در بخش اول این بررسی انتقادی، به اثرات تخریبی پدیده ی «یاس و ناامیدی از روندها و روالهای قانونی» برعقلانیت تجمعات اعتراضیِ پس از اسیدپاشی ها، و شباهت این اثرات تخریبی با موارد مشابه مشاهده شده در فتنه 88 پرداختیم. در این قسمت که ادامه ی بخش نخست است، به زوایای دیگری از محتوای این تجمعات نظر می اندازیم.
دو - «مستندسازی ِغیرخودی، ممنوع!»
جلوگیری از عکسبرداری و فیلمبرداری افرادی که به هر نحو «از خودِ معترضین نیستند» در سال ۸۸ و از جمله در راهپیمایی روز قدس مشاهده شد که البته در دیگر تجمعات سال ۸۸ نیز بی نمونه نبود. از قضا نمونه ای کوچک و آزمایشگاهی از همین رفتار، در جریان اعتراضات به واقعه اسیدپاشی، و دقیقا در مستندات تصویری تجمع بسیار کوچکِ مقابل کتابخانه مرکزی استان خوزستان در شهر اهواز مشاهده شد.
اهواز،
مقابل کتابخانه مرکزی استان خوزستان - خانم معترض، به «فیلمبردارِ
خودی» اشاره میکند و برای «عکسبردارِ غیرخودی» توضیح میدهد که تصاویری که
او تهیه میکند کافیست!
این اقدام، ریشه در وجود دست کم دو تصور در ذهن معترضین دارد:
اول - ما مشغول کاری هستیم که مستند شدن آن توسط فرد یا گروهی که احتمالا با حاکمیت ارتباطاتی دارد ضرر خواهد داشت.
دوم - کارهایی که در این تجمع میکنیم، اساسا پیش از رسانه ای شدن نیاز به «ویرایش» هایی دارند که باید تحت نظارت خودمان صورت بگیرند.
این دو ذهنیت، یکی ناشی از بیماری مهلک «احساس بیگانگی شدید میان خود و حاکمیت» است که عموما بدلیل ساده دلی و زودباوری برابر شایعات کاملا دروغی بوجود می آید که رسانه های بیگانه درباره درونمایه رفتاری دستگاه های انتظامی و امنیتی نظام جمهوری اسلامی منتشر کرده اند و میکنند.
تصور دوم نیز بدنبال «گمانمندی نسبت به عدم امکان کنترل کامل بر رفتار خود» بوجود آمده است و برخی افراد را در جمعیت معترض در این وهم فرو برده است که چه بسا ناخواسته حرکتی از آنها سر بزند که بتواند بر علیه مقاصدشان مورد استفاده قرار بگیرد.
به عنوان قرینه هایی دیگر، رواج غیرمعمول استفاده از ماسک هوا و عینک دودی در میان تجمع کنندگان نیز - که از علایم مشترک میان غائله اخیر و فتنه سال ۸۸ است - در حقیقت تلاشی است ناشی از ترجیحِ «شناسنامه دار نبودن» برای شرکت کنندگان در این دست تجمعات.
این چنین ترجیحی - که مشخصا از سوی ریاست محترم جمهوری جناب آقای دکتر روحانی بعنوان یکی از صفات غیرمناسب برای منتقدین معرفی گردید و از قاطبه ی منتقدین و معترضین خواسته شد که با هویت واقعی خود دست به انتقاد بزنند - در حقیقت ترجیحی است برای کاستن از هزینه های مفروض، و انتخابی است از سوی فرد یا گروهی که دچار یک وهم جدی درباره ی «هزینه زایی کنشگری های شناسنامه دار»ش است.
سه - «مرگ بر فلانی و بهمانی!»
داستان به سادگی عبارتست از استفاده ی مکرر از شعارهایی با فراز آغازین «مرگ بر» ، آن هم از سوی جمعیت هایی که عموما از به کار بردن همین فراز در شعار بر علیه استکبار جهانی دل خوشی ندارند و این کاربرد را کاربردی خشن، غیرمدبرانه و تنشزا ارزیابی میکنند و رهبران معنوی شان نیز رسما بر این باورند که چون نیازمند زندگی هستیم، شعار «مرگ» سردادن درست نیست!
فریادهای «مرگ بر» دار، در حالی یکی دیگر از مشابهت های میان کنشگری های اعتراضی سال ۸۸ و و تجمعات اعتراضی سال ۹۳ هستند که تنها نزدیک به 3 ماه پیش، در خلال اعتراضات عمومی در سراسر دنیا نسبت به جنایت های کم سابقه ی ارتش کودک کش رژیم اشغالگر قدس، جماعتی علاقمند به متفاوت بودن، دو روز مانده به تظاهرات روز جهانی قدس، یعنی در چهارشنبه اول مردادماه 1393، یک تجمع کوچک بر علیه سیاست های اسراییل در مقابل دفتر سازمان ملل در تهران برگزار گردند، که مشخصا در آن، هیچ شعار یا پلاکاردی حاوی شعارهای «مرگ بر» دار شنیده یا دیده نمیشد. البته جمعیت مورد نظر به همین هم بسنده نکردند و برای رساندن پیام اصلی مورد نظرشان، در مصاحبه هایی که مشخصا با رادیوهای بیگانه ترتیب داده شد، مستقیما اشاره کردند که: «در این برنامه نگاه شرکت کنندگان به سمت صلح بود، شعار مرگ بر کسی داده نشد، ما نمیخواهیم کسی کشته و یا نابود شود، طبیعتا شعار مرگ بر اسراییل و یا امریکا هم سر داده نشد. در شعارها و پلاکاردها سعی شده بود بر صلح و زندگی تاکید شود. این بزرگترین تفاوت این گردهمایی اعتراضی با راهپیمایی هایی مانند روز قدس بود» -عیسی سحرخیز، در مصاحبه با فرانس 24.
تصویر: خبر تجمع اعتراضی «بدون مرگ بر» علیه جنایات اسراییل، در تارنمای رادیو فرانسه
و باید جالب توجه باشد که همین افراد بعضا سرشناس و هنرمند و ذی نفوذ، و البته تجدیدنظرطلب، نسبت به بکارگیری شعارهای حاوی «مرگ بر» در تجمعات اعتراضی مرتبط با اسیدپاشی ها اعتراضی ابراز نکرده اند و ضمنا تلاشی هم نکرده اند که مثلا تجمعی برگزار کنند که هم اعتراض به اسیدپاشی ها باشد، هم فاقد شعارهای «مرگ بر» دار باشد...!
وجود ناهمگونی و بی انضباطی در دستگاه فکری معترضین و تجدیدنظرطلبان و علاقمندان غرب، از جمله نشان میدهد که «استانداردهای دوگانه» چگونه میتوانند وارد ساحت عواطف و احساسات آدمی شده و در نظام تصمیم سازی او، شیفتگی و نفرت را جایگزین تعقل نمایند.
البته در نحوه به کار بردن شعارهای «مرگ بر» دار نیز باز شاهد خودنمایی عامل «روشن بودن بی معنای علل و عوامل حوادث نزد معترضین» هستیم.
شعارهای «مرگ بر» دار، در تجمعات مرتبط با اسیدپاشی، گروه های موهومی را مخاطب قرار دادند. دسته هایی مثل «افراطیون بی دین» و یا مفاهیمی چون «تفکر داعشی» که بعنوان نمونه هایی در همین تجمع ها مخاطب این شعار بودند، سوگیری جمعیت معترض در جهت «قطعی دانستن تصویر موهوم و از پیش ساخته ی خود» را بخوبی نشان میدهند و بی دلیل و پیشاپیش، هرگونه احتمال «شخصی بودن» و یا «داشتن محرک های بیگانه» را درباره این رخدادها منتفی اعلام میکند.
این منتفی اعلام کردن ها، طلب مرگ کردنها، و ابراز نفرتها، شوخی نیستند چون همگی نشان دهنده ی «تصمیم های از پیش» و «تعمیم های شتابزده» ای هستند که به نوبه خود رواج رویه های غیرعقلانی در اندیشه و کردار معترضین را بخوبی به نمایش میگذارند.
سکوت مخالفان سرشناس شعارهای «مرگ بر» دار در برابر کاربرد مداوم این شعار توسط معترضین را نیز نمیتوان جدی نگرفت. این سکوتها میتوانند بیانگر وجود تعارض میان باور و رفتار شخصیت های مورد توجه این جمعیت ها باشد. تعارض هایی که بخواهیم یا نخواهیم، از شخصیت های ذی نفوذ به بدنه ی سمپات سرریز میشوند و کم کم گروه هایی که به این افراد علاقمند هستند را به این نتیجه میرساند که با وجدان آسوده، استانداردهای چندگانه داشته باشند!
سکوت رسانه های بی انصاف بیگانه در برابر کاربرد شعار «مرگ بر» دار در تجمعات معترضین نیز البته جالب توجه است، چرا که یادمان نرفته است این دقیقا مجریان ریاکار بی بی سی فارسی بودند که توییت میکردند: «کی میشه شعار مرگ بر این و آن از فرهنگ جامعه ایران خارج شه؟ کاش نمیرم و اون روز رو ببینم!»
چهار - «فلانی، حیا کن! بهمان کارو رها کن!»
«درخواست استعفا» به عنوان یکی از عادی ترین درخواست ها در تجمعات اعتراضی در اغلب موارد سهم خود را از «عدم عقلانیت» بدست می آورد. در کثیری از اعتراضات سال ۸۸ با این پدیده مواجه بودیم که چون معترضین دلشان اینطور خواسته بود، از احمدی نژادِ رییس جمهور تا مسولین بالاتر و پایین تر از او همگی باید حیا میکردند و دست جمعی مسولیت های خود را رها!
این وضعیت وخیم در مطالبات معترضین 88، شوربختانه در اعتراضات مربوط به اسیدپاشی ها نیز وجود داشت، حال آنکه با اندکی دقت مشخص میشد که عموم مخاطبان این شعار، یا اساسا نمیتوانند نقشی در رخداد نابسامانی های مورد اشاره داشته باشند، یا دست کم برای اثبات شدن نقش آنها هنوز شواهد کافی در دسترس نیست.
و ماجرا زمانی به نقطه اوج طنز خود میرسد که بعنوان نمونه، در تجمع اعتراضی نسبت به اسیدپاشی ها که در مقابل دادگستری اصفهان برقرار شد، از جمله تقاضای استعفای «معاون اول قوه قضاییه» با ذکر نام ایشان در شعارها منعکس شد!
پرواضح است این جایگاه، یک جایگاه کاملا قضایی است و تعریف روشن آن «برخورد با جرایم، پس از وقوع آنها» است، و چنانچه کسی در آغازین روزهای پس از رخداد یک جرم، به هر روی مایل باشد خواهان استعفای یک مسئول شود، آن مسئول ممکن است بتواند از میان کادرهای امنیتی و یا نیروهای «پیشگیری از جرم» انتخاب شود، اما تقاضای استعفای یک نیروی کاملا قضایی، آن هم تنها پس از سپری شدن مدت کوتاهی از وقوع یک جرم، شوربختانه نشانگر نبود حداقل های اندیشه ورزی، تمرکز و دقت در میان شعارسازان و سردهندگان شعارهاست.
پنج - «از ما اطاعت نشه، ایران قیامت میشه!»
شعار معروفی که تهدید به «قیامت برپا شدن در ایران» میکرد در صورتی که «تقلب» بشود را یادمان هست. حتی یادمان هست که همسر یکی از شخصیت های نظام در صبح روز انتخابات سال 88 به مردم گفتند که اگر تقلب کردند بریزند توی خیابانها! که این البته به هیچ وجه تهدید مجریان انتخابات نبود!
اما همین علاقه وافری که تجمع کنندگان و کنشگران میدانی به «تهدید» نشان میدهند، و یکدستی و هماهنگی قوی ای که هنگام سردادن شعارهایی با خاتمه ی «ایران قیامت میشه» مشاهده میشود، میتوانند نشانگانی باشند از وجود علاقه ی پنهان اما جدی به «بازگشت مناسبات دیکتاتور مآبانه» در دل افراد تجمع کننده و عادی شدن رسم «به کرسی نشاندن برداشت های شخصی و گروهی به هر قیمت» در میان آنان.
در تجمعات مرتبط با فتنه هشتاد و هشت عنصر تهدید به عنوان ابزاری برای مرعوب کردن نهادهای قانونی و توده های متعجب مردم مورد استفاده قرار گرفت.
البته اینکه این دست تهدیدات عموما توخالی و مثلا ادعای «قیامت برپا کردن»، دقیقا چه منفعتی عاید سردهندگان این دست شعارها کرده یا خواهد کرد بحثی است کاملا مجزا، اما از «بازتولید خشونت از طریق سردادن شعارهایی با مضمون تهدید و انتقام» نمیتوان بسادگی گذشت. خصوصا وقتی بطور همزمان، یکی از مطالبات اعلامی جمعیت مورد نظر «پایان دادن به خشونت» بوده است!
وقتی جماعتی بر پلاکاردهایی که روی دست گرفته است بسادگی از تعابیری چون «فلانی! انتقامت را خواهیم گرفت» استفاده میکند، برآورد دقیق میزان عقلانیت موجود در رفتارهای آینده ی این جماعت دشوار خواهد بود.
در تجمعات مرتبط با اعتراض به اسیدپاشی ها، نه تنها تهدید به «برپا شدن قیامت در صورت متوقف نشدن اسیدپاشی ها» وجود داشت - که این خود نشان میداد که جمعیت به نحو بیمارگونه ای بر این باورند که اسیدپاشی ها از سوی نهادهای قانونی کشور صورت گرفته است! - بلکه نوشته هایی دقیقا با مضمون «انتقام» در میان جمعیت به چشم میخورد که خصوصا در موردی مانند اسیدپاشی، حتی تصور هرج و مرج ناشی از عملی شدن چنین تهدیداتی هراسناک است.
تجمع مقابل دادگستری اصفهان، تهدید به انتقام و بازتولید خشونت، خیلی شیک و مجلسی!
از سویی جهت گیری شعارهای یک تجمع به سمت «تهدید» و «انتقام» ، خود میتواند یک مساله ی امنیتی مجزا تلقی شود و کسانی که تلاش کرده اند و میکنند تا چنین مفاهیم خطرناکی را در میان شعارها و پلاکاردنوشته های این تجمعات بگنجانند، میتوانند با هدف پیشگیری از گسترش و بازتولید خشونت و هرج و مرج مورد پیگرد فوری قرار بگیرند.
نکته پایانی
حالا که برابر آخرین اخبار، حتی افرادی با سابقه ی امنیتی و اطلاعاتی روشن در میان جریان اصلاح طلب، مانند مشاور ارشد ریاست محترم جمهوری در امور اقلیت ها و وزیر اسبق اطلاعات، جناب حجت الاسلام علی یونسی، اینطور گمانه زده اند که اسیدپاش مورد نظر اگر ایرانی باشد متاثر و یا مزدور سرویس های اطلاعاتی بیگانه است، و به نوعی کلیه ی توهمات جمعیت های معترض در هفته ی گذشته در گرفتن انگشت اتهام بسوی این و آن به وضوح در حال نقش بر آب شدن است، به نظر میرسد ضروریست الگوهای مشابه و تکرار شده ی میان این کنش های اعتراضی مورد مطالعه ی جدی تر و دقیق تر رفتارشناسان اجتماعی قرار بگیرد تا توسعه ی نرم افزاری لازم برای اِعمالِ برخورد مناسب در قبال این دست کنشگری های نه چندان عقلانیت محور اجتماعی، به نحو دقیق تر صورت بپذیرد و به فضل الهی، نظام و مردم، در فتنه های قطعی الحدوث آینده آسیب های کمتری را از این ناحیه متحمل شوند.