در ابتدا مطلبی را نوشته شده توسط سعدالله زارعی با عنوان«ناامیدی آمریکا و عربستان از تحولات بحرین»چاپ شده در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان میخوانید:بحرین نزدیک به چهار سال پس از آغاز انقلاب، اینک در آستانه تحول مهم قرار
دارد. خبرهای درون و بیرون بحرین مجموعا از چنین تحولی حکایت میکنند. بعضی
از این خبرها به قرار زیر است: انتخابات مجلس که هفته گذشته از سوی رژیم
آلخلیفه برگزار شد فقط با مشارکت 15 درصد از شهروندان واجدشرایط مواجه شد
در حالی که رقم مشارکت مردم در همهپرسی که از سوی نیروهای انقلاب برگزار
گردید شامل بیش از 70 درصد شهروندان واجد شرایط بود. رژیم آل خلیفه در
واکنش به این افتضاح بزرگ در یک اقدام بیسابقه به منزل روحانی عالیرتبه و
صاحب نفوذ جدی- آیتاله شیخ عیسی قاسم- حمله کرد و حال آنکه از
عکسالعملهای فوری نیروهای انقلاب خبر داشت. پس از این تحولات، پسر ملک
عبدالله پادشاه عربستان - متعب- که در عین حال سمت وزیر گارد ملی عربستان
را هم دارد به آمریکا رفت تا با مقامات این کشور درباره بحرین مذاکره کند.
وی میگوید: کشورش با آمریکا درباره بحرین اختلافنظر دارد که خود این
موضوع بیانگر آن است که از نظر مقامات امنیتی سعودی اوضاع در بحرین وخیم
است و نیروهای عربستان علیرغم آنکه طی سه سال گذشته بر «منامه» سیطره
داشتهاند، نتوانستهاند کمکی به رژیم متحد خود در بحرین برای بقا بنمایند و
آمریکاییها نومیدانه مقامات عربستان را سرزنش کردهاند. درباره تحولات
بحرین گفتنیهایی وجود دارد:
1- برگزاری همهپرسی تعیین سرنوشت بحرین که
بسیار زیرکانه و هوشمندانه از سوی معارضه به اجرا درآمد، ضربه سنگینی را
بر رژیمهای سعودی و آلخلیفه وارد کرده است. این همهپرسی دارای ابعاد
گوناگونی میباشد از یک رو، خود اینکه معارضه بحرینی بتواند یک همهپرسی
فراگیر در کل بحرین و در طی دو روز یعنی همان روزهای برگزاری انتخابات مجلس
از سوی رژیم آلخلیفه برگزار نماید، یک اتفاق بسیار جالب و استثنایی است.
این همهپرسی که در روزهای 30 آبان و اول آذر برگزار شد با استقبال بیش از
70 درصد شهروندان واجد شرایط رأی در بحرین و پاسخ مثبت 99/1 درصد از 250
هزار رأی ریخته شده به صندوقها توام گردید.
این در حالی است که انتخابات
مجلس که پادشاه بحرین برگزارکننده آن بود، تنها با مشارکت 15 درصد واجدان
شرایط رأی مواجه شد و بر حسب اعلام شخصیتهای مستقل بحرینی، تعداد
شرکتکنندگان 47151 نفر بودهاند به همین دلیل از 40 عضو پارلمان فقط 6 نفر
توانستهاند در دور اول به مجلس راه یابند و بقیه به دور دوم که دیروز
برگزار شد رفتند. این در حالی است که آراء نمایندگان راه یافته به مجلس هم
از 2000 رأی فراتر نرفته است! در واقع همهپرسی و انتخابات یک دوئل حقوقی
بود که در آن انتخابات با سختترین ضربات همهپرسی مواجه گردیده است.
2-
برگزاری همهپرسی در برابر انتخابات مورد حمایت پادشاه ضمن آنکه دست برتر
را در بحرین نشان داد در همان حال ثابت کرد که انقلاب بحرین مسالمتآمیز
است و مردم در یک روند غیرامنیتی خواستار تغییر بنیادی در کشورشان هستند.
در این همهپرسی سوال شده بود: «آیا با انتخاب نظام سیاسی جدید با نظارت
سازمان ملل موافقید؟» 99/1 درصد از حدود 70 درصد واجدان شرایط رأی به این
سوال پاسخ «نعم» (بله) دادهاند، مشارکت70 درصدی و پاسخ 99 درصدی پردهها
را کنار زد و این نکته که رژیم آلخلیفه در میان مردم خویش هیچ جایگاهی
ندارد، به اثبات رساند. از این پس کار رژیم آلخلیفه در متهم کردن نیروهای
انقلاب به اینکه آشوبطلب هستند نیز کاملا خنثی گردید. کما اینکه این روند
به خوبی نشان داد که بحرین به سرنوشت لیبی - هرج و مرج پس از پیروزی- مبتلا
نمیشود. از طرف دیگر توانایی نیروهای انقلاب در ساماندهی به همهپرسی و
برگزاری آن و نیز نتایجی که از آن بدست آمد، نشان داد که هدایت حرکت مردم
را نیروهایی متفکر و مدبر در دست دارند و یک سازماندهی قوی پشت انقلاب
بحرین وجود دارد. کما اینکه متقابلا ثابت شد که رژیم آلخلیفه توانایی درک
شرایط را ندارد و از این رو نمیتواند تحولات را مدیریت کند. اگر رژیم درک
درستی داشت، انتخابات مجلس را برگزار نمیکرد.
رژیم با این انتخابات به
دست خود ثابت کرد که جایگاهی در بین مردم ندارد. از سوی دیگر وقتی از
همهپرسی مردمی - استفتاء الشعبی- باخبر شد یا باید جلوی آن را میگرفت و
یا با رهبران به توافق میرسید. رژیم علیرغم آنکه توان نظامی خود را جمع
کرد نتوانست جلوی همهپرسی را بگیرد و برنامهای برای توافق با رهبران را
نیز دنبال نکرد. در واقع این همهپرسی از یک طرف توانایی بالای مخالفان و
از طرف دیگر ناتوانی مطلق رژیم آلخلیفه را به اثبات رساند. با این وصف از
روز دوم آذرماه که نتایج انتخابات رژیم و همهپرسی انقلاب اعلام شد، انقلاب
جان تازه یافت و رژیم به بحران عمیقتری مبتلا گردید.
3- یک روز پس از
برگزار شدن انتخابات رژیم و همهپرسی نیروهای انقلاب، «متعب بن عبدالله»
وزیر گارد ملی عربستان راهی آمریکا شد. متعب با صراحت اعلام کرد که در
ارتباط با بحث بحرین و به نمایندگی از همه کشورهای عضو شورای همکاری
خلیجفارس با مقامات ارشد آمریکا ملاقات کرده است. وی در این مصاحبه به
اختلافات آمریکا و عربستان درخصوص بحرین اشاره کرد و در واقع اذعان کرد که
با آمریکا به راهحلی برای نجات رژیم آلخلیفه و یا کاستن از شدت بحران
بحرین نرسیده است یعنی در واقع نه آمریکا و نه عربستان راه حلی ندارند. سفر
متعب نقش مداخلهگرایانه عربستان و آمریکا علیه مردم بحرین را کاملاً
برملا میکند. او هر چند در مصاحبه خود ادعا کرده است که «بحرین با
دخالتهای خارجی مواجه بوده و عربستان از بحرین علیه مداخلات خارجی حمایت
میکند» اما واقعیت این است که عربستان و آمریکا در حال اعتراف به این
حقیقت هستند که یک حلقه محکم دیگر از حلقههای انقلاب اسلامی در یک کشور
عرب دیگر در حال شکلگیری است و مانند بقیه موارد، جبهه استکباری ناچار به
کنار آمدن با آن است. اظهارات متعب و اظهار یأس او نسبت به موفقیتآمیز
بودن طرحهای مشترک عربستان و آمریکا برای حفظ رژیم آل خلیفه، قریبالوقوع
بودن پیروزی انقلاب بحرین را یادآور میشود. پیروزی انقلاب بحرین ثابت
میکند که هیچ نیرویی قادر به مهار انقلابهای مردمی نیست. انقلابها را
میتوان با تأخیر مواجه کرد، هزینههای آن را بالا برد ولی نمیتوان آنها
را متوقف و یا متلاشی کرد.
4- حمله نیروهای امنیتی آلخلیفه به منزل
آیتالله شیخ عیسی قاسم نشان داد که این رژیم بر اعصاب خود مسلط نیست چرا
که درک این موضوع که اهانت به رهبر روحانی بحرین سبب شعلهور شدن خشم مردم
میشود، چندان پیچیده نبود. حمله به منزل این روحانی با نفوذ در شهر الدراز
واقع در غرب منامه، روز سهشنبه هفته گذشته و دو روز پس از اعلام نتایج
تعیین کننده همهپرسی انجام شده و ارتباط این حمله با نتایج انتخابات، نشان
میدهد که رژیم بحرین هیچ راهحلی برای برون رفت از شرایط ندارد و با
سیاستهای خطا عمق بحران را افزایش داده و در باتلاق نادانیها غرق میشود.
جالب
این است که آیتالله شیخ عیسی قاسم در بحرین به متانت و میانهروی شهرت
دارد و در مقایسه با رهبران روحانی جریان «الوفاق» روحیه مسالمتجویی دارد.
شیخ عیسی قاسم در طول چهارسال گذشته همواره تحت فشار نیروهایی قرار داشته
که خواستار برخورد متقابل امنیتی با رژیم آل خلیفه بودند و شیخ همواره بر
شیوههای مسالمتآمیز سیاسی برای حصول نتایج تأکید میکرد. حمله رژیم بحرین
به منزل آیتالله قاسم، طیفهای مختلف بحرینی از حزب حق به رهبری مشیمع تا
حزب الوفاق به رهبری شیخ علی سلمان تا احزاب دیگر را حول محور شیخ عیسی
قاسم منسجم نمود. این در حالی است که در روز جمعه گذشته، لحن شیخ در
خطبهها تغییر محسوسی پیدا کرده بود. رژیم بحرین با حمله روز سهشنبه به
بیت شریف آیتالله قاسم به گمان خود درصدد بود تا در مقابل شکست از
همهپرسی نیروهای انقلاب، یک برگ برنده رو کرده و نیروهای انقلاب را با
شرایط پیشبینی نشده مواجه گرداند. به گمان آل خلیفه حمله به منزل رهبر
روحانی شیعیان بحرینی، زنگ خطر را برای رهبران و احزاب شیعی بحرین به صدا
درمیآورد و با توجه به روش مسالمتآمیز رهبران شیعی و پرهیز آنان از
درگیری با نیروهای امنیتی و پلیس، با رژیم کنار میآیند تا حریم رهبران
مذهبی حفظ گردد. اما رژیم بحرین در محاسبه شرایط دچار خطا شد. واقعیت این
است که شرایط قبل و بعد از همهپرسی در بحرین متفاوت است.
اگر پیش از همه
پرسی، واقعه روز سهشنبه اتفاق افتاده بود، شاید برخی از شیعیان از اعمال
محدودیت علیه رهبران نگران شده و آن را سبب تضعیف انقلاب ارزیابی میکردند و
احیاناً کمی فتیله را پایین میکشیدند اما پس از برگزاری موفق همهپرسی،
رهبران و تودههای انقلابی دریافتهاند که رژیم در یک وضعیت انفعالی قرار
گرفته و اشتباهات بزرگ آن- که حمله به منزل شیخ عیسی قاسم از جمله این
اشتباهات بزرگ بود- سرعت آن را در سقوط بیشتر میکند. تظاهرات بسیار گسترده
مردم در دفاع از شیخ و صفوف منسجم رهبران روحانی و سیاسی بحرین در برابر
اقدام هتاکانه دولت و برگزاری بیسابقهترین نماز جمعه بحرین در جمعه
هفتهای که در آن به بیت قاسم جسارت شده بود، ثابت کرد که ترفند رژیم آل
خلیفه در ترساندن مردم و رهبران مؤثر نبوده است.
5- انقلاب بحرین از حیث
تداوم و نیز از حیث مسالمتآمیز بودن یک استثنا در میان انقلابهای اخیر
در جهان عرب است. مردم در این کشور نزدیک به چهار سال در مقابل رژیم سفاک
آلخلیفه و نظامیان رژیم فاسد عربستان مقاومت میکنند بدون آنکه یک گلوله
شلیک کنند این در حالی است که در این مصاف تاکنون دهها نفر شهید داده و
صدها نفر از آنان مجروح و یا محبوس شدهاند. تداوم 4 ساله انقلاب در کشوری
که مردم آن بسیار فقیر بوده و مخالفت آنان با رژیم بر شدت فقر آنان
میافزاید، بسیار مهم است و از یک سو از عمق اعتقادات و باورهای دینی و از
سوی دیگر از شدت ناملایماتی که از سوی رژیم تحمل میکنند، خبر میدهد. چنین
مردمی حتماً به پیروزی میرسند چرا که وعده تخلف ناپذیر خدا آن را بشارت
داده است.مردم بحرین البته فقط هزینه انقلاب در کشور کوچک خود را
نمیدهند. آنان هزینه تغییرات بزرگ در شبه جزیره عربستان و بخصوص تحول
بنیادین در عربستان را میپردازند. براین اساس باید گفت سفر متعب به
واشنگتن از نگرانی عمیق رژیم سعودی نسبت به شرایط پس ازپیروزی انقلاب بحرین
در عربستان حکایت میکند و به تجربه دریافتهایم که این رژیمها
نمیتوانند مانع وقوع انقلابی شوند که خدای متعال آن را برای اصلاح امت
مقرر کرده است.
امیر حسین یزدان پناه مطلبی را با عنوان«چرايی انتشار تصاوير سرلشکر سليمانی»در ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:چندماه است که تصاویر سرلشکر قاسم سلیمانی فرمانده نیروی
قدس سپاه، از حضور در مناطق آزادسازی شده مختلف عراق توسط شبکه های اجتماعی و
رسانه های مختلف بازنشر داده می شود و همین تصاویر و حضور وی در مهم ترین مناطق
جنگی منطقه و پس از آن پیروزی های محور مقاومت علیه تروریست های داعش، عامل تحلیل
و تفسیرهای فراوان شده است. آن هم برای فرمانده ای که تا همین 5 ماه پیش شاید خیلی
ها در ایران تصاویر وی را به ندرت می دیدند. اما چه اتفاقی افتاده است که سرلشکر
سلیمانی که برای رسانه ها ستاره سهیل بود، حالا چونان ستاره ای درخشان شکار دوربین
ها می شود؟ آیا رویکرد ایران در معادلات منطقه تغییر کرده است؟
ریشه این اتفاق را باید در تحولات بسیار مهم و آینده ساز
غرب آسیا جست وجو کرد. جایی که ناامنی موجود که حاصل 3 دهه برنامه ریزی غرب برای
حضور نظامی در آن است، بدون آن که خواسته غربی ها باشد دارد معادلات جدیدی را رقم
می زند و نظمی که از سال 1945 کم کم شکل گرفته بود را به محاق برده است. پایان جنگ
جهانی دوم در 1945 نقطه عطفی در تحولات جهان و شکل گرفتن هژمونی جدید به رهبری آمریکا
علیه کشورهای کمتر توسعه یافته بود. آمریکا که با مرزهای اقیانوسی خود هزاران مایل
دورتر از جبهه جنگ و بدون تاثیر گرفتن از آن باقی مانده بود، پس از پایان این جنگ
با درپیش گرفتن طرح های توسعه در کشورهای اروپایی و شرق آسیا گوی سبقت را از دولت
های قدرتمند اروپایی قبل از جنگ جهانی دوم، مانند انگلیس و آلمان و ... ربود و به
سرعت در رقابت با شوروی شروع به شکل دادن قطب بندی جدید در جهان کرد. چه این که در
سال هایی که اروپایی ها و کشورهایی چون ژاپن و ... در گیر جنگ بودند و بسیاری از زیرساخت
های شان ازبین رفته بود، آمریکایی ها به سرعت در حال توسعه بودند.
در حقیقت خلاء وجود یک قدرت فراگیر در جهان پس از 1945 زمینه
را نیز برای بروز این هژمونی فراهم کرده بود.
اکنون نیز شرایط غرب آسیا و تلاش آمریکا
برای ایجاد حکومت های ضعیف، به خصوص پس از بیداری اسلامی و اقدامات آمریکا برای
انحراف آن در منطقه به ویژه تحولات عراق و سوریه، باعث بروز یک «خلاء امنیتی» در
غرب آسیا شده است. نبود زیرساخت های مدنی و اجتماعی در کشورهای پادشاهی حاشیه خلیج
فارس و شمال آفریقا و نیز از بین رفتن زیرساخت های صنعتی، شهرسازی و انسانی کشورهای
مهمی چون سوریه و عراق (و حتی فراتر از غرب آسیا در افغانستان و پاکستان) در نتیجه
سال ها جنگ داخلی باعث شده این «خلاء امنیتی» به حوزه
های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی نیز سرایت کند. از همین رو در منطقه ای که
بسیاری از کشورهای آن از مصر گرفته تا جنوب پاکستان در آتش جنگ می سوزند، با شبیه سازی
اتفاقات پس از جنگ جهانی دوم، با آن چه در منطقه شاهد هستیم این کشورها در پی
ساختار قدرتمندی برای تکیه کردن و استفاده از آن برای برون رفت از شرایط هستند.
آمریکا که در 3 دهه گذشته برای دخالت نظامی در کشورهای منطقه عملا با حملات یکجانبه
و اشغال نظامی (مشابه عراق و افغانستان) اهداف خود را پیش می برد اکنون برای موضوع
داعش شرایط را به گونه ای فراهم می کند که دولت عراق و برخی کشورهای هم پیمان آن
از آمریکا درخواست کنند تا برای مبارزه با داعش وارد منطقه شود.
به این ترتیب هم برای افکار عمومی توجیه وجود دارد و هم
اهدافی که دارد را پی گیری می کند.
از این اتفاق می توان به عنوان «وابستگی امنیتی»
یاد کرد. جایی که کشورها احساس می کنند بدون آمریکا
نمی توانند از پس تهدید های امنیتی خود برآیند و لاجرم باید به سمت او دست دراز
کنند. در چنین شرایطی است که ایران به عنوان یک کشور باثبات، امن و قدرتمند به لطف
مدیریت راهبردی خود و نیز اتکا به قدرت ملت ایران، لنگرگاه امنیت منطقه است و دراین
شرایط برای نمایش بخشی از قدرت منطقه ای خود در حوزه های نظامی و امنیتی منطقه، با
رونمایی از تصاویر حضور فرمانده ارشد نظامیاش در جبهه های مختلف، نقش مستقیم
خود در عملیات های ضد تروریستی را آشکار می کند.
نقش محوری ایران در آزادسازی بخش های زیادی از عراق از
لوث وجود داعش باعث شده تا ایران به عنوان عنصری مهم برای تامین امنیت منطقه معرفی
شود. به عبارتی ایران می خواهد به هم پیمانان
خود از ورای نقشی که سلیمانی بازی می کند بگوید: ایران تنها هم پیمان قابل اعتماد
در منطقه است که حتی در صورت وجود برخی اختلافات سیاسی نیز می شود روی آن با
اعتماد حساب کرد. ایران تنها آغوش مطمئنی است که می شود اعتماد و پیروزی را از آن
انتظار داشت. به خصوص این که نقش فعال ایران در مبارزه با تروریسم در منطقه، الگوی
پر بوق و کرنای آمریکا را در تشکیل ائتلاف علیه داعش به چالش کشیده و تجربه آمرلی،
جرف الصخر، پیروزی های اخیر و حتی حفظ امنیت اربیل کردستان عراق و نمونه هایی از این
دست نشان داد که اگر واقعا قرار بر مبارزه با تروریسم باشد، همان گونه که ایران
اراده کرد، می توان در فاصله زمانی کوتاه یک منطقه را آزاد کرد. از سویی پیش بینی
هایی که محافل نظامی از تحولات عراق ارائه می دهند این است که باید منتظر خبرهای
خوش بیشتری از مبارزه با تروریست ها باشیم.
خبرهایی که یک محور اصلی آن حضور
قدرتمند ایران در معادلات منطقه است. براین اساس، با کم شدن سایه تهدید تروریست ها
در بخش های مهم منطقه و آغاز رشد و توسعه این کشورها، برنده واقعی این نزاع ها
گفتمانی است که توانسته مقابل رویکرد آمریکا در وابسته سازی امنیتی منطقه به قدرت
نظامی خود بایستد و عملا معادلات جدیدی برای آینده منطقه ترسیم کند؛گفتمان انقلاب اسلامی.
روزنامه رسالت ستون سرمقاله خود را به مطلبی با عنوان«رصد هوشمندانه بازی دشمن در ميدان مذاکرات هسته ای»به قلم حنیف غفاری اختصاص داد:حضرت
آیت الله خامنه ای ، رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنان حکیمانه خود در
دیدار اعضای مجمع عالی بسیج و در حوزه سیاست خارجی و مذاکرات هسته ای ایران
و اعضای 1+5 فرمودند: -با اصل مذاکره مخالفت نکردیم و با تمدید هم مخالف
نیستیم. -آمریکایی ها زیاده خواهی می کنند . -مشکل ما زیاده خواهی آمریکاست
.اگر مذاکرات به نتیجه نرسید آمریکایی ها بیش از همه ضرر می کنند. -ما به
اعتماد آمریکایی ها اهمیتی نمی دهیم و نیازی به اعتماد آنها نداریم. -چه
توافق هسته ای بشود یا نشود اسرائیل روز به روز ناامن تر می شود.
در خصوص فرمایشات اخیر مقام معظم رهبری نکات مهم و قابل تاملی وجود دارد:
1-
هیئت مذاکره کننده هسته ای ایران در سلسله مذاکرات صورت گرفته و مخصوصا در
گلوگاههای حساس و تعیین کننده تسلیم زیاده خواهی های اعضای 1+5 و در راس
آنها ایالات متحده آمریکا نشده است. در جریان مذاکرات حساس و سرنوشت ساز
وین 6 ( مذاکرات ماقبل فرا رسیدن ضرب الاجل زمانی اول توافقنامه ژنو ) و
همچنین مذاکرات وین 8( مذاکرات هسته ای اخیر) فشار سیاسی ایالات متحده
آمریکا و دیگر اعضای 1+5 بر روی هیئت مذاکره کننده هسته ای کشورمان به نقطه
اوج خود رسید. بازی هدفمند غرب در سه حوزه دیپلماسی رسمی، دیپلماسی عمومی و
دیپلماسی پنهان همگی از یک سو و انفعال دو کشور روسیه و چین از سوی دیگر
سبب شد تا تیم مذاکره کننده هسته ای ایران با سخت ترین شرایط و فشارهای
ممکن در وین مواجه شود. با این وجود هیچ گونه باج دهی و عبور از خطوط قرمز
در مواجهه با این وضعیت سخت صورت نگرفت .تقدیر رهبر معظم انقلاب اسلامی از
ایستادگی تیم مذاکره کننده هسته ای باید به پشتوانه و قوت قلبی محکم برای
دستگاه دیپلماسی کشورمان در ادامه این مسیر پرفراز و نشیب تبدیل شود.
2-
"بداخلاقی آمریکا "پای میز مذاکرات هسته ای و "موذی گری انگلیس " در این
ماراتن نفسگیر دیپلماتیک باید به صورت موازی و همزمان با یکدیگر در نظر
گرفته شود.به عبارت بهتر، بداخلاقی واشنگتن و موذی گری لندن در صحنه
مذاکرات مکمل یکدیگر بوده است. باید به این معادله ، منفعت طلبی دیگر اعضای
1+5 را نیز اضافه کرد. بداخلاقی آمریکا متاثر از بازی پارادوکسیکال
واشنگتن در حوزه مذاکرات هسته ای و عهد شکنی آنها در عمل به پیمانهای خود
است. در جریان امضای توافقنامه ژنو مشاهده کردیم که مقامات آمریکایی تنها
ساعتی پس از امضای توافقنامه موقت، حق غنی سازی جمهوری اسلامی ایران ( که
اساسا تشخیص و تعیین آن نیز در حدود اختیارات آمریکا نیست) را منکر شده و
در ادامه مسیر نیز با وضع تحریمهای تازه علیه افراد و سازمانها و بانکهای
ایرانی در مسیر اجرایی شدن توافق سنگ اندازی هایی کردند.موذی گری انگلیس
نیز در همین راستا تعریف می شود.
فیلیپ هاموند وزیر امور خارجه
انگلیس در جریان مذاکرات اخیر وین با ژستی حق به جانب و با گاردی بسته وارد
میدان شد! وزیر امور خارجه انگلیس با رویکردی هشدار آمیز در مقابل
دوربینهای خبرنگاران قرار گرفت و از وجود شکافها و اختلافات اساسی و کمبود
زمان و در عین حال، لزوم توقف فعالیتهای هسته ای ایران ! سخن گفت. نکته
جالب توجه اینکه در جریان امضای توافق موقت ژنو در سال گذشته نیز ویلیام
هیگ وزیر امور خارجه سابق انگلیس نیز در مذاکرات حساسی که پس از کشمکشهای
فراوان به امضای توافقنامه موقت ختم شد، همین بازی موذی گرایانه را دنبال
کرد.
3- "احساس نیاز آمریکا به ایران " خاستگاهی تحلیلی و واقع
گرایانه دارد. زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی ایالات متحده آمریکا در
دوران ریاست جمهوری جیمی کارتر و از استراتژیستهای خبره و رئالیست سیاست
خارجی این کشور صراحتا تاکید دارد که واشنگتن بر اساس احساس نیاز منطقه ای
خود به ایران باید برنامه هسته ای کشورمان را بپذیرد و شیوه زندگی در کنار
ایران قدرتمند را بیاموزد. بسیاری از استراتژِیستهای دیگر آمریکایی نیز
نسبت به این مسئله مهم تاکید دارند. وقوع بحرانهای مزمن اقتصادی در داخل
آمریکا و شعله ور شدن خشم شهروندان سیاهپوست این کشور که در ابتدای قرن
بیست ویکم نیز از تبعیض نژادی و آپارتایدی که در کالبد ایالات متحده همچنان
حلول کرده است در رنج و عذاب هستند نیز از فرگوسن گرفته تا نیویورک و لس
آنجلس به خیابانها ریخته و علیه سیاستمداران و دستگاه قضائی کشورشان فریاد
سر می دهند.فراتر از همه این موارد، ناکامی های متعدد واشنگتن در حوزه
سیاست خارجی ، که خود را در موضوعاتی مانند بحران سوریه، تشکیل ائتلاف ضد
داعش، ناامنی های عراق، ماجرای اوکراین، گسترش ناتو به شرق، ادامه پیروزی
سوسیالیستهای چپ گرا در آمریکای لاتین و ...نشان داده است ، قدرت مانور
اوباما در نظام بین الملل را به شدت کاهش داده است. در چنین شرایطی کاملا
مبرهن است که بازنده عدم به نتیجه رسیدن مذاکرات هسته ای واشنگتن خواهد
بود.
4- مصداق یابی و حتی واژه شناسی تک تک مفاهیم و کلماتی که
مقامات آمریکایی به کار می برند باید به دقت و وسواسی خاص صورت گیرد. "
استفاده از مفاهیم کلی" برای توجیه " اقدامات جزئی" فرمولی است که مقامات
دو حزب دموکرات و جمهوریخواه سعی کرده اند در آن تبحر یابند، هر چند که
دیگر افکار عمومی دنیا و حتی آمریکا پس از افشای دروغ پردازی های ایالات
متحده در جریان جنگ افغانستان و عراق ،قدرت تفکیک واژه سازی های کاذب و
مصداق یابی های کاذب تر را از سوی مقامات کاخ سفید دریافته است. واژه "
جامعه جهانی" یکی از این واژگان و مفاهیم کلی است.
آمریکا و دیگر
اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد در توصیف و تشریح این واژه، " خود"
را عینیت و مصداق تام " جامعه جهانی " دانسته و دیگر کشورهای جهان را
متغیری وابسته به خود می دانند. به عبارت بهتر، اعضای دائم شورای امنیت که
با اضافه شدن آلمان همان اعضای 1+5 را تشکیل می دهند، میان خود و دیگر
کشورهای جهان نوعی رابطه " تابع" و " متبوع" تعریف کرده و بر حفظ این رابطه
و حتی بسط تئوریک آن در روابط بین الملل تاکید می ورزند. مواجهه با این
رویکرد باید در هر دو حوزه مفهومی و مصداقی صورت گیرد. در ابتدا باید
مفاهیم و تئوریهایی توجیه کننده " کنشگری نظام سلطه" را در جهان با ارائه
آنتی تز ها و سنتزهای جدید از بین برد و سپس بر اساس تئوریهای مبتنی بر
حقوق حقه همه ملتها و دولتهای جهان ، به مصداق یابی آن پرداخت.
5-
هراس بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی به همراه متحدین مرتجع
عربی خود مانند عربستان سعودی در خصوص به نتیجه رسیدن مذاکرات هسته ای
ایران و اعضای 1+5، ریشه در وضعیت سختی است که تل آویو و ارتجاع عرب با آن
مواجه هستند. این
" وضعیت سخت" خود را در ناکامی صهیونیستها در مواجهه
با گروههای مقاومت و همچنین ناکامی عربستان و برخی دیگر از کشورهای عربی در
مدیریت گروههای تروریستی مانند داعش و النصره نشان داده است. در چنین
شرایطی پازلهای منطقه ای و بین المللی یکی پس از دیگری بر خلاف منافع منطقه
ای تل آویو و ریاض چیده می شود.
"ناامن تر شدن رژیم صهیونیستی"
پروسه ای است که اساسا تابعی از مذاکرات هسته ای ایران و اعضای 1+5 و نتایج
حاصل شده از آن نبوده و نخواهد بود. شکست صهیونیستها و خفت نتانیاهو در
مقابل رزمندگان مقاومت اسلامی فلسطین در جریان نبرد 51 روزه و افزایش نشانه
های ظهور و بروز انتفاضه سوم در نوار غزه و کرانه باختری جملگی طی یکسال
اخیر( پس از امضای توافق ژنو) به وقوع پیوسته است. این پروسه معلول تزلزل
ایدئولوژیک و سیاسی صهیونیستها در داخل سرزمینهای اشغالی و حرکت امواج
خروشان بیداری اسلامی در منطقه است. بدیهی است که در چنین وضعیتی ضریب آسیب
پذیری تل آویو روز به روز بیشتر می شود. افزایش این ضریب ، آن هم به صورت
تصاعدی و سریع پروسه ای است که نه تنها نتانیاهو،بلکه افراد جایگزین
احتمالی وی نیز قدرت مواجهه با آن را نخواهند داشت. حقیقتی که متغیری
وابسته به نتیجه رسیدن یا نرسیدن مذاکرات هسته ای ایران و اعضای 1+5 نخواهد
بود.
6-پروسه اعتماد سازی زمانی معنا می یابد که کشور یا بازیگری
در نظام بین الملل حقوق بین الملل عمومی را یک یا چند بار نقش کرده باشد و
پس از آن بخواهد برای اطمینان بخشی به نظام بین الملل جهت عدم تکرار این "
نقض عهد" تضمین دهد. در خصوص پرونده هسته ای جمهوری اسلامی ایران، نه تنها
نقض عهدی رخ نداده است، بلکه تهران در راستای شفاف سازی فعالیتهای هسته ای
خود همکاری گسترده و بیش از موارد تعیین شده در اساسنامه های آژانس بین
المللی انرژی اتمی را با این سازمان صورت داده است. اما در مقابل، ایالات
متحده آمریکا و اعضای 1+5 که خود دارندگان سلاحهای ممنوعه هسته ای،شیمیایی
و میکروبی در جهان هستند ،تا کنون بارها با استناد به مطالعات ادعایی و
شواهد غیر حقوقی و مضحکانه ای که ساخته و پرداخته دستلابی های صهیونیستی-
آمریکایی مانند موسسه متبوع دیوید آلبرایت و اولی هاینونن( معاون سابق
آژانس بین المللی انرژی اتمی) می باشد مانع از عادی سازی پرونده هسته ای
کشورمان شده اند.نقض عهد آمریکا و متحدان آن به این نقطه نیز ختم نشده است.
پس از امضای توافقنامه موقت ژنو، نهادهای ناظر بین المللی از جمله
آژانس تعهد کامل جمهوری اسلامی ایران نسبت به این توافقنامه را مورد تایید
کامل قرار دادند اما در مقابل، وزارت خزانه داری و حتی کشورهای اروپایی
دست به ادامه تحریم افراد و شرکتها و بانکهای ایرانی شدند. در چنین شرایطی
طی کردن پروسه اعتمادسازی لازم است ، البته نه برای ایران و بلکه برای
آمریکا و دیگر اعضای 1+5! بدیهی است که تا زمان عدم کسب این اعتماد حداقلی،
نمی توان سخن از توافق نهایی و قطعی هسته ای با طرف مقابل کرد. از این رو
وظایف غرب در حوزه ایجاد اعتمادسازی برای نظام و ملت ایران بسیار دشوار و
پیچیده است.
در نهایت اینکه افکار عمومی کشور نباید دلایل و علل
تمدید مذاکرات هسته ای را تحت هیچ گونه شرایطی نادیده انگارند. زیاده خواهی
طرف آمریکایی به همراه بازی موذیانه لندن و رویکرد سلبی فرانسوی ها و
انفعال پکن و مسکو پای میز مذاکرات و تاثیرپذیری اعضای 1+5 از جریانهای
عبری-عربی و لابی های مکرر و مستمر آنها منجر به تمدید مذاکرات و به نتیجه
نرسیدن نهایی و قطعی آن تا 24 نوامبر( سوم آذرماه) شد. بدیهی است که خرید
زمان توسط غرب نمی تواند تا ابد ادامه پیدا کند. در جریان مذاکرات وین
6،نیویورک، مسقط و در نهایت مذاکرات اخیر وین ( وین 8) ، آمریکا و متحدانش
تصمیم واقعی در راستای شناسایی حقوق هسته ای ملت ایران را اتخاذ نکردند و
البته تیم مذاکره کننده هسته ای نیز در مقابل زیر بار خواسته های غیر منطقی
طرف مقابل نرفت. در چنین شرایطی باید همچنان با تکیه بر دو مولفه "رصد
هوشمندانه بازی رقیب در مذاکرات هسته ای "،"حمایت حکیمانه از تیم مذاکره
کننده هسته ای " که می تواند با چاشنی پرسشگری دلسوزانه و نقد منصفانه
همراه باشد، همراه و یاور تیم مذاکره کننده هسته ای کشورمان در این برهه
حساس بود. در این راستا خشم ما صرفا باید متوجه طرف اصلی کارشکن در مذاکرات
یعنی واشنگتن و همچنین متحدان غربی آن باشد.
«چرا پاپ به وظايف خود عمل نمی كند؟»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی به مطلبی چاپ شده در ستون سرمقاله اش اختصاص داد:
بسمالله الرحمن الرحیم
پاپ
"فرانسیس" رهبر كاتولیكهای جهان برای یك سفر سه روزه اكنون در تركیه بسر
میبرد. وی در این سفر با رئیسجمهور تركیه و تعدادی از مقامات سیاسی و دینی این
كشور دیدار كرد، در آنكارا به كاخ سفید رجب طیب اردوغان رفت و در اسلامبول از
اماكن تاریخی نیز بازدید به عمل آورد. هر
چند خود پاپ و دربار واتیكان طبق معمول، جملات رسمی و همیشگی خود را درباره هدف
سفر وی به تركیه تكرار كردند ولی واقعیت اینست كه این سفر، اهداف متفاوتی دارد.
علاوه بر این، موقعیت زمانی سفر پاپ به تركیه، اقتضائاتی دارد كه پاپ باید درباره
آنها پاسخهای روشنی ارائه دهد. بدین ترتیب، سفر به تركیه برای پاپ هزینههای سیاسی
زیادی دارد كه معلوم نیست بتواند از عهده آنها برآید.
درباره
اهداف سفر پاپ به تركیه، حداقل دو نكته را میتوان مطرح كرد. اول آنكه دولت رجب طیب
اردوغان، برخلاف ظاهر اسلام گرایش، در سالهای اخیر ضربههای سختی به مسلمانان
منطقه و كشورهای اسلامی همسایه خود به ویژه سوریه و عراق وارد ساخته و از این طریق
كمكهای غیرمستقیم زیادی به رژیم صهیونیستی كرده است. تضعیف دولت سوریه و مشغول
ساختن نیروهای مقاومت لبنان به مقابله با تكفیریهائی كه از خاك تركیه پشتیبانی میشوند
و دولت رجب طیب اردوغان تداركات آنها را برعهده دارد، به معنی مقابله با مقاومت اسلامی
و ایجاد فرصت برای رژیم صهیونیستی است. علاوه بر این، سرگرم شدن بخش عمدهای از
جهان عرب كه سوریه و لبنان و عراق را نیز شامل میشود به منازعات و جنگهای داخلی،
نوعی تلاش برای تحتالشعاع قرار دادن بیداری اسلامی و ایجاد فرصت برای حكام وابسته
به غرب است. سهم عمدهای از برافروختن آتش این منازعات و جنگهای داخلی را دولت
تركیه برعهده دارد و به همین دلیل طبیعی است كه مورد توجه و تشویق پاپ قرار گیرد.
اینكه پاپ در اولین روز سفر به تركیه با رجب طیب اردوغان دیدار كرد، نمیتواند
بدون پیام باشد.
نكته
دوم به بهرهبرداری از شرایط این مقطع خاص از تاریخ مربوط میشود، مقطعی كه دولت
تركیه به دلیل عملكرد غیرمنطقی در ماجرای آتشافروزی تكفیریها در منطقه و همسوئی
با اسرائیل بشدت تحت سؤال قرار دارد و احساس ضعف میكند. در چنین زمانی، ادعاها و
مطالبات مسیحیان در مورد اماكن مذهبی دوران قبل از عثمانی در تركیه كه همواره در
انتظار فرصتی برای مطرح ساختن آن بوده و هستند، سفر پاپ میتواند یك گام به جلو
برای نزدیك شدن به یادآوری این مطالبات و ثبت مجدد آن در حافظه تاریخ باشد. این،
كاری است كه این روزها رسانههای غربی با جدیت مشغول انجام آن هستند و با انتشار تصاویر
مساجدی كه ادعا میكنند قبلاً كلیسا بودهاند و با حاكمیت عثمانیها بر تركیه از
سلطه مسیحیان خارج شدهاند، مطالبات خود را مطرح مینمایند. اگر سفر پاپ به كشور اسلامی
تركیه برای مسیحیان چنین سودی در برداشته باشد طبیعی است كه میتوان آن را یك سفر
كاملاً سیاسی و برنامهریزی شده دانست.
اینكه
در شرایط سیاسی امروز جهان با توجه به آگاهیهای زیادی كه افكار عمومی ملتها
دارند، پاپ و برنامهریزان پشت پرده سفر وی به تركیه تا چه مقدار اهداف این سفر را
محقق خواهند كرد، مورد تردید جدی است، اما در كنار این موضوع آنچه قابل تردید نیست
هزینههائی است كه پاپ به خاطر این سفر كاملاً سیاسی متحمل خواهد شد. آقای
پاپ به خوبی میداند كه سوریه و عراق دو كشوری هستند كه تعداد قابل توجهی از مسیحیان
در آنها زندگی میكنند. قطعاً این واقعیت را نیز آقای پاپ میداند كه مسیحیان سوریه
و عراق، تا قبل از بحرانهای سالهای اخیر در نهایت آرامش و مسالمت در كنار
مسلمانان زندگی میكردند و از حقوق كامل شهروندی برخوردار بودند و در مناصب مختلف
حكومتی نیز حضور داشتند.
بحرانهای اخیر سوریه و عراق موجب شد مسیحیان نیز مانند مسلمانان
گرفتار ناامنی، بیخانمانی، از دست دادن اعضاء خانواده و آوارگی و سایر مشكلات و عوارض
جنگهای داخلی شوند. هر چند از رهبر كاتولیكهای جهان این انتظار وجود دارد كه حامی
و دلسوز پیروان سایر ادیان هم باشد، ولی حداقل انتظار اینست كه برای حمایت از مسیحیان
دو كشور سوریه و عراق كاری انجام دهد. با توجه به اینكه آقای پاپ میداند دولت تركیه
و شخص رجب طیب اردوغان یكی از عوامل اصلی ایجاد بحران در سوریه و یكی از حامیان
اصلی گروه تروریستی داعش در عراق بوده و هست، اكنون باید پاسخ دهد كه اولاً چرا به
تركیه سفر كرده و با رجب طیب اردوغان دیدار نموده و ثانیاً چرا درباره مشكلاتی كه
دولت تركیه برای دو كشور سوریه و عراق به ویژه برای مسیحیان این دو كشور پدید آورده
تذكری به این دولت نداده است؟
سفر
پاپ به تركیه در آستانه سال نو مسیحی و سالگرد تولد حضرت عیسی مسیح انجام میشود.
در چنین موقعیت زمانی حساسی انتظار از پاپ اینست كه به جای افتادن در دام تشریفات
و دیدارهای رسمی و ظاهرسازیها و اقامت در كاخهای گران قیمت، به آوارگان جنگهای
داخلی سوریه و تركیه سری بزند، آنها را مورد تفقد و ملاطفت قرار دهد، سخنانی در
حمایت از مظلومان و محرومانی كه خانه و كاشانه خود را در این بحرانها از دست دادهاند
بگوید، اعلامیهای در محكومیت غرب كه آتش تفرقه و جنگهای داخلی را به جان ملتهای
منطقه انداخته صادر كند و سران دولت تركیه را به خاطر سهمی كه در ایجاد این بحرانها
و به خاك و خون كشیده شدن و آوارگی مردم محروم منطقه داشته و دارند سرزنش كند. چرا
آقای پاپ هنگامی كه در مجاورت این مناطق بحرانی قرار میگیرد، موضع خود را روشن نمیكند؟
حضرت عیسی مسیح پیامبر صلح و دوستی بود ولی دولتهای غربی كه مدعی پیروی از آن
حضرت هستند، جهان امروز را به آتش كشیدهاند و از تروریسم و غارت و چپاول ثروتهای
ملتها حمایت میكنند؟ چرا آقای پاپ در مقابل این دولتهای زورگو، زیاده طلب و
سلطهگر نمیایستد و از محرومین حمایت نمیكند؟ تركیه بیش از چند صد كیلومتر با
فلسطین فاصله ندارد. اكنون كه آقای پاپ در تركیه بسر میبرد آیا صدای مظلومیت مردم
غزه را كه زیر بمبارانهای صهیونیستها له شدهاند نمیشنود؟ چرا رهبر مسیحیان به
پیروی از حضرت عیسی مسیح علیه السلام بر سر صهیونیستها فریاد نمیزند و جنایات
آنها را محكوم نمیكند؟ این روزها كه نخستوزیر رژیم صهیونیستی درصدد اعلام حاكمیت
"دولت یهود" در سرزمین فلسطین است و با این ترفند میخواهد حق مسلمانان
و مسیحیان را در حاكمیت این سرزمین از بین ببرد، چرا آقای پاپ سخنی لااقل در دفاع
از مسیحیان به زبان نمیآورد؟
ما
دوست نداریم آقای پاپ متهم به پیروی از دستورات قدرتهای غربی شود و افكار عمومی
جهان چنین قضاوت كند كه رهبر كاتولیكها به دیكتهها و نسخههای آمریكا، انگلیس و
فرانسه عمل میكند و از خود ارادهای ندارد. اگر آقای پاپ نمیخواهد چنین اتهاماتی
متوجه او باشد، باید در برابر طغیانهای زورگویان موضعگیری كند و از مظلومان و
محرومان حمایت نماید. این موضعگیری و حمایت، اكنون كه آقای پاپ در مجاورت كانون
بحرانهای ساخته شده توسط قدرتهای شیطانی غرب حضور دارد، بسیار بیش از هر زمان دیگری
مورد انتظار و مطلوب است. آیا آقای پاپ به این وظیفه ذاتی خود عمل خواهد كرد؟
مطلبی که روزنامه دنیای اقتصاد در ستون سرمقاله خود با عنوان«سیگنالهای اشتباه در بازارها»نوشته شده توسط علی میرزاخانی به چاپ رساند به شرح زیر است:بازارهای مهم کشور به ویژه بازار سهام و بازار ارز بلافاصله پس از انتشار
اخبار مربوط به نتیجه مذاکرات ایران با گروه 1+5 تحت تاثیر هیجانات روانی
مجددا دچار سردرگمی شده است. این سردرگمی باعث شده تا شاخص بورس در سه روز
کاری حدود 2700 واحد سقوط کرده و از مرز 76 هزار واحد به کانال 73 هزار
رجعت کند. بازار ارز نیز دیروز با لمس مرز 3400 تومان در برابر هر دلار،
رکورد نرخها در زمان استقرار دولت روحانی را شکست. به هر حال، مسلم این
است که تحولات قیمتی در این دو بازار متاثر از فضای روانی اقتصاد، بر مبنای
انتظاراتی شکل گرفته است که فعالان اقتصادی دارند؛ اما سوال این است که
آیا این انتظارات فعالان بازار بر مبنای اطلاعات صحیح و کامل استوار شده
است؟برای پاسخ به این سوال باید به دقایق آخر ضربالاجل سوم آذر بازگشت
و به مقایسه انتظارات فعالان بازار در مقاطع زمانی قبل و بعد از مرز
ضربالاجل نسبت به سناریوهای مطرح پرداخت. سناریوهای محتمل برای مذاکرات
ایران و 1+5 همواره در سه گزینه کلی شکست، تمدید یا تداوم مذاکره و نهایتا
توافق محصور است. آنچه میتواند با تزریق بدبینی به بازارها، فضای
فعالیتهای اقتصادی را دچار حالت ابهام و سردرگمی کند سناریوی «شکست
مذاکرات» است که از این زاویه در نقطه مقابل سناریوی «توافق» قرار دارد؛
اما سناریوی «تمدید مذاکرات» ذاتا واجد هیچ کدام از ویژگیهای سناریوهای
«شکست» یا «توافق» نیست.
اینکه بازارها واکنشی از خود نشان میدهند که
قاعدتا مربوط به سناریوی شکست مذاکرات میتواند باشد از دو حال خارج نیست.
اول اینکه انتظار حصول توافق میان فعالان اقتصادی به هر دلیل بسیار بالا
بود اما بلافاصله پس از اعلام گزینه تمدید به عنوان نتیجه مذاکرات، بازارها
دچار شوک ناشی از تغییر سریع انتظارات شدند. دوم اینکه احتمالا دو مقطع
زمانی «دوره مذاکره قبل از سوم آذر» با «دوره مذاکره بعد از سوم آذر» برای
فعالان بازار دارای مفهوم یکسانی نیست اگرچه در هر دو مقطع زمانی آنچه
جریان دارد صرفا مذاکره است نه توافق یا شکست.
میتوان احتمال داد علت واکنش متفاوت فعالان بازار به این دو مقطع زمانی،
به این مساله مربوط است که در دوره قبل از سوم آذر، انتظاراتی که بر بازار
حاکم بود براساس امید به توافق شکل گرفته بود که در دوره پس از سوم آذر این
انتظارات کاملا معکوس شده است. اگر احتمال اول را مبنا قرار دهیم میتوان
نتیجه گرفت که فضای چند روز اخیر کاملا موقتی است و به عنوان مثال سقوط چند
روزه بورس ریشه در اضافه پرش شاخص سهام در روزهای قبل از سوم آذر دارد که
انعکاسی از خوشبینی بالا به حصول توافق بود، اما بلافاصله پس از اعلام
نتیجه مذاکرات، این اضافه پرش در چند روز اخیر تخلیه شد. ولی اگر احتمال
دوم را مبنا قرار دهیم به نظر میرسد در خلأ اطلاعرسانی صحیح و دقیق،
بازار تحت تاثیر سیگنالهای ناصحیح و اشتباه قرار گرفته است؛ چرا که آنچه
در فضای مذاکرات ایران و 1+5 جریان دارد و گروه 1+5 در نهایت چارهای جز
پذیرش بازی برد- برد پیشنهادی ایران ندارد برخلاف انتظاراتی است که به صورت
شایعههای مبهم در بازارها تزریق میشود.
در هر صورت، به نظر میرسد سیستم
اطلاعرسانی دولت دچار ضعف اساسی است و خلأ اطلاعات صحیح و بهنگام که باید
از سوی دولت در سطحی قابل اقناع برای بازیگران اقتصادی ارائه شود متاسفانه
با اطلاعات ناصحیح و اشتباهی پر میشود که ناشران این نوع اطلاعات غلط هر
کدام منافع خاص خود را دنبال میکنند. واکنش به موقع دولت به تحولات قیمتی
آخر هفته در بازارها میتوانست با ارسال سیگنالهای صحیح به فعالان اقتصادی
از گسترش انتظارات ناصحیح در بازارها جلوگیری و نوسانهای مخرب را در همان
ابتدا متوقف کند؛ چیزی که اتفاق نیفتاد و ضروری است ضمن جبران این اشتباه
در اسرع وقت، برای این ضعف ساختاری نیز چارهاندیشی اساسی شود.
فضل الله یاری در مطلبی که با عنوان«يک نمره ارفاق به ديکتاتور»در ستون سرمقاله روزنامه ایتکار به چاپ رساند اینگونه نوشت:
مصر فقط سرزمین عجایب اهرام ثلاثه و پیکرهای مومیایی شده فرعون های
باستانی نیست. کرانه های نیل، برای مردم، تنها راوی هزاره های پیش از میلاد نیست،
که رخدادهای همین سه سال پیشِ آن نیز دست کمی از شگفتی های ابوالهول نداشته است. تا همین سه سال پیش مردی بر تخت حکومتش نشسته بود که سی سال تمام هیچ
کاری به جز حکومت نکرده بود. او اگر چه در هیئت یک قهرمان ملی به کاخ ریاست جمهوری
پای گذاشته بود، اما سی سال بعد جز شبحی از آن قهرمان با خود نداشت که آن را
برداشت و با بالگردهای ارتشی که هنوز روسای آن به وی وفادار بودند از شهر
پررمزوراز قاهره گریخت.داستان "محمد حسنی سید مبارک" تا اینجای کار شبیه داستان
همه دیکتاتورها بوده است. اینکه بر شانه های مردم کشورت پا بگذاری و در کاخ آمال و
آرزوهایشان فرود بیایی و جوانی و میانسالی و پیری را در روزهای آفتابی و شب های رویایی
کاخت سپری کنی، رسم بسیاری از دیکتاتورهای یک قرن اخیر بوده است. این که آن قدر در
آن کاخ بمانی و فرمان برانی و مخالفان را با داغ و درفش مجازات کنی، هم رسم همه مقتدران
تاریخ بوده است. چه محمدرضا پهلوی باشی،چه صدام حسین، چه معمر قذافی و چه حسنی
مبارک.
مخالفت ها و اعتراضات را با آتش پاسخ دادن نیز نقشی است که تاریخ برای
همه دیکتاتورها نوشته است و حسنی مبارک نیز، اگر چه عنوان رئیس جمهور را با خود یدک
میکشید و نامش را با لطایف الحیل از صندوق آرای انتخابات بیرون میکشید، در برابر
اعتراضات مردم اش همان نقش را برعهده گرفت. از یک طرف فرمان داد تا ارتش با پیشرفته
ترین امکاناتِ آدم کشی به خیابان بیاید و از سوی دیگر گروهی از مواجب گیران را سامان
داد تا سوار بر شتر نماینده بدویتِ عربی سرزمین نیل باشند و معترضان به ساحت سیدالرئیس
را به خاک و خون بکشند. تا اینجا نیز هیچ تفاوتی با دیکتاتورهای همه تاریخ نداشته
است.
مردم مصر اما 17 شبانه روز تمام در خیابان ماندند و در میدان ها چادر
زدند تا دوره جدیدی را فارغ از سایه دیکتاتوری تجربه کنند. او هم مانند همه داستان
های این چنینی وقتی "صدای انقلاب " مردم کشورش را شنید که دیگر دیر شده
بود.دیکتاتور پیر مصر اما گویی تصمیم گرفته بود آخرین سکانس فیلم دیکتاتورها
را به گونه ای دیگر بازی کند. او نه مثل شاه ایران به غرب پناه برد و نه مانند دیکتاتور
تونس شرق را انتخاب کرد، نه مانند قذافی و صدام حسین به سوراخ ها و کانال های زیرزمینی
پناه برد. او تصمیم گرفت که در کشورش بماند؛ کشوری که در آن سی سال تمام هیچ سخن
مخالفی را از سوی مردم اش تاب نیاورد، کشوری که آن را در همه این سال ها ملک شخصی
خود میدانست و مردمان را مستاجرانی که به لطف تدبیر او (!) نانی میخوردند و هوایی
تنفس میکردند.
او روز گذشته از اتهام کشتار مردم مصر تبرئه شد و اولین رئیس جمهور
بعد از سرنگونی او، این روزها در معرض صدور حکم اعدام قرار دارد. این هم از عجایب دیگر
این سرزمین پر رمزوراز است که در حکومتی که دیگر حکومت دیکتاتور نیست، دیکتاتور
تبرئه و انقلابی مخالفِ او حبس میشود. این نوشته قصد ارزیابی این تناقض را ندارد.
اما گویی حسنی مبارک در آخرین حرکت شطرنج خود اشتباه همه دیکتاتورها را تکرار
نکرد. او نه مانند شاه ایران در غربت خواهد مرد، نه مانند صدام حسین تصویر مردی کثیف،
پشمالو و ذلیل در عمق گودالی از خود به جا خواهد گذاشت و نه همچون دوستش قذافی آخرین
لحظات زندگیش به جوانکی التماس خواهد کرد که تنش را به نیش چاقو پاره پاره نکند.
او تصمیم گرفت در کشورش محاکمه شود و بمیرد. شاید تاریخ به همین خاطر یک نمره به
او ارفاق کرده است.اگرچه هیچ گاه نخواهد توانست نامش را از فصل دیکتاتورها در کتاب
تاریخ پاک کند.
و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«مورد عنايت وزير علوم»نوشته شده توسط منصور فرزامی پرداخته است:
با
این که در عالم سیاست هیچ چیز بعید نیست اما با توجه به سابقه دیرین و
روحیه روحانی و پایبندی وی به میثاقی که با موکلان خود دارد و نیز میداند
که عدم تقید به آن دارای چه عوارضی است، به نظر نمیرسد که تغییر رویهای
صورت گرفته، معامله پشت پردهای در میان باشد.
از طرفی، به گمان
نگارنده، گزینه پنجم دولت هم از سنخ چهار گزینه پیشین است چون در دو دولت
متفاوت با مشی و تفکر دولت نهم و دهم بر مسند وزارت نشسته و در هیچ
مسوولیتی هم در هشت سال گذشته، مورد توجه نبوده فقط در دولت یازدهم، برای
بار سوم، در هلال احمر، به همکاری با دولت، برگزیده شده است و چنانچه جای
میلی منفرد یا هر کدام از معرفی شدگان سوم و چهارم جهت اخذ رای اعتماد به
مجلس پیشنهاد میشد، معلوم نبود که مورد تایید قرار گیرد و 197 رای مثبت
بیاورد، اما به هر صورت مجلس کاری کرد که بایسته بود و با این کار، هم کیان
مجلس حفظ شد و هم نشان داد که میخواهد با دولت همکاری مشروط داشته باشد و
انتظاری هم جز این نبود . آرزوی ما هم وفاق بین این دو قوه به دور از
حرکتهای احتمالی ایذایی جامعه به خود مشغول کن است . حال، با گذر از این
مقدمه و با توجه به برنامه جامع وزیر که به مجلس ارائه شد و مورد تایید
قرار گرفت، لزوم پایبندی وزیر در عمل البته به آن، خواسته ملت است. به غیر
از آن، عنایت مقام وزارت به نکات ذیل، امری ضروری مینماید:
1-
محیط علمی و پژوهشی، فراغ خاطر و آسودگی روح و روان میخواهد، بدیهی است که
اگر چنین محیطی، امنیتی شود نه تنها نتیجه مطلوب حاصل نمیشود بلکه فرار
مغزها و مهاجرت نخبگان و فرهیختگان را در پی خواهد داشت که ضایعه این امر،
چندین برابر تحریمها به جامعه آسیب میرساند چنان که به تجربه، پیامدهای آن
را دریافتهایم .
2- دانشگاه جای درس و بحث و علم و کتاب است . ملت
نمیخواهد که فرزندانش به جای دانش و دانشوری به سیاستزدگی دچار شوند اما
انتظار هم ندارد که فضای اندیشه و قلم وبیان که زیرساخت آینده فکری و علمی
گردانندگان آینده کشور است، محدود و آلوده به شائبهها و تهدید و ترس
باشد.
3- ایجاد کرسی آزاداندیشی، بایسته محیط فکری است. در چنین
محیطی به استناد اصل 23 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: «تفتیش عقاید
ممنوع است و هیچ کس را نمیتوان به صرف داشتن عقیدهای مورد تعرض و مواخذه
قرار داد» حال اگر دانشجویی به جرم ابراز عقیده، ستارهدار شده است باید به
استناد قانون از او دلجویی و دفع اتهام کرد و مهمتر از آن اگر استادی به
همین جرم و گناه داشتن عقیده، خانهنشین شده باشد باید مورد ملاطفت قانون
قرار گیرد و با عذرخواهی از ایشان و با احترام خاص باید به جایگاه خود
بازگردانده شود و در ضمن، شرایطی نهادینه شود تا سنت ناصواب خانهنشین کردن
استادان دارای استقلال فکری، برای همیشه از جامعه دانشگاهی ریشه کن گردد.
چون همان گونه که بزرگان گفتهاند: دانشگاه، منشاء تحولات جامعه و علم و
حاصل آن، سبب اقتدار ملی است و با دستاوردهای آن میتوانیم رشتههای
وابستگی به غیر را به پیوند متقابل علمی با دنیای علم و اندیشه جهانی بدل
کنیم.
4- توزیع عادلانه امکانات آموزشی و پژوهشی در مناطق محروم، نباید سبب نزول کیفیت علمی، چنان که اکنون هست باشد.
5-
وزارت علوم را بایسته نیست که در سیر علمی و پژوهشی و فکری خود با وزیر،
احساس غربت و بیگانگی کند. از قضا موفقیت وزیر هم در همین نکته است حمایت
دانشگاهها از فرهادی هم به امید همخوانی و همراهی است و همین همنوایی،
محیط پرنشاطی را فراهم میکند که موجب نشو و نمای اندیشه و علم حاصل آن
است.
6- رسیدگی و پیگیری بورسیهها، راه پیمودهای است که مردم
میخواهند تا به نتیجه برسد. بنابراین هرگونه تسامح و ملاحظهکاری در این
امر، آینده علمی دانشگاهها را سخت به مخاطره میاندازد و مسلم است که بروز
ناهنجاریهای ناشی از آن، درخور ملت نجیب و دانشگاه نژاده ایران اسلامی
نیست .
7- مشورت با اهل، از اصول و مبانی اعتقادی ماست اما تاثیر
پذیریهای غیرمتعارف از مناطق، چنان که برخی این راه خطا رفتهاند و
امتیازهای نبایستهای دادهاند و به عوارضش گرفتارند، زهر مهلک مدیریت است
امیدواریم که فرهادی گرفتار چنین امتیاز دهیهایی نشود و کسی هم نتواند
مقام وزارت را مصادره به مطلوب کند و به میدان بازی خود ببرد و همه سوابق
نیکوی وزیر را تحت تاثیر قرار دهد.