كيهان
«شكست قطعنامهها و قطعنامههاي شكست» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسام الدين برومند است كه در آن ميخوانيد:
از
11 اكتبر تا امروز 22 نوامبر بيش از40 روز است كه آمريكاييها به آب و آتش
ميزنند، دسيسه ميچينند، سناريو مينويسند، بر طبل تحريمها ميكوبند،
يقه ميدرانند و گاه بلوف حمله سر ميدهند تا به طريقي حساسيتها را نسبت
به ايران به سقف برسانند. سوال ساده و البته روشن اين است كه اين تحركات و
تقلاها در مواجهه با ايران اسلامي براي چيست؟ ابتدا اجازه بدهيد خيلي خلاصه
صحنه را مرور كنيم: ابتدا 11اكتبر وزير دادگستري آمريكا در مقابل
دوربينها ظاهر ميشود و بدون ارايه هرگونه سندي يا دست كم قرينه و
نشانهاي جمهوري اسلامي را به طرح ترور سفير عربستان آنهم در خاك واشنگتن
متهم ميكند.
هنوز اين مسئله ساختگي در صدر اخبار دنياست و تازگي و
حواشي و بازتابهاي بعدي آن سپري نشده است كه اين بار پرونده مشابه ديگري
بر ضد ايران گشوده ميشود: «پرونده حقوق بشر». در اينجا نيز يك بازي سه
ضلعي آغاز ميشود؛ بان كي مون در مقام دبيركلي سازمان ملل گزارشي سراسر
منفي را عليه ايران درباره آنچه كه وخامت حقوق بشر در جمهوري اسلامي نام
نهاده منتشر ميكند به فاصله كوتاهي احمد شهيد كه عنوان گزارشگري ويژه حقوق
بشر در امور ايران را يدك ميكشد به صحنه ميآيد و يك گزارش كاملا كپي
پيست شده از روي سايتهاي ضد انقلاب و منافقين را عليه ايران منتشر
مينمايد و در ضلع سوم، كميته حقوق بشر در ژنو ايران را به نقض حقوق بشر
متهم ميكند و در تمامي اين موارد تنها يك سري ادعاهاي واهي و اتهامات سست و
فاقد هرگونه ارزش حقوقي، ترجيع بند سروصداها و هياهوها درباره وضعيت حقوق
بشر ايران است.
علاوه بر گشودن پرونده مضحك ترور و پرونده نخ نما
شده حقوق بشر پرونده هستهاي ايران را نيز به عادت تمامي 9 سال گذشته پيش
ميكشند تا پازل فشار بر ايران را به اوج برسانند.
خروجي اين مثلث تاكنون در قالب 2 قطعنامه عملياتي شده است كه البته به نظر ميرسد با 1 قطعنامه ديگر تداوم داشته باشد.
جمعه
گذشته -18 نوامبر- و در يك روز 2 قطعنامه عليه ايران به تصويب رسيد. يكي
قطعنامه شوراي حكام آژانس و ديگري قطعنامه مجمع عمومي سازمان كه در هر دو
بر ارايه تصويري غيرواقعي از ايران تمركز شده بود.
مشابه اين 2
قطعنامه، كميته سوم مجمع عمومي سازمان ملل درصدد است قطعنامهاي را درباره
وضعيت حقوق بشر كشورمان تدارك ببيند. بنابراين اكنون بايد ديد در شرايطي كه
تمام گزينههاي روي ميز آمريكا در مواجهه مستقيم و آشكار با جمهوري اسلامي
به صدور 2 قطعنامه و 1 قطعنامه احتمالي ديگر منجر شده است حاصل اين
قطعنامهها چيست؟ آيا اين قطعنامهها به ميزان آنهمه تحرك و تقلا بر ضد
ايران، محتواي كاربردي و عملي هم داشته است؟
آنچه كه در وهله نخست در پاسخ به اين سوالات بايد گفت جوابي است كه بر مبناي پيشينه تاريخي قطعنامهها عليه ايران به ذهن ميآيد.
بدون
ترديد 4 قطعنامه تحريمي عليه كشورمان در فاصله سالهاي 2006 تا 2010 ملاك
قابل توجهي است كه ميتواند عيار تحركات و تقلاها بر ضد ايران را محك زد.
قطعنامههاي 1737، 1747، 1803 و 1929 كه به ترتيب در دسامبر 2006، مارس
2007، مارس 2008 و ژوئن 2010 به تصويب رسيد از نوع قطعنامههاي تحريمي
بودند. قطعنامههايي كه شوراي امنيت سازمان ملل بر مبناي اختيارات بي بديل-
و البته نامشروع و از جنس قانون جنگل - در محيط بين الملل عليه جمهوري
اسلامي به تصويب رساند.
به عبارت ديگر؛ هر آنچه در چنته داشتند بكار
گرفتند و آن 4 قطعنامه ضدايراني را به صحنه آوردند. بنابراين يك اتفاق
جالب در اينجا رخ داده است. اگر آن 4 قطعنامه تحريمي عليه ايران كارساز بود
نيازي نبود طي هفتههاي گذشته به آب و آتش بزنند تا بلكه در جمعه گذشته 2
قطعنامه ديگر به تصويب برسانند و از سوي ديگر؛ اگر آن 4 قطعنامه تحريمي
مصوب شوراي امنيت در راستاي تضعيف جايگاه جمهوري اسلامي ايران كارگر
نيفتاده است- كه گذر زمان شهادت ميدهد اينچنين بوده است- پس جاي ترديدي
باقي نميگذارد كه 2 قطعنامه اخير و 1 قطعنامه احتمالي كه عنقريب صادر
خواهد شد حتما در همان نام و صورت قطعنامه متوقف خواهند شد.
اما به
نكته فوق بايد اين مطلب را علاوه كرد كه در قطعنامه شوراي حكام پيرامون
برنامه هستهاي و در قطعنامه مجمع عمومي سازمان ملل درباره طرح ترور كذايي
سفير عربستان در واشنگتن آمريكاييها به عنوان باني اصلي اين 2 قطعنامه نقش
يك شاكي را ايفا كردند كه فقط طرح دعوي ميكند و ناتوان از اثبات ادعاهاي
خود است و از همين روي تنها به ژست «شاكي بودن» و طرح «شكواييه» مينازد و
گرنه قطعنامه شوراي حكام و قطعنامه مجمع عمومي عليه ايران، دستاوردي براي
آمريكاييها بدين معنا كه ضربهاي به جمهوري اسلامي بزنند نداشته است.
قطعنامه
شوراي حكام پس از چندين بار تعديل در نهايت به گونهاي و با محتوايي به
تصويب رسيد كه خواستههاي آمريكا از جمله ارجاع پرونده ايران به شوراي
امنيت را محقق نكرد. همچنين اين قطعنامه بصورت اجماعي كه بار حقوقي خاصي بر
آن مترتب است به تصويب نرسيد.
خراسان
«در مصر چه خبر است؟» عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم عليرضا رضاخواه است كه در آن ميخوانيد:
فريد
زکريا" مشاورسابق کاخ سفيد در امور مسلمانان و سردبير هفته نامه "نيوزويک"
چند ماه پس از حمله جورج بوش به عراق با شعار "دموکراسي سازي در
خاورميانه" کتابي را با عنوان " آينده آزادي؛ تقدم ليبراليسم بر دموکراسي"
روانه بازار کرد.
مهمترين استدلال زکريا در اين کتاب که يک توصيه
جدي به صاحب منصبان وقت آمريکا نيز محسوب ميشد اين بود که، دموکراسي در
خاورميانه به معني قدرت گرفتن گروههاي اسلامي در اين منطقه خواهد بود. وي
با اشاره به موفقيت حماس در انتخابات پارلماني فلسطين تاکيد ميکند: نتيجه
دموکراسي سازي در خاورميانه يعني پذيرش حماس در فلسطين، حزب ا... در لبنان و
اخوان المسلمين در مصر، جريانهاي شيعي در بحرين، همپيمانان ايران در
افغانستان و عراق و مخالفان آمريکا درعربستان امري که به طور قطع مورد پسند
کاخ سفيد نخواهد بود. زکريا در ادامه با بيان تئوري تقدم ليبراليسم بر
دموکراسي توصيه ميکند، مردم خاورميانه را بايد ليبرال ساخت حتي به زور
اسلحه، آن وقت برون داد دموکراسي براي خاورميانه ليبرال، "ليبرال دموکراسي"
مورد قبول غرب خواهد بود.
همين انگاره بود که غربيها را بر آن
داشت تا با آموزش نسل آينده رهبران منطقه در دانشگاههاي آمريکا و انگليس
زمينه را براي ليبرال ساختن خاورميانه آماده سازند. در راستاي همين پروژه
جمال مبارک فرزند ديکتاتور مصر به دانشگاه آمريکايي قاهره رفت، سيف الاسلام
قذافي فرزند ديکتاتور ليبي به خواندن قدرت نرم در دانشگاه انگليسي LSE
پرداخت، شيخ سلمان آل خليفه فرزند ديکتاتور بحرين به آمريکا رفت و ملک
عبدالله اردن از انگليس براي جانشيني پدر به اين کشور بازگشت.
قرار
بود پروژه ملت سازي نيز در عراق و افغانستان در همين راستا دنبال شود.
کشورهاي عربي حاشيه خليج فارس نيز زير فشار آمريکا به ليبراليزه کردن سياسي
اجتماعي ساختارهاي خود روي آوردند. اما خيزش عظيم مردمي در خاورميانه و
شمال آفريقا در آغاز سال 2011 پروژه آمريکاييان را با مشکل جدي مواجه ساخت.
سرعت گسترش انقلابها در منطقه چنان بود که غربيها تنها نظاره گر اتفاقات
بودند. با اين حال به دنبال فرار" بن علي" از تونس هرچند چندين دهه
ديکتاتوري در اين کشور پايان يافت، اما دست نخورده باقي ماندن ارتش و سرويس
امنيتي مورد وثوق اروپا و آمريکا باعث شد تا رژيمهاي سلطه طلب غربي الگوي
مناسبي براي مديريت منافع خود در کشورهاي انقلابي منطقه بيابند. حفظ
ساختارهاي امنيتي و نظامي کشورهاي دستخوش بحران در شمال آفريقا و خاورميانه
به يکي از اصلي ترين راهبردهاي آمريکا براي اطمينان از تداوم مداخلات خود
در اين منطقه تبديل شد.
ژنرالهاي ارتش مصر سالها پيش از به قدرت
رسيدن حسني مبارک با مقامات پنتاگون روابط نزديکي داشتند و بسياري از
هزينههاي مالي ايشان توسط آمريکا تامين ميشد. به دنبال انقلاب مردم مصر
در ميدان التحرير پارهاي از کارشناسان بر اين باور بودند که ارتش مصر به
لحاظ رفتارهاي حکيمانه در پروسه کوتاهمدت انقلاب مردم از الگوي ارتش
پرتغال در دهه هفتاد ميلادي قرن پيشين پيروي کرده و نهاد نظامي مصر، ضامن
اصلي انتقال آرام کشور به سوي مردمسالاري خواهد بود اما رفتار نهاد نظامي
مصر طي 6 ماه گذشته نشان داد که ظاهرا ژنرالهاي تحت فرماندهي محمد طنطاوي
رئيس شوراي نظامي حاکم بر مصر ماموريتي را از جانب اربابان آمريکايي خود
دنبال ميکنند. ماموريتي که با ارائه پيش نويس قانون اساسي آينده مصر بخشي
از آن براي مردم اين کشور آشکار گرديد. بر مبناي بند نهم از اين پيش نويس
که به عنوان سند بالادستي قانون اساسي به حساب ميآيد، ارتش به عنوان حافظ
قانون اساسي جايگاهي فرا قانوني خواهد داشت. به بيان ديگر ارتش مصر همچون
نظاميان کماليست ترکيه که خود را حافظ لائيتيسه در اين کشور ميدانند، تلاش
خواهد کرد تا در آينده به بهانه حفاظت از قانون اساسي منافع غرب را تضمين
کند. امري که باعث اعتراض گسترده مردم مصر از گروههاي اسلام گرا گرفته تا
چپ گراها و ليبرالها شده است. آن چه بازگشت خشونتها به ميدان التحرير
قاهره را موجب شده است تلاش نظاميان براي انحراف انقلاب از آرمان هايش
ميباشد.
مردم مصر به طور مشخص خواهان کنترل ارتش به وسيله نهادهاي
مدني، ارائه يک برنامه زمانبندي براي انتقال قدرت به غير نظاميان و ممانعت
از حضور وفاداران به حسني مبارک در آينده سياسي کشورشان ميباشند. از سوي
ديگر ايجاد اغتشاشهاي خياباني و درگيري با مردم آن هم يک هفته مانده به
انتخابات پارلمان مصر که قرار است قانون اساسي اين کشور را تنظيم کند،
نشانهاي از تمايل حاکمان نظامي براي به تعويق انداختن چند باره اين
انتخابات ميباشد. انتخاباتي که به اعتقاد بسياري از تحليل گران با پيروزي
اسلام گرايان مصري همراه خواهد بود.
جمهوري اسلامي
«با همسايه شرقي چه كنيم؟» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:
تأييدي
كه حامد كرزاي رئيسجمهور افغانستان از "لويه جرگه" براي امضاي پيمان
نظامي 10 ساله با آمريكا گرفت، علاوه بر اينكه ضربهاي سخت و جبران ناپذير
به نهاد سنتي و معتبر "لويه جرگه" وارد كرده، بياعتنائي به حقوق دو كشور
همسايه ايران و پاكستان نيز هست.
محور اصلي پيمان دراز مدت
افغانستان با آمريكا، تأسيس پايگاههاي نظامي توسط آمريكا در مجاورت مرزهاي
ايران و پاكستان در خاك افغانستان است كه نظاميان آمريكائي با استفاده از
اين پايگاهها ضمن ادامه حضور اشغالگرانه در افغانستان، تهديدي براي دو
كشور همسايه نيزخواهند بود. اينكه دولت و ملت پاكستان با اين تهديد چه
خواهند كرد و چه عكس العملي در برابر اين اقدام دولت حامد كرزاي نشان
خواهند داد، به خودشان مربوط است، اما دولت و ملت ايران قطعاً نميتوانند
تماشاچيان صحنهاي باشند كه با كارگرداني آمريكا و اجراي نه چندان ماهرانه
عوامل كاخ سفيد در كابل ترتيب داده شده است.
دولت آمريكا با اين
اقدام، از يكطرف به نهاد سنتي و معتبر "لويه جرگه" ضربهاي جبران ناپذير
وارد كرده و از طرف ديگر افغانستان را در برابر دو كشور همسايه پاكستان و
ايران قرار داده است. هر چند رئيسجمهور افغانستان بارها گفته اين پيمان
بهيچ وجه تهديدي براي كشورهاي همسايه نخواهد بود و ما به آمريكا اجازه
نخواهيم داد از خاك افغانستان براي حمله به همسايگانمان استفاده كند، ولي
خود حامد كرزاي هم ميداند كه اين سخن او به يك شوخي بيشتر شباهت دارد تا
مطلبي كه به واقعيت نزديك باشد. زيرا آمريكا همانگونه كه براي حمله نظامي
به افغانستان از كسي اجازه نگرفت، براي اينكه از خاك افغانستان استفادههاي
مورد نظر خود را انجام دهد و به ديگران تعرض نمايد نيز از كسي اجازه
نخواهد گرفت. اين، واقعيتي است كه ملتها و دولتهاي دو كشور ايران و
پاكستان نيز از آن مطلعند و به همين جهت اصولاً با ادامه حضور نظامي آمريكا
در افغانستان مخالفند.
نكته قابل توجه در اين ماجرا اينست كه مردم
افغانستان نيز با امضاي پيمان نظامي با آمريكا مخالفند و تظاهراتي كه اين
روزها دانشجويان افغان در تعدادي از شهرهاي اين كشور در اعتراض به
اظهارنظري كه از ناحيه "لويه جرگه" در اين زمينه اعلام شده انجام ميدهند
بيانگر همين واقعيت است. دانشجويان افغان، خشم خود را از پيمان نظامي
آمريكا و افغانستان، كه ادامه حضور نظاميان اشغالگر در افغانستان را تأييد
ميكند، با به آتش كشيدن پرچم آمريكا نشان دادند.
علاوه بر
دانشجويان، عدهاي از نمايندگان مجلس افغانستان، سران احزاب سياسي و علماي
افغان نيز با نظر "لويه جرگه" و اصولاً وارد ساختن "لويه جرگه" به اين
ماجرا مخالفند و اين مخالفت را به شكلهاي مختلف اعلام كردهاند. البته اين
اعتراضات و مخالفتها بعيد است به نتيجه برسد و مانع امضاي پيمان نظامي
دراز مدت افغانستان با آمريكا شود، زيرا رئيسجمهور و ساير دولتمردان افغان
در برابر اراده آمريكا اختياري از خود ندارند و اين پيمان، چيزي است كه
آمريكا تصميم گرفته هر طور شده آن را به اجرا در آورد و براي رسيدن به اين
هدف هر كاري كه لازم بداند انجام خواهد داد.
تنها راهي كه باقي
ميماند، مقاومت ملت افغانستان در برابر اراده آمريكاست. علما، فعالان
سياسي، رهبران احزاب و دانشجويان افغان ميتوانند با روشنگري و بيان اين
واقعيت كه ادامه حضور آمريكا در افغانستان نقض حاكميت مردم اين كشور است و
علاوه بر اين به روابط افغانستان با كشورهاي همسايه نيز لطمه وارد خواهد
كرد، مردم را به قيام تشويق نموده و آمريكا را در رسيدن به اين هدف شوم
ناكام سازند. تجربه آمريكا در ايران و عراق و بسياري از كشورهائي كه
ملتهاي آن كشورها در برابر اهداف شوم استعماري واشنگتن ايستادگي كردند
اينست كه هر جا مردم به صحنه بيايند پيروز خواهند شد. اين واقعيت را آمريكا
ميداند و از آن بشدت نگران است. ضربهاي كه آمريكا به "لويه جرگه" با
آلوده كردن اين نهاد سنتي به ماجراي پيمان نظامي وارد ساخت، با اين هدف بود
كه يكي از اهرمهاي مردمي را از پيش روي خود بردارد و آن را تا سطح يك
ابزار تنزل دهد. بنابر اين، اولاً لويه جرگه بايد درصدد جبران بر آيد و
اعتبار خود را با موضعگيري عليه اين پيمان نظامي ترميم نمايد و ثانياً مردم
افغانستان بايد با حضور در صحنه و ادامه اعتراضات سدي در برابر آمريكا
ايجاد كنند و مانع امضاي اين پيمان شوند.
اما آنچه به ايران مربوط
ميشود اينست كه دولتمردان افغان پاسخ حمايتها، محبتها و همراهيهاي ملت و
مسئولان ايراني در دورانهاي مختلف سه دهه گذشته را با بدترين روش
دادهاند. جمهوري اسلامي ايران با آغوشي باز مجاهدان افغان و به همراه آنها
آوارگان افغاني را سالها ميزباني كرد، امام خميني با صريحترين عبارات به
شوروي اشغالگر اعتراض و از مردم افغانستان حمايت نمودند، هنگامي كه دولت
مجاهدين افغان تشكيل شد دولت جمهوري اسلامي ايران از اين دولت حمايت كرد،
با شورش طالبان عليه مجاهدين افغان، ايران در برابر طالبان ايستاد و از
تماميت ارضي افغانستان حمايت كرد، بعد از اشغال افغانستان توسط آمريكا و
انگليس، موضع ايران همواره حمايت از ملت افغانستان بود و در بازسازي
افغانستان سهم قابل توجهي برعهده گرفت و در مجامع بينالمللي از دولت و ملت
افغانستان حمايت مستمر كرد و در زمينههاي فرهنگي به افغانستان كمكهاي
زيادي كرد بطوري كه بسياري از تحصيل كردگان افغان كه اكنون مصدر خدمات
زيادي در كشور خود ميباشند فارغ التحصيلان دانشگاههاي ايران هستند.
رسالت
«مفهوم استقلال» عنوان بخش دوم و پاياني سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن ميخوانيد:
ثروت
ديگري که استعمار در کشورهايي که استقلال خود را از دست دادهاند به يغما
ميبرد ثروت مادي است. اساسا کلنياليسم (Colonialism) پس از انقلاب صنعتي
با معطوف شدن روي ملزومات شيوه توليد صنعتي مدرن که يکي از آنها مواد خام
براي کارخانههاي تازه تاسيس و همچنين تامين سوختهاي فسيلي براي به حرکت
درآوردن چرخ صنايع جديد است و ديگري رديابي بازارهاي بين المللي به منظور
فروش محصولات و توليدات انبوه کارخانهها استوار شده است. در واقع سودجويي
اقتصادي روح استعمار است که کشورهاي فاقد استقلال مکان مناسبي براي ارضاي
اين خوي پلشت محسوب ميشوند.
قرارداد دارسي که در اواخر دوران سلطنت
قاجاريه ويليام ناکس دارسي در سال 1901 با دولت ايران امضا کرد و بر اساس
اين امتياز نامه نفت ايران به ثمن بخس به انگليسها واگذار شد را ميتوان
يکي از نمونههاي تلاش دولتهاي استعماري براي چپاول منابع و منافع مادي
ساير کشورها قلمداد کرد. منفعت طلبي استعمار گران و سودجويي بي حد و مرز
آنها در برخي موارد حتي منجر به نابودي صنايع داخلي و سنتي مستعمرات ميشد.
مثلا هندوستان يکي از صادر کنندگان سنتي منسوجات در قرون 17 و 18 بود. اما
از اواسط قرن هجدهم به واسطه انقلاب صنعتي در اروپا و به خصوص انگلستان که
موجب به وجود آمدن کارخانههاي بزرگ توليد پارچه و شيوه صنعتي توليد
منسوجات شد در جريان استعمار هندوستان نه تنها وضعيت توليد سنتي پارچه در
کشور هند ارتقايي نيافت بلکه حتي پس از گذشت چند دهه هندوستان به يکي از
بزرگ ترين واردکنندگان پارچه از بريتانيا تبديل شد. در واقع شيوه توليد
سنتي منسوجات در هند پس از چند دهه استعمار نابود شد و اين مستعمره ضمن
توليد منابع خام به يکي از بازارهاي اصلي منسوجات انگليسي تبديل شد.
مباني
استقلال در نگاه توحيدي از آنجا که غايت القصواي هستي يگانه پرستي و تسليم
در برابر ذات اقدس اله است از اين رو کسي که خود را بنده خدا ميداند حاضر
نميشود بندگي و بردگي کس ديگري را بپذيرد چرا که خواسته يا ناخواسته در
دام شرک افتاده است. از ديدگاه آيتالله خامنهاي زماني که در پاسخ به
سئوال «لمن الملك»، گفته شود:
«اللَّه الواحد القهّار» ( غافر: 16)
شالوده استقلال چيده ميشود. ( رهبر معظم انقلاب، 10/03/1369) از منظر
ايشان در دوران سلطه استكبار، غفلت از توحيد ناب اسلامى و مفهوم زندگى
شمول آن بود كه صحنه را براى بُتهاى استعمار باز گذارد و به خداوندان زر و
زور، فرصت تاختوتاز داد. (همان) در واقع ايشان هم مانند امام خميني(ره)
شاه کليد استقلال را توحيد عنوان مينمايد.
در اين هستي شناسي بي
نيازي از غيرخدا مقدمه استقلال شخصيتي و خودباوري است که اين خودباوري سنگ
بناي اعتماد به نفس ملي به حساب ميآيد. در حقيقت مبتني بر نگاه وحياني
رهبر معظم انقلاب تحقق استقلال حقيقي تنها براي يک انسان موحد ممکن است.
چرا که در اين منظرهيچ انساني بر انسان ديگري حق ولايت ندارد و تنها
مالکيت، ربوبيت و ولايت از آن ذات اقدس اله است. (شورا: 9 ) و(انعام: 62)
اسلام، دين توحيد است و توحيد يعنى رهايى انسان از عبوديت و اطاعت و تسليم
در برابر هر چيز و هركس به جز خدا. اين انسان با احساس بي نيازي از غير خدا
ضمن نفي سلطه پذيري به نوعي استقلال شخصيتي ميرسد. امام علي (ع) در وصيتي
خطاب به فرزندش امام حسن مجتبي (ع) ميفرمايد: «لا تكن عبد غيرك و قد جعلك
الله حرا» بنده غيرخدا مباش, زيرا خداوند تو را آزاد آفريده است. (مجلسى،
محمدباقر، ج 47: 214 ).
در اين نگاه استقلال شخصيتي منجر به پديد
آمدن شقوق مختلف استقلال در جامعه ميگردد. " ان الله لا يغير ما بقـوم حتي
يغيروا ما بانفسهم" (رعد:11) استقلال فرهنگي، استقلال اقتصادي، استقلال
سياسي، استقلال علمي و استقلال عملي محصول خودباوري است.
از منظر
رهبر معظم انقلاب امروز ملت ايران و به خصوص جوانان بر اثر فاکتورهاي
تاثيرگذاري نظير انقلاب، دفاع مقدس، شخصيت ويژه امام خميني(ره) به نصاب
قابل قبولي از اعتماد به نفس دست يافته است. دشمن اين اعتماد به نفس ملي
دستگاه استکبار سيطره جوي جهاني است. به نظر معظم له ملتي که به خودش
اعتماد ندارد، هميشه منتظر است براي او چيزي فراهم کنند و به او بدهند.
(همان، 13/10/1386) استعمار، اعتقاد و ايمان ملت به خودش را از او گرفته
بود؛ اما انقلاب، زندگى و نشاط و ايمان مردم را به آنها برگرداند. (همان،
04/11/1368)...
زماني که بحث ما با نخبگان حوزوي حاضر در اين جلسه
به اقسام استقلال( سياسي، علمي، فرهنگي، اقتصادي و... ) از منظر مقام معظم
رهبري رسيد يکي از حضار از آثار جهاني سازي بر مفهوم استقلال پرسيد. در
پاسخ به اين پرسش مهم راقم اين سطور به ديدگاه معظم له در خصوص ارتباط
مقوله جهاني شدن و استقلال پرداخت. آيت الله خامنهاي بر خلاف ديدگاهي که
معتقد است درجهان امروز استقلال (Independence) نه به معني و مفهوم کلاسيک
آن بلکه به معنايي نوعي از وابستگي متقابل (Interdependency) مطرح است و به
عوامل بينالمللي و داخلي بستگي دارد که هرکدام به نوبه خود در رشد و
تضعيف آن نقش بازي ميکنند معتقد است که تا زماني که استقلال يک کشور تامين
نشود مباحثي نظير وابستگي متقابل در پروژه جهاني شدن يک سراب است. در واقع
به زعم ايشان اگر قرار است جهانى شدن به معناى درست كلمه تحقق پيدا بكند،
بايد كشورها استقلال خودشان- استقلال اقتصادى و استقلال سياسى- و قدرت
تصميمگيرى خودشان را حفظ كنند. (همان، 27/2/1388)
البته اين ديدگاه
بر خلاف رهيافت انزوا طلبي است که در بين طرفداران مکتب
وابستگي(Dependency) طرفدار دارد و معتقد است که يک ملت تا زماني که از
تمام کشورهاي دنيا فاصله نگيرد و به امکانات و منابع خود متکي نشود
نميتواند به استقلال برسد. ممشاي سياسي و اجرايي مقام معظم رهبري به خصوص
در تعامل مثبت با کشورهاي جهان اسلام و اصرار بر وحدت کلمه مسلمين در کنار
اعتقاد به کلمه توحيد شاهدي بر اين مدعاست.
مردم سالاري
«دموکراسي اشک آور» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم علي ودايع است كه در آن ميخوانيد:
کشورهاي
مختلف جهان درگير اعتراضات مردمي و تغييرات شدهاند. يونان نخستين کشور در
اروپا بود که پس از سقوط کمونيسم در قاره سبز شاهد اعتراضات دامنه دار و
گسترده بود. مردم با پليس درگير شدند و در اين بين چند نفري هم کشته شدند
اما تعداد آنها هرگز از انگشتان دست فراتر نرفت. هرچه زمان ميرفت اروپا
ملتهب تر ميشد. تحت فشار افکار عمومي دولت ايرلند سقوط کرد، پرتغال خود را
لبه پرتگاه ميبيند، برلوسکني با آن امپراتوري بزرگ مجبور به ترک صندلي
نخست وزيري رم شد و امروز سوسياليستهاي اسپانيا در انتخابات پارلماني شکست
سنگيني را تجربه کردند.
جز يونان اعتراضات مردمي قاره سبز علي رغم
خشونت گاه وبي گاه پليس، آنچنان مرگبار نبوده است. در ايالا ت متحده، چند
معترض به سياستهاي اقتصادي آمريکا که معامله گران بورس بزرگ منهتن را باعث
و باني بدبختي و ورشکستگي اقتصادي ميدانستند، جنبش اعتراضي وال استريت را
بنيان گذاري کردند.
در ابتدا کسي گمان نميکرد اين جنبش با سرعت در
خاک آمريکا گسترش يابد و حتي به خاک کانادا هم برسد. جنبش وال استريت با
جنبش برآشفتگان اروپايي پيوند خورد تا غولهاي اقتصادي جهان و رفقاي معامله
گران بورس وال استريت دچار پريشاني شوند. در آمريکا هم برخورد خشن پليس با
معترضين و کشته شدن چند نفر همراه با استفاده از گاز فلفل توسط پليس مايه
آبروريزي در آمريکا شده است. حال در مصر! سرزمين تاريخي فراعنه شاهد موج
دوم قيام مردم است. در طول چند روز حدود 1000 نفر زخمي شدهاند و تعداد
کشتهها از 25 نفر فرارفته است.
در بحرين يک معترض توسط ماشين پليس
زيرگرفته شده است تا روش جديدي از برخورد خشونتآميز پليس با مردم رونمايي
شود. پليس کويت شروع به شناسايي مخالفين کرده است. عربستان از آنچنان فضاي
خشني رنج ميبرد که هر کلا م اعتراض آميزي در آسمان شکار ميشود. در آشفته
بازار جنگ مردم و حکومتها، نبرد مردم مصر قابل تمجيد است اگرچه رتبه نخست
از آن مردم ليبي است که معمر قذافي را با آن مکانيسم خون ريز به زير
کشيدند.
روزي که حسني مبارک از سلسله حکومت فراعنه کناره گيري کرد،
ارتش فرعون با استفاده از خلع قدرت، قوانين فرعون را در دست گرفتند و حتي
با خشونت شديدتري در مقابل مردم ايستادند. بيش از 12 هزار مصري توسط ارتش
مصر محاکمه شدهاند. دستهاي پنهان براي جنگ ميان مسلمانان و قبطيان مصر به
خوبي نمايان است. در اين حال و هواي غبارآلود، نيروهاي نزديک به حسني مبارک
و ارتش مصر سرمايه گذاري وسيعي برروي طنطاوي کردهاند تا اين نظامي را به
عنوان يک قهرمان وارد ميدان انتخابات کنند.
با انتشار پيش نويس
قانون اساسي جديد مصر التهاب بيشتري فضاي نيل را فراگرفت. ارتش مصر و
نظاميان آنچنان امتيازاتي براي خود درنظر گرفتند که گويي آنها حاکمان بلا
منازع مصر هستند. بر اين اساس ارتش به هيچ کس پاسخگو نيست و هيچ نهادي حق
نظارت بر ارتش را ندارد. بودجه ارتش سري است و هيچ کس حق اعتراض به آن را
ندارد; اين وضعيت يعني کودتاي ارتش فرعون در مصر. در آمريکا و اروپا اگر
پليس با خشونت برخورد ميکند، در خاورميانه پليس با سلا ح مرگ سرکوب ميکند
اما وجه مشترک آنها گاز اشکآور است که چشمان تشنه دموکراسي را خيس ميکند و
قلب آزاديخواهان را آرام.
شرق
«نگراني از مهندسي آراي مردم مصر» عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم حجتالله جودكي است كه در آن ميخوانيد:
رار
است روز هفتم آذر مردم مصر براي انتخاب نمايندگان مجلس اين كشور به پاي
صندوقهاي راي بروند. اما نگراني از مهندسي آراي مردم و تحكيم سلطه
نظاميان، يكبار ديگر تمامي احزاب و مردم اين كشور را به خيابانها كشانيد.
طي چند روز گذشته، شهرهاي مصر شاهد صحنههاي دوران انقلاب مصر بود. در
درگيريهاي اخير بيش از 35نفر كشته و بالغ بر دوهزار نفر مجروح شدند.
اگرچه طرفين درگيري اخير همديگر را به خويشتنداري و صبر و حوصله فرا
ميخوانند، اما بيانيههاي ايشان مملو از اتهاماتي است كه به يكديگر وارد
ميكنند. شايد بتوان ريشه درگيري فعلي را اينگونه بيان كرد: نظاميان فعلا
از سوي همه مردم هدف قرار گرفتهاند.
مردم و احزاب (تقريبا همه
احزاب، اعم از ليبرال، چپ، ملي، اسلامي و... ) نظاميان را متهم ميكنند كه
در پي تحكيم سلطه خودشان هستند و قرار نيست كه حكومت را به غيرنظاميان
واگذار كنند. آنان بر اين باورند كه نظاميان با مهندسي آراي مردم، مجلسي
خود خواسته و همراه با سليقه ايشان تشكيل خواهند داد. البته با انتخابات و
با شيوههاي دموكراتيك!؟ نگراني مردم و احزاب بيراه نيست، زيرا ميپندارند
كه نظاميان با انتخابات يكبار مصرف موفق شوند، همسويان خود را به مجلس
بفرستند و بعد از آن كارهاي خود را از راههاي كاملا قانوني پيش ببرند.
بهويژه
كه اخيرا شوراي نظامي حاكم اعلام كرده كه در آينده حق وتو خواهد داشت و
مجلسين مصر حق نظارت بر شوراي نظامي حاكم را ندارند و نيز بودجه سري ايشان
خارج از چارچوب قانوني خواهد بود. همچنين رفتار نظاميان طي چند ماه گذشته
ثابت كرده كه اين شورا نمره قبولي از سوي مردم را كسب نكرده است.
نمونه
آن ايجاد درگيري ميان اقباط و مسلمانان، عدم بيطرفي در برگزاري دادگاه
مبارك و سردمداران رژيم سابق، عمل کردن به قانون فوقالعاده نظامي و سپردن
انقلابيون به دادگاههاي نظامي و درعوض محاكمه سردمداران رژيم مبارك در
دادگاههاي عادي، همكاري با اسراييليها براي نجات اعضاي سفارت اسراييل در
قاهره و.... مردم در شعارهايي كه در ميدان التحرير و در شهرهاي اسكندريه،
سوئز، اسوان و... سر دادند، خواستار سرنگوني مشير طنطاوي رييس ستاد ارتش و
نيز بركناري دولت موقت عصام شرف و روي كار آمدن دولت نجات ملي شدند. آنان
دولت فعلي را متهم كردند كه همسو با نظاميان حركت ميكند. دستگيري و سركوب
مردم در ميدان التحرير و ديگر شهرهاي مصر توسط نظاميان و جمع شدن مجدد مردم
در ميدانها و ازسرگيري اعتراضات، نظاميان را با مشكل اساسي روبهرو كرده
است. اخوانالمسلمين مصر اعلام كرده كه سركوب اعتراضكنندگان «گناه» است و
به تعويق انداختن انتخابات در مصر بهمثابه كودتا عليه انقلاب محسوب
ميشود.
از سوي ديگر و با وجود اين درگيريهاي خياباني، شهرهاي مصر
از چندي پيش حالت انتخاباتي به خود گرفته و تبليغات نامزدهاي مختلف در همه
جا به چشم ميخورد. تحليلگران مسايل مصر از هماكنون پيشبيني ميكنند كه
شانس نمايندگان زن در انتخابات اخير بهشدت پايين است، بهويژه كه برخي از
اسلامگرايان فقط براي خالي نبودن عريضه نام برخي از زنان را در فهرست
انتخاباتي خود گنجاندهاند. طرفه اينكه حزب تندروي سلفي النور در مصر چاپ
تصوير زنان را در تبليغات انتخاباتي ممنوع كرده و به جاي عكس خانم نامزد
انتخابات، عكس يك گل يا تصوير همسر او را بالاي نام او چاپ كردهاند كه
نوآوري جديدي به حساب ميآيد.
البته اين نوع رفتار اسلامگرايان
تندرو باعث عكسالعمل فمينيستهاي افراطي شد و در چند روز گذشته يكي از
ايشان عكس لخت خود و دوست پسرش را همراه با برخي طرحهاي تحريكآميز در
وبلاگش گذاشت و بلافاصله باعث به راهانداختن جنجال جديدي در ميان مردم شد.
برخي به تقليد از او پرداختند و اسلامگرايان تندرو هم آن را بهانه قرار
داده و اعلام كردند كه انقلابيون مصري كه نظام را ساقط كردند، در پي چنين
اهدافي هستند.
البته اين اقدام بلافاصله از سوي جوانان انقلابي تكذيب شد و اقدام خانم عليا، فمينيست افراطي را بهشدت محكوم كردند.
در
اين انتخابات براساس تصويب دولت فعلي نصف كرسيهاي مجلس شعب به كارگران و
كشاورزان اختصاص دارد و حكومت، 10نفر را بهعنوان نماينده انتصابي به مجلس
ميفرستد (در زمان مبارك اين قانون نيز وجود داشت و ايشان با استفاده از
قانون يادشده همواره هياترييسه مجلس را تعيين ميكردند) همچنين شرط نامزد
شدن در انتخابات فقط داشتن سواد خواندن و نوشتن است. مسلم است كه شوراي
نظامي طرفدار طبقه كارگر و كشاورز نشده و قصد دارد مجلسي تشكيل شود كه آنان
بهراحتي بتوانند آن را با خود همراه كنند!
از طرف ديگر نيروهاي
وفادار به انقلاب مصر براي بيداري مردم و كمك به ايشان براي شركت در
انتخاباتي سالم اقدامات مفيدي انجام دادهاند كه شانس موفقيت ايشان و
خنثيسازي توطئه نظاميان و وابستگان به نظام سابق را افزايش ميدهد.
تحليلگران مصري افراد صاحب نفوذ وابسته به سرمايهداران و حزب مبارك را
حدود 15هزار نفر تخمين ميزنند كه فعلا با چراغ خاموش تلاش دارند، به هر
نحو ممكن وارد مجلس شوند. جوانان انقلابي در هر شهر كميتههايي تشكيل داده و
اين افراد را به مردم معرفي كرده و تلاش ميكنند تا مردم تحتتاثير خريد
راي و... قرار نگيرند. فهمي همويدي انديشمند مصري، شانس اين كميتهها را
بسيار خوب ارزيابي ميكند و بر اين باور است كه وزن ايشان در ميان مردم و
احزاب مصر حدود دوسوم انتخابكنندگان است.
تهران امروز
«كنفرانسي جنجالي براي تنفس مصنوعي» عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم مجيد رفيعي است كه در آن ميخوانيد:
پلاك
16 خيابان خرمشهر تهران ديروز شاهد برگزاري يك كنفرانس جنجالي بود. برگزار
كننده اين كنفرانس خبري علياكبر جوانفكر مديرعامل خبرگزاري ايرنا و
سرپرست روزنامه دولتي ايران بود. كسي كه خود را خالصانه! وقف جرياني كه از
آن به انحرافي ياد ميشود كرده بود و به خاطر انتشار ويژهنامه موهن
خاتون و اهانت به مقدسات، توسط قوه قضائيه به زندان و جريمه محكوم شده است.
نكته
جالب اين بود كه براي نخستين بار در تاريخ رسانهاي و سياسي كشور است كه
يك متهم با استفاده از اموال دولتي و بيتالمال براي خودش، كنفرانس
مطبوعاتي ترتيب ميدهد!
جوانفكر تا پيش از سال 1382 خبرنگاري بينام
و نشان بود، اما با پيوستن به حلقه نخست مردان احمدينژاد، مدارج ترقي را
به سرعت طي كرد. حتي آنقدر مورد اعتماد قرار گرفت كه در جريان انتخابات
رياستجمهوري سال 84 تنظيم اخبار سخنرانيهاي احمدينژاد براي سايتهاي
حامي را برعهده داشت. بعد از آشكار شدن چهره انحرافيون در دولت و تصفيه
نيروهاي حزباللهي در ارگان دولت، تبديل به چهره اول رسانهاي جريان
انحرافي شد.
در فضاي كمبود شديد چهره و ريزشهاي شديد به خاطر
عملكرد جريان انحرافي، اين علياكبر جوانفكر است كه يك تنه بار مسئوليت!
سخنگويي اين تيم را برعهده گرفته است.
نيم نگاهي به رويكرد
تبليغاتي- رسانهاي جريان انحرافي كه اين روزها بر محور مظلومنمايي و جلب
توجه مردم به هرقيمت و از طريق راهاندازي پروژههاي رسانهاي- تبليغاتي
انحرافي كه خروجيهايي نظير خاتون و... داشته ميچرخد، نشان ميدهد بيجهت
نيست كه جوانفكر براي اين پروژه انتخاب شده است.
اين كنفرانس جنجالي
و پرحاشيه را بايد دقيقا از جنس همان حرفهاي جنجالي كه ماه پيش در ميان
اعضاي ستاد انتخاباتي رئيسجمهور ايراد شد، دانست.
به بيان ديگر
اينكه كنفرانس جنجالي در پلاك 16 خيابان خرمشهر را جداي از فضاسازي
انتخاباتي - البته به روش جريان انحرافي- تحليل كنيم، راه به خطا
بردهايم، روش جريان انحرافي براي انتخابات آتي مجلس و رياستجمهوري، روش
مسموم كردن افكار عمومي است، چون از نظر اين جريان، هر چه فضا غبارآلودهتر
شود تنفس جريان انحرافي آسانتر ميشود. جلوگيري از مظلومنمايي و مواجهه
صريح و شفاف رسانهاي با مدعيات جريان انحرافي، راهكاري است كه بايد بدان
توجه داشت، جريان انحرافي اگر در محاصره «سوال» و روشنگريهاي رسانهاي -
سياسي قرار گيرد، به مهمترين هدف خود كه مسمومسازي افكار عمومي و
مظلومنمايي است، دست پيدا نخواهد كرد.
ابتكار
«بازگشت مصر به نقطه صفر يا انقلاب از نو» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم سيدعلي محقق است كه در آن ميخوانيد:
ميدان
التحرير قاهره اين روزها دوباره به حالوهواي ده ماه پيش و روزهاي
پرهياهوي انقلاب جوانان مصر عليه بيش از سه دهه استبداد حسنيمبارک بازگشته
است. جوانان انقلابي و نيروهاي امنيتي دوباره به خيابانها آمده و در
مقابل هم صفآرايي کردهاند. دوباره چادرها و پلاکاردها برپا شدهاند.
دوباره گاز اشکآور و شليکهاي بيرحمانه و دوباره کشتار. حداقل 33نفر در
کمتر از 24ساعت کشته و هزاران نفر زخمي شدهاند. گويي انقلاب مردم مصر به
نقطه صفر برگشته است و بايد دوباره همهچيز را از نو بنا کرد.
بيش
از ده ماه از اعلام کنارهگيري حسنيمبارک از رياستجمهوري مادامالعمر مصر
گذشته و مردم انقلابي اين کشور از همان اولين روزِ نتيجهدادن شعار «ارحل
مبارک» و تصميمشان براي نخواستن ديکتاتوري، انقلاب خود را در نيمه راه دو
دستي به نيروهاي نظامي تقديم کردند. آنها با اعتماد به سران ارتش از
خيابانها راهي خانههاي خود شدند تا نظاميان بهجامانده از رژيم پيشين،
وضعيت را براي ورود مصر به فاز دوم انقلاب فراهم کنند.
در اين مدت،
انقلاب مصر و تونس راه خود را به کشورهاي همسايه و هممذهب و همزبان، از
ليبي و اردن گرفته تا بحرين و يمن باز کرد و بهار عرب لقب گرفت. درحاليکه
تونسيها و مصريها سرخوش از پيروزي از خيابانها به خانهها برميگشتند،
ليبياييها به خيابان آمدند و در يک جنگ خونين داخلي، بر ديکتاتوري 42ساله
سرهنگ قذافي فائق شدند و طرابلس بهدست انقلابيون مسلح فتح شد. يمنيها
براي خود، ميدان تحرير دست و پا کردند و تا يکقدمي سرنگوني رفيق شفيق
مبارک پيش رفتند و خيابانهاي صنعا و منامه و شهرهاي برخي کشورهاي ديگر،
همچنان صحنه جنگ و گريز معارضان و نظاميان حاکميت است.
همين
تازگيها تونسيها براي حضور در پاي صندوقهاي رأي به خيابانها برگشتند و
لذت دموکراسي را در اولين انتخابات آزاد کشورشان مزمزه کردند. آنسوتر در
ليبي، مردم يک روز در شادي مرگ قذافي، روزي براي جشن روز اعلام آزادي کشور و
روزي ديگر شاد از بازداشت سيفالاسلام به خيابانها ميآيند.
اما
در مصر انقلابيون همچنان به انتظار اقدامهاي انقلابي نظاميان حاکم و دولت
موقت، ماهها در خانههاي خود نشستند. انگار نه انگار که انقلابي شد و
ديکتاتوري رفت. روند پيشرفت امور در قاهره پس از انقلاب، همچنان مانند بيش
از سه دهه حاکميت مبارک، کند و بدون تغيير پيش ميرفت. انقلاب در حال
يکساله شدن بود؛ اما نه از عدالت خبري شد و نه از آزادي و دموکراسي. نه
ارادهاي براي برگزاري انتخابات رياستجمهوري در زمان موعود ديده ميشد و
نه کسي به فکر محاکمه عاملان کشتار مردم و چپاول اموال ملت بود. نه مناسبات
و قوانين داخلي بهجامانده از حکام سابق تغيير ميکرد و نه در دولت کسي به
فکر تجديدنظر در سياستهاي خارجي مصر جديد بود.
حاکمان نظامي مصر
که اوايل انقلاب اعلام کرده بودند انتخابات رياستجمهوري مصر در سال 2012
برگزار ميشود، در عقبگردي سؤالبرانگيز، انتخابات را به سال 2013 موکول
کردند. مدتي بعد و درحاليکه يکي از اصليترين خواستههاي انقلاب، حذف و
محاکمه وابستگان به مبارک بود، زمزمههايي بهگوش رسيد که دادگاه عالي
اداري مصر در تصميمي عجيب بنا دارد که محدوديتها را عليه اعضاي حزب حاکم
سابق متوقف کرده و راه را براي شرکت آنان در انتخابات پارلماني هموار کند.
اما
کار به اينجا ختم نشد. اينبار نظاميان حاکم که بيش از نيم قرن اصليترين
تعيينکننده قدرت در مصر بودهاند، با بهانه قراردادن ناامنيهاي اخير، دست
به دامان پيشنويس قانون اساسي جديد شدند تا با سپردن اختيارات گسترده به
ارتش، حاکميت فراقانوني خود را تداوم بخشند.
آفرينش
«گام به گام با طرحهاي روسيه و چين» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن ميخوانيد:
اقدامات
سياسي آمريکا براي صدور قطعنامه بر عليه کشورمان در شوراي حکام و اجماع
غرب بر تاييد اين قطعنامه بار ديگر واقعيتهايي را بيان کرد که سياست بازي و
منفعت طلبي کشورهاي بزرگ و استفاده ابزاري از سازمانهاي بين المللي براي
رسيدن به مقاصدشان را نشان داد. تناقض گويي در عمل و کردار مقامات روسيه و
چين واقعيت بازيهاي سياسي اين دو کشور را برملا ساخت. پس از اعلام گزارش
آمانو در مورد فعاليتهاي هستهاي کشورمان مقامات روسيه و چين با لحني
اعتراض آميز نسبت به نحوه تهيه گزارش و انتشار آن، از حقوق هستهاي کشورمان
دفاع کردند و حتي وزيرخارجه روسيه اعلام کرد اين نوع گزارشها غيرکارشناسي
و مانع از راهکارهاي ديپلماسي بين ايران و آژانس ميگردد و ابراز داشت اين
گزارش تلاشهاي فراوان مقامات ايراني براي اعتماد سازي را مخدوش خواهد
کرد.
اما در مقابل ديديم که نماينده روسيه در راي گيري قطعنامه
آژانس برعليه کشورمان راي مثبت داد! و از سوي ديگر چين هم که عملکرد
آمانورا به انتقاد گرفته و وي را متهم به ارائه گزارش سياسي کرده بود در
هنگام راي گيري با راي مثبت خود تناقض ميان گفتار و کردار را به عرصه نمايش
گذاشت. به کرات ديده ايم که جنبش غيرمتعهدها باهمراهي روسيه و چين
بيانيههاي فراواني در حقانيت عملکرد و فعاليتهاي هستهاي کشورمان
صادرکردهاند. اين بيانيهها جنبه الزام آور ندارد اما وقتي کار به شوراي
امنيت و شوراي حکام کشيده ميشود مخالفت علني خود را با مواضع ايران ابراز
ميدارند.
در چند سال گذشته روسيه و چين راي خود درمورد ايران را به
يک معامله سياسي با غرب مبدل کردهاند و از ايران سنگري ساختهاند که
هروقت لازم دانستند از آن بيرون ميآيند و ازمنافع استفاده ميکنند و هروقت
موضع خود را در خطر ميبينيد پشت ايران قرار ميگيرند. سهلانگاري است اگر
ابراز مخالفتها و انتقاد روسها و چينيها را در راستاي منافع و مواضع خود
ببينيم و آن را امتيازي براي خود تلقي کنيم. اين رويکردي که آنها در مورد
عدم افزايش تحريمها برعليه کشورمان پيش گرفتهاند و يا در مورد استفاده از
گزينه نظامي ابراز مخالفت ميکنند، بازي قديمي روسها و چينيها ميباشد.
آنها
با مخالفت خود در اين مقطع به دنبال گرفتن امتيازات بيشتر در مرحله بعدي
هستند و با به وجود آوردن چنين وضعيتي هم از غرب امتياز ميگيرند و هم از
کنار ايران به کسب درآمد اهتمام ميورزند. تلاش روسيه براي گرفتن ضمانتهاي
سنگين در مورد سپر موشکي آمريکا ميباشد و ايران را وسيلهاي براي امتياز
گيري از آمريکا ميداند.
همچنين با افزايش تحريمها عليه ايران
روسها خود را يکه تاز فعاليتهاي اتمي ايران مييابند و هر اقدامي را که
تمايل داشته باشند بر کشورمان تحميل ميکنند (مراحل ساخت نيروگاه بوشهر).
چين
هم که منافع اقتصادي خود را به همه چيز ترجيح ميدهد. آنها براي ادامه
روند رشد اقتصادي خود و به زانو در آوردن اقتصاد غرب وآمريکا احتياج به نفت
دارند و چه گزينهاي بهتر از نفت ارزان ايران!
چين با عدم همراهي
ظاهري خود با آمريکا و سياستهاي آن ظرفيت امتياز گيري خود را افزايش
ميدهد و پس از دست يابي به امتيازات مورد نظر راي مثبت خود را اعلام
ميکند و با افزايش تحريمها عليه ايران بازار فروش کالاهاي خود را تضمين
مينمايد. اينکه تصور کنيم روسيه و چين با افزايش تحريمها عليه کشورمان
مخالف باشند اشتباهي بزرگ است چون در وضعيت ايجاد تحريمهاي سنگين منافع
آنها در قبال فعاليتهاي اتمي و نفتي ايران چندبرابر ميشود.
اميدواريم
مقامات کشورمان بتوانند با تيزهوشي و به کارگيري ديپلماسي هوشمندانه،
اجازه ندهند تا کشورمان به ابزاري براي کسب منافع و اهداف ديگران تبديل
شود.
حمايت
«برخی تحولات نا عادلانه بین المللی و ضرورت اتخاذ تدابیر شایسته» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد:
طی
روزهای اخیر چند تحول بین المللی در ارتباط با کشور عزیزمان به وقوع پیوست
که از منظر عدالت خواهی و پیگیری منافع ملت ایران حائز اهمیت است ونمی
توان به سادگی از آنها گذشت. مورد اول ارایه قطعنامه ای از سوی عربستان در
مجمع عمومی سازمان ملل است که با عنوان «حملات تروریستی علیه اشخاص حمایت
شده بین المللی» مطرح شده و ضمن آن مدعیات بی مبنای عربستان و آمریکا و
دیگر همدستان ایشان در قطعی دانستن سناریوی اخیر اقدام برای ترور سفیر
عربستان در آمریکا، شکل و قالب سند بین المللی پیدا کرد.
آن گونه که
در منابع بین المللی اعلام شده 106 کشور جهان به این قطعنامه رای مثبت
دادهاند و فقط 9 کشور در همراهی با جمهوری اسلامی رای منفی دادهاند اگرچه
تعداد ممتنع و غائب نیز قابل توجه است.
مورد دوم، تصویب قطعنامه ای
در مجمع عمومی ملل متحد با عنوان وضعیت حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران
است که این قطعنامه از سوی کانادا ارایه و برابر روال سنوات قبل پس از بحث و
بررسی های معمول در مجمع عمومی به تصویب رسید. به این قطعنامه 80 کشور رای
مثبت دادند، 44 کشور در همراهی با ایران رای منفی دادند و 57 کشور رای
ممتنع دادند. قبل از رای گیری در خصوص مفاد قطعنامه مزبور، تقاضای عدم طرح
آن نیز از سوی ایران و برخی کشورها مطرح شد که 91 کشور با آن مخالفت کردند و
بدین ترتیب قطعنامه در مجمع به رای گذاشته شد.
در پایان این
قطعنامه 3 صفحه ای از دبیر کل سازمان ملل خواسته شده که برای اجلاس بعدی
مجمع عمومی گزارش جامعی در مورد وضعیت حقوق بشر ایران تهیه و ارایه کند.
تحول سوم قابل توجه که در همسایگی ما بوقوع پیوست، نشست لویی جرگه
افغانستان با حضور نزدیک به دو هزار تن از چهره های شاخص این کشور بود که
در خصوص پیمان استراتژیک با آمریکا اعلام کردند با شراکت استراتژیک بلند
مدت با آمریکا موافقت می کنند. هنوز دقیق معلوم نیست که برابر این موافقت
آیا پایگاه های دایمی نظامی آمریکا در افغانستان نیز برقرار خواهد شد یا
خیر ولی به هر حال اصل این رویداد از حیث تهدید بالقوه منافع ملی کشورمان
قابل توجه است.
تحول چهارم به اقدامی مربوط می شود که پارلمان سوئیس
اخیرا اتخاذ کرد و آن اعمال تحریم علیه 5 نفر و 111 سازمان و شرکت و نهاد
ایرانی می باشد. آن گونه که در منابع خبری ادعا شده است حتی وزیر محترم
امور خارجه کشورمان نیز در میان 5 نفر که مورد تحریم قرار گرفتهاند قرار
دارد. در خصوص این تحولات نکاتی از حیث حقوقی قابل طرح است که به شرح زیر
تقدیم می شود. امید است موجبات تامل اهل فن و مشارکت هر چه بیشتر آنها در
نقد و ارزیابی این گونه اقدامات در عرصه جهانی را موجب شود.
نکته
اول: اینکه هیچ فرد مطلع نسبت به ساختار جامعه جهانی و واقعیات موجود نظام
بین المللی نمی تواند کتمان کند که متاسفانه در عرصه جهانی هنوز بی عدالتی
های زیادی حاکم است از جمله اینکه برخی دولت های زورگوی عالم تلاش می کنند
که از ابزارهای در اختیار خود اعم از قدرت نظامی، نفوذ سیاسی، منابع مالی و
اقتصادی، میزبانی مجامع بین المللی، رسانه های متنوع و دیگر ابزارها بطور
مداوم در جهت منافع و دیدگاههای خود بهره برند و اجازه ندهند که صدای
متفاوتی مخالف با منافع آنها در سطح جهانی مطرح یا تقویت شود. با این حال
این واقعیت مربوط به امروز و دیروز نیست بلکه دهه هاست جامعه بین المللی از
این بی عدالتیها رنج می برد. تازه در شرایط فعلی، وضعیت خیلی بهتر نسبت
به گذشته شده از این جهت که بسیاری از ملتها بیدار شدهاند و حتی در خود
کشورهای غربی شاهد انواع اعتراضات به سیاست های دولت های مزبور هستیم. هم
چنین بسیاری از حاکمان دست نشانده قدرت های جهانی در اثر انقلاب های مردمی
ساقط شده یا در معرض سقوط هستند. به رغم این تحولات مثبت، هنوزدامنه عمل
زیادی برای قدرتها وجود دارد که مبتنی بر بی عدالتی های ساختاری حقوقی،
سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و رسانه ای است.
نکته دوم: اینکه با لحاظ
واقعیت ذکر شده بالا، هر کشوری لازم است برای ارتقاء منافع و مصالح ملی خود
بهترین روشها و تدابیر حقوقی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را اتخاذ تا در
رقابت فشرده جهانی عقب نیفتد یا امکان ظلم و جفا به آن کشور براحتی فراهم
نشود. کشوری مثل ایران طبیعی است که با تجربه سالها تحمل انواع فشارها و
اقدامات ظالمانه زورگویان جهانی هم اینک بسیار کارآزموده باید اقدام کند و
از هر گونه رویکرد هیجانی و احساسی ولی بی محتوا و نسنجیده به شدت باید
پرهیزکند. در همین رابطه لازم است درک درستی از تحولات فعلی جامعه بین
المللی داشته باشیم و این واقعیت را مورد توجه جدی قرار دهیم که فعل و
انفعالات داخلی کشور نیز سهم مهمی در نوع اقدامات بین المللی در مورد ایران
دارد. به عبارت دیگر، هر چه رعایت حقوق مردم و مشارکت همه جانبه همه
طیفها و دیدگاهها در اداره امور کشور ارتقا یابد و اختلافات بین طیفهای
مختلف کاهش و نقض قوانین سیر نزولی یابد و کارآمدی خدمت به مردم وپیشرفت
کشور در حوزه های مختلف نمود عینی تری پیدا کند، بسیاری از تهدیدات و طمع
ورزی های بیرونی اثر گذاری خود را از دست می دهند.
دنياي اقتصاد
«ارزیابی مبانی بنیادی شاخص بورس تهران» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم حمید زمانزاده است كه در آن ميخوانيد:
1- طی هفتههای اخیر بحثهای متفاوتی در مورد شاخص بورس تهران مطرح شده است.
از
یک سو این فرضیه مطرح شده است که به دلیل تغییرات فرمول شاخص در سال 1387،
شاخص دماسنج دقيقي براي بورس تهران نيست؛ به نحوی که شاخص در هفتههای
اخیر با وجود منفي بودن، عمق ركود اين بازار را منعكس نميكند (دنیای
اقتصاد، 18/8/90). از سوی دیگر با توجه به رشد شتابان شاخص بورس از ابتدای
سال 1388 تا فروردین 1390 (رشد 230 درصدی شاخص طی 25 ماه) و توقف این رشد
در ماههای اخیر، برخی از فعالان بازار و تحلیلگران به این فرضیه
رسیدهاند که افزایش شاخص در این ابعاد به لحاظ بنیادی قابلتوجیه نبوده و
احتمالا یک حباب مالی در بورس تهران پدید آمده است. تحلیل حاضر با ارزیابی
شاخص بورس و مبانی بنیادی بازار سهام تهران درصدد رد هر دو فرضیه فوق است؛
به نحوی که این نتیجه را به دست میدهد که اولا شاخص فعلی بورس تهران
دماسنج نسبتا دقیقی از تحولات بورس تهران است و ثانیا هیچ نگرانی در مورد
وجود یک حباب مالی در بورس تهران در شرایط فعلی وجود ندارد.
2- یکی
از مهمترین استدلالها در مورد این فرضیه که شاخص دماسنج دقیقی از تحولات
بورس نیست، این است که با تغییرات فرمول شاخص در سال 1387، کاهش قیمت سهام
شرکتها در مقاطع تقسیم سود، در شاخص انعکاس نمییابد و به همین دلیل شاخص
مقادیری بیش از مقادیر واقعی خود را نشان میدهد. این در حالی است که عکس
این استدلال صادق است؛ به این معنا که اگر قرار باشد شاخص قیمت بورس کاهش
قیمت سهام شرکتها را در مقاطع تقسیم سود منعکس نماید، آن گاه چنین شاخصی
تغییر و تحولات واقعی بازار سهام را منعکس نخواهد کرد.
برای نمونه
فرض كنید که شرکت بزرگی مانند مخابرات بخواهد 100 درصد سود 339 ریالی
پیشبینی شده را با فرض تحقق این سود تقسیم كند. اگر کاهش 339 ریالی قیمت
سهام مخابرات پس از تقسیم سود در شاخص انعکاس یابد، شاخص بورس تنها در اثر
این امر یک شوک منفی بیش از 330 واحدی (حدود 3/1 درصد) را تجربه خواهد
نمود؛ در حالی که اساسا جز تقسیم سود شرکت هیچ اتفاقی در بازار سهام
نیفتاده است. به همین ترتیب احتمالا در فصل برگزاری مجامع شرکتها براي
تقسیم سود، شاخص سقوط شدیدی را تجربه خواهد نمود که این امر را القا میکند
که یک بحران مالی در بورس به وجود آمده است!.
به عبارت بهتر اگر
قرار باشد کاهش قیمت سهام شرکتها در مقاطع تقسیم سود در شاخص انعکاس یابد،
آن گاه دیگر تغییر و تحولات شاخص به هیچ وجه فضای واقعی حاکم بر بازار سهم
را منعکس نخواهد کرد و اساسا چنین شاخصی مفید نخواهد بود. علاوه بر این
بررسی تاریخی شاخص بورس بیانگر این امر است که تا پیش از تغییر فرمول
محاسبه شاخص در سال 1387 نیز کاهش قیمت سهام شرکتها در مقاطع تقسیم سود،
در شاخص منعکس نمیشده است.
به عنوان یک مشاهده تاریخی، در تاریخ 21
خرداد 1386، قیمت سهام شرکت معدنی گلگهر با توجه به تقسیم سود از 25500
واحد به کمتر از 12300 واحد کاهش یافته است. اگر این کاهش قیمت 13200 واحدی
قیمت سهام گلگهر در شاخص منعکس میشد، شاخص بورس افت چند صد واحدی را
تجربه میكرد، این در حالی است که شاخص قیمت در این روز نسبت به روز قبل از
آن با تغییر چندانی مواجه نشده است؛ بنابراین به نظر میرسد سری زمانی
شاخص بورس به واسطه تغییر فرمول شاخص در سال 1387 دچار شکست ساختاری نشده و
از سازگاری بین زمانی برخوردار است. به علاوه به نظر میرسد رفتار شاخص
نسبت به افزایش یا کاهش قیمتهای سهام، رفتاری متقارن است و شاخص روندهای
نزولی را عینا مانند روندهای صعودی منعکس میكند. با مجموعه این تفاسیر،
باید تاکید نمود که شاخص فعلی قیمت بورس از نقصان جدی برخوردار نیست و به
نظر میرسد تغییر و تحولات بازار سهام را به صورت نسبتا دقیقی منعکس
میكند.