سرویس نقد رسانه پایگاه 598/ چند وقتی است بحمدلله تلویزیون، تأکیدات صد باره ی مقام معظم رهبری در برگزاری جلسات نقد و مناظره را کمی جدی گرفته و با برنامه هایی نظیر هفت و خبرهایی نظیر جشن خانه سینما و گفتگوی دیشب آقای شمقدری و مستغاثی، وارد منطقه ممنوعه و حفاظت شده ی سینما شده است. خب نیازی به تعریف و تمجید نیست، چون اولاً دیگران به اندازه کافی از این اتفاقات به وجد آمده اند و ثانیاً اگر واقع بین باشیم، تلویزیون تنها به ایفای یکی از ده ها (با مسامحه گفتم) وظایف بر زمین مانده اش پرداخته و هنر و کار ویژه ای به خرج نداده.
این عمق فاجعه است که ما ملت، از برگزاری دو سه جلسه مناظره در تلویزیون به وجد می آییم (یاد مرحوم مغفور رو به فردا افتادم؛ جهت شادی روح آن برنامه و سازنده ی اخراجی اش صلوات!). من از تعریف و تمجید از کشورهای غیر از جمهوری اسلامی تنفر دارم و روی نظام، خیلی تعصبی هم هستم، ولی وقتی رفیق سودانی ام می گوید ما حتی راجع به یهود و هولوکاست هم در تلویزیونمان مناظره دایمی داریم، سر افکنده می شوم.
پس اولین نکته اینکه چرا انقدر کم؟ آیا ما می خواهیم اعصاب مردم از شنیدن مناظرات خورد نشود؟ اینکه پاک کردن صورت مسأله است؛ شما بلد نیستید دوستانه مناظره کنید، با اخلاق مناظره کنید، دلسوزانه مناظره کنید، بروید مشکل را حل کنید، نه اینکه اصل مناظره را تعطیل کنید. وقتی ده تا، صد تا مناظره برگزار شد، کم کم آدابش را هم یاد می گیریم.
30 سال دعوای بین فیلسوفان و مخالفینشان را در شبکه علمی یا به عبارت بهتر، علم زده ی 4 بایکوت کردیم، حالا می خواهیم با دو جلسه مناظره، بدون دعوا و با اخلاق، قضیه را به خوبی و خوشی حل کنیم! سالهاست پای نیروهی انقلابی را به تلویزیون بریدیم، حال با یک جلسه گفتگوی ویژه خبری می خواهیم سر و ته قصه را هم بیاوریم. نگویید که ما برنامه ی هفتگی 7 را داریم، آن برنامه نقد محتوایی نیست، نقد ساختاری است. برای آن هم که عریضه خالی نباشد، یکی دو جلسه حسن عباسی و حمید رسایی هم دعوت می شوند تا برنامه حجیت شرعی هم پیدا کند! آقای سلحشور حرف قشنگی می زد؛ می گفت اتفاقاً کارهای ارزشی در سینما، اثر منفی دارند؛ چراکه باعث می شود هرکسی بخواهد به سینما اعتراض کند، با نشان دادن آن یکی دو اثر ارزشی دهانش را می بندند.
بحث خیلی پراکنده شد و حالت خطابی به خود گرفت. در قسمت اول خواستیم فاجعه ی کمبود نقد و مناظره در سیما را گوشزد کنیم. اما نکته ی دوم، که مهمتر از اولی است، توجه به این مطلب است که تلویزیون و مسئولینش شاید با هزار ناز، نقد سینما و فوتبال و فلسفه و عرفان و سیاست را تحمل کرده اند، ولی مشکل آنجاست که تحمل نقد خودشان را به هیچ وجه ندارند! با یک حساب ساده ی سرانگشتی می پرسم: اگر برنامه هفت، هر هفته به مدت حداقل دو ساعت به نقد یک فیلم حداکثر دو ساعتی می پردازد، برای بررسی یک سریال مثلا 30 – 40 قسمتی که هر قسمتش حدود 1 ساعت است، به چند جلسه نقد نیاز داریم؟ حال در این میزان، ضرب کنید نسبت ده ها برابری مخاطب تلویزیون به سینما را. تازه این آمار فقط مربوط به سریال ها بود که بحمدالله هیچگونه جلسات نقدی را شاهد نیستیم! اگر صدای چند نفر مثل ما هم در بیاید، دوستان عزیز رسانه ملی با گرفتن چند مصاحبه تمجیدآمیز از کارهایشان، این صداها را خفه می کنند. اگر دیگر خیلی کارد به استخوان برسد و مثلاً صدای چند استاد حوزه هم در بیاید، کار با برگزاری یک جلسه نقد صوری تمام می شود.
نقدی که ناقد، اصلاً تخصصش فیلم نیست (یک بار یادم هست یکی از نمایندگان صد در صد سیاسی مجلس که نمی دانم به چه مناسبتی عضو کمیسیون فرهنگی شده را جلوی کارگردان و فیلم نامه نویس گذاشتند! ان شاءالله که هدفشان این نبود که بگویند مخالفین ما حرفی بای گفتن ندارند!) حال اگر بخواهیم مثلاً بپرسیم این برنامه خانواده شبکه یک، تصویر زندگی شبکه دو، به خانه بر می گردیم شبکه 5، (که سابقه پخششان به قبل از تولد بنده باز می گردد!) برنامه های صبحگاهی، تمام برنامه های کودک، از عمو پورنگ و عمو قناد گرفته تا چرا و خاله شادونه و ... برنامه های ساینتیسمی شبکه چهار، خود اخبارها و سایر برنامه ها، چرا حتی یک بار مورد نقد در سیما قرار نگرفته اند، نمی دانم چه جوابی باید بشنویم؟
نهایتاً به دوستان دیندار و دغدغه مند فقط نکته ای را متذکر می شوم. یک قیاس ساده: ما ذهن و قلب چند نفر را چند ساعت چند شب ماه رمضان می توانیم پای منبر و روضه بکشیم، صدا سیما چقدر را پای سریال هایش؟ همچنین یادآوری می کنم که ضرب کنید در آن اثر تصویر، موسیقی، جذابیت داستانی و خصوصاً "هیپنوتیسم تلویزیون" را.