سرویس نقدرسانه پایگاه 598/حضورمحترم معاون سیاسی سازمان صدا وسیما، جناب آقای آخوندی
"صلام" علیکم !
بهانه ی نگارشِ این مقاله، بی درمانیِ دردی است که داستانش دست به دست، در دستانِ میکرفون به دستانِ صدا و سیما می رود و می دود. از برنامه ای به برنامه ی دیگر و از دردنامه ای به دردنامه ی دیگر.
'
دیرزمانی است اغلاطِ متعددِ املایی ، انشایی ، اهمالی و افعالیِ مجریان و گزارشگرانِ صدا و سیما، قصه ی پرغصه ی دلسوزانِ عرصه ی فرهنگ، تحقیق و تتبع است چنان که صاحب این قلم، به سهمِ خود سال ها است از نشستن در برابرِ صفحه ی بی سواد و بیاضِ تلویزیون آنچنان می گریزد که از هم نشینی با لهویانِ مکتب نارفته و درس ناخوانده.
دیربه دیرحتی، لحظاتی اگردر برابرِ شیشه ی تلویزیون، عمر تلف کنیم، ردخور ندارد که اغلاطِ فاحشی نبینیم یا نشنویم، حال به فراخورِ اقبال، اغلاطی که یا قلمی اند یا ادبی یا فرهنگی اند یا تاریخی یا مذهبی اند یا ....
و تنها هنگامی که محقق رغبت دارد با اطمینان و علاقه به کادر شیشه ای شما خیره شود همانا زمانی است که رهبر معظم انقلاب ، به ایراد بیان پردازند.
جناب آقای آخوندی، خطاب قرار دادنِ جنابعالی دلیلیِ ندارد جز دسته گلی نو که پرسنلِ شما در شبکه ی خبر، در ساعت 8:26 شامگاه یکشنبه شب، بیست و نهم آبان ماه، بر آب نَه! که بر آنتن دادند و چون فراغتی بود، فرصتی دست داد تا به نیابت از دیگر مدیرانِ صداو سیما، خطاب به شما برادرِ گرامی، پاره ای از پارگی های قبایِ علمیِ صدا و سیما نمایانده شود تا مگر دست بر جوالدوزِ مدیریت برده و بر این قبای پاره وصله زنید تا کمتر باد زیر این جامه ی پاره رود و اشک کمتر از دیده ی بینندگان برون دود.
حال بشنوید داستانِ دوستان همداستانِ خود را که چگونه در استانِ "ایل دوفرانسِ فرانسه" دسته گل به دست، (بخوانید میکروفون به دست) در پی گمشده ی !! خود به موزه ی لوور فرانسه پای گذاردند و در برابر چشمانِ میلیون ها بیننده ، چشمِ بازارِ گزارش های خبری، علمی و تحقیقی را درآوردند.
آقای داود عابدی یکی از چندین گزارشگرِ قشری و نامتخصصِ تحتِ مدیریتِ شما در تاریخ و ساعتِ فوق الذکر، خندان و دسته گل (یا میکرفون) به دست، در حالی به بخش ایرانِ موزه ی لوور پای گذارد که تیترِ زیرنویسِ خبر عبارت بود از : « به دنبال گمشده » و نَریشنِ خبر نیز حکایت از آن داشت که حضرات برای یافتنِ گمشده ای!! به موزه پای گذارده اند. سپس به بخش آثارِ مکشوفه از شوش (خوزستان ) رفته و گوینده ای را در برابرِ دوربین قرار دادند تا در باره ی این آثار سخن بگوید.
تصور بفرمایید: گروه ی خبری از ایران برخاسته اند، پرچمِ تحقیق و فرهنگ دوستی برافراشته، ماموریت کاری گرفته اند، هزاران کیلومتر راه آمده اند تا از آثار تمدنیِ کشورشان که توسط بیگانگان به تاراج رفته خبر تهیه کنند و البته با جمله ی حق به جانبِ « به دنبال گمشده » نیز به معرکه درآمده اند.
بینندگانِ دلسوخته ی ایران زمین نیز نشسته اند تا از آثار به یغما رفته ی شوش بشنوند که چگونه توسط "دیولافوای" سارق و همسرش "پی یر" از سرزمین خوزستان ربوده و به لوور برده شده است.
اما در کمالِ حیرت ، گوینده ی گروهِ خبریِ صدا و سیما، چنین افاضه می فرمایند:
آثاری که در این جا می بینید مربوط به تخت جمشید !! است .... این دیواره ها در آتش سوزی تخت جمشید سالم مانده و .... در تخت جمشید چنین ..... در تخت جمشید چنان .... و تا انتهای خبر بارها و بارها تاکید شد که این آثار مربوط به تخت جمشید است و تخت جمشید است و تخت جمشید.
تصادفاً آقای داود عابدی همان گزارشگری است که بیست دقیقه بعد از پخشِ خبر فوق، در گزارشی خبری از سیستم فاضلاب شهری تهران، بیل به دست جوی فاضلاب خیابان ولیعصر را می گشاید و خصوص گرفتگی جوی آب خیابان سخن می گوید.
جناب آقای آخوندی ! خوب است بدانید کامران نجف زاده دیگر خبرنگارِ صدا و سیما - که البته معلوماتی بیش از هم صنفان خود دارند – نیز چندی پیش از خروج از فرانسه، به همین موزه رفته بودند تا از همین آثار ، خبر تهیه کنند و در گفت و گویی که با آقای بقایی رئیس سابق میراث فرهنگی داشتند آقای بقایی در دهانه ی دسته گل ( یا همان میکرفون ) آقای نجف زاده بیان داشتند که این آثار را رضاخان به موزه ی لوور داده است!!
در حالی که این آثار در زمان ناصرالدین شاهِ خائن، توسط سارقه ای به نام دیولافوا و همسرش پی یر از شوش به تاراج رفته و به فرانسه منتقل شد.
حال آیا به نظر شما لازم نیست برای بار سوم و چهارم خبرنگاران دیگری را به لوور بفرستیم تا شاید سرانجام یکی از اینان بتواند این دو جمله ی ساده را کشف و بیان کند :
1- این آثار در زمان ناصرالدین شاه کشف و از ایران تاراج شده است.
2- این آثار از خوزستان ( شهر باستانی شوش ) کشف شده است.
جناب آخوندی اگر قرعه ی فال به نام شما افتاد که مخاطب قرار گیرید این امر را به فال نیک گرفته و به مدیران و همکارانتان هشدار دهید تا مگر فکری به حالِ سواد و بیاضِ تولیدکنندگان و مجریان و گزارشگران سیمایمان کنند. یادمان باشد که سیمای ایران، سیمای ایرانیان را به مردم جهان بازمی نمایاند.
شما را به خدا راضی نباشید تا جهانیان بگویند ایرانیان حتی به قدرِ فرانسویان هم نمی دانند که آثارِ لوور متعلق به کجای ایران است.
آن چه مسلم است این تیم خبری!! در سفر خود به فرانسه و در تهیه ی خبر از موزه ی لوور فرانسه، موارد زیر را مرتکب شده است :
- ایشان حتی یک خط و یک جمله در خصوص آثار لوور نخوانده اند .
- بدتر آن که حتی یک جمله در خصوصِ این که این آثار مربوط به کجای ایران است نشنیده اند.
- بدتر آن که حتی به یکی از کاتالوگ ها و راهنماهای موزه مراجعه نکرده اند.
- بدتر آن که حتی نوشته های کنار مجسمه ها و آثار را بررسی نکرده اند.
- بدتر آن که حتی از ماموران موزه هم چیزی نپرسیده اند.
- بدتر آن که حتی گوینده ی خبر – که در برابر دوربین از خجالت تاریخ شوش درآمد- با بی اطلاعی محض اقدام به افاضه ی مجهولات خویش !! نمود.
- و بدتر از همه ی اینها آن که این بی سوادیِ تاریخی، از تمامیِ فیلترهای تولید و پخش سیما گذر کرده و به آنتن رسید و این یعنی دریغ از یک جو« سواد و بیاضِ » تاریخی در مسیرِ تولید این خبر.
جناب آقای آخوندی عزیز، اشتباهِ گروه خبر در این غلطِ فاحش تنها «مکانِ » آثار را گم نکردند ، بلکه اینان حتی « زمانِ » کشف آثار را نیز به طرز فاحشی گم کرده و توامان گم شده زمان و مکان بودند.
اساساً زمان آغازِ کاوش ها در تخت جمشید در سال 1310 بوده است. در 3 نوامبر 1930 برابر با 13 آبان 1309، قانون عتیقات به تصویب مجلس رسید و پس از آن اجازه کاوش در تخت جمشید به مؤسسه دانشگاه شیکاگو داده شد و هرتسفلد کلنگ حفاری در تخت جمشید را در سال 1310 به زمین زده و کارگاه های حفاری و انجام خاکبرداری به وسیلة هیأت علمی تخت جمشید در بهار سال 1310 شمسی(1931میلادی) پی ریزی گشت اما آثاری که در برابرِ دوربین صدا و سیما معرفی شد مربوط به حفاری ها ( بخوانید سرقت های ) خانم دیولافوا و همسرش می باشد که قریب به پنجاه سال قبل تر از آن با همکاری شاه خائن قاجار از شوش به سرقت رفت.
شوش کجا و تخت جمشید کجا؟ دیولافوا کجا و هرتسفلد پنجاه سال بعد کجا؟
و اما چند پرسش از شما مدیر محترم و همکارانتان :
- آیا این است تمامِ جایگاهِ کار تخصصیِ علمی و تحقیقی در صدا و سیمای ما ؟
- تا کی می بایست از ضعفِ تحقیق و پژوهش در صدا و سیما رنج برده و شاهدِ فقدانِ پژوهش در تولیداتِ صدا و سیما بود ؟
- آیا اشکالی دارد که گزارشگرانِ محترمِ شما حق ماموریت خارج را بگیرند ولی لطف کنند و خبر تهیه نکنند؟ ( این حقیر به نوبه ی خود سهم بیت المال خود را نوش و حلال داود ها و عابدی ها میدانم تنها و تنها اگر مرحمت کنند صرفاً به دریافت حقوق و مزایا و ماموریت اکتفا نموده و دیگر میکرفون لای چرخ فرهنگی این کشور نکنند).یعنی مزد بگیرند و خبر تهیه نکنند.
ممکن است به این خواسته عنایتی شود و داود عابدی ها مرحمتاً گمشده ی ما را پیدا نکنند؟
این تصویر را که مربوط به چندماه پیش است بنگرید :
درج واژه ی "بحرین" با املای صداوسیما
که چندماه قبل از این، شُهره ی رسانه های سایبری کشور شد.
http://www.fararu.com/vdcfv0de.w6djeagiiw.html
جناب آقای آخوندی نفرمایید!
نفرمایید که این اشتباهات تایپی است چرا که، گذشته از آنکه این عذر، خود بدتر از گناه است، ملاحظه نمایید که روی صفحه کلید رایانه، حروف "ح" و "ه" همجوار نیستند.
در پایان، تصویر زیر را که هفته ی گذشته، یک نوجوان 15 ساله از صفحه ی شبکه ی خبر عکسبرداری و به بنده هدیه !! کرده بود در همین جا تقدیم تان می کنم تا بدانید که نشستن به پای برنامه های « پربیاض اما کم سوادِ » شما تا چه حد زجرآور و سخت است و تماشای آن انصافاً مستوجبِ دریافتِ سختیِ کار توسط بینندگان است.
آری همکارانِ شما « سختی کار » را این گونه زیرنویس می کنند و البته سختی کار هم می گیرند.
حال انصاف دهید سختی کار را باید به داود عابدی ها داد تا با لبِ خندان جوی فاضلاب را بیل بزنند و تاریخ تمدن شوش را شخم؟ یا به ما بینندگانی که با چشم گریان شاهد بیل و شخم زدن کارکنان شماییم ؟
افسوس که نقد رسانه ی ملی همچون فواره ای است که اگر بگشاییم، سربالا می رود و باز بر سرِمان می ریزد. نگوییم می سوزیم از عطش. بگوییم تَر می شویم از آبی که فرا می رود و باز فرود می آید بر سر خودمان.
چه کنیم از دست داودها، عابدی ها، کامران ها و البته بقایی ها !
چه کنیم آقای آخوندی؟
اگر آن گونه "صلام"تان کردم قصد، آن بود که قدری تأمل کنید که با ایرانیانِ اهل تحقیق و فرهنگ، این گونه تا کردن چه طعمی دارد. سوزنی بود تا شاید جوالدوز شما و دیگر مدیرانِ رسانه ملی را به وصله دوزی وادارد.
و البته جُستنِ معنای "صلام" از درون واژه نامه ها را به برخی مجریان و گزارشگران شما وامی گذارم تا شاید پس از مدت ها برخیزند و قدمی به سوی قفسه ی احتمالی کتب بردارند .
یک پیشنهاد : دستور فرمایید به منظور رصد و اطلاعرسانی اغلاط متعدد املایی، انشایی، اهمالی و افعالی همکارانتان، پایگاهی با عنوان
www.sedasimaghalat.com (صداسیماغلط دات کام)مفتوح و اعلان همگانی شود تا همگان در صیانت از سلامت علمی و تحقیقی رسانه ملی مشارکت کنند.
و سلام بر اهالی تحقیق – عباس پژوهش