شاید بهترین تعریف برای رسانه، خود لفظ "رسانه" باشد. اگر کمی از معانی مصداقی رسانه فاصله بگیریم و تلویزیون و سینما و دیگر ابزار را لحظه ای کنار بگذاریم، درخواهیم یافت که رسانه یک صفت است؛ یعنی خیلی چیزها می توانند بُعد رسانه ای داشته باشند. در یک معنا می توان رسانه را مجرایی برای انتقال مفهوم از صاحب رسانه به مخاطبان آن دانست. با قبول این تعریف، در یک نگاه توحیدی می توان کل هستی را رسانه خالق برای انتقال مفاهیمی مشخص به مخلوق خویش تعریف کرد. حال فضا را کمی محدود تر می کنیم و با این فرض به ادامه مطلب می پردازیم که هم صاحب رسانه و هم مخاطب، مخلوق (انسان) باشند.
رسانه بر پایه مفهوم مادری به نام "ارتباط" متولد می شود. به طور کلی می توان ادعا کرد هرجا ارداه ای برای ارتباط بین دو انسان وجود دارد، وجود رسانه اجتناب ناپذیر می نماید. البته به نسبت مفهوم و مخاطبان مورد نظر، پیچیدگی های رسانه و ارتباط افزایش می یابد.
امروز با توجه به رشد فزاینده ارتباطات، چه داخل و چه بین جوامع، رسانه نیز نقش و جایگاه بسیار ویژه ای پیدا کرده است. به طور کلی رسانه ماهیتی کاملا کارکردی دارد؛ به این معنا که خود رسانه تقریبا دارای ابزار واحدی در سرتاسر دنیاست و بر این اساس رسانه ها را فقط می توان از لحاظ سطح تکنولوژی بررسی کرد و خوب یا بد (ایمانی یا انسانی) بودن رسانه تابع مفاهیمی است که منتقل می شود. ممکن است متذکر خدا و دین باشد یا به ترویج و نهادینه کردن فحشا بپردازد. البته در خوب یا بد بودن رسانه به غیر از مفاهیم، یک استثناء دیگر نیز وجود دارد و آن برخی شیوه هایی است که یا بر اساس کشش های نفسانی و یا برخی روش های روانشناختی پیش می رود و به طور کلی یک اصل را زیر سوال می برد و آن حق "اختیار و انتخاب" انسان است و به تحمیل مطالب می پردازد.
از لحاظ شیوه انتقال مفاهیم، رسانه را می توان به "مستقیم" و "غیر مستقیم" تقسیم کرد. رسانه بویژه تلویزیون (که فراگیرترین و متناوب ترین نوع آن است) وظایفی از قبیل اطلاع رسانی،آموزش وسرگرمی و... را در دستور کار خود دارد.این امور را میتوان به عنوان محصولات آشکار رسانه معرفی کرد اما تقریبا همه افراد جامعه به نسبت درک خود می توانند دریابند که هیچ رسانه ای بدون "جهت گیری" محصولی را ارائه نمی دهد.چه در بخش اخبار و چه در بخش آموزش و سرگرمی رسانه بر اساس هدف گذلری صاحبان آن عمل میکند.سینما و فیلم های تلویزیونی را میتوان محصولاتی دانست که در ورای ظاهر داستانی خود به مخاطب خود مفاهیمی را به صورت غیر مستقیم تزریق میکند آنگونه که خود مخاطب به آسانی متوجه نخواهد شد و نتیجه این تزریق را با گذشت زمان در رفتار مخاطبان میتوان مشاهده کرد.ایده آل یک رسانه این است که مخاطب خود را چنان با هر روشی متقاعد کند که آرزو ها و تنفرهای مخاطب را آنگونه که خود می خواهد شکل دهد،البته همیشه متقاعد کردن مخاطب ضروری نیست،رسانه باید بتواند نقش "الگو سازی" خود را خوب انجام دهد.آیا همه ی مردم برای تمام کارهایی که میکنند دلیل دارند؟
حال اگر رسانه را در یک کشور و به عنوان رسانه هیئت حاکم فرض کنیم هدف رسانه عمیق تر خواهد شد،اگر در مباحث قبلی مثلا یک شرکت بین المللی با استفاده ار رسانه می خواست فروش خود را افزایش دهد در این بحث حکومت می خواهد جامعه را یکپارچه و یا اصطلاحا به "ملت سازی" بپردازد.این هدف لزوم "مهندسی فرهنگی" جامعه را اثبات میکند.یعنی یک مغز متفکر در پشت تمام محصولات رسانه یک هدف کلی را دنبال میکند و آن این هدف است:
"انسان باید آنگونه که ما می خواهیم زندگی کند"
در مباحث سیاسی واژه همزادی نمی توان برای رسانه پیدا کرد جز "افکار عمومی".در تعریف افکار عمومی می توان گفت:
"عقیده آشکاری که اکثریت جامعه بر آنند"،در جوامعی که نظام دموکراتیک بر آن حاکم است منبع مشروعیت مردم تلقی می شوند و حکومت،حکومت مردم بر مردم می باشد.در این جوامع ظاهرا نظر مردم نافذ و سیاست ها باید بر اساس خواسته آنان باشد اما با توجه به رشد فزاینده تکنیک های رسانه ای و در غیاب اصولی نهادینه شده و نامتناقضی مانند" دین" چه تضمینی وجود دارد که مردم بتوانند خارج از چارچوبی که رسانه برای آنان تعیین کرده فکر کنند و سخت تر از آن به یک عقیده برسند؟باز به جمله بالا دقت کنید،در جوامعی که انسان جای خدا را گرفته است رسانه هم کتاب مقدس آن می شود،حال آن را خداوند حکیم فرستاده و این را انسان منقطع از وحی.
حال با تمام این اوصاف اگر گذر زمان را در نظر بگیریم و رسانه را به عنوان نهاد الگوساز جامعه تلقی نماییم، میتوانیم آن را از مهمترین عوامل "جامعه پذیری" در نظر بگیریم.جامعه پذیری به عنوان فرآیند انتقال ارزشها (به طور کلی فرهنگ) از نسلی به نسل دیگر از مهمترین ارکان ملت سازی ست.در جوامع غربی این روند مستمرا در حال تکرار است و عوامل دیگری مانند آموزش و پرورش در کنار رسانه این وظیفه را به عهده دارند.به نظر شما بچه ای که والدین او با یک فرهنگ واحد رشد کرده اند و او نیز از زمان تولد با این ارزشها بزرگ شده است توانایی تغییر در جامعه خویش را دارد؟
اگر کمی فکر کنیم خواهیم دید که رسانه امروزه نه فقط انسان را راهنمایی نمیکند بلکه برای انسان "ارزش" تعیین میکند و از آن در سطح جامعه چه در قالب "قانون" و چه در قالب "فرهنگ عمومی"، "هنجار" تولید میکند و در جامعه گسترش میدهد البته در این میان ارزش های رقیب را به هر شکلی از پا در خواهد آورد.تمام مباحث بالا (غیر از مقدمه) شرح رسانه در چارچوب غربی بود و هرآنچه انسان غربی یا بهتر بگویم حاکمان کشورهای انسان-خدایی سعی کردند بکار گیرند تا بمانند.اما رسانه می تواند همان رسانه خالق باقی بماند اگر بجای انتقال مفاهیم خودساخته بشری مفاهیم دینی را نه با روشهای "ضد اختیار انسان" بلکه با روشهای بازهم تولید دین عرضه کند،و گزاره زیر را هدف خود قرار دهد:
" انسانها اگر می خواهند رشد کنند باید آنگونه که خدا می خواهد زندگی کنند"