به گزارش پایگاه 598 به نقل از جام نیوز، کریم شاهرودی در دو دهه آخر زندگی ناصر حجازی یکی از نزدیکترین دوستان وی بود که به واسطه همین رفاقت با خلق و خوی مرد محبوب آبیها بیش از شخص دیگری آشناست.
ماحصل گفتگو با دوست صمیمی ناصرخانها پیش روی شماست...
* فوتبال را از کجا شروع کردید؟
- فوتبال را از زمینهای خاکی محله جوادیه آغاز کردم و همزمان در تیم جوانان و بزرگسالان راهآهن به فوتبالم ادامه دادم سپس به تیم تهرانجوان و تراکتورسازی پیوستم و در همان تراکتور هم به فوتبالم خاتمه دادم.
* ضایعه شنوایی شما در زمین فوتبال بهوجود آمد؟
- بله. یادم هست در قالب تیم تراکتورسازی یک بازی دوستانه با تیمملی رومانی داشتیم که یکی از بازیکنان حریف به قصد زدن توپ با لگد به صورتم کوبید و این ضایعه از همان جا شکل گرفت.
* با مرحوم ناصرخان حجازی از کجا آشنا شدید؟
- یادم میآید در دوران فوتبالم چندین بار رو در روی یکدیگر قرار گرفتیم و به همین واسطه سلام و علیک مختصری داشتیم تا اینکه ناصرخان در کنار مغازه بنده در یکی از پاساژهای میرداماد یک آرایشگاه تأسیس کرد. از همان زمان رفاقت ما شکل جدیتری به خود گرفت و تا دوران فوت آن مرحوم به مدت پانزده سال ادامه داشت.
* از عادتهای همیشگی ناصرخان بگویید؟
- ناصرخان زمانی که در تهران بود همیشه بین ساعت 10:30 تا یک ربع به یازده به مغازه من میآمد و روی صندلی همیشگیاش مینشست. خدابیامرز به محض ورود به مغازه من رو به آیینه میایستاد و به شوخی میگفت: خوشتیپ تر از من تا به حال دیدهای، خوشلباستر از من در فوتبال وجود دارد؟! این جملات و لبخندهایی که بعد از این جملات بر لب داشت هنوز در ذهنم پاک نشده و فکر هم نمیکنم تا آخر عمر از یادم برود.
* ناصرخان هیچگاه در مورد قلعهنویی حرفی نزد یا گلایهای به زبان نیاورد که شاگرد سابقش حالا تبدیل به رقیبی شده که...؟!
- اتفاقا حجازی خیلی از بالا به این قضیه نگاه میکرد و در خلوت به من میگفت اگر کسی فکر میکند من از پیشرفت قلعهنویی در فوتبال و حضورش به عنوان سرمربی تیم استقلال ناراحتم، سخت در اشتباه است. مردم هیچگاه از یاد نمیبرند که قلعهنویی شاگرد من بوده است. طبعا پیشرفت شاگرد هم باعث افتخار است. خوب به یاد دارم در دورانی که ناصرخان مدیرفنی استقلال بود و قلعهنویی به عنوان سرمربی مس کرمان فعالیت میکرد ناصرخان به دلیل بیماری همسرش به کرمان نرفت و روزنامهها تیتر زدند چون حجازی نمیخواهد با قلعهنویی روبهرو شود به کرمان نرفته است. ناصرخان از این قضیه به شدت ناراحت شد و گفت: "ببین در مورد من چطور فکر میکنند." من هم گوشی را برداشتم و در تماس با قلعهنویی هم این موضوع را برایش توضیح دادم و هم از وی خواستم با ناصرخان تماس بگیرد و احوال همسر بیمار استادش را بپرسد.
* قلعهنویی با حجازی تماس گرفت؟
- بله اتفاقا تنها تماس تلفنی که از طرف قلعهنویی به حجازی شد و من شاهد آن بودم همین تماس تلفنی بود.
* یعنی در تمام طول مدت بیماری ناصرخان قلعهنویی با وی تماس نگرفت؟
- من که چیزی به خاطر نمیآورم. در کل من خیلی سعی کردم این دو را به یکدیگر نزدیک کنم اما این اتفاق به خاطر عدم تمایل دو طرف هیچوقت شکل نگرفت.
* خاطرتان هست کی از موضوع بیماری ناصرخان مطلع شدید؟
- بله ناصرخان از سفر اتریش برگشته بود که به دلیل ناراحتی از ناحیه کمر به بیمارستان رفت. همان شب وقتی برای دیدن ایشان به بیمارستان رفتم از زبان دکتر معالج وی شنیدم ناصرخان سرطان دارد. واقعا زبانم بند آمده بود.
* ناصرخان هیچگاه از اینکه سرمربی تیمملی نشد گلایه نکرد؟
- نه، باور کنید نه، ناصرخان میگفت من همهچیز دارم هر گوشه ایران که بروم دوستدارانی دارم که من را شرمنده میکنند. اعتبار سرمربیگری تیمملی هرگز به پای این محبوبیت نمیرسد. ناصرخان اهل تملق و چاپلوسی نبود. خوب به خاطر دارم دادکان که از همبازیان سابق وی بود در دوران ریاست بر فدراسیون فوتبال ارتباط تنگاتنگی با ناصرخان نداشت. حجازی هم به خاطر مسئولیت وی چندان راغب نبود با دادکان ارتباط نزدیک داشته باشد. اما صبح روزی که از کار برکنار شد ناصرخان با وی تماس گرفت و به دادکان گفت حالا که مسئولیتی نداری ما باز با هم رفیقیم. اگر لازم میدانی بگو تا من به طرفداری از تو مصاحبه کنم چون به کارت اعتقاد دارم.