به گزارش پایگاه 598، اگر از یک هوادار پرسپولیس بخواهیم از چند ستاره تاریخ این باشگاه نام ببرد، چه جوابی خواهد داد؟ همایون بهزادی، علی پروین، ناصر محمدخانی، احمدرضا عابدزاده، فرشاد پیوس، علی دایی، مهدی مهدویکیا، علی کریمی و...
اما اگر بخواهیم از یک ستاره خاص با شیطنتهای به یاد ماندنی و تماشاگرپسند نام ببرد، بیشک پاسخ خواهد داد: مجتبی محرمی! بازیکنی جنگنده و باهوش آن هم با شماره کفش 39!
در مورد زندگی شخصی و غیرفوتبالی مجتبی محرمی حرف و حدیث فراوان است اما مدتهاست نابغه فوتبال کشورمان عاقلانه مسیر دیگری را انتخاب کرده و سعی دارد از حاشیهها فاصله بگیرد هر چند به قول خودش گهگاه مغلوب ما خبرنگاران میشود مثل همین امروز!
* از شبهای قبل از دربی شروع میکنیم. آن زمان که خبری از اردو و هتل و این حرفها نبود!
- نه بابا! شب قبل از بازی یا منزل خودمان بودیم یا اینکه با استقلالیها و پرسپولیسیها دور هم یک جایی جمع میشدیم و شب را هم با خیال راحت تا صبح میخوابیدیم. خوب خاطرم هست که یک روز تخت خوابیده بودم که خدابیامرز پدرم هوشنگ محرمی مرا از خواب بیدار کرد!
* جداً؟!
- بله، آمد طبقه بالا و وقتی دید خوابم، پتو را از روی من برداشت، آن طرف انداخت و با صدای بلند داد زد که مگر امروز با استقلال بازی ندارید؟! خدا رحمتش کند. بعضی وقتها که تلفن خانهمان زنگ میخورد، گوشی را برمیداشت و خودش را جای من میگذاشت و حتی مصاحبه میکرد!
* روزی که مجتبی محرمی از دربی ترسید؟
- نمیخواهم از خودم تعریف کنم اما واقعاً هیچ استرس یا ترسی نداشتم.
* شد در دربی کسی را بزنید و بعد دلتان به حالش بسوزد؟!
- در دربی کسی را نزدم اما (کمی فکر میکند و سپس ادامه میدهد) خاطرم هست روزی فرشاد پیوس یک بازی دوستانه با یکی از مناطق شهرداری ترتیب داده بود. به همراه پرسپولیس به زمین پاس رفتیم تا بازی کنیم. آن روز من از روی سرگرمی رفتم و در خط حمله بازی کردم. اتفاقاً تیم حریف مدافعی داشت که کلاً بازی را ول کرده بود و فقط مرا میزد! به طرف گفتم که آقاجون! ما آمدیم اینجا دور هم باشیم و بازی دوستانه است، این چه وضعی است؟ چرا چپ و راست مرا میزنی؟ جواب داد که فوتبال همین است دیگر، پینگپنگ که نیست! گفتم باشد، خودت ضرر میکنیها! بعد ادامه داد و... (از تعریف کردن ادامه ماجرا طفره میرود.)
* خب بعد چه شد؟
- امان از دست شما خبرنگاران! هر قدر ما میخواهیم از این داستانهای دوران جوانی بگذریم، اما مگر شما میگذارید! هیچی در یک صحنه آمد مرا بزند و من هم بدنم را جوری ستون کردم که طرف با صورت و کتف زمین خورد. کتف و فکش شکست و با برانکارد او را به بیمارستان بردند. یک مقدار دلم سوخت ولی خودش این طوری میخواست!
* سفارشی هم کسی را زدید؟ مثلاً محمد پنجعلی تعریف میکرد که هر بازیکنی از حریف خشن بازی میکرد، شمارهاش را به مجتبی محرمی یا مرتضی کرمانیمقدم میدادیم، دیگر کار تمام بود!
- محمدآقا شوخی کرده است اما به هر حال او، ناصر محمدخانی و حمید درخشان بزرگتر ما بودند و نمیتوانستم ببینم کسی بیاحترامی میکند یا خطای بدی روی آنها انجام میدهد. گذشتهها گذشته دیگر!
* شنیدیم روزی هم داشتید با یکی از بزرگترهای تیم شوخی میکردید که بازیکنی جوان خندید و شما هم شاکی شدید و به شدت با او برخورد کردید. بازیکنی که امروز اسم بزرگی دارد و...
- توی اتوبوس داشتیم با وحید قلیچ شوخی میکردیم که به اصطلاح به تیم روحیه بدهیم که آن اتفاق افتاد. به هر حال در پرسپولیس همیشه کوچکتر و بزرگتری رعایت میشد و اگر هم من با وحید شوخی میکردم، چند سال بود که رفیق بودیم و... گفتم که ما داریم شوخی میکنیم، تو میخندی؟! (اصلاً راضی نمیشود که ادامه داستان را تعریف کند!)
* این درست است که هرگز اجازه نمیدادید مرتضی محرمی برادر بزرگترتان برای تماشای دربی یا بازیهای پرسپولیس به استادیوم آزادی بیاید؟
- (مکثی میکند) پدرم میآمد اما مرتضی... به هر حال دوست نداشتم حاشیه و جنجالی درست شود. یکی فحش میداد، یکی فریاد میزد و ممکن بود دردسر درست شود و خود مرتضی هم خیلی فوتبالی نبود.
* میگویند مرتضی محرمی در دوران اوج فوتبال مجتبی محرمی، در جنوب شهر از شما معروفتر بود.
- (میخندد) اتفاقاً مصطفی برادر دیگرم که شهید شد هم معروف بود. مرتضی از من هم معروفتر بود اما به هر حال... (سکوت میکند).
* خیلیها تعریف میکنند که مرتضی یکهبزن بود و بسیار هم معروف!
- تو را به خدا دوباره یک دردسر جدید درست نکنید! مرتضی آن دوران جوان بود و حالا یک کارهایی هم کرد اما اگر هم شر بود، به بزرگتر خودش همیشه احترام میگذاشت و من مجتبی محرمی هم از او این مسائل را یاد گرفتم.
* شنیدیم مرتضی با خدابیامرز سیروس قایقران هم خیلی رفیق بود.
- کی سیروس را دوست نداشت؟ مرحوم سیروس با همه فرق داشت و هر وقت به منزل ما میآمد، با مرتضی دوتایی گرم میگرفتند و خیلی هم صمیمی بودند. خدابیامرزدش.
* دربیبازترین بازیکنی که تا به حال دیدهاید؟
- بنویسید ناصر محمدخانی و حمید درخشان. چشمبسته همدیگر را پیدا میکردند و بسیار راحت و خونسرد در دربی توپ میزدند. به نظرم این دو نفر دربیباز واقعی بودند.
* مهدی هاشمینسب چه؟
- عالی بود. مهدی هم فوتبالیست خوبی بود و هم بچه مشتی و بامعرفتی است. هاشمینسب هم به نظرم دربیباز بود.
* حالا که اسم حمید درخشان وسط آمد، فکر میکنید بتواند در دربی موفق شود؟
- ببینید اتفاقاً سؤال خوبی را مطرح کردید. این روزها همه جا صحبت از نتیجه دربی و رفتن و ماندن مربیان است. این به نظرم اشتباه است. حمید درخشان کاپیتان پرسپولیس بوده است. بازیکن بسیار تعیینکنندهای بود و دربی را هم خوب میشناسد اما زدن این حرفها ممکن است تمرکز او را به هم بزند. اگر به من باشد میگویم حداقل 2 یا 3 سال به درخشان باید فرصت داد، آن وقت نتیجه کار را بررسی کرد و...
* بگذریم! وقتی فرهاد مجیدی در چند دربی متوالی و آن طور پشت سر هم به پرسپولیس گل میزد، یک لحظه با خودتان نمیگفتید که کاش در زمین بودم و ستاره استقلال را مهار میکردم؟
- شاید هم نمیتوانستم مجیدی را مهار کنم چون بازیکن بسیار تکنیکی و خوبی است اما راستش را بخواهید خیلی حرص میخوردم و همیشه میگفتم کاشکی جلوی فرهاد بازی میکردم و میدیدیم میتوانم او را بگیرم یا نه؟
* اسم دربی و مجتبی محرمی که وسط میآید، همه به یاد دو صحنه میافتند؛ یکی همان دعوای معروف با امیر قلعهنویی و دیگری هم ماجرای شیطنت شما و عابدزاده و...
- به خدا خسته شدم! یعنی منِ مجتبی محرمی یک صحنه فنی خوب در دربی نداشتم؟ هر وقت دربی نزدیک میشود، همه درباره این دو داستان میپرسند اما امروز میخواهم جواب شما را بدهم. در مورد دعوا با امیر که من اشتباه کردم. نباید آن صحنه به وجود میآمد و به اندازه کافی هم توضیح دادهام ولی درباره ماجرای عابدزاده میخواهم برای اولین بار یک چیزی را بگویم...
* (حرفش را قطع کرده و هولهولکی میپرسیم): ظاهراً پای یک شرطبندی وسط بوده است. بر سر چه مبلغی شرط بسته بودید؟!
- عجله نکنید! اصلاً شرطبندیای وسط نبود. گفتم که برای اولین بار اینجا میگویم که همه چیز در یک لحظه اتفاق افتاد. دروازه عابدزاده را که آن روز در استقلال توپ میزد، باز کردیم و من هم خیلی خوشحال بودم. ناگهان به ذهنم رسید که با عابدزاده شوخی کنم و آن شیطنت اتفاق افتاد. اصلاً هم فکر نمیکردم دوربین روی من زوم باشد یا کسی متوجه شود. بعداً که فیلم و عکسهای بازی پخش شد، علیآقا پیشنهاد داد که بگوییم ماجرا شرطبندی بوده است!
* علی پروین برای سرپوش گذاشتن بر سر آن شیطنت شما، چنین پیشنهادی داد؟
- آن زمان مثل حالا که نبود. مربیان از شاگردان خود دفاع میکردند و علیآقا هم از سر دلسوزی و برای آنکه دچار مشکلات بیشتر نشوم، گفت بگوییم شرطبندی بوده و... در واقع شرطبندی دروغ بود و آقای پروین از سر دلسوزی آن حرف را زد (نیشخندی میزند). دیدید بالاخره حرفی را از زیر زبان ما کشیدید که تا به حال نگفته بودم؟!
* راستی از هیکل و هیبت احمدرضا عابدزاده نترسیدید که آن شوخی را با او کردید؟!
- (لبخند میزند) نه! روی هیکل داداشم مرتضی حساب کرده بودم! (دوباره میخندد!) البته حتماً از قول من بنویسید دروازهبان روی دست احمدرضا نیامده و آن موضوع هم یک شوخی بود. روابط ما دو تا خیلی خوب و دوستانه بود و هنوز هم این رفاقت وجود دارد.
* شنیدیم توی یکی از دربیها مهدی فنونیزاده را زدید و مادرش شما را نفرین کرد؟!
- ای بابا! این هم از آن حرفهاست. چه کسی گفته مادر مهدی مرا نفرین کرده؟ ما توی خانه حاجی فنونی (پدر مرتضی و مهدی) بزرگ شدیم. حاجخانم هم همیشه به ما لطف داشت. قبل از یکی از دربیها چند روز خانه فنونیزادهها بودیم و روز بازی با استقلال یک لگدی من به طرف مهدی انداختم. بعداً به شوخی گفتند که مادر مهدی گفته است مجتبی این طرفها پیدایش نشود که البته سر به سرم میگذاشتند و جدی نبود!
* با کدام بازیکن استقلال بیشتر کلکل داشتید؟
- خواهش میکنم این کلمات را نگویید. کلکل چیه؟!
* آقا مجتبی! خیلی عوض شدید... شما نمیدانید کلکل چیست؟
- نمیگذارید سرمان توی لاک خودمان باشد. راستش را بخواهید بیشتر با شاهین و شاهرخ بیانی کری داشتیم و بعد از این دو تا رضا احدی! راضی شدید؟!
* بدترین اشتباه مجتبی محرمی در دربیها کدام بوده است؟
- همان درگیری و دعوای معروف که من شروع کردم. با او خیلی رفیق بودم و هنوز هم هستیم. آن روز عصبانی شدم و... اما مهم این است که بلافاصله آشتی کردیم و ماجرا تمام شد و رفت پی کارش.
* علی پروین هم در رختکن یقه شما را میگرفت؟
- ایشان مربی ما بود. باید هم تذکراتی میداد و...
* نه، منظورمان همان ادبیات معروف علی پروینی است!
- میدانم منظورتان چیست. علیآقا هر کس را بیشتر دوست داشت، بیشتر به او فحش میداد و منظور خاصی هم نداشت. ما به آقای پروین مثل پدر یا برادر بزرگتر خودمان نگاه میکردیم و از ته دل دوستش داشتیم. آن روزها فحشهای علیآقا هم نمک رختکن پرسپولیس بود!
* پاستوریزهترین بازیکن پرسپولیس در آن روزها چه کسی بود؟!
- (کمی فکر میکند) محمدحسن انصاریفرد و خدابیامرز فریبرز مرادی که ضمناً از فحشهای علیآقا هم در امان بودند!
* شبیهترین بازیکن به مجتبی محرمی؟
- از لحاظ قیافه؟!
* نه، سبک بازی؟
- از مادر زاییده نشده است! (خنده جمعی، محرمی فقط با چند خبرنگار رابطه دوستانه دارد و فقط با آنها شوخی میکند. او بعد از این شوخی گفت ننویسی یه وقت فکر کنن جدی گفتمها!) از شوخی گذشته همه خوب هستند و خیلیها هم از من بهتر بودهاند.
* آن روزها رابطه شما با داوران خیلی خوب نبود، چرا؟
- برعکس! همین الان بروید و از آقایان زمانی، خوشخوان، عسگری، بهلولی و... بپرسید که رابطه آنها با من چگونه بوده است! این حرفها را باور نکنید. شایعه است!
* ولی همین الان هم وقتی یک داور به ضرر پرسپولیس توپ میزند یا مرتکب اشتباهی میشود، تماشاگران این تیم نام شما را فریاد میزنند که مثلاً بیایید آقای داور را تنبیه کنید!
- بارها این حرف را زده و از تماشاگران پرسپولیس تقاضا کردم این شعارها را سر ندهند. شما هم لطفاً از قول من بنویسید که آن محرمی تمام شد و به تاریخ پیوست. من در این سن و سال اصلاح شدهام. میخواهم زندگی جدیدی آغاز کنم. این حرفها و شعارها به نفع محرمی نیست و کمکی که نمیکند هیچ، ضربه هم میزند. اگر هواداران پرسپولیس مرا دوست دارند، خواهشاً دیگر این شعارها را در آزادی سر ندهند.
* شب قبل از دبی هفتاد و نهم به اردوی پرسپولیس میروید؟
- صددرصد! هم به اردو میروم و هم تا آنجایی که از دستم برآید، به بازیکنان جوان کمک میکنم.
* پرسپولیس امروز پنالتیزن ندارد. قبول دارید؟
- دارد! همین محمد نوری میتواند بزند اما نمیزند. محمد به عنوان کاپیتان تیم باید آن اتفاق و خراب کردن پنالتی را فراموش کند و در صورت دستور حمید درخشان برود و پنالتی بزند. به خودش هم این حرفها را خواهم زد.
* و به عنوان سؤال آخر؛ میخواستیم تیم منتخب یاغیهای فوتبال ایران را از نظر مجتبی محرمی بنویسیم.
- (باورتان نمیشود حدود 10 دقیقه با محرمی کلنجار رفتیم تا راضی به این کار شود. او اصلاً نمیخواست اسمی ببرد ولی بالاخره توانستیم رضایت محرمی را جلب کنیم) بسیار خوب! بنویسید:
عزیز اصلی
رضا شاهرودی
مهدی هاشمینسب
نصرا... عبداللهی
علی انصاریان
مجتبی محرمی
مرحوم سیروس قایقران
محمد مایلیکهن
مرتضی کرمانیمقدم
همایون بهزادی
علی کریمی
سرمربی: مایلیکهن