مصدق همان سیاست مدار تکیده اندامی است که بسیاری از مردم وی را قهرمان ملی می دانند .نام او برای بسیاری، هم سنگ کسانی است که در تاریخ نامشان به نیکی یاد می شود.شاید با کمی تسامح بتوان وی را حتی یک استراتژیست زمان خودش هم دانست آنجا که در مقابل امتیاز دهی ها به دول خارجه بحث موازنه منفی را مطرح می کند و بعدها دست زمانه خودش را هم مجری آن می کند.
یقیناً مصدق مردمی ترین و در عین حال پرحاشیه ترین دولت مدرن ایران قبل از انقلاب است که مدتی مستظهر به حمایت مردم ، علما و نخبگان شد و توانست این را به خوبی به آیندگان منتقل کند که بر سر منافع ملی؛جامعه دو هویتی ایران،«اسلامی-ایرانی و مدرن» به راحتی گرد یک میدان جمع خواهند شد.هر چند اقدامات و تندروی های وی منجر به این شد که ابتدا بزرگترین حامی خود یعنی آیت الله کاشانی را از دست بدهد و در ادامه کار با درخواست اختیارات ویژه و تمدید آن نخبگان و در نهایت امر با تعطیلی مجلس ملی هفدهم مردم هم از او ناامید شوند ودر ادامه کار دیگر از او حمایت نکنند.گویی مصدق می خواست با ژست حقوقدان بودن، لیبرال ترین دیکتاتور ایرانی باشد که با سازوکار حقوقی قدرتش را تحمیل کند،راهی که شاید چند قرن پیش از وی ناپلئون آن را پیموده بود.
جدای از گزاره فوق،حرف و حدیث های فراوان در خصوص عملکرد مصدق در مورد مدیریت دولت وی وجود دارد اما آنچه که شخصیت عجیب و مرموز او را قابل تامل تر می کند نوع دیپلماسی اوست.حقوقدان پا به سن گذاشته هیچ چیز عالم سیاست را خارج از کتب حقوق بین الملل تفسیر نکرد،کاری که البته تا حدودی جوابگو هم بود و توانست با ادبیات رسمی خود در ماجرای نفت و شکایت انگلیسی ها از ایران؛ پیروز بیرون آید و قاضی پرونده،رای به برنده بودن او صادر کند.اما این پایان کار مصدق و دولت او نبود.چرا که شاید وی اولین پیروز یک دعوی حقوقی علیه انگلیسی ها باشد اما اولین دولت مدرن ایرانی هم هست که طعم تلخ تحریم را چشید.
مصدق گویی اجماع نقیضین است،چرا که وی میداند باید ایران را مستقل نگاه دارد اما برای حفظ این استقلال به دنبال راه حل از بیرون می گردد.شاید او مرد عمل بود اما هیچ گاه نتوانست مرد سیاست هم باشد. گویی مصدق بعد از تحریم خرید نفت از سوی انگلستان، به سیاست موازنه منفی تبصره ای زد و برای رهایی از انگلیسی ها دست به سوی امریکایی ها دراز کرد.هر چند که هیچ گاه امریکایی های به وی کمک نکردند اما هرگز مصدق هم در ذهن خود تصور نمی کرد که یانکی ها، روزی با همکاری همان انگلیسی ها نقشه براندازی دولتش را بکشند و او پس از کودتای 28 مرداد تا پایان عمر خویش هیچ گاه رنگ آزادی را به خود نبیند و در حبس و انزوا جان بسپرد.
به هر صورت مصدق نه تنها نام خود را به عنوان یک قهرمان ملی ثبت کرد بلکه این رکورد را هم برای خود به دست آورد که اولین دولت مدرن ایران باشد که از سوی دول اروپایی تحریم شده است،تحریمی که ابتدا انگلیس در خصوص خرید نفت ایران انجام داد و بعد از آن امریکا هم تحریم دلار را بر ایران اعمال نمود.این تحریم ها گویی ذهن او را به غلیان انداخت تا این بار نیز او دست به ابتکار بزند و اولین دولتمردی باشد که با دارا بودن منابع نفتی، بودجه را بدون درآمدهای نفت تنظیم کند و بتواند تراز مالی خود را مثبت نگه دارد.
به هر صورت در بررسی اقدامات مصدق چند نکته به خوبی عیان است،اول اینکه دولت مصدق با وجود اینکه یکی از لیبرال ترین دولت های قبل از انقلاب است اما شاهد هستیم که اولین دولت مدرن ایرانی هم هست که تحریم می شود و این تحریم اساسی ترین،سخت ترین و کاری ترین ضربه به ساختار اقتصادی کشور و دولت درآن زمان بود و دلیل اعمال این تحریم سخت بر او؛ نه شعارهای جهانی،نه اقدام های اسلام گرایانه،نه زیرپاگذاشتن قواعد و حقوق بین الملل و ساختارهای حاکم بر جهان و نه دشمنی با قدرت های جهانی و نه جنجال بر سر به رسمیت شناسی یک رژیم است، بلکه تنها دلیل تحریم دولت مصدق و مردم ایران در آن زمان تلاش او برای استقلال کشورش و دولتش از چنگال استعمار بود و نه هیچ چیز دیگری.
از سوی دیگر مصدق این نکته را به خوبی فهمیده بود که باید به سوی اقتصاد بدون نفت برود و آن را به اجرا بگذارد هر چند نباید از پیشتیبانی آیت الله کاشانی و فتاوای حمایتی وی در کمک به دولت چشم پوشی کرد شاید منظور مصدق از این کار اجرای نوعی اقتصاد مقاومتی و حرکت به سمت اقتدار درون زا در حوزه اقتصاد بود هر چند وی در خصوص سیاست های نفتی دولتش دچار اشتباهات فاحشی شد.
به هر صورت باید به این نکته مهم اشاره کرد که در بازی سیاست هیچ کشوری منافع خود را قربانی هیچ کشور دیگری نمی کند کاری که امریکا در مواجهه به مصدق انجام داد.شاید مصدق در تخیلات خویش می پنداشت که می تواند به راحتی و با همکاری امریکا، انگلیسی ها را دور بزند و خود،دولت و کشورش را از دست آنها برهاند،این اقدام ساده انگارانه از مصدق بعید به نظر می رسید گویی که او در عرصه سیاست به سورئالیسم دچار شده بود.
به هر سوی شاید بتوان تمام پیام دولت مصدق را به تاریخ همین یک جمله دانست که«استقلال هزینه دارد» حتی اگر لیبرال ترین دولت مدرن باشید.