کد خبر: ۲۶۴۱۵
زمان انتشار: ۱۸:۱۶     ۲۲ آبان ۱۳۹۰
عكاس شخصي حسني مبارك با انتشار كتابي با عنوان "سرگيجه"، به شرح حال تاجران و سياستمداران فاسد، بدنام و طماعي‌ مي‌پردازد كه با بهره‌كشي از فقرا، ثروتمند شده بودند و نيز از كساني ياد مي‌كند كه مبارك را نفرين مي‌كردند و آرزوي مرگ او را داشتند.
انتشار خاطرات عکاس دیکتاتور

 ایسنا نوشت:
عكاس شخصي حسني مبارك با انتشار كتابي با عنوان "سرگيجه"، به شرح حال تاجران و سياستمداران فاسد، بدنام و طماعي‌ مي‌پردازد كه با بهره‌كشي از فقرا، ثروتمند شده بودند و نيز از كساني ياد مي‌كند كه مبارك را نفرين مي‌كردند و آرزوي مرگ او را داشتند.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، احمد مراد، عكاس شخصي ديكتاتور مصر بوده ؛ كسي كه سال‌ها در حكومت استبدادي حسني مبارك، رئيس جمهوري سابق مصر به عكاسي مشغول بوده و شاهد فساد، دروغ و جنايت‌هايي در حق مردم اين كشور آفريقايي بوده كه در نهايت با الهام از آنها داستان حادثه‌اي پرفروشي را نوشته است.
كتاب وي با عنوان "سرگيجه" به انگليسي نيز ترجمه شده و وي در مصاحبه‌اي با يك روزنامه انگليسي از خشمي پرده برمي‌دارد كه او را وادار به نوشتن اين كتاب كرده است.عكاس شخصي حسني مبارك هر روز در حالي كه مجبور بود از دريچه تاريك لنز دوربين خود به ديكتاتور مصر و خانواده‌اش بنگرد، برمي‌آشفت و به تيره‌روزي مردمي مي‌انديشيد كه رئيس او عامل آن بود.
احمد مراد در 29 سالگي پس از پنج سال فعاليت به عنوان عكاس شخصي ديكتاتور مصر و ضبط هر چيزي در دربار او، از ملاقات‌هاي رهبران خارجي گرفته تا مهماني‌هاي خانوادگي، به گفته خودش به اندازه كافي شاهد وقايعي بوده كه آماده انفجار خشم دروني‌اش باشد.
سال 2007، چهار سال پيش از انقلاب مردمي مصر هزاران كارگر دست به اعتصاب زده و روزنامه نگاران عليه خفقان اعتراض مي‌كردند، اما اوضاع ميدان التحرير در آن زمان آرام بود. در آن زمان ترس از به زندان افتادن و شكنجه‌، همچنان مردم را از اعتراض باز مي‌داشت اما احمد مراد به جاي آن تصميم گرفت شب‌ها خشم خود را از استبداد با نوشتن اعلام كند. نتيجه اين نوشته‌ها در اواخر همان سال داستان پرهيجاني به نام "سرگيجه" شد كه به شرح احوالات تاجران و سياستمداران فاسد، بدنام و طماعي‌ مي‌پرداخت كه با بهره‌كشي از فقرا، ثروتمند شده بودند.
اگرچه احمد مراد مي‌گويد كه داستانش را هرگز براي اينكه منتشر كند، ننوشته اما پس از انتشار به كتابي پرفروش تبديل شد. اكنون كه كتاب وي به انگليسي ترجمه شده، احمد مراد براي اولين بار از احساساتي مي‌گويد كه الهام‌بخش وي براي نوشتن اين كتاب بوده‌اند.
احمد مراد مي‌گويد: آماده انفجار بودم زيرا پنج سال زندگي دوگانه داشتم؛ شبيه به شخصيت داستاني معروف به اسم دكتر جكيل و آقاي هايد.
وي افزود: هر روز، ساعت‌ها براي حسني مبارك كار مي‌كردم؛ مردي كه سه دهه روياهاي مردم مصر را زير خاك دفن كرد و شب‌ها نيز پيش دوستاني بودم كه حسني مبارك را نفرين مي‌كردند و آرزوي مرگش را داشتند. آنچه كه حقيقتا مرا عصباني مي‌كرد اين بود كه من مي‌دانستم مردم مصر شايسته زندگي بهتر هستند و مبارك تنها دليلي بود كه از وقوع آن جلوگيري مي‌كرد.
احمد مراد در خصوص اينكه آيا هنگام انتشار كتابش در دوران حكومت حسني مبارك نگران شغل و جانش بوده، مي‌گويد: فكر نمي‌كردم داستان من منتشر شود اما اگر تفكراتم را نمي‌نوشتم و به انقلاب نمي‌پيوستم، هرگز خودم را نمي‌بخشيدم و ممكن بود به خاطر سكوتم حسرت بخورم.
عكاس شخصي مبارك، انتشار اين داستان را يك اقدام انقلابي مي‌داند و اين در حالي است كه در ابتدا او آن را مناسب انتشار نمي‌دانست.
وي تاكيد مي‌كند: وظيفه من در قبال كشورم بود كه فرياد بزنم و مردم كشورم را وادار كنم بيدار شوند و حقيقت را ببينند. فكر مي‌كردم كه داستانم مزخرف است. در واقع همسرم بود كه مرا تشويق كرد كه براي انتشار آن تلاش كنم.
احمد مراد اظهار مي‌دارد كه خاندان و دولتمردان حسني مبارك داستان وي را نخوانده و آنها اصلا و ابدا با كتاب خواندن ميانه‌اي نداشتند. بخت با من يار بود كه آنها اين‌گونه بودند.
شخصيت داستان "سرگيجه" يك عكاس جوان عينكي به نام "احمد كمال" است كه پدرش نيز عكاس بوده و عكاسي را از او به ارث برده است. اين شخصيت در روزي كه آن را "روز ولنتاين" مي‌خواندند، به دنيا آمده است.
احمد مراد نيز خود زاده 14 فوريه و پسر يك عكاس بوده كه از طريق يكي از دوستان پدرش به شغل عكاسي در كاخ رياست جمهوري حسني مبارك دست پيدا كرده است و البته او نيز عينك به چشم دارد.
در ابتداي كتاب، احمد كمال برحسب اتفاق و مخفيانه از يك كشتار در رستوراني مجلل به نام "سرگيجه" كه محل رفت و آمد افراد قدرتمند و ثروتمنداني در مركز شهر قاهره است، عكاسي‌ مي‌كند. قربانيان اصلي، دو بازرگان فاسد همراه با دوستاني قدرتمند هستند.
در طول داستان تلاش‌هاي احمد كمال براي متقاعد كردن سردبير ترسوي يك نشريه مبتذل عامه پسند كه به طور كنايه آميز نام آن "آزادي" است، براي انتشار عكس‌ها مي‌چرخد. اما دست آخر مشخص مي‌شود كه اين سردبير نيز فردي رياكار و فاسد است كه عقده‌هاي جنسي دارد.
نويسنده كتاب خاطرنشان مي‌سازد: من به شر مطلق اعتقاد ندارم. حسني مبارك از نظر من كسي بود كه تلاش كرد خوب باشد، اما شكست خورد و شهرت و احترام مردمش را از دست داد. وي با من بدرفتاري نكرد اما بسياري از مردم مي‌گويند كه وي با خدمتكاران و مشاورانش بدرفتاري مي‌كرده است.
احمد مراد در خصوص اينكه چرا به رغم خشمش، دربار حسني مبارك را ترك نمي‌كرد گفت: رفتن من از دربار كمكي به كشورم نمي‌كرد. برعكس من از فرصت استفاده كردم تا چشم بينايي براي ثبت اتفاقاتي باشم كه رخ داد و اين اتفاقات مرا وادار به نوشتن كردند.
وي افزود: پيدا كردن شغل در مصر بسيار سخت است و دوستانم، من را يك خائن نمي‌دانند.
وي از اينكه در 11 فوريه پس از سقوط حسني مبارك توانسته به مراسم شادي دوستانش در ميدان التحرير بپيوندد و فرياد بزند "مصر آزاد است" ابراز خوشحالي مي‌كند.
9 سال پس از آن زمان احمد مراد هنوز در كاخ رياست جمهوري است و منتظر رئيس جمهوري جديد است تا از او عكاسي كند. او نيز مثل بقيه هموطنانش نگران است كه جانشين مبارك فردي مشابه او باشد. وي تاكيد مي‌كند: گمان مي‌كنم كه رژيم استبدادي درون همه ما است، نه فقط حسني مبارك بلكه مردم نيز هنوز شوك زده هستند.
احمد مراد اكنون كتاب ديگري را به نام "خاك الماس" به زبان عربي در كشورش منتشر كرده كه داستان جنايي خونين تري در آن شرح داده شده است. وي تاكيد مي‌كند كه هنوز براي نوشتن درباره انقلاب خونين مردم مصر خيلي زود است.
احمد مراد تصريح مي‌كند: احتمالا تا پنج سال بعد كه اوضاع آرام شود و من تفكراتم را سازماندهي كنم، درباره انقلاب مصر خواهم نوشت
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها