جام جم
«تهديد ميكنند اما نميدانند...» عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم بيژن مقدم است كه در آن ميخوانيد:
بسيج گنجي بيپايان است و سپري نفوذناپذير. بسيج فرزند محرم و عاشوراست و
فرزند روحالله. سران كشورهاي غربي كه متفقا به بيماري آلزايمر مبتلا
شدهاند، خوب است با مراجعه به آرشيو 8 سال دفاع مقدس و تمام صحنههاي حضور
بسيج در ميدانهاي دفاع از انقلاب، تصويري واقعبينانه از بسيج را به ذهن
بسپارند. آنها هر روز تهديد ميكنند؛ اما نميدانند كه همين بسيج براي آنها
از دهها و صدها موشك، كوبندهتر خواهد بود.
بسيج گنجي بيپايان است و سپري نفوذناپذيرتهديد ميكنند و نميدانند
بسيجيان نسل سوم انقلاب با انگيزهتر از نسل حاضر در دفاع مقدس، در صحنه
جهاد و شهادت حضور خواهند يافت.
تهديد ميكنند و نميدانند بسيج ارتشي متفاوت با تمام ارتشهاي دنياست و
الگوهايي چون حسين فهميده، و سرداراني چون: همت، خرازي، بروجردي، موحد و
آخرينشان شهيد حسن مقدم را به خود ديده است. آنها نميدانند عشق به شهادت
ميتواند چه معركهاي براي آنان بيافريند كه هيچگاه و در هيچ كشوري نظير
آن را نديده باشند.
ايران نه عراق است و نه افغانستان. يك فرياد يا حسين (ع) و يك فراخوان جهاد
ميتواند ميليونها نفر از مردم را در صف اول رزم با متجاوزان قرار دهد.
بسيج انرژي متراكمي است كه در صورت فعال شدن، هر نيروي متجاوزي را زمينگير
خواهد كرد. بسيج «حقيقتي نظير افسانهها و نماد آگاهي ملت است» * بسيج اهل
بصيرت است و ولايتمدار، نه هيچگاه پرچم به زمين ميگذارد و نه عافيتطلب
ميكند. چرا كه هيچ ارزشي نزد بسيجيان بالاتر از شهادت نيست و اين سلاحي
است كه هرگز كند نميشود.
بسيج نبض بيداري ملت است؛ چه در ميدان نبرد با دشمن و چه آن هنگام كه عرصه
سازندگي و خدمت نيازمند حضوري پرشور و سرشار از معرفت و شعور است.
سران سرمست از غرور و قدرت در غرب بدانند ملت ايران با افتخار خود را بسيجي
ميداند و بالاترين ارزش عاشورايي انسان مومن، شهادت در راه خدا و مجاهدت
در راه دفاع از مكتب و ميهن است و اين حقيقتي است كه بارها توانسته است
مسير تاريخ را به نفع جبهه «حق» تغيير دهد.
* رهبر معظم انقلاب
كيهان
«معجزه يك آلياژ از هند تا مصر» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن ميخوانيد:
1- ده روز پيش، باراك اوباما وقتي با چالش خبرنگاران در حاشيه نشست آسيا-
پاسيفيك مواجه شد، درباره ايران سخني گفت كه طي 30 ساله گذشته از زبان هيچ
رئيس جمهور ديگر آمريكا به طور علني گفته نشده است. او در پاسخ تبليغات
جمهوري خواهان گفت «آيا تصور ميكنيد موضوع ايران چالش سادهاي است؟ نه هيچ
كس چنين ادعايي ندارد. اين ادعا يا سياسي كاري است يا آنها نميدانند
درباره چه چيزي صحبت ميكنند». اين عبارت، تعبير ديپلماتيك تر تحليل سال
گذشته روزنامه واشنگتن تايمز بود كه نوشته بود «ايران چالش شماره 1 و 2 و 3
آمريكا در سال 2011 است». يك هفته بعد از سخنان اوباما، روزنامه لوموند
چاپ پاريس، در ترسيم چشم انداز موجود نوشت «ايران، هم اكنون پرچم رهبري
آمريكا در جهان را به حالت نيمه افراشته درآورده است. اروپا درگير بحران
هاست و از آن سو جنبشهاي اسلامگرا در حال درو كردن ميوه بهار انقلابها در
خاورميانه هستند».
يكي دو روز بعد، شبكه تلويزيوني ABC در حالي كه از قول چند مقام ارشد
اطلاعاتي- فعلي و سابق- آمريكا، بازداشت دست كم 12 جاسوس سازمان «سيا» در
ايران و لبنان را تاييد ميكرد، اعلام كرد «تأييد خبر چند ماه پيش، نشان
ميدهد ايران و سيدحسن نصرالله دبير كل حزب الله لبنان در آن زمان (مي و
ژوئن) راست گفته بودند... آن زمان سازمان سيا تجاهل كرد اما يك مسئول فعلي
اين سازمان ميگويد ضربهاي بزرگ به آمريكا وارد شده است. اينك معلوم
ميشود نصرالله دروغ نگفته بود. پس از كشف شبكه جاسوسي سيا، نگراني از
خسارت ناشي از اين اتفاق، مانند ويروس در بدنه سازمان پخش شده است. به گفته
مقامات آمريكايي، خسارتهاي ناشي از انهدام اين شبكه جاسوسي بيشتر از سطح
توقع آنها بوده و هر چه زمان ميگذرد، بر حجم فاجعه افزوده ميشود.» اينها
را علاوه كنيد به برخي كشفيات جاسوسي طي چند ماهه اخير در سوريه كه هنوز
ابعاد كامل آن رسانهاي نشده است. همزمان بنيامين بن اليعاذر وزير دفاع
سابق رژيم صهيونيستي گفته است «رخدادهاي اخير مصر ابعاد هولناكي به خود
گرفته است. تل آويو بايد خود را براي تبديل مصر به دشمن اسرائيل آماده كند.
آينده مصر در دست ملت اين كشور قرار گرفته كه اسرائيل را دشمن خود
ميدانند».
2- يك پرسش مهم و مشترك درباره فوران انبوه اين اتفاقات وجود دارد. امروز
همه درغرب و شرق عالم ميپرسند چه چيزي بنياد «محاسبات» جبهه صهيونيسم
مسيحي- جبهه استكبار- را منهدم كرده است. پيش از اين قدرتمندان ميترساندند
و به مرگ ميگرفتند تا مستضعفان را به تب راضي كنند اما چرا اكنون اين
فرمول محاسباتي، انتظارات غرب را پاسخ نميدهد؟ همين روزها نام دو سردار و
دو سرلشكر، دهان به دهان سياستمداران غرب و تيتر به تيتر رسانههاي آنها
گشت؛ سيدحسن نصرالله و حاج قاسم سليماني. اين دو سردار، پاسخهايي براي
پرسش اخير دارند. برخي محافل رسانهاي و سياسي صهيونيستي پيش از اين شهادت
دادهاند كه هر چه زمامداران خود- كساني چون پرز، اولمرت، نتانياهو و
باراك- را «دروغگو» و «فرومايه» تلقي ميكنند، سيدحسن نصرالله و وعدههاي
او را صادق يافتهاند. ميگويند سخنان وي از جنس حقيقت است و ميتوان به
درستي آنها ايمان داشت. زماني كه صهيونيست ها، جنازه شهيد هادي نصرالله
فرزند دبير كل حزب الله را گروگان گرفتند و باج خواستند، با حيرت تمام
شنيدند كه نصرالله ميگويد فرزند من با ديگر شهداي حزب الله هيچ تفاوتي
ندارد و ما سر اين جنازه معامله نميكنيم.
بعد از مقاومت پيروز 33 روزه در تابستان 2006، از «سيدحسن» پرسيدند كه
چگونه از پس اشغالگران صهيونيست - چهارمين ارتش بزرگ به قول خودشان-
برآمديد و بر آنها پيروز شديد؟ او ضمن آن كه از شوق شهادت سخن گفت، به كلام
الهي استناد كرد آنجا كه در آيه 96 سوره بقره ميفرمايد «و لتجدنهم احرص
الناس علي حياه و من الذين اشركوا... و آنها (يهوديان) را حريص ترين مردم -
حتي حريص تر از مشركان- به زندگي خواهي يافت. هر يك از آنها آرزو دارد
هزار سال عمر كند در حالي كه حتي اين عمر طولاني او را از كيفر و مجازات
باز نخواهد داشت». سيدحسن گفت ما پاشنه آشيل و نقطه ضعف آنها- جان دوستي
حريصانه و يهودانه!- را پيدا كرديم و مدام از همان موضع ضربه زديم تا از پا
درآمدند و گريختند. چند سال بعد- همين روزها- وقتي قاسم سليماني بقيه
السيف فرماندهان شهيد دفاع مقدس شنيد مقامات بزدل آمريكايي علناً از ترور
او ميگويند تا ترس و عجز خود را بپوشانند، با آرامش تمام در جمع بسيجيان
گفت «ترور، تهديدي براي من نيست.
كمك به يك شوق قديمي است... خدايا شهادت را نصيبم كن». هيچ كس در سبعيت
رژيم كودك كش صهيونيست يا رژيم جنايت بنيان آمريكا ترديدي ندارد و آنجا كه
جنايت و رذالتي مرتكب نشدهاند، قطعاً تيغ شان كند بوده است. اما اين هم
معمايي غامض براي جبابره جهان است كه تا ديروز ميترساندند و حكم ميراندند
اما امروز قومي در ميانه ميدان ايستادهاند كه صلابت كوه، استعارهاي از
آنهاست. به فرمان امير مؤمنان(ع) عمل ميكنند كه «تزول الجبال و لاتزل».
سيره آنان علوي است. برخلاف دشمن، غرش نميكنند مگر كه ببارند و نميبارند
مگر كه سيل جاري سازند.
پيش از اين، تهديد به مرگ، ايستگاه آخر و آخر بن بست بود اما حالا سپاهي سر
برآوردهاند كه مرگ را نه فقط به زير پا كشيده باشند، كه شهادت را «شهد
شروع» و «اول عشق» ميدانند، بي هيچ اضطراب! اين قوم صبور در برابر امتحان،
گفتار مؤمنان استوار در سپاه طالوت را تفسير كردند آنجا كه ميگفتند «كم
من فئه قليله غلبت فئه كثيره باذن الله و الله مع الصابرين. و اما برزوا
لجالوت و جنوده قالوا ربنا افرغ علينا صبراً و ثبت اقدامنا و انصرنا علي
القوم الكافرين. فهزموهم باذن الله...». (آيات 249 تا 152 سوره بقره).»
خراسان
«سلام ايرانيان به جوانان افتخار آفرين» عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعي است كه در آن ميخوانيد:
اين تنها هوش سرشار و توان علمي جوانان ايراني نيست که در عرصه علوم و فنون
مختلف و فناوريهاي پيشرفته در جهان جلوه گري و عرض اندام ميکند، بلکه
پيروزيهاي غرورآفرين ورزشکاران ايراني در رشتههاي مختلف از جمله وزنه
برداري که همين چند روز پيش رستمهاي ايران را به رخ جهان کشيد و
پيروزيهاي پي در پي، غرورآفرين و نشاط آفرين واليباليستهاي جوان کشورمان
در مسابقات جام جهاني واليبال حکايت از واقعيتهايي دارد که هم جهان و هم
مسئولان کشوري بايد بيش از پيش مورد توجه قرار دهند.
* اولين نکته قابل طرح در اين موضوع اين است که پيروزي تيم واليبال ايران
بر تيمهاي مدعي همچون ژاپن، غلبه بر تيم صربستان، پيروزي در مقابل لهستان
به عنوان قهرمان اروپا و همچنين شکست دادن آرژانتين به عنوان نايب قهرمان
آمريکاي لاتين در اين رقابتهاي بسيار سخت و نفس گير در صحنه واليبال جهان
نشان ميدهد که نوجوانان و جوانان نجيب، مودب و بي ادعاي اين رشته ورزشي
قابليتهاي فراواني دارند که با استفاده صحيح از اين ظرفيتها و
توانمنديها توانستهاند در شرايطي چنين سخت در مسابقاتي بدين پايه مهم
وجهاني تا اين مرحله، اين چنين «بزرگ شکني» و افتخار آفريني کنند.
* پيروزيهاي چشمگير تيم ملي واليبال کشورمان در اين مسابقات همچنين نشان
ميدهد که علي رغم برخي باورها و اظهارات، ايرانيان حتي در بازيهاي تيمي
توان فوق العادهاي براي دست يابي به پيروزي دارند، بنابراين ناکاميهاي
ورزش پر سروصدا و پرادعايي مثل فوتبال را بايد به حساب حاشيههاي فراوان،
پولها و درآمدهاي کلان آن، باندبازيها و مسائل ديگر نوشت نه ناتواني
ورزشکاران کشورمان در بازيهاي تيمي.
*پيروزيهاي غرورآفرين تيم ملي واليبال کشورمان در مقابل بزرگان و غولهاي
واليبال جهان با آن همه امکانات و درآمدهاي آن چناني و تجهيزات ورزشي،
همچنين از توانمنديهاي فوق العاده و کم نظير جوانان ايراني در اين رشته
ورزشي حکايت ميکند، بنابراين اگر مسئولان به جاي صرف هزينههاي ميلياردي و
توجه صرف به فوتبال به ورزشهايي همچون واليبال و ديگر رشتههاي ورزشي
توجه کنند و امکانات مناسب ورزشي براي آنان تهيه کنند و حداقل ورزشکاران
اين رشته ورزشي و ديگر رشتهها را تا حدودي از دغدغه هميشگي تامين
حداقلهاي معيشتي خود رها کنند، ميتوانيم در اين رشته جذاب و بي حاشيه
ورزشي تا مقام قهرماني جهان پيش برويم نه اين که مانند فوتبال يا عقب گرد
داشته باشيم يا در جا بزنيم و هميشه اعصاب و روان مردم را تحت تاثير قرار
دهيم.
*صحنههاي به نمايش گذاشته شده از اين مسابقات همچنين از رعايت مناسب ادب،
احترام و مسائل اخلاقي توسط جوانان اين رشته ورزشي کشورمان حکايت ميکند که
خود نيز از برجستگيها ونکات بسيار مهم و مثبت است که بايد مورد نظر
مسئولان وخصوصا رسانهها قرار بگيرد.
پيروزيهاي افتخارآفرين تيم ملي واليبال کشورمان همچنين بايد علاوه بر
مسئولان براي همه رسانهها «بيدار باشي» باشد که به ورزشهاي ديگر غير از
فوتبال نيز بپردازند.
* اين پيروزيها همچنين به خوبي نشان دهنده سهم و نقش و تاثير مربي خوب و
کاربلد بود مربي تيم ملي واليبال کشورمان در اين مسابقات آشکارا نشان داد
که هم ورزش واليبال را خوب ميشناسد، هم روانشناس خوبي است و هم بازيکنان و
توانمنديهاي آنان را خوب ميشناسد، هم موقر و متين است، هم خوب مهره چيني
ميکند، خوب و به موقع تصميم ميگيرد
جمهوري اسلامي
«مصر پيشگام موج دوم بيداري» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:
اين روزها مردم مصر، بار ديگر با حضور حماسي و پرخروش در صحنه، نمودار
جديدي از ابعاد انقلاب مورد نظر خود را به نمايش گذاشتهاند. اين، اقدامي
است كه به نظر ميرسد ساير ملتهاي انقلاب كرده جهان عرب نيز به آن روي
خواهند آورد و راهي را كه مردم مصر اكنون در پيش گرفتهاند آنها نيز
ناچارند طي كنند.
تعبيري كه خود مصريها درباره وضعيتي كه براي انقلابشان پيش آمده بكار
ميبرند اينست كه ميگويند اين انقلاب را دزديدهاند و ما اكنون بايد آن را
از دزدان پس بگيريم. از نظر مردم مصر، دزدان انقلاب، ژنرالهائي هستند كه
با سقوط حسني مبارك، بر جايگاه قانون و رياست عالي كشور تكيه زدند و سرنوشت
انقلاب و مردم را دردست گرفتند. البته آنها به اين نكته نيز توجه دارند كه
نظاميان حاكم بر مصر، فقط بازيگران ظاهري صحنه هستند و در پشت اين صحنه
آمريكا و رژيم صهيونيستي قرار دارند.
شعار "الشعب يريد اسقاط المشير" كه جوانهاي انقلابي مصر اين روزها آن را
با حرارت زياد در ميدان التحرير قاهره فرياد ميكنند، فقط به معناي تأكيد
بر كنار رفتن ژنرال محمد حسين طنطاوي از قدرت نيست، بلكه به اين معني است
كه اصولاً مردم مصر به كساني كه براي آنها تصميم بگيرند و خود را در جايگاه
قيم ملت تصور كنند نيازي ندارند و با عزم و اراده خود نظام حكومتي جديد را
پايهگذاري خواهند كرد.
اين، واقعيتي است كه جوانان انقلابي مصر بعد از 10 ماه به آن رسيدند و
اكنون احساس ميكنند حدود يكسال وقت كشور و ملت توسط عناصري كه اذناب
ديكتاتور هستند و بيجهت مورد اعتماد قرار گرفته بودند به هدر رفته است.
اين جوانان انقلابي، در اين مدت، كه براي يك انقلاب بسيار زياد است، به
احزابي همچون اخوان المسلمين چشم اميد داشتند و اعتمادشان به شوراي نظامي
حاكم و دولت موقت براساس ارزيابي خوش بينانهاي بود كه از توانائي و كارائي
اين احزاب براي ادامه مسير انقلاب و تأسيس يك نظام حكومتي عادلانه و متكي
بر اراده مردم داشتند.
اكنون مشخص شده است كه اين ارزيابي نادرست بوده و احزاب موجود در مصر،
كفايت لازم را براي تأسيس يك نظام عادلانه و مردمي ندارند. درخصوص اخوان
المسلمين نيز اين واقعيت در عمل به اثبات رسيد كه اين حزب با آنچه
بنيانگذار آن "حسن البناء" ميگفت فاصله گرفته و نسبت چنداني با افكار او
ندارد. جوانان انقلابي مصر، در روزهاي گذشته درحالي كه براي بازپس گيري
انقلاب از نظاميان در قاهره و اسكندريه و اسيوط و اسماعيليه و سوئز، خون
ميدادند، رهبران اخوانالمسلمين گفتند ما به اين تظاهرات نميپيونديم.
علاوه بر اين، رهبران اخوان المسلمين طي 10 ماه گذشته نه تنها در برابر
آمريكا و رژيم صهيونيستي موضعگيري نكردند، بلكه آشكارا ادامه روابط با
صهيونيستها را بلااشكال دانسته و نسبت به آمريكا، عليرغم همه دخالتهايش
در امور داخلي مصر و همه حمايتهايش از ديكتاتور مصر و همه موانع و مشكلاتي
كه در ماههاي اخير بر سر راه انقلابيون ايجاد كرده، حساسيتي نشان
ندادهاند.
جوانان انقلابي مصر با مشاهده عملكرد مسئولان دولت موقت و شوراي نظامي حاكم
در 10 ماه گذشته، كه روابط و روشهاي دوران حسني مبارك را دنبال كردند و
هيچيك از آرمانهاي انقلابي مردم مصر را محقق نساختند، و با درك اين واقعيت
كه احزاب سياسي مصر نيز با انقلاب و آرمانهاي مردم همخواني ندارند، بار
ديگر به صحنه آمدهاند تا كاري را كه خود آغاز كرده بودند، خود به پايان
ببرند.
اين درك عميق كه جوانان انقلابي مصر از جامعه خود به دست آوردهاند،
فينفسه ارزشمند است و ميتواند انقلاب مصر را به فرجامي قابل قبول برساند.
اين، موج دوم بيداري است كه در مصر پديد آمده و عميقتر از موج اول است و
به همين دليل، انقلاب مصر را نجات خواهد داد و به سامان خواهد رساند.
كشورهاي انقلاب كردهاي همچون ليبي و تونس نيز به موج دوم بيداري خواهند
رسيد. درباره اين دو كشور نبايد به ظاهر نسبتاً آرام و درحال طي كردن مراحل
شكل گيري نظام حكومتي آنها دل خوش كرد.
در اين دو كشور نيز جوانان انقلاب كردهاند، ديوان سالاران انقلاب را
تحويل گرفتهاند و قدرتهاي سلطه گر غربي درحال مشورت دادن و به عبارت روشن
تر، خط دادن به آنها هستند. با اين حساب، روشن است كه آنچه تحت عنوان نظام
حكومتي جديد تأسيس خواهد شد، نه تنها با آرمانهاي انقلابي مردم اين
كشورها بيگانه خواهد بود بلكه بايد آن را نوعي بازگشت به ديكتاتوري البته
با چهرهاي جديد دانست. آنچه ميتواند مانع چنين فاجعهاي در اين كشورها
شود، موج دوم بيداري است كه پيشبيني ميشود بعد از مصر به تونس و ليبي هم
برسد. در اين كشورها هم شعار "الشعب يريد اسقاط المشير" سر داده خواهد شد.
رسالت
«محرم سالروز بسيج و مناسبات با غرب» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدكاظم انبارلويي است كه در آن ميخوانيد:
فردا اول محرم است.
ماه تعظيم شعائر الهي، ماه بزرگداشت حماسه حسيني
ماه هم نوايي با فرشتگان در اقامه عزاداري براي سيدالشهدا و 72 تن از ياران با وفاي او در كربلا
ماه جشن پيروزي خون بر شمشير
ماه اهتراز دائمي پرچم مقاومت، ايثار، شجاعت و اخلاص
ماهي كه به تعبير امام (ره) راه پيروزي را به نسلها در طول تاريخ
بر سر نيزه آموخت
ماه اعلام آماده باش دائمي براي حضور در جبهه حق و مقابله با جبهه باطل
ماه اعلام وفاداري به مكتب اهل بيت و سرسپردگي به ولايت
فردا يك ارتش 40 هزار نفري از مبلغين معارف الهي در سرتاسر كشور مستقر
ميشوند تا معارف قرآن و اهل بيت(ع) را براي ملت ما بازخواني كنند. از چند
روز قبل جوانان، پيران، زنان، مردان و حتي كودكان در برپايي خيمههاي
عزاداري در كوچه پسكوچهها و خيابانها عاشقانه به ميدان آمدند، تا ذكر
الهي را در مجالس حسيني در سرتاسر شهرها، روستاها و بخشها بلندتر از هر سال
زمزمه كنند.
فردا مردم همنوا با بقيه الله الاعظم حضرت مهدي (عج) در سوگ شهداي كربلا ميگريند و در طول محرم و صفر اين سنت تداوم دارد.
اسلام را همين اهل بكاء حفظ كردهاند.
فردا دهها ميليون ايراني براي عزاداري امام حسين (ع) بسيج ميشوند.
عاليترين مظاهر وحدت ملي در مراسمهاي عزاداري براي امام حسين تجلي
ميكند. حركت هدفمند عزاداران يك كلاس بزرگ در گستره كشور براي تعليم و
تهذيب است.
امروز روز تأسيس بسيج مستضعفان به دست مبارك امام خميني (ره) بنيانگذار جمهوري اسلامي است.
انقلاب ما پرتوي از عاشورا و انقلاب عظيم الهي در كربلاست.
بسيجيان با اقتدا به ياران با وفاي امام حسين (ع) بيش از سه دهه است پيمان
خود را با امام عصر (عج) و نايب بر حقش نشكستهاند و با سرودهاي عاشورايي
در همه صحنههاي مبارزه حاضر بودهاند. 8 سال دفاع مقدس كارنامه موفق حضور
در صحنه بسيجيان و وفاداري آنان به پيشوايان راستين عصر ماست.
هر تيري كه به خيمه ولايت و امامت از سوي دشمن شليك شد ميليونها بسيجي با
اقتدا به شهداي كربلا سينه را در برابر آن سپر كردند و خون پاك خود را نثار
انقلاب و اسلام نمودند. خون شهيدان ما امتداد خون پاك شهيدان كربلاست و
قطعا شهداي انقلاب ما در قيامت با شهداي كربلا محشور خواهند شد.
ملت ما از آن روز كه عزم مبارزه با استبداد و استعمار كردو از آن روز كه
پاي پرچم يك رهبر الهي ايستاد و شهادت در راه خدا را با تأسي به امام حسين
(ع) و يارانش يك فيض عظيم الهي و مرگ سرخ را بهتر از زندگي سياه در زير
پرچم استبداد و استيلاي خارجي دانست، راه پيشرفت و عزت و عظمت ايران اسلامي
را پيريزي كرد. امروز بسيجيان دنياي اسلام با الگو قرار دادن ملت ايران و
بسيجيان جان بر كف ما طاغوتهاي جوامع خود را يكي پس از ديگري به خاك مذلت
مياندازند و در ايستادگي برابر استعمار خارجي ترديد نميكنند.
يكي از ويژگيهاي اصلي بسيجيان فهم آنها از تهديدهاي دشمن و راهبردهاي آنان
است. بسيجي جماعت در تولي به ولايت و تبري از دشمنان ولايت ترديد نميكند.
قدس
«بسیج ؛ سرمایه انقلاب» عنوان سرمقاه روزنامه قدس به قلم غلامرضا قلندریان است كه در آن ميخوانيد:
بسیج، میراث گرانقدر بنیانگذار انقلاب اسلامی، با برخورداری از ظرفیتهای
گوناگون، توانسته است دشمنان و بدخواهان نظام مقدس اسلامی را در عرصه های
سخت افزاری و نرم افزاری ناکام گذاشته و دوستداران انقلاب را در صیانت از
آرمانها و دستاوردهای نظام جمهوری اسلامی، امیدوار نماید.
بسیج صرفاً یک مفهوم نظری و انتزاعی نیست که در لابه لای کتابها و در محافل
خاص علمی و پژوهشی بدان پرداخته شود. این پارادایم، ضمن برخوردار بودن از
یک عقبه قوی تئوریک، با کارکردهای عملی و گسترده خود، تاکنون توانسته است
در حوزه های سیاسی، امنیتی، فرهنگی و اجتماعی نقش آفرینی کند. همان گونه که
مقام معظم رهبری در عبارتهایی صریح، این تفکر را چنین تبیین نمودهاند:
«آن جایی که نیازمند رفتن به عرصه نظامی است، او پیشاهنگ است؛ جوان و پیر
هم نمی شناسد، دور و نزدیک هم نمی شناسد؛ آن جایی که جای حضور در عرصه
سیاسی و میدان سیاست است، او فعال و پرنشاط است. آن جایی که در عرصه های
بین المللی باید حضور پیدا کرد -عرصه های گوناگون بین المللی؛ عرصه سیاسی،
عرصه فرهنگی، عرصه ورزشی- او در آن جا، مظهر عزت ملت و کشور خود است. این،
بسیجی است.»
این نیروی داوطلب در دوران جنگ عراق علیه ایران، با به نمایش گذاشتن دفاع
مقدس و جانفشانی در جبهه های جنگ، این واقعیت را به دشمن تحمیل نمود که این
ظرفیت مردمی می تواند دشمنان و بدخواهان نظام اسلامی را در دستیابی به
هدفهای نامشروعشان ناکام گذارد و عزت مردم ایران را به جهانیان اعلام
نماید. در مقطع دفاع مقدس، وظیفه شناسی این نیروی جان برکف با پیروی از
ولایت فقیه، با حضور در جبهه های جنگ حماسه ای ماندگار خلق نمود که صاحب
نظران و کارشناسان سیاسی و نظامی را با وجود امکانات اندک و دستاوردهای
باورناپذیر به حیرت و تعجب واداشت. در هفته های اخیر، بار دیگر دشمنان
جمهوری اسلامی با تاکتیکهای کهنه و تکراری و با هدف مرعوب نمودن مردم در
کشور، تهدیدهای نظامی علیه تهران را در صدر رسانهها قرار دادهاند. دشمن
با محاسبات غلط و برآوردهای اشتباه اپوزیسیون خارج از مرز، با تهدیدهای سخت
افزاری تلاش می کند هزینه مناسبات بین المللی ایران با دیگر بازیگران را
افزایش دهد، ولی موضعگیریهای برآمده از روحیه بسیجی، واشنگتن را از
تصمیمهایش منصرف ساخته و همچون گذشته جمهوری اسلامی را مقتدر و سربلند
معرفی می کند.
اکنون تحولات تقریباً یک ساله حضور ملتها در عرصه احقاق حقوق خود، ایمان به
این واقعیت است که مردم برای پیگیری مطالباتشان در جهان اسلام و خارج از
جهان اسلام، نیازمند وحدت و بسیج مردمی هستند. انسجام مردمی در شمال آفریقا
و خاورمیانه، بیداری اسلامی را وارد مرحله جدیدی کرده و مخالفان با شناخت
دقیق از نقشه های دشمنان، بر همگرایی بیشتر گروهها و جریانهای سیاسی در
پیگیری مطالباتشان تأکید می ورزند. بدون تردید، الگوی انقلاب اسلامی برای
بیداری اسلامی، قطعاً معترضان را نیازمند تشکلی به نام بسیج می نماید تا
ظرفیتی برای پاسداشت ارزشهای اسلامی داشته باشند، زیرا دستاورد حرکتهای
مردمی، در معرض طوفان حوادث قرار خواهد داشت.
این مجموعه عظیم برآمده از انسانهای مخلص و ایثارگر، در هر زمان و مکانی که
احساس تکلیف نموده وارد شده و با انجام وظیفه توانسته است رسالت خود را
عملی نماید. امروزه شناخت شرایط محیطی جامعه و داشتن بینش صحیح، امری
اجتناب ناپذیر است تا از بروز هرگونه اشتباه و خسران، جلوگیری گردد.
نیروهای مردمی وفادار به نظام، دفاع از دستاوردهای انقلاب اسلامی را محدود
به مقطع تهدیدهای نظامی نمی دانند، بلکه بر اساس رهیافت فکری آنان، هر وقت
تهدیدی متوجه کشور گردد، در مقابل آن، مؤلفه دفاع اهمیت و جایگاه مهمی می
یابد، به نحوی که بیگانگان همواره در موسم انتخابات با بهره مندی از
رسانهها و ابزارهای گوناگون ارتباطی، سعی در القای ناامیدی در جامعه دارند
تا از این رهگذر مشارکت سیاسی مردم در فرایندهای دموکراتیک نظام را کم
اهمیت و نتیجه حضور آنان در تعیین سرنوشت سیاسی جامعه را امری بیهوده جلوه
دهند، ولی بسیجیان با مشارکت گسترده در راستای صیانت از ارزشهای نظام،
توطئه آنان را نقش بر آب خواهند نمود.
بازخوانی تاریخ و تأمل در وقایع غدیر، کربلا، مشروطه و... برای این قشر،
بیانگر این واقعیت است که راه امام حسین(ع) و راه تنها بازمانده شجره اهل
بیت(ع)، حمایت تام از ولی فقیه و نایب امام زمان(عج) است که رمز پیروزی و
تداوم انقلاب هم همین بوده است. بسیجی نیک می داند که دشمن به انحای مختلف و
با بهره گیری از ترفندهای گوناگون همواره تلاش می کند تا بین امام و امت
جدایی ایجاد کند. اگر این خواسته آنها محقق گردد، می توانند با بهره گیری
از این شکاف دستیابی به اهدافشان را با هزینه ای کمتر تعقیب کنند، ولی
حمایت مردم و نیروهای بسیجی از فرامین ولی امر، به عنوان مهمترین عنصر
بازدارنده، پرونده شکستهای آنها را سنگین نموده است.
امروز این نیروی عظیم و مؤمن با اهتمام به فرمایشهای مقتدای خویش در صحنه
های مورد نیاز ورود پیدا می کند تا دشمن را در هر عرصه ای با بن بست مواجه
کند. آگاهی و هوشیاری اعضای این نهاد، بستری را فراهم کرد تا بسیجیان در
جنگ نرم دشمن، عرصه تهدیدهای جدید را شناسایی و ساز و کار مناسب برای
مقابله را نیز طراحی کنند. این موفقیت حاصل نمی شود، مگر در سایه بصیرت و
هوشیاری و پیروی از ولایت فقیه. مقام معظم رهبری در فرازی از سخنانشان
فرمودند: «در جنگ سخت، دشمن تلاش کرد جانهای ما را بگیرد، ولی در این جنگ
نرم تلاش می کنند جوانهای ما را بگیرند.» بسیجی با درک درست در راستای
عملیاتی شدن فرامین رهبری، فعالیت در صحنه جدید سایبری را در دستور کار
قرار داده است تا از این منظر نیز توان خودش را در رویارویی با دشمن به
نمایش بگذارد.
سياست روز
«خواب اتحاديه عرب براي سوريه تعبير ميشود؟» عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم مدير مسئول است كه در آن ميخوانيد:
مروری کوتاه بر عملكرد و فعاليتهاي ۶۶ ساله اتحاديه عرب، حاكي از ضعف مفرط
اين اتحاديه در ایجاد همگرايي بین ملل عربي و حل و فصل برخي اختلافات و
موانع پيش روي جهان عرب، در راستای فلسفه وجودي اين اتحاديه است.
این قضاوت از آنجا ناشی میشود که در شرايط برخورداري اعضاي اين اتحاديه از
منابع عظيم انرژي، عدم استفاده مقتضی از این ابزار تعیین کننده و مواجهه
توام با ضعف و مقهوريت با رخدادها و حوادث بسياری که در حوزه كشورهاي عربي
ظهور و بروز يافته، برای ناظران بینالمللی محل تامل ميباشد. به نظر
ميرسد عدم نقشآفريني موثر و فقدان وحدت رویه ميان اعضاء، امروزه نقش اين
اتحاديه را به پايينترين سطح اثرگذاري خود رسانده است.
اما چند ماهي است كه اين اتحاديه در حوزه حوادث سوريه فعال شده و نشستهای
متعددي را در سطوح مختلف برگزار نموده و تلاش دارد، جايگاه خود را در حوادث
يك سال گذشته بهار عربي اثبات نمايد.
فعاليتهای ديرهنگام اتحاديه، پس از انقلابهاي انجام شده در تونس و مصر و
اقدامات شتابزده هماهنگ با ناتو در ليبي و همچنين عرض اندام در شرايط
كنوني، در مسائل سوريه، يمن و بحرين واجد نكاتي است كه در ذيل به آن اشاره
ميشود:
۱- به اذعان بسياري از كارشناسان برجسته خاورميانه، غرب بازنده اصلي تحولات
منطقه بوده است؛ چنانكه عجز و ناتواني ايالات متحده و برخي دولتهاي
اروپايي از پشتيباني موثر دوستان استراتژيك خود در منطقه در برابر بيداري
اسلامي ملتهاي منطقه بر كسي پوشيده نمانده و اين وضعیت در درازمدت تبعات
سنگينی بر تداوم هژموني غرب در منطقه را در بر خواهد داشت.
۲- غرب به محوريت آمريكا در شرايطي شاهد از دست دادن همپيمانان راهبردي
خود در منطقه است كه سوريه به عنوان كشور دوست و استراتژيك ايران نيز با
برخي چالشها و مطالبات مردمي مواجه است، اما با اين وجود عليرغم تحركات
گسترده خارجي در آن كشور و پيش بينيهاي متعدد مبني بر سقوط دولت بشاراسد،
خصوصا در ماه رمضان گذشته و عدم تحقق پيش بينيها و تسلط نسبي دولت سوريه
بر شرايط، اوضاع منطقه براي غرب بسيار پيچيدهتر شده است.
۳- در حالي كه آخرين تيرهاي در تركش غرب براي تشديد ناآراميها در سوريه
(به عنوان يك كشور كليدي در محور مقاومت) نيز به سنگ خورده است، به نظر
ميرسد اتحاديه عرب در ماموريتي جديد از سوي غرب، موظف به ايفاي نقشي تازه
شده است. از همين روست كه فعال شدن تمام قد اتحاديه عرب در حوزه تحولات
سوريه برای افكار عمومي، شائبههاي فراواني را ايجاد كرده است.
۴- پررنگ شدن سفارشی نقش اتحاديه عرب در حمایت از حرکتهای مردمی يمن و
بحرين، دو کشوری که معترضان آنها در شرف پيروزي هستند، دو هدف را متصور
ميسازد: اول اينكه ابهام افكار عمومي از ورود گزينشي اتحاديه عرب در حوادث
كشورهاي عضو را پوشش ميدهد و اتهام ايفاي نقش اتحاديه عرب بر اساس
دستورالعمل غرب در سوريه را كمرمق ميكند و از سويي ديگر اين اتحاديه را
مستعد سوار شدن بر موج تحولات منطقه (چيزي شبيه حضور ناتو در ليبي) و از
جمله مصادره به مطلوب اوضاع دو كشور يمن و بحرين ميكند.
۵-با این تفاسیر، اتحاديه عرب همان نسخه پيچيده شده براي دو كشور يمن و
بحرين كه فاقد پايگاه مردمي هستند را براي سوريه خواهد پيچيد و بدین ترتیب
عدم تمكين بشاراسد به دخالت بی جای اتحادیه را زمينهساز توجيه افكار
عمومي و برخي حاميان خارجی براي تشدید فشارها بر دولت سوریه خواهد كرد.
۶- تحقق اين سناريو که اتحاديه عرب، عامل اجرای آن از سوی غرب گرديده، به
غیر از خود ملل عربی، ايران را نيز با چالشي جدي روبهرو خواهد ساخت كه
بايد تدابيري از جمله موارد زير را در نظر داشت:
الف: شفاف سازي اين مهم كه حمايت ايران از دولت اسد به واسطه نقش پررنگ اين
كشور در محور مقاومت و در نهايت باز پس گيري حقوق فلسطين به عنوان يك كشور
اسلامي - عربي است.
شرق
«پيام جوانان در ميدان آزادي قاهره» عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم محمدعلي سبحاني است كه در آن ميخوانيد:
1- حركتي كه امروز و در طول 9 ماه گذشته در ميدان آزادي قاهره با حضور
جوانان انقلابي مشاهده ميشود، اعتراض به پدیده عدم تحقق مطالباتشان و
عینیت نیافتن شعارهاست. آنان نميخواهند به سرعت به خانه بازگردند و بدون
آنكه هدفهاي اصلي انقلاب تبيين شده و آزادي و عدالت نهادينه شود اين مرحله
پايان پذيرد. از ويژگيهاي اصلي انقلابهاي قرن بيست و يكم اما هدفگرا و
مطالبهمحور بودن آنان است، به اين معني كه نميتوان با تعارف و تكريم آنها
را از ميدان بهدر برد و خود بر خر مراد سوار شده و گروهي يا فردي جايگزين
فرد قبلي شده و همه چيز تمام شده فرض شود و دوباره روز از نو روزي از نو.
روز دوشنبه قرار است در مصر انتخابات برگزار شود و بسياري از قبل
ميدانستند كه نيروهاي سنتي و نسل قديم و نيروهاي نظامي و بهويژه
اخوانالمسلمين با نوعي توافق و تفاهم برنده و بازنده انتخابات چه كساني
هستند. جوانان به ميدان آمده تا اين بازي را برهم زده و مطالبه انتخاباتي
كنند كه هم مقدمه عادلانهاي داشته باشد و هم آزاد برگزار شود. در شرايط
حاضر در مصر بعيد است در انتخابات تقلبي صورت پذيرد اما مهندسي و تباني پشت
پرده در جريان رفراندومي كه نظاميان در يك همپيماني با اخوانالمسلمين و
نيروهاي سنتي و دولتي گذشته انجام دادند، ممكن است جوانان و فعالان ميدان
تحرير شكست خورند و همان قانون اساسي گذشته با تغييرات مختصري كه نظاميان
در آن دادند، تثبيت شود.
جوانان و بسياري از احزاب و بخشي از جامعه مصر معتقدند كه نظاميان مصر پشت
پرده اينگونه تحولات هستند و آنان اختياراتي دارند كه با گذشت زمان نقش
مردم و جامعه مدني را محدود كرده و ديكتاتوري در لباس نظاميگري بازتوليد
خواهد شد. جوانان ميگويند در حال حاضر نظاميان كه بايد از صحنه سياسي دور
باشند و صرفا به تامين امنيت كشور و حفظ استقلال بپردازند، اكنون در قالب
يك حزب سياسي به ميدان آمدهاند و با امكانات فراوان و گسترده خود به تباني
و تفاهم پشت پرده با اخوانالمسلمين و برخي از نيروهاي سنتي پرداخته و قصد
مصادره انقلاب را دارند.
تحولات اخير با اعتراض به حقي كه ارتش براي خود قايل است و براساس آن بودجه
ارتش زير نظارت مجلس و نهادهاي نظارتي نباشد و نيز تفسير قانون اساسي را
حق خود ميدانند، آغاز شده است. اما مساله جديتر و عميقتر است و تحولات
نشان ميدهد كه جوانان مصري به دنبال تشكيل دولت مدني بدون دخالت نظاميان و
بازگشت نظاميان به وظايف اصلي خود هستند. آنها ميخواهند نظاميان به
پادگانها بازگردند و در سياست دخالت نكنند، در عين حال نظاميان وعده سر
خرمن ميدهند.
2- وضعيت مهآلود ميدان آزادي قاهره هرچند شور و نشاط و آزاديخواهي و
عدالتطلبي ملت مصر به ويژه جوانان را نشان ميدهد، ليكن شكي نيست كه
هزينههاي تحول در مصر را بالا برده و نگرانيهاي فراواني را به وجود آورده
است. ليكن نميتوان تقصيرها را به گردن جوانان انداخت و آنان را در يك
دادگاه يكطرفه محكوم كرد بلكه بايد درك شود كه شورش و اعتراض هميشه محصول
شرايط تحميلي گذشته و نشانگر وجود مشكل است. با بررسي خصوصيات انتخاباتهاي
گذشته در مصر ميتوان علت عدم اعتماد به حاكمان در رأيگيري و ايجاد زمينه
انتخابات سالم و عادلانه را دريافت.
در سال 2005 حسنيمبارك گامي را به سوي برگزاري انتخابات كنترلشده رقابتي
برداشت و محصول آن كسب بيش از 90 كرسي، يعني يكپنجم آراي مجلس شد. اين
انتخابات هرچند دموكراتيك نبود اما با تقويت فضاي اميد تاحدودي ركود سياسي
را كنار زد و نشاط فعالان و احزاب اميد برگزاري انتخابات آزاد را براي سال
2010 ايجاد كرد اما حسنيمبارك وقتي فضاي انتخاباتي را به ضرر خود ديد، همه
بازي را بر هم زد و با دستگيري بيش از يك هزارو500 نفر از كانديداها و
افراد تاثيرگذار، انتخاباتي را برگزار كرد كه هيچ نيروي مخالفي نتوانست به
مجلس راه يابد.
هرچند مبارك احساس پيروزي ميكرد اما همين انتخابات در سال 2010 پايان
اولين دهه قرن بيست و يكم بلاي جان او شد و او موقعيت خود را به طور كامل
از دست داد و حتي دوستان و همراهان، وي را سرزنش كردند و چنانچه ديديم فقط
چند ماه پس از اين انتخابات مهندسي شده و پر از تقلب حسنيمبارك و حكومتش
سرنگون و چند ماه بعد در قفسي اتهامي و تحقيرآميز محاكمه شد. حسنيمبارك
خصوصيات زمان خود را درك نكرد و تحول و تغيير را به رسميت نشناخت و در
نتيجه تغيير در درون سيستم را كنار گذاشت و در نهايت بهرغم حمايت آمريكا و
غرب سقوط كرد. پس از حسنيمبارك نظاميان در مصر همهكاره شدند.
جالب توجه است كه نظاميان در مصر به خاطر مبارزاتي كه در مقابل رژيم
اشغالگر داشتند و به دليل دوري از سياست بدنام نبودند، آنها هرگز و حتي در
تحولات انقلاب مصر در مقابل مردم صفآرايي نكردند و مردم و نيروهاي سياسي
خيلي زود آنان را پذيرفتند اما اكنون كه تنها حدود 10 ماه از حكومت آنان
ميگذرد در جايگاه متهم قرار گرفتهاند.
مردم سالاري
«انتخابات و راه حل برون رفت از انشقاق اجتماعي» عنوان سرمقاله روزنامه
مردم سالاري به قلم ميرزابابا مطهري نژاد است كه در آن ميخوانيد:
عدالت اجتماعي و حقوق شهروندي و حاکميت مردم برسرنوشت اجتماعي، محورهاي
مهمي هستند که ميتوانند انسجام و اعتماد عمومي و وحدت ملي را محقق سازند و
تداوم و تاکيد برآنها به وحدت ملي عمق خواهد بخشيد. انشقاق اجتماعي آفت و
آسيب جدي وحدت ملي و عامل بي اعتمادي و رودرروييهاي مستهلک کننده توان
اجتماعي است.
عناصر درون نظام باسعه صدر و گذشت از پارهاي سو» تفاهمها در جهت حفظ و
تحکيم نظام بايد به وحدت ملي توجهي مضاعف مبذول دارند و زمينههاي تحقق و
درمان آن را فراهم آورند. يکي از زمينههاي مهم که ميتواند در اين جهت
مورد عنايت قرار گيرد توجه بهانديشههايي است که جنبه راه حلي دارد و
کارکردي راهبردي و تدبيري دراين راستا را دارا ميباشند. به لحاظ جامعه
شناسي نظرات و انديشههاي انسان از جهت نوع کارکرد مترتب برآنها به 3 گروه
تقسيم ميشود.
گروه اول: نظرات و انديشههايي است که جنبه شناختي و هستي شناسانه دارد و
واقعيتها را توصيف يا تبيين ميکند و از چگونگي و چرايي آنها سخن ميگويد.
گروه دوم: نظرات و انديشههايي است که جنبه هنجاري دارد و به صدور احکامي
در زمينههاي خوب و بد، بايد و نبايد، شايسته و ناشايسته در مورد رويدادها
وافراد و جريانهاي اجتماعي ميپردازد. نظامهاي ارزشي يا ايدئولوژيک،
افراد و گروههاي اجتماعي نتيجه اين گروه از انديشههاي انساني است.
گروه سوم: نظرات و انديشههايي است که جنبه راه حلي، راهبردي و تدبيري دارد
و براي پيشبرد مسايل اجتماعي در شرايط خاص زماني و مکاني راه حل ارائه
ميدهد و برخلا ف انديشههاي هنجاري که به دنبال «واکنش» مطلوب گروه خود
درعرصه اجتماع و سياست است، انديشههاي گروه سوم به «کنشهاي ممکن» براي
رسيدن به يک هدف متمرکز ميشود. شرايط امروز جامعه ما و انشقاقي که به هر
علت برجامعه تحميل شده است ميطلبد که به تبديل انشقاق به اتحاد و رسيدن به
وحدت ملي بينديشيم و براي رسيدن به اين مهم بايد به «کنشهاي ممکن» به
عنوان يک راه حل اهتمام کنيم، در غير اينصورت همه نيروهاي درون نظام و
نهادهاي وابسته به نظام صدمه خواهند ديد و هرکس فکر کند از صدمات انشقاق
درامان خواهد ماند، سخت در اشتباه است.
امروز توصيف و تبيين واقعيتها و حوادث به اتحاد ما کمک نخواهد کرد امروز
صدور احکام خوب و بد، خادم و خائن، شايسته و ناشايسته شرايط ما را بهتر که
نميکند، بدتر هم خواهد کرد. تنها راه کمک به اتحاد و وحدت ملي و درمان
انشقاق اجتماعي توسل به «کنش هاي» حل کننده انشقاق و تعديل کننده روابط
است. در پيش روي بودن رويداد مهم انتخابات مجلس نهم، فرصتي است براي تغيير
رويکردها و فکر کردن به راه حلها و مقدم دانستن منافع نظام و منافع مردم
بر منافع فردي و گروهي.
بايد تجربه ساليان دراز به ما آموخته باشد که تمام حقيقت به تنهائي نزد هيچ
کدام از جناحهاي داخل نظام نيست. تک گويي و گروه خود را حقيقت مطلق
دانستن خريداري ندارد و فقط عناصر مشارکت و مشروعيت را خدشه دار ميکند و
حوادثي چون حادثه تاسف بار روزنامه ايران در ميانه هفته گذشته را به بار
ميآورد و توسعه حوادثي از اين نوع نه تنها کارايي ندارد که همه ابعاد جامعه
را با چالش خطرناک مواجه ميکند و...
ناظران، مجريان، احزاب، گروهها و جناحهاي سياسي، به انتخابات به منزله
رويدادي که بايد در خدمت برون رفت از انشقاق اجتماعي قرار گيرد، بنگرند و
براي ايفاي مسووليت و رسالت ديني، اجتماعي و سياسي خود حداقل در شرايط فعلي
از توصيف و تبيين و از خوب و بد کردن دست بردارند و «کنشهاي ممکن» و راه
حلهاي انسجام بخش و وحدت آفرين را در پيش گيرند.
تهران امروز
«طبل توخالي فوتبال» عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم آرش راهبر است كه در آن ميخوانيد:
علاقمندان به ورزش اين روزها در برابر تناقضي آشكار و رفتاري دوگانه از سوي
مديران ورزشي و سازمان صداوسيما به عنوان مهمترين رسانه در زمينه پخش
تصاوير رقابتهاي ورزشي قرار دارند. از يكسو فوتبال همچنان سوار بر امواج
به سوي گيرندههاي خانگي سرازير شده و پخش مستقيم آن در ميان برنامههاي
سيما يكهتازي ميكند در حاليكه ورزشگاهها عموما تماشاگر اندكي را به خود
ميبينند اما از سوي ديگر پيگيري جالب توجه و حتي غيرمنتظره مردم در
تماشاي رقابتهاي جام جهاني واليبال در ساعات اوليه صبح حاكي از آن است كه
فرضيه «فوتبال پرطرفدارترين ورزش ايران است» حسابي ترك برداشته و چندان
قابل اثبات نيست.
در شرايطي كه فوتبال به عنوان ورزش اول ايران در جلب و جذب مخاطب، ناكارآمد
جلوه ميكند درخشش وزنهبرداران و واليباليستهاي شايسته ايران در
عرصههاي جهاني فرصتي به وجود آورده كه فضاي تازهاي از اقبال عمومي در
ورزش به وجود آيد.
با وجود گردش مالي خيرهكننده و حجيمي كه در دهه اخير حيات فوتبال ايران
ديده ميشود هنوز هم هواداران آن نگاهي حسرتبار به دو نسل طلايي در دهه
1360 و 1370 دارند و ظاهرا چندان به درخشش تيمهاي امروز دلبسته و اميدوار
نيستند. فوتبالي كه نه ورزشگاه درست و حسابي و نه باشگاه استاندارد و
باثباتي دارد اما در همين روزها هم بيشتر از سوي مديران ارشد ورزش و
تلويزيون مورد توجه قرار ميگيرد و ردپاي اين توجه را ميتوان در درآمدهاي
جانبي از پخش مسابقات باشگاهي و ملي جستوجو كرد. براي تماشاگر و بيينده
نگونبخت كه شانس قابلتوجهي جز تماشاي رقابتهاي بي كيفيت ليگ برتر ايران
ندارد اما تماشا و تجربه هيجاني بينالمللي چون بازيهاي جام جهاني واليبال
و يا رقابتهاي كشتي و وزنهبرداري آزموني متفاوت و در عين حال دلپذير
است. در شرايطي كه وضعيت عمومي ورزش ايران تحت تاثير آگهيدهندگان
تلويزيوني قرار گرفته و فوتبال ظرف مناسبي براي حجم عظيمي از مراودات مالي
است، اين همه ذوقزدگي و پيگيري در كشف استعدادهاي تازه ورزشي ايران چون
پوريا فياضي در واليبال يا كيانوش رستمي در وزنهبرداري براي طرفداران
پرشمار ورزش در ايران نشان ميدهد كه بايد سمت و سوي مديريت كلان در ورزش و
رسانه ملي تغيير كند. حالا كه تماشاي فوتبال چون شنيدن صداي دهل از دور
خوش است مجال مناسبي براي وزارت ورزش و صدا و سيما به وجود آمده كه
سرمايهگذاري تازهاي بر روي رشتههاي ورزشي ديگر نيز انجام دهند و
غيرفوتباليها را نيز جديتر بگيرند.
بعد از اين همه هشدار و انذار، سرانجام تهديد كنفدراسيون آسيايي فوتبال
عملي شد و سهميه فوتبال باشگاهي ايران از چهار تيم به دو تيم كاهش يافت تا
شايد مديران ورزشي و رسانهاي به خود بيايند و به قدر لياقت به اين طبل
توخالي بها بدهند. حتي اگر چون سالهاي گذشته، ذهن مديران ارشد ورزش مبتني
بر «نتيجهگرايي» باشد باز هم بايد ناكارآمدي فوتبال در پاسخ به مطالبات
مردم را باور كرد و به كارآمدي رشتههايي چون بسكتبال، دو و ميداني،
واليبال، كشتي و يا تكواندو امتياز بيشتري داد. بر خلاف تصور مديران و
تصميمگيران ورزش و صدا وسيما، توجه به فوتبال بيش از آنكه در گرو علاقه
عمومي باشد معطوف به روش نادرست و حجم نامتناسب گردش پول در اين بازي است.
نارساييهاي فرهنگي در فوتبال ايران نيز خود گواهي بر اين مدعاست.
ابتكار
«سوريه ميدان هماوردي ايران و غرب» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم محمدعلي وكيلي است كه در آن ميخوانيد:
سرعت تحولات منطقه و موج انقلابها آنچنان گسترده و طوفاني است که
تبارشناسي تحولات را با مشکل روبهرو کرده. برداشت و تحليل متناقض حرکتهاي
منطقه، نتيجه غيرمنتظرهبودن آنهاست. امريکاييها ابتدا تلاش کردند تا
رهبري تحولات را به خود نسبت دهند. از سوي ديگر، ايران نيز با تفسير بيداري
اسلامي، انقلابها را ضدامريکايي تفسير کرده است. اما نکته حياتي که اين
روزها رخ نموده و پاسخي به ابهامات فوق است، انقلاب دوم مردم مصر است.
اعتراضات مردم مصر به تداوم حاکميت نظاميها نشان داد که رويکرد تحولات
منطقه، سلبي صرف نيست. مردم فقط براي نخواستن به ميدان نيامدهاند تا
قدرتهاي بزرگ، بعد از انقلابشان توان موجسواري داشته باشند.
مردم انقلابي منطقه، هم ميدانند که حاکمان فاسد و مستبد را نميخواهند و
هم ميدانند چه ميخواهند. آنان خواستههاي متفاوتي دارند. مردم در
خواستهاي اثباتي خود، هويت انقلاب را معين ميکنند. بهنظر ميرسد که
ميدان التحرير در اين روزها در حال ترجمه انقلابهاي منطقه است و بهطور
طبيعي، موجبات عصبانيت و نگراني امريکا و غرب را فراهم آورده. ترجمه کنوني
به تفسير ايران نزديکتر است.
اما همزمان با سرعت تحولات در کشورهايي همچون تونس، مصر، ليبي و بحرين، در
سوريه نيز حرکتهاي اعتراضي شروع شده؛ اما برخورد قدرتهاي بزرگ با آن
متفاوت است. تحولات در تونس و مصر و ليبي آنچنان طوفنده بود که قدرتها با
کمي تأمل ناچار به حمايت از مردم شدند. ولي دراينميان برخورد با تحولات
بحرين و سوريه متفاوت است. در بحرين خواست مردم ريشه بنيادي و ايدئولوژيک
دارد و خواسته مردم قابليت تفسير متناقض و انحرافبردار ندارد؛ چراکه
سالهاست اقليتي کوچک با شيوه مرسوم در کشورهاي عربي، در قالب نظام سلطنتي
موروثي بر اکثريت قاطع حکومت مادامالعمر دارد. ولي قدرتهاي بزرگ، نهتنها
با خواست مردم آن کشور هيچ همراهي نکردند، بلکه چشم بر لشکرکشي سعوديها و
اماراتيها براي سرکوب مردم مظلوم بحرين بستند. دراينميان تنها کشوري که
صادقانه در کنار مردم مظلوم بحرين ايستاد، ايران است.
از نگاه ايران، اوضاع کلي سوريه شبيه کشورهاي ديگر عربي است. اين کشور در
تعريف موسع از استبداد، جزو کشورهاي مستبد است و فاقد احزاب و مطبوعات
مستقل و فعاليتهاي مدني قوي است. انتخابات فرماليته و تشريفاتي است؛ اما
سوريه تفاوتهاي معناداري با کشورهاي ديگر منطقه دارد که منجر به تفاوت در
موضع ايران شده است.
سوريه در طول سالهاي گذشته، به نوکر فرمانبر امريکا و غرب تبديل نشد.
مرحوم حافظاسد و بعد از او بشاراسد، هر دو همواره در کنار جريان مقاومت
قرار داشتند و کشورشان ميزبان گروههاي جهادي بود. به تعبير ديگر، اگرچه
سوريه از نظر ساختار قدرت، جزو کشورهاي مستبد عربي است؛ ولي موضع
آشتيناپذيرش با رژيم صهيونيستي و دفاع صادقانهاش از مقاومت، موجب
کمرنگشدن فساد قدرتش بود. به همين دليل هم اعتراضات در سوريه فراگير و
متعلق به اکثريت مردم نيست. مطابق برآورد کارشناسان، معارضان حدود
بيستدرصد مردم سوريه را تشکيل ميدهند و صداي اعتراض، متعلق به اکثريت
نيست. با اين اوصاف حمايت غرب و اتحاديه عرب از اعتراضات بيسابقه است.
در نگاه ايران، حمايت غرب از معترضان در سوريه، تنها از دريچه منافع رژيم
صهيونيستي توجيهپذير است. غرب درحقيقت در اين وضعيت به دنبال برخي منافع
خود است.
1. انتقام از ميهماننوازي سوريها از گروههاي جهادي است؛
2. امريکا و غرب و عربستان تلاش ميکنند برگ برنده ايران را در منطقه
بستانند. در نگاه آنان سوريه صحنه هماوردي است. وجود دولت بشاراسد باعث
آسيبناپذيري عمق استراتژيک ايران است. در گمان آنان، اگر دولت اسد سقوط
کند، ضمن اينکه امنيت رژيم صهيونيستي ارتقا مييابد، درعينحال از قدرت
نفوذي ايران کاسته ميشود؛
3. واقعيت تحولات منطقه، گوياي اين است که خواست غرب تحقق نيافته و مردم
نقطه متفاوت از خواسته آنها را تعقيب ميکنند. مصريها بهخوبي اينرا
نشان دادهاند؛ بنابراين قدرتهاي بزرگ در تلاش هستند با سقوط دولت اسد،
موازنه را بهنفع خود برگردانند.
آفرينش
«يكي از علتهاي طلاق شيوه ازدواج است!» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم نغمه علي بيک زاده است كه در آن ميخوانيد:
در حالي که ازدواج جوانان مهمترين دغدغه مسئولين، والدين و نيز دختران و
پسران بخت برگشته است آنچه مرتبا رصد ميشود آمار طلاق خانوادهها است! به
محض آنکه در خصوص ازدواج سخن به ميان ميآيد بلافاصله مسائل اقتصادي و نبود
کار و سرمايه و مسائلي از اين دست مطرح ميشود اما نکتهاي ظريف در اين
ميان است که معلوم نيست به چه دليل تاکنون مورد توجه قرارنگرفته است: خبرها
حاكي از آن است كه بيشترين آمار طلاق مربوط به استانهاي تهران، خراسان
رضوي و اصفهان است و خبرها ميگويند که کمترين آمار طلاق مربوط به
استانهاي ايلام، خراسان جنوبي و چهارمحال و بختياري است.
حال اگر با روش دغدغه مندي اقتصادي به اين منظر نگاه کنيم به اين نتيجه
ميرسيم که مسئله اشتغال در استان تهران حادتر از استان ايلام است، اما آيا
به واقع چنين است؟
اگر به خوبي شهرهايي که آمار طلاق بالايي دارند را مورد توجه قراردهيم،
ميبينيم که از قضا اين شهرها، شهرهايي هستند که به دليل وجود مشاغل متنوع
مقصد مهاجران ريز و درشت از سراسر کشور و بلکه از کشورهاي همسايه هستند.
اما نکته اصلي همين جاست. در شهرهاي مهاجرپذير خانوادههايي که ناموفقند،
طلاقهاي عاطفي به دليل وجود شرايط قابل مديريت، به طلاقهاي رسمي منجر مي
شوند.
گويي اينکه زوجهاي جوان طلاق ميگيرند و اين معضلي براي اجتماع محسوب
ميشود ما را به چنان اضطرابي دچارنموده که فراموش کرده ايم که مشکل اصلي
ثبت طلاقها در دفترخانهها نيست بلکه اشکال در دستاوردهاي يک خانواده
ناموفق و بحران زده است که چه ثبت شده و چه ثبت نشده اثرات ناخوشايندي را
در نظامات اجتماعي دارد و جوانان را از رسوم سنتي که عمل به آنها
دستاوردهاي لازم را نداشته به آزمون و خطاهايي واميدارد که معلوم نيست تا
چه حد موفقيت آميزند و به عبارتي از آنجا که از خردجمعي نشأت نميگيرند به
شکست نزديک ترند.
برخلاف روشهايي که برخي خيرخواهانه و به قصد افزايش آمار ازدواج مطرح
ميکنند به نظر ميرسد که افزايش آمار طلاق ناشي از افزايش آمار ازدواجهاي
ناموفق ميباشد و بعيد است که با کاستن از شانس تحصيل و اشتغال زنان به
مقصود برسيم. به ويژه آنکه شرايط به نحوي مهيا هست که اگر زنان از تحصيل در
روشهاي قابل اطمينان بازبمانند، به روشهاي مخاطره آميزتر روي ميآورند و
نتيجه آن ميشود که دانشجويان ايراني در مالزي مورد سوء استفاده مالي
قرارمي گيرند و به نتايج مفيدي هم در آموزش نميرسند.
همچنين زنان در حوزه اشتغال اگر نتوانند وارد چرخه توليد و سودآوري ملي
شوند به شغلهاي کاذب آلوده ميشوند که مترو تهران يکي از مصداقهاي بارز
آن است. چه بسا عدم توانايي تقبل هزينههاي زندگي توسط زنان در برخي شرايط
حاد، منجر به پاشيدگي زندگي شود در حالي که هم اکنون در بين همين زناني که
ظاهرا به مشاغل کاذب مشغولند زناني هستند که هزينه درمان شوهر بيمارشان را
پرداخت ميکنند و زندگي را حفظ ميکنند.
به نظر اين حقير بايد با شناخت کامل از تاريخ و فرهنگ کشور و بررسي دقايق و
ظرايف فرهنگي، فرهنگي دربرگيرنده تر از آنچه امروز وجوددارد تعريف و
اجرايي کرد. بايد روزي برسد که اگر کسي به ما گفت همسايه من آدم با فرهنگي
است بتوانيم در ذهنمان متصور شويم که چه ويژگيهاي مبرزي دارد که با فرهنگ
شناخته ميشود. اگر کسي، کسي را به بي فرهنگي خواست متهم کند بداند که
فقدان کدام معيارها اين امر را در اذهان قابل پذيرش ميکند.
تا زماني که مشترکات فکري-عرفي به قدر کافي به هم نزديک نباشد و محيط اطراف
خانواده، تعريف درستي از يک جامعه را به دست ندهد بعيد به نظرمي رسد که
کوششهاي جوانان براي ازدواج منجر به يک ازدواج پايدارشود.
حمايت
«بازي جديد شيخ نشينها» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد:
شوراي همكاري خليج فارس كه در عمل عنصري ناكام در تحولات منطقه و جهاني
بوده سرانجام توانست طرح خود را با محوريت كنارهگيري صالح از قدرت ظرف يك
ماه و ايجاد شرايط براي انتخابات از سوي معاون وي پس از دو ماه (طرح 60+30)
اجرايي سازد. اقدامي كه به ادعاي آنها از يك سو ميتواند برقرار كننده
ثبات و پايان بحران در يمن باشد و از سوي ديگر جايگاه و نقش شورا در تحولات
منطقه را به نمايش گذارد.
با تمام اين تفاسير بسياري از ناظران سياسي با اشاره به سياستهاي گذشته
صالح و شورا بر اين عقيدهاند كه رويكرد آنها به اين طرح بيش از هر چيز
برگرفته از نگراني اين كشورها و غرب از اوج گيري قيام مردمي بوده كه ميرود
تا بنياد حاكميت در يمن را متزلزل سازد. روندي كه بيشترين تاثير را بر
عربستان و بحرين خواهد گذاشت براين اساس اين نگاه وجود دارد كه:
اولا صالح با رويكرد به چنين طرحي در حالي كه بندهايي از آن به ويژه اعطاي
مصونيت به صالح مغاير با خواست مردمي است، به دنبال خريد زمان ميباشد در
حالي كه در لواي آن طرح توجيه سركوب مردم به بهانه واگذاري قدرت را اجرايي
ميسازد. اين احتمال وجود دارد كه وي در نهايت به بهانه عدم پايبندي طرف
مقابل از اجراي طرح خودداري كند.
ثانيا رويكرد صالح به امضاي طرح ميتواند برگرفته از نگراني كشورهاي عربي
از آينده تحولات يمن باشد. آنها دريافتهاند كه قيام مردمي در آستانه به
ثمر نشستن است و صالح چارهاي جز كنارهگيري از قدرت ندارد.
در اين ميان اين سناريو مطرح است كه كشورهاي مذكور و غرب با اعمال فشار بر
صالح براي پذيرش طرح بر آن بودهاند تا از يك سو انتقال قدرتي آرام را در
يمن اجرايي سازند تا از گسترش دامنه قيام به خاك عربستان جلوگيري كنند در
حالي كه الگويي نيز براي كشورهايي مانند يمن ميسازند. از سوي ديگر با
برجسته ساختن نقش شورا در اصل نقش و جايگاه مردم در سرنگوني صالح را كمرنگ
ساخته تا حركتهاي مردمي به الگويي براي ملتهاي عربستان و بحرين مبدل
نگردد.
نكته قابل توجه آنكه كشورهاي مذكور با اين رويكرد به نوعي بازيگري منفي
اتحاديه عرب در قبال سوريه را توجيه ميكنند چرا كه افكار عمومي همواره از
دوگانگي اعراب در قبال تحولات يمن، بحرين و سوريه از سوي اعراب ابراز
نارضايتي داشته است.
به هر تقدير ميتوان گفت كه طرح صالح هرچند دستاوردي براي مردم يمن است اما
ميتواند زمينه فتنههاي جديد در يمن با مديريت آمريكايي، عربي باشد هرچند
كه بيداري و حضور مردم در خيابان ميتواند به شكست اين طرح منجر شود و در
نهايت سرنوشت مبارك، بن علي و قذافي براي صالح تكرار گردد.
دنياي اقتصاد
«عقبنشيني آلمان تنها راه نجات پول واحد» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم دكترمرتضي بينا است كه در آن ميخوانيد:
وقتي آلمانيها و كشورهاي شمالي اروپا به وضعيت مالي كشورهاي اروپايي كرانه
مديترانه نگاه ميكنند و خود را در آينه ميبينند، احساس برتري خاصي
ميكنند.
اين احساس برتري به آنها اجازه ميدهد تا در مورد حفظ پول واحد يعني يورو، به كشورهاي حوزه مديترانه درس اخلاق بدهند.
سياستمداران اروپا با تجربه تر از آن هستند كه مستقيما درس اخلاق بدهند،
ولي در توجيه مشكلات مالي يونان، پرتغال و اسپانيا و اخيرا ايتاليا، در
مورد عدم پرداخت ماليات كافي، وجود تقاضاي بيشتر از امكانات براي تامين
اجتماعي، مصرف بيرويه بدون توليد كافي، حيف و ميل منابع مالي در اثر
بيكفايتي يا فساد و مسائلي از اين دست صحبت ميكنند.
دلايل بالا كه براي توجيه كسري بودجه فزاينده دولتهاي حوزه مديترانه عنوان
ميشوند موجه و منطقي هستند. از اين رو اصرار آلمانيها در كم كردن
هزينههاي دولتي و افزايش درآمدهاي مالياتي منطق خاص خود را دارد. اين طرز
فكر كه مردم حوزه مديترانه بايد تقاضاي خود براي تامين اجتماعي را پايين
بياورند و ماليات بيشتري بدهند در افكار عمومي آلمانيها جا افتاده است.
اما كم كردن كسري بودجه دولتها راهحل دراز مدت است و جواب مشكل عدم
توانايي در پرداخت اقساط وامها با سررسيدهاي كوتاهمدت را نميدهد. منطق
آلمانيها اين است كه كشورهايي مانند يونان بايد با كم كردن هزينهها، پول
لازم براي پرداخت اقساط وامهاي گرفته شده را تهيه كنند. شواهد بر اين است
كه يونان به هيچ وجه توان پرداخت اقساط را ندارد حتي با وجود اينكه اخيرا
حدود 50 درصد وامها بخشيده شدند. البته قبل از بخشش وامها توسط بانكهاي
فرانسوي و آلماني، يونان براي وامهاي جديد بايد با بهره بيش از 25 درصد
وام ميگرفت و وامهاي قبلي به قيمت كمتر از 50 درصد ارزش اسمي در بازار
معامله ميشدند. بنابراين قانع كردن بانكها در بخشيدن 50 درصد وامهاي
يونان كار چندان سختي نبود و در حقيقت به نفع بانكها بود.
در حال حاضر به خاطر عدم اعتماد سرمايه گذاران به توانايي كشورهاي حوزه
مديترانه در قابليت بازپرداخت، نرخ بهرهاي كه تقاضا ميشود بسيار بيشتر از
توان اين كشورها در پرداخت فقط بهره وامها است، يعني وضعيت طوري است كه
روز به روز به اصل وامها افزوده ميشود و چون زياد شدن اصل وام، ترس عدم
توانايي در بازپرداختها را بيشتر ميكند، سرمايهگذاران هم تقاضاي بهره
بيشتري ميكنند. اين چرخه خراب به خودي خود در كوتاه مدت قابل ترميم نيست،
چون با تحميل مالياتهاي بيشتر و كم كردن هزينههاي دولتي، نرخ رشد توليد
ناخالص ملي در كوتاهمدت آنقدر كم ميشود كه ميزان كل مالياتهاي دريافتي
جواب پرداخت بهره وامها و هزينهها را نميدهد.
چنانكه آلمان در تجويز راه حلي براي يونان و بقيه كشورهاي حوزه مديترانه
اصرار بورزد، كار به آنجا خواهد كشيد كه اين كشورها مجبور خواهند شد حقوق
مردم خود را با قول پرداخت در آينده بپردازند. احتمالا اين قولهاي پرداخت
در آينده قابل انتقال خواهند بود و در حقيقت اين كار به منزله چاپ پول خاص
آن كشور خواهد بود. مردم هم چارهاي جز قبول كردن اين كاغذها نخواهند
داشت.