اشاره: حکايتي واقعي و مستند از آيهالله العظمي محمدعلي اراکي(ره) درباره کيفيت حضور علني شيطان در تربیت «محمدعلي باب»ها. اين حکايت، واقعي و مستند و بسيار جالب است و نشان مي دهد که شيطان چگونه جريان ها و افراد منحرف را تربيت مي کند تا مقامات مختلف و ملکوتي را براي خودشان ادعا کنند. از کجا معلوم که مدعيان امروز هم (در عراق و ايران و ...)، که خود را صاحب مقاماتي (مثل يماني بودن و ... ) مي دانند تحت چنين تربيت مستقيمي از سوي شيطان نبوده اند!؟ شيطان و نيروهايش در طول تاريخ، مکرراً در مواقع ضروري حضور علني داشته اند و امروز هم اين امکان وجود دارد. اصل نقل مرحوم آيه الله العظمي اراکي (ره) را ملاحظه کنيد:
«نقل فرمود استاد و من به الاعتماد جناب مجتهدالزمانی آقاي حاج شیخ عبدالکریم الحائري الیزدي ادام الله عمره و افاض علینا برکات انفاسهالقدسی، در مجلسی که این حقیر حاضر بود با جمعی از اخیار؛
گفت نقل نمود از براي من، عالم علیم مرحوم آمیرزاابراهیم شیرازي رحمۀالله علیه؛
گفت: نقل نمود از براي من حاجی ملاحسن یزدي پدرزن جناب حجۀالاسلام آقاي آقاسیدمحمدکاظم طباطبایی یزدي که مدار ریاست امامیه در این زمان آنجناب است؛
و
فرمود استاد: این حاجی ملاحسن از خوبهاي دنیا بود، و بقدري خوب بود که این
آقاي آقا سیدمحمدکاظم به زحمات و مساعی جمیله او و مخارج کفیله او، امور
تحصیلش منظم و منسق گشت و در حقیقت، این درجه علمیه آقا را او سبب و باعث
ظاهري گردید و دختر خود را به آقا تزویج کرد، حتی آنکه در اواخر امر، او
آقا را در صحن مقدس می آورد، و با معدودي از مقدسین به آقا اقتدا می نمودند
و تا مدتی هم مقتدین آقا منحصر به آن معدود از مقدسین بود، حتی آنکه ما
تعجب می نمودیم که در این مدت عدد مامومین بر این محصور افزوده نمی شد.
الحاصل نقل نمود این حاجی ملاحسن از عابدي که در کوهی در حوالی یزد- که
استاد فرمود: خصوصیات آن مکان از نظر محو و منسی شده و گمان می کنم که آن
مکانی است که مشهور است به تفت- مشغول به عبادت بود و او گفت: وارد شد بر
من شخصی و با من بود ایامی و مشغول بود به عبادت، و همراهی من می نمود در
تهجد لیل، و من از وجود او در کمال مسرت و خوشحالی بودم، و او را معاون در
شغل خود می پنداشتم و در بعض اوقات هم با هم نشسته صحبت می نمودیم و قواعد
سیر الی الله را به هم یاد می دادیم. تا آنکه شبی آن
شخص رو به من کرد و گفت در فلان خانه اسباب لهو و لعب فراهم و مهیا است.
می باید که من و تو از کوه فرود آمده و به آن خانه رویم و نهی از منکر کنیم
. من عذر آوردم به آنکه ما را چه تفحص کردن، و مسامحه در اقدام
نمودم. آن شخص اصرار نمود و گفت امثال این مسامحات است که سبب وهن امور
شریعت شده. البته می باید مسامحه نکنی و امثال این کلمات گفت تا آن که
بالاخره محرك من شد و من با او از کوه به زیر آمده و تا درِ آن خانه رسیدیم
و ابداً صدایی از آن خانه به گوش من نرسید. پس من رو به آن شخص کردم و
گفتم صدایی از این خانه مسموع نمی شود؛ بیا برگردیم و بر سر شغل خود رویم.
باز آن شخص اصرار به دخول در خانه نمود و اعاده کلمات سابقه نمود، تا آنکه
بالاخره ثانیا مرا محرك شد. پس با او از در خانه داخل شدیم در دهلیز آن
خانه و چون به وسط دهلیز رسیدیم ، باز اثري از آواز از آن خانه مشاهده نشد.
پس در آن حال به خاطرم آمد نهی از تجسس. پس متذکر شدم که این فعل ما نقداً
تجسس است و حرام است و مرتکب دو حرام محقق می شوی: یکی دخول در ملک غیر بی
اذن مالک و یکی تجسس، و وجود منکر محتمل است.
پس رو به آن شخص نموده گفتم : این چه کار است ما الآن داریم؛ دو معصیت معلومه را مرتکب می شویم که لعل و شاید معصیتی در اینجا مرتکب باشند! پس بیا و برگردیم بر سرکار خود، پس او باز ابرام نمود. پس من این بار متغیر شدم و در اثناء کلمات بر زبان مجاري شد که نکند تو شیطان باشی امشب به جان من افتاده و از سر عمل خود بازم داشته اي؟ چون آن شخص این کلام از من شنید مثل کسی که مایوس شود، روي به من آورد و گفت: زحمت مرا هدر نمودي. تو قابل نیستی از براي آن درجه بلندي که من براي تو قصد کرده بودم. لایق به آن منصب سید علی محمد شیرازي است.
این بگفت و از من جدا شد و رفت. و گفت این واقعه قبل از طلوع سیدعلی محمد باب بود به سالها که در آن وقت نام او معروف نبود و کسی او را نمیشناخت». (لينک: علي محمد باب)