به گزارش پایگاه 598، وطن امروز نوشت: میرزا تقیخان پسر کربلاییقربان از پیشخدمتی فرزندان قائممقام بزرگ
فراهانی، با تکیه بر توانایی ذاتی، ایمان و اعتقادات پاک خویش توانست بر
صندلی صدارت تکیه زند. او که در 25 محرم سال 1268 هجری از مقام صدارت عزل و
40 روز بعد به قتل رسید، حالا دیگر بیش از هر زمان در دل و ذهن مردم جا
دارد. کتابها، مقالهها، فیلمها و سریالهای زیادی در موردش تهیه و ساخته
شده است، آنقدر که دیگر نیازی به تقریر مقالهای از آن دست نباشد.
در این مقاله اما میخواهیم امیر را از نگاهی دیگر به تماشا بنشینیم، از
دریچه معاهده ارزنهالروم و مذاکراتی که از آن میتوانیم به مذاکرات 1+3
تعبیر کنیم؛ مذاکرات طولانیمدت و نفسگیر امیر با 3 کشور روس، انگلیس و
عثمانی از یکسو و دربار تاثیرپذیر قاجار از قدرتهای خارجی حاضر در مذاکرات
از سوی دیگر که در سال 1259 هجری در شهر ارزروم عثمانی (شهری در شمال شرق
ترکیه) آغاز شد و تا سال 1263 به مدت 4 سال و چند ماه ادامه یافت و به
سرانجامی درخشان رسید.
از آنجا که این کنفرانس نخستین کنفرانس بینالمللی بین ایران و چند کشور
خارجی بود، بررسی عمیق و ریشهای این مذاکرات شاید بتواند برای امروز ما
نیز درسهای مفیدی داشته باشد.
ماجرا چه بود؟
از زمان صفویه به این سو، مشکلات و ادعاهای مرزی همواره موجب بروز
جنگهایی گسترده بین ایران و عثمانی میشد. جنگهایی که مدتها به طول
میانجامید و رنجها و خسارات زیادی را به کشورمان وارد میساخت. شهرها،
ایلات و عشایر استانهای مرزی دست به دست میشدند؛ گاه دست عثمانی و گاه
دست ایران. عثمانیها که مرزی طولانی با ایران داشتند، از سلیمانیه در
شمالیترین نقطه تا خرمشهر در جنوبیترین نقطه مرزی ماجراهای زیادی را در
سر میپروراندند - از جمله بر سر مالکیت اروندرود- و همواره در صدد تعرض و
تجاوز به این نواحی بودند. بهعلاوه، ترکهای عثمانی همواره مشکلاتی را
برای زائران ایرانی در عتبات عالیات و نیز در مکه و مدینه- که آنجا هم در
آن زمان جزو دولت عثمانی بود- پدید میآوردند. در دوره افشاریه نیز چندین
سال بین 2دولت ایران و عثمانی جنگهایی رخ داد ولی سرانجام نادرشاه به این
نتیجه رسید که باید صلح برقرار شود. او بعد از آخرین پیروزیاش در بغداد
تصمیم نهایی خود را گرفت و قرارداد صلحی در سال 1156 هجری در کردان
ساوجبلاغ تنظیم شد و به امضای 2 کشور رسید ولی در این قرارداد صلح حدود
مرزها مشخص نشد و همین امر بهانهای برای شروع جنگهای بعدی شد. آرامش
موقتی که در مرزهای غربی ایران حاکم بود، در سال 1236 هجری پایان یافت و
حکام و فرماندهان ترک مجددا بهانه تازهای برای دامن زدن به آتش جنگ به دست
آوردند.
در پاسخ به توطئهها و دسیسههای مرزی عثمانی، عباسمیرزا ولیعهد و
فرمانده غیور سپاه ایران در اواخر سال 1236 هجری در مرز آذربایجان در مقابل
ارتش ترک ایستاد و در نخستین برخورد در حوالی «توپراق» سپاه ترک را شکست
داد و متوجه ارزروم شد. هنگامی که عباسمیرزا قصد حمله به ارزروم را داشت،
خسرو محمدپاشا که والی شهر بود، آنجا را ترک کرد و به جنوب ارزروم عقب
نشست. در این حملات سرانجام شهرهای بایزید، ملازگرد، بدلیس و موش (موش
هماکنون نیز نام استانی در شرق ترکیه است) به تصرف سپاه ایران درآمد(صفر
سال 1237).
در همین زمان سپاه ایران سلیمانیه را متصرف شد و از سامرا به طرف بغداد
حمله برد. ترکها برای بازپسگیری این شهرها با سپاهی بالغ بر 70 هزار تن
به توپراققلعه حملهور شدند؛ عباسمیرزا با 4000 نفر، تا رسیدن قوای کمکی
مقاومت کرد. جنگی بسیار سخت و خونین درگرفت و کار از توپ و تفنگ به شمشیر و
خنجر کشید. در آن جنگ سربازان ایران نهایت شهامت و شجاعت را بروز دادند و
سرانجام پس از یک شبانهروز جنگ، سپاه ترک از کار افتاد. فرمانده آنان
گریخت و توپخانه سپاه ترک به تصرف قوای ایران درآمد (شوال 1237).
عباسمیرزا پس از این فتح نمایان، در دشتی خرم اردو زد و میرزاتقیخان
فراهانی را که از پروردگان قائممقام فراهانی و مردی مدبر و چربزبان بود
به ارزروم فرستاد تا با دشمن مغلوب در باب متارکه جنگ و عهدنامه صلح و حل
اختلافات مرزی گفتوگو کند.
این اولین آزمون دیپلماسی مردی بود که بعدها در تاریخ ایران ماندگار شد.
مردی که حالا بعضی خیلی دلشان میخواهد در جمع کوچک دوستان و هوادارانشان
خود را تکرار او و مانند او بدانند؛ غافل از آنکه مقایسه کردن خود با
بزرگمردی که تاریخ به او نشان لیاقت و برجستگی داد، بیآنکه خودش حریصانه
دنبال آن باشد، مقایسه بحر با کوزه است:
گر بریزی بحر را در کوزهای چندگنجد؟ قسمت یک روزهای
اوایل سال1237 هجری مذاکرات صلح بین نمایندگان 2 دولت در تهران و ارزروم
آغاز شد. فتحعلیشاه شرایط صلح را که از آن جمله پرداخت خراج سالانه از طرف
عثمانی به ایران بود به اطلاع سلطان عثمانی رسانید ولی سلطان از قبول آن
سرپیچی کرد و خود طی نامهای مواد اساسی عهدنامه را نوشت و به تهران
فرستاد. فتحعلیشاه بدون آنکه متوجه ضعف کلی نیروهای ترک و موقعیت مناسب
سیاسی و نظامی ایران در برابر عثمانی باشد و شاید برای خاتمه دادن به
جنگها و زد و خوردهایی که تمام دوره سلطنت او را گرفته بود، با پیشنهاد
سلطان عثمانی موافقت کرد و دستور داد تفصیل قرارداد تهیه و به امضای
نمایندگان 2طرف برسد.
این عهدنامه که به عهدنامه ارزروم اول مشهور است سرانجام در سال 1238 به
امضای هر دو کشور رسید. از مفاد اساسی این عهدنامه که یک مقدمه و 7 ماده
داشت، تسهیل در صادرات کالاهای ایران از طریق عثمانی به کشورهای اطراف
مدیترانه و نیز تسهیل در مسافرت مردم ایران به مشاهد متبرکه در کربلا و نجف
و جلوگیری از اذیت و آزار آنها بود. اما خطوط مرزی همچنان در این عهدنامه
مبهم و بلاتکلیف ماند و به قرارداد 1156ق نادرشاه ارجاع شد در حالی که در
آن قرارداد هم روشن نبوده است. اختلافات ارضی و مشکلات سرحدی همچنان در مرز
غربی از سلیمانیه تا خرمشهر باقی ماند. تعیین نشدن خطوط مرزی و مشخصات
جغرافیایی نقاط سرحدی، به صورت یک مشکل سیاسی موجب تیرگی روابط دولت میشد و
بهانههای لازم را برای فشارهای استعماری روسیه و مداخلههای انگلستان و
دستاندازی و تجاوز مرزداران عثمانی به مرزهای ایران میداد.
این موضوع در سال 1254 هجری به واقعیت پیوست؛ زمانی که محمدشاه قاجار هرات
را به محاصره خود درآورده بود، پاشای بغداد زمان را مغتنم شمرد و به
خرمشهر (که در آن زمان محمره نامیده میشد) هجوم برد. مردم محلی در مقابل
این هجوم دفاع جانانهای کردند ولی در برابر سپاه زمینی و دریایی پاشا شکست
خوردند و تلفات زیادی دادند. سپاهیان عثمانی شهر را غارت کردند، جمعی از
مردان را به قتل رساندند و عدهای از زنان و دختران خرمشهر را به اسارت
بردند. محمدشاه پس از اطلاع از این حمله و قتل و غارت، سفیرانی را به
استانبول فرستاد و خواستار عذرخواهی و عزل و مجازات پاشای بغداد و جبران
خسارتهای وارده به خرمشهر شد. اما دولت عثمانی که خرمشهر را جزو امپراتوری
خود میدانست، از قبول خواستههای ایران سرپیچی کرد. در همین موقع، سپاه
عثمانی که در مصر مشغول نبرد بود، از مصریان شکست سختی خورد و بخش مهمی از
ناوگان جنگی عثمانی به تصرف مصریان درآمد.
این شکست، برتری نظامی را به ایران داد و محمدشاه تصمیم گرفت به بغداد
حمله و کربلا و نجف را تسخیر کند. اما سفیران روس و انگلیس که میدانستند
عثمانی با شکست از مصریان حالا در موضع ضعف قرار دارد و ایران در این جنگ
پیروز خواهد شد، با فشار بر دولت ایران و بویژه میرزاآغاسی که خود سر و سری
با انگلستان داشت، جلوی حمله ایران به بغداد را میگیرند و درنهایت موافقت
ایران را برای تشکیل کمیسیون حل اختلاف مرزی به دست میآورند.
کمیسیون حل اختلاف برای مذاکره و اخذ تصمیم درباره حدود مرزی 2 کشور، در سال 1259 هجری در ارزروم تشکیل شد.
نماینده ایران در این مذاکرات یک بار دیگر وزیر نظام میرزاتقیخان
امیرکبیر بود؛ نمایندهای که حالا به کمال بلوغ سیاسی و نظامی رسیده بود.
این کمیسیون متشکل بود از نمایندگان دولتهای روس، انگلیس و عثمانی.
امیرکبیر در این کمیسیون باید برای تعیین حدود مرزی و تثبیت حاکمیت ایران
بر شهرهای غرب، شمال غرب و جنوب ایران، دور یک میز مذاکره به مصاف نهتنها
دولت عثمانی بلکه نمایندگان روس و انگلیس هم میرفت. رابرت کرزن یکی از
نمایندگان انگلیس در این مذاکرات درباره امیرکبیر مینویسد: «این شخص از
تمام نمایندگان عثمانی، انگلیس و روسیه که در این وقت در ارزنه..الروم
بودند قابل ملاحظهتر و ممتازتر بود و با هیچیک از آنها قابل مقایسه
نبود».
مذاکرات به هیچوجه آسان نبود. قریب 4سالونیم به طول انجامید و
دولتهای عثمانی و روس و انگلیس برای به زانو درآوردن امیر از هیچ کوششی
فروگذار نکردند. آنها حتی کار را به جایی کشاندند که اوباش شهر ارزروم به
اردوی امیرکبیر هجوم آوردند و تعدادی از همراهان او را مجروح ساختند و حتی
خود امیر نیز جراحت برداشت، خانهای که در آن اسکان داشتند ویران شد و
اموالشان به غارت رفت و 2 تن از همراهان امیر کشته شدند.
از سوی دیگر روس و انگلیس از ضعف و سرسپردگی درباریان قاجار نیز نهایت
استفاده را کرده و دربار را هم در مقابل اراده و تصمیم امیرکبیر قرار دادند
به نحوی که هرازگاه نامهای از دربار به ارزروم میرسید و موقعیت را برای
امیر سخت و سختتر میکرد. امیرکبیر ناچار مبارزه سختی را با دربار نیز
آغاز کرد.
بعد از چهار سال و نیم مذاکره سخت و جانفرسا، سرانجام نمایندگان روس،
انگلیس و عثمانی در برابر اراده آهنین امیر تسلیم شدند؛ حاکمیت ایران را بر
خرمشهر پذیرفتند، حق کشتیرانی ایران را در شطالعرب (اروندرود) اقرار و
حدود مرزی ایران را در سرتاسر مرزهای غربی مشخص کردند؛ یعنی همان مرزی که
امروز نیز مرز میان ایران و عراق شناخته میشود.
معاهده «ارزنه..الروم دوم» برقرار شد و امیرکبیر با پیروزی و سرافرازی
کامل در یک نبرد دیپلماتیک سرانجام پیروزمندانه به ایران بازگشت.
اما ماجرای اختلاف مرزی و ادعاهای همسایه غربی نسبت به شهرهای ایران پایان
نیافت. بعد از جنگ اول جهانی و فروپاشی عثمانی در سال 1918 میلادی و تشکیل
دولت عراق در سال 1921، این کشور تازهتاسیس نیز چشم طمع به شهرهای ایران
داشت. عراقیها همچنان خرمشهر و شطالعرب (اروندرود) را برای خود
میخواستند.
مزاحمتهای مرزی و زد و خوردهای همیشگی جریان داشت تا اینکه ماجرا به
انعقاد قرارداد 1975 الجزایر منتهی شد که یک بار دیگر تثبیت مفاد همان
معاهده ارزنه..الروم امیرکبیر بود.
اما گویا خرمشهر و اروندرود چیزی نبود که همسایه غربی بخواهد از آن چشم
بپوشد. عراق منتظر فرصت بود تا یک بار دیگر اشتباهات گذشتگان خود را تکرار و
خرمشهر و اروندرود را از آن خود سازد. طلوع انقلاب اسلامی این توهم را در
ذهن خودکامگان عراق دامن زد که حالا موقع مناسب فرارسیده است. قراردادهای
گذشته پاره شد و خرمشهر و دیگر شهرهای ایران در شهریور 1359 یک بار دیگر از
سمت همسایه غربی مورد هجوم و تاخت و تاز قرار گرفت. «خرمشهر» را
«خونینشهر» ساختند و مانند بسیاری از شهرهای دیگر به اشغال خود درآوردند
اما این بار حضرت امام خمینی و امت شهیدپرور حماسهای آفریدند که تاریخ
مانندش را به یاد ندارد و شد آنچه در حافظه همیشه تاریخ تا ابد باقی خواهد
ماند. صدام پس از شکست از رزمندگان اسلام، سرانجام به قرارداد 1975 که در
واقع همان قرارداد ارزنه..الروم بود، بازگشت.
***
اما این قطعه تاریخ چه درسهایی برای امروز ما دارد؟
1- دشمن تا در موضع ضعف قرار نگیرد پای میز مذاکره نمیآید. چنانکه هم در
مذاکره اول و هم در مذاکره دوم ارزروم، دولت عثمانی در موضع ضعف نظامی قرار
داشت و ایران در هر دو مورد دارای برتری دفاعی و نظامی بود.
2- نقش ویژه رهبری؛ درک شرایط و نقاط ضعف و قوت خودی و دشمن، قدرت
تصمیمگیری و تعیین چارچوب اساسی مذاکرات، نقش ویژه رهبری را عیان میسازد.
در مذاکره اول با آنکه ایران برتری نظامی داشت ولی فتحعلیشاه این برتری
نظامی و ضعف قوای عثمانی را درک نکرد و با گذشتن از خواستههای خود تن به
قراردادی داد که خواست آنان بود و در مذاکره دوم نیز محمدشاه از برتری
نظامی ایران سود نجست و از استفاده از قوای نظامی صرفنظر کرد.
3- قراردادها و معاهدات تا جایی دوام دارد که کشور ما ایران همچنان قوی و
نیرومند باشد؛ به محض اینکه دشمن ضعف یا سستی اندکی را در ما ببیند یا تصور
کند، قراردادها را پاره کرده و به ادعاهای گذشته خود بازخواهد گشت.
4- توان و برتری دفاعی و نظامی اصل انکارناپذیری است که مذاکرهکنندگان را، پشت میز مذاکره در موضع برتر قرار میدهد.
5- مرد اول مذاکره باید مردی توانمند، کامل و مسلط در جلسات باشد، در میز
مذاکره باید بتواند دیگران را تحت تاثیر استدلالها و روشنبینیهای خود
قرار دهد؛ چنانکه امیرکبیر بود. نمایندگان روس و انگلیس بعدها همواره عظمت
روحی و شکوه کلامی امیرکبیر را خاضعانه مورد ستایش قرار میدادند.
6- هرگونه ابهام در جملات و مفاد قرارداد میتواند موجب سوءاستفادههای
بعدی قرار گیرد؛ سوءاستفادههایی که گاه ممکن است به برپایی یک جنگ منجر
شود.
7- و نکته آخر اینکه؛ آنچه در یک مذاکره مهم در سطحی بینالمللی به دست
میآید، میتواند گریبانگیر نسلهای آینده حتی در قرنهای بعد شود، پس در
تنظیم مفاد قرارداد باید پیامدهای درازمدت را بر منافع زودگذر ترجیح داد.