقدند که در واقع
بحران پيش آمده در اتحاديه اروپا ناشي از نقصها و ناکارامدي نظام سرمايه
داري است و اصولا اين نظام با توجه به نقصهاي خود باعث شده است تا بحراني
همچون بحران اخير را بيافريند و کشورهاي اروپايي را دستخوش اتفاقات ناگواري
در ابعاد گوناگون کند.
دسته دوم در مقابل گروه نخست با رد بحران در
نظام سرمايه داري بر اين نظرند که بحران اقتصادي کنوني در اروپا برآمده از
نظام سرمايه داري آنگونه که آدام اسميت، ميلتون فريدمن و... ميگويند نيست
چرا که بنا به توصيههاي واضعان نظام سرمايه داري اين نظام نظامي است که
با توجه به راهکارهاي داخلي هرگز اجازه نميدهد که چنين بحراني به وجود
آيد. در اين راستا به کلام اين دسته بحران پديد آمده ناشي از عمل نکردن
دقيق به توصيههاي نظريه پردازان نظام سرمايه داري است. در اين راستا آنان
علل اين وضعيت وضعيت بحراني را دخالت دولتها در اقتصاد ميدانند. در اين
ميان اين دسته از تحليلگران معتقدند که دولتهايي در يونان، ايرلند و
اسپانيا تحت فشارهاي اجتماعي و فشارهاي سياسي ناشي از رفتارهاي پوپوليستي
دچار کسر بودجه شدهاند به عبارت ديگر احزاب و دولتهاي پوپوليست براي کسب
آراي مردم قولهايي داده و سپس در اجراي آن قولها دچار هزينههاي هنگفت و
سرسام آور شدهاند اما چون نتوانستهاند درآمدي براي آن پيدا کنند دچار کسر
بودجههاي شديدي شدند وسپس اعتبار دولتها به سقف و نهايت خود رسيد و
دامنه بحران دامنگير اقتصاد گرديد.
آنچه مشخص است با توجه به ماهيت
اقتصاد ايران و همچنين وجود تفاوتهايي با اقتصادهاي سرمايه داري
وسوسياليسم بايد از بحرانهاي کنوني در اتحاديه اروپا براي اقتصاد داخلي
کشور درسهايي را گرفت. درسهايي که با توجه به علل وقوع بحران در اقتصادهاي
ملي کشورهاي اين اتحاديه ميتوان با بکارگيري سياستهاي مطلوبي بمنظور
جلوگيري از بروز بحران در اقتصاد کشور در راه بکارگيري ابزارهاي مناسب
براي بهبود اقتصاد ملي تلاش کرد. در اين بين به طور مثال اگر به علل بحران
در اروپا از نگاه طرفداران سرمايه داري بپردازيم بايد گفت اگر دخالت
فزاينده دولت در اقتصادهاي اروپايي موجب بروز بحران شده است در کشور ما
نيز اين امر ميتواند تهديدي براي اقتصاد باشد.
در اين راستا درسي
که اين بحران براي ايران دارد اين است که دولتها نبايد به خود اجازه دهند
که ميزان کسري و بدهي آنها از ميزان درآمد و قدرت بازپرداخت آنها ازحد
معيني بالاتر رود و به عبارتي ديگر مداخله بيش از حد دولت در امور اقتصادي
بدون فکر به منابع جايگزين و درآمدي ميتواند در ميان مدت و بلند مدت زمينه
ساز بروز بحرانهايي گردد. امري که بايد مورد توجه دقيق مسئولان و مقامات و
کارشناسان کشور قرار گيرد.
حمايت
«مصادره قيام با حربههاي جديد» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد:
همزمان
با قيام ساير ملتهاي كشورهاي عربي در شمال آفريقا و حوزه خليج فارس عليه
حاكمان ديكتاتور و دست نشانده، مردم يمن و بحرين نيز براي پايان دادن به
حاكميت عبدالله صالح و آل خليفه قيامي سراسري را آغاز كردند. پس از گذشت 9
ماه از اين قيامها روند تحولات اين كشورها در دو حوزه ادامه قيام مردمي و
سركوبهاي گسترده از سوي دولتمردان ادامه دارد. نكته قابل توجه در تحولات
روزهاي اخير اين كشورها رويكرد صالح و آل خليفه به برخي عقبگردها در برابر
خواستههاي مردمي است.
در اين چارچوب در بحرين، آل خليفه ضمن اذعان
به برخي سركوبها و شكنجههاي صورت گرفته ايجاد كميته تحقيق براي اجراي
اصلاحات در كشور و به اصطلاح پاسخگويي به مطالبات مردمي را مطرح كرده است.
البته آنها براي فرار از بازخواستها اين جنايات را اقداماتي از سوي نيروهاي
خودسر عنوان كرده و به محاكمه آنها وعده دادهاند. در يمن نيز صالح با
امضاي طرح شوراي همكاري خليج فارس مبني بر واگذاري قدرت به معاون خويش جهت
برگزاري انتخابات زودهنگام تاكيد كرده است.
در اين چارچوب نيز،
"سالم باسندوه" به عنوان نخست وزير و تشكيل دهنده دولت ملي معرفي شد. هر
چند كه سران بحرين و يمن با اين اقدامات برآنند تا چنان وانمود سازند كه در
مسير مطالبات مردمي و به اصطلاح تحقق حقوق بشر، گام بر ميدارند اما
بسياري، اين اقدامات را فتنهاي جديد عليه قيام مردمي ميدانند كه با هدف
توجيه سركوبها صورت ميگيرد.
اولا در بحرين آل خليفه با ادعاي
تحقيقات درون سازماني تلاش ميكند كه از ورود گروههاي مستقل حقوق بشر به
كشور جلوگيري نمايد كه عملا به پنهان شدن جنايات صورت گرفته عليه مردم منجر
ميشود. اين روند همچنين موجب ميشود تا آل خليفه به بهانه تحقيق و محاكمه
عاملان نابساماني به سركوبهاي سيستماتيك ادامه دهد در حالي كه افكار
عمومي به مسائل حاشيهاي و گزارشهاي ادعايي آل خليفه معطوف شدهاند.
ثانيا،
در يمن نيز صالح تلاش دارد با ادعاي واگذاري قدرت و ايجاد شرايط براي
فعاليت دولت ملي، سركوبهاي گذشته را پنهان و عملكردها و جنايات آينده عليه
مردم را توجيه نمايد. وي براي تكميل پروژه فريب از عفو معارضان خبر داده
تا چنان وانمود ساز كه قيام مردمي در كار نبوده بلكه گروهي معارض بودهاند
كه وي نيز در برابر آنها گذشت كرده است.
در مجموع ميتوان گفت كه
روند تحولات در بحرين و يمن نشان ميدهد كه آل خليفه و صالح به دنبال خريد
زمان ميباشند در حالي كه با وعدههاي به اصطلاح سازشكارانه بر اقدامات خود
عليه قيام مردمي سرپوش ميگذارند. با تمام اين تفاسير هر چند آنها با اين
رويكردها به دنبال حفظ قدرت ميباشند اما همين اقدامات نشانگر تزلزل شديد
آنها در برابر انقلابيون است كه نتيجه آن نيز استمرار اعتراضهاي مردمي
ميباشد چنانكه مردم بحرين و يمن نيز با فريب خواندن اقدامات آل خليفه و
صالح بر ادامه قيام تا سرنگوني آنها تاكيد كردهاند.
دنياي اقتصاد
«بازار
غير رسمي ارز و تاثير آن بر ساير بخشهاي اقتصادي» عنوان سرمقاله روزنامه
دنياي اقتصاد به قلم زهرا كاوياني است كه در آن ميخوانيد:
قيمت ارزهاي
خارجي در بازار ارز ايران چندي است كه داراي نوسانات زيادي بوده و اختلاف
نرخ ارز در بازار آزاد و نرخ ارز در بازار بانكي رو به افزايش گذاشته است.
در
گذشته شاهد بوديم كه بانك مركزي همواره يكي از موفقيتهاي خود در
سياستهاي ارزي را تك نرخي بودن نرخ ارز دانسته و اين موضوع را يكي از
نشانههاي كنترل بازار ارز توسط بانك مركزي بيان كرده است. به طوري كه از
سال 1381 تاكنون كه سياست يكسانسازي نرخ ارز به اجرا گذاشته شده است،
هرگاه نرخها در بازار آزاد از نرخ بانكي فاصله گرفته، بانك مركزي بلافاصله
مداخله كرده و نرخ ارز را در مقادير دلخواه نگه داشته است. اين رويه حتي
تا ماههاي ابتداي سال جاري نيز وجود داشته است. اما وضعيت بازار ارز در
ماههاي اخير متفاوت با شرايطي است كه در دهه 80 وجود داشته است.
در
ماههاي اخير نرخ دلار در بازار آزاد رفته رفته رو به افزايش گذاشت و اين
در حالي است كه مسوولان پولي نيز موضع قاطعي در اين خصوص نداشتند. در
روزهاي ابتدايي نوسانات در بازار ارز، بانك مركزي سياستي مانند گذشته اتخاذ
كرده و به موضعگيري در مقابل نرخهاي بازار آزاد پرداخته و به خريداران
ارز در بازار آزاد هشدار داد كه قيمت دلار با دخالت همه جانبه بانك مركزي
كاهش خواهد يافت.
اما تغيير سياست در ناديده گرفتن بازار آزاد قابل
توجه است؛ به طوري كه با افزايش اختلاف قيمت بين نرخ دلار در بازار آزاد و
نرخ بانك مركزي، واكنشهاي مسوولان پولي نيز در اين زمينه كاهش يافته و
كمتر به موضعگيري در خصوص شكاف ارزي به وجود آمده پرداختند. در نهايت نيز
رياست بانك مركزي در مصاحبهاي عملا وجود نرخهاي چندگانه در بازار را منكر
شده و اعلام كرد كه تنها يك نرخ در بازار ارز وجود دارد و آن نرخ رسمي است
و عملا بازار آزاد از رسميت برخوردار نيست و گويي در سياستگذاريهاي بانك
مركزي نرخ موجود در اين بازار نقشي نخواهد داشت. اين اظهار نظر بانك مركزي
با توجه به تاثيرات قابل ملاحظه نرخ ارز در بخشهاي مختلف اقتصادي از
اهميت ويژهاي برخوردار است.
نرخ ارز يكي از متغيرهاي بسيار
تاثيرگذار در اقتصاد است و در واقع رابطه بين اقتصاد داخل و خارج را شكل
ميدهد، كوچكترين تغييري در نرخ ارز، باعث جابهجايي ارقام كلاني شده و در
حقيقت بسياري از رفتارهاي اقتصادي را شكل ميدهد. اين اهميت به قدري است
كه بانك مركزي به هيچ عنوان نميتواند بازار غير رسمي را ناديده بگيرد.
مبادلات
كالاهاي خارجي در بازار بر اساس نرخ غير رسمي صورت ميگيرد، تبديل قيمت
بسياري از كالاها مانند طلا بر اساس نرخ ارز غيررسمي انجام ميشود و
بنابراين نميتوان تصور كرد كه نرخها در بازار غير رسمي تنها بر مبادلات
دلالان ارزي و افرادي كه به طور مستقيم با بازار ارز در ارتباط هستند،
تاثيرگذار خواهد بود. در حقيقت اين يكي از اشتباهات اساسي تصميمسازان پولي
است كه بازار ارز را تنها در ارتباط با دلالان ارزي يا خرده سرمايهگذاران
اين بازار ميدانند.
يكي ديگر از اثرات عمده تغييرات نرخ ارز،
تاثير آن خروج كالا به صورت قاچاق از كشور خواهد بود كه در اين ميان
حاملهاي انرژي و به خصوص سوخت از اهميت ويژهاي برخوردار است؛ به طوري كه
ممكن است اهداف دولت از افزايش قيمت حاملهاي انرژي را تا حد زيادي زائل
كند. تا پيش از اجراي قانون هدفمندي يارانهها يكي از مشكلات اساسي بخش
انرژي قاچاق حاملهاي انرژي از داخل به خارج به علت قيمت پايين اين حاملها
در داخل بود كه افزايش قيمت اين حاملها به واسطه قانون هدفمندي يارانهها
توانست تا حد زيادي اين مشكل را حل كند.
اين در حالي است كه هم
اكنون افزايش نرخ ارز در بازار غير رسمي كشور باعث شده است كه قيمت انواع
سوخت در داخل نسبت به منطقه مجددا كاهش قابل ملاحظهاي يافته و در نتيجه
مجددا صادرات سوخت به كشورهاي منطقه از طريق قاچاق را جذاب ميسازد در همين
زمينه كشف مقادير بالايي سوخت قاچاق به كشور افغانستان در روزهاي اخير
مويد اين ادعا است.
جهان صنعت
«دستور اورژانسی به اقتصاد» عنوان سرمقاله روزنامه جهان صنعت به قلم مریم باستانی است كه در آن ميخوانيد:
آنچه
یک اقتصاد شفاف تاب اجرای آن را ندارد، واژه دستور است. چه بسیار دستوراتی
که سرانجام به عقبنشینی دستوردهنده انجامید و چه بسیار دستوراتی که در
بدو صدور به اجرا در نیامد. اقتصاد ایران مملو از این دستورات است.
بازار
ارز و سکه که اکنون شش ماه وبیش از 200 روز ملتهب را سپری میکند از این
دستورات بسیار به خود دیده است. بررسی روند شش ماه گذشته خود گویاست که
اولتیماتوم و خطنشان کشیدن از سوی بانک مرکزی برای بازار سکه وارز
نتوانسته این بازار را به حالت عادی خود برگرداند چراکه اقتصاد به دستور
تمکین نمیکند.
با این حال که رییس کل محترم بانک مرکزی خود
تحصیلکرده اقتصاد است و این رشته را در دانشگاه تدریس میکند، بیش از هر
کارشناس و فعال بازاری میداند که نمیتوان با بگیر و ببند بازار را کنترل
کرد. آنچه بازار را از التهاب کنونی خارج میکند، اجرای سیاستهای درست و
بازگشت به سیاستهای اقتصاد بازار است؛ به روشنی پیداست که وقتی عرضه و
تقاضا دچار نوسان باشند، التهاب ایجاد میشود.
دستور روز گذشته رییس
کل بانک مرکزی مبنی بر توقف فروش ارز از سوی صرافیها و همچنین دستور به
کاهش قیمت سکه بیتردید اگر بتواند در کوتاهمدت به عنوان یک مسکن عمل کند،
هرگز نمیتواند به عنوان یک سیاست بلندمدت و موثر نقشی در کاهش تنشهای
بازار ارز و سکه داشته باشد از همین رو چون خیلی دیر شده، آقای رییس کل
بهتر است اورژانسی مشکل موجود را حل کند و از دستور دادن بپرهیزد.