کد خبر: ۲۸۲۱۰۳
زمان انتشار: ۰۹:۰۹     ۱۰ دی ۱۳۹۳
سرمقاله روزنامه های کیهان،خراسان،رسالت و ...را میتوانید در این قسمت بخوانید.
در ابتدا مطلبی را میخوانید که با عنوان«9 دی یک فصل نه یک روز»و به قلم محمدهادی صحرایی در ستوت یادداشت روز،روزنامه کیهان به چاپ رسید:

سال 88 در ایران انتخاباتی برگزار گردید که هنوز از نظر کمی و کیفی در دنیا کم‌نظیر بود. انتخاباتی که به تعبیر رهبر معظم انقلاب «نصاب تازه‌ای در سلسله طولانی انتخاب‌های ملی پدید آورد» حضور بیش از هشتاد درصدی مردم از همه طیف‌ها و سلیقه‌ها و در نهایت سلامت و آرامشی که کیمیای دموکراسی‌خواهان جهان است. انتخاباتی که رهبری نظام  آن را به خاطر این شور حضور، یک جشن واقعی خواندند و مردم نیز پس از این نشاط اجتماعی در تدارک برپایی جشنی بزرگ بودند که در آن، تنها مردم برنده واقعی بودند. جشنی که نماد بلوغ فکری جمهوریت نظام و اوج اقتدار انقلابی که تاریخ تولدش با انتخابات همراه بود و سال‌های عمرش با تعداد دفعات آن. همه چیز مهیای این اتفاق بزرگ بود و مردم همیشه در صحنه ایران می‌خواستند این پیروزی را روی میز افتخاراتشان به جهانیان نشان دهند که آن مولود نامبارک به دنیا آمد.

از چندی قبل نهادهای تصمیم ساز خارجی مثل نظرسنجی‌های داخلی به این نتیجه رسیده بودند که به احتمال زیاد رئیس‌جمهور دهم همان رئیس‌جمهور نهم خواهد بود و خودشان گفته بودند اگر این اتفاق بیفتد ایران تا سال 2020 یکی از کشورهای توسعه یافته و مرکزی جهان می‌شود. و این، آن چیزی نبود که به پسند آنان و تشنگان قدرت داخلی باشد پس می‌بایست سقوطی درخور این صعود پیش می‌آمد تا این افتخار و اقتدار محقق نگردد. لذا حرکت خزنده و موذیانه‌ای که از ماه‌ها قبل زمینه‌سازی شده بود آهسته آهسته بروز و ظهور پیدا کرد. این شیوه نامردانه استکبار است که کشورهای در حال شکوفایی را گاهی با میکروب سارس و گاهی با شایعه آنفلوآنزای مرغی و گاهی با جنگی که به بهانه مبارزه با تروریسم راه می‌اندازند، سال‌ها به عقب می‌اندازند، گاهی هم با ادعای تقلب در انتخابات و همه اینها در یک کلام یعنی دروغ. دروغی که در ذات و DNA سیاستمداران بی‌خدای غربی است که هر که را و هر چه را که نخواهند با دوز و دغل از سر راه برمی‌دارند. به جز ایران را که نمی‌توانند.

در ماه‌های منتهی به انتخابات، شبکه بی‌بی‌سی فارسی برنامه‌های خود را شبانه‌روزی کرد. فیس بوک و یوتیوب و امثال آن ماموران جدید مدیریت افکار عمومی شدند. نیروهایی که در برخی از کشورهای همسایه، آموزش شارلاتانی دیده بودند آرام آرام وارد ایران شدند و لانه‌گزینی کردند. در داخل گروهی که منافع و مصلحت خود را در خطر می‌دید در صدد انتقام گرفتن از نظام و انقلاب و مردم برآمد. کسانی از آنها از تشکیل شورای صیانت از آراء سخن می‌گفتند و دیگرانی، مردم را به قانون‌شکنی و «ریختن در خیابان‌ها» در صورت رای نیاوردن نامزد مورد نظر هزار فامیل قدرت و آنانی که خود را قیم مردم می‌دانند دعوت می‌کردند. ورشکستگان سیاسی، مطرودین مردم و صاحبان ثروت‌های حرام و بادآورده و آنها که با خانواده‌هایشان از گرده‌های مردم و پشته‌های شهدا به پست‌های بالا رفته و رسیده بودند و اکنون لگد می‌زنند و در کنار همه اینها دشمنان نشان‌دار اسلام، انقلاب و مردم همچون منافقان، سلطنت‌طلبان، بهایی‌ها و... در صفی واحد علیه نظام مقدس و مظلوم ایران متحد شدند و با هزینه‌کرد تمام نیروهای نفوذی و چراغ خاموش خود، فتنه تحمیلی 8 ماهه علیه انقلاب و جمهوریت را با جدیت تمام در سال هزار و سیصد و هشتاد و اشک پیش می‌بردند. غافل از اینکه اراده خداوند بر عزت مردم ایران و جمهوری اسلامی قرار گرفته و کان امرالله مفعولا. (1)

حین شمارش آراء و زمانی که کم‌کم شمار اراده‌ها برای تداوم آرمان‌های نظام و حفظ شعارهای انقلاب زیاد می‌شد، جنگ احزاب علیه خواست مردم ایران آغاز شد و کلید آن با اعلام پیروزی قبل از اتمام شمارش آراء توسط میرحسین موسوی زده شد و فتنه آمریکایی، انگلیسی و اسرائیلی که طراحی آن سال‌ها قبل انجام شده و در تداوم فتنه 78 بود متولد شد. مهدی کروبی که در رقابتی چهار نفره پنجم شده بود و محبوبیتی پایین‌تر از آراء باطله کسب کرده بود نیز مدعی شد که «تقلب شده ولی نمی‌دانم  در کجا» و این‌گونه بود که با خیانت، خودخواهی و دنیاپرستی برخی از خواص و غفلت برخی دیگر، و تحیر گروهی از مردم، کشور درگیر چالشی شد که نتیجه آن هرچند عبرت‌آموز ولی دردناک و سخت قابل تامل است.

زمینه‌سازی برای ترور دانشمندان هسته‌ای، وضع تحریم‌های پی در پی علیه ایران، ایجاد مانع جدی برای پیشرفت چشمگیر علمی، اقتصادی، عمرانی، رواج دروغگویی در جامعه به گونه‌ای که برای زنده‌ها هم مجلس ختم برگزار کردند، رودر رو قرار دادن مردم با یکدیگر، قبح‌شکنی از اسائه به مقدسات و قانون همچون آتش زدن مسجد و اموال و مغازه مردم و اموال دولتی، امیدوار کردن دشمن ناامید و جسور کردن آن، هتک آبروی نظام، ریختن خون شهروندان بی‌گناه و... و از همه مهم‌تر توهین و جسارت به مقدساتی همچون عاشورا و عزاداران حسینی و حضرت امام خمینی از جمله هزاران خسارت و خیانت سران فتنه بود. آنها که نه تنها معرفت حر را نداشتند که با وقاحتی ابن زیادگونه، حرمت‌شکنان عاشورا را مردانی خداجوی خواندند و شعار نه غزه نه لبنان را با سکوت تایید کردند و ای کاش که به اندازه همین شعار جانم فدای ایران غیرت ملی‌گرایانه داشتند.

آنها در روز روشن دروغ تقلب را با زور اردوکشی خیابانی در بوق می‌کردند و بدون هیچ شرم و حیایی نظام نجیب اسلامی را به تقلب متهم کردند. آنها که خود سالیانی را بر گرده نظام سپری کرده بودند و از نظام آبرو گرفته بودند و با نظام به نام و نان رسیده بودند اکنون که در بر پاشنه دیگری چرخیده به صورتش چنگ کشیدند و بزرگترین نقض حقوق شهروندی  را در دستور کار خود قرار داده و شورش اقلیت بر اکثریت را راهبری نمودند. اوباما که سال 87 در سه کنج گیر افتاده بود اکنون برای میرحسین آرزوی موفقیت و ایران را با بمب اتم تهدید می‌کرد. سران نحس و نجس اسرائیل، فتنه‌گران را بهترین سرمایه و دوستان خود معرفی می‌کردند. انگلیس، آلمان، فرانسه و غیره نیز همین‌گونه.

در این میان تدابیر نظام و در راس آن روشنگری و شجاعت به یاد ماندنی رهبر عظیم‌الشأن انقلاب بود که نظام را از لبه پرتگاه سقوطی که فتنه‌گران کینه‌توز و عنود و دشمنان شرور برای نظام تدارک دیده بودند نجات داد. بصیرت و صبری که حمل علم انقلاب را تنها زیبنده رهبری آن کرده بود باعث شد بسیاری از مردمی که فریب فتنه‌گران را خورده بودند، حقیقت  را دریابند و به مرور حساب خود را از آنان جدا کنند و در یوم‌الله 8 و 9 دی به صورت میلیونی به دفاع از اسلام و انقلاب بپردازند و با شور حسینی خیابان‌ها را از لوث جرثومه‌های استکبار پاک نمایند و تا ابد ننگ را بر چهره ناپاک دشمنان اسلام و انقلاب و اذناب آنان بنشانند و دشمنان را ادب کنند و از نهم دی سنجه‌ای بسازند که تا سالیان سال با آن بتوان اهل بصیرت را از اهل رذیلت تمیز داد که در اصل نهم دی نه یک روز که یک فصل است برای جدا کردن سره از ناسره و مرد از نامرد و دوست از دشمن.

آیت‌الله علی‌اصغر معصومی ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز را به مطلبی با عنوان«سران فتنه بی‌تردید مفسد فی‌الارضند»اختصاص داد که در ادامهن میخوانید:

خداوند تبارک و تعالی در سوره بقره، مخالفت خود را با مفسدان و فتنه‌گران اعلام می‌فرماید و از افکار و رفتار زشت آنها، طغیانگری و ریاست‌طلبی اهل فتنه و افرادی که برای رسیدن به فتنه اقدام به هر کاری می‌کنند، خبر می‌دهد؛ آنجا که می‌فرماید: «اذا قیل لهم لاتفسدوا فی‌الارض، قالوا انا نحن مصلحون...». آری! قرآن مجید به اهل فتنه هشدار می‌دهد: ‌ای اهل فتنه! بخل و حسد نکنید، حق را پذیرفته و با آن مخالفت نداشته و در خدمت حق باشید و در مسیر این خدمت کارآفرین باشید، تفکر کرده و تعامل داشته باشید، محبت کنید، از فتنه و فساد بپرهیزید، از رفتارهای زشت دوری کنید، خونریزی و مردم‌آزاری نکنید و.... اما متأسفانه این نصایح به گوش اهل فتنه فرونمی‌رود و آنگونه که در این آیه آمده است، اصحاب فتنه در برابر خداوند و اهل حق می‌گویند: «انا نحن مصلحون...» ما از مصلحین هستیم و درصدد اصلاح امور برآمده‌ایم. سپس خداوند متعال در همین آیه پاسخ آنان را می‌دهد: «الا انهم هم‌المفسدون...» آنانی که فتنه می‌کنند و به ایجاد فساد در جامعه اقدام می‌نمایند «مفسد فی‌الارض» هستند و به جای اینکه از راه باطل بازگردند، مردم را نیز به غفلت می‌کشانند.
یک- با توجه به اینکه فتنه‌گران طغیانگر، خونریز، مردم‌آزار و ریاست‌طلب هستند که خداوند آنان را در قرآن کریم رد کرده است، می‌توان گفت در فتنه‌ای نیز که سال 88 در ایران اسلامی به‌پا شد، نهی خداوند شامل فتنه‌گران شد و با درایت اهل حق و نظر و هدایت‌های الهی و استادانه و حکیمانه حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای رهبر بصیر و هوشمند انقلاب اسلامی، فتنه‌گران و اربابان‌شان که اینها دستورات آنها را پیگیری می‌کردند، شکست‌خورده و نتوانستند به اهداف شوم خویش دست یابند و در نهم دی‌ماه آنچنان بر زمین گرم خوردند که هیچگاه فراموش نخواهند کرد.  فتنه‌گران در جامعه اسلامی ایران گروه‌های ضدانقلابی هستند که به حکم خداوند متعال در قرآن کریم؛ مردم باید آنان را شناسایی کرده و در مقابل دسیسه‌های این افراد، آگاه و بیدار باشند؛ چرا که آنان آشوبگرانی هستند که روی زمین فساد کردند و بر حکومت حق شوریدند؛ در حالی که خود با توجه به سوابق و مسؤولیت‌های‌شان بهتر از همه می‌دانستند هیچ تقلبی در انتخابات صورت نگرفته و ممکن هم نبود که صورت گیرد چون همه امر انتخابات توسط مردم انجام می‌شود.

سران فتنه، اکنون نیز پس از گذشت 6-5 سال از انتخابات و فتنه 88، هنگامی که از آنها پرسیده می‌شود چرا براساس کلام الهی در راه مستقیم گام برنمی‌دارید و با حق در ستیز هستید، دعوت مردان، زنان، دختران و پسران مردم به خیابان‌ها برای جنگ با اسلام و جمهوری اسلامی جز گناه، فتنه و فساد چیز دیگری نیست؛ آنچنان غرق در فتنه و فساد بوده و در خواب غفلت بسر می‌برند و ضد عدالت، تفکر اسلامی، و ضدنظام شده‌اند که با تمام این نصایح و توصیه‌های مشفقانه، همچنان بر اقدامات ناآگاهانه و دور از خرد خویش اصرار داشته و توبه از کردار کریه سال هشتادوهشت‌شان نمی‌کنند و خود را نیز همچنان اصلاح‌طلب می‌نامند(!) سمپات‌های سران فتنه نیز در مقابل هر حرکت حقی فتنه‌گری خویش را ابراز می‌دارند و این همه دلیلی جز این ندارد که « ذات بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است».

دو- افراد دخیل در فتنه و حامی آنان، از ریشه‌ای درست برخوردار نیستند، لذا مسؤولان محترم دولت هوشیار باشند حال که خداوند در قرآن کریم اینگونه افراد را نفی می‌کند نباید از آنها در پست‌های مهم دولتی استفاده کنند چرا که بالاتر از اینکه اهل حق، مؤمنان، انقلابیون و حزب‌اللهی‌ها با چنین افرادی مخالفند، خدا با فتنه و فتنه‌گران مخالف است.

در ایران اسلامی همواره انقلابیون و اهل حق به رهبری ولی فقیه در مقابل باطل ایستادگی کرده‌اند و همانگونه که حضرت امام خمینی(ره) انقلاب فرمودند و با شکوه و عظمت خدایی و پیامبرگونه خویش شاه، آمریکا، صدام، حزب بعث و... را زیر پا له کردند و از میان برداشتند و جمهوری اسلامی ایران و ولایت فقیه را پیاده کردند، رهبر معظم انقلاب نیز که بحق به نیکویی تمام از میراث ایشان محافظت فرموده‌اند، در هر صحنه‌ای با مفسدان و فتنه‌گران مبارزه کرده و فتنه افراد را در داخل و خارج از ایران از میان برداشته و قدرت ولایت فقیه را به جهانیان نشان داده‌اند و همواره چونان کوه و با اقتداری وصف‌ناشدنی فلز دشمنان را آب کرده و فتنه‌های آنان را پنبه می‌کنند.

سه- وظیفه رسانه‌ها درباره سران فتنه که عاقبت مفسدان را نادیده انگاشته و گوش شنوایی برای پذیرفتن حق و نصایح قرآن کریم، امام خمینی(ره) و رهبر بزرگوار انقلاب نداشتند این است که جزئیات اقدامات آنان را برای ملت بگویند تا افراد ساده، دیگر هرگز فریب فتنه‌گران را نخورده و دچار آسیب‌های فتنه و فساد نشوند چرا که فتنه از سوی هر فردی اقدامی ناصحیح است حتی اگر فتنه‌گر روزگاری از افراد صالح جامعه بوده است.

چهار- اگر نظام اسلامی برای فتنه‌گران مجازاتی در نظر گرفته و آنان را محصور کرده، هم برای آن است که فتنه‌جویان بیش از این برای خویش رسوایی به بار نیاورند و هم جان بی‌گناهان با اقدامات سران فتنه به خطر نیفتد. اگر این اقدام صورت نمی‌گرفت، این افراد نادان، دست به فتنه‌ای دیگر می‌زدند. آنها بیش از یک سال پس از جمع شدن بساط فتنه محصور شدند چون بر فتنه‌جویی الحاح داشتند.

پنج- حصر سران فتنه نهایت رأفت نظام اسلامی را نشان داد. جمهوری اسلامی نسبت به کسانی که به نیت براندازی انقلابِ 300 هزار شهید داده، حرکت کرده بودند، بسیار رئوف بود اگرنه خود این افراد جاهل که عنوان سران فتنه را یدک می‌کشند، می‌دانند مجازات‌شان چه بود. البته بموقع با تشکیل دادگاه، جرم بزرگ سران فتنه بررسی خواهد شد.

شش- فتنه‌گران نباید هیچگاه فراموش کنند هرگز قادر نخواهند بود در مقابل حق ایستادگی کنند و همواره فساد دامن خود آنان را بیشتر خواهد گرفت چرا که خداوند هر آن که را در مقابل حق، قد علم کند از میان می‌برد و مؤمنین و انقلابیون نیز در مقابل آنان قرار دارند و همچنان که در مقابل فتنه‌گرانی همچون وهابیون تکفیری داعش با شجاعت ایستاده‌اند در مقابل هر فتنه‌گری با اقتدار خواهند ایستاد.

کورش شجاعی ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان را به مطلبی با عنوان«مردم هميشه مردمند»اختصاص داد که در ادامهن میخوانید:

وقتي مردم اميدوارانه و با اشتياق و رغبت براي رقم خوردن فردايي بهتر، پيشرفت کشور و آينده روشن تر و تحکيم استقلال و عزت و سرافرازي دين و ميهن پاي صندوق هاي رأي مي روند، مردمند و صد البته اين مردم، پس از هر انتخاباتي و هر حضوري در صحنه هاي گوناگون باز هم مردمند، پس کاملاً روشن است که بايد حرمت، عزت، کرامت و مطالبات واقعي مردم و خواست هاي به حقشان، همه صداها و حتي اعتراض هاي احتمالي شان و مخالفت هايي که موجبات اخلال در نظم و امنيت عمومي جامعه و خدشه دار شدن وحدت ملي را فراهم نمي کند، توسط مجموعه مسئولان و حاکميت مورد توجه جدي قرار گيرد.

اگر واقعاً باور داريم که مردم به لطف خداوند در همه صحنه هاي خطير و بزنگاه هاي حساس، تمام کننده کارها بوده اند و خواهند بود و اگر مسئولان به يادشان بماند و باور داشته باشند که اين مردم بودند که با عنايت الهي و رهبري خميني آن مرد خداباور طاغوت ستيز بساط ديکتاتوري شاهانه را جمع کردند و طومار سلطنت را در هم پيچيدند و همين مردم در همه صحنه ها استوار و مؤمنانه پاي انقلاب و اهداف و آرمان هايش ايستادند هم در مقابل اغتشاش ها و تجزيه طلبي هاي اوايل انقلاب مردانه سينه سپر کردند و هم در نهايت ايثارگري و جوانمردي با تقديم بيش از ۲۲۰ هزار شهيد در جنگ تحميلي هشت ساله خداباورانه در مقابل آن تهاجم سهمگين به کشور، مقاومت کردند و آن حماسه ها و افتخارها را آفريدند که نه تنها نقطه عطفي در تاريخ انقلاب بلکه به خاطر ويژگي هاي خاصش نقطه عطفي در تاريخ ايران محسوب مي شود و همين مردم تمام سختي هاي اقتصادي و تحريم هاي ظالمانه غرب را تحمل کردند و مي کنند و همين مردم بودند که با حضور حماسي و بسيار موثرشان که اوج آن در ۹ دي تجلي يافت بر التهابات و حوادث تلخ وناگوار بعد از انتخابات ۴۰ ميليوني بسيار شيرين و غرور آفرين خرداد ۸۸ مهر پايان زدند و به لطف خداوند کشتي توفان زده کشور، انقلاب و نظام را از خطر شکستن و غرق شدن نجات دادند، پس همين مردم هميشه در چشم مسئولان بايد صاحب اين مملکت و اين انقلاب و صاحب حق شناخته شوند و اکنون و در همه اوقات بايد حرف و صدا و مطالبات به حق مردم در هر شرايطي مورد توجه خاص و ويژه مجموعه حاکميت و تک تک مسئولان قرار داشته باشد. فضاي فعاليت هاي سياسي سالم، پويا و شوق برانگيز در چارچوب قانون اساسي بايد براي همه سليقه هاي سياسي درون نظام مهيا باشد، حرمت و کرامت آحاد جامعه با هر دين، مذهب، سليقه سياسي با هر درجه تحصيلي در نقطه نقطه اين سرزمين به بهترين شکل بايد رعايت شود. امکانات، رفاه معيشتي و توزيع ثروت بايد به شکل عادلانه براي همه مردم در هر جاي اين وطن در نظر گرفته شود. ريشه مفاسد اقتصادي و اجتماعي بايد سوزانده شود. انواع رانت ها، ويژه خواري هاي اقتصادي و سياسي بايد ريشه کن شود. لااقل حالا پس از گذشت ۱۳ سال از فرمان ۸ ماده اي رهبر انقلاب و تأکيد ايشان بر مبارزه با مفاسد مورد توجه عملياتي و اجرايي مسئولان قرار گيرد و مردم نتايج و ثمرات جلوگيري و مبارزه با مفاسد را کاملاً حس کنند، سرانجام پرونده هاي مفاسد اقتصادي در عين دقت، هر چه سريع تر براي مردم روشن شود و مفسدان و سوء استفاده کنندگان از بيت المال و ضربه زنندگان به اعتماد و اطمينان مردم به اشد مجازات قانوني محکوم شوند و حکم ها پس از تشريفات قانوني، هر چه سريع تر در مورد مجرمان به اجرا درآيد تا هم مرهمي باشد بر دل مردم و هم عاملي بازدارنده براي جلوگيري از وقوع چنين جرايمي در جامعه.

با دانه درشت ها، يقه سفيدها و آقازاده هاي متخلف درهر پست و مسئوليتي و با وابستگي به هر فردي، به شدت هر چه تمام تر برخورد شود. تلاشي جدي براي باز پس گيري ۹۴ هزار ميليارد تومان تسهيلات بانکي از گردن کلفت هايي که اين تسهيلات ميلياردي را با استفاده از رانت هاي آنچناني دريافت کرده اند انجام شود تا دولت و بانک ها اين قدر تکرار نکنند که براي پرداخت وام هاي جزئي مانند وام ازدواج در تنگنا قرار دارند، مجموعه هاي نظارتي بايد گسترده تر، دقيق تر و موشکافانه تر بر تمامي ارگان ها، سازمان ها و دواير دولتي و غير دولتي نظارت موثر و پيشگيرانه داشته باشند تا شاهد اين همه تخلف در سطوح مختلف نباشيم. مسئولان باور کنند که اين مردم حق دارند شاهد نظارت موثر و ملموس مسئولان بر قيمت ها، اجاره خانه، کيفيت و قيمت خودرو و مايحتاج عمومي و حتي کيفيت نان که به تازگي بر قيمت آن افزوده شد، باشند. مردم حق دارند که تمامي کارکنان بخش هاي دولتي و غيردولتي هنگام مراجعه به ادارات و سازمان ها، حقوقشان و حرمتشان را رعايت شده ببينند و لازم است که لااقل هر از گاهي رؤسا و مديران سازمان ها و دواير دولتي و غيردولتي به طور غيرمحسوس کساني را مأمور کنند تا از نوع برخورد کارمندان و کارکنان با ارباب رجوع اطلاع دقيق پيدا کنند و بفهمند بعضي از کارمندان و کارکنان در برخي سازمان ها و دواير دولتي و غير دولتي چگونه جواب سربالا به مردم مي دهند و قيم مآبانه و ارباب مدارانه با مردم برخورد مي کنند و... و خلاصه مردم هميشه و همه جا و در هر شرايطي بايد توسط مسئولان دقيق و درست ديده شوند و همه مسئولان کشور در هر سطحي بايد باور کنند که مردم، هميشه مردمند چه قبل از راهپيمايي ها و انتخابات چه بعد از راهپيمايي ها و انتخابات.

روزنامه رسالت در مطلبی که با عنوان«منطقه يورو در آستانه انفجار اقتصادی»در ستون سرمقاله خود به قلم حنيف غفاری به چاپ رساند اینگونه نوشت:


شهروندان اروپايي در حالي از امروز وارد سال جديد ميلادي مي شوند که نگراني نسبت به وضعيت اقتصادي منطقه يورو لحظه اي فکر و ذهن آنها را آرام نمي گذارد! سران منطقه يورو نيز نسبت به آنچه قرار است در آينده اقتصادي اروپا و به طور خاص در سال 2015 ميلادي رخ دهد به شدت نگران هستند. از يک سو کليت تقابل طرفداران دو تز " رشد اقتصادي" و " رياضت مالي" به قوت خود باقي مانده و از سوي ديگر، نشانه اي عيني و ملموس که خروج منطقه يورو از بحران اقتصادي را اثبات کند به چشم نمي خورد! گسترش بازه اعتراضهاي اقتصادي و ضد رياضتي در اروپاي واحد طي يک‌سال اخير، چشم انداز تيره اي را براي مقامات اين کشورها ترسيم کرده است. بدون شک بسياري از سران منطقه يورو در سخنان خود به مناسبت سال نو ميلادي ناچار خواهند بود بار ديگر شهروندانشان را به ادامه طرح هاي رياضتي در راستاي خروج از بحران اقتصادي دعوت کنند و از آنها بخواهند نجيبانه ! اين بحران را تحمل کنند.

فارغ از برخي آمارهاي دست ساز اقتصادي که هدف آنها کنترل جو رواني جوامع اروپايي محسوب مي شود، شهروندان اروپايي رسيدن به " نقطه گذار از بحران اقتصادي" را حداقل در آينده اي نزديک ناممکن مي دانند.بايد اذعان کرد که تايمر بمب اقتصادي اروپا در روزهاي پاياني سال 2014 ميلادي فعال شده است،بمبي که احتمالا در سال 2015 ميلادي منفجر خواهد شد. جهت ترسيم مختصات نقطه اي که اروپاي واحد هم اکنون در آن قرار دارد لازم است 6 نکته را مدنظر قرار دهيم :

1- معمايي به نام يونان

آنچه اين روزها در يونان مي گذرد، براي سران منطقه يورو حکم يک تراژدي تمام عيار را دارد.حزب چپگراي سيريزا خود را آماده حضور در معادلات سياسي و اجرايي آتن مي کند .پيروزي در انتخابات پارلماني اروپا سال 2014 ، به حزب ضد رياضتي و ضد يوروي سيريزا جسارت و انگيزه دوچنداني بخشيده است.

حزب سيريزا بر خلاف حزب حاکم محافظه کار نه تنها اجراي سياستهاي رياضتي را بر نمي تابد بلکه نسبت به پذيرش وام و کمک اقتصادي بانک مرکزي اروپا و حتي صندوق بين المللي پول نگاه منفي و بدبينانه اي دارد. همچنين " خروج از منطقه يورو" نه تنها براي حزب سيريزا يک " خط قرمز" محسوب نمي شود، بلکه بسياري از سران و اعضاي اين حزب خروج از يورو را اصلي ترين پيش شرط نجات اقتصادي کشورشان
مي دانند. در صورت برگزاري انتخابات زودهنگام در يونان و حضور حزب سيريزا در قدرت، يونان نخستين کشوري خواهد بود که از منطقه يورو جدا خواهد شد. در اين صورت به دليل اتصال سيستم بانکي يونان و قبرس( عضو ديگر منطقه يورو )، خروج اين کشور نيز از منطقه يورو
اجتناب ناپذير خواهد بود. در اين صورت دومينوي " خروج خودخواسته از يورو" در سرتاسر اين منطقه اقتصادي به راه خواهد افتاد. کشورهاي پرتغال، فرانسه، اسپانيا و ايتاليا به صورت بالقوه زمينه خروج از منطقه يورو را دارا هستند. بنابراين خروج يونان از منطقه يورو به معناي اضمحلال و انحلال اين منطقه اقتصادي در آينده اي نزديک خواهد بود.

2- بحران بانکي - اعتباري در اروپا

گره خوردگي بحران اقتصادي داخلي منطقه يورو و بحران بانکي-اعتباري در سرتاسر اروپاي واحد سبب شده است تا موسسات اعتبارسنجي در اروپا نتوانند نگراني خود را نسبت به تاثيرگذاري و تاثيرپذيري اين دو از يکديگر کتمان کنند."کارولا شلر"رئيس بخش بانکداري اروپا در موسسه مودي هشدار داده است که وضعيت ضعيف اقتصاد کلان بر بانکداري اروپا سنگيني مي کند و اين صنعت از نظر ساختاري
آسيب پذير است.

بانک مرکزي اروپا نيز پيش بيني خود از رشد اقتصادي منطقه يورو را کاهش داده است تا ساختار بانکي و اعتباري اروپا آسيب پذير تر از هر لحظه ديگري به نظر برسد. " گردش سرمايه" و " اعتبار معاملات بانکي " دو حلقه مفقوده اي هستند که بيش از هر زمان ديگري درتحليل وضعيت بانکي-اعتباري اروپا بايد بر روي اين دو متمرکز شد.

در سال 2013 ميلادي و با تشديد بحران اقتصادي در کشور قبرس، شاهد بوديم که اين کشور عضو منطقه يورو صراحتا از آمادگي روسيه براي سرمايه گذاري اقتصادي در نيکوزيا استقبال کرد. با اين حال هم اکنون اروپاي واحد و روسيه در مقابل يکديگر قرار گرفته اند.

ماريو دراگي رئيس بانک مرکزي اروپا حدود 5 ماه قبل در روزنامه فايننشال تايمز هشدار داد:

" تيرگي بيشتر روابط اروپا با روسيه، رشد اقتصادي را در نيمه دوم سال 2014 ميلادي با رکود مواجه خواهد کرد. بحران اوکراين کاهش شديد سفارشات کارخانه ها در ماه ژوئن و کاهش اعتماد در فضاي تجاري را در پي داشته است."

در حال حاضر نه تنها پيش بيني دراگي به وقوع پيوسته و اروپاي واحد با رکود اقتصادي مواجه است، بلکه در سال جدي ميلادي و با تشديد تقابل مسکو و اتحاديه اروپا اين روند ادامه خواهد داشت.

4- اقبال مردمي به گروه‌هاي ضد يورو و ملي گرا

پيروزي احزاب راستگراي افراطي در انتخابات پارلماني امسال اروپا شوک بسيار سختي به مقامات ارشد منطقه يورو وارد ساخته است. مارين لوپن رهبر جريان راستگراي افراطي درفرانسه که حزب متبوعش پس از پيروزي در انتخابات اخير هم اکنون به تنهايي 25 نماينده در پارلمان اروپا دارد در خصوص اروپاي واحد و وضعيت آن معتقد است :

" شرايط اتحاديه اروپا نمي تواند بهبود يابد و در نهايت مانند اتحاد جماهير شوروي سابق فرو مي پاشد..... اتحاديه اروپا يک ناهنجاري جهاني است.....اتحاديه اروپا مانند يک زندان است."

رشد اقبال مردم در اروپا به جريانهاي ملي گرا تنها به فرانسه ختم نمي شود! در کشور انگليس حزب ملي گراي "يوکيپ" روز به روز تقويت مي شود و از اکنون خود را به يکي از جدي ترين رقباي دو حزب محافظه کار و کارگر تبديل کرده است. حزب اروپا ستيزي که امسال براي نخستين بار نمايندگان خود را به پارلمان اروپا و حتي پارلمان انگليس فرستاد. در کشورهاي بلژيک، فنلاند، يونان، اتريش و ...نيز احزاب و جريانهاي ضد اروپايي توانسته اند نمايندگان خود را به پارلمان اروپا بفرستند. به عبارت بهتر، آراي مشارکت کنندگان در انتخابات پارلماني اروپا ( مشارکتي اندک در حد 43 درصد ) به سود طرفداران اروپاي واحد به گردش در نمي آيد حال تکليف 57 درصدي که حتي به مشارکت در انتخابات پارلماني اروپا نيز اهميتي نمي دهند کاملا مشخص است!

5-پيوستگي منطقه يورو، حوزه شنگن و اتحاديه اروپا

با توجه به پيوستگي اقتصادي، سياسي و امنيتي اروپا، هر گونه تحولي در منطقه يورو بر روي ديگر همکاري هاي اعضاي اروپاي واحد نيز تاثيرگذار خواهد بود. شکاف و در نهايت فروپاشي منطقه يورو، بر روي اتحاديه اروپا و حتي حوزه شنگن نيز تاثيرگذار خواهد بود.

به عبارت بهتر، مرگ منطقه يورو به معناي پايان تاريخ مصرف پيمان ماستريخت (Maastricht Treaty) و شنگن( Schengen Agreement) نيز خواهد بود. طي سالهاي اخير دو کشور دانمارک و انگليس به کرات پيمان شنگن را نقض کرده و قوانين گمرکي و مهاجرتي و کنترلي مخصوص به خود را ( بر خلاف اصول مورد توافق در پيمان شنگن ) وضع کرده اند. از سوي ديگر، از بين رفتن همکاري اقتصادي کشورهاي منطقه يورو سبب مي شود تا اين 17 کشور در مجموعه اي بزرگ تر به نام " اتحاديه اروپا" نيز نتوانند اتصال محکمي با يکديگر برقرار کنند.

در اروپاي واحد اگر پيوند سه مقوله " اقتصاد"،امنيت" و " سياست " را به عنوان سه نقطه تشکيل دهنده يک مثلث فرضي در نظر بگيريم، " اقتصاد" در راس اين مثلث قرار دارد. در تشکيل اتحاديه اروپا و منطقه يورو نيز منافع اقتصادي نسبت به هر مقوله ديگري پررنگ تر بود. بدون شک " تاريخ" و " فرهنگ" کشورهاي اروپايي اجازه اتصال آنها به يکديگر را نمي دهد، خصوصا آنکه هنوز زخمهاي کهنه جنگ جهاني دوم بر جاي جاي کالبد اروپا التيام پيدا نکرده است. در چنين شرايطي " اقتصاد" و " منافع اقتصادي جمعي" تنها نقطه اتصالي است که مي تواند منجر به اقناع افکار عمومي اروپا در خصوص "گذار از ملي گرايي" شود. حال اين نقطه اتصال روز به روز و بلکه لحظه به لحظه سست تر مي شود.

6- بحراني به نام انگليس

اقبال روز افزون شهروندان انگليسي در خصوص جدايي از اروپا برگره هاي کور ايجاد شده در اروپاي واحد افزوده است. اين مقوله در انتخابات سراسري سال 2015 در انگليس بيش از پيش تاثيرگذار خواهد بود. ديويد کامرون نخست وزير انگليس قول داده است که در صورت انتخاب دوباره، در سال 2017 ميلادي و در قالب يک همه پرسي ماندن يا خروج انگليس از اروپا را به راي بگذارد. اين در حالي‌است که مطبق چندين نظرسنجي طي ماههاي اخير، اقبال مردم انگليس نسبت به استقلال همه جانبه و مطلق از اروپاي واحد به شدت افزايش يافته است. در اين ميان نه تنها حزب استقلال طلب و ضد اروپايي يوکيپ در انگليس با استقبالي گسترده مواجه شده است، بلکه در ميان طرفداران احزاب محافظه کار و حتي ليبرال دموکرات نيز اقبال عمومي نسبت به خروج از اروپا افزايش يافته است. در چنين شرايطي ديويد کامرون اروپاي واحد را بر سر يک دوراهي سخت قرار داده است:" پذيرش خروج انگليس از اروپا" يا " افزايش اختيارات ويژه انگليس به عنوان عضو ارشد در اروپاي واحد"!

پذيرش هر دوي اين گزينه ها به معناي فروپاشي اروپاي واحد خواهد بود زيرا " خروج انگليس" يا " تسلط لندن بر ديگر کشورهاي اروپايي" هر دو به معناي دفرمه شدن ساختار فعلي اروپاست.

در نهايت اينکه شکست سياستهاي رياضتي در سرتاسر اروپا، کاهش رشد اقتصادي دو کشور آلمان و فرانسه به عنوان اصلي ترين بازيگران منطقه يورو در سال 2014 ميلادي، بالابودن نرخ بيکاري و افزايش مهاجرت نامتوازن جوانان اروپاي جنوبي و شرقي به کشورهاي شمال اروپا و منطقه اسکانديناوي، فعال شدن اتحاديه هاي کارگري در اعتراض به سياستهاي رياضتي و از همه مهم تر، عدم وجود ابزارها و امکانات لازم در اروپاي واحد جهت عبور از سياستهاي بازدارنده رياضتي و جايگزيني سياستهاي پيشرو( سياستهاي مبتني بر رشد اقتصادي) سبب شده است تا کمربند انفجار اقتصادي دور تا دور منطقه يورو پيچيده شود. در سال 2014 ميلادي منطقه يورو چندين گام به فروپاشي نزديک تر شد. حال سئوال اصلي اينجاست که چه کسي اين کمربند را منفجر خواهد کرد؟ آيا در اين خصوص سران اروپاي واحد قادر خواهند بود در خوشبينانه ترين حالت ممکن و قبل از آنکه اين کمربند انفجاري به دست ملتهاي اروپايي منفجر شود، دست به نوعي " شالوده شکني خودخواسته " با استناد به انديشه هاي پست مدرنيستي ژاک دريدا بزنند ؟!

روزنامه حمایت مطلبی را با عنوان«چماق شکسته کنگره»در ستون یادداشت خود به چاپ رساند:

این روزها این خبر در فضای رسانه های غربی پمپاژ می شود که در آستانه دور جدید مذاکرات هسته ای، کنگره جدید آمریکا با اکثریت جمهوری خواه در پی تصویب تحریم هایی غیرقابل وتو علیه ایران است. از سوی دیگر باراک اوباما با نشان دادن هویج و پنهان کردن چماق، وعده داده بود که در صورت حصول توافق هسته ای، ایران به قدرت منطقه ای تبدیل می شود. اما همزمانی این تهدید و تطمیع چه معنایی دارد؟ مفهوم تندی کنگره و به اصطلاح وعده های توخالی اوباما در این برهه چیست؟ نکته اول درباره مذاکرات هسته ای این است که راهبرد ملی ما اساساً بر بی اعتمادی نسبت به آمریکا بنا شده است. دلیل ما برای مذاکره، نه تمنّای گذشت و رأفت، بلکه اثبات حقانیت کشورمان است. چنانچه این مذاکرات به شکست بیانجامد، تمهیدات ویژه برای شرایط سخت، در کشور مهیّاست زیرا اگر توافقی بر اساس منافع ما حاصل شود، طبیعتاً برد با ماست و اگر نشود این آمریکا و متحدانش هستند که رسوا می گردند و خصومت بی منطق آنان عریان تر خواهد شد. دوم، از آنجایی که دنیای غرب همواره به هر موضوعی با عینک استبداد و خودبرتر بینی نگاه می کند، اکنون در مسیر خصومت ورزی و بغض علیه ایران قرار گرفته و بیش از سه دهه است که چشم خود را نسبت به واقعیات ایران بسته است. این منش استکباری که بر اساس وعده های قرآنی، افقی جز نابودی تمدن غرب در پیش رو ندارد، اکنون در انتهای مسیر است و به فرمایش رهبر معظم انقلاب، اگر این نسل، شاهد فروپاشی غرب نباشد، یقیناً نسل بعد، این وعده الهی را نظاره‌گر خواهد بود. در اینجا، برای درک چرایی اقدامات متناقض آمریکا علیه ایران، باید به ماجرای تعطیل شدن دولت آمریکا در سال گذشته اشاره کرد که در آن ماجرا، برخورد قدرت طلبانه جمهوری خواهان باعث این افتضاح بزرگ بود. در تمام دوران دموکراسی آمریکایی، همواره اینگونه تبلیغ می گردید که دولتمردان و ارکان قدرت آمریکا به دلیل پشتوانه مردمی، همیشه رای و نظر آنان را مدّ نظر قرار می‌دهند در حالی که تعطیلی دولت، نشان داد جنگ قدرت در این کشور تا جایی پیش می رود که به ناچار، دولت به تعطیلی کشیده شده و امورات روزمره بیش از 300 میلیون شهروند آمریکایی با اختلالات جدّی مواجه می گردد. در داستان های قدیمی، ماجرای گروهی از مردمان متمدن که در نزدیکی شهری دیگر با رفت و آمدهای مشکوک زندگی می کردند، نقل شده که حکایت این روزهای تعامل آمریکا با ماست. در آن داستان، جمعی از مردم متمدن آن شهر، نور افشانی های پر سر و صدایی را در شهر همسایه می بینند و با مراجعه به بزرگ خود، درباره چیستی آن سوال می کنند. بزرگ آن شهر نمایندگانی را به شهر همسایه می فرستد تا خبر بیاورند. آن گروه، پس از مراجعت از آنجا می گویند که مراسم نورافشانی مربوط به آتش بازی و جشن آنان است. مردمان شهر همسایه حتی به کودکان خود پول می دهند تا مواد آتش زا خریداری کنند و هر ساله در این مراسم بر اثر خطرات، تعدادی هم کشته و مجروح می‌شوند. بزرگ شهر پس از شنیدن این گزارش بار خود را بست و قصد کوچ کرد زیرا به قول او مردمی که عقل ندارند و به خودشان رحم نمی کنند قطعاٌ به دیگران هم رحم نخواهند کرد. اینکه کنگره آمریکا با اکثریت جمهوری خواه حتی قادر به حفظ چهره دموکراتیک خود هم نیست، گویای این حقیقت است که انتظار عقلانیت از جانب آنان، اشتباه است. تحلیل هایی که رفتار غرب را همراه با عقلانیت بررسی می کنند، معمولاً به خطا می روند زیرا گذشته آنان نشان داده است که خودبینی و امیال درونی‌شان بر رفتار منطقی سبقت دارد. رفتار غرب با ایران عقلانی نیست زیرا در راستای منافع آنان قرار ندارد. تکرار جزئیات این حقیقت که نیاز غرب به ما بیش از نیاز ما به آنان است، مثنوی هفتاد من کاغذ است. گواه آن، استمداد آمریکا و غرب برای مبارزه با داعش است که متاسفانه ساده لوحانی در داخل هم این درخواست را فرصتی برای احیای روابط با آمریکا تلقی نمودند. غافل از آنکه این درخواست برای ترمیم وجهه بین المللی آنان است و نیاز دارند تا به همکاری ایران افتخار کنند.

تصمیم کنگره برای تصویب تحریم های غیرقابل وتو غیر از مواردی که شرح آن گذشت، علل دیگری هم دارد از آن جمله تسلط لابی صهیونیستی آیپک بر جریان تصمیم سازی در آمریکا که نماد بارز آن کنگره است و نیز تضادّ عمیق ایالات متحده با اسلام به خصوص اسلام پویای شیعی. اکنون و در زمانی که عقلای جهان چشم انتظار دیدن نحوه رفتار آمریکا با ایران هستند، بر اساس رویه ای که برای ما تعجب آور نبود، اشتباه تاریخی خود که همانا سخنگویی از سر استکبار و زورگویی است را تکرار می کنند. به دلیل همین رفتارهای غیرمنطقی است که حاکمیت جهانی آمریکا به تدریج در حال ضعیف شدن است. در سالیان نه چندان دور، تصوری که از آمریکا در افکار عمومی شکل گرفت، رفتاری مدبرانه و حکیمانه بود اما در روزگار ما، مشاهده رفتارهای غیرمنطقی از ایالات متحده در سطح بین المللی، عادت رایج مردم جهان شده است. در مذاکرات هسته ای، تمام مواردی که ممکن بود بهانه ای به دست آنان دهد را حل کردیم و حتی فراتر از آن، تعهداتی را پذیرفتیم که از منظر حقوق بین الملل ابداً نیازی به پذیرش آن نبود. اکنون توپ در زمین آنان است زیرا رفتار منطقی ما هرگونه کارشکنی آنان را به شکل روشنی، غیرقابل قبول و مضحک جلوه می دهد. باید منتظر بود و دید که آیا بازیکنی در زمین حریف هست که توپ را بشناسد یا اصولاً کسی هست که بازی را  بلد باشد؟! ظاهراً آنان قواعد بازی را نمی دانند و اگر ادعای مهارت دارند، غیرمنطقی بودن آنان را می توان به فوتبالیستی فلج تشبیه کرد که فرصت پاس طلایی گل را دارد اما از آنجایی که نمی‌تواند حرکتی داشته باشد، هیچ اقدامی نمی کند و تنها دیگران را برای شکست مقصر می داند.

«شمارش معكوس سقوط دیکتاتوری آل خلیفه»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی به مطبلبی چاپ شده در ستون سرمقاله خود اختصاص داد:

خبر بازداشت «شیخ علی سلمان» دبیرکل جمعیت ملی اسلامی الوفاق که در برگیرنده طیف وسیعی از گروه‌های سیاسی مخالف رژیم بحرین است، در فاصله کوتاهی توانست موج وسیعی را در داخل و خارج این کشور پدید آورد و زنگ آغاز سقوط دیکتاتوری آل خلیفه را به صدا در آورد.

مردم بحرین با شنیدن خبر بازداشت دبیرکل بزرگترین جمعیت مردمی این کشور به خیابان‌ها ریختند و در اعتراض به این اقدام جنون‌آمیز رژیم آل خلیفه بپاخاستند. موج مخالفت با بازداشت این روحانی مردمی این بار فقط به بحرین محدود نبوده بلکه بسیاری از کشورهای اسلامی از عراق گرفته تا کویت و از لبنان تا پاکستان و طیف وسیعی از کشورهای اسلامی و اروپایی را فرا گرفته و حتی انجمن جوامع مدنی کشورهای خلیج فارس نیز با صدور بیانیه‌ای اعلام کرد «بازداشت دبیر کل جمعیت الوفاق در شرایط کنونی بر عمق بحران بحرین می‌افزاید و رژیم را به هدف مورد نظر خود از این بازداشت نمی‌رساند.»

بنابر این سوالی که در موقعیت فعلی مطرح می‌شود اینست که رژیم بحرین با چه هدف یا اهدافی دست به بازداشت یک رهبر بزرگ ملی و دینی زده و این اقدام منامه نشانه چیست؟

در پاسخ به این سوال باید در ابتدا به این نکته توجه داشت که موقعیت زمانی برای بازداشت شیخ سلمان درست در شرایطی انتخاب شده که انقلاب مردم بحرین علیه رژیم آل خلیفه ماه آینده وارد چهارمین سال خود می‌شود و در این مدت علیرغم سرکوب شدید حرکت‌های مسالمت‌آامی‌آمیز مردمی و گروه‌های سیاسی و کشتار شرکت کنندگان در تظاهرات و موج شدید بازداشت و شکنجه معترضان، صدای اعتراض انقلابیون این کشور نه تنها بریده و خاموش نشده بلکه رساتر و گسترده‌تر شده است. به عبارت دیگر هرچه سیاست سرکوب و حبس مردم بحرین وسیع‌تر شده، اعتراض بحرینی‌ها نیز همچنان ادامه یافته است. واقعیت اینست که رژیم آل خلیفه هر روز که می‌گذرد، سیاست‌های سرکوبگرانه بیشتری را بر مردم اعمال کرده و مردم این کشور را متحمل رنج و سختی بیشتری می‌کند ولی مردم بحرین اعلام می‌کنند تا رسیدن به حقوق قانونی و خواسته‌های مشروع خود پافشاری خواهند کرد و در عمل نیز همین راه را دنبال می‌کنند.

به نظر می‌رسد حامیان رژیم بحرین که تصور می‌کنند پیروزی ملت بحرین و دستیابی آنها به حقوق مشارکتی در اداره کشور و خلع‌ید از اقلیت حاکم، راه را برای ایجاد تغییر در بعضی کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس باز خواهد کرد و سلطه غربی‌ها را از این آبراه حیاتی قطع خواهد نمود، با دادن مشاوره‌های غلط و ارائه راه‌حل‌های جنون آمیز برای سرکوب معترضین، رژیم آل خلیفه را به سوی پرتگاه سقوط هدایت کرده و انقلاب ملت بحرین را به نقطه برگشت‌ناپذیری سوق می‌دهند. قطعاً حوادث سه سال گذشته در بحرین باید این واقعیت را به حکام منامه که صرفاً اقلیت کوچکی را نمایندگی کرده و به خاطر وابستگی‌های خارجی و سرسپردگی‌های منطقه‌ای از سوی بیگانگان و رژیم آل سعود حمایت می‌شوند ثابت کرده باشد که این گونه روشهای سرکوبگرانه قادر به حذف و نادیده گرفتن اکثریت مردم این کشور نیست و حکام منامه باید دیر یا زود سرتسلیم در برابر خواسته‌های مشروع مردم فرود آورده و این واقعیت را درک کنند که کم هزینه‌ترین راه برای خارج شدنشان از بن‌بست تن دادن به خواست مردم و گروه‌های سیاسی مبنی بر برگزاری انتخابات آزاد و سلام در این کشور و استقرار نهادهای مشروع سیاسی است.

اکنون انقلاب مسالمت‌آمیز مردم بحرین به نقطه‌ای رسیده که هیچ بازگشتی برای آن قابل تصور نیست و هیچکس توان مقابله با آن را ندارد زیرا مردم بر انجام تغییرات سیاسی در کشور خود اصرار دارند. قطعاً حرکت‌هایی از قبیل بازداشت رهبران مذهبی و مردمی نه تنها باعث عقب‌نشینی ملت از خواسته‌های خود نخواهد شد بلکه به خشم بیشتر مردم دامن خواهد زد و باعث خروش بیشتر انقلابیون خواهد گردید. بازداشت شیخ علی سلمان، اشتباه بزرگی است که رژیم آل خلیفه مرتکب شده و قبل از هر چیز نشانه درماندگی حاکمان بحرین است و نوعی خودکشی سیاسی رژیم است که می‌تواند حرکت‌های مسالمت‌آمیز مردمی را به روش‌های غیرقابل پیش‌بینی در آینده‌ای نه چندان دور تبدیل نماید.

تجربه نشان داده که در این سالها رژیم آل خلیفه هرچه از عقلانیت فاصله گرفته و سیاست‌های سرکوبگرانه بیشتری را پیشه کرده فقط موجودیت خود را متزلزل‌تر کرده است.

قطعاً بازداشت رهبران ملی و مذهبی در بحرین به تضعیف بیداری مردمی و عقب‌نشینی آنان منجر نخواهد شد و همانگونه که اعتراضات گسترده ملی و بین‌المللی نشان داده مردم این کشور دست از حمایت خود از شخصیت‌های مستقل بر نخواهد داشت و با اعتراضات گسترده خود ثابت کرده‌اند که هیچگونه تعرضی را به رهبران خود نمی‌پذیرند.

مردم و گروه‌های سیاسی بحرین با خروش چند روزه خود ثابت کردند شیخ علی سلمان به عنوان شخصیتی مردمی و مدافع حقوق همه مردم و رهبری فراجناحی که صرفاً آنها را به حفظ وحدت ملی و فعالیت‌های مسالمت ‌آمیز سیاسی دعوت کرده، خط قرمز آنهاست و رژیم آل خلیفه با ادامه بازداشت وی درحال عبور از خطوط قرمز است.

رژیم آل خلیفه با دستگیری دبیرکل جمعیت وفاق ملی بحرین، بحرانی واقعی را در این کشور دامن زده است. سران این رژیم باید این واقعیت را درک کنند که ادامه بازداشت شیخ علی سلمان با توجه به واکنش‌های جدی ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی می‌تواند شمارش معکوس سقوط دیکتاتوری آنان را تندتر نماید و عمر حاکمیت آنان را با سرعت بیشتری به پایان خود نزدیک کند.

مطلبی که روزنامه دنیای اقتصاد در ستون سرمقاله خود با عنوان«معمای ما و ژاپن»و به قلم دکتر  پویا جبل عاملی به چاپ رساند به شرح زیر است:


1- شاید برای ما ایرانی ها، ایجاد تورم بسی ساده به‌نظر برسد. وقتی اکثریت قریب به اتفاق مردم یک کشور حداقل نیمی از عمر خود را با تورم دو رقمی سیر کرده باشند که این خود رکوردی بی‌نظیر است، سخت است تا این مردمان باور کنند که در جایی روی این کره خاکی، سیاست‌گذارانی هستند که می‌خواهند تورم را افزون کنند و با تقلای بسیار هنوز موفق به این کار نشده‌اند. از زمانی که «هاروهیکو کورودا» رئیس بانک مرکزی ژاپن شد، هدفش را افزایش تورم قرار داد. وی با تزریق نقدینگی بر آن شد تا به این هدف دست یابد. متغیرهای پولی نیز به وضوح نشان می‌دهد که وی بر این قول خود بوده است. آن‌طور که رشد پایه پولی ماه نوامبر نسبت به مدت مشابه سال قبل، 7/36 درصد بوده و البته بالاترین رقم آن در ماه فوریه گذشته با رکورد 7/55 درصد بود.

 اما تلاش بی‌وقفه دو ساله بانک مرکزی ژاپن در چاپ پول هنوز نتوانسته هدف تورمی را حاصل کند و تورم نقطه‌به‌نقطه از ماه مه به این سو روند نزولی به خود گرفته و از 7/3 درصد به 4/2 درصد در ماه نوامبر رسیده است. چگونه است که با چنین تزریق نقدینگی شدیدی، هنوز بانک مرکزی به هدف تورم (متوسط) 2 درصد دست نیافته است؟

2- نرخ تورم نقطه‌به‌نقطه ایران که بر مبنای آمار بانک مرکزی در ماه شهریور به حداقل خود در سطح 4/14 درصد رسیده بود، اکنون در آذرماه به سطح 7/16 درصد رسیده است. وضعیتی که روزنامه «دنیای اقتصاد» از چهار ماه پیش طی مقالات مختلف در مورد آن هشدار داده بود. متغیرهای پولی همگی نمایانگر آن بودند که دستاورد تورمی متوقف شده است.

 بدتر آنکه تورم ماهانه نیز به رقم 9/1 درصد رسیده در صورتی که در بهمن سال گذشته این رقم تنها 4/0 درصد بود؛ در حالی که بانک مرکزی بالاترین کنترل را روی منابع پایه پولی داشته است. به باور بسیاری از کارشناسان، تورم نقطه‌به‌نقطه در چند ماه آینده از مرز 20 درصد خواهد گذشت و به‌دنبال آن شاخص تورم متوسط نیز به روند نزولی خود پایان خواهد داد.

3- معما این است که وقتی بانک مرکزی ژاپن سیاست های فوق انبساطی خود را به مورد اجرا می‌گذارد، تورم آن‌طور که تصورش را می‌کنیم افزایش نمی‌یابد، اما در کشور خودمان برعکس. وقتی مقامات پولی سیاست های اصطلاحا انضباطی را پیش می‌برند، تورم در روند کاهشی خود به سطوح مقاومتی برخورد می‌کند و باز می‌گردد. چگونه این دو تصویر قابل توضیح است؟

4- می‌توان به عوامل مختلفی برای حل این معما استناد کرد، اما به‌نظر می‌رسد، اصلی‌ترین نکته تقاضای پول است. مساله اینجا است که در ایران تقاضای پول آن قدر بالا است که با فشار بر سیستم بانکی، عرضه پول را با خود می‌کشد و در نهایت به تورم بالا دامن می‌زند، اما در ژاپن کاملا خلاف این موضوع صادق است. وجود سال های متوالی تورم های بسیار پایین و البته منفی باعث شده تا شهروندان همواره مخارج خود را به تعویق اندازند. این تله ای است که خارج شدن از آن بسیار سخت است. از همین رو حتی با عرضه پول زیاد، مخارج مصرفی و تقاضای پول پایین می‌ماند و تورم به سطوح موردنظر نمی‌رسد و تنها سرعت گردش پول افت می‌کند تا رابطه مقداری معنا یابد.

5- توجه به تقاضای پول و هدایت آن برای رسیدن به اهداف تورمی بسیار مهم است. اگر ژاپنی‌ها می‌خواهند تورم بالاتری داشته باشند باید آن را تحریک کنند و اگر ما می‌خواهیم تورم پایین‌تری داشته باشیم، باید تقاضای پول را کاهش دهیم و گرنه تنها توجه به منابع پایه پولی درد را آن‌طور که لازم است، برطرف نمی‌کند.

 و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«شهادت جانسوز يازدهمين حجت الهي، امام حسن عسکري(ع)»نوشته شده توسط سيدرضا اکرمی اختصاص یافت:

1- هشتم ربيع‌الاول سال 260 هجري قمري، امام يازدهم حضرت «ابومحمد حسن بن‌علي عسکري عليه‌السلام» در سامرا، توسط معتمد عباسي مسموم گشت و حضرت در «28 سالگي» بدرود حيات گفت و در همان شهر در جوار امام هادي عليه‌السلام، به خاک سپرده شد و همگان مي‌دانيم چند سالي است اين حرم و مزار توسط نابخردان تخريب شد و توسط ارادتمندان ايراني در حال بازسازي مي‌باشد و انشاءالله به صورت آبرومند ساخته خواهد شد. نام حضرت «حسن» و نام پدر «علي» و نام مادر«سوسن» مي‌باشد و شناخت «شناسنامه‌‌اي» امام، بديهي‌ترين و ضروري‌ترين موضوع مي‌باشد.

2- هر چه به دوران غيبت «خاتم‌الاوصياء امام عصر ارواحنا فداه» نزديک‌تر مي‌شويم حساسيت و مراقبت عباسي‌ها نسبت به ائمه اطهار و بني‌هاشم بيشتر مي‌گردد و مي‌خوانيم که «امام جواد 25 سال و امام هادي 42 سال و امام عسکري عليهم‌السلام، 28 سال عمر مي‌کنند و پس از امام هشتم و محبوبيت و سيادت وي، موجب حسادت عباسيان و هواداران آنان شد و اقدامات حاد و تند درباره اين سه امام بزرگوار، شروع شد و پس از امام يازدهم دوران «غيبت صغري حضرت» شروع شد و در نهايت به غيبت کبري رسيد.

همه دوران حيات سه امام به «95 سال» مي‌رسد و يک قرن نشد، عباسيون مي‌خواستند، امام عصر عليه‌السلام به وجود نيايد و ايده «مصلح کل و عدالت گستر جهاني» عملياتي «يريدون ليطفئوا نورالله بافواههم آيه 32 توبه» نگردد و صد البته، خداوند اراده ديگري دارد و آن را محقق خواهد ساخت.

3-‌ در سال «234 هجري قمري» امام هادي و امام عسکري عليهما‌السلام و خاندان علوي و هاشمي به دستور خليفه عباسي به بغداد و سامراء فراخوانده شدند و در «اختناق و فشار» زندگي را ادامه دادند، اطاق زندگي امام هادي عليه‌السلام با خود «قبر» را داشت که امام را در آن نقطه دفن نمايند. امام عسکري عليه‌السلام در سفر «2 ساله» بود و بقيه عمر«26 سال» را در سامرا گذراند، که 20 سال با پدر بود و شش سال بعد از پدر امامت نمود که «کوتاه‌ترين» زمان امامت مي‌باشد.

4- در سخت‌ترين شرايط، امام عسکري عليه‌السلام بر آگاهي ارادتمندان و افشاگري طاغوتيان و تشکيل شبکه «وکالت» اهتمام داشت و ارتباط خود و شيعيان را برقرار ساخت و توسط «چهار نائب خاص» در عصر امام دوازدهم ادامه يافت و پس از پايان يافتن «غيبت صغري» ارتباط با ولايت فقيه برقرار است و شيعه «بلاتکليف» نخواهد بود و باب «اجتهاد» کارگشا خواهد بود، زيرا اصول ديانت وجود دارد و کارشناسان ديني بايد راهنماي پيروان ديانت باشند. قانون «علينا القاء الاصول و عليکم ان تفرعوا» مي‌تواند دستگير متدينين در همه حال باشد. نوشته‌اند امام عسکري عليه‌السلام تفسير ارزشمند قرآني داشت که سرنوشت جامع آن «کميت و کيفيت» معلوم نمي‌باشد.

ديگر اينکه امام عصر عليه‌السلام را در سال 255 هجري قمري، تحويل گرفت و به شيعيان نشان داد و به اطلاع ارادتمندان رساند و از حضرت حفاظت نمود و دشمنان را ناکام ساخت.

5- دستورات ديني در ولادت و وفات و شهادت «پيامبر و حضرت زهرا و امامان» اين است که شادي براي شادي آنان و حزن و اندوه «شيعتنا خلقوا من فاضل شيعتنا، يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا» براي آنان داشته باشند و آن را ظاهر سازند و اظهار نمايند و آن را تبليغ کنند و مراسم براي آنان برگزار نمايند. قرآن مجيد دستور مودت و محبت «قل لا اسئلکم عليه اجرا الا الموده في القربي 23 شوري را مطر‌ح مي‌کند و اعلام مي‌دارد که از اين مودت سودمند و بهره‌مند «و ماسئلتکم من اجر فهو لکم،آيه 47 سبا» خواهيد گشت.

6- مرحوم شيخ طوسي، موسس حوزه علميه نجف، در رجال خود مي‌نويسد که حضرت عسکري «103 نفر» راوي تربيت کرد و از طريق ارتباط وکالتي به پرسشها و نيازها پاسخ داد و وجوهات و بريات را دريافت مي‌نمود. گاهي در فاصله بين منزل و کاخ عباسي به سوالات پاسخ مي‌داد و ديدارهاي حضرت با شيعيان تحقق مي‌يافت. ابوهاشم جعفري کتاب «يوم وليله» يونس بن عبدالرحمن را براي امام خواند و امام فرمود «هذا ديني و دين آبائي حقا، اعطاه الله بکل حرف نورا في الجنه» اين سخنان دين من است و دين پدران من، خداوند براي هرحرف آن، نور در بهشت خواهد بخشيد.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها