به گزارش سرويس بين الملل 598 به نقل از خبرگزاری فارس، سمیر مقبل شاعر معاصر عراقی در حمایت از ایران اسلامی و در محکومیت تهدید و تحریمهای استکبار جهانی شعری سروده که بهروز سپیدنامه آن را به فارسی ترجمه کرده است.
انقلاب یک شاعر
برادرانم!
که شعر را گریسته اید
شگفتا
اشکی را که از دیدگانم جاری است
چونان گدازه های آتشینی می بینم
که بر گونه هایتان می لغزد
زنهار
که آهنگ و ترانهها به رقصمان نگیرند
که ما
کمرکش رنج ها را
درمی نوردیم
در جوش و خروش اند
کینه هایی
که مرزهای سرخمان را
در بر گرفته اند
پس شعر را
نیزه ای پرتاب میکنیم
به اردوی مهاجم
چونان ناوکی
که صدای مهیب اش
کینه توزان را
هراس آفرین است
بیایید
تا این ابیات را
مانند راکتورهای هسته ای
به نجوا بنشینیم
و فریاد خود را
از اینجا
به گوش امانو
اوباما
نیکولاس
و دیگر اوباش برسانیم
از همینجا
بخت النصر را از برجهای بابل به زیر میکشیم
از اینجا
صدای شیرآهنکوه مردان را
به اهتزاز در می آوریم
و مُهر توحید را
-که زینت بخش رایت روح اللهی است-
بر دیگر پرچم ها خواهیم زد
وعده های راستینی را
بر دوش نهاده ایم
که از سخنان سید حسن نصر الله
برگرفتهایم
از اینجا
بندهایی را پاره میکنیم
که در نُه توی سیاه چالهای جهان
بر دستان آزادگان
پیچیدهاند
از اینجا
از سیستان
-با ایمان به پیروزی قاطع-
پیام خویش را
در هیأت شعری حماسی
میفرستیم
محفلهای سراسر جهان را
و سبزه زاران سیستان را
رودی میسازیم
جاری
و واژه ها ی «نه»
و «هیهات منا الذله» را
در بیابان های نا امیدی
خواهیم کاشت
تا به گُل بنشینند.
بشتابید!
تا شمع دینامیت ها را
در آغوش قافیه ها
مشتعل
و آنها را
پرتاب موشکی سازیم
در آسمان
چونان مشعل های فروزان
و مانند صفیر گلوله ها
و نوای امیدوارانه ی سرود مقاومت
از اینجا
ای یاوران کاغذ و قلم پایدار
از سیستان
از زادگاه آن دلاور فرمانده ی بی همتا
از دیار رستم
از کنگره ی شعر زابل
قلمم
چونان باد در تکاپو
و در رگهایم
موج ها ایستاده اند
مانند آبشاران
سرشار از هیاهو
و در میان اندوه هایم
فریاد می کشد روح ام
و دهانم
ندا در می دهد: «نه»
«نه» به جادوگران
به طاغوت
به شیطان
به کبر و غرور
و کینه های ویرانگر
اما من
از کینه توزی بهره ای ندارم
من تنها
مجاهدی هستم که آرمانم
جهان به داد گستردگی است
به ملاحت نمکی
که زینت بخش فراخی سفره هاست..
یقین دارم
از روز آغاز آدم
رنج و مشقّت
همنفس جاده های عزت و سربلندی بوده اند
از آن هنگام
که آن قوم
در صحرای کربلا
مولایم حسین را
روی برتافتند
و تنها گذاشتند
قلم را
شمشیری آخته ام
برای یاری ستمدیدگان جهان
و لبیک گوی
«هل من ناصر» مظلومیّتم
تیغم را
فریادی ساخته ام
به بلندای «نه»
به تمام شیطان ها
تمام خودبینی ها
فریادی به بلندای هزاران «نه»
به بازماندگان آل سفیان
من زمین لرزه ام
انقلابم
شاعرم
مبارزی در شعر
و یاور نهضت سترگی که روی خواهد داد
بیایید
به نام تمام ایستادگان
تمام برگزیدگان
و نیکان
با شعر خود
امضا کنید
طومار این پیام را
که:
در عصر انتظار
هیچ طاغوتی را
به کُرنش
سر تسلیم فرود نخواهیم آورد
چه از سرزمین «عمو سام» باشد
یا از هر دیار دیگر
سمیر مقبل؛ ترجمه بهروز سپید جامه
* متن عربی شعر
ثورة شاعر
إخوتی الباکین شعرا
دمعکم هذا تدّلی من مآقیکم
عجیب أمرهُ
یبدو لعینی و هو منسابٌ علی الخدین
جمرا
یا رفاقاً
ما علی الالحان بالرقصات نلهو
بل علی الآلام بالایمان نسمو
هذه الأحقاد حول حدودنا الحمراءِ تغلو
فلنرمی الشعر فی وجه الجحافل
راجماتٍ تُرهبُ الحقدَ
و أصوات قنابل
و لنُنشدهُ علی الأسماع
فی شکل مُفاعل
من هنا نصرُخُ فی سمعِ أمانو
و اُباما
و نکولاس
و أوباشٍ أراذِل
من هنا
نُسقط خُذ نُصَّر مِن ابراجَ بابل
من هنا
نرفع صوت الصامدین
نطبعُ الدائرةَ الشماء بالتوحید من رایة روح الله
فی اعلی البیارق
نحملُ الوعَد الصدوق
من خطابات ابی هادی المقاتل
من هنا
نکسرُ للثوار فی قعر الطوامیر علی کل بقاع الأرض
أطواقَ السلاسل
من هنا
سیستان ایران مع الأیمان بالنصر المؤزّر
نبعثُ بالرسائل
نرسلُ الشعرَ حماسیاً الی کل المحافل
من رُبی سیستانَ نُجریها جداول
نزرع اللاءَ، و هیهاتَ المذلة
فی رُبی کلّ صحاری الیأسِ
کَی تُزهر وَرداً و سنابل
فَهلمّوا
نوقدُ النار أصابیع دنامیتٍ باحضانِ القوافی
ثمّ نطلقها صواریخاً الی الاجواء
تُلهب کالمشاعل
کأزیر الراجمات
فی أناشید الصمود المتفائل
من هنا یا رفقة القرطاس و القلمِ المقاوم
من رُبی سیستانَ
من مَربضِ ذاکَ القائد الفذّ المقاتل
من حمی رستم
من مَربِد زابُل
قلمی کالریح یَهدُر
فی شرایینی
تعالی الموجُ یجری مثلَ شلّالٍ مزمجر
بین أضلاعی
صریخُ الروح یَجأر
و فمی یهتفُ: لا
للجبتِ…للطاغوتِ…للشیطان
للغطرسةِ الهوجاء و الحقد المدمّر
و أنا
لستُ بحاقد
إننی محضُ مجاهد
أتمنیّ
أن یعمّ الأرض
عدلٌ و سلام
یملأ الأطباق کالملح غلی کل الموائد
مُذ أوجَد آدم
بی یقینٌ أنَ دربَ العزةِ القعساءِ للانسانِ
لا یُطوی
بلا بذلٍ و من دون عناء
منذُ أن جَعجعتِ القومُ بمولای الحسین
فی صحاری کربلاء
و أنا احملُ سیفی قلماً
ینصر المظلوم فوق الأرض
إن نادی ألاهل من مغیث
اننی أحمل سیفی صارخاً
کلاّ شیاطین المصائبِ و التکبّر و البلاء
الف کلاّ
یا بقایا الطلقاء
أنا زلزالٌ و ثائر
أنا شاعر
إننی فی الشعرِ ثائر
و أنا للثورة الکبری
اذا قامت
مُناصر
فتعالوا وقّعوا الأسماءَ
باسم الصامدین
و نخبة الصلحاءِ من ادباء او شعراء
أنا
فی انتظار الحجة الغائب
لن نستسلم الیوم لطاغ
أو لمن قام لیستکبر فوق الأرض
من أرض بلاد العم سام
جاء
أم قد جاء من شتی المحاور
انتهای پیام/و