در ابتدا مطلبی را از سعدالله زارعی میخوانید که با عنوان«صفشکنان و میراثخواران»در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان به چاپ رساند:
با
وقوع «انقلاب اسلامی» در ایران، تحولات بزرگ جهان رنگ و بو و معنای دیگری
پیدا کرد و از این رو نزدیک به چهار دهه پس از وقوع انقلاب، هر تحول مهم در
بستر آن مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد و همگان میخواهند بدانند پدیده
جدید چه نسبتی - سلبی یا ایجابی- با انقلاب اسلامی دارد. از این جهت انقلاب
اسلامی با دو انقلاب فرانسه و روسیه که در ادبیات سیاسی از آنها به
مهمترین، ریشهدارترین و مؤثرترین تعبیر میشدند، تفاوت بنیادی دارد.
انقلاب فرانسه انقلاب مهمی بود ولی با همه آنکه آثار بلند مدتی در
حوزههایی از حیات بشر برجای گذاشت اما در کمتر از یک دهه بالندگی خود را
در حوزه سیاسی و اجتماعی از دست داد. کما اینکه انقلاب اکتبر روسیه هم در
یک دوره پنج تا شش ساله از کانون توجه مردم روسیه خارج شد. امروز وقتی از
انقلاب اسلامی سخن به میان میآید مخاطب آن را یک خاطره تاریخی به حساب
نمیآورد بلکه هیجان و تلاطم آن را هنوز نیز لمس میکند. این بالندگی البته
بخشی هم مرهون تداوم دشمنیهایی است که علیه این انقلاب به شکلهای جدید
دنبال میشود.
در خصوص تداوم تأثیر الهامبخشی انقلاب اسلامی گفتنیهایی وجود دارد:
1-
انقلاب اسلامی ایران با جانمایه «معنویت» شکل گرفته و این مهمترین تفاوت
این انقلاب با انقلابهای دیگر است و از این رو تا زمانی که عطر معنویت و
ایثار از این انقلاب به اطراف پراکنده شود، انقلاب حیات مؤثر خود را ادامه
میدهد. امروز به برکت فداکاریهایی که این ملت در عرصه جهاد و شهادت دارد،
گرههای سخت و کور باز میشوند و نیروهای جدیدی به این باور میرسند که
معنویت میتواند ناشدنیها را در دسترس قرار دهد. این نیروی جدید خود
پرچمدار مرحلهای جدید از انقلاب اسلامی میشوند. به یک مثال عجیب اما
واقعی توجه کنید: «سرتیپ عباس» فرماندهی لشکر پنج عراق را در دوران جنگ 8
ساله عراق علیه ایران بعهده داشته و در عین عضویت در رده بالای ارتش بعث،
عضو حزب بعث هم بوده است. «عباس» در عملیات بیتالمقدس که منجر به آزادی
خرمشهر شد رو در روی رزمندگان اسلام جنگیده و در عملیاتهای بعدی هم در
حمایت از رژیم بعثی عراق چیزی کم نگذاشته است. زمان میگذرد، صدام سقوط
میکند و ارتش بعث منحل میشود. بسیاری از شاگردان سرتیپ عباس تحت فرماندهی
فرماندهان سابق برای بازگرداندن حزب بعث وارد جنگ میشوند و این اواخر با
«داعش» یک جبهه واحد علیه دولت کنونی عراق تشکیل میدهند اما «لواء عباس»
که حالا به 70 سالگی پا گذاشته و به یک نظامی سابق- بازنشسته- تبدیل شده
است راه دیگری را میپیماید او خود را به نیروهایی که پس از حمله داعش به
عراق و با فتوای آیتالله العظمی سیستانی یک سازمان جدید شبه نظامی تشکیل
دادهاند تا شر مشترک داعش و بعث را ریشهکن کنند، میرساند و میگوید:
«من هیچ نمیخواهم، نه حقوق، نه رتبه و نه موقعیت، آمدهام تا دینم را ادا
کنم و جان خود را در راه اسلام فدا نمایم.» او در میدان وارد میشود و روی
در روی شاگردانی که خود او در دوره فرماندهیاش بر لشکر پنج تربیت کرده
است، قرار میگیرد و در عملیاتهای پی در پی در العظیمه، امرلی، جرفالصخر
بسیاری از جنایتکاران بعثی داعشی را از پا در میآورد و در نهایت در عملیات
چند هفته اخیر سپاه اسلام در «ضلوعیه» به شهادت میرسد در حالی که روی
لباس او هیچ علامت و نشانهای از یک فرمانده دلیر دیده نمیشود. حالا
«لواءعباس» در عراق یک اسطوره است و به «لواء عباس حر» شناخته میشود. این
یکی از نمونههای معنویت انقلاب اسلامی است که یک دشمن عنود را به یک
شهادتطلب آزاده تبدیل کرده است. لواء عباس راه جدیدی را در عراق برای
تداوم انقلاب اسلامی نشان داده است.
2- انقلاب اسلامی در بعد خارجی
همیشه «دشمنان بزرگ» داشته است. انقلاب ایران در دهه اول با دشمنی دو ابر
قدرت و در واقع دشمنی همه نظام سلطه مواجه بود در دهه دوم و پس از فروپاشی
شوروی با دشمنی کل بلوک غرب- اروپا و آمریکا- مواجه شد. در دهه سوم این
دشمنی استمرار پیدا کرد و یک جبهه گسترده منطقهای از ریاض تا تلآویو به
آن اضافه شد. از این رو انقلاب اسلامی و ایران در طول این دوران همواره
«حرف اول» بوده و حریف اول به حساب میآمده است و امروز دشمن به این نقطه
رسیده است که اگر اعتراف به حقوق ایران راه را بر زیادهخواهی میبندد و
باید از آن پرهیز کرد اما اعتراف به اینکه علیرغم همه این چهار دهه دشمنی،
انقلاب اسلامی قدرت اول و مؤثر منطقه است، راه فرار ندارد. رئیس جمهور
آمریکا اگرچه تلاش کرد تا قدرت ایران را صرفاً رنگی مادی بزند و جلوههای
اقتدار معنوی و الهی آن را نادیده بگیرد، دو هفته پیش در گفتگو با رادیو
NPR آمریکا به این حقیقت بزرگ اعتراف کرد که: زمانی که او در سال 2008 به
قدرت رسیده است، ایران کنترل اوضاع را در بخش عمدهای از جهان در دست داشته
است او در حالی که ادعا میکرد با سیاستهای او ایران ضعیف شده است، گفت:
«ایران در آینده هم قدرت منطقهای بسیار موفق خواهد بود.»
کیست که
نداند قدرت ایران از 2008 به این طرف همواره افزونتر شده است؟ پیروزی مطلق
برنامه ایران در سوریه، تداوم پیروزی دوستان ایران در عراق، پیروزی شگرف
دوستان ایران در یمن و استحکام و تداوم سیاستهای بنیادین ایران در
عرصههای مختلف، تردیدی در ادامه روند پیروزیهای بزرگ ایران باقی
نمیگذارد. همین دو روز پیش دشمنان شکست خورده ایران در پاریس رژهای
نمادین بر پا کردند تا بگویند در برابر خطرات متحد هستند. اینها در سال
2003 از تغییر قریبالوقوع تهران خبر میدادند و بلر نخستوزیر وقت انگلیس
از رسیده شدن میوههای ایران در کاخ سعدآباد و ضیافت قریبالوقوع پیروزی
غرب بر انقلاب اسلامی حرف میزد. حالا همانها در پاریس دست خالی خود را در
یکدیگر گره میزنند تا از آسیب دستپروردگان خود در امان باشند و تهران که
در این فاصله قلههای بسیاری را فتح کرده به آنان میخندد و خود را برای
چیدن میوههای دیگر آماده میکند!
3- انقلاب اسلامی در بعد داخلی از
همان آغاز با کجاندیشان متوهم مواجه شده است انقلاب هنوز به پیروزی
نرسیده بود که جبهه ملی و نهضت آزادی با اصرار زیاد روی کلمه «اسلامی» آن
خط کشیدند و اعلام کردند که معنای بخش دوم «جمهوری اسلامی» را درنمییابند و
بهتر این است که به جای آن واژه «دمکراتیک» بنشیند. بعد هم نوبت به
بنیصدر رسید و پس از آنهم گروههایی با عنوان اسلامی تلاش کردند تا پیروان
امام را از طریق تقسیم کردن به «چپ» و «راست» از میدان در کنند. بعد
همانها که حالا فتنهشان گرفته بود و شماری از انقلابیون را به ضد خود
تبدیل و یا دچار انحراف جدی کرده بودند را به وادی لیبرالیزم و غربزدگی
کشاندند و اولین دولت پس از جنگ را از ارزشهای انقلابی تهی ساختند.
همینها که در دولت سازندگی از چپ به راست آمده بودند پس از هاشمی از راست
به چپ رفته و اساس انقلاب را نشانه گرفتند و برخی از آنان انکار ارزشهای
انقلاب را تا انکار خدا و دین و پیامبر وسعت بخشیدند و در یک پرده دیگر
همانها که شعار خروج از حاکمیت را سر میدادند و با تحصن خود در سال 82 قوه
مقننه را به تعطیلی کشاندند و سودای تعطیلی قوه مجریه را هم داشتند به
صحنه آمدند و بار دیگر آهنگ تصرف قوه مجریه کردند و وقتی موفق نشدند در سال
88 به بهانه انتخابات دست به کار کودتا علیه نظام اسلامی شدند. امروز
همانها از قانونگرایی حرف میزنند و مظلومنمایی میکنند که امان از حصر و
فغان از حصر!
امروز همین جریان یکبار دیگر پشت نامهای مقدس رفته و
تلاش میکند تا بخت خود را از طریق شهیدی بزرگ که بیشترین حساسیت را نسبت
به رخنه نااهلان و نامحرمان به داخل صفوف انقلاب داشته و دقیقا به همین
دلیل در اولین روزهای پس از تأسیس جمهوری اسلامی به شهادت رسیده است،
بیازمایند. اینک آن شهید نیست ولی شیاطین کسی را که «میراثدار» است و در
سودای قدرت میتواند جایگاهی پیدا کند به میدان فرستادهاند تا نعل وارونه
بزند و بگوید فتنهگرانی که خون دهها نفر انسان بیگناه را بر گردن دارند و
هیچکس در مهدورالدم بودن این سران فتنه تردیدی ندارد، معصوم و مظلوم بوده
و نظام جمهوری اسلامی که مصالحی آن را به عدم تعجیل در اجرای حکم صریح
الهی واداشته است، ظالم و گناهکار است!
انقلاب اسلامی همه این
صحنهها را دیده و در عین حال بر جای مانده و بر جای خواهد ماند. مگر نه
این است که حضرت امام خمینی- قدس سره الشریف- در هنگامه بالا گرفتن فتنه
منتظری و زمانی که خیلیها گمان میکردند، دوره بالندگی انقلاب سپری شده و
حالا این جنگ خانگی است که آینده انقلاب را تعیین میکند، آن جمله معروف را
فرمودند: «جنگ ما فتح فلسطین را در پی خواهد داشت» و امروز میبینیم که
مقدمه این فتح هم در فلسطین و هم در خارج آن فراهم شده است. امروز کرانه
باختری در حال مجهز شدن به سلاحهایی است که اسرائیل را به روز سیاه خواهد
نشاند و آزادی عراق که در شعارهای ما «مقدمه لازم» رهایی قدس بود، محقق شده
است. مگر نمیگفتند «بهر آزادی قدس از کربلا باید گذشت» بنابراین انقلاب
اسلامی از فتنهها به درون خود فرو نرفته و رسالت خود را هیچگاه واننهاده
است. امواج توطئههای رنگارنگ میآیند و بر صخرههای کنار ساحل میکوبند
ولی خود متلاشی میشوند و صخره، روشنتر از قبل حیات خود را ادامه میدهد.
این ویژگی هم خاص انقلاب اسلامی است. انقلابهای دیگر نتوانستند در برابر
امواج مخالف تاب بیاورند. بعضی گمان کردهاند مردم ما عقب افتادهاند و فرق
پدر از پسر را نمیشناسند وقتی خود حسینعلی منتظری نتوانست خللی بر انقلاب
وارد کند، از فرزندان منحرف پدران بزرگی که خونشان ضامن اصالت انقلاب
بوده، چه کاری ساخته است. تردیدی نداریم که اگر این پدران شهید میبودند
چنین فرزندانی را از خود میراندند. انقلاب، انقلاب خدایی است و شیاطین
نمیتوانند در پوست انبیا بروند و مؤمنین را به مساجد ضرار بکشانند.
حسین قدیانی ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز را به مطلبی با عنوان«نام پدر: مصطفی»احتصاص داد:
7
یا شاید 8 سال پیش بود؛ باز هم حدودا پس و پیش که از میدان فردوسی قصد
کردم این 4-3 ایستگاهی که تا پل کریمخان فاصله است پیاده گز کنم. مقابل
«روایت فتح» اما چشمم به برگهای افتاد که نصب شده بود روی در شیشهای
فروشگاه. «علمدار با کیفیت ارتقا یافته رسید». به عشق صدای آوینی و نوحه
حاجصادق و شعر بیمثال حبیب معلمی و شرق ابوالخصیب و کربلای 5 و سهراهی
شهادت و خندههای جاودان حاجحسین خرازی و آستین خالی دست راست و صدالبته
طمع آن کیفیتی که ارتقا هم یافته بود، یک نسخه دیگر از دیویدی علمدار را
خریدم. آخر شب در خانه، غوغایی بر پا شد در دلم با «علمدار». از یک سو صدای
محزون راوی فتح بود که میگفت: «آخرین بار که حاج حسین را دیدم در عملیات
کربلای5 بود. شرق ابوالخصیب. وقتی از این کانالها که سنگرهای دشمن را به
یکدیگر پیوند میداده است بگذری، به فرمانده خواهی رسید، به علمدار... او
را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت. چه میگویم؟ چهره ریزنقش و
خندههای دلنشینش نشانه بهتری است... مواظب باش! آن همه متواضع است که او
را در میان همراهانش گم میکنی. اگر کسی او را نمیشناخت هرگز باور نمیکرد
با فرمانده لشکر مقدس امام حسین(ع) روبهروست. ما اهل دنیا از فرماندهان
لشکر، همان تصوری را داریم که در فیلمهای سینمایی دیدهایم اما فرماندهان
سپاه اسلام، امروز همه آن معیارها را در هم ریختهاند... حاج حسین را
ببین! امروز در شرق ابوالخصیب، نزدیک بصره و 10 سال پیش در مدرسه شبانه
نمونه... خدایا چه رخ داده است؟ چگونه میتوان این همه را باور کرد؟»
و
از دیگر سو، حنجره محزون بلبل خمینی بود که سرود حبیب معلمی را به غایت
زیبا میخواند: «اسوه شب شکاران فخر طلایهداران؛ حسین خرازی، حسین
خرازی... رایحه بهاران در دل لالهزاران؛ حسین خرازی، حسین خرازی... سوی
خدا نموده رجعت جاودانه، همچو همای رحمت در دل بیکرانه؛ اوج گرفته روحش
سرخوش و عاشقانه، تا به تقرب حق بر زند آشیانه؛ جای کند به بزم و مجمع
رستگاران؛ حسین خرازی، حسین خرازی...».
در جایی از مستند «علمدار»
که لنز دوربین روی صورت فرزند نوزاد شهید حسین خرازی بود، سید شهیدان اهل
قلم با مخاطب قراردادن «مهدی خرازی» داشت میگفت: «یادگار حاجحسین خرازی،
پسری است که بعد از شهادت او به دنیا آمده است و نامش را آنچنان که خود
وصیت کرده بود «مهدی» گذاشتهاند. مهدی جان! پیش از آنکه تو آنهمه بزرگ شوی
که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، «نجف و کربلا» آزاد شده
است اما مهدی جان! این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد
رسید. آینده در انتظار توست».
یاللعجب! زمستان 65 که ما بابت دفاع از
سرزمین خودمان در جنگ بودیم، شهید آوینی داشت به فرزند نوزاد علمدار کربلای
5 میگفت؛ «مهدی جان! بیش از آنکه تو آنهمه بزرگ شوی که اسلحه به دست
بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، «نجف و کربلا» آزاد شده است...».
من
البته بیش از آنها شهید آوینی را دوست میداشتم که بخواهم متهمش کنم به
شعار و شعارزدگی، لیکن زمستان 65 و مشغول بودن ما به شلمچه و جزیره بوارین و
موانع مثلثی شکل کجا و آزادی نجف و کربلا کجا؟! معالاسف آن شب هم که
داشتم علمدار ارتقا یافته را میدیدم، نیمی از عراق دست یانکیها بود و آن
نیم دیگر دست انگلیسیها! فلذا بیشتر به یک رویای شیرین میمانست آنچه داشت
آوینی خطاب به مهدی خرازی میگفت!
***
دیروز صبح، حاجصادق آهنگران تماس گرفت که «از همه جا دارند به من زنگ میزنند و بابت دلنوشتهام به «حضرت آقا» تشکر میکنند.
از
اهواز، از دزفول، از تبریز، از زنجان، از شمال، از غرب، از مشهد، از
تهران، از سپاه، از ارتش، از بسیج، از دوست، از ناآشنا... از همه جا، حتی
از خارج کشور!» بعد بغض کرد و ادامه داد: «نمیدانم لایق این همه محبت
هستم، نیستم! شرمنده شدهام عجیب! نمیدانم چه کار کنم؟» به حاجصادق گفتم:
«مردم که شما را کلا دوست داشتند اما نامهتان به «تنها تداعی خمینی» و آن
«هیهات مناالذله» آخرش، این محبت را مضاعف هم کرد! اساسا یکی از رموز
ولایت، همین بیشتر کردن محبت دلها و قلبهاست».
صدای محمدصادق
آهنگران که زیباست اما اخلاص نغمهخوان ما از صدای او هم زیباتر است. گمانم
«ستاد تبلیغات یکنفره جنگ» دارد نان همین اخلاص را میخورد. عجیب مردم
دوست میدارند این حاجصادق آهنگران را! باری در حج، هنگام رمی جمرات،
صحنهای دیدم که خالی از لطف نیست تعریفش. با آهنگران و جماعتی دیگر مشغول
سنگ زدن به ابلیس بودیم که چشم پیرمردی افتاد به حاجصادق. پیرمرد سنگ زدن
به شیطان را بیخیال شد و بنا کرد بوسیدن حاجصادق، حالا نبوس کی ببوس!
حاجصادق خندهکنان به پیرمرد گفت: «حالا اعمال حجت خراب نشه؟!» که جواب
شنید؛ «این بوسه هم بخشی از اعمال حج من است!»
اوضاع آنقدر
کربلای پنجی است که دیشب به سرم زد دوباره «علمدار» را بگذارم و ببینم؛
«مهدی جان! پیش از آنکه تو آنهمه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر
شهیدت را برداری، «نجف و کربلا» آزاد شده است اما مهدی جان! این قرن، قرنی
است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست».
***
این
روزها سالگرد شهادت شهید مصطفی احمدیروشن است... و این متن از صدر تا
انتها، هیچ نیست الا نامهای به «علیرضا» که تروریستهای صهیونیست، پدرش را
کشتند به جرم غیرت در علم و عمل. اگر یک نسل پس از شهدای «روزگار جنگ» و
به شهادت «اربعین بیست میلیونی»، نجف و کربلا آزاد شد، فرزندان شهدای «جنگ
روزگار» هم انشاءالله پیش از آنکه آنهمه بزرگ شوند که سلاح علم و دانش پدر
را به دست گیرند، شاهد آزادی قدس شریف خواهند بود.
علیرضا جان!
زمان بر شهید نمیگذرد، بلکه این شهید است که زمان و زمین را در برمیگیرد.
پس حتم کن خطاب آوینی با تو هم هست؛ «این قرن، قرنی است که حق در کره زمین
به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست».
علیرضا جان! غمگین مباش. خون سرخ پدر تو انشاءالله جمع میکند این بساط را که خدا بیخود نام هر شهیدی را «مصطفی» نمیگذارد!
اسماعیل کوثری در مطلبی که با عنوان«چرا بی اعتمادی به کابوها؟»در ستون یادداشت روزنامه حمایت به چاپ رساند اینگونه نوشت:
اخیرا
روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز در تحلیل فرمایشات اخیر رهبر معظم انقلاب
اسلامی مبنی بر عدم اعتماد به آمریکا می نویسد: «شک ایشان بی دلیل نیست» و
اوباما تنها از اختیار رفع موقت تحریمها علیه ایران برخوردار است و اختیار
رفع دائمی تحریمها در اختیار کنگره است. این روزنامه همچنین از تصمیم
نمایندگان ارشد جمهوری خواه برای وضع تحریم های جدید و شدیدتر علیه ایران
به عنوان اولویت برنامه های کنگره خبر می دهد. اما سوال این است که اساساً
چرا ما به آمریکا اعتماد نداریم؟ و آیا در گفت وگویی که یک طرف به طرف
دیگر بی اعتماد است، توافقی شکل خواهد گرفت یا خیر؟ ریشه های عدم اعتماد
ایران به غرب و به خصوص آمریکا به سال های پیش از انقلاب بر می گردد که به
اختصار به بعضی از آنها می پردازیم: اول، پس از پیروزی انقلاب در بهمن ماه
1357 افسران سازمان جاسوسی سیا با استفاده از شرایط نابسامان بعد از انقلاب
و آشفتگی و نامشخص بودن حوزه مسئولیت ها که نتیجه طبیعی هر انقلابی است،
سعی کردند تا با نفوذ در حوزه های کلیدی و حساس انقلاب اسلامی از تعمیق و
گسترش هر چه بیشتر آن جلوگیری نمایند. لانه جاسوسی آمریکا با تشکیل شبکه
های جاسوسی و اطلاعاتی به دنبال بحران آفرینی، تضعیف نیروهای اصیل انقلاب،
جایگاه و شخصیت حضرت امام(ره) و همچنین ایجاد گسست و شکاف میان رهبری و نسل
جوان بود تا فعال ترین و انقلابی ترین نیروی های جامعه را از رهبری دور
کند. دوم، کودتای نوژه یا (کودتای نقاب) طرحی بود که در آذر 1359، توسط چند
تن از افسران ارتش رژیم شاه و با تمرکز افسران نیروی هوایی برای
بازگرداندن شاپور بختیار و نابودی نظام نوپای جمهوری اسلامی، توسط آمریکا
طراحی شده بود. سوم، هواپیمای مسافربری ایران که از بندر عباس به مقصد دبی
در تاریخ ۱۲ تیر ۱۳۶۷ در حرکت بود با شلیک موشک هدایت شونده از ناو یواس اس
وینسنس متعلق به نیروی دریایی ایالات متحده بر فراز خلیج فارس سرنگون شد و
تمامی ۲۹۰ سرنشین آن که شامل ۴۶ مسافر غیر ایرانی و ۶۶ کودک بودند، جان
باختند. چهارم، همان اوایل پیروزی انقلاب اسلامی، ایران با تحریمهای تجاری
و اقتصادی آمریکا مواجه شد و روز به روز به دامنه آن افزوده گردید. نظیر
این تحریم ها را پس از نقض پیمان مکرر غرب در توافقنامه ژنو شاهد بودیم. در
7 آبان 1366 طبق تصمیم کنگره آمریکا، ورود کالاها و فرآوردههای آمریکایی
به ایران تحریم شد. این تحریم دامنه وسیعی از محدودیت ها و ممنوعیت های
اقتصادی، فن آوری علمی، نظامی و راهبردی را در بر داشت. نهم، بعد از
برگزاری دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در سال 88؛ برخی از هواداران
نامزد شکسته خورده در انتخابات به بهانه تقلب در انتخابات به نتیجه
انتخابات اعتراض کرده و همین امر بهانه ای شد تا گروه های ضد انقلاب با
هدایت مثلث عوامل خارجی یعنی (آمریکا، رژیم صهیونیستی و انگلیس) توطئه
براندازی نظام اسلامی را کلید زدند؛ که در نهایت تمام نقشه هایشان با تدبیر
رهبر انقلاب و حضور انقلابی مردم در یوم الله 9 دی شکست خورد؛ اما در قبال
وقایع بعد از انتخابات 88 نمی توان از کنار عملکرد دولت آمریکا که در این
مسیر بیشترین سرمایه گذاری را کرده بود، به راحتی عبور کرد. دهم، آمریکا
برای جلوگیری از دستیابی ایران به فناوری هسته ای از هیچ اقدامی فروگذار
نکرده و نمی کند. از ترور دانشمندان هستهای گرفته تا خرابکاری های مختلف.
طراحی و نفوذ ویروس استاکس نت برای تخریب فعالیت هسته ای ایران از دیگر
اقدامات خصومت آمیز آمریکا در این زمینه است. با در نظر گرفتن این موارد که
بی شک فقط مشتی از خروارند، آیا اعتماد به کاخ سفید جزساده لوحی معنی
دیگری هم می تواند داشته باشد؟در روزهای آتی مذاکرات هسته ای مجدداً از سر
گرفته می شود اما این حقیقت قابل کتمان نیست که تلاش های تیم مذاکره کننده
در نهایت به اعتماد میان ایران و آمریکا ختم نخواهد شد و تلاش در این مسیر
نیز فایده چندانی ندارد. تکرار تراژدی های گذشته مانند توافقنامه ژنو نه
تنها سودی ندارد بلکه موضع ما را ضعیف تر از پیش خواهد کرد. هیلاری کلینتون
وزیر امور خارجه سابق آمریکا در کتاب خاطراتش موسوم به انتخاب های سخت می
گوید: «در سفرهایم حداقل با سه نوع از رهبران ملاقات داشتم: کسانی که با ما
ارزش ها و عقاید جهانی مشترک داشتند و شرکای طبیعی ما بودند، کسانی که
مایل بودند که کار درست را انجام دهند اما فاقد اراده سیاسی و یا ظرفیت
برای پیگیری بودند و کسانی که منافع و ارزش های آنان اساساً با ما در تضاد
است و هر زمان که بتوانند با ما مخالفت می کنند (انتخاب های سخت، مترجم
حسین ارجلو، صفحه 116) و اشاره می کند که ایران جزء دسته سوم قرار دارد.
شکی نیست که منافع و ارزش های ما با آمریکا از اساس در تضاد است و هیچگاه
به نقطه اشتراک نخواهد رسید. بنابراین مذاکره ما با آمریکا نه برای رسیدن
به توافق، بلکه برای اثبات حق هسته ای کشورمان است و راهکار مشکلات
اقتصادی، نه چشمداشت به دشمنان قدیمی بلکه تقید و عامل بودن به سیاست های
اقتصاد مقاومتی است.
سيدباقر پيشنماری ستون سرمقاله روزنامه رسالت را به مطلبی با عنوان«نقش آموزش و پرورش در مولفههای قدرت ملی»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:
يكي
از راهبردهاي قرآن كريم در تامين امنيت مسلمانان، توسعه قدرت با هدف
بازدارندگي است. برابر آنچه كه در آيه 20 سوره انفال امر شده است، مسلمانان
مكلفند همه مولفههاي قدرت را شناسايي و در اختيار بگيرند تا هيچ دشمني
نتواند جامعه اسلامي را تهديد و يا مورد هجوم قرار دهد.
اگر كشور ما
به جزيره امني در درياي توفاني و امواج سهمگين حوادث منطقه تبديل شده است
محصول اهتمام نظام، به مولفههاي قدرت است. آنچه كه نظام را از جهت ساختاري
در برابر انواع فتنههاي داخلي وخارجي و توطئههاي براندازي مقاوم و
پايدار ساخته است، مدل حكومتي بديع و بيبديل آن است، و اين مديون فقاهت
سياسي بنيانگذار انقلاب اسلامي و ولايت و امامت فقيه است. يعني در راس هرم
حكومتي فقيهي قرار ميگيرد كه تسليم خدا و حافظ دين او است و همچنين در
مراقبت دائم از خود در برابر خواستههاي نفس است.
امنيت يكي از دو
موهبت بزرگ الهي است كه در آيه چهار سوره قريش به عنوان "نعمت ويژه" از آن
ياد شده است وبرابر آنچه كه در آيه 112 سوره نحل ذكر گرديده است، يکي
ازدوتهديدخداوند درموارد ناسپاسي هم، "سلب امنيت" خواهدبودواين ازجمله
دلايل اهميت ونقش آن درسلامت وسعادت انسان است.
"احساس امنيت و
آرامش" نيز بنابر آنچه كه در آيه چهار سوره فتح آمده است از زمينههاي رشد
«ايمان» مومنان است، و لذا توجه به مولفههاي قدرت با هدف تامين امنيت و
آرامش جامعه اسلامي از اهميت فوقالعادهاي برخورار است و كساني كه به هر
بهانه و يا هر "فتنه" اي امنيت و آرامش جامعه را براي قدرت طلبي و يا ثروت
اندوزي ويازمينه سازي
براي ورود دشمن ياعوامل تروريست اش، هدفگيري
ميكنند مصداق بارز "فساد كننده روي زمين" هستندوکساني که ميخواهندفتنه
گران رادوباره به صحنه بياورند نيزملحق به آنان اند.
درجامعه اسلامي
مولفههاي قدرت متنوع و متكثرند واز هر منظر كه فهرست شوند، راهبري آنها
به دست انسانهايي صورت ميگيرد كه از صلاحيتهاي لازم برخوردار
باشند.اماچنين انسانهايي چه صفاتي بايدداشته باشندودرکجا وبه دست چه کساني
بايد پرورش يابند؟.
مقام معظم رهبري ميفرمايند: آنچه كه در درجه
اول در ايجاد «قدرت ملي» مهم است به نظر من دو چيز است يكي علم است، يكي
ايمان. (13/11/88)
بسياري از مولفههاي قدرت محصول "علم" هستند مثل
فناوري در عرصه قدرت نظامي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي و آنچه در برابر تهديد
و فشار و ارعاب و جنگ رواني و "جنگ نرم" و سخت ، مقاومت و پايداري و حماسه
را به ارمغان آورده است، "ايمان" است.
مومنان بدون علم، از افتادن
به بيراهه و هدر رفت فرصتها درامان نيستند و دانشمندان بيايمان نيز، از
لغزش و خيانت، و هم اينان به شهادت تاريخ بارها به پايگاههاي فرهنگي و
سياسي و اجتماعي و ابزار نفوذ و "عوام فريبي" دشمنان تبديل شدهاند.
بدون ترديدکادرسازي وتربيت نيروي انساني درطرازانقلاب اسلامي "محوراصلي"
مولفه هاي قدرت ملي است واين اولين ومهم ترين انتظارازنظام است.
مقام
معظم رهبري: براي يک کشورنيروي انساني "همه چيز" است. مااگرنيروي انساني
نداشته باشيم هيچ چيز نداريم....توليد "نيروي انساني کارآ مد" براي اداره
انقلاب، ازدبستانها وحتي تاحدودي ماقبل دبستانها شروع مي
شود.....(21/9/68).
نقش نظام تعليم وتربيت به همين دليل بيش از پيش
اهميت مي يابد. «آموزش» و «پرورش» دو بال براي يكي پروازاند و از منظري يك
موضوع است كه از دو «نيم» علم و ايمان تشكيل شده است. مسئوليت تربيت به
عنوان مهمترين و اصليترين محور شكلگيري و راهبري مولفههاي قدرت كه همان
"انسان عالم و با ايمان" است به عهده وزارت آموزش و پرورش گذاشته شده است.
وزير و مديران آموزش و پرورش با پذيرش مسئوليت در اين دستگاه استراتژيك،
«بار امانت» بزرگي را بر عهده گرفتهاند و اگر اين «امانتپذيري» آگاهانه و
مسئولانه صورت گرفته باشد، فرض بر اين خواهد بود كه همه ظرفيتها و
فرصتها را براي به مقصد رساندن آن، به كار گرفته و راهبري خواهند كرد.
وزارت
آموزش و پرورش در برنامه عملياتي سال 93 خود، از 131 راهكار ارائه شده در
سند تحول، 40 راهكار كه شرايط هموارتري براي تحقق آن وجود داشته است را
انتخاب و براي اجراي آن 99 برنامه تعريف كرده است و دولت محترم نيز براي
همين منظور 250 ميليارد تومان در سال جاري مصوب و براي سال آينده 300
ميليارد تومان پيشنهاد كرده است.
يكي از 99 برنامه اعلام شده،
براساس راهكار1 -7سند تحول: طراحي و تدوين «برنامه جامع تربيت» و فعاليت
پرورشي با استفاده از ظرفيت «قانون احياء معاونت پرورشي و تربيت بدني» است.
اكنون
كه بيش از 80% فرصت سال 93 سپري شده است نه تنها برنامه جامع تربيت ارائه
نشده كه هيچ اقدامي (حداقل) در جهت اصلاح ساختار تشكيلاتي معاونت پرورشي
براساس قانون احياء صورت نگرفته است و همچنان برخلاف قانون ياد شده تربيت
بدني در معاونتي جداگانه به فعاليت خود ادامه ميدهد!
در سياستهاي
كلي ابلاغي مقام معظم رهبري به وزارت آموزش و پرورش نيز تربيت بدني ذيل
حوزه تربيت و پرورش تعريف شده است. در سرفصل 5 آمده است: اهتمام به تربيت و
پرورش مبتني بر فلسفه تعليم و تربيت اسلامي و در بند 5-5 (ذيل آن) توسعه
تربيت بدني و ورزش مدارس ذكر شده است.
اگر عزم جدي براي اجراي سند
وجود داشت حداقل گامهاي اول تغيير در اين حوزه تاكنون ميبايست برداشته
ميشد و يا علائمي مبني بر وجود اراده براي تحقق آن مشاهده ميشد.
از
لوازم و اركان "برنامه جامع تربيت"، ارائه راهکار براي فرصتهاي درون
مدرسهاي و برون مدرسهاي دانشآموزان وارائه راهکار براي تحقق همه ساحت
هاي تربيت است. وچون مرجعيت تربيتي مدرسه در محله و ايفاي نقش اجتماعي در
فرآيند توسعه وتوليد سرمايه انساني و كاهش آسيبهاي اجتماعي و فرهنگي كشور
در برنامه شماره 50 و 51 طرحهاي عملياتي سال 93 وزارت آموزش و پرورش
پذيرفته شده است،لازم است وزير محترم پس از كسب موفقيت براي به صحنه آوردن
ظرفيتهاي وزارت تحت مسئوليت خود، نسبت به بهرهبرداري از همه ظرفيتهاي
حكومتي و غيرحكومتي درجهت پيشبرد هر چه بهتر امر تحول درنظام تعليم وتربيت
اهتمام نمايند همانگونه كه در بند الف و دال فصل هشتم سند تحول مورد تاكيد
قرار گرفته است.
يكي از اين ظرفيتهاي بسيار مهم كه مورد غفلت واقع
شده است "فرصتهاي برون مدرسهاي" بيش از 12 ميليون دانشآموز است كه اگر
مديريت شود به عنوان يك ظرفيت ارزشمند ميتواند گرهگشاي بسياري از مسائل
نظام تعليم و تربيت گردد. "انرژي عظيم" وکم نظيري كه اگر تدبير و
برنامهريزي شود،
نه تنها دانشآموزان براي آن هزينهاي مطالبه نميكنند
كه با استقبال و مشاركت خانوادهها مواجه ميگردد. واگر مورد غفلت و يا
تغافل واقع شود ميتواند به تهديدي پنهان تبديل شود كه در گام اول گريبان
وزارت آموزش و پرورش را خواهد گرفت، نمونه آن بعضي رويدادهاي رسانه اي شده
تلخ و بيسابقه اخلاقي وخشونت آميزچند ماه اخير درمدارس پايتخت و بعضي از
استانها بود، كه اين سئوال را علني كرد: پس آموزش و پرورش چه ميكند؟!
آمايش
وهدف گذاري وراهبري اين انرژي عظيم ونحوه بهره گيري ازآن امري محتمل
ومقدوراست ودرمجال ديگري نيازمند کالبد شکافي وبرنامه ريزي وارائه
راهکاربراي اقدام استدراجي است.ازجمله اينکه سنين دانشآموزي، بيش از
سايردورههاي زندگي، زمان "تشخصطلبي" است و اگر اوليا و مربيان آن را
دريابند و پاسخ مناسب و به موقع براي آن ارائه کنند ظرفيت عظيمي را به صحنه
خواهند آورد كه بديلي نخواهد داشت. دانشآموزان اگر عرصههاي منطقي براي
ظهور خود و استعدادهايشان را پيدا كنند حاضرند باهر تلاش و فداكاري به مقصد
برسندوهدف را تصرف نمايند.
فراموش نميكنيم در عرصههاي دفاع مقدس
حضور همين انرژي عظيم چه حماسهها كه خلق نكرد؟ 36000 شهيد دانشآموز نماد
فداكاري اين ظرفيت عظيم است که پيامي آشکاربراي متصديان نظام تعليم وتربيت
دارد.هرچند ابعاداين ظرفيت کم نظيربعد از سالهاي دفاع مقدس، به تدريج مورد
غفلت واقع شد. البته اکنون نيزاگر مورد توجه قرار گيرد دوباره به صحنه
خواهد آمد ودردشوارترين عرصه هاي "مقاومت وپيشرفت" توفان بپا خواهد کرد.
اين يكي از مولفههاي مهم قدرت ملي است كه درحاشيه آموزش و پرورش قرار
گرفته است.
اگر براي روزانه 5 ساعت فرصت برون مدرسهاي دانشآموزان
ريلگذاري شود سالانه بيش از20 ميليارد نفر ساعت قابل استحصال خواهد بود.
اين ظرفيت عظيم در طرح تعالي مديريت مدرسه (برنامه شماره 50اجراي سنددر سال
93) تا عملياتي شدن ساحتهاي مختلف تربيت، از جمله "تربيت زيستي و
اقتصادي" و امر سازندگي و مهارتآموزي و تمرين نقشهايي كه قرار است در
زندگي فرداي خود به صورت رسمي ايفا كنند و كسب آمادگي و تجربه در عرصه
"قدرت نرم" و رقابتهاي علمي وکنشهاي اجتماعي وفرهنگي و.... ميتواند فعال
شود.
اگر دشتهاي حاصلخيز به كشاورزاني دلسوز و اهل سپرده شود،
بهترين تدبير را براي حداكثر بهرهگيري در كاشت و داشت و برداشت متناسب
فصول مختلف سال خواهند داشت وهيچ فرصتي رابراي ثمره گيري ازدست
نخواهندداد.امااگردشتهاي حاصلخيز خودراآفت زده يافتيم وکشاورزان راسرگرم
مسائلي ديگر! به معناي چه خواهد بود؟
اكنون توان و "فرصتهاي برون
مدرسهاي" دانشآموزان جزمواردي بسيار محدودوناچيز،بدون متولي است و راهبري
نميشود ولذا به زمينه مناسبي براي سرايت و گسترش بعضي از آسيبها تبديل
شده است كه زير پوست شهر پنهان شده و هنوز جدي گرفته نميشود! بيش از20
ميليارد نفر ساعت سالانهاي كه بخش عمده آن به رايگان در اختيار صيادان
آشكار و پنهان فضاي مجازي قرار گرفته است!
طرح اين موضوع براي دستگاهي که درنيمه راه ساماندهي فرصتهاي
درون
مدرسه اي به کندي حرکت ميکندشايد مسئله اي دورازدسترس ودرحد "آرزو" تلقي
شود، اما (فراهم آوردن زمينه تربيت پذيري دانش آموزان درتمام ساحتهاي وجودي
براي دستيابي به مراتبي از حيات طيبه) دربند1ازصفحه2 نامه وعده هاي وزير
محترم آموزش وپرورش به مجلس شوراي اسلامي براي اخذ راي اعتمادآمده است.
براي
بهرهگيري از توان وظرفيت و فرصت هاي برون مدرسه اي دانش آموزان
راهكارهايي وجود دارد، كافي است به عنوان «يك مسئله مهم» روي ميز قرار گيرد
و مورد توجه و اعتنا واقع شود، در اين صورت پنجرهاي از "اميد" به روي
خانوادهها گشوده خواهد شد. نتيجه اينکه:
.... روزي فرا خواهدرسيد
كه رئيس دولت توانمندترين وزير كابينه خود را براي وزارت آموزش و پرورش
انتخاب خواهد كرد و به او خواهد گفت فارغ از
سهم خواهي دوستان جرياني و
حزبي، براي مناصب و مسئوليتها، همه توان وزمان و بيشترين دغدغه خود را صرف
تحول در نظام تعليم و تربيت كشوروتربيت نيروي انساني طراز انقلاب اسلامي
نمايد و به اعتدال و عدالت و صداقت و خدمت جامه عمل بپوشاند.... اين
تقاضاجدي ترازيک آرزو است.
« بورس، آئینه است، واقعیت را اصلاح کنید »عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی به مطلبی چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه خوداختصاص داد:
بازار
سرمایه مدتها است حال و روز خوبی ندارد. شاخص از حرکت نزولی باز
نمیایستد، ارزش معاملات در مقایسه با مدت مشابه سال قبل کاهشی فاحش را
تجربه میکند و سهامداران بازدهی منفی سرمایهگذاریهای خود را منفعلانه
تماشا میکنند.
عمق و گستره عوامل موثر بر فرسایشی شدن بازار آنچنان
است که تغییر رئیس سازمان بورس هم نتوانست شوک روانی مثبتی ایجاد کند تا
به این ترتیب رئیس جدید بورس هم بحران را از همان روزهای ابتدایی از نزدیک
لمس کند.
براستی چه بر سر بازار سرمایه ایران آمده است؟ چرا با وجود
بهبود نسبی جو روانی حاکم بر جامعه و اقتصاد پس از آغاز کار دولت یازدهم
ساز بورس همچنان ناکوک است و بردار شاخصها منفی است؟
کارشناسان در
تحلیل شرایط حاکم بر بازار سرمایه کشور و ریشهیابی عوامل موثر بر شاخص
بورس به موارد مختلفی اشاره میکنند که شاید مهمترین آنها تاثیرپذیری بورس
از بخشهای مختلف اقتصاد است. در ادبیات اقتصادی، بورس را ویترین یا
دماسنج اقتصاد هر کشور میدانند و مینامند. مقصود اقتصادانان از این تعبیر
این است که با نگاه به شاخص بورس و حال و هوای حاکم بر بازار سرمایه هر
کشور میتوان یا باید به تصویری از شرایط بخش واقعی اقتصاد آن کشور دست
پیدا کرد.
به عبارت دیگر، بورس فارغ از تاثیر نسبتاً محدودی که
سازوکارهای داخلی بازار مانند تعیین حجم مبنا، عرف بازارگردانیها و...
برشاخص میگذارد، آئینه نمایشگر اقتصاد کشور است؛ نمیتوان در شرایطی که
صنایع مختلف در بخش واقعی اقتصاد درگیر مشکلات متعددی هستند و تولید و عرضه
با چالشهای وسیعی دست و پنجه نرم میکند. انتظار داشت بورس بیتفاوت نسبت
به این واقعیات، تصویری مثبت از اقتصاد کشور نشان دهد. در یک اقتصاد سالم و
منطقی، شاخص بورس در شرایط بد تولید و عرضه، قطعاً منفی یا دستکم متزلزل و
نامطمئن است و اگر غیر از این باشد باید در سلامت و شفافیت بازار سرمایه
تردید کرد. نمونه چنین اعوجاج تصویری را میتوان در سالهای نه چندان دور و
با بررسی جهتگیریهای شاخص بورس در سالهای 90 و 91 در مقایسه با نرخ رشد
اقتصادی و تولید ناخالص داخلی به راحتی مشاهده کرد.
اکنون به نظر
میرسد وضعیت قدری تغییر کرده است و میتوان رابطهای منطقی میان شاخص بورس
و بردار کلی اقتصاد مشاهده کرد. این درست است که بنابر اعلام بانک مرکزی
نرخ رشد اقتصادی کشور برای دو فصل متوالی بهار و تابستان و نهایتاً در شش
ماهه نخست سال جاری مثبت شده است اما صنایع مختلف کشور درگیر مشکلات متعددی
هستند. پالایشگاهها هنوز تکلیف خود را درباره نرخ خوراک و محصولات
نمیدانند و ایضاً پتروشیمیها. سنگ آهنیها با افزایش 30 درصدی بهره
مالکانه در لایحه بودجه 94 مواجه شدهاند و قیمت جهانی سنگ آهن حدوداً یک
سوم شده است و از سوی دیگر مطالبات پیمانکاران خصوصاً در حوزههایی مانند
برق، راه و شهرسازی و نفت از دولت رو به افزایش است. در چنین وضعیتی کاملاً
طبیعی و البته منطقی است که شاخص بورس منفی باشد و اگر غیر از این باشد
مایه نگرانی مضاعف میشود.
با این رویکرد راهکار افت شاخص بورس را
باید خارج از بازار جستجو کرد. دولت و تمامی نهادهای مرتبط و مسئول باید
اقدامات لازم را برای حل یا دستکم کاهش مشکلات بخشهای مختلف اقتصادی انجام
دهند. در این صورت شاخص بورس نیز خود به خود جهت حرکتی را تغییر خواهد
داد. در چنین شرایطی انجام حرکات نمایشی، تشکیل کمیتهها و کارگروههای
موسمی برای یافتن روشهای مثبت کردن شاخص بورس، چندان تاثیری نخواهد داشت،
به ویژه اینکه تجربه نشان داده است خروجی این قبیل تصمیمات و حرکات تزریق
مقطعی نقدینگی به بازار، الزام سهامداران حقوقی به بازارگردانی و... است که
طبیعتاً نتیجهای عمیق و واقعی ندارد. واقعیت این است که گشتن به دنبال
مقصر و اعمال فشار به مجموعه وزارت اقتصاد، سازمان بورس و سایر نهادهایی که
روی کاغذ و در ساختار بروکراتیک مسئول بازار سرمایه به حساب میآیند و در
این شرایط اقدامی نمایشی و ناپخته است که تنها نتیجه آن سوق دادن آنها به
اقدامات نمایشی و تصمیمات ناپخته کوتاه مدت خواهد بود. درحال حاضر وزیر
نفت، وزیر صنعت، وزیر نیرو و حتی وزیر خارجه همان مقدار میتوانند در بهبود
شرایط بورس نقش داشته باشند که وزیر اقتصاد، چرا که وضعیت نامطلوب بازار
سرمایه محصول و معلول مشکلات اقتصاد در بخشهای مختلف اعم از تولید، تجارت و
روابط بینالمللی است.
مطلبی که دکتر محمدعلی کاشفی در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد با عنوان«دورنمای بورس و عوامل بنیادین»به چاپ رساند به شرح زیر است:
در
هفتههای اخیر شاهد سقوط آزاد شاخص بورس تهران و صعود ملایم قیمت ارزهای
خارجی خصوصا دلار در بازار غیررسمی بودهایم. تعدادی از تحلیلگران این امر
را ناشی از رفتار هیجانی و غیرعقلایی بازیگران بازار دانستهاند و آنها را
از واکنشهای احساسی بر حذر داشتهاند. در این بین تعدادی از مسوولان
بانکی و اقتصادی کشور نیز، سهامداران و سرمایهگذاران را به صبر و شکیبایی و
پرهیز از خرید و فروشهای هیجانی تشویق کردهاند. با این حال تجزیه و
تحلیل عوامل بنیادین به همراه شواهد و حقایق بازارهای اقتصادی ایران چیز
دیگری را نشان میدهد.
چنانچه بپذیریم که بورس تهران تصویرگر
چشمانداز حداقل 50 درصد صنایع کشور در ماههای آتی است و تا حدودی نیز به
نظریه بازارهای کارآی فاما اعتقاد داشته باشیم، متوجه میشویم که بازیگران
بازار مبتنی بر تجزیه و تحلیل عوامل بنیادین بازار واکنش نشان دادهاند.
حال دو سوال کلیدی اینها هستند که عوامل بنیادین اصلی تاثیرگذار بر
بازارهای کشور کدامها هستند و مهمتر اینکه چشمانداز بازار بورس تهران و
بازار غیررسمی ارزهای خارجی در ماههای پیش رو چگونه خواهد بود؟
در
باب سوال اول مقالات بسیاری در روزها و هفتههای گذشته توسط تحلیلگران
نوشته شده است. بهطور کلی عوامل بنیادین اصلی را به ترتیب اهمیت میتوان
در چهار مورد زیر خلاصه کرد:
• کاهش شدید (حدود 50 درصدی) قیمت نفت خام در بازارهای جهانی
• تمدید مجدد مذاکرات هستهای ایران و کشورهای 1+5 برای 7 ماه دیگر و تا تاریخ 10 تیرماه 1394
• عدم قطعیت در سیاستهای پولی کشور بهخصوص در مورد آینده نرخ سود بانکی و در نهایت
• آینده مبهم طرح میانمدت خروج از رکود دولت که همچنان در حال بررسی در مجلس شورای اسلامی است.
درخصوص پاسخ به سوال دوم، باید ببینیم که تغییرات این عوامل بنیادین در ماههای آتی چگونه و در چه جهتی خواهد بود.
کاهش
قیمت نفت خام: اوپک در تازهترین گزارش خود اعلام کرد که قیمت سبد نفتی
این سازمان حدود 45 دلار در هربشکه است. اکثر تحلیلگران بازارهای نفتی نیز
معتقدند روند کاهشی قیمت نفت چنانچه تشدید نشود حداقل در کوتاهمدت معکوس
نخواهد شد. البته تمامی این تحلیلها با این پیشفرضها هستند که عربستان
سعودی بهعنوان تاثیرگذارترین بازیگر اوپک تصمیمی برای کاهش سطح تولید
اتخاذ نکند و درگیری نظامی گستردهای در خاور میانه و مناطق نفتی دنیا رخ
ندهد. موسسه وود مکنزی در اسکاتلند که از معتبرترین مراکز تحقیقاتی در
زمینه بازارهای انرژی است، روز جمعه در گزارشی اعلام کرد با قیمت 40 دلار
در هربشکه برای نفت خام برنت دریای شمال، تنها 6/1 درصد از تولیدات نفتی
جهان در معرض ریسک عدم سودآوری قرار میگیرند. این در حالی است که گری
شیلینگ، تحلیلگر نفتی بلومبرگ هم از احتمال سقوط قیمت نفت تا 20 دلار سخن
گفته است. همچنین لازم به یادآوری است که علاوهبر مازاد عرضه (حدود 2
میلیون بشکه در روز) در بازار، چشمانداز رشد اقتصادی کشورهای اتحادیه
اروپا، چین، ژاپن، برزیل و روسیه نیز چندان روشن نبوده و این به معنای کاهش
رشد تقاضای نفت خام در سال جاری میلادی است. با این اوصاف بهنظر میرسد
در حالت خیلی خوشبینانه، تغییر خاصی در جهت افزایش قیمت نفت خام ایران رخ
نداده و این عامل بنیادی، چنانچه بدتر نشود، بهبودی هم نیابد.
مذاکرات
هستهای ایران و گروه 1+5: طرفین قصد دارند تا 10 اسفند 93 به یک توافق
سیاسی روی چارچوب کلی توافق جامع دست یابند و سپس در مهلت باقیمانده تا
ضربالاجل 10 تیرماه 94 جزئیات فنی را نهایی کنند. تحلیلهای اندیشکدههای
غربی به هیچ وجه وزن بالایی را به حصول این توافق در چشمانداز کمتر از 6
ماه نمیدهد. کلیف کاپچان، مدیر گروه اوراسیا و از تحلیلگران برجسته مسائل
ایران، معتقد است «با تمدید دوباره مذاکرات، احتمال دستیابی به توافق کاهش
خواهد یافت؛ زیرا گروههای مخالف توافق قادر خواهند بود تا بر روند
گفتوگوها اثر منفی بگذارند. بهنظر وی اگر هیچ کدام از طرفین حاضر نباشند
خواستههای حداقلی خود را با اهداف طرف مقابل تطبیق دهند، ادامه پیدا کردن
برنامه اقدام مشترک و تمدید مذاکرات، بازهم بهترین نتیجه و دستاورد خواهد
بود.» باربارا اسلاوین، عضو شورای آتلانتیک نیز مینویسد: «تمدید
طولانیمدت توافق موقت نگرانکننده است و اکنون مذاکرات هستهای، بیشتر و
بیشتر شبیه تلاشهای ناکام طولانیمدت آمریکا برای برقراری صلح میان رژیم
صهیونیستی و فلسطین شده است.» هرچند نگارنده به شخصه بسیار امیدوار است که
تلاشهای تیم زبده مذاکراتی ایران در راستای تثبیت حقوق هستهای کشورمان و
رفع تمامی تحریمهای ظالمانه غرب هر چه زودتر به ثمر برسد، با این حال
انتظار دستیابی به توافق جامع نهایی تا 10 تیرماه 94 همچنان با ابهام
روبهرو است.
سیاستهای پولی و طرح خروج از رکود:هر دو این عوامل در
مقایسه با دو عامل کاهش شدید قیمت نفت خام و تداوم مذاکرات هستهای از
درجه به مراتب کماهمیتتری برخوردار هستند. با توجه به عدم کاهش نرخ
سودهای بانکی (و حتی افزایش برخی از آنها) و همچنین تفاوت (هرچند ناچیز) در
گفتار و رویکرد رئیس کل بانک مرکزی و وزیر اقتصاد، بهنظر نمیرسد که فضای
عدم قطعیت درخصوص آینده سیاستهای پولی سیستم بانکی کشور تا حداقل چند ماه
آینده تغییری خاص داشته باشد. طرح خروج از رکود نیز که با زحمت بسیار و
توسط تیم زبده مشاوران و مسوولان اقتصادی دولت و در جهت بهبود شرایط صنایع
پیشرو کشور با نگاهی میانمدت (سال 93 و 94) تدوین شده بود، همچنان در مجلس
شورای اسلامی در حال بررسی است. بهعلاوه، این طرح زمانی تهیه و تدوین شد
که قیمت نفت خام صادراتی ایران بالای 95 دلار در هر بشکه بود و فرض کاهش
شدید قیمت نفت خام تا حدود 45 دلار در هر بشکه سناریویی نامحتمل مینمود.
جمعبندی:
با توجه به این امر که احتمال بهبود در چهار عامل بنیادی مذکور (بهخصوص
دو عامل کلیدی اول) در هفتهها و ماههای پیش رو (3 تا 6 ماه آینده)، مبهم
ارزیابی میشود، بهنظر میرسد تاثیرپذیری بازارها ازاین ابهامات
گریزناپذیر خواهد بود مگر اینکه شاهد تغییراتی دراین عوامل بنیادین باشیم.
و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«درباره نطق ناتمام»نوشته شده توسط احسان کيانی اختصاص یافت:
«جلسه
علني داشتيم. مهندس بازرگان اولين سخنران قبل از دستور بود. اظهارات وي
مورد اعتراض شديد جمعي از نمايندگان قرار گرفت. مجلس را متشنج و ترك و به
ايشان اعتراض کردند. كسي از ايشان دفاع نكرد. مجلس را به عنوان تنفس تعطيل
كردم» آنچه خوانديد خاطره آقاي هاشميرفسنجاني بود از آخرين نطق مهدي
بازرگان در اولين مجلس جمهوري اسلامي ايران. گويا تاريخ تکرار شده است. اين
بار هم نطقي از يک نماينده اصولگرا در مجلس اصولگرا ناتمام ماند.
شباهتهاي اين دو واقعه بسيارند. نطق ديروز مهدي بازرگان در اعتراض به
انحصارطلبيهاي آن روزگار و تأکيد بر انتخابات آزاد مجلس بود و نطق امروز
علي مطهري در اعتراض به انحصارطلبيهاي دوستان سابقش و تأکيد بر عمل به
قانون. ديروز هاشميرفسنجاني با حمايت ضمني از مخالفان بازرگان در مجلس که
با شعار مرگ بر منافق مانع ادامه نطق او شدند، با اعلام تنفس، نطق وي را
ناتمام گذاشت و امروز ابوترابيفرد بود که در برابر شعار مرگ بر فتنهگر
نمايندگان سکوت کرد و با اعلام تنفس، از ادامه نطق مطهري جلوگيري نمود.
مهدي
بازرگان و علي مطهري هر دو کساني بوده و هستند که به سياست از زاويه اخلاق
مينگرند و کنشهاي سياسيشان فارغ از مصلحتانديشيها و ملاحظات لازم در
اين عرصه بوده است. بدين لحاظ هر دو در زمره سياستورزان ناکام ايران قرار
ميگيرند. نگارنده نيز بر همين مبنا با برخي مواضع علي مطهري در خصوص مسائل
مرتبط با سياست داخلي مخالف بوده و آن را منافي سياستورزي مدبرانه و
مصلحتانديشانه ميدانم. به همين دليل در اين مقال درصدد ارزشگذاري و دفاع
يا انکار محتواي سخنان علي مطهري نيستم. آنچه اهميت دارد، برخوردي است که
با يک نماينده مجلس توسط ديگر نمايندگان صورت ميگيرد.
ممکن است
رييسان ديروز و امروز مجلس، با اين توجيه که براي اداره جلسه علني مجبور به
ناتمام گذاشتن نطق ناطقان بودهاند، عملشان را توجيه کنند. ولي با قانون
اساسي چه ميکنند؟ مگر در اصل هشتادوششم قانون اساسي نيامده است:«نمايندگان
مجلس در مقام ايفاي وظايف نمايندگي در اظهار نظر و رأي خود كاملاً آزادند و
نميتوان آنها را به سبب نظراتي كه در مجلس اظهار كردهاند يا آرائي كه
در مقام ايفاي وظايف نمايندگي خود دادهاند تعقيب يا توقيف كرد» آيا
انديشيدهاند اگر امروز نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و قانونگذاران ايران،
قانون اساسي به مثابه ميثاق ملي و پايه مشروعيت تقنيني جمهوري اسلامي را
متروک گذارند، ديگر چه جاي ايراد و ملامت به ديگران است که قانون را رها
کنند؟
اگر امروز يک نماينده مجلس که منتحب مستقيم بخشي از جامعه
ايران است در ارائه سخنانش در همين مجلس با محدوديت مواجه باشد؛ فردا چه
کسي مصونيت خواهد داشت که بيدغدغه و بدون نگراني از تبعات بعدي، در فضاي
مدني و متعارف جامعه سخنانش را منتشر کند؟ سخن اين نوشتار با اصولگرايان
راديکال و عجولي نيست که تاب سخن يکي از همکارانشان را نياورده و با شعار و
يا حرکت به سوي جايگاه ناطق، مانع نطق او شدند. بلکه روي سخن با نمايندگان
محافظهکار يا آن دسته اصولگرايان معتدل و ميانهرويي است که به جاي دفاع
از ادامه سخنان مطهري، وي را مجبور به سکوت نمودند.
ديروز
هاشميرفسنجاني نيز در برابر نطق مهدي بازرگان همينگونه برخورد کرد ولي
سالها بايد ميگذشت تا او نيز طعم حمله تندروها را بچشد. روزي که نهتنها
از رياست مجلس که حتي از راهيابي به آن محروم ماند و روزي که در مقابل
انظار ميليونها نفر، نزديکانش را به فساد مالي متهم نمودند. حال
اصولگرايان معتدل بايد در انتظار چه روزي باشند؟ راديکاليسم زاييده
راديکاليسم است. اگر امروز به اقتضاي منافع شخصي يا جناحي در برابر آن سکوت
کنيم، فردا گريبانمان را خواهد گرفت. مارکس گفت:«همه رويدادها در تاريخ
گويي دو مرتبه رخ ميدهند. نخست به صورت تراژدي، بار دوم به صورت کمدي» اگر
سرنوشت امروز هاشميرفسنجاني متأثرکننده است؛ فرداي محافظهکاران مضحک
نخواهد بود؟