به گزارش پایگاه 598، با چهره کودکانه و منعطفش سال ها «پسر شیرین سینمای ایران» (تعبیری که زنده یاد علی حاتمی در باره اش به کار برده بود.
از همان زمان که نقش های کوتاهش در «مثل آباد» (رضا ژیان) دیده شد و با «محله برو بیا» (بیژن بیرنگ، مسعود رسام) به همراه گروهی از مستعدترین بازیگران همه نسلش (مثل آتیلا پسیانی و حمید جبلی) گل کرد و زمانی که «بازم مدرسم دیر شد» روی آنتن رفت، دیگر بازیگر محبوبی بود که خیلی زود سر از سینما در آورد هر چند شروع خوبی نداشت و «جنجال بزرگ» (سیاوش شاکری» و «مردی که موش شد» (احمد بخشی) نقطه چندان مناسبی برای با استعدادترین کمدین بعد از انقلاب به شمار نمی آمد.
هر چند در « نان، عشق و موتور هزار» (ابوالحسن داودی) سر آغاز دوره تازه ای
از رونق سینمای کمدی بود، باز توانایی هایش را به رخ کشید. اتفاق مهم و
تاثیرگذار در کارنامه عبدی در نیمه دوم دهه هشتاد شکل گرفت. بازی در سری
فیلم های «اخراجی ها» باعث شد تا همکاری با (ده نمکی در «رسوایی» و «معراجی
ها» نیز ادامه یابد و اقبال مردمی از این فیلم ها نشان داد که عبدی همچنان
بازیگر محبوب و پولسازی است. در تجربه های این سال هایش نمی توان به زن
پوشی اش در «خوابم میاد» (رضا عطاران) اشاره نکرد که بار دیگر هنرمندی عبدی
را از زاویه ای دیگر نمایان کرد.
نقش مکملی که پس از سال ها، باز هم سیمرغ بلورین جشنواره را برایش به همراه
آورد. عبدی با بیش از ۳ دهه فعالیت در سینمای ایران، بیشتر از هر بازیگر
دیگری باعث رونق گیشه ها شده و با فاصله، بهترین کمدین سینمای پس از انقلاب
است. این گفت و گو یک روز پیش از بستری شدن عبدی در بیمارستان انجام شد و
امروز در شرایطی منتشر شد که خوشبختانه حال بازیگر دوست داشتنی سینمای
ایران بهتر شده است.
برای شروع یادی کنیم از مرحوم علی حاتمی. ایشان از نگاه شما که بازیگر یکی از به یاد ماندنی ترین آثار او هستید، چه شخصیتی داشت؟
-حاتمی نه تنها به بازیگران، بلکه به همه عواملی که درگیر ساخت و تولید
فیلم او بودند بها می داد. او می گفت بازیگر مثل گوهر و جواهری است که
نویسنده و کارگردان او را کشف می کنند و مسوولان صحنه و لباس و گریم هر
کدام کاری روی آن انجام می دهند تا زیباتر باشد، درست مثل برخوردی که با یک
الماس صورت می گیرد، چون بازیگر قرار است به زیباترین وجه ممکن به مخاطب
تقدیم شود. حاتمی احترام فوق العاده ای برای بازیگر قائل بود. به قول
عبدالله اسکندری که من هم همه جوره در زندگی مدیون او هستم، مرحوم حاتمی به
گریم کلاس داد و کلا گریم سینما مدیون این استاد است. او تنها کارگردانی
است که به گریمور بها می داد، آن هم در روزگاری که دیگران هیچ زمانی برای
آن صرف نمی کردند یا ارزش مالی چندانی به این هنر نمی دادند. چنین رفتار
خوبی با طراح صحنه و لباس و تدارکات و ... نیز توسط او صورت می گرفت در
شرایطی که شاید در بسیاری از پروژه ها همه این امور را به شکل سطحی تنها یک
نفر انجام می داد.
در آمدن شخصیت غلامرضا وابستگی زیادی به گریم شما داشت. اینطور نیست؟
-گریم، برای در آمدن همه نقش ها چنین اهمیتی داشت و اوج این هنر در
«هزاردستان» معلوم می شود. آنجا همه بازیگران گریم های سخت داشتند و کار
روی چهره آنان چندین ساعت طول میکشید.
و سهم خودتان را در ادای حق مطلب این نقش چقدر می دانید؟
-کلید رسیدن به آن شخصیت همین آدم ها هستند. نوشته خوب، کارگردانی خوب،
فیلمبرداری خوب، گریم و لباس و ... هر کدام به نوعی در متولد شدن این
کاراکتر سهم داشتند؛ یعنی این نقش می توانست یک تیپ باشد اما همه چیز به
قدری خوب است که تیپ به شخصیت تبدیل می شود. استاد اسکندری می گوید چهره
اکبر عبدی قابلیت گریم دارد و این چیزی است که می تواند در خیلی از
بازیگران دیگر هم وجود داشته باشد اما عبدی بر اساس گریم و ظاهر، درون خود
را هم واقعا تغییر می دهد.
شما برای همین فیلم سیمرغ گرفتید. فکرش را می کردید؟
-بله . یک جورهایی می دانستم چون به من می گفتند یک اتفاق خوب در حال شکل
گرفتن است. هم مرحوم حاتمی می گفت و هم همسرش خانم خوشکام. مدیر تولیدمان
آقای یونس صباحی هم چنین چیزی می گفت. استاد اسکندری هم که همیشه به من لطف
داشته، آن زمان می گفت تو به خاطر این نقش باید حتما جایزه بگیری. غلامرضا
نگاهی داشت که از همه عبور می کرد، حتی از دیوار و از آدم ها. در صحنه ای
از فیلم غلامرضا چادر مادر را می بوسد و این ایده از خودم بود. حاتمی می
خواست صحنه محبت مادر و فرزندی در فیلم وجود داشته باشد اما نگران بود اگر
غلامرضا مادرش را بغل بگیرد، این بخش را در بیاورند.آن ایده اما چیزی بود
که من گفته بودم توی تمرین ها آن را لو نمی دهم و هنگام فیلمبرداری یک بار
برای همیشه انجام خواهم داد. وقتی چادر را بوسیدم و رهایش نکردم احساسم این
بود که این چادر دارد مثل آبشار بر من می ریزد. همه داشتند پشت دوربین
گریه می کردند. از استاد کلاری تا دستیارش شهرام اسدی، خانم خوشکام و ... .
اینکه ایده تان را در تمرین ها رونمایی نکردید نشان از تجربه و هوشمندی شما حتی در آن سال ها دارد.
-بله چون اگر می خواستم این حرکت را در خلال تمرین ها چند بار انجام دهم
ممکن بود آن جذابیت اولیه اش را از دست بدهد. بارها پیش آمده صحنه ای در
فیلمی چند بار تکرار بشود اما در هنگام مونتاژ همان اولی را بگذارند. این
تجربه اول ممکن است چند ایراد نسبت به برداشت بیستم داشته باشد، اما حسی که
در آن هست به همه چیز می چربد و آن نو بودن فوق العاده، توسط مخاطب دریافت
می شود.
چرا به مرحوم حاتمی لقب شاعر سینما را دادند؟
- علی حاتمی فوق العاده زندگی را دوست داشت. به او می گفتند شاعر سینما چون
دیالوگ های مخصوص به خودش را داشت. چیدن صحنه و آکسسوار مورد استفاده اش
نیز مخصوص به خودش بود و حتی در انتخاب لباس بازیگران هم طبق سلیقه خاص
خودش عمل می کرد. در فیلم «دلشدگان» لباس نوازندگان در حقیقت پرچم ایران
است و یک علامت قلب هم به معنای عشق در میان آن قرار دارد. این ها چیزهایی
است که شاید هر کسی متوجه نشده باشد.
شما برای نواختن تنبک در «دلشدگان» آموزش دیده بودید؟
-نه. می توانم بگویم به شکل ذاتی چیزهایی بلد بودم. وقتی برایم معلم
گرفتند، او بعد از نیم ساعت به حالت قهر رفت چون به نظرش آمده بود من کار
را بلدم و او را سرکار گذاشته اند! بعد از این ماجرا استاد علیزاده به من
گفت حتی لازم نیست پولی خرج کنی، من خودم از استادی می خواهم کار را به تو
یاد بدهد چون در این زمینه استعداد خیلی خوبی داری. خلاصه به خاطر مشغله
زیاد کاری نشد و بعدها هم دیگر موفق نشدم به این سمت بروم.
جالب است که بازیگری تنها هنر شما نیست و با موسیقی هم نا آشنا نیستید.
-اصلاً برای یک بازیگر ضروری است که ریتم را به خوبی بشناسد تا در بازی اش
خارج نزند. بازیگری هم مثل شعر گفتن است و وزن و ریتم و قافیه دارد. یک
بازیگر مثل عضوی از یک گروه ارکستر است و نمی تواند برای خودش کار کند و
باید جوری پیش برود که نوع کارش هم آهنگ با کار دیگران باشد. دانستن موسیقی
چیزی است که به کار یک شاعر و نقاش و ... هم می آید. به طور کل زندگی، به
معنای حفظ ریتم است و کسی که زندگی کردن را بلد است یعنی ریتم را بلد است.
شرایط ساخت «دلشدگان» به خاطر صدابرداری سر صحنه منحصر به فرد و خاص بود؟
-نه قبل از آن هم این اتفاق افتاده بود. اتفاق منحصر به فرد «دلشدگان» این
بود که آن زمان اولین باری بود که داشت فیلمی ساخته می شد درباره موسیقی،
آن هم با سرمایه شخصی. این اصلا یک جور ریسک کردن بود. حاتمی اما دلش را
داشت.
این اولین بودن حتماً با نوعی فشار کاری هم همراه بوده. این فشار به بازیگران هم منتقل می شد؟
-نه اصلا. آن روزها من باید می رفتم سربازی، بنابراین نه کارت پایان خدمت
داشتم و نه پاسپورت. آقای حاتمی به همراه من یک ماه در ارشاد دوندگی کرد تا
اینکه پاسپورت دولتی به من دادند و از من تعهد گرفتند که برگردم.
درباره بازیگر نقش مقابل تان جلال مقدم هم صحبت کنید.
-او هنرمند بسیار بزرگی بود و متأسفانه در فقر مادی از این دنیا رفت. سیاه
بودن آینده هنرمند اگر مصداق بزرگی داشته باشد، همین آدم است. فیلم «صمد و
فولاد زره» ایشان کارگردانی کرد و یکی از قسمت های خیلی خوب از مجموعه صمد
را تحویل داد.
او در شرایط خوبی زندگی نکرد.
-هنوز هم وضعیت خوبی برای هنرمندان حاکم نیست. بیمه ها تق و لق است و بازیگران در ایام بیکاری، بدون پول می مانند.
زمانی به خاطر مطرح کردن مسائل مالی مدتی ممنوع الکار بودید؛ اینکه
وقتی تهیه کننده پول پارو می کند چرا شما دستمزد بیشتری نگیرید. در این
باره توضیحات بیشتری هست که بخواهید عنوان کنید؟
-این موضوع را آن زمان هم گفته بودم. از من خواسته بودند بچه قنداقی شوم،
من هم گفتم بابت خراب کردن خودم پول می خواهم. وقتی تهیه کننده می خواست
اکبر عبدی را قنداق کند و پول به دست بیاورد، طبیعی است که خود عبدی هم
باید در این دستاورد سهیم باشد. آن زمان ممنوع الکاری این حرف را هم کشیدم.
گفتن این حرف ها در آن زمان که هنوز موقعیت فعلی را نداشتید، جسارت می خواست.
-البته آن زمان هم تقریبا پررنگ بودم اما شاید مثل حالا پخته نبودم. آن
موقع به من گفته بودند درباره دستمزدت حرف نزن و آن زمان من اولین کسی بودم
که این کار را کردم. یادم است خودم به مجله فیلم زنگ زدم و گفتم می خواهم
مصاحبه کنم و درباره دستمزدم حرف دارم. این اتفاق باعث شد دستمزد خیلی ها
تکانی بخورد. البته برخی از کارگردان ها هستند که ما اصلا درباره مادیات
حرفی با آنان نمی زنیم چون هنگام بازی کردن در فیلم آنان، انگیزه های ما را
چیز دیگری تشکیل می دهد. (افکارنیوز)