در ابتدا مطلبی را میخوانید که در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان با عنوان«انتظار از فرزندان انقلاب»و به قلم حسین شمسیان به چاپ رسید:
پس
فردا، یعنی سوم آذر، مهلت 6ماهه تمدید شده توافقنامه ژنو، به پایان
میرسد و بطورطبیعی، انتظار مردم از حدود یکسال و نیم مذاکره فشرده و مفصل،
حصول نتیجه ملموس و عینی است. آنها به حق منتظرند تا نتیجه این
رفتوآمدهای پی در پی را ببینند و تاثیر آن را- آنگونه که مسئولان دولتی
وعده داده بودند- در زندگی خودشان لمس کنند. در کنار این انتظار طبیعی و
منطقی، بررسی روند شکلگیری مذاکرات در دولت یازدهم و مراحل بعدی آن به ما
کمک میکند به این مهم دست یابیم که آیا این مسیر، به این انتظار پاسخ
درخوری خواهد داد یا نه؟
در گرماگرم رقابتهای انتخاباتی، موضوع
هستهای، نه از باب اصل موضوع که از باب چگونگی تعامل با دنیا- در اصل با
آمریکا- مورد توجه جدی قرار گرفته بود و اغلب نامزدها در این خصوص نظریاتی
داشتند اما رئیسجمهور محترم کنونی از برخی نامزدهای دیگر به صراحت بیشتری
دراینباره اظهارنظر کرد و در ضمن یکی از جلسات مناظره، به طور تلویحی
مشکلات اقتصادی کشور را ناشی از تحریمها و نحوه مذاکرات دانست و با بیان
اینکه «هم چرخ زندگی مردم باید بچرخد و هم چرخ سانتریفیوژها» اعلام کرد که
اروپائیان، آقا اجازه هستند و باید مستقیم با کدخدا مذاکره کرد و... بعدها و
با پیروزی ایشان در انتخابات، مذاکره جدی با 5+1 و در مواردی مستقیم با
آمریکا با هدف «لغو تحریمها» که از ابتدا وعده آن را داده بودند به طور
جدی دنبال شد.
در ماههای اول هم نویدهایی مبنی بر تلاش برای برطرف
کردن تحریمها داده شد و امیدواریهایی در جامعه به وجود آمد. همان زمان
آنها که سرد و گرم روزگار چشیده بودند و خباثتها و خیانتهای آمریکاییها
را فراموش نکرده بودند، میگفتند که اعمال تحریمهای ظالمانه از سوی
آمریکا، نه به علت فعالیت هستهای ما، که به دلیل ماهیت ظالمانه آن کشور و
همچنین ماهیت اسلامی و انقلابی ماست و طبیعتا با هزار جلسه و مذاکره هم
نمیتوان انتظار داشت ماهیت آمریکا عوض شود. اما درست همان زمان که در دولت
کسی به این حرفها گوش نمیداد و همه تخممرغها در سبد مذاکره گذاشته شده
بود، در سر میز مذاکره، اتفاق دیگری در حال رخ دادن بود. اتفاقی که ثمره آن
را در صدمین روز دولت گذشته دیدیم و موجب بهت و حیرت همگان شد. آن اتفاق،
تغییر دستور جلسه مذاکرات بود! در حالیکه مردم ما منتظر بحث و گفتوگو بر
سر تحریمها بودند، برخی از غربیها، دستور جلسه را به بحث و گفتوگو بر سر
میزان غنیسازی و چگونگی فعالیت - یا در اصل تعطیل محترمانه و حتی
غیرمحترمانه- تاسیسات اتمی ما تغییر دادند! با اینکه منطقا ما بعنوان یک
طرف مذاکره باید درباره دستور جلسه، پیگیر نظر و خواست مردم خودمان
میبودیم، ظاهرا این اتفاق نیفتاد و در نتیجه محور گفتوگوها، بحث بر سر
توانمندی ایران در زمینه هستهای شد! البته برای خالی نبودن عریضه
نیمنگاهی هم به بحث تحریمها شد که نتیجه و وزن آن به تمامی در توافقنامه
ژنو مشهود است! در آن توافقنامه، در برابر چندین و چند تعهد مهم، حیاتی و
الزامآور ایران، غربیها چند تعهد مختصر، غیرکاربردی و واجد کمترین ارزش-
که البته تعدادی از آنها هرگز عملیاتی هم نشد- دادند!
آن روزها
گفتن این سخنان با برچسب «کاسبی تحریم» مواجه میشد اما اکنون و با گذشت
یکسال و چندماه مردم به سادگی میتوانند ببینند که «دروغ آنها راست نبود»!
دراینباره، حتی برخی نزدیکان دولت هم اظهارنظر کردند که یک نمونه از آنها،
اظهارات مشاور ارشد دکتر روحانی و مذاکرهکننده ارشد ایران در دوره
اصلاحات یعنی سیروس ناصری است. وی چند روز قبل گفته بود: «اتفاقی که در 20
ژانویه سال گذشته با اجرای توافق ژنو افتاد اتفاق مثبتی نبود و معلوم شد که
5+1 و به ویژه آمریکا هر جا که برخی مواد روشن نباشد؛ سوءاستفاده میکنند
لذا باید در توافق نهایی مراقبت زیادی شود...» این سخنان به صراحت از
شتابزدگی تیم ایران در تنظیم توافق ژنو و نهایی کردن آن، آنهم توسط یکی از
نزدیکان دولت حکایت میکند! تا اینجای کار شاهد آنیم که هم دستور مذاکرات
به زیان ما تغییر کرد و هم در تنظیم توافقنامه، شتاب و تعجیل نابجایی پدید
آمد که نتیجه آن چیزی نبود جز محدود شدن شدید فعالیت هستهای ایران و از
دست دادن بخش اعظمی از گنجینه هستهای کشورمان در مقابل به دست آوردن چند
واژه و البته چندمیلیارد از پول خودمان به صورت اقساط طویلالمدت!
اکنون
و با چنین وضعیتی، به گردنه حساس و تعیینکننده تصمیمگیری برای حصول
«توافق نهایی» رسیدهایم. اما آنچه گفته شد همه ماجرا نیست و اینگونه نیست
که طی زمان تنظیم توافقنامه و تمدید بعدی آن تاکنون، متن تنظیمی از سوی
طرفین به صورت یکسان اجرا شده باشد. در حالی که به گفته رئیسجمهور کشورمان
و نیز مقامات ارشد غربی ایران به توافق ژنو کاملا پایبند بوده و مفاد آن
را دقیقا عملیاتی کرده است، 5+1 و به خصوص آمریکا، در همین زمان علاوه بر
نقض مکرر تعهدات خود، اقدامات خصمانه تازهای را علیه ما رقم زده و
تحریمهای جدیدی بر ضد ملت ما وضع کردند! علاوه بر دهها دلیل و سند و مدرک
برای این مدعا از قبیل تحریم شرکتها و اشخاص جدید ایرانی یا کارشکنی در
فرآیند تجاری کشورمان و تهدید بانکها و بیمههای بینالمللی به عدم همکاری
با ایران و... چندی قبل سخنگوی دولت نیز صریحا از افزایش تحریمها در
یکسال گذشته خبر داد. این شرایط، چند نکته را درباره مذاکرات کنونی وین و
توافق احتمالی حاصل از آن به ذهن متبادر میسازد:
1- در یکسال
گذشته آمریکا به صریحترین زبان اعلام کرده که قابل اعتماد نیست و معلوم
نیست دیگر چگونه باید از این روشنتر بگوید؟! نامه اخیر سناتورهای آمریکایی
به اوباما مبنی بر قرار دادن برنامه موشکی ایران در موضوع مذاکرات، نامه
چندی قبل مبنی بر قرار دادن موضوع نقض حقوق بشر در ایران به عنوان موضوع
مذاکرات، استمرار تحریمها علیه ایران با امضای شخص اوباما، همسویی و
همنظری جمهوریخواهان و دموکراتها در اعمال فشار و تحریمهای تازه و...
همه و همه از صراحت لهجه آمریکاییها در خیانت و پشت پا زدن به هر توافقی
حکایت میکند.
2- همزمان با مذاکرات و در حالی که ما در حال امتیاز
دادن هستیم، بازوهای بینالمللی آمریکا یعنی سازمان ملل و آژانس انرژی اتمی
در همدستی و همداستانی با غرب، سنگ تمام گذاشتهاند و تلاش میکنند به
شکلی به ظاهر قانونی و بینالمللی خواست و مقصود آمریکا را علیه ملت ما
زمینهسازی کنند. آخرین نمونه آن گزارش مغرضانه و دروغین آژانس درباره
وضعیت هستهای کشورمان است که طی آن و پس از یازده سال بازدید منظم و دائمی
از تمامی تاسیسات هستهای کشورمان و هر محل مورد نظر دیگر، باز هم اظهار
داشتهاند که هنوز هم نمیتوانیم درباره ماهیت برنامه هستهای ایران
اظهارنظر کنیم! که باید گفت کسی که نتواند پس از یازده سال مشاهده و
معاینه از نزدیک سخن صریحی بگوید، یا احمق است یا نوکر! که البته درباره
آنها میتوان هر 2 گزینه را انتخاب کرد!
3- برخی رفتارهای داخلی و
سخنان خلاف مصلحت ملی، آمریکاییها را به این نتیجه غلط رساند که به شدت
نیازمند حصول و توافق به هر قیمتی هستیم. کمپین «هر توافقی بهتر از عدم
توافق است» از جمله این رفتارها بود. نتیجه طبیعی چنین رویکردی،
زیادهخواهی دشمن است و باعث شد که آنها به قول ورزشکارها «با گارد بسته»
با ما روبرو شوند و متقابلا انتظار کسب امتیاز جدید از سوی ما را داشته
باشند! آنها علیرغم توصیه بسیاری از سیاسیون آمریکایی مبنی بر لزوم تعامل
در این مقطع تاریخی به منظور جلوگیری از روی کار آمدن دولتی تندرو و
ضدآمریکایی (به زعم و گفته آنها) در ایران، حتی حاضر نیستند کمترین اعتنایی
به رویکرد دولت و امتیازهای فراوان داده شده و تابوی شکسته شده بکنند که
نمونه بارز و تلخ آن عدم صدور ویزا برای نماینده ایران در سازمان ملل است.
4-
شتاب در تنظیم توافقنامه آنگونه که سیروس ناصری هم به آن اشاره کرده بود،
تجربهای است که نباید دوباره تکرار شود. افزون بر آن، آوردگاه وین، عرصه
رویارویی ارادهها و هوشیاریهاست، نه محلی برای کارآموزی و نه عرصهای
برای خوشبینی و خوشگمانی. با این وصف نمیتوان از تیم مذاکرهکننده
پذیرفت که همانند ژنو، تن به توافقی بدهند که نه چارچوب حقوقی مشخصی دارد و
نه ضمانت اجرای آن معلوم است. این نکته از بدیهیات و ابتدائیات هر توافق
حقوقی است که آنچه داده میشود در مقابل آنچه گرفته میشود کاملا و بدون
کمترین ابهامی معلوم باشد. زمان داد و ستد کالا و بهای آن و نیز ضمانت اجرا
و حتی جریمه و مجازات تاخیر در آن هم معلوم باشد. با این وصف هر شخصی، حتی
آنها که کمترین آشنایی با حقوق و مبانی آن ندارند هم با خواندن توافق ژنو
متوجه میشوند که برخی از ابتداییترین و بدیهیترین ضوابط حقوقی در تنظیم
آن مورد غفلت واقع شده و نگرانی از تکرار این نوع توافق در وین، نگرانی
بیجایی نیست.
5- آنگونه که در ابتدای این نوشتار گفته شد، مردم از
این همه رفت و آمد و چندین دور مذاکره و شکستن به قول بعضیها تابوی مذاکره
با شیطان بزرگ! نه آرزومند عکسهای یادگاری با وزیر خارجه آمریکا بودند و
نه محتاج چند میلیارد دلار از پول خودمان! مهمترین محوری که براساس وعده
انتخاباتی رئیسجمهور محترم و تکرار آن توسط ایشان و دیگر مقامات مسئول
باید مورد توجه قرار بگیرد، لغو کامل همه تحریمهای ظالمانه علیه ایران است
و بدون حصول این نتیجه، بیهیچ تعارفی باید گفت که چیزی به دست
نیاوردهایم.
سیروس محمودیان ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز را به مطلبی با عنوان«رابطه بنزین وارداتی با آلودگی هوا»پیرامون آلودگی بنزین ها اختصاص داد:
:
1- بهطور معمول، آلودگیهای زیستمحیطی در کلانشهرها تحت تاثیرعوامل
متنوع طبیعی و مصنوعی از قبیل موقعیت جغرافیایی، استعداد محیطی برای پدیده
وارونگی هوا، خشکی آب و هوا، گسترش بیابانها، توفان و گرد و غبار
منطقهای، آتشسوزیهای جنگلی، تصاعدات شیمیایی و فیزیکی معادن و منابع
زمینی و زیرزمینی، وسایل نقلیه موتوری، صنایع و نیروگاهها، سیستمهای
سرمایشی و گرمایشی اداری و خانگی و تجاری، زبالهسوزیها، افزایش خودروها و
مصرف سوختهای فسیلی و ترافیکهای درونشهری و دهها مورد مشابه شکل گرفته
و استمرار مییابد. بدیهی است حتی کارشناس تازهکار غیرحرفهای نیز
نمیتواند با گذر از بقیه عوامل موثر، آلودگی هوا را در یک مولفه مثلا
بنزین تولید داخل کشور محدود کند.
2- در یکسال گذشته سازمان حفاظت
محیط زیست در اقدامی غیرمعمول، کوشش دامنهداری بهعمل آورده تا منشأ
آلودگی هوای تهران و کلانشهرها را در بنزین تولید داخل خلاصه کند. وجود
مغایرت در نگاههای فردی مدیریت ارشد این سازمان با منافع ملی و تاکید
کارشناسانه(!) بر وجود یک رابطه مستقیم موثر میان آلودگی هوا و بنزین تولید
داخل علاوه بر آنکه عملا موجب ناتمام ماندن یک اقدام انقلابی در زمینه
تلاش برای قطع وابستگی ایران اسلامی در عرصه تامین انرژی مصرفی به بیگانگان
در شرایط تحریم شده است بلکه عینا بستر مطلوبی را برای موجسواری
واردکنندگان پشت پرده بنزین نامرغوب خارجی فراهم آورده که بهرهگیری این
طیف سودجو از گزارشات سوء یادشده موجب شده است جریان واردات بنزین به شکل
رسمی دوباره در متن دولت یازدهم جانی تازه بگیرد.
3- از منظر عمومی
اغفال از مسؤولیتهای ذاتی سازمانی، پرداختن به حواشی غیرمرتبط، سیاستزدگی
فراگیر و تلاش مستقیم و غیرمستقیم برای تامین منافع سیاسی گروهی خاص از
ویژگیهای اساسی سازمان یادشده در بخش سیاستگذاری در رده کلان مدیریتی در
طول یک سال گذشته بوده است. مواضع متناقض و گزارشات غیرعلمی این سازمان
مبنی بر سرطانزا بودن پارازیتهای ماهوارهای نیز موید دیگری بر سیاستزده
بودن سازمان حفاظت محیط زیست است.
4- به نظر میرسد مدیران ارشد
این سازمان به جای ایفای وظایف اداری، دلمشغولیهای سیاسی و جناحی دارند.
سکوت در برابر عدم رعایت استانداردهای زیستمحیطی از سوی برخی صنایع متعلق
به اشخاص خاص و همچنین خودروسازان و بیتفاوتی مطلق نسبت به واردات بنزین
نامرغوب از دیگر مشخصههای آن سازمان به حساب میآید. سکوت تلخ محیط زیست
در برابر غیراستاندارد بودن بنزینهای وارداتی در یک سال گذشته حکایت از
اسراری دارد که گذر زمان افشاگر آن خواهد بود.
5- استمرار روند
غیرعلمی مزبور و اصرار بر مواضع نادرست و اتخاذ مواضع سیاسی در قالب
گزارشات اداری از سوی سازمان حفاظت محیط زیست و هزینهکرد اعتبار سازمانی
آن برای تامین منافع سیاسی برخی گروهها و اشخاص بهطور طبیعی سبب شده است
به شکل معناداری از اعتبار این سازمان راهبردی و موثر در امر صیانت از
سلامت زیستمحیطی کاسته شود. از منظر آسیبشناسی نیز این روند لطمات
جبرانناپذیری برموقعیت ملی این سازمان وارد ساخته و عملا زحمات طاقتفرسای
بدنه خدوم و زحمتکش سازمان حفاظت محیط زیست را به هدر میدهد. شاید
محدودسازی مسؤولیت زیستی - محیطی رئیس سازمان به گرفتن یک عکس یادگاری
خانوادگی روی جنازه دریاچه ارومیه یکی از تلخترین خاطرات دوستداران محیط
زیست بهشمار آید.
6- تلاشهای معنادار سازمان حفاظت محیط زیست بر
محصور کردن منشا آلودگی هوای کلان شهرها در دایره توهمی غیراستاندارد بودن
بنزین تولید داخل و بیتوجهی تعمدی بر سایر عوامل موثر بر آلودگی هوای
کلانشهرها از قبیل وارونگی هوا، صنایع پایه، افزایش خودروها و... سبب شده
است بهطور قابل تاملی بر دامنه و گستره شایعات متعدد درباره وجود یک رابطه
مخرب میان واردکنندگان بنزین و مخالفان سازمانی بنزین تولید داخل وجود
داشته باشد. نتیجه نهایی اتکای سازمان حفاظت محیط زیست بر مولفههای
ناپایدار و غیرعلمی مانند بهبود آلودگیها با قطع تولید بنزین داخل، جز
مخدوش شدن اعتبار علمی سازمان حفاظت محیط زیست چیز دیگری نمیتواند باشد.
7-
گذر زمان و ملاحظه تشدید آلودگی هوا با وجود قطع تولید بنزین پتروشیمیها
در چند ماه گذشته و همزمانی برخی شایعات زیرپوستی در کشور مبنی بر وجود
برخی ارتباطات خاص واردکنندگان بنزین، حکایت ناهضمی است که ضرورت دارد
دستگاههای نظارتی و نمایندگان مجلس شورای اسلامی با حساسیت ویژه نسبت به
بررسی موضوع همت گماشته و با استفاده از اهرمهای نظارتی تحت اختیار زمینه
تخلفات احتمالی رانتمحور در عرصه واردات بنزینهای آلوده را از بین ببرند.
نباید فراموش کرد رسیدن به خودکفایی در امر انرژی و به پایان رسیدن داستان
غمبار وابستگی ایران اسلامی به بنزین تولیدی دشمنان نظام از اهم
اولویتهای راهبردی بهشمار میرود و تحت هیچ شرایطی نباید مغلوب جوسازیها
و شانتاژهای افراد سودجو و سازمانهای مختلف شد.
روزنامه حمایت مطلبی را با عنوان«ساز زیادهخواهی!»در ستون یادداشت خود به چاپ رساند:
ماراتن
گروه 1+5 و ایران در مذاکرات هسته ای به لحظه های نفس گیر آن نزدیک شده و
خبرهای ضد و نقیضی در مورد دورنمای مذاکرات، مخابره می شود. آنچه که به
عنوان ماحصل مذاکرات طی روزهای گذشته می توان استنتاج نمود این است که
سناریوی زیاده خواهی طرف های غربی به دو شکل ادامه دارد:
اول:
چگونگی لغو تحریم هاست که بر اساس اخبار منتشره، قرار است لغو کامل تحریم
های ظالمانه - و به اصطلاح مضحک آنان، «فلج کننده» - به شکل «تعلیق»،
تغییر ماهیت بدهد و بهانه این جرزنی هم تصمیم مجلس سنا و نمایندگان اعلام
شده است. دوم: حق غنی سازی صنعتی از ایران سلب و در عوض، غنی سازی صوری و
نمایشی به عنوان پاداش اعطاء شود! دورنمای سناریوی مطرح شده، یادآور این
واقعیت تلخ است که آمریکا، نمی تواند از ذات خود که استکبار و افزون طلبی
است دست بردارد. تحریم های زیمبابوه و کوبا که همچنان از سوی ایالات متحده
پابرجاست، نشان می دهد که خوش خیالی درباره استحصال نتیجه مطلوب، از این
مذاکرات – اگر نگوییم بی فایده - در خوش بینانه ترین حالت در هاله ای از
ابهام فرو رفته است. تحریم های کوبا که قدمتی حدود 50 سال دارد و علیرغم
درخواست های متعدد کشورها برای لغو آن، همچنان پابرجاست و نیز تحریم های
قدیمی کشور ما که از آغاز پیروزی انقلاب به شکل ناعادلانه و ظالمانه تحمیل
شده، ما را متقاعد می سازد که نباید به لغو تحریم ها به شکلی که مدّ نظر
ماست، امید داشته باشیم. در بُعد غنی سازی هم آنان خواستار غنی سازی 2 درصد
– و نه بیشتر- بوده و غنی سازی بیش از 2 درصد را تنها در خارج از کشور می
پذیرند.
زیاده خواهی و افزون طلبی طرف غربی البته، باید پوششی مناسب
داشته باشد و بهانه ای قابل قبول برای آن تراشیده شود. تصویب پیش نویس
قطعنامه ضد ایرانی بر مبنای خزعبلات احمد شهید در سازمان ملل و انتشار
گزارش اخیر آژانس بین المللی انرژی اتمی که در آن ادّعاهای واهی آنهم بدون
سند و مدرک تکرار شده است، به طوری که نماینده کشورمان در آژانس، از این
نهاد حامی حقوق هسته ای کشورها خواسته است که اسناد خود را در این باره
ارائه کند و دستاویزی برای سرپوش گذاشتن بر این زیاده خواهی هاست.
بهانه
دیگری که کشورهای غربی به خصوص آمریکا، برای عدم توافق، طی چند هفته اخیر
بارها تکرار کرده اند، فشارهای داخلی آمریکا از ناحیه کنگره و مجلس
نمایندگان است. طرف آمریکایی در حالی به پای میز مذاکره آمده که مدّعی است
تحت فشار مجلس سنا بوده و اختیاری برای لغو تحریم ها و صدور مجوز برای غنی
سازی مورد نظر ایران را ندارد.
روز سه شنبه، بیش از ۴۰ سناتور
آمریکایی نامه ای درباره مذاکرات هستهای ایران و گروه ۱+۵ به باراک
اوباما، رئیس جمهور کشورشان ارسال کرده و با امضای این نامه خواستار توقف
کامل توانایی ایران برای تولید سوخت هستهای شدهاند. در این نامه که به
رهبری مارک کرک و مارک روبیو، سناتورهای جمهوریخواه آمریکایی تهیه شده
همچنین از رئیس جمهوری آمریکا خواسته شده چارچوب مذاکرات به گونهای گسترش
داده شود که امکان طرح مسائل مربوط به برنامه موشکی ایران هم فراهم شود.
مسئولین
ما پیش از این بارها اعلام کرده بودند در مذاکرات هستهای تنها درباره
مناقشات مربوط به برنامه هستهای خود به رایزنی خواهند پرداخت و مسئله
توانمندیهای دفاعی خود را به مذاکره نخواهد گذاشت. در نامه این ۴۳
سناتورهای آمریکایی به اوباما آمده است: «ما در ماههای پیش رو تلاش برای
تحمیل فشارهای اضافی بر ایران را ادامه خواهیم داد، مگر اینکه این کشور
آرمانهای هستهای خود را کنار بگذارد و در روابطش با دنیا، قدم در راه
سازنده نوینی بگذارد.»
همانطور که تاریخ رابطه ما با آمریکا نشان
داده است، واگذاری امتیازات در قبال گت وگو هیچگاه نتیجه ای در بر نداشته و
همانگونه که اشاره شد در خوشبینانه ترین حالت، دور نمای مذاکرات تاریک
است. اما نباید فراموش کنیم که به اقرار برجسته ترین و مورد اعتمادترین
کارشناسان و تحلیلگران آمریکایی، ایران دست برتر در مذاکرات را دارد.
از
جمله این اقرارها، نظر «گری سیک» مشاور کاخ سفید در امور ایران در دولت
جیمی کارتر است که گفته: «نباید اجازه داد ایران میز مذاکرات را ترک کند
زیرا در صورت شکست مذاکرات، ایران، غنی سازی 20 درصد را از سر خواهد گرفت».
تفاهم و نزدیکی بیشتر ایران و روسیه در تمام زمینه ها بخصوص همکاری های
اقتصادی – با توجه به ضربه اقتصادی که روسیه از اتحادیه اروپا و آمریکا
خورده است- بعید نیست به شکل گیری سازمان های قدرتمند منطقه ای برای
استقلال اقتصاد شرق از غرب منتهی شود.
مختصری از گزارش تحلیلی
فایننشال تایمز با عنوان «عدم توافق با ایران تقویت کننده محور ایران و
روسیه» به عنوان حسن ختام، خواندنی است: «تهران و مسکو محوری از همکاری ها
در بین خود ایجاد کردهاند و فعالیت مشترک آنها علیه داعش در عراق آغاز
شده است. علاوه بر این ابعاد این همکاری در سوریه نیز ملاحظه میشود. این 2
کشور در نشست سال 2014 دریای خزر اذعان داشتند که اجازه ورود قوای بیگانه و
ناتو به دریای خزر را نخواهند داد. متعاقب این مسئله ایران و روسیه رزمایش
مشترک نظامی را اجرا کردند.
ایرانیان البته در بحث انرژی اتمی، نه
تنها به غرب بلکه به روسیه هم تکیه نکردهاند و تأسیسات اتمی خود را درون
کشور ساختهاند. این 2 کشور برای غلبه بر تحریمها در حال توسعه طرحی هستند
که در آن ارزهای ملی خود را در مبادلات جایگزین دلار آمریکا کنند. عدم
رسیدن به توافق هستهای به قویتر شدن روابط تهران و مسکو میانجامد و این
تقویت روابط، حتی به ضرر سناتورهایی خواهد بود که این روزها در پی افزایش
فشار بر ایران هستند زیرا این اتحاد ایرانی- روسی به افزایش نفوذ روسیه در
منطقه مهمی مانند خاورمیانه میشود و این در حالی است که آمریکا تلاشهایی
در جهت عکس این امر به کار بسته است.»
روزنامه خراسان ستون سرمقاله خود را به مطلبی با عنوان«داعش براي چه کسی می جنگد؟»نوشته شده توسط کورش شجاعی اختصاص داد:
جنايت و جهالت و فريبکاري تا چه حد؟ روي سخن با به ظاهر مسلمان
هايي است که گويا مي خواهند در سبوعيت و جنايتکاري حتي روسياه تر از
چنگيزيان و اسکندريان و مغولان باشند چه آن جنايتکاران آدم کش هر جنايتي
کردند اما داعيه توحيد و اسلام نداشتند ولي امروز متأسفانه داعش اين مولود
وهابي ها، صهيونيست ها، استکبار غرب خصوصاً آمريکا و برخي کشورهاي منطقه با
داعيه اسلام گرايي و پرچم سياه لا اله الا ا... و محمد رسول ا... به راحتي
«آب خوردن» جنايت مي کنند. سر آدم ها را مي بُرند، افراد دست بسته را با
شليک به مغزشان مي کشند، مردم شهرها و قبايل سني و شيعه را گروه گروه قتل
عام مي کنند آن هم با داعيه بازيابي دوران مجد و عظمت اسلام و برقراري
حکومت و خلافت اسلامي، ولي آيا اين موجودات «سر زير برف کرده» و «خود را به
خواب زده» نمي دانند و نمي فهمند که با اين جنايت هايشان چه بلايي بر سر
مسلمانان و جهان اسلام و امت پيامبر مي آورند؟ پاسخ روشن است و اگر چه عده
اي از شست وشوي مغزي شدگان و فريب خوردگان که به القاعده و نسل بعدي آن،
داعش و ديگر گروه هاي تکفيري آدم کش پيوسته اند برخي هاشان از روي جهالت و
ناداني در اين مهلکه پرفتنه افتاده اند اما به هيچ عنوان نمي توان پذيرفت
که سردمداران اين گروه هاي تروريستي آن قدر جاهل و نادان هستند که ندانند
چه مي کنند بلکه به جرأت مي توان ادعا کرد برخي از اين متحجران تکفيري آدم
کش که از آبشخور وهابيت تعليم و تغذيه مي شوند به خوبي مي دانند که با
حمايت هاي استکبار، غرب، صهيونيست ها و برخي کشورهاي عرب و غير عرب منطقه
چگونه آتش چنين فتنه مرگبار و فاجعه آميزي را در بين مسلمانان برافروخته
اند و چه خوب در مسير اهداف دشمنان اسلام ايفاي نقش مي کنند و حال چند پرسش
ساده از داعش که البته جواب اين سوال ها براي هر صاحب عقل و انصافي روشن
است.
۱ - سردمداران داعش! آيا شما نمي دانيد که اکثريت قريب به
اتفاق جهان اسلام اعم از سني و شيعه، امروز مي دانند که شمايي که ادعاي
بازگرداندن مجد و خلافت اسلامي را داريد با پول و حمايت و سلاح هاي جنگي
پيشرفته کدام کشورها به جان مسلمانان افتاده ايد و گروه گروه انسان هاي بي
گناه را از سالخورده و مرد و زن گرفته تا کودکان را قتل عام مي کنيد؟ بعد
از آن همه جنايت هايي که در سوريه و عراق مرتکب شديد، اعدام ۶۰۰ زنداني در
موصل و قتل عام بيش از ۲۰۰ نفر از مردم قبيله سني «بونمر» در استان الانبار
عراق جديدترين نقطه سياه در پرونده جنايت هاي شما داعشي هاست. ۲ - داعشي
ها! آيا واقعاً شما نمي دانيد و البته که مي دانيد مرد و زن و کودکاني را
که اين چنين بي رحمانه به مسلخ مي کشيد به خداي واحد، قرآن کريم و رسالت
پيامبر خاتم(ص) اعتقاد دارند و به سوي کعبه قبله مسلمين نماز مي گزارند؟ و
آيا اساس اسلام جز اين ها است که شما جنايتکاران عالمانه و عامدانه، غير
همسويان با خود را چه سني باشند و چه شيعه تکفير مي کنيد و چنين
ناجوانمردانه مي کشيد.
۳ - سردمداران خائن و جنايتکار داعش!آيا شما
نمي فهميد که اعمال و جنايت هاي شما چگونه تنور «اسلام هراسي» و «اسلام
ستيزي» را براي دشمنان اسلام و مسلمين داغ مي کند؟
۴ - ابوبکر
بغدادي اي خليفه خود خوانده داعش آيا تو و هم پالکي هايت نمي فهميد که کشتن
چند هزار مسلمان، ويران کردن روستاها و شهرهاي کشورهاي اسلامي عراق و
سوريه، ويران کردن زيرساخت هاي اقتصادي اين کشورها و تخريب هزاران خانه و
کارخانه و تمامي اين خيانت و جنايت هاي شما عليه مسلمانان چه منافع سرشاري
را نصيب دشمنان اسلام خصوصاً صهيونيست ها اين دشمنان واقعي انسانيت مي کند؟
البته که خوب مي دانيد و جاده صاف کن بسيار خوبي براي صهيونيست ها و برخي
کشورهاي غربي و منطقه هستيد.
۵ - آيا شما داعشي ها نمي دانيد و
البته که مي دانيد پراکندن تخم عداوت و کينه و دشمني در بين مسلمانان ثمره
اي بس شيرين براي صهيونيست ها، سردمداران آمريکا، برخي مرتجعان و زياده
خواهان منطقه، وهابيت و ديگر دشمنان اسلام و مسلمانان دارد.
۶ -
داعشيان جنايتکار! آيا نمي دانيد که به آتش کشيدن و از بين بردن ميلياردها
دلار سرمايه کشورهاي اسلامي و جنگ افروزي هاي شما در بلاد اسلامي باعث شده
دشمنان اسلام هر روز جري تر، فربه تر و ثروتمندتر و هر روز بازار فروش سلاح
هايشان پررونق تر شود؟ البته که خوب مي دانيد. تنها يک نگاه ساده به آمار
ارائه شده توسط منابع رسمي خود غربي ها درباره رشد فزاينده درآمدهاي
ميلياردي کشورهاي توليد کننده سلاح کفايت مي کند تا ميزان خيانت داعش به
امت اسلام و خدمت آنان به دشمنان اسلام آشکارتر شود.
۷ - داعشي ها!
آيا نمي دانيد که امروز بسياري از مردم علاوه بر اين که مي دانند در
سنگرهاي شما انواع مشروبات الکلي و آن جهاد نکاح کذايي و تجاوز به نواميس
مردم انجام مي شود، مي دانند که با آمريکايي ها از جمله سناتور جان مک کين
چه ارتباطاتي داشته ايد و مي دانند که تعدادي از مجروحان شما در بيمارستان
هاي صحرايي صهيونيست ها مداوا مي شوند و نتانياهو اين دژخيم خونخوار به
عيادت شما آمده و مي دانند که شما با «قناسه»هاي ساخت اسرائيل مغز و قلب
مسلمانان سني و شيعه را در عراق و سوريه هدف مي گيريد؟
۸ - آيا شما
جنايتکاران داعش که به راحتي آدم مي کشيد و گروه گروه برادران اهل سنت و
شيعه را قتل عام مي کنيد نمي دانيد که مسلمانان مي دانند که گفتار و رفتار و
سنت پيامبرشان که خاتم انبياء و اشرف پيامبران و سيدالمرسلين است و خدايش
او را رحمة للعالمين خطاب کرده است هيچ نسبتي حتي با تندخويي و بدرفتاري با
بندگان خدا ندارد. چه رسد به خشونت و جنايت!
۹ - اي سردمداران
تکفيري داعش که اين چنين خوب در زمين صهيونيست هاي خونريز و جنايتکار و
مستکبران اسلام ستيز و دشمنان قسم خورده اسلام ناب محمدي بازي مي کنيد و
شمايي که همه مسلمانان غير همراه با خودتان را چه سني باشند چه شيعه، مشرک و
کافر مي دانيد و ريختن خونشان را مباح! آيا نمي دانيد که مردم و خصوصاً
مسلمانان به خوبي مي دانند و مي فهمند که چرا شما با کافران و مشرکان واقعي
و خصوصاً صهيونيست ها که سرزمين و وطن و قبله اول مسلمين را غصب کرده اند و
هر از گاهي به بهانه اي مردم مظلوم فلسطين را قتل عام مي کنند، کافر و
مشرک نمي دانيد؟! و ريختن خونشان را مباح نمي شمريد که هيچ، بلکه حتي در
جريان حمله ددمنشانه صهيونيست ها در جنگ اخير به مردم مظلوم غزه که به قتل
عام بيش از ۲۲۰۰ انسان مسلمان بي گناه که ۲۶۱ نفر آنان زن و ۵۷۸ نفرشان
کودک معصوم بوده اند انجاميد حتي يک گلوله به سمت جانيان صهيونيست شليک
نکرديد و در حالي که صهيونيست ها زن و مرد و کودک غزه مظلوم را با حملات
هوايي و موشکي قتل عام مي کردند سر ديگر قيچي مسلمان کشي را شما مسلمان
نماهاي تکفيري فشرديد و در شهرها و روستاهاي عراق و سوريه مردم مسلمان را
قتل عام کرديد.
آيا واقعيت ها و حقايقي به اين روشني که براي
بسياري از مردم جهان مثل روز روشن و آشکار است را شما نمي دانيد؟ البته که
مي دانيد و مي فهميد که چه مي کنيد. اما اين نکته را نيز بدانيد و مطمئن
باشيد که خونريزي و جنايتکاري و ظلم و قتل عام و دروغ و فريب کاري شما هم
مانند ديگر جنايتکاران، بنياني ندارد و تکيه بر باد است و بساط
جنايتکاريهايتان همان طور که مي بينيد در حال جمع شدن است اما بدانيد از
اين همه جنايت و قتل عام و خيانت به امت اسلام براي شما چيزي جز روسياهي در
اين دنيا و لعن و نفرين مردم و آتش دوزخ در آن دنيا نخواهد بود و طومار
قتل عام و آدم کشي هاي شما در آينده نه چندان دور پيچيده خواهد شد و اما پس
از آن با هوشياري بيش از پيش مسلمانان سني و شيعه بايد طومار تفکرات
تکفيري و وهابيت و اين آبشخور پليد و پلشت نيز در هم پيچيده شود که اگر
چنين نشود آتش اين فتنه هم چنان زير خاکستر خواهد ماند.
حنيف غفاری در مطلبی که با عنوان«يك معادله ساده با بازيگران پيچيده»در ستون سرمقاله رسالت به چاپ رساند اینگونه نوشت:
وزرای
امور خارجه کشورهای 1+5 یک به یک راهی هتل کوبورگ وین می شوند تا در فاصله
کمتر از 72 ساعت تا فرا رسیدن ضرب الاجل زمانی دوم تعیین شده پس از امضای
توافقنامه ژنو با یکدیگر بر سر رسیدن به توافق نهایی رایزنی کنند. ترسیم
مختصات نقطه ای که هم اکنون ایران و اعضای 1+5 در آن قرار دارند، با توجه
به سه شاخصه مهم یعنی " قدر متیقن های موجود"،" احتمالات پیش رو " و " بستر
زمانی مذاکرات" باید سنجیده شود. به عبارت بهتر، جهت ترسیم آنچه در
مذاکرات می گذرد، هر سه مولفه مذکور باید به صورت همزمان و موازی در نظر
گرفته شود. در این خصوص لازم است نکاتی مدنظر قرار گیرد:
قدر متیقن
های موجود در مذاکرات وین یکی "پیشرفت در کلیات" و دیگری "اختلافات
باقیمانده"است. وجه اشتراک اظهارنظرهای صورت گرفته از سوی مقامات غربی و
روسی، باقی مانده اختلافاتی است که بدون حل و فصل آنها اساسا امکان رسیدن
به توافقی نهایی و قطعی وجود ندارد.در جریان مذاکرات وین 6،یعنی آخرین دور
مذاکرات هسته ای قبل از پایان ضرب الاجل زمانی اول توافقنامه ژنو قرار بود
رایزنی طرفین در خصوص حل و فصل اختلافات اساسی در حوزه " تعیین نیازهای
اساسی" و متغیرهای وابسته به آن مانند میزان و نحوه و درصد غنی سازی و
تعداد سانتریفیوژها به بن بست خورد. این اختلاف به حوزه "تحریمها و نحوه
رفع آنها" نیز تسری پیدا کرد.پس از برگزاری مذاکرات وین 6، قرار بود در
جریان مذاکرات نیویورک ( در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل متحد) و مذاکرات
وین 7 و مذاکرات مسقط نقاط اختلافی به صورتی جدی مورد بررسی قرار گرفته و
در راستای حل و فصل آنها راهکاری کاربردی و حقوقی ارائه شود. با این حال در
جریان رایزنی های فشرده صورت گرفته طی ماههای اخیر، پیشرفت لازم جهت رسیدن
طرفین به توافق قطعی و نهایی صورت نگرفته است.تاکید طرفین بر اختلافات
اساسی باقیمانده ،آن هم در فاصله کمتر از سه روز تا رسیدن ضرب الاجل سوم
آذرماه، نشان از همین واقعیت ملموس دارد.
پروسه رسیدن ایران و اعضای 1+5 به توافق نهایی و قطعی کاملا مشخص است. در این خصوص لازم است نخست بر سر همه
حوزه
های اختلافی میان طرفین " تفاهمی اولیه" صورت گیرد. سپس این " تفاهم
اولیه" باید به " جمع بندی مشترک" تبدیل شود و در نهایت این جمع بندی مشترک
به " توافقی حقوقی" ختم شود.هم اکنون در برخی حوزه های اختلافی صرفا نوعی "
تفاهم اولیه " وجود دارد و این تفاهم اولیه به جمع بندی مشترک و توافق
حقوقی ختم نشده است. در برخی حوزه های دیگر مانند نحوه رفع تحریمهای
چندجانبه شورای امنیت حتی این تفاهم اولیه نیز تا این لحظه صورت نگرفته
است.
معادله چند مجهولی شکل گرفته نه معلول پیچیدگی ذاتی مذاکرات هسته ای و نه معلول عوامل فرا زمینی و ماوراءالطبیعی است!
"پیچیده
سازی مذاکرات هسته ای" فرآیندی است که غرب در سه حوزه " دیپلماسی رسمی"،"
دیپلماسی عمومی" و " دیپلماسی پنهان" آن را هدایت می کند. تبدیل کردن
معادله ای ساده و گویا به معادله ای چند مجهولی محصول وجود معمایی سخت
نبوده و متاثر از بازی پیچیده بازیگران درگیر در صحنه مذاکرات است.
بارها
عنوان شده است که صورتبندی مذاکرات هسته ای ایران و اعضای 1+5 به هیچ
عنوان پیچیده نیست. جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک طرف معادله خواستار
دستیابی به انرژی صلح آمیز هسته ای برای تامین نیازهای اساسی کشور است و در
مقابل،اعضای 1+5 با نگاهی
توسعه طلبانه و منفعت گرایانه در صدد جلوگیری
از پیشرفت ایران در این حوزه هستند.ماهیت اختلافات موجود میان ایران و
اعضای 1+5 از ابتدا نیز فنی و حقوقی نبوده است. مطالعات ادعایی و گمانه زنی
های رسانه ای تاکنون مبنای برخی گزارشهای مغرضانه آژانس بین المللی انرژی
اتمی و اعضای 1+5 در تقابل با برنامه هسته ای صلح آمیز کشورمان را تشکیل
داده است.
پس از ترسیم وضعیت موجود و چینش قدر متیقنها، به مرحله
بررسی احتمالات می رسیم. بدیهی است که در این خصوص باید فاکتور و مولفه
"زمان" را نیز در نظر گرفت. 4 احتمال پیش رو طی روزهای آتی عبارتاست از: "
شکست قطعی مذاکرات"،" رسیدن به توافق قطعی و نهایی"،" رسیدن به توافق
موقتی مشابه توافقنامه ژنو" و " توافق بر سر کلیات ". در این میان دو گزینه
نخست یعنی شکست قطعی مذاکرات و رسیدن به توافق قطعی و نهایی هر دو منتفی
به نظر می رسد.از یک سو اعضای 1+5 رهاسازی مذاکرات را با توجه به پیشرفتهای
کلی صورت گرفته غیر موجه می دانند و از سوی دیگر، پیش شرطها و مولفه های
لازم در خصوص تحقق توافق نهایی و قطعی که شامل جزئیات نیز باشد عملا
امکانپذیر نیست.
زیاده خواهی ایالات متحده آمریکا و ناتوانی واشنگتن
و دیگر اعضای 1+5 در اتخاذ تصمیمی سیاسی و واقعی که متضمن رسیدن به توافق
نهایی باشد اصلی ترین عامل قرار گرفتن در وضعیت معلق موجود است. در چنین
شرایطی گزینه های سوم و چهارم یعنی " رسیدن به توافق موقتی مشابه توافقنامه
ژنو" و " توافق بر سر کلیات " موضوعیت بیشتری پیدا کرده است. به عبارت
بهتر، اصلی ترین تفاوت احتمالی مذاکرات وین 6 ( مذاکرات ما قبل فرا رسیدن
ضرب الاجل زمانی اول) و مذاکرات کنونی ( مذاکرات ماقبل فرا رسیدن ضرب الاجل
زمانی دوم )، در " علت تمدید" خواهد بود نه " اصل تمدید". بر این اساس "
تمدید ناشی از توافق کلی یا موقت" جایگزین " تمدید ناشی از عدم توافق"
خواهد شد. این جایگزینی از یک سو مفید و از سوی دیگر مضر است. جنبه مفید
بودن این مسئله را می توان در فرصت یابی برای تمرکز بیشتر بر نقاط اختلافی و
پرهیز از هیجان زدگی کاذب در مواجهه با طرف غربی ( به عنوان طرف زیاده
خواه) دانست. اما جنبه منفی این موضوع فرسایش در مذاکرات هسته ای و ایجاد
اصطکاكهای تازه خواهد بود.از سوی دیگر، عدم اتخاذ " تصمیم تعیین کننده " از
سوی ایالات متحده آمریکا و درجا زدن نسبی واشنگتن و دیگر اعضای 1+5 در
همان نقطه مذاکرات وین 6 گویای عدم آمادگی اعضای 1+5 برای پذیرش حقوق حقه و
واقعی ملت ایران است. در چنین شرایطی ضریب عدم اطمینان ایران نسبت به
اعضای 1+5 به صورت تصاعدی در حال افزایش است.
یکی از اصلی ترین
عوامل باقی ماندن اختلافات و کارشکنی اعضای 1+5 در مذاکرات هسته ای،
تاثیرگذاری بازیگران مخرب منطقه ای و بین المللی در صحنه مذاکرات است.
هشدار محرمانه اخیر مقامات آل سعود به دولت فرانسه در خصوص کاهش خرید
تسلیحاتی ریاض از پاریس در صورت امضای توافق هسته ای با ایران و همچنین
رایزنی های گسترده رژیم صهیونیستی با مقامات آمریکا و تروییکای اروپایی در
خصوص عدم توافق هسته ای با ایران به همراه دهها مورد و مصداق دیگر نشان از
ماهیت واقعی بازیگرانی است که در پشت میز مذاکرات و رو به روی دیپلماتهای
ما نشسته اند. در این میان متاسفانه نقش منفعلانه دو کشور چین و روسیه و
حتی در مواردی نقش بازدارنده مسکو در حل مسائل اختلافی اصلی مانند نحوه
تامین نیازهای اساسی ایران و نحوه برداشتن تحریمهای شورای امنیت ( که این
مسئله نیز نشات گرفته از محاسبات منفعت گرایانه روسیه و چین است) نیز در
ایجاد و استمرار شرایط فعلی بی تاثیر نبوده است.
بدیهی است که در
چنین شرایطی گارد بسته جمهوری اسلامی ایران در برابر بازیگران مخرب مذاکرات
هسته ای باید محکم تر شود. از سوی دیگر، اعضای 1+5 باید نسبت به این نکته
آگاه باشند که بازی مخرب آنها در تقابل با حقوق حقه ملت ایران به صورتی جدی
از سوی افکار عمومی رصد می شود. بی اعتمادی مطلق نسبت به آمریکا و متحدان
اروپایی واشنگتن از یک سو و نگاه پرسشگرایانه جدی از کشورهای روسیه و چین
باید در تیم مذاکره کننده هسته ای ما حرف اول و آخر را بزند. عدول از این
مبنای رفتاری ،که برگرفته از آموزه های متعالی انقلاب اسلامی ما و فرمایشات
امام راحل (ره) و مقام معظم رهبری می باشد منجر به طغیان و زیاده خواهی
بیشتر طرف مقابل خواهد شد.
« كارنامه درخشان» روزنامه جمهوری اسلامی را میخوانید که در ستون سرمقاله اش به چاپ رسید:
پرونده
مذاكرات هستهاي ايران و 1+5 چه در روز دوشنبه اين هفته، سوم آذر، بسته
شود و چه براي مدتي ديگر باز بماند، اين واقعيت را هيچكس نميتواند انكار
كند كه اعضاء گروه مذاكره كننده ايراني با كارنامهاي درخشان به كشور باز
ميگردند.
بسته شدن پرونده مذاكرات، يا به معناي توافق جامع و نهائي
است و يا بينتيجه بودن مذاكرات. در اين صورت نيز در هر دو فرض، كارنامه
اعضاء گروه مذاكره كننده ايراني درخشان است. زيرا در صورت توافق، آنچه نصيب
ايران ميشود حقوق قانوني ملت است كه در مقررات آژانس بينالمللي انرژي
هستهاي مشخص شده و تاكنون با غرضورزيها و برخوردهاي سياسي غرب به ويژه
آمريكا، دچار مناقشه بود و در نتيجه حضور قدرتمندانه طرف ايراني در
مذاكرات، اين حقوق توسط قدرتهاي عمده جهان به رسميت شناخته ميشود. مذاكره
كنندگان ايراني بنا ندارند از خطوط قرمز ترسيم شده توسط رهبري انقلاب
كوتاه بيايند كما اينكه تا امروز نيز تمام خطوط قرمز رعايت شده و از حقوق
قانوني ملت قاطعانه دفاع گرديده است. اما اگر توافقي حاصل نشود و مذاكرات
بدون رسيدن به نتيجه پايان يابد، باز هم مذاكره كنندگان ايراني به دليل
اينكه با اقتدار در مذاكرات شركت كردند و زير بار زيادهخواهيها نرفتند،
سرفراز خواهند بود.
تمديد مهلت مذاكرات نيز به اين معني خواهد بود
كه مذاكره كنندگان ايراني حاضر نشدهاند زير بار زيادهخواهيها بروند و به
همين دليل مذاكرات در مهلت يكساله به نتيجه نرسيده و اطراف مذاكره نيازمند
زمان بيشتر براي تبادل نظر و تلاش براي رسيدن به توافق هستند. بنابر اين،
در اين فرض نيز كارنامه اعضاء گروه مذاكره كننده ايراني درخشان خواهد بود.
نكته
مهم در ماجراي مذاكرات هستهاي ايران و 1+5 اينست كه مذاكره كنندگان
ايراني در تمام مدت يكسال گذشته زير بمباران تبليغات مسموم و تهمتها و
ادعاهاي نادرست مخالفان داخلي و فشارهاي دشمنان خارجي به كار خود ادامه
دادند. آنها از يكطرف مجبور بودند به مخالفان داخلي و رقباي دولت،
بازجوئيهاي مفصل و پياپي پس بدهند و افكار عمومي داخل كشور را توجيه
نمايند و از طرف ديگر با دشمنان ملت ايران كه در خارج از مرزها مشغول
كارشكني عليه مذاكرات بودند و هستند مبارزه كنند. كار بزرگ گروه مذاكره
كننده ايراني اين بود كه علاوه بر مقابله با فشارهاي داخلي و خارجي، توانست
قدرتمندانه در برابر قدرتهاي غربي زيادهخواه بايستد و از حقوق قانوني
ملت دفاع كند. اين ايستادگي و مقاومت به ويژه آنكه هيچ معاملهاي بر سر
حقوق قانوني ملت با بيگانگان انجام نشده و از تمام فرصتها براي احقاق حقوق
مردم استفاده گرديده، در خور تقدير است.
در كارنامه گروه مذاكره
كننده ايراني هر چند دستاوردهاي مثبتي از قبيل آزادسازي بخشي از دارائيهاي
ايران، جلوگيري از قطعنامه جديد و برداشته شدن بسياري از موانع وجود دارد،
ولي از اينها مهمتر اينست كه قدرتهاي غربي به ويژه آمريكا در برابر
جمهوري اسلامي ايران خلع سلاح شدند و اكنون هيچ بهانهاي براي متهم ساختن
كشورمان به عدم انعطاف يا انحراف از مسير صلحآميز فعاليتهاي هستهاي
ندارند.
اكنون درصورتي كه مذاكرات به توافق منجر نشود، افكار عمومي
جهان فقط آمريكا و ساير قدرتهاي غربي را مانع به نتيجه رسيدن اين مذاكرات
ميداند. جمهوري اسلامي ايران با حضور شفاف و قدرتمندانه در مذاكرات، به
جهانيان ثابت كرد كه اولاً اهل گفتگو است، ثانياً در گفتگو بر منطبق تكيه
ميكند و ثالثاً زير بار خواستههاي غيرمنطقي نميرود. اينها ويژگيهاي يك
ملت انقلابي و مستقل است، همان چيزي كه انقلاب اسلامي به ملت ايران داده و
اين كشور را از وابستگي به قدرتهاي استعماري به استقلال رساند و عزت و
اقتدار ملي را تأمين كرد.
خوشبختانه گروه مذاكره كننده كشورمان در
مسأله هستهاي، توانستند با چهرهاي باز، منطقي قوي و مواضعي مستحكم در
برابر نمايندگان كشورهاي عضو گروه 1+5 ظاهر شوند و ضمن صيانت از عزت و
اقتدار كشور براي احقاق حقوق ملت تلاش نمايند. آحاد مردم كشورمان نيز اين
واقعيت را درك ميكنند و از اعضاء گروه مذاكره كننده ايراني كه به تعبير
رهبر انقلاب، فرزندان اين انقلاب و مورد اعتماد كامل هستند، قدرداني كنند.
اين قدرداني، يك وظيفه اخلاقي و ملي است كه در تعاليم اسلامي هم ريشه دارد.
به همين دليل، انتظار اينست كه عالمان دين و كساني كه مسئوليت هدايت و
ارشاد مردم را برعهده دارند در انجام اين وظيفه اخلاقي و ملي پيشقدم باشند و
فرهنگ قدرشناسي و تشويق خدمتگزاران جامعه را ترويج كنند. در اين مسير،
نبايد حب و بغضهاي جناحي و گروهي و حزبي خودنمائي كنند و موجب سرباز زدن
از انجام وظيفه اخلاقي شوند. وارونه جلوه دادن واقعيتهاي مربوط به
تلاشهاي اعضاء گروه مذاكره كننده ايراني و رئيسجمهور و دولت، كه زحمات
زيادي را براي احقاق حقوق هستهاي مردم ايران متحمل شدهاند، فقط ميتواند
به نفع دشمنان ملت و كشور باشد.
اين توصيه اخلاقي هرگز به معناي
مخالفت با انتقاد سازنده و منصفانه نيست. تمام افراد و گروههاي سياسي با
هر سليقهاي حق دارند از دولت، رئيسجمهور و گروه مذاكره كننده انتقاد كنند
بشرط آنكه به الزامات انتقاد پايبند باشند و به وادي انتقام در نيافتند.
جامعه ما به ويژه كساني كه در صحنههاي هدايتگري، فعاليتهاي سياسي و
رسانهاي حضور دارند بايد در صف اول نهضت فرهنگ سازي اخلاقي و قدرشناسي
حضور داشته باشند و اين فرهنگ را در جامعه گسترش دهند و پايدار سازند. كنار
گذاشتن انگيزههاي شخصي و گروهي در مسائل ملي و مقدم داشتن مصالح كشور و
منافع ملت بر منافع جناحي و حزبي، از الزامات اجتماعي است كه همه بايد به
آن پاي بندي نشان دهند تا جامعه بتواند راه تعالي و تكامل را طي كند.
و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان««مجلس و پيش فرضهاي مشکوک!» نوشته شده توسط امیر راغب پرداخته است:
«ما
اول حس ميکنيم، سپس دلايلش را مييابيم»؛ اين جمله منسوب به يکي از
سياستمداران پرونيستِ آرژانتين است که سالها پيش در گرماگرم رقابتهاي
انتخاباتي در مناظرهاي بيان کرد. شايد بتوان اين جمله را نشانهاي از سطح
پايين سياست در آرژانتين سالهاي دور وحتي فراتر از آن، نمونه مثاليِ
فروکاسته شدن سياست وبحث سياسي، به برداشتهاي حسي،مهر و کينهاي شخصي و
دور افتادن از استدلال واقناع افکار عمومي به حساب آورد. به يک معنا اين
جمله را ميتوان خلاصه رفتار برخي نمايندگان مجلس با وزراي پيشنهادي دولت
براي وزارت علوم نيز دانست.
نمايندگاني که به نظر ميآيد ابتدا بر
اساس حسيات وشنيدههاي نامطمئن، تصميم خود را پيشاپيش گرفتهاند وتنها در
صحن مجلس به دليل تراشي براي احساس خود ميپردازند! يه زبان ديگر،آنچه در
انتقادات مجلسيان از وزراي پيشنهادي برجسته است،تکيه برپيش فرض مشکوکِ کنار
گذاشتنِ پست وزارت علوم براي عناصر دخيل در حوادث سال 88 وفراموش کردن
ميزان توانايي کانديداي وزارت علوم،ميزان تحصيلات،توان مديريتي،درجه
مقبوليت در مجامع دانشگاهي ومسائلي از اين دست است.
به راستي هنوز
روشن نيست که استدلال نمايندگان مجلس براي عدم راي اعتماد به وزراي
پيشنهادي وزارت علوم وتحقيقات چيست؟ روي خوش نشان ندادن مجلس کنوني به
وزراي پيشنهادي دولت تدبير واميد که رييساش خود از سابقه روشني در مسائل
امنيتي برخوردار است وبا ظرايف و دقايق اين عرصه کاملا آشناست را به چه
ميتوان تعبير کرد؟ اين همه به کنار، اعجاب آور اين جاست که انگار نه انگار
اين همان مجلسي است که درسراسر هشت سال دولت مهرورز، تمامي خرده فرمايشات
دولت را ستايشکنان بر دو ديده ميگذاشت! حال براستي چگونه است وچه رخ داده
که تاب کمترين باد ناموافق را ندارد؟!
مشارکت در آنچه آنها «فتنه»
ميخوانند،امضا کردن فلان بيانيه وشرکت در بهمان تحصن آن هم در گير ودار
حوادث پر شتاب آن سال که مجال تامل و ارزيابي دقيق را از بسياري ربوده بود،
جملگي اتهامات کلي ومالامال از حدسها وگمانهاست که هيچ يک از گناهاني
راکه برخي بر وزراي پيشنهادي مينويسند، اثبات نميکند.طرفه آنکه هر چهار
وزيري که براي تصدي وزارت علوم به مجلس معرفي شده اند از جمله افراد شناخته
شده در عرصه دانشگاهاند وهيچ گونه نکته ناروشني در کارنامه سياسي آنها
دست کم از نظر نهادهاي امنيتي به چشم نميخورد.
اگر به راستي تنها
يکي از اتهاماتي که امروز برخي نمايندگان بر سر وزراي پيشنهادي آوار
کردهاند، حظي ازحقيقت داشته باشد، حق نداريم نگران سهل انگاري سيستم
امنيتي کشور باشيم که عناصر فعال در حوادث غمبار سال 88 (آنچنان که برخي
مجلسيان ميپندارند) به جاي پاسخگويي به مراجع قضايي وامنيتي، تا مرتبه
وزير در دولتي بالا ميآيند که رييساش سالها خود مسوول عاليترين نهاد
امنيتي کشور بوده است؟! و باز آيا بهتر نيست نمايندگان محترم به عوض تکيه
بر احساسات و حدسها وگمانهاي مشکوک و اتهامات پُر شبهه، به تبارشناسي
پديدههاي سياسي،اقناع افکار عمومي وبالا کشيدن سطح بحث سياسي بپردازند که
ضرورت سياستورزي در جهان پيچيده امروزي است؟