مهر گزارش داد: در مغز کتابخوانان ناحیههایی اختصاصی برای رمزگشایی سریع
متن ایجاد میشود. این نواحی چنان مداربندی شدهاند که نماینده اطلاعات
بصری، آواشناختی و دستور زبانی مهم باشند و بتوانند این اطلاعات را با سرعت
برقآسایی بازیابی کنند. برای مثال در قشر بینایی مغز «کلاژی واقعی» از
تشکلهای نورونیای تشکیل میشود که وظیفهشان این است که در کسری از
میلیثانیه «تصویر بصری حروف، الگوی حروف و کلمات» را شناسایی کنند. مغز با
زبردستتر شدن در رمزگشایی متن و تبدیل آن از یک فعالیت حل مسئله طاقتفرا
به فرآیندی که در اساس خودکار انجام میشود، میتواند منابع بیشتری را به
تفسیر معنا اختصاص بدهد. در نتیجه، آنچه امروزه مطالعه عمیق (ژرفخوانی)
میخوانیم ممکن میشود.
جیکوب نیلسن در سال ۲۰۰۶ دست به آزمایشی بر
روی ردگیری چشم وبگردان زد. او از ۲۳۲ نفر خواست که دوربین کوچکی را سرشان
کنند. کار این دوربین تعقیب حرکات چشم افراد در زمان مطالعه صفحات متن
بود. وی دریافت که تقریبا هیچ یک از شرکتکنندگان متن برخط را به صورت سنتی
خط به خط - مثل مطالعه یک صفحه از کتاب - نمیخوانند. بیشترشان انگار به
سرعت سرشیر متن را میگرفتند و چشمشان با الگویی تا حدودی شبیه به حرف F
روی صفحه حرکت میکرد. در آغاز، سر تا ته دو سه خط اول را از نظر
میگذراندند، بعد چشمشان کمی پایین میآمد و چند خط دیگر را تقریبا تا نصف
میخواندند. سپس میگذاشتند که چشمشان به سرعت به سمت چپ پایین صفحه
بلغزد.
در بخشی از یک مطالعه پنجساله، یک تیم تحقیقاتی به بررسی
سوابق روی کامپیوترها پرداختند که رفتار بازدیدکنندگان از دو وبسایت
تحقیقاتی محبوب را مستند میکرد. هر دو سایت دسترسی به مقالات نشریات و
کتابهای الکترونیکی را برای کابران فراهم میکردند. محققان دریافتند که
کاربران این وبسایتها مشخصا رفتاری به صورت یک فعالیت سطحیخوانی از خود
نشان میدهند؛ به طوری که از یک منبع به دیگری میجهند و به ندرت به منبعی
که قبلا دیده بودند، برمیگردند. اغلب، یک یا دو صفحه از مطلبی را
میخوانند و بعد بیرون میپرند و سراغ منبع دیگری میروند.
حال زمان
پرسش حیاتی فرارسیده است: دانش در مورد تأثیر واقعیای که استفاده از
اینترنت بر شیوه کارکرد ذهن ما میگذارد، چه حرفی برای گفتن دارد؟ شکی نیست
که این سوال موضوع پژوهشهای بسیاری در سالهای آینده خواهد بود. همین
الان هم چیزهای زیادی میدانیم یا میتوانیم حدس بزنیم. اما اخبار
نگرانکنندهتر از آنی است که گمان میکردهایم. دهها پژوهش صورتگرفته
توسط روانشناسان، عصب زیستشناسان، مدرسان و طراحان وب، همگی به نتیجه
مشابهی رسیدهاند: وقتی بر خط میشویم، وارد محیطی شدهایم که تشویق به
مطالعه سرسری، تفکر عجولانه و بیحواس و یادگیری سطحی میکند. هر چند، در
گشتوگذار در اینترنت هم میتوان ژرفخوانی کرد، همانطور که کتاب را هم
میتوان سطحی خواند، اما ژرفاندیشی شیوهای نیست که این فناوری کسی را به
آن ترغیب کند.
کتاب «کمعمقها» نوشته نیکلاس کار، در واقع نتیجه یک
تحقیق گسترده و میانرشتهای در باب تاثیر فناوری اطلاعات به ویژه اینترنت
و دیگر فناوریهای وابسته به ساختار و شیوه تفکر بشر و در نتیجه شیوه
مطالعه، نگارش و تعاملش با دیگران است. نویسنده در بخشهای مختلف به
فیزیولوژی مغز، کارکرد حافظه، تاریخچه فناوریهای فکری، نقش موتورهای
جستجوی وبی و به خصوص شرکت گوگل و دیگر موارد مرتبط میپردازد تا بتواند
دلیل و نحوه تاثیر این فناوری را بر تفکر بشر نشان دهد تا در نهایت ریشه
این بیحوصلگی در مطالعه را بیابد و نشان دهد که چرا عموم مردم قرن بیست و
یکم، سطحیتر از گذشته مطالعه میکنند و با اینکه حجم بیشتری از اطلاعات در
دسترشان است، «کمعمق»تر شدهاند.
کتاب «کمعمقها» با زیر عنوان
«اینترنت با مغز ما چه می کند؟» با ترجمه امیر سپهرام، در ۲۴۸ صفحه و به
قیمت ۱۱۵۰۰ تومان از سوی انتشارات مازیار چاپ و روانه بازار کتاب شده است.