اما با آنکه هر کس از زاویهی خاص خود
به این موضوع نگاه میکند، تمام کسانی که سینمای ایران ر از این جنبه مورد
نقد قرار میدهند، بر یک چیز توافق همگانی دارند؛ اینکه سینمای جمهوری
اسلامی این روزها به شدت به کارگردانان معتقد به مبانی نظام و دغدغهمند
نیازمند است و مدیران سینمایی باید از این کارگردانان حمایت كنند.
اما این روزها در حالی که یکی از کارگردانان وطنی لباس رزم بر تن كرده و
با ساخت یک فیلم جسورانه، وارد کارزار مبارزه با صهیونیست جهانی شده است،
شاهد آن هستیم که فیلم این کارگردان حتی از سوی رسانههای مذهبی نیز
بایکوت شده است و به جز یکی دو نشریه، هیچ یک از سایتها و نشریات مذهبی
تا امروز به صورت جدی به آن نپرداختهاند.
توجه نكردن به این فیلم در حالی است که تقریباً در تمام این سایتها و نشریات حتي مذهبی میتوانید مطالبی دربارهی دو فیلم "سعادت آباد" و "یه حبه قند" بیابید که بسیاری از این مطالب هم در نقد محتوای این فیلمها و در نهایت در انتقاد از روند کلی سینمای ایران است. از همین رو باید پرسید که آیا بزرگترین مشکل سینمای ایران، تولید آثار ارزشی و نداشتن کارگردانان معتقد به مبانی اسلام و نظام است؟
اکران "شکارچی شنبه" به کارگردانی "پرویز شیخ طادی" و فروش پایین آن برای چندمین بار به وضوح نشان میدهد که معضل اصلی سینمای ارزشی ایران نه در حوزهی تولید، که در وضعیت پخش و اکران فیلم است. البته این بار هدف از پرداختن به وضعیت نامناسب پخش و اکران، انتقاد از تعداد و کیفیت سینماهای اکران کنندهی "شکارچی شنبه" و یا گلایه از صداوسیما به خاطر پخش نكردن تیزر به اندازه کافی برای این فیلم نیست؛ که اتفاقاً شکارچی شنبه از حیث تعداد و کیفیت سالن نمایش و پخش تیزر با مشکل چندان حادی هم روبرو نبوده است، بلکه به نظر میرسد علت اصلی فروش پایین این فیلم، قهر مخاطب مذهبی با سینما و ناتوانی رسانههای انقلابی در جهت تبلیغ این فیلم برای جلب اعتماد این گروه از مخاطبان از دست رفتهی سینماست.
تقریبا تمام کسانی که با معادلات سینمای ایران آشنایی دارند، میدانند که قشر مذهبی -که اکثریت جمعیت ایران را هم تشکیل میدهند- به هر دلیلی رابطهی چندان مناسبی با سینما ندارند. از همین رو، کم مخاطب بودن سینمای ایران به خصوص از سال 76 به بعد را میتوان در همین راستا ارزیابی كرد و حتی نتیجه گرفت که در تمام این سالها، هر فیلمی که قشر مذهبی از آن بهتر استقبال كرده، از فروش بالاتری هم برخوردار شده است. مثال بارز آن هم فیلمهای دفاع مقدس است که هنوز هم در قلهی پرفروشترین و پرمخاطبترین آثار سینمای ایران قرار دارند. از "عقابها" گرفته تا "اخراجیها"!
اما با وجود آنکه اين حقیقت انکارناشدنی است، دست اندرکاران سینمای ایران در تمام این سالها هیچ تلاشی برای جلب اعتماد از دسترفتهی قشر مذهبی به سینما نکردهاند که هیچ، بلکه با زیرپا گذاشتن خط قرمزهای اخلاقی و پرداختن به موضوعهاي غیر متعارف، روز به روز بر شکاف ایجاد شده بین سینما و مذهبیها افزودهاند.
از همین رو، در ادامهی همان روندی که از انتهای دههی 70 آغاز شد و در اواسط دههی 80 با پرداختن بیش از حد سینما به موضوعات دختر و پسری و کمدیهای مبتذل به اوج خود رسید، شاهد آن هستیم که جماعت مذهبی این روزها حتی دیگر از اسامی فیلم های روی پرده نیز اطلاعی ندارند؛ چه برسد به آنکه بخواهند برای تماشای این فیلمها بر روی پردهی سینما پیش قدم شوند. همین بیاطلاعی از اوضاع سینما که نماد قهر کامل مذهبیها با سینماست، موجب شده است تا فیلمهای ارزشی بیش از دیگر فیلمها قربانی شود؛ چرا که سرمایهگذاری این فیلمها اصولاً برای جذب همین قشر مذهبی است.
در چنین وضعیتی و در حالی که بسیاری از مردم از وضعیت فیلمهای روی پرده هیچگونه اطلاعی ندارند، نقش رسانههای ارزشي پررنگتر میشود؛ چرا که این رسانهها میتوانند با تبلیغ مناسبی که بر روی فیلمهای ارزشی انجام میدهند، به قشر مذهبی بدبین به سینما که بعضاً به این رسانههای مجازی یا مطبوعاتی اعتماد بیشتری دارند، این اطمینان را بدهند که میتوانند برخی از فیلمها را اتفاقاً روی پرده ببینند و از محتوای مناسب و فرم قوی متناسب با آن محتوا لذت ببرند.
اما در حالی که در این چند سال اخیر توجه رسانههای مذهبی به امر سینما بیشتر از قبل شده است، این توجه و التفات رسانهها فقط در انتقاد از فیلمهای با محتوای نامناسب خلاصه شده و در راستای تحسین و تمجید از معدود فیلمهای ارزشی سینمای ایران تقریباً کار مهمی صورت نگرفته است. "شکارچی شنبه" هم یکی از همین فیلمهاست که قربانی همین سیاست رسانهای نادرست شده است. فیلمی که با پرداختن به موضوع صهیونیست جهانی و نحلههای فکری آن، برای اولین بار در سینمای ایران قصد دارد تا تفکر طالبانی صهیونیست را ترسیم كند و با نشان دادن سرنوشت تلخ کودکی که با چنین آموزههایی پرورش مییابد، مخاطب ایرانی و حتی جهانی خود را به تفکر وادارد.
جالب آن است که این بار دیگر نمیتوان به فیلم انگ سفارشی بودن زد و با این استدلال آن را کوبید؛ چرا که کارگردان فیلم -آنطور که در تمام مصاحبهها تاکید شده است- خود در زمینهی نحلهی فکری صهیونیست دغدغهمند شده و بعد از انجام تحقیقات بسیار، شخصاً پیشنهاد ساخت چنین فیلمی را به نهادهای دولتی داده است. در حالی که معمولاً پروژههای ارزشی با ایدهی تهیهکنندهی دولتی در باب یک موضوع شکل میگیرد و بعد توسط کارگردان ساخته و پرداخته میشود.
علاوه بر اینها، فیلم از جنبهی کارگردانی و بازیگری هم لحظههای درخشانی دارد. چنانکه شخصیتپردازی "هانان" با بازی متفاوت علی نصیریان، روند تحول کاراکتر کودک از معصومیت کودکی به سبوعیت طالبانی و پایان بندی فیلم، قابل قبول و تاثیرگذار از آب درآمده است. حال با وجود چنین امتیازهايی باید پرسید که چرا فیلم اینگونه مورد بایکوت رسانهها قرار گرفته است؟ البته مبرهن است که مخاطب این پرسش گردانندگان رسانههای ارزشی هستند و اگر نه، از جماعت روشنفکر و رسانههای متعلق به آنان، جز همین سکوت در برابر این فیلم و صحبت نکردن دربارهی آن حتی به صورت نقد، انتظاری نمیرود.
شاید استدلال بسیاری از دستاندرکاران این رسانهها این باشد که فیلم از حیث محتوایی دارای اشکالاتی است. البته پر بیراه هم نمیگویند. "شکارچی شنبه" در ترسیم چهرهی اعراب مبارز و فلسطینیان، موفق نیست؛ تا جایی که شاخصترین کاراکتر عرب حاضر در فیلم، در برابر اوامر اربابان یهودی خود کاملاً تسلیم شده است و مبارزه را کاری بیهوده میداند. البته قضاوت فیلم راجع به این کاراکتر کاملاً منفی است، اما از آنجا که هیچ فلسطینی یا عرب شاخص دیگری در فیلم نشان داده نمیشود که به مبارزه اهتمام داشته باشد و در برابر خشونت پردامنهی هانان و پیروانش بایستد، میتوان پذیرفت که فیلم در نمایش پایمردی و مقاومت فلسطینیها دارای اشکالاتی است. اگرچه در اواخر فیلم، تعداد زیادی از فلسطینیهای مبارز و مسلح هم -که قائل به دفاع از آرمان خود تا پای جان هستند- وارد ماجرا میشوند، اما از آنجا که اصلاً به شخصیت آنها پرداخته نمیشود و حضورشان با چهرهای پوشانده شده، چندان تاثیرگذار نیست، این خلأ محتوایی تا انتهای فیلم چندان پر نمیشود.
علاوه بر این اینکه، نوع شخصیت پردازی "هانان" در مواردی همچون تحریف کتابهاي مقدس توسط او در زیرزمین خانهاش و یا خودخداپنداری "هانان" کمی ساده انگارانه و اغراق شده است. اما با وجود همهی این اشکالات، از آنجا که کسی ادعایی در باب بیعیب و نقص بودن این فیلم ندارد، چه کسی میتواند ادعا کند که نکات منفی "شکارچی شنبه" بیش از نکات مثبت آن است؟
به نظر میرسد این روزها اصحاب رسانههای انقلابی و مذهبی، ارزش ساخته شدن فیلمی در باب صهیونیست در این وضعیت مغشوش سینمای ایران را هنوز درک نکردهاند و همچنان پیگیر نقد محتوای نامناسب "سعادت آباد" و نوشتن نقدهایی از روی شیفتگی یا تنفر دربارهی "یه حبه قند" هستند و هیچ توجهی به "شکارچی شنبه" ندارند. باید از این دوستان پرسید که آیا نمیدانند که کار ایجابی مقدم بر کار سلبی است؟ آیا نشنیدهاند که امر به معروف مقدم بر نهی از منکر است؟ آیا به نظر این دوستان، حرکت یک کارگردان از روی دغدغه برای ساخت یک فیلم با موضوع نقد افکار صهیونیسم، قابل تقدیر نیست؟ آیا از خود گذشتگی علی نصیریان برای بازی در این فیلم با وجود اطلاع از احتمال ممانعت همیشگی برای خروج او از کشور شایستهی قدردانی نیست؟ آیا با چنین روندی، دیگر هیچ کارگردانی جرأت نزدیک شدن به چنین مضامینی را در سینمای ایران میکند؟
به هر حال در شرایطی که به زودی شاهد اکران فیلم "سی و سه روز" با موضوع جنگ سی و سه روزه هم خواهیم بود، امیدواریم در این یکی دو هفتهی پایانی اکران "شکارچی شنبه"، حمایت رسانهها و قشر مذهبی از این فیلم بیشتر شود تا عوامل و دست اندرکاران این گونه فیلمها قوت قلب بیشتری بگیرند. چنانکه تهیه کنندهی "شکارچی شنبه" چندی قبل در گفتو گو با رجانیوز خاضعانه خواستار توجه بیشتر به این فیلم شده بود:
«اين كه چرا دوستان و عزيزان و همفكران و هممسلكان ما وقت نميگذارند تا اين فيلم را ببينند، اين براي ما جاي سؤال است. اگر اين فيلم يا هر فيلم ديگري مثلاً گوشهی چشمي به حمایت از نيروهاي اشغالگر قدس داشت، تمام سايتهاي ارزشي و انقلابي ما را سيبل ميكردند كه چرا در اين فيلم شما ديالوگي را گفتيد كه جنبه طرفداري از سربازان اسرائيلي را دارد؟ انتظار و توقع اين بود كه با این کار که در جهت اعتقادات مردم و آرمانهاي انقلاب و امام و شهدا بوده است، برخورد بهتري شود. حداقل دوستان وقت ميگذاشتند تا اين فيلم را ببينند و بعد ايرادهاي آن را به ما ميگفتند...»