به گزارش وبلاگستان سرویس فرهنگی نقد رسانه پایگاه 598 ،
وبلاگ کمانگیر نوشت:
این اثر میر کریمی را می توانیم در ادامه فیلم " به همین سادگی" بررسی کنیم. به همین سادگی نمایش یک روز زندگی در یک شهر مدرنیته بود. یه حبّه قند نیز تصویری است از یک شبانه روز زندگی ساده و صمیمی سنتی.
میر کریمی آنقدر به دل این زندگی رفته که حتی از وجود حشرات موذی یا زنبور نیز فراموش نکرده است. و چنان ما را درگیر مراسم جشن نموده که انگار بوی غذا را می توانیم استشمام کنیم.
کارگردان به کرّات به مسائل مذهبی این زندگی نیز اشاره داشته است. طوری که ما این مسائل را از زندگی آنها نمی توانیم جدا کنیم. به همین خاطر پردازش آن هم عمق دارد و هم تازگی. مثل جمله یکی از خانم ها به دخترش که نمازتو خوندی؟ واین نشان می دهد که تقریبا همگی اهل نماز هستند؛اینجا نماز خواندن یک امر غیر عادی جلوه نمی کند- قابل توجه کارشناسان مذهبی کمپانی های سریالسازان مذهبی- و یا صحبت کردن با روحانی فیلم در مورد خمس و زکات در حین شکستن تخمه، و یا پنهان نمودن چهره ی آرایش شده زن زیر چادر و نشان دادن آن فقط به همسر.
شخصیت روحانی هم قابل بررسی است، کسانی که روحانی ندیده اند و یا برایشان سوال است که آیا روحانی می خندد آیا روحانی دراز می کشد و... به طور کلی در مورد نحوه زندگی کردن این قشر سؤالات مبنایی دارند این فیلم را نیز میبایست در کنار "طلا و مس" و "زیر نور ماه" ببینند. هر چند روحانیت روحانی فیلم نیز آن چنان پررنگ نیست. ولی همین که نشان می دهد روحانی فیلم هم مانند بقیه افراد در برپایی جشن عروسی شریک است تأثیر خودش را دارد. حتی در مراسم شام از ابزار همراه اش نیز برای پیشبرد کارها استفاده می کند مثل شمارش مهمانها با صلوات شمار- این اسم را نگارنده متن از خود در آورده-.
ما میرکریمی را در «زیر نور ماه» دیدیم. این سابقه ذهنی به ما اجازه نمی دهد تا «به همین سادگی» از کنار «یک حبه قند» عبور کنیم. زیر نور ماه تلنگر بود این نمایش. زیر نور ماه حرکت بود و این ایستا. این فیلم از اشارات سیاسی به دور است. در حالی که در آن فیلم نمایش جنگ فقر و غنا بود که وظایف روحانیت را بیش از پیش به آنها گوشزد می کرد و در زمان خودش بسیار انتقادی. امّا این فیلم چه اشاره ای دارد؟ فقط در حد همان سؤالاتی که جوان از روی لب تابش با روحانی در میان می گذارد؟ بابا دست مریزاد سید رضا!
"خب که چه؟" پرسشی است که پس از پایان فیلم ذهن را مشغول می کند. دلیل پرداختن به این زندگی چیست؟ آیا کارگردان می خواهد یک الگو معرفی کند؟ آیا این الگو برای همه مردم قابل اجراست؟ آیا صمیمیت را می خواهد نشان دهد - در این صورت آیا در شهرهم موقع عروسی بیشتر فامیل ها دور هم جمع نمی شوند؟ و آیا در چنین لحظاتی شاد و خندان نیستند؟ و ...
این همه اتفاق در کشور و جهان و اطرافمان می افتد اما دریغ از یک اشاره به یک خبر. آیا نمی شد بازیگران در حین آماده سازی مراسم، در مورد هدفمندی یارانه ها یا سهام عدالت، بحث مسکن، یا فتنه سال گذشته با هم صحبت کنند؟
نمایش زندگی اصیل ایرانی بدون مذهب غیر ممکن است و مذهب ما با سیاست و اجتماع عجین بوده است.
فیلم فرزند زمان خود نیست. و ما تنها درکی که از زمان داریم این است که داستان این فیلم زمانی است که " لب تاب" وارد زندگی مردم شده است.