همه افراد آرزوها و رویاهایی دارند اما تنها تعداد کمی از افراد آنقدر برای رسیدن به آرزوهایشان تلاش و جدیت به خرج می دهند تا در نهایت آن ها را محقق می سازند. تلاش برای رسیدن به هر هدفی با سختی هایی نیز همراه است، روزهایی که خستگی و کسالت به سراغ فرد می آیند و او را برای ادامه راه دچار تردید می کنند. وبسایت اقتصادی بیزنس اینسایدر (BusinessInsider) در یادداشتی که توسط جیمز کلر نوشته شده به پدیده دلسرد شدن افراد برای دنبال کردن رویاهای اقتصادی پرداخته و نوشته که افراد بسیاری با انگیزه و شور و شوق فراوان کسب و کاری را آغاز می کنند اما پس از مدتی از ادامه راه دلسرد و حتی منصرف می شوند.
اما برای اینکه چنین اتفاقی در زندگی کاری فرد رخ ندهد، چه باید کرد؟ جیمز کلر می نویسد که روزی از مربی باشگاه بدنسازی است پرسیده که تفاوت اساسی میان ورزشکاران موفق و دیگر ورزشکاران چیست. مربی باشگاه ابتدا مواردی مانند استعداد، شانس و ژنتیک را برشمرده و اما سپس به موردی اشاره کرده که از نظر آقای کلر اهمیت بسیاری دارد. مربی بدنساز گفته برای اینکه یک فرد به ورزشکاری موفق تبدیل شود، باید با کسالت آور بودن تکرار روزانه تمرینات ورزشی کنار بیاید. این نکته ای است که به اعتقاد آقای نویسنده، کمتر به آن توجه می شود. بیشتر افرادی که در مورد موفقیت در کسب و کار صحبت می کنند، از شور و شوق نسبت به کار و لذت بردن از فعالیت اقتصادی صحبت می کنند. تاکید بر لذت بردن از کار به حدی رواج یافته که افراد تصور می کنند برای مثال استیو جابز، موسس و مدیر شرکت اپل، زمانی که زنده بود هر روز با خوشحالی و رضایت در شرکت اپل حاضر می شد و هنگام کار کردن به او واقعا خوش می گذشت. به همین خاطر فردی که تلاش می کند از استیو جابز الگو بگیرد، اگر در زمان انجام امور اقتصادی روزانه احساس خستگی و بی حوصلگی می کند، تصور می کند که احتمالا در راه اشتباهی گام برداشته و هرگز به موفقیتی مثال زدنی دست نمی یابد. اما حقیقت این است که افراد بسیار موفق نیز در مواقعی با مشکلاتی از جمله بی انگیزگی و خستگی مواجه می شود اما تفاوت اصلی این افراد با دیگران این است که اجازه نمی دهند احساس کسالت باعث شود که از اهدافشان دور شوند. در واقع هر کسی می تواند زمانی که از انگیزه و شوق قابل توجهی برخوردار است، پرتلاش باشد.
اما تفاوت حرفه ای ها و افراد عادی این است که حرفه ای ها حتی در زمانی که احساس بی انگیزگی می کنند نیز دست از تلاش برنمی دارند. بیشتر افراد گمان می کنند که موفقیت در کسب و کار و دیگر زمینه ها یک اتفاق است و به این نکته توجه نمی کنند که موفقیت در واقع نتیجه یک فرآیند است. برای مثال، ممکن است یک فروشنده بگوید که اگر میزان فروش کسب و کارش در ماه به حد مشخصی برسد، آنگاه می تواند به توسعه کسب و کار بیاندیشد در حالی که رسیدن فروش به حد مشخصی یک اتفاق نیست، بلکه پروسه ای است که احتمالا نیازمند ساعات کاری بیشتر، استراتژی بهتر برای فروش و حتی فعالیت بازاریابی بیشتر است. جیمز کلر در انتهای یادداشتش به خوانندگان توصیه می کند که اگر می خواهند در کسب و کار یا هر زمینه دیگری موفق شوند، باید بیاموزند که با بخش کسل کننده فعالیت روزانه نیز کنار بیایند و حتی در آن شرایط نیز دست از تلاش برندارند.