در ابتدا مطلبی را از حسین شریعتمداری میخوانید که در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان با عنوان«برای هیچ بیهوده مپیچ !»به چاپ رسید:
اگرچه پیش از این نیز با ارائه اسناد و شواهد غیرقابل خدشه به این نکته
پرداختهایم ولی امروزه با قاطعیت بیشتر و بدون کمترین تردید- تاکید میشود
بدون کمترین تردید- میتوان گفت که چالش هستهای کشورمان با 5+1 هرگز به
نتیجه نمیرسد و دستیابی به توافقی که پایان بخش این چالش 12 ساله باشد، نه
فقطدور از انتظار، بلکه به یقین ناممکن است. میپرسید چرا؟! پاسخ آن است
که چالش هستهای و ابراز نگرانی آمریکا و متحدانش از احتمال حرکت ایران به
سوی تولید سلاح هستهای - DIVERSION- که طی 12 سال گذشته بر آن تکیه
کردهاند در حد و اندازه یک «بهانه» و «پوشش» برای مقابله با اقتدار پرشتاب
ایران اسلامی است. از این روی مذاکرات هستهای و ادامه آن اگر به منظور
پایان دادن به چالش و رسیدن به توافق مطلوب باشد، آب در هاون کوبیدن و بازی
در میدان فریب حریف است ولی این مذاکرات تنها به دو علت و فقط این دو علت
میتواند توجیهپذیر باشد. اول؛ اثبات غیرقابل اعتماد بودن آمریکا و
متحدانش که این مقصود در مقیاس گستردهای به دست آمده است و دوم؛ نشان دادن
«دست پُر» و برتری اسناد فنی و حقوقی ایران اسلامی که از صلحآمیز بودن
برنامه هستهای کشورمان حکایت میکند. این منظور متأسفانه به علت خودداری
تیم مذاکرهکننده ایران از انتشار متن مذاکرات هنوز به نیمه راه نیز نرسیده
است و مسئولان محترم در این زمینه، عرصه را به حریف واگذار کردهاند و
توضیح درباره متن مذاکرات را به شیپور فریب رسانههای آمریکایی و صهیونیستی
سپردهاند!
و اما، درباره این واقعیت غیرقابل تردید که حریف مذاکرات
هستهای را با اهداف غیرهستهای دنبال میکند و در حد و اندازه «پاشنه
آشیل» به آن نیاز دارد، گفتنیهایی هست؛
1- چند ماه قبل، شبکه تلویزیونی
CNN طی گزارش مستندی اعلام کرد که درحال حاضر دستکم 17 هزار بمب هستهای
در جهان موجود است و تاکید کرد که این رقم، غیر از کلاهکهای هستهای آماده
شلیکی است که تخمین تعداد آن به آسانی ممکن نیست. در گزارش CNN آمده بود
که بیشترین تعداد بمبهای هستهای در اختیار آمریکاست و روسیه، انگلیس، چین
و فرانسه در ردههای بعدی قرار دارند. اکنون باید پرسید آیا خندهدار نیست
که وجود هزاران بمب هستهای در اختیار آمریکا- باتوجه به اینکه آمریکا
تنها کشور استفاده کننده از بمب اتمی است- نگرانکننده نباشد ولی احتمال
دسترسی ایران به یک بمب هستهای تا پایان سال 2014- به ادعای حریف- باعث
نگرانی جامعه جهانی! شده باشد؟! همین دیروز آقای هانس بلیکس مدیر کل اسبق
آژانس بینالمللی انرژی اتمی در مصاحبه با شبکه تلویزیونی «راشاتودی» ضمن
ارائه یک گزارش مستند و البته مختصر، نتیجه گرفت که «نگرانی غرب از برنامه
هستهای ایران ساختگی است و هدف اصلی آنها جلوگیری از قویتر شدن ایران
است.»
2- طی 12 سال و چند ماه که از آغاز چالش هستهای میگذرد، طرف
مقابل هرگاه به پایان چالش نزدیک شده است به صراحت و نه حتی به تلویح و
اشاره، از تن دادن به توافق سر باز زده است. چرا؟! در بندهای بعدی به این
نکته اشارهای گذرا خواهیم داشت و اینجا فقط به یک نمونه از طفره رفتنهای
آشکار حریف اشاره میکنیم؛از اجلاس اکتبر 2003 تهران -1382- تمامی
فعالیتهای هستهای کشورمان را به صورت داوطلبانه، تعلیق کردیم و مذاکرات
با تروئیکای اروپایی- انگلیس، فرانسه و آلمان- را برای رسیدن به توافق آغاز
کردیم. نهایتا بعد از چند دوره مذاکرات به اجلاس پاریس - نوامبر
1383/2004- رسیدیم و قرار شد ایران ظرف 3 ماه «تضمینهای عینی - OBJECTIVE
GUARANTIES» خود را مبنی بر اینکه در پی تولید سلاح هستهای نیست ارائه
دهد و طرف مقابل نیز «تضمینهایمحکم- FIRM GUARANTIES» بدهد که
پرونده ایران به حالت عادی درآید.
اما، یک ماه بعد - دسامبر 2004 - در نشست
کارگروه هستهای طرفین در لندن، طرف مقابل با صراحت اعلام کرد «قابل
قبولترین تضمین برای ما آن است که ایران فعالیت هستهای خود را به طور
کامل متوقف کند»! پس از آن بود که فعالیتهای هستهای تعلیق شده خود را به
تدریج از سر گرفتیم و این دور جدید را با راهاندازی دوباره UCF اصفهان
آغاز کردیم. اما طرف مقابل برخلاف نص صریح بند C از ماده 13 اساسنامه
آژانس، پرونده هستهای کشورمان را به شورای امنیت سازمان ملل ارسال کرد و
ادامه ماجرا که شرح آن به درازا میکشد و پیشازاین به آن پرداختهایم.
3-
شاید این برداشت تعجبآور باشد ولی شواهد فراوانی بر صحت آن دلالت دارد و
آن، اینکه، برچیدن کامل تأسیسات هستهای کشورمان نیز مطلوب و ایدهآل
آمریکا نیست! چرا که حریف به چالش هستهای برای توجیه تحریمها نیاز مبرم
دارد. بنابراین تولید بمب هستهای هم در صورتی که بهانه دیگری برای
تحریمها وجود داشته باشد، نمیتواند نگرانی آمریکا و متحدانش را در پی
داشته باشد. برای حریف «تحریمها» اصل است و نه فعالیت هستهای. اوایل
دسامبر 2012 ـ آذر ماه 1391 - در محافل سیاسی و رسانهای غرب این احتمال
مطرح شده بود که ممکن است ایران برای اعتمادسازی، غنیسازی 20 درصدی
اورانیوم را متوقف کند و غرب در قبال آن برخی از تحریمها را لغو کند. در
پی این احتمال، دیوید فروم، یکی از نظریهپردازان نزدیک به کاخسفید طی
مقالهای در سایت CNN نوشت « اگر پرونده هستهای ایران به نقطه پایان برسد،
غرب برای حفظ پرستیژ بینالمللی خود چارهای جز لغو برخی از تحریمها
ندارد و حال آن که تحریمها با دو هدف پلکانی تعریف شدهاند. اول تغییر
رفتار سیاسی ایران - BEHAVIOR - و دوم تغییر ساختار - STRUCTURE - (تغییر
نظام).» پیش از او، جرج فریدمن، مسئول مرکز راهبردی «استراتفور» -معروف به
باشگاه کهنهکاران CIA - گفته بود «مشکل ما با ایران بر سر فعالیت هستهای
این کشور نیست، بلکه مشکل آن است که ایران نشان داده است نه فقط بدون حمایت
آمریکا، بلکه در حال درگیری با آمریکا نیز میتوان بزرگترین قدرت
تکنولوژیک و نظامی منطقه بود. این پدیده ایران را به یک الگو برای کشورهای
اسلامی تبدیل کرده است و بهار عربی (انقلابهای اسلامی منطقه) را در پی
داشته است.» صرفنظر از هویت فریدمن، آیا واقعیت غیر از این است؟
4-
برچیدن تاسیسات هستهای ایران از آن جهت که میتواند پایان چالش هستهای
باشد، مطلوب آمریکا نیست، زیرا به ادامه چالش نیاز دارد - و به آن اشاره
میکنیم- اما، از این لحاظ که میتواند نشانه شکست جمهوری اسلامی ایران در
مقابل آمریکا باشد، مطلوب آمریکاست. چرا؟! آمریکا میتواند این -خدای
نخواسته- شکست احتمالی را با این مضمون به نهضتها و ملتهای اسلامی پمپاژ
کند که اگر ایستادگی جمهوری اسلامی ایران الگوی شما برای «مقاومت» است، این
مقاومت در مقابل فشار و تهدیدهای آمریکا تاب نیاورده و ایران نهایتا ناچار
به تسلیم شد! آیا آمریکا در دنیای برانگیخته کنونی که منطقه را به ویترین
شکستهای پی در پی آن تبدیل کرده است به این احتمال- درصورت وقوع که به
یقین اتفاق نخواهد افتاد- نیاز مبرم ندارد؟!
5- همین جا باید گفت که
آمریکا به ادامه چالش هستهای از زاویه یاد شده در بند قبلی نیز احتیاج
دارد. چرا که در پی اثبات «کدخدایی» خود در جهان است. «ژولیوسسزار»
امپراتور رم باستان میگفت: برای اثبات اقتدار خود باید نشان بدهیم که «همه
راهها به رم ختم میشود»! و هیچ رخدادی نمیتواند بدون دخالت مستقیم
امپراتوری رم اتفاق بیفتد! آمریکا از ادامه مذاکرات در پی القای این تصویر
از ایران اسلامی - بخوانید توهم- به جهان در حال انقلاب است.در این
باره به سخن حکیمانه حضرت آقا در دیدار با سفرا و نمایندگان ایران در خارج
کشور- 93/5/22 - بسنده میکنیم؛ ایشان ضمن آن که فرمودند از ادامه مذاکرات
هستهای منع نمیکنند و آن را یک تجربه ذیقیمت برای همه میدانند، تاکید
کردند «نشست و برخاست و حرف زدن با آمریکاییها مطلقا تاثیری در کم کردن
دشمنی آنها ندارد و بدون فایده است... این کار ما را در افکار عمومی ملتها
و دولتها به تذبذب (عدم ثبات) متهم میکند و غربیها با تبلیغات عظیم
خودشان، جمهوری اسلامی را دچار انفعال و دوگانگی جلوه میدهند.»
6-
گفتنی و البته گلایه کردنی است که متاسفانه تیم مذاکرهکننده کشورمان با
تمرکز روی مذاکره دوجانبه با آمریکا تحت عنوان غلطانداز «مذاکرات
سهجانبه» به دلیل حضور خانم کاترین اشتون، بی آن که بخواهد و یا متوجه
باشد، به طرح فریب یاد شده از سوی آمریکاییها دامن زده است. وقتی تیم
محترم هستهای بیشترین نشستهای خود را با وزیر خارجه آمریکا برگزار
میکند، به طور طبیعی این توهم را نشر میدهد که از میان 6 کشور 5+1 فقط
آمریکاست که تصمیمساز و سیاستپرداز است! و این ترجمان دیگری از پذیرش
کدخدایی آمریکاست! حضور خانم اشتون تنها در حد و اندازه زینتالمجالس!
قابل ارزیابی است. ایشان نماینده اتحادیه اروپاست و اگر قرار بود با حضور
وی نیازی به حضور نمایندگان 5کشور دیگر نباشد، کشورهای یاد شده نمایندگان
جداگانهای برای شرکت در مذاکرات نمیفرستادند. بنابراین خانم اشتون نه فقط
نماینده سه کشور اروپایی انگلیس، فرانسه و آلمان نیست، بلکه بدیهی است از
سوی دو کشور روسیه و چین هم نمایندگی ندارد و ... بگذریم!
7- با توجه به
آنچه گذشت، مذاکرات ایران اسلامی با 5+1 و پیش از آن با تروئیکای اروپایی -
فرانسه، انگلیس و آلمان- فقط تابلو و پوشش هستهای دارد بیآن که کمترین
ارتباطی با فعالیت هستهای کشورمان داشته باشد. آنچه آمریکا و متحدانش از
مذاکرات دنبال میکنند همانگونه که خود بارها اعتراف کرده و در عمل به
صراحت نشان دادهاند فشار بر جمهوری اسلامی ایران برای پیشگیری از اقتدار
آن و دستیابی به دو هدف پلکانی تعریف شده، تغییر رفتار و نهایتا تغییر
ساختار نظام اسلامی ایران است.از این روی انتظار رسیدن به «توافق»
مطلوب، غیر از انتظار «آب» از «سراب» نمیتواند هیچ مفهوم دیگری داشته
باشد. چه رسد به آن که آینده و گشایش اقتصادی کشور و بهبود معیشت مردم را
به نتیجه مذاکرات گره بزنیم و در مقابل وعدههای نسیه حریف امتیازات «نقد»
بدهیم! و مخصوصا از بازگشت به ظرفیتهای بر زمین مانده خود که اقتصاد
مقاومتی تضمینکننده آن است غافل باشیم.
این نکته نیز گفتنی و تاکید
کردنی است که اگرچه نسبت به چگونگی برخورد تیم هستهای کشورمان با حریف و
منش آنان در مذاکرات، انتقادهای بعضا جدی وجود دارد ولی تردیدی نیست که
آنان فرزندان اسلام و انقلابند و بیانصافی است که عدم توافق مطلوب در
مذاکرات به حساب آنها نوشته شود، زیرا، همانگونه که اشاره شد علت عدم توافق
را بایستی در هویت باجخواهانه حریف و ماهیت غیرهستهای مذاکرات جستجو
کرد. و در اینباره باز هم گفتنیهایی هست.
علی آهنگر مطلبی را با عنوان«امیرکبیر و مذاکرات 1+3»در ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:
میرزا تقیخان پسر کربلاییقربان از پیشخدمتی فرزندان
قائممقام بزرگ فراهانی، با تکیه بر توانایی ذاتی، ایمان و اعتقادات پاک
خویش توانست بر صندلی صدارت تکیه زند. او که در 25 محرم سال 1268 هجری از
مقام صدارت عزل و 40 روز بعد به قتل رسید، حالا دیگر بیش از هر زمان در دل و
ذهن مردم جا دارد. کتابها، مقالهها، فیلمها و سریالهای زیادی در موردش
تهیه و ساخته شده است، آنقدر که دیگر نیازی به تقریر مقالهای از آن دست
نباشد.در این مقاله اما میخواهیم امیر را از نگاهی دیگر به تماشا بنشینیم، از
دریچه معاهده ارزنهالروم و مذاکراتی که از آن میتوانیم به مذاکرات 1+3
تعبیر کنیم؛ مذاکرات طولانیمدت و نفسگیر امیر با 3 کشور روس، انگلیس و
عثمانی از یکسو و دربار تاثیرپذیر قاجار از قدرتهای خارجی حاضر در مذاکرات
از سوی دیگر که در سال 1259 هجری در شهر ارزروم عثمانی (شهری در شمال شرق
ترکیه) آغاز شد و تا سال 1263 به مدت 4 سال و چند ماه ادامه یافت و به
سرانجامی درخشان رسید.از آنجا که این کنفرانس نخستین کنفرانس بینالمللی بین ایران و چند کشور
خارجی بود، بررسی عمیق و ریشهای این مذاکرات شاید بتواند برای امروز ما
نیز درسهای مفیدی داشته باشد.
ماجرا چه بود؟
از زمان صفویه به این سو، مشکلات و ادعاهای مرزی همواره موجب بروز
جنگهایی گسترده بین ایران و عثمانی میشد. جنگهایی که مدتها به طول
میانجامید و رنجها و خسارات زیادی را به کشورمان وارد میساخت. شهرها،
ایلات و عشایر استانهای مرزی دست به دست میشدند؛ گاه دست عثمانی و گاه
دست ایران. عثمانیها که مرزی طولانی با ایران داشتند، از سلیمانیه در
شمالیترین نقطه تا خرمشهر در جنوبیترین نقطه مرزی ماجراهای زیادی را در
سر میپروراندند - از جمله بر سر مالکیت اروندرود- و همواره در صدد تعرض و
تجاوز به این نواحی بودند. بهعلاوه، ترکهای عثمانی همواره مشکلاتی را
برای زائران ایرانی در عتبات عالیات و نیز در مکه و مدینه- که آنجا هم در
آن زمان جزو دولت عثمانی بود- پدید میآوردند. در دوره افشاریه نیز چندین
سال بین 2دولت ایران و عثمانی جنگهایی رخ داد ولی سرانجام نادرشاه به این
نتیجه رسید که باید صلح برقرار شود. او بعد از آخرین پیروزیاش در بغداد
تصمیم نهایی خود را گرفت و قرارداد صلحی در سال 1156 هجری در کردان
ساوجبلاغ تنظیم شد و به امضای 2 کشور رسید ولی در این قرارداد صلح حدود
مرزها مشخص نشد و همین امر بهانهای برای شروع جنگهای بعدی شد. آرامش
موقتی که در مرزهای غربی ایران حاکم بود، در سال 1236 هجری پایان یافت و
حکام و فرماندهان ترک مجددا بهانه تازهای برای دامن زدن به آتش جنگ به دست
آوردند.
در پاسخ به توطئهها و دسیسههای مرزی عثمانی، عباسمیرزا ولیعهد و
فرمانده غیور سپاه ایران در اواخر سال 1236 هجری در مرز آذربایجان در مقابل
ارتش ترک ایستاد و در نخستین برخورد در حوالی «توپراق» سپاه ترک را شکست
داد و متوجه ارزروم شد. هنگامی که عباسمیرزا قصد حمله به ارزروم را داشت،
خسرو محمدپاشا که والی شهر بود، آنجا را ترک کرد و به جنوب ارزروم عقب
نشست. در این حملات سرانجام شهرهای بایزید، ملازگرد، بدلیس و موش (موش
هماکنون نیز نام استانی در شرق ترکیه است) به تصرف سپاه ایران درآمد(صفر
سال 1237).
در همین زمان سپاه ایران سلیمانیه را متصرف شد و از سامرا به طرف بغداد
حمله برد. ترکها برای بازپسگیری این شهرها با سپاهی بالغ بر 70 هزار تن
به توپراققلعه حملهور شدند؛ عباسمیرزا با 4000 نفر، تا رسیدن قوای کمکی
مقاومت کرد. جنگی بسیار سخت و خونین درگرفت و کار از توپ و تفنگ به شمشیر و
خنجر کشید. در آن جنگ سربازان ایران نهایت شهامت و شجاعت را بروز دادند و
سرانجام پس از یک شبانهروز جنگ، سپاه ترک از کار افتاد. فرمانده آنان
گریخت و توپخانه سپاه ترک به تصرف قوای ایران درآمد (شوال 1237).
عباسمیرزا پس از این فتح نمایان، در دشتی خرم اردو زد و میرزاتقیخان
فراهانی را که از پروردگان قائممقام فراهانی و مردی مدبر و چربزبان بود
به ارزروم فرستاد تا با دشمن مغلوب در باب متارکه جنگ و عهدنامه صلح و حل
اختلافات مرزی گفتوگو کند.این اولین آزمون دیپلماسی مردی بود که بعدها در تاریخ ایران ماندگار شد.
مردی که حالا بعضی خیلی دلشان میخواهد در جمع کوچک دوستان و هوادارانشان
خود را تکرار او و مانند او بدانند؛ غافل از آنکه مقایسه کردن خود با
بزرگمردی که تاریخ به او نشان لیاقت و برجستگی داد، بیآنکه خودش حریصانه
دنبال آن باشد، مقایسه بحر با کوزه است:
گر بریزی بحر را در کوزهای
چندگنجد؟ قسمت یک روزهای
اوایل سال1237 هجری مذاکرات صلح بین نمایندگان 2 دولت در تهران و ارزروم
آغاز شد. فتحعلیشاه شرایط صلح را که از آن جمله پرداخت خراج سالانه از طرف
عثمانی به ایران بود به اطلاع سلطان عثمانی رسانید ولی سلطان از قبول آن
سرپیچی کرد و خود طی نامهای مواد اساسی عهدنامه را نوشت و به تهران
فرستاد. فتحعلیشاه بدون آنکه متوجه ضعف کلی نیروهای ترک و موقعیت مناسب
سیاسی و نظامی ایران در برابر عثمانی باشد و شاید برای خاتمه دادن به
جنگها و زد و خوردهایی که تمام دوره سلطنت او را گرفته بود، با پیشنهاد
سلطان عثمانی موافقت کرد و دستور داد تفصیل قرارداد تهیه و به امضای
نمایندگان 2طرف برسد.
این عهدنامه که به عهدنامه ارزروم اول مشهور است سرانجام در سال 1238 به
امضای هر دو کشوررسید. از مفاد اساسی این عهدنامه که یک مقدمه و 7 ماده
داشت، تسهیل در صادرات کالاهای ایران از طریق عثمانی به کشورهای اطراف
مدیترانه و نیز تسهیل در مسافرت مردم ایران به مشاهد متبرکه در کربلا و نجف
و جلوگیری از اذیت و آزار آنها بود. اما خطوط مرزی همچنان در این عهدنامه
مبهم و بلاتکلیف ماند و به قرارداد 1156ق نادرشاه ارجاع شد در حالی که در
آن قرارداد هم روشن نبوده است. اختلافات ارضی و مشکلات سرحدی همچنان در مرز
غربی از سلیمانیه تا خرمشهر باقی ماند. تعیین نشدن خطوط مرزی و مشخصات
جغرافیایی نقاط سرحدی، به صورت یک مشکل سیاسی موجب تیرگی روابط دولت میشد و
بهانههای لازم را برای فشارهای استعماری روسیه و مداخلههای انگلستان و
دستاندازی و تجاوز مرزداران عثمانی به مرزهای ایران میداد.
این موضوع در سال 1254 هجری به واقعیت پیوست؛ زمانی که محمدشاه قاجار هرات
را به محاصره خود درآورده بود، پاشای بغداد زمان را مغتنم شمرد و به
خرمشهر (که در آن زمان محمره نامیده میشد) هجوم برد. مردم محلی در مقابل
این هجوم دفاع جانانهای کردند ولی در برابر سپاه زمینی و دریایی پاشا شکست
خوردند و تلفات زیادی دادند. سپاهیان عثمانی شهر را غارت کردند، جمعی از
مردان را به قتل رساندند و عدهای از زنان و دختران خرمشهر را به اسارت
بردند. محمدشاه پس از اطلاع از این حمله و قتل و غارت، سفیرانی را به
استانبول فرستاد و خواستار عذرخواهی و عزل و مجازات پاشای بغداد و جبران
خسارتهای وارده به خرمشهر شد. اما دولت عثمانی که خرمشهر را جزو امپراتوری
خود میدانست، از قبول خواستههای ایران سرپیچی کرد. در همین موقع، سپاه
عثمانی که در مصر مشغول نبرد بود، از مصریان شکست سختی خورد و بخش مهمی از
ناوگان جنگی عثمانی به تصرف مصریان درآمد.
این شکست، برتری نظامی را به ایران داد و محمدشاه تصمیم گرفت به بغداد
حمله و کربلا و نجف را تسخیر کند. اما سفیران روس و انگلیس که میدانستند
عثمانی با شکست از مصریان حالا در موضع ضعف قرار دارد و ایران در این جنگ
پیروز خواهد شد، با فشار بر دولت ایران و بویژه میرزاآغاسی که خود سر و سری
با انگلستان داشت، جلوی حمله ایران به بغداد را میگیرند و درنهایت موافقت
ایران را برای تشکیل کمیسیون حل اختلاف مرزی به دست میآورند.کمیسیون حل
اختلاف برای مذاکره و اخذ تصمیم درباره حدود مرزی 2 کشور، در سال 1259 هجری
در ارزروم تشکیل شد.نماینده ایران در این مذاکرات یک بار دیگر وزیر نظام
میرزاتقیخان
امیرکبیر بود؛ نمایندهای که حالا به کمال بلوغ سیاسی و نظامی رسیده
بود.این کمیسیون متشکل بود از نمایندگان دولتهای روس، انگلیس و عثمانی.
امیرکبیر در این کمیسیون باید برای تعیین حدود مرزی و تثبیت حاکمیت ایران
بر شهرهای غرب، شمال غرب و جنوب ایران، دور یک میز مذاکره به مصاف نهتنها
دولت عثمانی بلکه نمایندگان روس و انگلیس هم میرفت. رابرت کرزن یکی از
نمایندگان انگلیس در این مذاکرات درباره امیرکبیر مینویسد: «این شخص از
تمام نمایندگان عثمانی، انگلیس و روسیه که در این وقت در ارزنه..الروم
بودند قابل ملاحظهتر و ممتازتر بود و با هیچیک از آنها قابل مقایسه
نبود».
مذاکرات به هیچوجه آسان نبود. قریب 4سالونیم به طول انجامید و
دولتهای عثمانی و روس و انگلیس برای به زانو درآوردن امیر از هیچ کوششی
فروگذار نکردند. آنها حتی کار را به جایی کشاندند که اوباش شهر ارزروم به
اردوی امیرکبیر هجوم آوردند و تعدادی از همراهان او را مجروح ساختند و حتی
خود امیر نیز جراحت برداشت، خانهای که در آن اسکان داشتند ویران شد و
اموالشان به غارت رفت و 2 تن از همراهان امیر کشته شدند.از سوی دیگر روس و انگلیس از ضعف و سرسپردگی درباریان قاجار نیز نهایت
استفاده را کرده و دربار را هم در مقابل اراده و تصمیم امیرکبیر قرار دادند
به نحوی که هرازگاه نامهای از دربار به ارزروم میرسید و موقعیت را برای
امیر سخت و سختتر میکرد. امیرکبیر ناچار مبارزه سختی را با دربار نیز
آغاز کرد.بعد از چهار سال و نیم مذاکره سخت و جانفرسا، سرانجام نمایندگان روس،
انگلیس و عثمانی در برابر اراده آهنین امیر تسلیم شدند؛ حاکمیت ایران را بر
خرمشهر پذیرفتند، حق کشتیرانی ایران را در شطالعرب (اروندرود) اقرار و
حدود مرزی ایران را در سرتاسر مرزهای غربی مشخص کردند؛ یعنی همان مرزی که
امروز نیز مرز میان ایران و عراق شناخته میشود.
معاهده «ارزنه..الروم دوم» برقرار شد و امیرکبیر با پیروزی و سرافرازی
کامل در یک نبرد دیپلماتیک سرانجام پیروزمندانه به ایران بازگشت.اما ماجرای
اختلاف مرزی و ادعاهای همسایه غربی نسبت به شهرهای ایران پایان
نیافت. بعد از جنگ اول جهانی و فروپاشی عثمانی در سال 1918 میلادی و تشکیل
دولت عراق در سال 1921، این کشور تازهتاسیس نیز چشم طمع به شهرهای ایران
داشت. عراقیها همچنان خرمشهر و شطالعرب (اروندرود) را برای خود
میخواستند.مزاحمتهای مرزی و زد و خوردهای همیشگی جریان داشت تا اینکه
ماجرا به
انعقاد قرارداد 1975 الجزایر منتهی شد که یک بار دیگر تثبیت مفاد همان
معاهده ارزنه..الروم امیرکبیر بود.اما گویا خرمشهر و اروندرود چیزی نبود
که همسایه غربی بخواهد از آن چشم
بپوشد. عراق منتظر فرصت بود تا یک بار دیگر اشتباهات گذشتگان خود را تکرار و
خرمشهر و اروندرود را از آن خود سازد. طلوع انقلاب اسلامی این توهم را در
ذهن خودکامگان عراق دامن زد که حالا موقع مناسب فرارسیده است. قراردادهای
گذشته پاره شد و خرمشهر و دیگر شهرهای ایران در شهریور 1359 یک بار دیگر از
سمت همسایه غربی مورد هجوم و تاخت و تاز قرار گرفت.«خرمشهر» را
«خونینشهر» ساختند و مانند بسیاری از شهرهای دیگر به اشغال خود درآوردند
اما این بار حضرت امام خمینی و امت شهیدپرور حماسهای آفریدند که تاریخ
مانندش را به یاد ندارد و شد آنچه در حافظه همیشه تاریخ تا ابد باقی خواهد
ماند. صدام پس از شکست از رزمندگان اسلام، سرانجام به قرارداد 1975 که در
واقع همان قرارداد ارزنه..الروم بود، بازگشت.
اما این قطعه تاریخ چه درسهایی برای امروز ما دارد؟
1- دشمن تا در موضع ضعف قرار نگیرد پای میز مذاکره نمیآید. چنانکه هم در
مذاکره اول و هم در مذاکره دوم ارزروم، دولت عثمانی در موضع ضعف نظامی قرار
داشت و ایران در هر دو مورد دارای برتری دفاعی و نظامی بود.
2- نقش ویژه رهبری؛ درک شرایط و نقاط ضعف و قوت خودی و دشمن، قدرت
تصمیمگیری و تعیین چارچوب اساسی مذاکرات، نقش ویژه رهبری را عیان میسازد.
در مذاکره اول با آنکه ایران برتری نظامی داشت ولی فتحعلیشاه این برتری
نظامی و ضعف قوای عثمانی را درک نکرد و با گذشتن از خواستههای خود تن به
قراردادی داد که خواست آنان بود و در مذاکره دوم نیز محمدشاه از برتری
نظامی ایران سود نجست و از استفاده از قوای نظامی صرفنظر کرد.
3- قراردادها و معاهدات تا جایی دوام دارد که کشور ما ایران همچنان قوی و
نیرومند باشد؛ به محض اینکه دشمن ضعف یا سستی اندکی را در ما ببیند یا تصور
کند، قراردادها را پاره کرده و به ادعاهای گذشته خود بازخواهد گشت.
4- توان و برتری دفاعی و نظامی اصل انکارناپذیری است که مذاکرهکنندگان را، پشت میز مذاکره در موضع برتر قرار میدهد.
5- مرد اول مذاکره باید مردی توانمند، کامل و مسلط در جلسات باشد، در میز
مذاکره باید بتواند دیگران را تحت تاثیر استدلالها و روشنبینیهای خود
قرار دهد؛ چنانکه امیرکبیر بود. نمایندگان روس و انگلیس بعدها همواره عظمت
روحی و شکوه کلامی امیرکبیر را خاضعانه مورد ستایش قرار میدادند.
6- هرگونه ابهام در جملات و مفاد قرارداد میتواند موجب سوءاستفادههای
بعدی قرار گیرد؛ سوءاستفادههایی که گاه ممکن است به برپایی یک جنگ منجر
شود.
7- و نکته آخر اینکه؛ آنچه در یک مذاکره مهم در سطحی بینالمللی به دست
میآید، میتواند گریبانگیر نسلهای آینده حتی در قرنهای بعد شود، پس در
تنظیم مفاد قرارداد باید پیامدهای درازمدت را بر منافع زودگذر ترجیح داد.
ستون یادداشت روزنامه حمایت به مطلبی با عنوان«دوربرگردان توافق!»نوشته شده توسط جعفر قناد باشی اختصاص یافت که در ادامه میخوانید:
فردا یعنی سوم آذر، مهلت 4ماهه ایران و 1+5 برای رسیدن به توافق جامع به
پایان می رسد و مذاکرات هسته ای در حالی ساعات حساس خود را پشت سر می گذارد
که محافل نزدیک به تیم های گفت وگو کننده در وین، از احتمال تمدید
مذاکرات، تحت عنوان «توافق کلی» خبر می دهند. توافقی که در واقع، دنباله توافقنامه پر ابهام و یکطرفه ژنو خواهد بود. آنچه که مسئولین کشور ما و طرف های غربی پیش از دور جدید گفت
وگوها اعلام کرده بودند، مذاکره برای بحث بر روی جزئیات بود اما هر چه به
گردنه حساس و تعیین کننده برای حصول «توافق نهایی» نزدیک تر می شویم،
اعتبار حقیقت ذکر شده روشن تر می شود. به
عبارت بهتر، دشمن سعی دارد یک دور باطل و تکراری نظیر آنچه در توافق ژنو
شاهد آن بودیم را به ما تحمیل کند، زیرا ترجیع بند تعلیق- ونهلغو- تحریم
ها و اعطای حق کاریکاتوری غنی سازی هسته ای، به طور دائم در سخنان و
اظهاراتشان تکرار می شود. شاهد این
مدّعا، جلسه اخیر سه نفر از مشاوران اوباما با نمایندگان دموکرات کنگره است
که طی آن، نظر اوباما مبنی بر تمدید مذاکرات مطرح شده و تاکید کرده اند که
طرح تمدید مذاکرات «انتظار معقولی» است!اکنون
باید دید که مضرات توافق کلی و مذاکرات ژنوگونه برای ایران چیست؟
باید به
این نکته ظریف توجه کرد که اصرار طرف غربی بر کاهش غنی سازی ایران و بی
توجهی به مسئله لغو تحریم ها در مذاکرات مسقط و وین، این فرضیه را تقویت
می کند که آمریکا در پی آن است تا به واسطه فرسودگی و مستهلک شدن قطعات و
دستگاههای هستهای از یک سو و نیز عقب افتادن از فناوری روز از سوی دیگر،
عملاً ایران را از پیگیری صنعت هسته ای باز دارد و صرفاً وعده لغو تحریم
ها را در حد شعار و در جهت نیل به اهداف خود مطرح کند. اگر
این طرح آنان عملی شود، ضرر ناشی از آن، به گونه ای نیست که کشوری هوشیار و
حساس به آرمان هایش آن را نادیده انگارد. اما بخش خطرناک توافق کلی و نیز
تمدید مذاکرات که فرضیه ای احتمالی و نزدیک به واقعیت می باشد این است که
ظاهرا توافقنامه پرابهام ژنو، غرب را برای رسیدن به اهداف شوم خود حریص تر
کرده و با توجه به مفاد توافقنامه فوق، آمریکا در پی آن است تا مرحله
متوقف سازی صنعت هسته ای را با توافق اقدام مشترک انجام دهد و برای تمدید
مذاکرات و دوره تمکین، مرحله معکوس سازی صنعت هسته ای عملیاتی شود و در
پایان به بهانه طول قرنطینه، برای برچیدن تحریم ها در یک دوره 10 تا 20
ساله، عملاً مرحله سوم، یعنی برچیده سازی برنامه هسته ای ایران را اجرایی
کند.
نکته قابل تأمل دیگر در استمرار تمدید مذاکرات، تحقق بخشی دوباره و به
بیانی روشن تر، تمدید پروژه جنگ روانی ناشی از تحریم ها در میان آحاد مردم
است. پیش از آغاز تحریم های گسترده، هنگامی
که صدای طبل جنگ اقتصادی جدّی غرب به گوش رسید، بسیاری از خنّاسان، از
التهابی که جامعه در آستانه آن قرار داشت، سوء استفاده کرده و مشکلات
جدیدی را در عرصه های مختلف از جمله اقتصادی و سیاسی به وجود آوردند. پذیرش
تمدید گفت وگوها که مذاکره کنندگان هسته ای کشورمان با فراست به استقبال
عدم قبول آن رفته اند به معنای پیروزی جنگ روانی دشمن علیه اقشار مردم، پیش
از قطعیت یافتن اهداف آنان است. مثالی که می تواند به روشن شدن این حقیقت
کمک کند، تبلیغات گسترده گروه تروریستی داعش پیش از تصرف شهرهاست به نحوی
که هر گاه قصد هجوم به منطقه ای را داشتند، مردم، پیش از ورود این جانیان،
خانه و کاشانه خود را از ترس کشته و یا ذبح شدن رها کرده و فرار می کردند.
در واقع آنان قبل از اینکه پیروز میدان باشند، در جنگ تبلیغاتی و روانی
پیروز و کامیاب شده بودند. آنچنان
که «اسکات پترسون« نویسنده روزنامه کریستین مانیتور در تحلیل خود تصریح می
کند، تحریمها بیش از آنکه تاثیر واقعی و محسوس داشته باشند، صرفاً دارای
تاثیر روانی بودهاند.
لطیفه دیگری
که اشاره به آن در اینجا خالی از لطف نیست سکوت معنادار و شک برانگیز رژیم
صهیونیستی در برابر گزارشات مربوط به تمدید مذاکرات است. به یاد داریم، هر
جا که کشورمان در آستانه پیشرفت در زمینه های گوناگون بوده، «سگ هار نجس
منطقه» شروع به پارس کردن کرده و هم پیمانان خود را نسبت به اوج گرفتن
ایران آگاه می کرد. بنابراین سکوت این سگ وحشی و خطرناک، بدین معنی است که
تهدیدی در کمینش نیست، با فراغ بال آفتاب گرفته و منتظر اتفاقات بعدی است.
به عبارت دیگر، این سکوت مرموز، نشانه این واقعیت است که تمدید مذاکرات، به
نفع رژیم صهیونیستی است، زیرا سکوت علامت رضاست!لذا
تن دادن به این خواسته دشمن یعنی تمدید مذاکرات، موفقیت های زیادی را به
لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برای آنان به همراه خواهد داشت. در یک کلام،
مسئولین کشور ما نه باید تمدید مذاکرات را بپذیرند و نه منتظر حاتم بخشی
طرف های غربی باشند. آمریکا و غرب دیگر چگونه باید به ما ثابت کنند که قابل
اطمینان نیستند ؟ تاریخ ثابت کرده آنان، تا زمانی که از برآورده شدن منافع
خود یقین حاصل نکنند، اقدامی در جهت منافع ما انجام نخواهندداد . بنابر
این باید اینگونه نتیجه گیری کرد که تنها انتظار ملت بزرگ ایران از تیم
مذاکره کننده در وین این است که با اتّکا به قدرت لایزال الهی و پشتوانه
مردمی، تن به زیاده خواهی و خواسته های غیرمعقول دشمن نداده و رهنمودهای
مقام معظم رهبری را در این مذاکرات حساس، نصب العین خود قرار دهند.
سید محمد اسلامی در مطلبی با عنوان«تاريخ منتظر ۱+۵ نمی ماند»نوشته شده در ستون یادداشت روز خراسان اینگونه نوشت:
کمتر از ٣٠ ساعت تا پایان ضرب الاجل
برنامه اقدام مشترک ژنو بین ایران و کشورهای ۱+۵ مانده است. برخی معتقدند که فقط یک
معجزه می تواند گره های کور را باز کند. اما یک تحلیل گر آمریکایی به من گفت که به
جای معجزه نیازمند این هستیم که باراک اوباما و شرکایش در ۱+۵ حاضر باشند تصمیم های
تلخ اما مفید بگیرند. الان دیگر آخر پاییز رسیده است و ما و ۱+۵ باید جوجه هایمان
را بشماریم. پرسش همه در این ساعات این است که اکنون مذاکرات در چه نقطه ای قرار
دارد و به چه سمت می رود؟
اکنون در چه نقطه ای هستیم؟
امروز کمتر از ٢٤ ساعت تا پایان انقضای
زمان در نظر گرفته شده برای برنامه اقدام مشترک ژنو، ایران و آمریکا در شرایط
کاملا متفاوتی قرار گرفته اند. دولت آمریکا در یک سال گذشته لحظه به لحظه ضعیف تر
شده است. دموکرات ها انتخابات سنا را واگذار کردند. باراک اوباما امروز از شخصیت
کاریزماتیک سال های پیش اش به شدت فاصله گرفته است.
برنامه باراک اوباما برای اصلاحات در حوزه بهداشت عمومی
(ObamaCare) و اصلاح قانون مهاجرت در این کشور به شدت توان
وی را برای مدیریت فضای داخلی ایالات متحده کاهش داده است. حتی دموکرات های نزدیک
به اوباما نیز آماده شده اند تا او را در پرونده هسته ای ایران قربانی منافع داخلی
شان کنند. سناتور دموکرات مارک وارنر از ایالت ویرجینیا
از جمله نزدیک ترین افراد در حزب دموکرات به باراک اوباما است که حتی زمانی به
عنوان گزینه معاون اول رئیس جمهور آمریکا نیز مطرح بود. وارنر که در انتخابات اخیر
فقط با اختلاف 1 درصد توانست خود را در سنا نگه دارد، همزمان با مذاکرات کنونی در
بیانیه ای خواستار توقف کامل فعالیت های هسته ای ایران شده است. این قبیل نشانه ها
همگی خبر از این می دهند که تیم مذاکره کننده آمریکایی ها حداقل های لازم برای عمل
به وعده های خود در چارچوب توافق ژنو را ندارد.
همزمان تیم مذاکره کننده آمریکایی هم
به شدت زیر نفوذ لابی های صهیونیستی است. جان کری، وزیر خارجه آمریکا به تیم
مذاکره کننده ایرانی گفته است که به توافقی نیاز دارد که دیوید آلبرایت آن را بپذیرد.
دیوید آلبرایت، موسس و مدیر موسسه علوم و امنیت بین المللی
isis است که متأثر از ارتباط نزدیک با محافل صهیونیستی نقش
اساسی در جوسازی علیه مذاکرات دارد. دیوید آلبرایت زمانی از مقامات ارشد آژانس بین
المللی انرژی اتمی بوده است. به گزارش منابع اطلاعاتی ایران، لابی صهیونیستی در
آمریکا از ٢ سال قبل در موسسه تحت امر دیوید آلبرایت نفوذ کرده و از طریق کمک های
مالی توانسته برخی ادعاهای بیاساس در مورد برنامه هسته ای ایران را از زبان
این کارشناس هسته ای بیان نماید.
خرید تصاویر ماهواره ای ایران توسط موسسه دیوید
آلبرایت و انتشار مداوم آن نشان از حمایت قوی مالی و اطلاعاتی از موسسه وی دارد.دیوید آلبرایت اخیراً افرادی مانند اولی هاینونن که یکی دیگر
از مقامات سابق ارشد آژانس است را نیز استخدام کرده تا در پوشش تخصص به جوسازی علیه
برنامه هسته ای ایران اقدام نمایند. آلبرایت از ایده پردازان توهمی تحت عنوان
"زمان گریز” یا Break Out است. به عبارت دیگر تیم مذاکره
کننده آمریکایی نه فقط کنگره، بلکه لابی های صهیونیستی را هم بهانه عدم پذیرش حقوق
ایران کرده است. با این حال واقعیت این است که محاسبات دیپلماسی، با محاسبات ریاضی
روی کاغذ افرادی مانند دیوید آلبرایت نسبتی ندارد. به علاوه این که همه می دانند یکی
از دلایل اصلی عدم موفقیت احتمالی مذاکرات، اطمینان کشورهای ۱+۵ از این واقعیت است
که سلاح هسته ای هیچگاه در دکترین امنیتی ایران نبوده، نیست و نخواهد بود.
کارنامه ایران در پرونده هسته ای
در مقابل طی سال های گذشته اجماع ملی درباره
مذاکرات هسته ای هر روز بیشتر شده است. البته ریشه این اجماع را باید در رخدادهای
پیش از توافق ژنو جست و جو کرد. مذاکره کنندگان ایرانی قبل از انتخابات ریاست
جمهوری سال ٩٢، ماه ها قبل از این که ریاست جمهوری دکتر روحانی آغاز شود و به ویژه
قبل از توافق ژنو، برای مذاکره دو جانبه با آمریکاییها مجوز لازم را دریافت
می کنند. رهبری در اول فروردین سال ٩٢ در حرم مطهر رضوی با اشاره به نامههای
اوباما گفتند: " من به این اظهارات خوشبین نیستم، اما مخالفت هم ندارم.” روند
صداقت آزمایی اوباما پس از توافق ژنو با حمایت قاطعانه رهبری از "بچه های انقلاب”
به اجرای تمام تعهدات ایران در چارچوب توافق ژنو منجر می شود. باید توجه کنیم که
در یک سال گذشته جمهوری اسلامی ایران پی در پی عمل کرده است و کشورهای ۱+۵ پی در پی
وعده داده اند. آژانس و کشورهای ۱+۵ همگی یک به یک تایید کرده اند که ایران تمام تعهدات
خود در چارچوب توافق ژنو را اجرایی کرده است.
همزمان مسیری که ایران در نسبت با
توافق ژنو طی کرده، دقیقا مشابه مسیری است که در نسبت با آژانس طی کرده است. ایران
موظف است براساس توافق خود با آژانس موسوم به "پادمان” رفتار کند. با این حال پس
از توافق ژنو، ایران در نوامبر سال گذشته توافق کرد که برای اثبات حسن نیت خود
درباره ابهامات ادعایی آژانس (PMD) در اقدام داوطلبانه فراتر از پادمان به پرسش های آژانس پاسخ بدهد.
دقیقا مشابه روند سیاسی، در روند فنی نیز ایران بارها خود را اثبات کرده است.
آژانس درباره ادعای موضوع چاشنی های انفجاری به طور ضمنی تایید کرد که این چاشنی
ها در تأسیسات نفتی کاربرد دارد، نه این که برای تسلیحات اتمی ساخته شده باشد.
آژانس در سال های گذشته ٢ بار به منطقه پارچین دسترسی پیدا کرده است که در هر ٢
بار تعهد داده بود که این دسترسی فرا قانونی دیگر تکرار نمی شود. بنابراین کارنامه
ایران در حوزه فنی اما سیاسی شده آژانس نیز کاملا روشن است.
واقعیت این است که مذاکرات تا به این
لحظه هیچ پیشرفتی نداشته است. کشورهای ۱+۵
به ویژه آمریکاییها در گفت و گوهای این روزها به جای توجه به
راه حل های احتمالی، همچنان صرفا به اعلام مواضع می پردازند. متاسفانه خواسته دکتر
ظریف از مذاکرات وین ٦ تاکنون برای صرفا شنیدن و فکر کردن به راه حل های پیشنهادی
ایران در کشورهای ۱+۵ اثر نکرده است. فردا چه خواهد شد؟ اگر برنامه اقدام مشترک
ژنو به نتیجه برسد، باید خودمان را آماده جشن موفقیت دیپلماسی کنیم. اگر هر تصمیم
دیگری اعلام شود، چه اشکال مختلف تمدید و چه شکست مذاکرات، باید بگوییم که کشورهای
۱+۵ اثبات کرده اند که شرایط را برای اعتماد حداقلی نیز ندارند.
روزنامه رسالت مطلبی را با عنوان«زياده خواهی غرب!»در ستون سرمقاله خود به قلم محمد کاظم انبارلویی به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:
دكتر حسن روحانی رئیس جمهور پس از نشست با سران
قوا گفت: "غرب زیاده خواهی نكند، توافق دردسترس است." دكتر لاریجانی ریاست محترم مجلس نیز در همایش
اقتصاد مقاومتی در مشهد گفت: "امیدواریم
غربیها عاقلانه رفتار كنند. كنگره آمریكا حرف های بی حساب و كتاب میزند."
آیتالله آملی لاریجانی نیز در جلسه مسئولان قضائی
با تاكید بر مقاومت تیم مذاكره كننده ایران در وین گفت: "ملت تن به زیاده
خواهی آمریكا نمی دهد. مذاكره كنندگان بدانند حمایت یك ملت را به دنبال خود دارند
قدمی از حقوق ملت عقب ننشینند." زیاده
خواهی آمریكا چیست؟ حرف های بی حساب و كتاب كنگره آمریكا كدام است؟
"ادرویس"
رئیس كمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان آمریكا به روایت پنج شنبه شب رادیو آمریكا
میگوید: "تایید غنی سازی اورانیوم در ایران انحراف از سیاست آمریكاست ما عمیقا
از گزارشهایی كه بیان می كند ایران در صدد حفظ بخش اعظم زیر ساخت های هسته ای خود
و نه تعطیلی آنهاست، احساس نگرانی می كنیم."تدداچ"
نماینده جمهوریخواه مجلس نمایندگان آمریكا هم در تایید دیدگاه رئیس كمیته روابط
خارجی آمریكا می گوید: " 1+5 یا اطمینان دهد كه هر توافقی مستلزم توقف كامل غنی سازی در ایران و تعطیلی كامل تاسیسات هسته ای ایران است یا از ادامه گفتگوهای
محكوم به شكست دست بردارد."ته زیاده
خواهی آمریكایی ها همین است كه رئیس كمیته روابط خارجی مجلس آمریكا و برخی نمایندگان
كنگره می گویند.طبیعی است
با این دیدگاه مفهوم یكسال گفتگو پشت درهای بسته رونمایی میشود.
ریتم صدای
آمانو هم با همین آهنگ آمریكاییها تنظیم میشود وی با وقاحت تمام با آنكه ایران
فراتر از پادمان با ماموران آژانس همكاری كرده است به نقل از صدای آمریكا می گوید:"
ایران به سئوالات درباره تحقیقات مشكوك پاسخ نداده است." این در حالی است كه
ایران به تمام تعهدات خود در توافق ژنو عمل كرده است و طرف مقابل به هیچ یك از
آنها - الا چند قلم كه نقش نمادین دارد - عمل نكرده است.از سوی دیگر
كاخ سفید چندی پیش گفته بود:" در صورت توافق نهایی بخشی از تحریم ها علیه ایران
تعلیق - نه لغو- میشود"از این بیان
صداقت اوباما و كارگزاران كاخ سفید پس از یك سال گفتگو مشخص میشود. یعنی حتی تحریم
هایی كه شخص رئیس جمهور كه طرف مذاكره با مادر ژنو، وین و مسقط است
"لغو" نمی شود بلكه " تعلیق" میشود.
استبداد
جهانی برای تكمیل این وقاحت چهارشنبه گذشته یك قطعنامه ضدبشری علیه ایران تحت
عنوان " حقوق بشر" به تصویب رساند تا این حلقه فریب را در آستانه گفتگوی
وین تكمیل كند.ارزیابی
عملكرد 1+5 و بویژه میز آمریكا در گفتگوهای هسته ای این است كه آنها به مذاكرات به مثابه یك بازی" برد- برد" نگاه نمی كنند.آنها همانطور
كه از صورت مسئله ای كه دركاخ سفید و كنگره نوشته اند یك بازی مضحك و در عین حال
خطرناك "برد - باخت" را در نظر دارند.طبیعی است اولین كسی كه پاسخ آمریكاییها
را خواهد داد رئیس جمهور كشورمان است چرا كه صورت مسئله و حل آن از دیدگاه ایشان
بازی" برد - برد" است و در غیر این صورت نه ایشان و نه ملت ایران به هیچ
عنوان زیر بار زیاده خواهیها نخواهند رفت".آنها بزودی خواهند فهمید كه حرف
های بی حساب و كتاب زدن چه هزینهای برایشان خواهد داشت. ملت و رهبری معظم انقلاب
از اول نیك می دانستند كه به غرب نباید اعتماد كرد آنها قابل اعتماد نیستند.این
دوره یك ساله آزمون دیگری برای اثبات این حقیقت بود.
آنها به چیزی
جز نابودی ملت ایران رضایت نمی دهند. اگر این كار در فریب و نیرنگ آنها در موضوع
هسته ای رخ ندهد، از باب "حقوق بشر" وارد میشوند. این باب هم جواب نداد
از باب مبارزه دروغین با " تروریسم" وارد می شوند. اگر این هم جواب
نداد، گزینه "نظامی" روی میز و زیر میز خود را به رخ ما می كشند.
بر ملت ما
پوشیده نیست و بر ملت های جهان هم پنهان نخواهد ماند. طی 36 سال گذشته انقلاب
اسلامی در مسیر رشد و بالندگی خود بدون اعتنا به این تهدیدها و فریب ها پیش رفته
است و پیش هم خواهدرفت.شمخانی دبیر شورای امنیت ملی با شجاعت پاسخ آمریكاییها و
برخی اراذل و اوباش 1+5 را داده است. او گفته است :" ایران فناوری هسته ای
نمایشی و كاریكاتوری را نخواهد پذیرفت".این پاسخ كسانی است كه آرزو دارند زیر
ساخت های هسته ای ایران را با مذاكره نابود كنند و حتی هزینه بمباران آن را
نپردازند.شمخانی تاكید كرده است: "بدون لغو همه تحریمها مذاكرات باطل
است" این پاسخ كسانی است كه میخواهند ساز و كار تحریمها و زیر ساختهای آن
را حفظ كنند تا هر وقت خواستند به ایران فشار بیاورند.
این موضع دولت و ملت ماست و
بر آن پا می فشاریم.اگر 1+5 حقوق ملت ایران را پذیرفتند، اتفاق جدیدی نیفتاده است
آنها در برابر حقوق ملت ایران سرتعظیم فرود آورده اند و دست از شقاوت و ستم پیشگی
برداشته اند.اگر هم این حقوق را به رسمیت نشناسند بر می گردیم به نقطه اول با این
تفاوت كه آنها به نقطه اول بر می گردند اما ما در این نقطه نمی مانیم. پاسخ زیاده
خواهی ها و ستم آنها را با قوت و قدرت بیشتری خواهیم داد.دست آمریكا در منطقه زیر ساطور ملت
ایران است، آن را در عراق، سوریه، افغانستان و سرزمینهای اشغالی قطع می كنیم.سیر تحولات
و رویدادهای سیاسی و نظامی در منطقه طی 20 سال گذشته نشان می دهد این عملی است.
آنها پیامهای ما را در جنگ 33 روزه، 22 روزه و 51 روزه اگر نگرفته باشند در رویدادهای
مهمی كه در پیش داریم حتما خواهند گرفت.
«نعل وارونه آل سعود»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی به مطلبی که در ستون سرمقاله اش به چاپ رسید اختصاص داد:
نماینده رژیم سعودی در سازمان ملل از شورای امنیت خواست حزبالله
لبنان را در فهرست گروههای تروریستی قرار دهد. وی همچنین مدعی شد عربستان پیشگام
مبارزه با تروریسم میباشد! این
ادعا و اقدام رژیم سعودی در سطح سازمان ملل درحالی صورت میگیرد كه دیپلماتها و
رسانههای بینالمللی از آن به عنوان یك شوخی بزرگ و مضحك نام برده و حتی یكی از
كارشناسان غربی در واكنش به این دروغ شاخدار سعودیها گفته است: بهتر است عربستان
اگر مایل به مقابله با حزبالله لبنان است، از واژه تروریسم برای لكهدار كردن این
سازمان استفاده نكند زیرا این برچسب بیش از هر كس دیگری برازنده خود سعودی هاست." اقدام
فرافكنانه سعودیها در سطح سازمان ملل علیه جنبش مقاومت اسلامی حزبالله لبنان به
همان اندازه كه یك لودگی سیاسی و چندش آور برای خنداندن ملتها در اوضاع آشفته
منطقهای است، حكایت از شكستهای بزرگ عربستان در سیاستهای خاورمیانهای و قدرت
نمایی مقاومت اسلامی در برابر گروههای تكفیری و سلفی دارد كه ریاض از آنها حمایت
میكند. شاید زمانی كه سعودیها در مسیر سازماندهی نوچهها و تربیت شدههای خود در
منطقه و وارد كردن آنها برای ورود از فاز تبلیغات ایدئولوژیك به فاز مبارزات نظامی
تحت پوشش "جهاد" اقدام میكردند، هرگز تصور نمیكردند كه به همین سرعت با شكست روبرو
شده و حجم گسترده سرمایهگذاریهای آنها نقش بر آب شود ولی اكنون كه القاعده و داعش
با سد مستحكم مقاومت اسلامی و ملتهای منطقه مواجه شده و عملكرد گروههای تكفیری
مورد نفرت جهانی قرار گرفته، مجبور هستند به سیاست نعل وارونه متوسل شوند. آنها با
فرافكنی مفتضحانه قصد دارند ضمن متهم كردن رقیب، خود را از این مهلكه نجات دهند.
حركت اخیر نماینده عربستان در سازمان ملل دقیقاً حكم همان دزد و تبهكاری را دارد
كه درحال فرار از صحنه جرم هنگامی كه مردم برای دستگیری او را تعقیب میكنند، فریاد
"آی دزد، آی دزد" سر میدهد تا با رد گم كردن، خود را از خطر دستگیری برهاند. رژیمی كه
ریشه و اساس تفكرات تكفیری را با دلارهای نفتی تقویت كرده و به جای مقابله با صهیونیسم
بین الملل، مسلمانان را به جان هم انداخته است، اكنون نه تنها دیگران را متهم به
حمایت از تروریسم میكند بلكه به خود جرأت میدهد در صف اول پیشگامان مبارزه با
تروریسم قرار بگیرد!
واقعیت
اینست كه به گواهی جهانیان و اسناد و شواهد موجود، اگر سفیر عربستان در سازمان ملل
اندك صداقتی داشته باشد، باید بپذیرد كه آل سعود پیشگام در ترویج تروریسم است نه
مبارزه با آن.
تمام
واقعیتهای موجود و روند تحولات بینالمللی در سالهای اخیر موید این نكته است كه
عربستان خاستگاه اصلی تروریسم در منطقه بوده و پدر خوانده گروههای تروریستی
القاعده، داعش، جبهه النصره، بوكوحرام، الشباب و... محسوب میشود. هر
چند این جریانهای انحرافی از حمایتهای آشكار و پنهان آمریكا و رژیم صهیونیستی نیز
بهرهمند بودند ولی تعزیهگردانی جنگهای فرقهای و اقدامات تروریستی را آل سعود
برعهده داشته است. اگر
تفكرات وهابیت از حمایت دلارهای نفتی عربستان برخوردار نبود، هرگز گروههای تروریستی
سلفی و تكفیری امكان بروز و ظهور نمییافتند. بدون تردید این گروهها از پستان
تفكرات انحرافی وهابیت تغذیه شدهاند و با حمایتهای سیاسی و نظامی این رژیم جان
گرفته و به جان مسلمانان و ملتهای جهان افتادهاند. بدین ترتیب، اقدام اخیر نماینده
رژیم سعودی در سازمان ملل صرفاً ژستی عوامفریبانه است كه یا با هدف دادن آدرس غلط
برای فرافكنی صورت گرفته و یا یك اقدام سفارشی است كه سفارش دهندگان آن، صهیونیستها
و اربابان غربی رژیم عربستان هستند كه میخواهند برای جنبش جهادی حزبالله لبنان
پرونده سازی نمایند.
كمك 100 میلیون دلاری دولت عربستان به سازمان ملل برای مبارزه
با تروریسم را نیز صرفاً رشوهای به مقامات این سازمان در راستای چشم بستن بر نقش
این كشور در ایجاد و حمایت سازمان یافته از تروریسم میتوان تفسیر كرد، رژیم سعودی
اگر خواستار مقابله با تروریسم و خشكاندن ریشههای آن است، باید از اختصاص بودجه میلیاردی
برای ترویج تفكر سلفی گری و وهابیگری و حمایت از تروریستهای تكفیری خودداری كند. دولت
عربستان طبق توافق با دولت جدید افغانستان قرار است با احداث یك دانشگاه به اصطلاح
اسلامی و پذیرش 4 هزار دانشجو و طلبه از افغانستان و سایر كشورها در كابل، همان مسیر
تربیت سلفیهای مستعد جذب درگروههای تروریستی و افراطی را كه تاكنون در مدارس دینی
عربستان و پاكستان صورت میگرفت به شكل سازمان یافتهتری دنبال كند. روشن است كه این،
یك اقدام عملی نیست، بلكه یك تلاش برای ترویج تفكری انحرافی است كه عناصر تكفیری
را پرورش میدهد.
سعودیها
اگر در ادعای خود صادق هستند، كه نیستند، باید بیش و پیش از هر كاری ریشه تفكر تكفیری
و افراطی را در خانه بخشكانند زیرا تا این ریشه وجود دارد، تروریسم نیز به حیات
شوم خود ادامه خواهد داد. رژیم سعودی بهتر است قبل از مطرح ساختن دعوت برای مبارزه
با تروریسم و متهم كردن دیگران، آنرا از خود آغاز كند و با گروهكهای تروریستی كه
در دامان وهابیگری و در داخل نهادهای آموزشی، دینی، اجتماعی و دولتی این كشور رشد
میكنند، مقابله كرده و با قطع حمایت مالی از آنان كه عامل اجرای سیاستهای شوم
آمریكا و رژیم صهیونیستی در منطقه هستند، به این بازی بدفرجام پایان دهد. شاید
روزی نباشد كه مقامات و رسانههای صهیونیستی نگرانی خود را از فعالیتهای حزبالله
لبنان و مقاومت اسلامی در منطقه ابراز ننمایند و بر نقش كلیدی این گروه اسلامی
اعتراف نكنند. دقیقاً در چنین شرایطی است كه عربستان به اتاق اصلی طراحی عملیات میدانی
علیه حزبالله تبدیل میشود و پیشنهاد گنجاندن نام گروه حزبالله لبنان در فهرست
گروههای تروریستی را ارائه میكند.
افكار
عمومی منطقه بویژه محالف عربی كه از رهبری حزبالله لبنان به عنوان نماد عزت و
شرافت اعراب یاد كرده و شجاعت آن را در مقابل مطامع رژیم صهیونیستی میستایند و سید
حسن نصرالله را تأثیرگذارترین شخصیت معاصر جهان عرب لقب دادهاند قطعاً برای این
سؤال پاسخی ندارند كه چرا سازمان سیاسی و نظامی در منطقه كه توانسته توطئههای شوم
رژیم صهیونیستی را نقش بر آب كند و اسرائیل را هر لحظه فرسودهتر نماید، اكنون باید
اینگونه مورد هجمه نیابتی رژیم سعودی قرار بگیرد؟ مقامات
سعودی با این اقدام خود همانند غریقی كه برای نجات خود به هر خس و خاشاكی متوسل میشود،
شكست سیاستهای خود در منطقه را به نمایش گذاشته و وابستگی خود به رژیم صهیونیستی
و حامیان غربی آن را آشكارتر كردهاند، لكه ننگی كه هرگز از دامان این خاندان پاك
نخواهد شد.
مطلبی که روزنامه هادی خسرو شاهین با عنوان«اتفاق دقیقه 90» در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به چاپ رساند به شرح زیر است:
دیپلماسی فن مذاکره میخواهد و آداب در پشتپرده سخن گفتن. دیپلمات برخلاف
سیاستمدار، مواضعش را شفاف برملا نمیکند یا هنگام اضطرار، کلی سخن میگوید
و در جهت مخالف آنچه بر زبان آورده، رفتار میکند. دیپلماسی به هر میزان
به ابهام، ایجاز و کنایه نزدیک شود، به همان اندازه هم دست دیپلماتها را
برای مصالحه و توافق میگشاید تا کامیابی حاصل شود و شکست در انزوای مطلق
قرار گیرد. بروز هر نشانهای از شفافیت و دوری جستن از کلیگویی و برملا
کردن جزئیات گفتوگوهای محرمانه در حوزه عمومی، یا حکایت از حضور
بازیگرانی آماتور در دنیای دیپلماتیک دارد یا از عزم دیپلماتها برای به
شکست کشاندن گفتوگوهای خاص و مهم حکایت میکند.
اگر در سیاست داخلی،
دموکراسی به ابزاری برای روشن کردن دالان تاریک سیاست و قدرت تبدیل میشود،
در سیاست خارجی و نظام بینالملل، نخبهگرایی حرفهای به سیاست و مذاکره
رمز و راز میدهد تا دموکراسی و افکار عمومی پس از پروسه گفتوگوهای
دیپلماتیک وارد گود شوند و نه قبل از آن.در دنیای امروز هر چه بر اهمیت مذاکرات افزوده میشود، از میزان روزنههای
رو به دنیای بیرون هم کاسته میشود. در چنین فضایی امکان مصالحه فراهم
میآید و رسیدن به توافق بزرگ، قدری میسر میشود.همه دیپلماتهای ورزیده دنیا چنین عمل کردهاند و تاریخ دیپلماسی جهان نیز
مذاکرات موفق را در چنین قالب و اسلوبی ثبت و ضبط کرده است.
اگر به دنیای دیپلماتیکمان این چنین نگاه کنیم، آن وقت محملی برای اضطرار و
نگرانی از وضعیت ابهامآلود آخرین دور مذاکرات ایران و 1+5 در وین باقی
نمیماند. درست است که طی روزهای گذشته خبرنگاران از دریافت اخبار موثق و موثر در
رابطه با چشمانداز توافق هستهای محروم ماندهاند و این درستتر که افکار
عمومی پاسخی برای انتظارات فزاینده خود نمییابد؛ اما دیپلماسی حوزهای
برای برملا کردن هیجانهای موقتی و زودگذر نیست.پنهانکاری و وضعیت ابهامآلود حاکم بر مذاکرات وین، نه ناامیدکننده است و
نه غافلگیرکننده؛ از قضا امیدواری را دوچندان میکند و پیشبینی اتفاقات
را به امری امکانپذیر مبدل میسازد. اگر قدری منطقی بیندیشیم، بیخبری از مذاکرات وین پر از اخبار
خوشحالکننده و مسرتآور است: اول اینکه؛ دو طرف مذاکرات هستهای
نمیخواهند وین را با شکست ترک کنند، دوم اینکه دیپلماتهای مستقر در هتل
کوبورگ خود را برای توافق آماده میکنند. سوم اینکه نمیخواهند دست خود را
برای امتیازدهی تا دقیقه 90 رو کنند و به همین دلیل هم با چراغ خاموش حرکت
میکنند تا لحظه آخر حریف دستشان را نخواند و به امتیازات متقابل امیدوار
نباشد.
زمان که به بدهبستان رسید، آن وقت همه طرفها چراغها را روشن میکنند تا
مذاکرات یا با توافق جامع مختومه شود یا با تمدید گفتوگوها.
فراموش نکنیم که مذاکرات ایران و 1+5 نه بر سر اقتصاد است و نه در مورد
اختلافات جزئی در حوزه مراودات دو یا چندجانبه. اهمیت مذاکرات وین نه در
سطح و اندازه کشورهای درگیر در آن است و نه به رتبه و وضعیت دیپلماتهای
پشتمیز بازمیگردد. تنها موضوع هستهای مذاکرات وین را به گفت و گوهای
تراز اول و بینالمللی تبدیل کرده است. پس این مذاکرات را باید به نوعی
همرتبه با مذاکرات استراتژیک میان آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی در دوران
جنگ سرد تعبیر و تفسیر کرد.مختصات چنین مذاکراتی به ما گوشزد میکند که
باید تا دقیقه 90 منتظر
بمانیم؛ چراکه همه مصالحههای بزرگ و استراتژیک در تاریخ روابط بینالملل
در همین دقیقه ثبت و ضبط شده است. پس وعده ما برای مصالحه چه توافق جامع و
چه توافق برای تمدید مذاکرات در دقایق پایانی سوم آذرماه 1393.
فضل الله یاری در مطلبی که با عنوان«مذاکره کنندگان در محضر تاريخ»در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار به چاپ رساند پیرامون سپری شدن آخرین روزهای مذاکرات زنو اینچنین نوشت:
این روزها مردان هسته ای ایران در واپسین روزهای ماموریت تاریخی خود
قرار دارند، ماموریتی که اگرچه گاه در لابی هتل هایی در ژنو و وین در قلب اروپا
انجام میشد و گاه در راهروی کاخ سلطانی در سواحل گرم دریای عمان، اما همه و همه
در منظرِ شاهدی دیرپا و همیشه زنده به نام "تاریخ" رخ میدهد. شاهدی که
هم توانایی ثبت همه این رویدادها را دارد و هم از قدرتی مافوق بشری برخوردار است
که میتواند مستندات را کنار هم بگذارد و بی اعتنا به نتایج و دستاوردهای آن به
قضاوتی درست و قطعی برسد.اگرچه این روزها به مدد جادوی رسانه ها و ارتباطاتِ فراگیر میتوانیم
کوچک ترین حرکاتِ وزیر خارجه آمریکا را زیر نظر بگیریم و حالت چشم های وزیر خارجه
ایران را به وضوح دریابیم و لبخندهای کاترین اشتون را تفسیر کنیم، اما نمیتوان
انکار کرد که روزگاری همه این جزئیات در تصویری کلی تحت عنوان "مذاکرات هسته
ای ایران و غرب" در کتاب تاریخ ثبت میشود.
آن روز دیگر رفت و آمدهای ظریف و کری و اشتون در راهروهای هتل کوبرگ وین
ارزیابی نمیشود که رفتارهایی در دالان های تو در توی تاریخ توصیف میشوند و لابد
تاریخ این قاضی قاطع و بی ملاحظه نه لبخند های کری را برای ما روایت میکند و نه
فریاد های ظریف را. او برای
آیندگان میگوید که هر کدام با چه نیتی به آوردگاه مذاکرات پای نهادند و فارغ از
نتیجه چه نمره ای را دریافت میکنند.اگر چه همین تاریخ قراردادهای عجیب و غریب مردانی از همین سرزمین را
به یاد ما میآورد که خود در فرصت سوزی و حراج منافع ملی ایران به ضرب المثل تبدیل
شده اند، اما فراموش نمیکند که به ما یاد آور شود که آن قراردادهای ننگین از سوی
حاکمانی به زیان کشور بسته شد، که هیچ نسبتی با مردم ایران نداشتند و در تاریکخانه
هایی انجام گرفت که نور آگاهی و نظارت مردم به آن راهی نداشت. از همین منظر میتوان دلواپسی برخی از کسانی را که نگاهِ نگران خود را
به تحولات هسته ای دوخته اند درک کرد و البته ارج گذاشت و از آن سو به کسانی که
بارها نشان داده اند که در برابر تضییعِ حقوق مردم و منافع ملی سکوت کرده اند، گفت
که برای کسبِ روزی دکان دیگری بگشایند.
اگر تاریخ را به شهادت بگیریم و به قضاوتش ایمان داشته باشیم، میتوانیم
با خیالی آسوده تر تحولات این روزها را پیگیری کنیم. میتوانیم پی ببریم مردانی که
با رای مردم بالا کشیده شده اند نه انگیزه و نه جرات آن را دارند که منافع ملی
کشورشان را به پای بیگانگان بریزند.بخصوص که هم ساز و کارهای قانونی و هم روشنگری
رسانه های امروزی، راه را بر هر خیانتی میبندند. اما همچنان میتوان به نقش نظارتی تاریخ پناه برد و آن را به کمک گرفت
تا دلواپسی ها به اطمینان بدل شود. اگر محمدجواد ظریف یا حسن روحانی خود را نه
"محمد جواد ظریف" و "حسن
روحانی"، بلکه نماینده ملتی بزرگ و با ماموریتی تاریخی فرض کنند، بسیاری از
نگرانی ها برطرف خواهد شد. علاوه بر این که کارنامه این افراد در سه دهه گذشته میتواند
هر نگرانی و اضطرابی را بر طرف کند.
اگرهر مسئولی نگاه نافذ تاریخ را حس کند و در کنار منافع ملی و خواسته
های مردم پیشگاه تاریخ را نیز درک کند، بسیاری از رفتارهای شخصی و جناحی، جای خود
را به رفتارهایی مطابق استانداردهای انسانی و اخلاقی خواهد داد. چنان که اگر محمود
احمدی نژاد برای لحظاتی فراموش نمیکرد که رئیس جمهور ملتی بزرگ و با سابقه است،
به راحتی وزیر خارجه اش را در سفر کاری برکنار نمیکرد و از این منظر قضاوتی تاریخی
در دو کشور ایران و سنگال را برای خود نمیخرید و یا در برهه ای مهم تر، اگر از سوی
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران جنگ میان ایران و عراق مشمول یک تصمیم تاریخی نمیشد،
چه بسا که تا سال های سال ادامه پیدا میکرد.بدون تردید اگر هر مسئولی خود را به مردم، آرمان ها و سرزمینش وفادار
بداند و همچنان از فردیت خود فاصله گرفته و در جایگاه نماینده مردمش ارزش ها،
آرمان ها و منافع آنان را نمایندگی کند، هیچ گاه دست به عملی نمیزند که سندی باشد
برای محکومیت در دادگاه تاریخ.این محکمه نه رشوه میپذیرد و نه توصیه وحکمش نیز
ضمانت اجرایی سفت و سختی دارد.
و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«پيامد حرکتهای عرضی»نوشته شده توسط منصور فرزامی اختصاص یافت:
رفتارهای
اجتماعی و سیاسی هر جامعهای بازخوردها و تبعات آنی و آتی خاصی در پی
دارد، برخی مثبت و ماندنی و سرنوشت ساز و بارز است و بعضی، منفی زیان بار،
مخرب و بسیار هزینهبر و از همه بدتر، پنهانی و فرو رونده در لایههای
توبرتو و در هم تنیده اجتماعی است که بروز و برون ریز آن، غیر قابل
پیشبینی و حیرت آور و گاهی غیرقابل مهار است و جامعه، متحمل زیانهای سخت
میشود که آن زیانها هم نه قابل چشم پوشی و نه از ذهنها پاک شدنی، نظیر
آنچه در هفته پیش در بدرقه جنازه جوانی هنرمند اتفاق افتاد و قیاسهایی شد و
تأملاتی را در پی داشت. آنچه در روز سهشنبه در مجلس شورای اسلامی اتفاق
افتاد و سومین نامزد پیشنهادی رئیسجمهور جهت احراز کرسی وزارت علوم، رای
اعتماد نیافت و دلهایی را آزرد و در مقابل آن دستهایی به نشانه پیروزی،
لبخند بر لبان فاتحان نشاند، از نوع حرکتهای عرضی در جامعه سیاسی ما بود
که مسلم، پیامدهای سخت و دور از انتظار خواهد داشت و نباید خاتمه یافته
تلقی شود، چون از عهد تشکیل مجلس در عصر مشروطه تاکنون به خاطر تاریخ
نمیآید که نظیری داشته باشد، هم سخنان موافق و مخالف را شنیدهایم و
خواندهایم و هم تحلیلها و نقدهای آن را آینده تاریخ در محفوظات خود نگه
خواهد داشت.
رد صلاحیت سه تن از شخصیتهای شناخته شده دانشگاهی و
استیضاح درخور تامل «فرجی دانا» همه از یک نوع استدلال و از یک منظر بدون
آن که قابلیت کاری و تاثیرگذاری و شناخت آن در مسوولیت وزارت، نقد و تحلیل
شود، از نوع حرکتهای عرضی است که هم دولت رعایت نکرد و هم مجلس مورد مداقه
و جامع نگری قرار نداد و اگر این دور تسلسل باطل ادامه یابد و نظایر دیگری
بیابد، پیامدهای غیرقابل جبرانی برای ملت و حکومت خواهد داشت و عوارض سخت
آن نیز برای مجلس و دولت، میماند و به ما میآموزد و هشدار میدهد که
داوری ما باید با توجه به شرایط زمان خود باشد و ضرورتهای جامعه نیز مورد
نظر قرار گیرد، وگرنه مردم چنان تصور خواهند کرد که جمعی را برگزیدهاند که
قادر به اداره امور و حل مشکلاتشان نیستند و جز منافع حزبی و خطی و جناحی،
دغدغههای دیگری ندارند، مدعی چیزیاند که خود عامل آن نیستند و برای از
میدان به درکردن رقیب، حاضر به استفاده از هر مستمسکی هستند، در چنین
صورتی، مهاجرتهای نخبگان تسریع خواهد شد؛ قابلیتها از هر دو نسخ، از
مسوولیتها چشم میپوشند و کناری میگیرند، جوانان، همراهی نخواهند کرد؛
مردم، حمایت خود را از حکومت مداران برمیگیرند ؛ قبح و حسن و بد و خوب در
رفتارها رنگ میبازد، مرزهای فرهنگی و اخلاق جامعه، مخدوش میشود، امر به
معروف و نهی از منکر، کارآمد نیست؛ گسست اجتماعی و فرهنگی چهره ناصواب خود
را نشان خواهد داد ؛ ارزشها از منزلتها، فاصله خواهد گرفت و در یک کلام،
شرایطی پیش میآید که نه مطلوب ماست و نه راه حلی میتوانیم برای آن
بیندیشیم.
و اما برای رهایی از این مخمصه و خلاصی از معضل خود
خواسته و خودخوانده آن است که جمهوریت نظام را به رسمیت بشناسیم و به
قرائتهای مردم در هر دورهای احترام بگذاریم و از دیگران نخواهیم که در
زمین ما بازی کنند و «فرد» خود را صاحب نظام و انقلاب ندانیم و بدانیم که
در حکومتهای مردمی، یک رأی، مساوی یک رأی است ؛ جهت به کرسی نشاندن حرف
خود از دیگران مایه نگذاریم و از نظام و شخصیتها جهت تداوم خط فکری خود،
هزینه نکنیم و هرگز نپنداریم که دلسوزتر از دیگران برای جامعه خود و در
خدمت به ایران و ایرانی، «ایرانی تر» از آحاد دیگر هستیم. پایان سخن این که
ما مردم هم بدانیم که چه کسی را برای چه کاری انتخاب میکنیم و در این راه
گزینش، هم تعهد لازم است و هم تخصص و در کنار مشروعیت، داشتن اهلیت از
ضروریات است و صرف داشتن سوابق نیکو، جهت پیشبرد اهداف آتی و حال کشور،
کافی نیست و قابلیتهای متناسب نیز میخواهد.