كيهان:نا محرمان را به اين حريم راه ندهيد !
«نا محرمان را به اين حريم راه ندهيد !»عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن ميخوانيد؛يك گزارش موثق كه اسناد مربوطه را نيز به پيوست دارد و اخيرا كيهان به آن دست يافته است، از امضاي يك تفاهمنامه ميان وزير راه و شهرسازي جمهوري اسلامي ايران و وزير همكاري هاي اقتصادي كشور قطر حكايت مي كند. موضوع اين تفاهمنامه كه اجراي آن بلافاصله پس از امضاء تفاهمنامه تعيين شده است، واگذاري 70 پرواز داخلي ايران به شركت هواپيمايي قطر - QATAR AIRLINE- است.
خبر انعقاد اين تفاهمنامه، قبل از امضاي آن از سوي آقاي مهندس حاجعلي فرد، رئيس سازمان هواپيمايي كشوري طي مصاحبه اي با روزنامه ايران مطرح شد و سپس آقاي نيكزاد وزير محترم راه و شهرسازي نيز در يك مصاحبه مطبوعاتي به آن اشاره داشته و سعي كرد به پرسش هاي برخي از خبرنگاران كه از تصميم دولت براي امضاي اين تفاهمنامه تعجب كرده و آن را با منافع ملي كشورمان مغاير مي دانستند پاسخ دهد. آقاي نيكزاد در اين باره گفت «شركت هواپيمايي قطر، در حال حاضر نيز 21 پرواز در ايران انجام مي دهد، يعني از دوحه به شهرهاي مختلف ايران پرواز دارد» وزير محترم راه و شهرسازي اين نكته را ناگفته گذاشت كه پرواز از دوحه به شهرهاي مختلف ايران با واگذاري پروازهاي داخلي كشورمان به يك شركت هواپيمايي خارجي دو موضوع كاملا متفاوت هستند- كه به آن خواهيم پرداخت- ايشان در ادامه مي گويند «هم اكنون 3500 پرواز داخلي از سوي شركت هاي هواپيمايي - ايراني- در كشور انجام مي شود و واگذاري 70 پرواز داخلي به شركت هواپيمايي قطر، تنها 2 درصد از حجم كل پروازهاي داخلي است»! ظاهرا آقاي وزير از اين نكته با اهميت غفلت ورزيده اند كه اقدام ايشان واگذاري بخشي از منافع ملي كشورمان به يك كشور خارجي است. ضمن آن كه اين تفاهمنامه، كه متاسفانه بدون طي مراحل قانوني به امضاء نيز رسيده است، پي آمدهاي سوء امنيتي، اطلاعاتي، اقتصادي و حيثيتي فراواني هم براي كشورمان به دنبال خواهد داشت.
همين جا گفتني است كه كيهان مي داند جناب آقاي نيكزاد وزير محترم راه و شهرسازي در امضاي اين تفاهمنامه غيرقانوني و مغاير با منافع ملي، تحت فشار يك «جريان خاص»! بوده است و با توجه به سوابق درخشان اين وزير متعهد و انقلابي بعيد نيست ايشان برخلاف كساني كه به وي فشار آورده اند، از پي آمدهاي منفي و سوء تفاهمنامه ياد شده نيز بي خبر بوده و باشند.
و اما، درباره اين تفاهمنامه اشاره به چند نكته ضروري است. با اين اميد منطقي و قانوني كه مراجع ذيربط از اجراي آن جلوگيري كنند.
1- اجازه انجام 70 پرواز داخلي به يك شركت هواپيمايي خارجي، امتيازي است كه تاكنون هيچ كشوري حاضر به اعطاي آن نشده است، چرا كه واگذاري پروازهاي داخلي به كشورهاي خارجي؛
الف: محروم كردن شركت هاي هواپيمايي خودي از پروازهاي داخلي و دادن اين امتياز اقتصادي به شركت هاي خارجي است كه از يكسو، كاهش درآمد و احتمالا ورشكستگي شركت هاي داخلي را به دنبال دارد و از سوي ديگر؛ درآمدهاي حاصل از نقل و انتقال بار و مسافر در داخل كشور را به كيسه شركت هاي خارجي سرازير مي كند.
ب: واگذاري اين امتياز به شركت هاي هواپيمايي خارجي، مانع از پيشرفت و تحول در صنعت ناوبري هوايي كشور شده و اين صنعت را كه يكي از فاكتورهاي اصلي در فرمول اقتدار و توان اقتصادي است به ركود مي كشاند و نهايتا؛ آسمان كشور را براي انجام پروازهاي داخلي و خارجي به شركت ها و كشورهاي بيگانه واگذار مي كند.
ج: حفظ پرستيژ و حيثيت نيز يكي ديگر از عواملي است كه مانع از اعطاي امتياز پروازهاي داخلي به كشورها و شركت هاي خارجي مي شود. چرا كه كشور ميزبان با واگذاري پروازهاي داخلي به شركت هاي خارجي در عمل، ضعف ترابري هوايي خود را فرياد زده است. اين نكته مخصوصا در حالي كه جمهوري اسلامي ايران با برخي از تحريم هاي باج خواهانه آمريكا و متحدانش روبروست از اهميت استراتژيك برخوردار است و متاسفانه مسئولان مربوطه و امضاءكننده تفاهمنامه غيرقانوني مورد اشاره فراموش كرده اند كه در كدام ميدان بازي مي كنند! و از ياد برده اند كه هيلاري كلينتون از تحريم هاي فلج كننده عليه ايران اسلامي سخن مي گفت و امضاي تفاهمنامه ياد شده مي تواند، بازي در زمين دشمن باشد، و در حالي كه كارشناسان و متخصصان اين مرز و بوم با هوشمندي و ابتكار مثال زدني خود آرزوي آمريكا را به ناكامي كشانده اند، تاسف آور است كه برخي از مسئولان محترم با امضاي اين تفاهمنامه غيرقانوني، قند در دل دشمنان بيروني نظام و مردم آب كرده اند!
د: يكي از عوامل ديگري كه باعث مي شود كشورهاي صاحب صنعت ناوبري هوايي از واگذاري امتياز پروازهاي داخلي به كشورهاي بيگانه خودداري ورزند، پيشگيري از بحران احتمالي ناشي از توقف پروازهاي داخلي است. با اين توضيح كه كشور خارجي بعد از در اختيار گرفتن پروازهاي داخلي مي تواند به هر علت، از جمله، اختلافات سياسي، باج خواهي اقتصادي و يا... پروازهاي داخلي تحت امتياز خود را در شرايط حساس متوقف كرده و چرخه ترابري هوايي و نهايتا؛ بخشي از نظام اقتصادي كشور را با اخلال روبرو كند.
هـ: و اما، حفاظت هاي امنيتي و اطلاعاتي در خودداري كشورها از اعطاي امتياز پروازهاي داخلي به كشورها و شركت هاي خارجي بيشترين و بااهميت ترين نقش را دارند، چرا كه وقتي يك شركت هواپيمايي خارجي از امتياز پروازهاي داخلي برخوردار مي شود، به طور طبيعي در نقاط مختلف كشور ميزبان، اقدام به تاسيس دفتر و استخدام نيرو خواهد كرد. از اين دفاتر در عرف سياسي، با عنوان شبه كنسولگري- CONSULATE SIMILAR- ياد مي كنند و مفهوم آن، اين است كه كشور خارجي امتيازگيرنده در كشور ميزبان از تعدادي كنسولگري- به تعداد مبدأ و مقصد پروازهاي داخلي خود- برخوردار است و مي تواند از اين طريق به جمع آوري اطلاعات كشور ميزبان پرداخته و حتي شبكه جاسوسي و اطلاعاتي تاسيس كند!
2- نكات فوق و آسيب هاي ناشي از واگذاري امتياز پروازهاي داخلي به شركت هاي خارجي به اندازه اي براي كشورهاي صاحب شركت هاي هواپيمايي اهميت داشته و نگران كننده بوده است كه بعد از تدوين كنوانسيون بين المللي 1944 شيكاگو- كنوانسيون مربوط به قوانين و مقررات بين المللي پروازهاي تجاري- برخي كشورها از بيم آن كه مبادا منافع ملي كشورشان با بهره گيري كشورهاي ديگر از آسمان كشورشان براي انجام پروازهاي داخلي به مخاطره افتد، حاضر به امضاي پيمان شيكاگو نبودند و تدوين كنندگان مفاد كنوانسيون شيكاگو براي جلب اعتماد و اطمينان آنها ماده 7 كنوانسيون را تحت عنوان كابوتاژ- COBOTAGE- تهيه كرده و به پيمان ياد شده افزودند.
در بند اول از ماده 7- كابوتاژ- آمده است؛ «هر يك از كشورهاي عضو پيمان- كه ايران نيز طي مصوبه 30/4/1328 مجلس شوراي ملي وقت به آن پيوسته است- حق خواهد داشت از صدور اجازه به هواپيماهاي ساير كشورهاي عضو پيمان كه قصد داشته باشند در داخل خاك كشور مزبور از نقطه اي به نقطه ديگر مسافر، بار يا محمولات پستي حمل كنند، خودداري نمايند» و در بند دوم از همان ماده هفتم تاكيد شده است «هريك از كشورهاي عضو پيمان نيز تعهد مي نمايد از انعقاد هرگونه قراردادي كه چنين امتيازي را به كشورهاي ديگر و يا شركت هاي هواپيمايي كشورهاي ديگر اعطا كند، خودداري ورزد و نيز، از كسب چنين امتيازي به طور انحصاري از هر كشور ديگر اجتناب نمايد».
همانگونه كه ملاحظه مي شود تمامي كشورهاي عضو كنوانسيون 1944 شيكاگو متعهد شده اند از عقد قراردادي كه امتياز ياد شده را به كشور ديگر اعطا كند، خودداري ورزند. و معلوم نيست براساس كدام مطالعه ميداني يا منطق عقلي و توضيح قانوني، تفاهمنامه ياد شده با شركت هواپيمايي قطر امضاء شده است؟!
3- اصل 77 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تصريح دارد كه «عهدنامه ها، مقاوله نامه ها، قراردادها و موافقت نامه هاي بين المللي بايد به تصويب مجلس شوراي اسلامي برسد» و در ماده 9 قانون مدني تصريح شده است كه فقط «مقررات عهودي كه بر طبق قانون اساسي بين دولت ايران و ساير دول منعقد شده است، در حكم قانون است».
با توجه به اصل 77 قانون اساسي و ماده 9 قانون مدني، تفاهمنامه امضا شده بين دولت محترم جمهوري اسلامي ايران با دولت قطر، فاقد وجاهت قانوني و قابل اجرا نخواهد بود و سؤال اين است كه چرا اين قانون شكني آشكار رخ داده و چرا كساني با امضاي آن پاي دولت آمريكايي- اسرائيلي قطر را به حريم امنيتي، اطلاعاتي و اقتصادي ايران اسلامي باز كرده اند؟!
4- اين تفاهمنامه اگرچه با توجه به موارد ياد شده، نبايستي با هيچ كشور خارجي ديگري غير از قطر نيز امضاء و منعقد مي شد ولي در اين ميان امضاي تفاهمنامه با كشور- بخوانيد تجارتخانه- قطر، قابل ملامت بيشتر است. شيخ نشين قطر در تمامي عمر چندده ساله خود! نقش پايگاه اعلام نشده- و در مواردي اعلام شده- آمريكا در منطقه را برعهده داشته است. روابط آشكار قطر با رژيم صهيونيستي، صرف هزينه هاي كلان براي مقابله با جنبش هاي اسلامي و رهايي بخش منطقه و اخيراً ايفاي نقش در توطئه آمريكايي- اسرائيلي با هدف سركوب خيزش ها و انقلاب هاي اسلامي، حضور آشكار در پروژه مشترك آل سعود و اردوغان براي فشار بر سوريه و خارج كردن اين كشور از محور مقاومت و... فقط چند نمونه از خيانت هاي دولت دست نشانده قطر به جهان اسلام و ملت هاي مسلمان است. به اين گزارش كه روز چهارشنبه 9 نوامبر 2011- 18 آبان- از شبكه آمريكايي سي.ان.ان پخش شد توجه كنيد؛ اين شبكه تلويزيوني فيلمي را به نمايش مي گذارد كه در آن امير قطر، «حمد بن خليفه آل ثاني»، را در حال افتتاح يك شهرك صهيونيست نشين در فلسطين اشغالي نشان مي دهد. سي.ان.ان در گزارش تصويري خود تاكيد مي كند كه هزينه ساخت اين شهرك صهيونيست نشين را امير قطر پرداخت كرده است.
خراسان:تأملي بر آمار کاهش نرخ بيکاري
«تأملي بر آمار کاهش نرخ بيکاري»عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدي حسن زاده است كه در آن ميخوانيد؛انتشار گزارش اخير مرکز آمار با عنوان «طرح آمارگيري نيروي کار تابستان ۹۰» مهر تأييدي بر کاهش نرخ بيکاري به 11.1 درصد در تابستان ۹۰ است.
بر اساس گزارش مرکز آمار نرخ بيکاري از 13.6 درصد در تابستان ۸۹ با 2.5 درصد کاهش به 11.1 درصد در تابستان ۹۰ کاهش يافته است. با اين حال تأمل در جزئيات محاسبات نرخ بيکاري نشان مي دهد که اين کاهش چندان مثبت نبوده است. اجازه بدهيد نخست به برخي جزئيات آمار اين گزارش و نحوه محاسبات اشاره اي کنيم.بر اساس نحوه محاسبات مرکز آمار، نرخ بيکاري اين گونه محاسبه مي شود: جمعيت شاغل تقسيم بر جمعيت فعال اقتصادي. تعريف شاغل چنان که پيش از اين اعلام شده و البته از سوي بسياري از صاحبنظران مورد انتقاد قرار گرفته بود، شامل هر فردي مي شود که در هفته مورد بررسي مرکز آمار حداقل يک ساعت در هفته به کار اشتغال داشته باشد. جمعيت فعال اقتصادي نيز شامل کليه افرادي است که آمادگي اشتغال دارند.
برخي از اين افراد شاغل هستند و برخي با وجود پيگيري براي اشتغال، بيکار هستند. به عبارت ديگر مي توان گفت: «جمعيت فعال اقتصادي = جمعيت شاغل + جمعيت بيکار متقاضي شغل»آن چه در گزارش مرکز آمار علاوه بر کاهش نرخ بيکاري اشاره شده است کاهش نرخ مشارکت اقتصادي است که از 39.1 درصد در تابستان ۸۹ به ۳۷ درصد در تابستان ۹۰ کاهش يافته است. نرخ مشارکت اقتصادي عبارت است از: جمعيت فعال اقتصادي تقسيم بر کل جمعيت در سن کار. کاهش نرخ مشارکت اقتصادي به معناي کاهش جمعيت فعال اقتصادي است. به عبارت روشن تر گزارش مرکز آمار نشان مي دهد نرخ بيکاري کاهش يافته است ولي نه صرفا به اين دليل که بخشي از بيکاران شاغل شده اند، بلکه اين گزارش نشان مي دهد برخي افراد از جمع بيکاران به جمع افرادي که با وجود بيکاري متقاضي شغل نيستند اضافه شده اند. اين پديده زماني اتفاق مي افتد که بخشي از افراد جامعه که توان کار دارند، به دلايلي دنبال شغل نباشند که اين دلايل احتمالي عبارتند از:
۱ - نااميدي از پيدا کردن شغل؛ ممکن است بخشي از جمعيت در سن اشتغال پس از مدتي جستجو براي يافتن شغل به دليل پيدا نکردن هر گونه شغل يا شغل مناسب، نااميد شوند. به عنوان مثال بخشي از زنان که ممکن است متکي بر درآمد شغلي شوهران خود باشند، فقط در صورتي شاغل شوند که فرصت شغلي مناسبي از لحاظ منزلت شغل يا درآمد کافي و يا ساعت کار مناسب بيابند و اگر چنين شغلي پيدا نکنند ترجيح دهند خانه دار باقي بمانند.
۲ - ممکن است در شرايطي که شغل مناسبي براي بخش هايي از جامعه نظير روستائيان به دليل مشکلاتي نظير خشکسالي سال هاي گذشته پيدا نشود، اين افراد با توجه به تعداد زياد افراد خانوار که باعث بهره مندي آنان از يارانه نقدي بيشتري مي شود، درآمد بدون فعاليت يارانه را به کسب درآمد پرزحمت از کشاورزي و دامداري گرفتار خشکسالي ترجيح دهند. خوانندگان دقت کنند که يارانه دريافتي براي يک خانوار روستايي به عنوان مثال ۶ نفره در ماه حدود ۲۵۰ هزار تومان است که اگر با کمک هاي نهادهاي حمايتي نظير کميته امداد همراه شود مي تواند نيازهاي اندک و هزينه هاي به مراتب کمتر يک خانوار روستايي را در برابر يک خانوار شهري کفاف دهد. اين نکته قابل ذکر است که بر اساس گزارش چند ماه قبل بانک مرکزي بيش از ۵۰۰ هزار فرصت شغلي در بخش کشاورزي به دليل خشکسالي سال هاي ۸۷ و ۸۸ از دست رفت.در هر صورت به نظر مي رسد کاهش جمعيت فعال اقتصادي براي اقتصادي که نيازمند رونق بيشتر و حرکت جهادي است و مي خواهد رشد اقتصادي ۸ درصدي را طي برنامه پنجم تجربه کند ضروري است و مسئولان اقتصادي بهتر است به جاي دل خوش کردن به آمار کاهش نرخ بيکاري و ارائه آمارهايي درباره ايجاد شغل در سال گذشته و امسال تدبيري جدي درباره خروج بخشي از افراد خيل جمعيت فعال به افراد نااميد از يافتن شغل بينديشند.
جمهوري اسلامي:سايه شوم "ناتو" بر سر مردم پاكستان
«سايه شوم "ناتو" بر سر مردم پاكستان»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛ديروز، تظاهرات ضد آمريكائي در پاكستان اوج گرفت و مردم در اجتماعات بزرگ ضمن سر دادن شعارهاي مرگ بر آمريكا و آتش زدن پرچم آمريكا و ناتو خواستار برخورد قاطع دولت اسلام آباد با آمريكا شدند.
ماجرا از حمله جنگندههاي ناتو به دو پادگان نظامي پاكستان در نزديكي مرز افغانستان، شروع شد كه به كشته شدن 25 سرباز پاكستاني و زخمي شدن 16 نفر ديگر انجاميد و تنش ميان اسلام آباد و واشنگتن را تشديد كرد. روابط پاكستان و آمريكا طي دو سال اخير، به خصوص پس از تهاجم كوماندوهايي آمريكا به مقر اسامه بن لادن در نزديكي اسلام آباد و قتل وي متشنج شده است. اكنون به نظر ميرسد ماه عسل دولتهاي آمريكا و پاكستان كه پس از حادثه انفجارهاي نيويورك در سال 1380 و در زمان ژنرال پرويز مشرف تحت عنوان اتحاد براي مبارزه با تروريسم آغاز شده بود، درحال پايان يافتن است. در جريان اين همكاري دوجانبه و تحت پوشش مبارزه با تروريسم، آمريكاييها با فراغ بال و آزادي كامل در پاكستان به طور گسترده حضور يافته و با استفاده از پايگاههاي خود در اين كشور شورشيان فعال در افغانستان و همچنين مناطق مرزي پاكستان را مورد حمله قرار ميدادند. در مقابل، دولت پاكستان نيز از سالانه حدود 2 ميليارد دلار كمك آمريكا و همچنين حمايت سياسي واشنگتن برخوردار بوده است.
مشكل از زماني آغاز شد كه آمريكائيها شكست خود را در افغانستان مسجل و حتمي يافتند و براي گريز از تبعات اين شكست، به خصوص براي درامان ماندن از فشارهاي افكار عمومي داخل آمريكا، اقدام به فرافكني كرده و پاكستان را به عدم صداقت در مبارزه با تروريسم و حتي همدستي با شورشيان افغانستان متهم كردند.
در پي اين وقايع، اتهام زنيها به دولت پاكستان از سوي مقامهاي آمريكايي شدت يافت. در اين باره، "كامرون مانتر" سفير آمريكا در پاكستان سال گذشته آشكارا اسلام آباد را به داشتن روابط با شبكه "حقاني"، كه به ادعاي آمريكا با طالبان و القاعده مرتبط است، متهم كرد و مدعي شد شواهد دقيقي در اين زمينه موجود است.
"لئون پانتا" وزير دفاع آمريكا نيز چندي قبل به پاكستان هشدار داد كه اگر در مماشات با تروريستهاي داخل پاكستان تجديدنظر نكند آمريكا براي مقابله با آنان، از هيچ اقدامي دريغ نخواهد كرد. علاوه بر اين، هيلاري كلينتون وزير خارجه آمريكا در ديداري سه ساعته با "حنا رباني" همتاي پاكستاني خود، وي را تحت فشار قرار داد تا دولت متبوعش عليه شبكه حقاني اقدامهاي جدي صورت دهد.
در اين ميان، دولت پاكستان سياستي غيرشفاف و دو پهلو داشته است كه البته به دليل ساختار ويژهاي مجبور است چنين سياستي را اتخاذ كند. دولت پاكستان علاوه بر تحمل انتقاد از سوي آمريكا، از طرف مردم اين كشور نيز تحت فشار است. واقعيت اين است كه اكثريت مردم پاكستان موافق اتحاد و همكاري دولت اين كشور با آمريكا نيستند. مردم پاكستان حضور آمريكا و اقدامات نظامي خودسرانه و يكجانبه اين كشور را مخل ثبات و امنيت جامعه خود و توهين و تجاوز به استقلال و تماميت ارضي كشورشان ميدانند و موضع ضد آمريكائي خود را با حضور در تظاهرات گسترده به نمايش گذاشتهاند. در حادثه اخير نيز، مردم شهرهاي مختلف اين كشور در اعتراض به جنايت آمريكا دست به تظاهرات زده و با سر دادن شعارهايي عليه آمريكا، ناتو و همچنين دولتمردان خود پرچم ناتو و آمريكا را آتش زدند.
مواضع منفعلانه و كاسبكارانه دولتمردان پاكستان از عواملي است كه موجبات گستاخي آمريكا براي مداخله گسترده در اين كشور را فراهم ساخته است. شرايط ويژه و سياست غيراصولي دولت پاكستان نه تنها به زياده خواهيهاي واشنگتن دامن ميزند بلكه سبب شده است تا دولت در برابر گروههاي تروريست و فرقه گرا نيز قدرت مقابله قاطع و برخورد جدي نداشته باشد و اين گروههاي تروريست جرات يابند تا شهرهاي اين كشور را به جولانگاه خود تبديل نمايند. به همين دليل، ميتوان به اين نتيجه رسيد كه تا زماني كه دولتي متكي به مردم و به دور از بند و بستهاي سياسي با قدرتهاي خارجي در پاكستان بر سر كار نيايد بعيد است اوضاع آشفته اين كشور سر و سامان بگيرد و دخالتهاي گسترده و گستاخانه قدرتهاي غربي در مقدرات اين كشور پايان يابد.
اين، واقعيتي انكارناپذير است كه قدرتهاي استعمارگر تنها به منافع خود ميانديشند و مورد پاكستان نيز جداي از اين قاعده نيست. براي آمريكائيها جان مردم پاكستان ارزشي ندارد و همچنانكه آنها بارها نشان دادهاند زماني كه نياز باشد در قتل و كشتار نظاميان و غيرنظاميان ترديد نميكنند.
آمريكا و غرب كه خود، باني به وجود آمدن شبكههاي تروريستي طالبان و القاعده هستند اكنون تاوان اقدامات اين گروهها را از مردم پاكستان و قتل و كشتار آنها ميگيرند.
مردم پاكستان بايد به دولتمردان خود فشار بياورند تا اتحاد شوم با آمريكا و ناتو را لغو كند، اتحادي كه برنده اصلي آن استعمارگران غربي و بازنده نهايي آن مردم پاكستان هستند. تنها در آن صورت است كه ميتوان به اعاده صلح و ثبات واقعي به اين كشور و منطقه اميدوار بود.
رسالت:بسيج سياسي است
«بسيج سياسي است»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن ميخوانيد؛مقام معظم رهبري در ديدار پرشور بسيجيان يك سري صفات سلبي و ايجابي براي بسيجيان برشمردند كه در حقيقت نوعي بازخواني در شناسايي اهل ايمان و حزب الله در جامعه امروز ماست. هر كس اين صفات و ويژگيها را داشته باشد قطعا يك بسيجي است چه عضو بسيج باشد چه نباشد. چه كارت عضويت داشته باشد چه نداشته باشد. يكي از ويژگيهاي بسيج، سياسي بودن آن است. لذا فرمودند؛ «بسيج سياسي است اما سياستزده و سياسي كار و جناحي نيست».
يكي از مناقشات برخيها با بسيج و بسيجيان اين است كه چرا آنها در امر سياست دخالت ميكنند و در انتخابات رويكرد مشخصي دارند. آنها فرمان امام مبني بر عدم مداخله نظاميان در امر سياست را بهانه كردهاند و به دنبال سياستزدايي در بسيج هستند پاسخ اين اشكال و مناقشه روشن است. بسيج به تعبير مقام معظم رهبري يك حركت مردمي است با حضور همه اقشار جامعه، بسيج در دل ملت و براي ملت تشكيل شده و در همه عرصههاي دفاع، علم، هنر، سازندگي، ورزش، سياست و فرهنگ، ياري مستضعفان ، درخششهاي جهاني و در هر كار خيري حضور پر بركت دارد. لذا محدود كردن آن به دفاع - آن هم نظامي- يك ترفند براي بايكوت كردن بسيج در همه عرصهها از جمله «سياست» است.
بسيج اگر سياسي نباشد فريب جنگ نرم دشمن را ميخورد. بسيج اگر خط سياسي خود را از مولاي خود ولي امر مسلمين نگيرد هزاران ابزار فريب در جامعه ارتباطي وجود دارد كه او خط سياسي خود را از اهل بغي و كفار يعني استكبار جهاني بگيرد. بسيج اگر سياسي نباشد در هنگامه نبردي چون صفين و كربلا و ... ممكن است كم بياورد و به بيراهه رود.
وادي سياست سه آفت دارد كه انسان را به بيراهه ميبرد. سياستزدگي، سياسيكاري و جناحي عمل كردن! ورود افراطي به امر سياست آن هم بدون رهبري سالم و متقي، انسان را به سياستزدگي ميكشاند. كبر، غرور و غفلت در امر سياست انسان را به سياسيكاري ميكشاند دور شدن از دايره ولايت و ورود به احزاب و گروههايي كه سياست را دكان قدرت كردهاند و نوعي ولايت براي خود قائل هستند و اصراري ندارند كه در خط ولايت اصلي جامعه كه مشروعيت الهي و قانوني دارد حركت كنند گمراهي است. بنابراين بسيجي خط سياسي خود را از ولايت فقيه ميگيرد و تمام همت خود را مصروف درك درست از مواضع سياسي رهبري و نظام ميكند. بسيجي هيچ الزامي ندارد از تشكلي در جامعه كه سياست آن منطبق با راهبردهاي ولايت فقيه نيست اطاعت كند. به همين دليل از افتادن در دام سياستزدگي، سياسيكاري و جناحي مصون است. اين شعار موزون و آهنگين كه بسيجيان ميگويند «حزب فقط حزب علي رهبر فقط سيد علي» يك شعار سياسي درست و هوشمندانه است. آنان كه بسيج را از ورود در وادي سياستانذار ميدهند ميخواهند بسيجي به جاي خط رهبري خط آنها را پذيرا باشد.
اين انتظاري بيهوده است. يكي از علل توفيقات ملت ما در برابر نبرد نرم دشمن عليه موجوديت انقلاب و نظام در سال 88 اين بود كه ملت ما و بويژه بسيجيان به دام «ولايت شيطان» نيفتادند و از خط سرخ ولايت الهيه جدا نشدند. متاسفانه برخي نخبگان و احزاب و گروهها به جاي فرمان گرفتن از ولي امر مسلمين از اوباما و نتانياهو و سرويسهاي جاسوسي انگليس دستور گرفتند و خود را در برابر انقلاب و مردم قرار دادند. آنها ولايت شيطان را بر ولايت الله ترجيح دادند و سوابق خوب خود در خدمت به اسلام و مسلمين را تباه كردند و اين تباهي را با قرار گرفتن در برابر آرمانها و اهداف بلند امام خميني بنيانگذار جمهوري اسلامي در تاريخ ثبت كردند. آنها با عبور از خط قرمزهاي نظام حتي به شعائر الهي كربلا و نام مقدس امام حسين (ع) هم وقعي ننهادند. صداي آنها را در راديوهاي بيگانه و تصوير آنها را در شبكههاي شيطاني بي بي سي و صداي آمريكا به خوبي ميشد شنيد و ديد و تصوير تبهكاريهاي سياسي آنها را به خوبي ميشد رويت كرد.
بسيجي در وادي سياست در صراط مستقيم الهي است. جلودار او امام زمان (عج) است. بنابراين نميتواند از خط سياسي نايب او جدا شود و به دام خطوطي گرفتار شود كه معلوم نيست از كه فرمان مي گيرند و مبدا و مقصد آنان كجاست. بسيج يك مجموعه حزب الله واقعي است و خط سياسي حزب الله در قرآن كريم مشخص است. اين خط از مسير ولايت ميگذرد. بسيجي حتي اگر در حزبي عضو باشد، اگر امر خلاف ولايت درحزب ببيند به ديوار ميكوبد.
و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب الله هم الغالبون (مائده 56)
يا ايهاالذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم ...(نساء 59)
براساس اين مسير الهي بسيجي يك مجاهد عميقا متعهد و متدين و با بصيرت است و درباره اصول ذرهاي كوتاه نميآيد چون اهل بصيرت است.
سياست روز:نگرانيهايي براي تحول در نظام آموزش و پرورش
«نگرانيهايي براي تحول در نظام آموزش و پرورش»عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن ميخوانيد؛از هر چه دغدغه در ذهن مردم است بگذريم که البته گذشتني هم نيست، دغدغهاي به دغدغههاي مردم افزوده شده است...
از هر چه دغدغه در ذهن مردم است بگذريم که البته گذشتني هم نيست، دغدغهاي به دغدغههاي مردم افزوده شده است.
نظام آموزش و پرورش کشور تغييرات بسياري را به خود ديده است. آزمون و خطاهاي زيادي را تجربه کرده و همه آنها پس از مدتي برچيده شده است.
در دوران پدران ما دوره آموزشي و سيستم مدارس شش کلاسه بود اين شيوه آموزشي در دهه پنجاه تغيير يافت و به ۵، ۳، ۴ تبديل شد، يعني ۵ سال کلاسهاي دبستان، سه سال راهنمايي و ۴ سال دبيرستان، اين شيوه آموزشي، ساختار آموزش و پرورش بسياري از کشورهاي اروپايي را تشکيل ميداد که البته در بسياري از آنها همچنان اجرا ميشود.
نگارنده و بسياري از هم دورهايهايمان هم به همان شيوه ۵ ـ ۳ـ۴ دوران مدرسه را سپري کرديم و البته با آن شيوه آموزشي به اکنون رسيديم.
هر چند بخشي از دوران آموزشي امثال ما همراه بود با اجراي طرحهايي که پس از مدت کوتاهي برچيده شد، اما باز هم همان را طي کرديم.
در زمان ما طرح «کاد» اجرا شد که البته موفق نبود و پس از مدتي کنار گذاشته شد. پس از آن شيوه ترمي واحدي اجرا شد که هر چند اين شيوه به زمان ما برنخورد اما دانشآموزاني که آن دوره را تجربه کردند، چندان راضي نبودند و آن هم برچيده شد. پس از آن پيشدانشگاهي و پيش دبستاني آمد.
آنها هم معضلات خاص خود را داشتند و دارند. هر چند وعده داده شده است که پيشدانشگاهي با برداشتن کنکور حذف خواهد شد، اما همچنان پابرجاست. بگذريم. اما نميتوان از طرح تازهاي که آموزش و پرورش به واسطه مصوبه شوراي عالي انقلاب فرهنگي قرار است اجرا کند، گذشت.
آقاي حاجي بابايي اعلام کرده است که اين شيوه ۶، ۳، ۳ است.
يعني ۶ سال دبستان، ۳ سال راهنمايي و ۳ سال دبيرستان، هر چند که براساس برنامهريزيهاي صورت گرفته دو دوره راهنمايي و دبيرستان نيز با هم ادغام شده و در يک مکان آموزشي اداره ميشوند.
اگرچه به گفته آقاي وزير آموزش و پرورش بر روي اين طرح کار کارشناسي شده است اما نکات مهمي در اين طرح يا مورد توجه قرار نگرفته يا آنقدر براي کارشناسان آن کم اهميت بوده که از کنارش گذشتهاند.
نکته مهم آن جمع خردسالان در ميان بزرگسالان است. منظور از اين جمع اين است که دانشآموزاني که دوره ۶ سال دبستان را سپري کردهاند حدودا با سن ۱۲ سال وارد محيطي ميشوند که در آن محيط، پسران و دختراني با ميانگين سني ۱۶ تا ۱۹ سال حضور دارند. ارتباط نزديک اين سن پايين با آن سن بالا آيا توجيهپذير است؟
کارشناسان علوم جامعهشناسي بر اين باورند که اينگونه تغيير ساختار آموزشي باعث ناهنجاريهاي اجتماعي، فرهنگي و رفتاري در ميان دانشآموزان دختر و پسري ميشود که ناگهان از يک محيط آموزشي نسبتا کودکانه وارد محيط آموزشي نسبتا بزرگسالانه ميشوند.
هماکنون در مدارس کشور با معضلات رفتاري و ناهنجاريهاي اجتماعي و فرهنگي مواجه هستيم. اين در حالي است که مقاطع سني مدارس، هماکنون از يک تناسب نسبتا مناسب برخوردار است. اگر اين اتفاق يعني شيوه ۶ـ۳ـ ۳ اجرا شود، قطعا شاهد افزايش آن ناهنجاريهاي موجود خواهيم بود.
اگر قرار است، شيوهها و ساختارهاي آموزشي در کلاسهاي درس و مدارس براي شاداب کردن نظام آموزشي و تحول در محتواي نظام آموزشي کشور صورت گيرد چه نيازي به تغيير در ساختار فيزيکي از نوع مقطع آموزشي وجود دارد؟
به نظر ميرسد که آموزش و پرورش اگر تجديدنظر در اين مورد انجام دهد واز ديد دغدغهاي که در اين نوشتار به آن اشاره شد، بنگرد به نتايج ديگري خواهد رسيد. اکنون بسياري از خانوادهها همين دغدغه و نگراني را دارند بهتر است با فرزندان اين سرزمين همچون موش آزمايشگاهي رفتار نشود.
آفرينش:هجمه از نوع جنگ نرم
«هجمه از نوع جنگ نرم»عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن ميخوانيد؛همانطور که پيش بيني مي شد موج تبليغات رسانه اي عليه کشورمان زمينه اي بود براي صدور قطعنامه ها و تحريم هاي جديد تا ايران بيش از گذشته تحت فشار قرار بگيرد. تهديد به استفاده ازگزينه نظامي سبب شد تا ديگر کشورها از همراهي در صدورقطعنامه عليه ايران شکي به خودراه ندهند.
اما در اين رهگذر بايد توجه داشت که گزينه نظامي در سختترين شرايط هم نمي تواند التيام بخش و حلال مشکلات باشد. لفظ جنگ براي آدمي مفهوم خرابي، کشتار، خون ريزي، اسارت،آوارگي، و... تداعي مي کند. حال هرچه اين جنگ استراتژيک تر و گسترده تر باشد تبعات منفي آن بيشتراست.
بايد قبول کنيم که گزينه نظامي هدفي نيست که غرب به آن مي انديشد بلکه هدف غرب به انزوا کشاندن ايران مي باشد که در قضيه اخير گامي ديگر در اين جهت برداشت. ابتدا گزارش حقوق بشر را مطرح کردند بعد درجهت پرونده سازي براي ترور سفير عربستان وقت گذاشتند و در آخر با موج وسيع تبليغاتي با نزديک بودن حمله نظامي به ايران افکار عمومي را براي راضي شدن به افزايش فشارها به ايران آماده کردند. نتيجه آن راهم که مي بينيم، صدور قطعنامه ازسوي مجمع عمومي سازمان ملل و شوراي حکام آژانس هسته اي، عليه کشورمان نشانگر اهداف ونيات غرب مي باشد.
اينکه ادعاهاي غرب واهي و سياسي است برهيچ کس پوشيده نيست. اما رويکرد و رهيافت ما براي مقابله با اين سياست هاي مزورانه غرب چگونه است.کمي واقع بين باشيم، در تمامي رسانه ها و مصاحبه هاي مقامات کشورمان بر دروغين بودن ادعاهاي غرب از ترور سفير عربستان گرفته تا ساخت تسليحات هسته اي تاکيد شده است، و همه دنيارا هم با خود همراه مي بينيم و معتقديم که هيچکس اين ادعاهاي مزورانه را قبول نمي کند. پس چرا درهنگام راي گيري ها اکثريت به اتفاق راي مثبت بر عليه ايران مي دهند؟
کاملا مشخص است که ماهيت اين قطعنامه ها سياسي است وخود غربي ها هم مي دانند که اين ادعاها واهي است اما صرف رد اين ادعا ازسوي مقامات کشورمان، دردي از اصل ماجرا دوا نمي شود. ما ادعاهاي سفيرعربستان و آمانو را تماما جهت دار و پيرو سياست هاي آمريکا مي دانيم(که درست هم هست)، اما نتوانسته ايم با لابي مناسب با ديگر کشورها مانع از رسيدن غرب به اهدافشان شويم. چرا بايد در يک راي گيري در مجمع عمومي فقط 9 کشور به نفع ما راي بدهند؟ پس فن و مهارت ديپلماتيک چه وظيفه اي دارد؟
وقتي بيش از 100 کشورجهان در يک راي گيري برعليه ما راي مي دهند، و خبر آن به سوژه اصلي رسانه هاي خارجي تبديل مي شود چه تصوري در اذهان عمومي از ايران متصور خواهد بود؟
هرچه ابزارهاي مورد استفاده غرب برعليه کشورمان قوي تر شود نشان از اين دارد که قدرت و جايگاه ما نيز مستحکم تر شده است. پس لازم است تا ماهم ابزارهاي جنگ نرم و ديپلماسي خود را ارتقا بخشيم تا غافلگير حملات آنها نشويم.
مردم سالاري:هشدار نسبت به فراماسون ها
«هشدار نسبت به فراماسون ها»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم علي ودايع است كه در آن ميخوانيد؛ابتدا بناياني بودند که با ابزارهايي مانند تبر، گرز، چکش، گونيا و حتي پرگار به صورت آزادانه بر روي سنگ هاي قابل تراس و بناهاي معماري طراحي مي کردند. معماري در روزهاي ديرين شغل پراهميتي بود; آنها براي حفظ جايگاه، اسرار حرفه وهنر را در ميان خويش نگه داشتند و سمبل هاي خاصي را ابداع و آرام فعاليت هاي سياسي را آغاز کردند.
فراماسون franemason يا بناي آزاد نامي بود که بر گروه سري به بناهاي آزاد روزمزد و دوره گرد در قرون وسطي اطلا ق شد. تشکيلات فراماسونري مدعي تاريخچه 3000 ساله هستند تا جايي که حضرت نوح (ع) و حضرت ابراهيم (ع) را ماسون مي دانند و جعليات کوچک و بزرگي براي اثبات ادعاي خود ارايه مي کنند.
موسس مدرن فراماسونري يک کشيش يهودي الاصل که از مريدان اسحاق نيوتن بود محسوب مي شود. به تدريج اکثريت انجمن هاي فراماسونري را ثروتمندان و ملا کان تشکيل دادند و کليت اعضاي انجمن تغيير کرد. انجمن هاي فراماسونري جديد تشکيل مي شود، مرام نامه ها علا مت ها و آداب و رسوم خاصي پايه گذاري مي شود. يهودي گري با کمي تغييرات سلوک اصلي فراماسونري مي شود. پس از قرن 18 ميلا دي که يهوديان بريتانيا قدرت اقتصادي اين کشور را قبضه مي کنند; استعمارگري بريتانيا آغاز مي شود.
با گذشت نزديک به 3 قرن از فعاليت مدرن انجمن هاي فراماسونري اين تشکيلا ت سري داراي 8/5 ميليون عضو فعال در سراسر جهان است. بسياري از روساي سازمان هاي جهاني و سياستمداران با نفوذ جهان عضو انجمن هاي فراماسونري هستند، روساي جمهوري ايالا ت متحده از جرج واشنگتن تا امروز همگي عضو انجمن هاي فراماسونري بودند و هستند، البته آمريکايي ها براي آن که خود را متمايز از ديگران کنند، نام انجمن هاي برادري را براي خود برگزيدند.نمادها و تمثالهاي فراماسونري که جزو لا ينفک معماري محسوب مي شود; در سراسر جهان از واشنگتن و پاريس گرفته تا ابوظبي و توکيو به خوبي قابل مشاهده است.
فراماسونري توسط ميرزا ملکم خان در سال 1274 ه ش با نام «فراموش خانه» وارد ايران شد. تا سال 1314 پس از فراز فرودهايي، به «جامعه آدميت» تغيير نام يافت. اين گروه در طول انقلا ب مشروطه سعي در ايفاي نقش پررنگ و حتي محوري داشت. در سال 1325 نخستين انجمن فراماسونري مدرن ايران توسط سازمان فراماسونري به رسميت شناخته شد. آنها توانستند به لا يه هاي قدرت سياسي ايران نفوذ کنند تا آن که سال 1336 دکتر منوچهر اقبال، نخست وزير ايران شد و سپس چهره هاي فراماسون همچون جعفر شريف امامي (رئيس مجلس سنا) پست هاي حساس را از آن خود کردند.
همواره انجمن فرماسونري ايران با بهائيان و حاميان صهيونيسم رابطه صميمي داشته است.
در طول ساليان حکومت جمهوري اسلا مي، فراما سونرها از ايران گريختند.
کانال چهار تلويزيون بريتانيا در سال 1367 مدعي شد مرکز لژفراماسونري ايران در ايالا ت متحده و تلآويو مستقر شده است.
انجمن هاي فراماسونري براي ريشه دواندن و تاثيرگذاري بر سياست هاي ايران اسلا مي پس از انقلا ب بي شک دست روي دست نگذاشته است و سعي بر جذب سري نخبگان و سياستمداران داشته اند.
خطر فراماسون ها در ايران، موضوع پرچالشي است که آنگونه که بايسته است به آن پرداخته نشده است. پس از حرکت سينوسي کارناوال هاي رنگ رنگ جريان انحرافي چهره تشکيلا ت فراماسونري نوظهور به خوبي قابل تشخيص است.
نکته جالب درباره برخي متهمين رديف اول پرونده مفاسد اقتصادي 3000 ميليارد توماني اين است که آنها داراي نسب يهودي بوده اند. اين که گمان کنيم 76 شرکت کوچک و بزرگ براي عملياتي شدن اختلا س بزرگ دست در دست هم، بزرگترين اختلا س ايران را به وجود آورده اند بدون مهندسي دقيق بوده است، ساده انگارانه است.
اين گروه با کسب ثروت و نزديک شدن به مراکز قدرت سعي داشته اند قدرت سياسي نيز کسب کنند که در آستانه انتخابات مجلس شوراي اسلا مي بايد تهديد آنها در نظر گرفته شوند.
رگه هاي فراماسونري و انحراف را بايد جدي گرفت. ريشه هاي انجمن هاي سري فراماسونري خيلي آرام و بي سروصدا به هرجايي مي تواند نفوذ کند و نخبگان را شکار کند و نظام جمهوري اسلا مي را دچار چالش جدي کند; هشداري که نبايد از کنار آن بي تفاوت گذشت.
شرق:محك انتخابات مصر
«محك انتخابات مصر»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم حجتالله جودكي است كه در آن ميخوانيد؛بعد از درگيريهاي 10روز اخير ميان نظاميان مصري و مردم اين كشور كه منجر به استعفاي دولت عصام شرف و روي كار آمدن يكيديگر از نخستوزيران سابق دوران مبارك از سوي نظاميان شد، از صبح روز دوشنبه مردم به پاي صندوقهاي رأي رفتند تا نمايندگان خود را براي مجلس شعب كه تعداد آنها 498نفر است، برگزينند. اين درگيريها باعث تنش و شكاف ميان مردم و نظاميان و نيز گروههاي مختلف شد و بيش از 42 كشته و 3500 زخمي برجاي گذاشت.
شايد دستاورد درگيريهاي يادشده روشدن منويات نظاميان حاكم و استعفاي دولت تحت حمايت ايشان باشد. اين درگيريها نظاميان را وادار كرد كه براي حفظ ظاهر هم كه شده با دو نفر از مليون مصر، يعني عمرو موسي و البرادعي وارد گفتوگو شوند.
همچنين برخي از نيروهاي اپوزيسيون مصري خبر از شوراي مشورتي ميدهند كه قرار است اين شورا تا زمان انتقال قدرت از سوي نظاميان بر عملكرد آنها نظارت داشته باشد. ظاهرا اعضاي اين شورا از ميان افراد سرشناس احزاب مختلف مصري انتخاب شده و نظاميان هم براي خروج از بنبست با آن موافقت كردهاند! اين انتخابات در حالي برگزار ميشود كه احتمال انتخاب نمايندگان زن در آن پايين است.
از سوي ديگر به هيچ ناظر بينالمللي اجازه داده نشده كه بر انتخابات نظارت كند. ديگر اينكه تا شب قبل از انتخابات شهر قاهره حالت متشنجي داشت و برخي از گروههاي مردم دچار ترديد شده بودند كه آيا در انتخابات شركت کنند يا خير؟ با وجود اين انتخابات در ساعت مقرر شروع شد و طرفه اينكه با استقبال گسترده مردمي مواجه شد و صفهاي طويلي در كنار مراكز انتخاباتي براي شركت در انتخابات به وجود آمد.
تنها خبر خشني كه تا اين لحظه از مصر گزارش شده، انفجار لوله انتقال گاز به اسراييل و اردن در نزديكي شهر العريش است كه براي نهمين بار از زمان سرنگوني مبارك منفجر ميشود. پيشبيني ميشود در اين انتخابات اسلامگرايان بهويژه اخوانالمسلمين بيشترين آرا را به خود اختصاص دهند، زيرا در درگيريهاي اخير شركت نكردند و از اين فرصت برای تبليغات و ساماندهي صفوف خود استفاده بهينه كردند. در مقابل، جوانان انقلابي كه بعد از سقوط حكومت مبارك، همواره در صف اول مبارزه با نظاميان حاكم بودند، طي اين درگيريها صدمات زيادي متحمل شدند. لازم به ذكر است از زمان استعفاي مبارك تاكنون هزاراننفر از آنها در دادگاههاي نظامي محاكمه و به حبسهاي طولاني مدت محكوم شدهاند.
ديگر احزاب بعيد است بتوانند نيروهاي زيادي به مجلس بفرستند، زيرا بر اساس قانون انتخابات نيمي از كرسيها در اختيار كارگران و كشاورزان قرار خواهد گرفت. به هر تقدير اين انتخابات تا حد زيادي آينده مصر را رقم خواهد زد. اگرچه برگزاري انتخابات در شرايط فعلي به نفع نظاميان است تا از تيررس خشم مردم خارج شوند. اما در عين حال قدمي به جلو براي دموكراتيزه كردن حكومت در مصر به حساب ميآيد، به ويژه اگر نمايندگان زبدهاي انتخاب شوند كه تجلي تمامي گروههاي مصري باشند.
البته از هماكنون چند نكته را ميتوان پيشبيني كرد، نخست آنكه به دليل برگزاري انتخابات در اين شرايط افراد و احزابي نتيجه آن را مطلوب ندانند. دوم اينكه نظاميان بسيار طالب هستند تا به جاي تضاد ميان مردم و نظاميان، اختلاف در بين خود مردم باشد تا آنها فرصت لازم را براي برنامهريزي يا حداقل مهره چيني در نظام آينده داشته باشند و نيز با اتكا به اين اختلافات حضور خود را به عنوان حافظان امنيت توجيه كنند. قطعا تا مدتها بهانه براي مبارزه با نظاميان در مصر به اندازه كافي وجود دارد.
زيرا طي مدت 9 ماه گذشته، ايشان زخمهاي عميقي بر پيكر مردم، به ويژه جوانان انقلابي وارد كرده و بسياري از آنها را به زندان افكندهاند، اگرچه اين اقدام به مثابه شمشير دو دمي ميماند، زيرا به همان ميزان اعتبار نظاميان را در بين مردم زير سوال برده است و قطعا در انتخابات رياستجمهوري آينده هيچ نظامي مصري نخواهد توانست از طريق صندوقهاي رأي قدرت را به دست بگيرد و اين يكي از دستاوردهاي مبارزات اخير مردم مصر است.
طبيعي است كه مردم مصر پس از يكسال كه از سرنگوني مبارك ميگذرد و تا اندازهاي طعم آزادي را چشيدهاند، انتظارات و مطالبات ايشان بالا رفته است. در تظاهرات اخير آنان به مسايلي اعتراض ميكردند كه آن را اهانت به شخصيت مصريها ميناميدند و خواستار كرامت انساني بودند كه مشابه مفاد اعلاميه حقوق بشر غربي است. قطعا اين مطالبات طرفداراني دارد و روزبهروز هم بر تعداد آنها افزوده خواهد شد. اين انتخابات اگر به اين مطالبات پاسخ نگويد و به محدود كردن قدرت نظاميان نينجامد، بايد منتظر اعتراضات گسترده مردمي بود، زيرا مردم مصر به موفقيت اعتراضات ايمان آوردهاند.
تهران امروز:بيداري اسلامي و ناكامي تلآويو
«بيداري اسلامي و ناكامي تلآويو»عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم دكتر محمد مهدي مظاهري است كه در آنميخوانيد؛تا پيش از خيزشهاي اخير مردمي و فروپاشي رژيمهاي ديكتاتور وابسته به غرب، روند منازعه، اعراب و فلسطينيان با اسرائيل به گونهاي بود كه شكستهاي پي در پي نصيب مسلمانان و اعراب ميشد. چراكه به رغم انقلاب مردم فلسطين معروف به انتفاضه، حركت سازش كارانه به محوريت مصر و جانبداري برخي ديگر از كشورهاي عربي، اقدامات مردم بيدفاع فلسطين براي احقاق حقوق حقه ناكام مانده بود. البته در اين ناكاميها و تكرار تجربه چهار جنگ معروف اعراب با اسرائيل جانبداري كليت جهان غرب از تضمين برتري نظامي و تحميل شرايط ظالمانه اين رژيم به فلسطين و منطقه نقش برجستهاي داشت. كم كم اين تصور در منطقه شكل گرفته بود كه گويا اسرائيل سحري را در اختيار دارد كه با تضمين پيروزي، شكست دائمي را نصيب مسلمانان ميكند. بدينترتيب شرايطي در منطقه طي چندين دهه ايجاد شده بود كه گويا تز شكست ناپذيري اسرائيل به عنوان واقعيت پذيرفته شده براي مردم مسلمان منطقه قلمداد ميگرديد.
البته اين تز شوم به حدي در نخبگان اعراب سازشكار و برخي از گروههاي فلسطيني رسوخ پيدا كرده بود كه هرگونه اقدام نظامي و عملي عليه جاه طلبيهاي اسرائيل را در منطقه بياثر ميكرد، تحت اين شرايط سران تل آويو همگام با جرج بوش پس از استراتژي معروف حملات پيش دستانه براي وارد نمودن ضربه اول به دشمن، تلاشهايي را هم براي تحقق شعار از نيل تا فرات به عمل آوردند. تقابل اين فرضيه تا يك دهه پيش گرچه بر پايههاي منطق و عقل استوار بود ولي صرفاً مبتني بر تحليلهاي ذهني تلقي ميشد. اما اين تز قبل از شروع بيداري اسلامي در دو نوبت مشخص با شكست مواجه گشت، اولي در جنگ 32 روزه اين رژيم با حزبالله لبنان در 2006 و دومي در جنگ نوار غزه. دستاوردهاي عظيم اين دو جنگ خط بطلاني بر تز
شكست ناپذيري اسرائيل در منطقه بود، چراكه در هر دو جنگ اسرائيل به رغم به كارگيري تسليحات نظامي پيشرفته و حمايت غرب از تجاوز به لبنان و غزه نتوانست به اهداف خويش دست يابد و اين سرآغاز ناكاميهاي بعدي اين رژيم در منطقه و انزواي كامل آن گرديد.
فرهيختگان:نتیجه ارز شناور
«نتیجه ارز شناور»عنوان يادداشت روز روزنامه فرهيختگان به قلم موسیالرضا ثروتی است كه در آن ميخوانيد؛ در زمان تصویب بودجه سال ۹۰، بانک مرکزی و دولت گزارشی دادند که برنامه ارزی کشور شناور مدیریت شده و این سیاست اکنون در حال اجرا است. سیاست شناور مدیریت شده به این معناست که دولت نرخ ارز را ۱۰۵۰ تومان دیده و قرار است همان حولوحوش قیمت ارز را تثبیت کند.
با عدم توانایی دولت در مدیریت نرخ ارز و تثبیت آن، طبیعی است که صادرکنندگان و واردکنندگان نخواهند توانست و نمیتوانند برنامهریزی کنند و به اقتصاد کشور ضربه وارد میشود. در این شرایط عدهای که میتوانند از رانت استفاده کنند، سود خواهند برد. این است که باید همان سیاستی که در ابتدا اعلام شده است دنبال شود.
بازار ارز از ابتدای سال نشان داده که نوسان زیادی داشته است و نرخ ارز تا ۱۳۵۰ تومان هم پیشروی کرد و بعد به ۱۰۸۰ تومان رسید، اما برنامه این بود که حول و حوش ۱۰۵۰ تومان تثبیت شود. این سودجویان هستند که بازار مصنوعی تولید میکنند و این باید توسط دولت کنترل و مدیریت شود. دولت میتواند و باید با سیاستهای مالی و پولی موجب کنترل و ممانعت از ایجاد بازار کاذب در این عرصه شود.
میتوان با بالابردن سود بانکی یا مشارکت مردم در اوراق مشارکت بازار را متعادل کرد. ما سال گذشته هم پنج هزار میلیارد تومان برای اوراق مشارکت با سود تضمینی تصویب کردیم و دولت آن موقع قول داده بود تا ۲۵ درصد هم سود را بالا ببرد، اما نهتنها سود را بالا نبرد، بلکه سود همان ۱۷ درصد ماند. این سیاستهای دولت به تولید هم آسیب زده است.
دولت در حقیقت استراتژی معینی ندارد و چون استراتژی معینی ندارد، متاسفانه باعث شده است که طرحهای عسلویه و سرمایهگذاری در سایر طرحها هم راکد بماند و بیکاری افزایش پیدا کند در حالی که ما در مجلس قانون مشارکت را تصویب کردیم ولی دولت آن را اجرا نکرد. اگر دولت قانون سال گذشته مجلس یا قانون امسال اوراق مشارکت را با یک مقدار سود بالاتر اجرا میکرد مردم اوراق مشارکت خریداری میکردند. اگر سود اوراق مشارکت به جای ۱۷ درصدی که اعلام شده ۲۰ درصد اعلام شده بود که این مطابق با تورم ۲۰ درصدی هم بود، انگیزه برای مشارکت و سرمایهگذاری مردم بیشتر میشد.
ابتكار:دريچه گفتگو بسته شد؟
«دريچه گفتگو بسته شد؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم سيد علي محقق است كه در ان ميخوانيد؛صبح روز يکشنبه و کمتر از يک هفته پس از تصويب تحريم بانک هاي ايراني توسط لندن نمايندگان مجلس شوراي اسلامي با تصويب طرحي دو فوريتي دو هفته به دولت فرصت دادند تا سطح روابط سياسي و اقتصادي با دولت انگليس را کاهش دهد. اين طرح کمتر از 24 ساعت بعد تاييد شوراي نگهبان را نيز گرفت تا وزارت امور خارجه به صورت قانوني مکلف به فراهم سازي مقدمات براي حداقلي کردن اين رابطه گردد.طرح کاهش رابطه با انگليس که اکنون به قانون مبدل شده است حدود دوسال روي ميز هيئت رئيسه و کميسيون سياست خارجي و امنيت ملي مجلس در گردش بود و هر ازگاهي با تشديد اختلافات ميان دو کشور و کارشکني هاي سران لندن، نمايندگان گوشه اي از اين طرح را به عنوان اهرمي براي تهديد به طرف اروپايي نشان ميدادند.
اگرچه پيشقراول شدن لندن در اعمال تحريم هاي جديد به مثابه کاتاليزوري براي تسريع در تصويب طرح کاهش رابطه با انگليس عمل کرد اما واقعيت اين است که رابطه دو کشور در همه سه دهه گذشته در پايين ترين سطح از اعتماد متقابل قرار داشت و همواره به مويي بند بود. بي اعتمادي عمومي به لندن در ايران سابقه اي به قدمت همه دوران حاکميت پهلوي ها به علاوه سه دهه گذشته دارد و نشانه آن اصطلاح معروف « کار، کار انگليسي هاست» که در يکصد سال گذشته هميشه بر سر زبان ها مانده است. اين بي اعتمادي به مرور عميق و عميق تر شد و با تشديد اختلافات در سالهاي اخير جنبه هاي احساسي نيز به رابطه بين دو کشور بار شد. از اين رو بخش هايي از افکار عمومي همواره چنين رويکردي از سوي حاکميت را انتظار ميکشيد و اجرايي شدن آن درچنين روزي و با چنان بهانه اي چندان اتفاق غيره منتظره اي به نظر نميرسيد.
طي اين سال ها در بيشتر مواقع جنبه هاي احساسي ناشي از بي اعتمادي عمومي به لندن به موازات ديپلماسي پيش رفته و گاه به پشتوانه ظاهر شدنش در قامت خواستي عمومي براي قطع و ياکاهش رابطه از آن سبقت گرفت. اين خواست گاهي هوشمندانه در قالب ديپلماسي عمومي و تبليغات رواني ظاهر ميشد و از آن به عنوان اهرمي براي گرفتن امتياز در مذاکرات بهره گيري ميشد. گاهي هم اثر عکس داشته و کارويژه گفتگو و چانه زني مقامات در راستاي منافع ملي را تحت الشعاع خود قرار داده و آن را بي اثر ميکرد.
تا اينکه بالاخره اهرم در اختيار روز يکشنبه به تشخيص نمايندگان مردم به طور تمام و کمال خرج شد و اکنون دولت عليرغم داشتن اما و اگرهايي مکلف به اجراي طرح کاهش رابطه با انگليس طي دو هفته آينده است.رگه کوچکي از اما و اگرها را روزيکشنبه نماينده دولت درجريان بررسي اين طرح در صحن علني مجلس نشان داد. آنجا که در مخالفت با قطع کامل روابط نيم نگاهي به قابليت هاي ديپلماسي داشت و از باز گذاشتن احتمالات براي تغييررويکرد لندن در قبال تهران سخن ميگفت و تلويحي از نمايندگان ميخواست اين دريچه را به طور کامل نبندند.
طرح تصويبي نمايندگان دو وجه اقتصادي و سياسي دارد. بر اساس بخشي از جزييات طرح، مجلس دولت را موظف کرد که از روز يکشنبه 20 آذر در چارچوب حفظ منافع ملي، روابط اقتصادي و بازرگاني خود را با کشور انگليس به حداقل ممکن برساند. اين الزام در حاليست که به گفته رئيس جمهور، رئيس کل بانک مرکزي و ديگر اقتصاديون دولت روابط اقتصادي و بازرگاني دو کشور در حداقل ممکن قرار دارد و کل مبادلات ايران با انگليس 500 ميليون دلار است که در مقايسه با ديگر کشورها چندان رقم قابل توجهي به حساب نميآيد. از اين رو حداقلي شدن مناسبات اقتصادي و بازرگاني صحيح يا غلط از قبل انجام شده و اجرايي شدن اين بخش از طرح به جز آثار تبليغي و رواني ناشي از واکنش اقتصادي تهران به کنش اقتصادي غرب چندان تاثيري بر دو کشور نخواهد داشت.
از سوي ديگر سطح روابط سياسي تهران و لندن هم قرار است از همين تاريخ به سطح کاردار تنزل پيدا کند. سفير کشور انگليس که کمتر از دو ماه پيش راهي تهران شده بايد اسباب و اثاثيه خود را جمع کند و به لندن بازگردد تا سفارت خانه عريض و طويل اين کشور – که قشلاق آن در حوالي جمهوري و ييلاق آن در قلهک قرار دارد! - در سطح کاردار و با حداقلي از تحرک و ديالوگ با پاستور اداره شود.
در مقابل سفارت ايران در لندن بيش از يک سال است که سفيري ندارد و عملا از پيش کاهش روابط سياسي از سوي تهران کليد خورده است. در عرف ديپلماتيک کاهش روابط سياسي و عذر سفير کشوري را خواستن، نشانگر بحراني شدن روابط دو دولت است. به طور معمول اين اقدام علاوه بر آثار سياسي و اجتماعي که بر دولت و ملت هاي دو کشور خواهد داشت در سطح بينالمللي نيز آثار رواني و تبليغي زيادي بر جاي ميگذارد و و به تبع خود واکنش هاي بعدي از سوي کشور طرف مقابل و متحدان آن را به دنبال دارد.
با حداقلي شدن سطح مناسبات سياسي و اخراج سفير آنچه که اتفاق ميافتد، اعلام رسمي بستن و يا حداقلي کردن راه هاي ديالوگ و گفتگو از سوي تهران است. در اين بين برخي اقوال بسته شدن باب گفتگو و مذاکره تهران با لندن را مترادف با مسدود و يا محدود شدن گفتگو و تعامل ميان تهران و اتحاديه اروپا قلمداد ميکنند. چيزي که وزارت امورخارجه انگليس نيز در بيانيه کوتاه خود در واکنش به کاهش روابط بر آن انگشت گذاشته و با به ميان کشيدن پاي شرکاي خود براي اقدام متقابل براي تهران خط و نشان کشيد. تجربه هم نشان داده است که همواره انگلستان و فرانسه و آلمان سه ضلع قدرت در اتحاديه اروپا بوده اند. در اين بين لندن و پاريس عمدتا رهبري سياسي را در اين اتحاديه در دست دارند و سياستهاي اتحاديه را تنظيم ميکنند.
از سويي قانون شدن انسداد دريچه گفتگوي سياسي و مذاکره ديپلماتيک با لندن و احتمالا اتحاديه اروپا از سوي تهران در شرايطي اتفاق ميافتد که طي هفته هاي گذشته و در ادامه سياست روشن تهران در قبال پرونده هسته اي هم رئيس جمهور و وزير خارجه کشورمان و هم دبيرشوراي عالي امنيت ملي بارها بر آمادگي تهران براي گفتگو و مذاکره ديپلماتيک با کشورهاي گروه 1+5 که انگليس نيز يکي از اعضاي اين گروه است، تاکيد کرده اند. تازه ترين اعلام رسانه اي آمادگي ايران براي گفتگو و تعامل با 1+5 و حتي آمريکا توسط رئيس دولت درست شب قبل از تصويب طرح صورت گرفت.
بر اين اساس و با توجه به سطح روابط سياسي و اقتصادي دو کشور تا پيش از مصوبه جديد مجلس ميتوان چنين تفسير کرد که اصلي ترين اثرات کاهش رابطه تهران و لندن از يک سو اعلام جهاني توانايي واکنش مستقل و متقابل تهران به هر کنشي از سوي کشورهاي غربي و از سوي ديگر محدود شدن باب گفتگوها و مذاکرات درباره اختلافات در آينده است. بار رواني و تبليغي چنين واکنشي در عرصه جهاني نشانگر اراده تهران براي دفاع از منافع ملي در تقابل با نظام سلطه است.
اما در عين حال تبعيت احتمالي شرکاي انگليس از خواست لندن براي فراخواندن سفرا و مسدود کردن دريچه هاي تماس و يا محدود شدن باب گفتگو براي دفاع از منافع ملي، شايد باعث تحقق بخشي از طرح کشورهاي غربي براي انزواي سياسي و اقتصادي تهران گردد و ما را خواسته يا ناخواسته در دام چنين نقشه اي بيندازد. اکنون که توپ کاهش رابطه به زمين دولت رسيده است، دستگاه ديپلماسي کشور دو هفته زمان دارد تا با در نظر گرفتن عوارض احتمالي آن نسبت به چگونگي اجراي اين قانون حساسيت و دقت به خرج دهد تا مبادا خواب غربي ها براي منزوي ساختن تهران به دست خودمان تعبير شود.
حمايت:عدالت خواهی و ضرورت تقویت همدلی و همبستگی
«عدالت خواهی و ضرورت تقویت همدلی و همبستگی»عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد؛در سطح جهانی و خصوصا منطقه پیرامون ما تحولات سریعی در جریان است. از عربستان و بحرین و کویت گرفته تا سوریه و عراق و افغانستان. در سطح مجامع بین المللی نیز فعل و انفعالات زیادی در جریان است برخی از آنها مستقیما کشور ما را هدف گرفته اند. در چنین وضعیتی هر ملت و دولتی بجای ایران نیز باشد منطقی است که سعی کند تهدیدات علیه خود را سنجیده مرتفع سازد و زمینه های آسیب پذیری را برطرف کند. از جمله راهکارهای تامین این اهداف، تحرک جدی در عرصه جهانی و مجامع بین المللی مختلف است.
در این خصوص نکات زیادی راجع به وضعیت دیپلماسی رسمی کشورمان، دیپلماسی عمومی و نحوه فعالیت ارگان های مختلف کشورمان اعم از حکومتی یا غیر حکومتی در عرصه جهانی وجود داردکه در جای خود قابل طرح و بررسی است. این نوشتار کوتاه به روی دیگر سکه تاثیر گزار بودن در عرصه جهانی مربوط می شود که همانا وضعیت داخلی کشور است. در این زمینه چند نکته و تذکار مشفقانه بشرح زیر تقدیم می شود. امید است همه ما در جهت دفاع از حق و عدالت و پیشرفت کشورمان بیش از گذشته حساسیت نشان دهیم.
نکته اول که یادآوری آن ضروری است اینکه پس از انقلاب اسلامی ایران بسیاری از کانون های قدرت در سطح جهانی با ایران از سر خصومت برخاستند و همین خصومت ها باعث شد که هشت سال جنگ را بر کشور ما تحمیل کنند، خشونت و ترور را از طریق برخی افراد و گروهها در ایران دامن بزنند و انواع محدودیت ها را فراروی حرکت ملت ها قرار دهند تا این ملت در مقابل سیطره و زورگویی آنها سر تسلیم فرود آورد ولی با همه اینها ملت ایران راه مستقل خود را طی کرد و انواع تهدیدات و فشارها را از سر گذراند و با قدرت، حرکت خود را هم اینک در دهه چهارم انقلاب اسلامی طی می کند.
با این حال نمی توان این واقعیت را نادیده گرفت که در مقاطع مختلف برخی ضعف های داخلی باعث شده یا محافل قدرت خارجی به طمع بیفتند یا اینکه از نقطه ضعف مزبور نهایت بهره برداری را به عمل آورند. یکی از مهمترین نقاطی که برای آسیب زدن به حرکت ملت ایران همواره تحت رصد محافل مختلف قدرت در عرصه جهانی بوده، میزان همبستگی و همدلی مردم با یکدیگر و در ارتباط با حاکمیت بوده و می باشد. در خصوص چگونگی تامین همبستگی و همدلی مردم با یکدیگر یا با حاکمیت ، دیدگاههای مختلفی قابل شناسایی و ذکر است.
برخی تصور می کنند هرچه تنوع دیدگاهها و نظرات سیاسی اجتماعی فرهنگی، اقتصادی یکسان سازی شود و تلاش صورت گیرد که همه دیدگاه واحدی را بپذیرند، بنفع کشور است و ضمنا به همبستگی و وحدت مردم نیز بیشتر کمک می کند. در همین چارچوب، این تصور برای برخی وجود دارد که در نهادهای رسمی حاکمیت نیز هرچه دیدگاه واحدی وجود داشته باشد، برای مصالح کشور بهتر است و تهدیدات و نگرانی های فرا ملی را نیز قوی تر می توان دفع کرد.
در مقابل، برخی بر این باورند که هر چه تکثر آراء و دیدگاهها در جامعه برسمیت شناخته شود و فضای بحث و گفتگو و نقد و نظر بیشتر باشد جامعه راحت تر و سریع تر به همدلی و همبستگی می رسد. همچنین در نهاد های رسمی اگر نمایندگان طیف های مختلف فکری جامعه حضور داشته باشند بنفع کشور است و سریع تر می توان روند عدالت خواهی و پیشرفت را به سامان رساند.
در این خصوص آنچه که منطبق با اندیشه اسلامی و قانون اساسی و واقعیات جامعه امروزی است، توجه به تنوع و تکثر دیدگاههاست فلذا نباید از حیث راهبردی مسیر اشتباهی را برگزید اما این تنوع و تکثر چارچوب هایی دارد و نمی توان بنام تنوع آراء و دیدگاهها ولنگاری و یا هرج و مرج را در پیش گرفت. هم چنین در نهاد های قانونی هر که با هر دیدگاه وارد می شود نباید از چارچوب های تعریف شده قانونی خارج شود و مسئولیت کلان و ملی خود را فراموش کند.
نکته دوم مرتبط با مطلب فوق الذکر که اشاره بدان از اهمیت زیادی برخوردار است اینکه هم فعالین سیاسی اجتماعی ما و هم برخی از صاحب منصبان که حتی گاه در مناصب مهم حضور دارند،در مواردی یا از حیث انتخاب راهبرد بنحوی عمل می کنند که نافی پذیرش تنوع و تکثر در جامعه است و یا به رغم ادعای اینکه به آراء و دیدگاههای مختلف در چارچوب ظرفیت های حداکثری قوانین معتقدند، در مقام عمل، جوری حرکت می کنند که برخلاف راهبرد درست است. در میان اشخاص و گروههای فعال سیاسی اجتماعی کم نیستند افرادی که تصور می کنند چه نیازی به سایر دیدگاهها و طرفداران آنهاست که در عرصه عمومی حضور داشته باشند.
این افراد دائما در نفی دیگران سخن گفته وعمل می کنند و خود را کافی معرفی می کنند و تصور دارند که با وجود آنها همه تهدیدات و آسیب پذیری های کشور از بین می رود. همچنین برخی از این افراد که در مناصب رسمی حضور دارند گاه یادشان می رود که در مقام اداره کشور حق ندارند گروه گرائی کنند، حق ندارند مخالفت یا موافقت آنها با دیگران را بر مبنای اینکه فلان نظر چقدر نزدیک به ایشان است یا چقدر دور است، اتخاذ کنند.
متاسفانه طی روزهای اخیر نمونه های متعددی را می توان مثال زد که به ناگهان یا افراد و گروه ها هیجان شده و همبستگی ملی را فراموش کرده اند و یا صاحب منصبان متعلق به بخش های مختلف نظام بنحوی در مقابل هم ایستاده اند که گویی عقده های حل ناشده و دیرین دارند و اگر نباشد سایه تذکرات رهبر معظم انقلاب اسلامی و علمای کشور، چه بسا تسویه حساب ها و برخوردها شدید تر نیز انجام می شود. این هر دو پدیده چه در سطح فعالین سیاسی اجتماعی و چه در سطح کارگزاران نظام انصافا مردود است واز نظر مردم دور نمی ماند ونخبگان بیطرف و منصف به درستی تشخیص داده و در این مورد ارزیابی منتقدانه دارند.
ایکاش از 8 سال دانشگاه آموزشی بسیج در طول دفاع مقدس بهره های بیشتری می بردیم.یکی از بهره های جاودان مدرسه انسان ساز بسیج همین است که منیت ها و نفی دیگران را کنار بگذاریم و اجازه دهیم همه سلائق و ظرفیت ها در کنار هم با همدلی و همبستگی برای آینده بهتر کشور و جامعه بشری تلاش و مشارکت کنند. چند ماه دیگر انتخابات مجلس شورای اسلامی نیز در پیش است. از هم اینک باید بسترهای لازم در جهت توسعه همدلی و همبستگی را فراهم گردانیم و بدانیم که اگر راهبرد ما این نباشد، دشمنان این کشور بیکار ننشسته اند و قطعا تلاش می کنند تا از درون آسیب پذیری پیدا کنیم.
سخن آخر:
همبستگی و همدلی در گستره وسیع انسانی به صورت مکانیکی و با صدور بخشنامه و یا سخنرانی و دستور تامین نمی شود. باید زمینه های همدلی و همبستگی را در شئون مختلف جامعه فراهم آوریم. باید بپذیریم که تنوع سلائق و دیدگاهها و نظرات برای پویائی جامعه بسیار مناسب است و در اداره امور جامعه نیز هر چه تنوع نمایندگان مردم از دیدگاههای مختلف فراهم باشد، ارتباط مردم و حاکمیت بیشتر تقویت وتهدیدات فراملی سریع تر دفع می شود. هم چنین باید بپذیریم که با هر دیدگاهی، وقتی در جایگاه مسئولیت در عرصه عمومی قرار گرفتیم، حق نداریم قبیله گرا و گروه گرا حرکت کنیم و معیاری جز قانون آنهم با تفسیر حفظ حقوق ملت و رضایت خدای متعال داشته باشیم. بیائید در این ایام سوگواری اباعبدالله الحسین (ع) از آن اسوه معرفت و انسانیت و صبوری و ایثار درس پایمردی بر حق با اخلاص در عمل و همدلی همه یاران حق را بیاموزیم. در آن صورت قطعا بر همه مستکبرین پیروز خواهیم شد.
دنياي اقتصاد:گمشده اقتصاد ايران
«گمشده اقتصاد ايران»عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم دكتر سيد احمد ميرمطهري است كه در آن ميخوانيد؛ايران جمعيتي جوان و دانشآموخته دارد، موقعيت استراتژيك آن ممتاز است، منابع طبيعي فراواني در اختيار دارد و با توجه به چنين امكاناتي، بهرهبرداري مناسب از اين ظرفيتها يك توقع جدي است.
از سوي ديگر در عرصه بينالمللي در همين چند دهه اخير شرايطي در اقتصاد نوين جهان شكل گرفته است كه ظرفيتهاي جديدي براي همه كشورهاي جهان از جمله كشورهاي در حال توسعه در آسيا و آمريكاي لاتين به وجود آورده است كه ماحصل آن ايجاد شبكههاي توليد و تجارت به هم پيوسته و زنجيرههاي توليد و سرمايهگذاري خارجي بوده است كه منجر به گذار اقتصادهاي در حال توسعه و اقتصادهاي نوخاسته و كشورهاي نوظهور صنعتي گرديده و اين تحولات نيز به توقع و انتظار استفاده بهينه از ظرفيتهاي اقتصاد ايران بيشتر افزوده است.
اما چرا اقتصاد ايران هنوز نتوانسته است به يك رشد پايدار و تحول صنعتي متناسب با ظرفيتهاي ياد شده دست يابد؟ در حالي كه نيروي انساني ماهر و زيربناهاي گسترده و منابع سرمايهاي آن در مقايسه با بسياري از ديگر كشورها غنيتر است و افزون بر اينها ظرفيتهاي كارآفريني كشور هم رشد قابل توجهي داشته است.
شايد پاسخ به اين سوال را در نبود يك پندار و تفكر معطوف به رشد و نبود نگاه آيندهنگر بتوان خلاصه كرد و در اين ميان نگاه منفي به توسعه بخش خصوصي و استقرار نامناسب نهادهاي بازار و نبود شرايط رقابت سالم از جمله دلايل ديگري است كه به دست نيافتن به تمامي ظرفيتهاي اقتصاد كشور دامن زده است.
صاحب اين قلم معتقد است دگرگوني اقتصادي هنگامي رخ ميدهد كه فضاي سياسي كشور معطوف به رشد و در عين حال در تعامل با جهان باشد؛ چرا كه دانايي را در ارتباط با دنيا ميشود كسب كرد و دانش ميبايد به تابع توليد اضافه شود و در عين حال فضاي كسبوكار ميبايستي بهبود بخشيده شود و توسعه بخش خصوصي مقدم برخصوصيسازي گردد و نهايتا اينكه تكيه بر توسعه صنعتي همراه با نهادسازيهاي مناسب به يك خواسته ملي تبديل شود.
آيا گمشده اقتصاد ايران، تفكر معطوف به رشد اقتصادي پايدار نيست؟
جهان صنعت:باید مراقب آسیای شرقی بود
«باید مراقب آسیای شرقی بود»عنوان سرمقاله روزنامه جهان صنعت به قلم مریم خرمگاه است كه در آن ميخوانيد؛ پرونده تحریم نفتی ایران روز پنجشنبه روی میز مقامات اتحادیه اروپا قرار میگیرد و وزرای امورخارجه اتحادیه اروپا درخصوص پیشنهاد فرانسه مبنی بر پیوستن اتحادیه اروپا به طرح تحریم صنعت نفت ایران وقطع واردات اروپا از سومین صادرکننده نفت جهان تصمیمگیری خواهند کرد.
در صورت اجماعنظر اعضای این اتحادیه ،اروپا وآمریکا برای اعمال تحریمهای یکجانبه صنعت نفت ایران همپیمان میشوند.
نکته حایزاهمیت، فارغ از همراهی اروپا با آمریکا و کانادا این است که تحریم نفتی ایران تا چه اندازه میتواند غرب را به اهداف خود برساند و عدمالنفع ایران با حذف شدن از بازار اروپا چقدر است؟
سه محوری که آمریکا در این طرح دنبال میکند؛ اولا تحریم بانک مرکزی ایران به عنوان تنها پل ارتباطی برای تسویه مبادلات مالی ایران و به تبع آن به چالش کشیدن ایران در دستیابی به پول نفت صادراتی است.
دوم کاهش تعداد مشتریان نفت ایران و در نتیجه کاهش رقابتپذیری در فروش نفت و سوم هدفگیری صادرات محصولات پتروشیمی و فرآوردههای پلیمری ایران که در حال حاضر سهم 60 درصدی در سبد صادرات غیرنفتی ایران را تشکیل میدهد، است.
کاهش تعداد مشتریان نفت ایران با حذف کردن ایران از بازار نفت اروپا دیگر هدفی است که دنبال میشود. اما باید توجه داشت در حال حاضر سهم اروپا در سبد صادرات نفتی ایران رقمی معادل 18 درصد است و مهمترین مقاصد بشکههای نفتی ایران را کشورهای چین، هند، ژاپن و کرهجنوبی قرار دارد.
ایران در شش ماه نخست سال 2011، مجموعا 12 درصد نفت مورد نیاز چین، 11 درصد نفت مورد نیاز هند و 10 درصد نفت موردنیاز ژاپن و کرهجنوبی را تامین کرده است.
این در حالی است که در مجموع قاره سبز در این مدت 18 درصد کل صادرات نفت ایران را به خود اختصاص داده است و روزانه 450هزار بشکه نفت ایران راهی اروپا میشود.
با توجه به اینکه میزان صادرات روزانه نفت ایران به طور متوسط 2/2 میلیون بشکه است با احتساب 450 هزار بشکه صادرات روزانه به اروپا، حدود یک میلیون و 750 هزار بشکه نفت ایران به مقصدی غیر از اروپا صادر میشود که به طور عمده هم کشورهای شرقی هستند.
اگرچه حذف ایران از بازار نفت اروپا احتمالا برای ایران هزینهبر خواهد بود اما این تحریم نفتی نهتنها اروپا بلکه کل کشورهای جهان را تحت تاثیر قرار میدهد. اولین پیامد ناخوشایند این تحریم اختلال در بازار جهانی نفت است. در هفته اخیر با تحریم نفت سوریه و قوت گرفتن احتمال تحریم نفت ایران نگرانیها از تهدید شدن امنیت انرژی جهان بالا گرفته است و همانگونه که شاهدیم قیمت نفت به بیشترین حد خود در هفته اخیر رسیده است. رشد قیمت نفت و اختلال در بازار جهانی نفت، اقتصاد کل دنیا را متاثر خواهد کرد بنابراین حذف ایران از بازار اروپا برای اقتصادهای صنعتی نیز هزینهبر خواهد بود.
از طرف دیگر کشورهای اسپانیا، ایتالیا و یونان که دقیقا در مرکز بحران بدهی و خطر ورشکستگی قرار گرفتهاند مهمترین مقاصد بشکههای نفت ایران در اروپا محسوب میشوند. چالش این کشورها در تامین نیاز انرژی کشورشان تبعات سوئی برای خود قاره اروپا در پی خواهد داشت. اقتصادی که هنوز اسیر بحران بدهی کشورهای بلوک یورو است و نتوانسته قد راست کند، بار دیگر تحت فشار مضاعف قرار میگیرد.
بنابراین این اتحادیه نیازمند انگیزهای قوی برای تن دادن به این طرح و پذیرش هزینههای آن دارد که تنها عقبنشینی ایران از برنامه هستهای، آن را تامین نخواهد کرد مگر اینکه کل جامعه بینالمللی به این طرح بپیوندند که خود امری بعید به نظر میرسد!
این در حالی است که ایران با از دست دادن صادرات روزانه 450 هزار بشکهای با احتساب میانگین متوسط قیمت نفت سبک و سنگین ایران که هر بشکه 83 دلار است روزانه تنها سههزار و 735 میلیون دلار از دست میدهد. هماکنون ایران سالانه دو میلیارد دلار انواع محصولات پتروشیمی و فرآوردههای آن را به اروپا صادر میکند. از دیگر سو، کاهش تعداد خریداران نفت ایران قدرت چانهزنی چین و هند را بر سر قیمت نفت ایران بالا میبرد اما آنچه در این بین حایزاهمیت به نظر میرسد و جا دارد مسوولان امر به آن توجه داشته باشند، گمانهزنی از پیوستن هند، ژاپن و کرهجنوبی در آینده به این تحریمهاست. ژاپن که روزگاری بزرگترین خریدار نفت ایران بود جای خود را به چین داده و اندکاندک سهم ایران را در سبد واردات خود کاهش میدهد.
کرهجنوبی هم در حال بررسی محدود کردن واردات نفتی و پتروشیمی از ایران است. از طرف دیگر پیروی هند از سیاستهای غرب بارها به ایران ثابت شده است. بر این اساس نمیتوان به تثبیت سهم ایران در سبد واردات نفت این کشور تکیه کرد.
به این ترتیب ایران میماند و باز هم اهالی کشور اژدها که گفته میشود بدهیهای نفتی سررسید شدهاش فعلا تسویه شده است...