معانی امامت
کلمه « امام » یعنی پیشوا. کلمه « پیشوا » در فارسی ، درست ترجمه تحت اللفظی کلمه « امام » است در عربی. خود کلمه امام یا پیشوا مفهوم مقدسی ندارد. پیشوا یعنی کسی که پیشرو است عدهای تابع و پیرو او هستند اعم از آنکه آن پیشوا عادل و راه یافته و درست رو باشد یا باطل و گمراه باشد. قرآن هم کلمه امام را در هر دو مورد اطلاق کرده است.
مسئله امامت سه درجه دارد در مرحله اول امامت به معنی رهبری اجتماع است مرحله دوم امامت، مرجعیت دینی امام است و در مرحله سوم امامت به معنی ولایت است.
امامت در معارف شیعی
مسئله ولایت در شیعه معمولا به آن معنای خیلی به اصطلاح غلیظش مطرح است، به معنی حجت زمان که هیچ زمانی خالی از حجت نیست « و لولا الحجة لساخت الارض باهلها » یعنی هیچ وقت نبوده و نخواهد بود که زمین از یک انسان کامل خالی باشد. و برای آن انسان کامل مقامات و درجات زیادی قائلند و ما در اغلب زیارتها که میخوانیم به چنین ولایت و امامتی اقرار و اعتراف میکنیم، یعنی معتقدیم که امام دارای چنین روح کلی است. ما در زیارت میگوئیم ( این را همه ما همیشه میخوانیم و جزء اصول تشیع است): «اشهد انک تشهد مقامی و تسمع کلامی و ترد سلامی » ( تازه ما برای مردهاش میگوئیم. البته از نظر ما مرده و زنده او فرقی ندارند. چنین نیست که زندهاش اینطور نبوده و فقط مردهاش اینطور است). من گواهی میدهم که تو الان وجود مرا در اینجا حس و ادراک می کنی ، من اعتراف می کنم که تو سخنی را که من الان می گویم: السلام علیک یا علی بن موسی الرضا می شنوی و به من جواب می دهی. این ها را هیچ کس برای هیچ مقامی قائل نیست اهل تسنن فقط برای پیغمبر اکرم(ص) قائل هستند ولی این مطلب جزء اصول مذهب ما شیعیان است.
دلایل قرآنی امامت و ولایت
در قرآن چند آیه هست که مورد استدلال شیعه در باب امامت است. یکی از آن آیات، آیه : « انما ولیکم ا...» است. اتفاقا در همه اینها روایات اهل تسنن هم وجود دارد که مفاد شیعه را تأیید میکند. ما آیهای در قرآن داریم به این صورت : « انما ولیکم ا... و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکاه و هم راکعون ». « انما » یعنی منحصرا ( چون اداه حصر است ) . معنی اصلی « ولی » سرپرست است . ولایت یعنی تسلط و سرپرستی . سرپرست شما فقط و فقط خداست و پیغمبر خدا و مؤمنینی که نماز را به پا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند . ما در دستورات اسلام نداریم که انسان در حال رکوع زکات بدهد. مورد اتفاق شیعه و سنی است که این آیه در شأن علی ( ع ) نازل شده. با توجه به اینکه انفاق کردن در حال رکوع جزء دستورات اسلام نیست ، نه از واجبات اسلام است و نه از مستحبات آن که بگوئیم ممکن است عدهای از مردم به این قانون عمل کرده باشند. بنابراین به حکم این آیه علی ( ع ) تعیین شده است به ولایت برای مردم . این ، آیهای است که مورد استدلال شیعه است.
آیات دیگر، آیاتی است که درباره جریان غدیر است . از آیاتی که در این مورد در سوره مائده وارد شده یکی این آیه است : « یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته »( 1 ) ( اینجا لحن ، خیلی شدید است ) ای پیامبر ! آنچه را که بر تو نازل شد تبلیغ کن و اگر تبلیغ نکنی رسالت الهی را تبلیغ نکردهای . مفاد این آیه آنچنان شدید است که مفاد حدیث : « من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة » . اجمالا خود آیه نشان میدهد که موضوع آنچنان مهم است که اگر پیغمبر تبلیغ نکند ، اصلا رسالتش را ابلاغ نکرده است.
آیه ابلاغ مربوط به ولایت علی(ع) است
سوره مائده به اتفاق شیعه و سنی آخرین سورهای است که بر پیغمبر(ص) نازل شده و این آیات جزء آخرین آیاتی است که بر پیغمبر نازل شده یعنی در وقتی نازل شده که پیغمبر ( ص ) تمام دستورات دیگر را در مدت سیزده سال مکه و ده سال مدینه گفته بوده و این ، جزء آخرین دستورات بوده است .
شیعه سوال میکند این دستوری که جزء آخرین دستورهاست و آنقدر مهم است که اگر پیغمبر آنرا ابلاغ نکند ، همه گذشتهها کان لم یکن است ، چیست ؟ یعنی شما نمیتوانید موضوعی نشان بدهید که مربوط باشد به سالهای آخر عمر پیغمبر و اهمیتش در آن درجه باشد که اگر ابلاغ نشود هیچ چیز ابلاغ نشده است .
ما میگوئیم آن موضوع ، مسئله امامت است که اگر نباشد ، همه چیز کان لم یکن است یعنی شیرازه اسلام از هم میباشد . به علاوه شیعه از کلمات و روایات خود اهل تسنن دلیل میآورد که این آیه در غدیر خم نازل شده است . در همان سوره مائده ، آیه : « الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا »( 1 ) امروز دین را به حد کمال رساندم و نعمت را به حد آخر تمام کردم ، امروز است که دیگر اسلام را برای شما به عنوان یک دین پسندیدیم ، نشان میدهد که در آن روز جریانی رخ داده که آنقدر با اهمیت است که آنرا مکمل دین و متمم نعمت خدا بر بشر شمرده است و با بودن آن ، اسلام ، اسلام است و خدا این اسلام را همان میبیند که میخواسته و با نبودن آن ، اسلام ، اسلام نیست .
شیعه به لحن این آیه که تا این درجه برای این موضوع اهمیت قائل است استدلال میکند و میگوید که آن موضوعی که بتواند نامش مکمل دین و متمم نعمت و آن چیزی باشد که با نبودنش ، اسلام ، اسلام نیست ، چه بوده است ؟ میگوید ما میتوانیم موضوعی را نشان بدهیم که در آن درجه از اهمیت باشد ولی شما نمیتوانید . به علاوه روایاتی هست که تأیید میکند این آیه هم در همین موضوع وارد شده است . اینها ، سه آیهای بود که من به طور عصاره از استدلالهایی شیعه برایتان عرض کردم .
فرق اتمام دین و اکمال دین
فرق این دو کلمه ( در فارسی و بیشتر در عربی ) با یکدیگر اینست که « تمام « در جایی گفته میشود که یک چیزی اجزائش باید پشت سر یکدیگر بیاید ، تا وقتی که هنوز همه اجزائش مرتب نشده ، میگوئیم ناقص است ، وقتی که آخرین جزئش هم آمد ، میگوئیم تمام شد . مثل یک ساختمان که میگوئیم ساختمان تمام شد . یک ساختمان تا وقتی که پایه هایش را بالا آوردهاند و حتی سقف آن را هم زدهاند ، تمام نیست . تا همه اجزایی که برای یک ساختمان لازم است که اگر نباشد از آن ساختمان نمیشود استفاده کرد نباشند، میگوئیم این ساختمان تمام نیست . وقتی همه اجزاء بود به طوری که بتوان در آن سکنی گزید ، میگوئیم تمام شد .
اما در مسئله کامل این طور نیست که [ شیء غیر کامل ] جزء ناقصی دارد بلکه ممکن است هیچ جزء ناقص و ناتمامی نداشته باشد ولی هنوز کامل نباشد . مثلا یک جنین در رحم مادر به حد تمام میرسد یعنی همه ساختمانش تمام میشود ، بچه هم به دنیا میآید ولی هنوز انسان کاملی نیست یعنی آن رشدی را که باید بکند نکرده است . رشد کردن غیر از این است که جزء ناقصی داشته باشد . در واقع اختلاف کامل و تمام با یکدیگر اختلاف کیفی و کمی است .قرآن از یک طرف میگوید : « الیوم اکملت لکم دینکم »در این روز دین شما را به حد کمال رساندم ، و از طرف دیگر میگوید : « واتممت علیکم نعمتی »نعمت خودم را هم به حد اتمام رساندم « و رضیت لکم الاسلام دینا» در امروز من اسلام را برای شما به عنوان یک دین پسندیدم . یعنی این اسلام ، امروز آن اسلامی است که خدا میخواسته آن باشد . واضح است که مقصود این نیست که اسلام همان اسلام سابق است ولی خدا نظرش تغییر کرده ! بلکه مقصود اینست که چون اکنون اسلام به حد کمال و حد تمام رسید ، این همان دین مرضی الهی است . آن دینی که خدا میخواسته همین اسلام کامل شده و تمام یافته است .
منظور از «الیوم» در آیه فوق، روز غدیر است
در اینجا مفسرین اعم از شیعه و سنی در این تلاش هستند که معنی « الیوم » را بدست آورند که این « امروز » چه روزی است؟ این کار دو راه دارد . یک راه اینست که ما از قرائن بفهمیم یعنی از قرینه مضمون ببینیم این مضمون به چه روزی میخورد ؟ درباره چه روزی میشود چنین جملهای آمده باشد ؟ دیگر اینکه از تاریخ و حدیث بفهمیم که شأن نزول این آیه چیست؟سوره مائده به اتفاق جمیع مفسرین آخرین سورهای است که بر پیغمبر ( ص ) نازل شده است یعنی سورهای است مدنی . حتی از سوره « اذا جاء نصر ا... و الفتح »هم دیرتر نازل شده است . البته یکی دو تا آیه را گفتهاند که بعد از این سوره نازل شده که در سورههای دیگر قرار داده شده است ولی سورهای بعد از این سوره نازل نشده است . این سوره جزء آخرین آیاتی است که بر پیغمبر نازل شده است.
بعضی گفتهاند که مقصود از « الیوم » « آن روز » است نه «امروز» . میگوئیم روی چه قرینهای ؟ میگویند وقتی میگوید « الیوم » و یک روزی را آنچنان توصیف میکند که در این روز من اسلام را برای شما به عنوان یک دین پسندیدم ، قاعدتا این روز باید همان روز بعثت پیغمبر باشد . جواب دادهاند که شما این سخن را به قرینه « رضیت لکم الاسلام دینا » میگوئید . این درست است در صورتی که جملات قبلش نبود زیرا صحبت اینست که من امروز دین را به پایان رساندم و نعمت را به حد اتمام رساندم ، [ و حال آنکه ] روز بعثت روز شروع این نعمت بوده است . « رضیت لکم الاسلام دینا » نیز به این عنوان است که حالا که اسلام کامل شد و نعمت اسلام تمام شد من این [ دین ] را به عنوان آن اسلامی که میخواهم ، برای شما پسندیدم . پس « الیوم » نمیتواند روز بعثت باشد .
از روز بعثت که بگذریم ، روز دیگری که احتمال دادهاند ( اینها هیچ قرینهای ندارند ، فقط احتمال است . چون گفتهاند ، ما هم نقل میکنیم ( روز فتح مکه است . گفتهاند یک روز دیگر هم در تاریخ اسلام روز خیلی مهمی است، راست هم میگویند روز خیلی مهمی است ) و آن ، روز فتح مکه است که آیه نازل شد : « انا فتحنا لک فتحا مبینا لیغفر لک ا... ما تقدم من ذنبک و ما تأخر» (سوره فتح ، آیات 1 و 2 ) سخن هم گذشته از اینکه هیچ قرینه و تاریخی آنرا تأیید نمیکند ، صدر آیه نیز آنرا تأیید نمیکند چون آیه میگوید : « اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی» نعمت خودم را به پایان رساندم یعنی چیزی باقی نمانده که نگفته باشم ، همه چیز را گفتم ، و حال آنکه ما میدانیم بسیاری از دستورات اسلام بعد از فتح مکه نازل شده است . این با « اتممت علیکم نعمتی »نمیسازد . وقتی میگوید من این ساختمان را به پایان رساندم ، مسلما منظور ساختمان نیمه تمام نیست . بسیاری از آیات و از جمله همه سوره مائده که اتفاقا مفصل و زیاد است و دستور هم زیاد دارد ، بعد از فتح مکه باشد که در سال هشتم هجری بوده در حالی که سوره مائده در اواخر سال دهم هجری نازل شده است . اگر هم بگوئیم تنها این آیه ( در فتح مکه) نازل شده ، باز با اتمام نعمت جور در نمیآید .
دلایل شیعه در تفسیر کلمه «الیوم»
شیعه در اینجا یک بیانی دارد که مدعی است هم مضمون آیات آنرا تأیید میکند و هم تاریخ . پس مطلب در دو قسمت باید بحث شود یکی اینکه مضمون آیات تأیید میکند و دیگر اینکه تاریخ تأیید میکند .
اگر بخواهیم قسمت دوم را بحث کنم یک مسئله تاریخی خیلی مفصلی است . اغلب کتابهایی که در این مورد نوشتهاند بیشتر روی این جهت تکیه کردهاند که از جنبه تاریخی و از جنبه حدیثی ثابت بکنند که آیه : « الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون و الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا »در غدیر خم نازل شده است . کتاب الغدیر همین مطلب را ثابت میکند .
نقل روایت اینست که پیغمبر اکرم در بازگشت از حجة الوداع هنگامی که به غدیر خم که نزدیک جحفه است رسیدند ، قافله را متوقف و اعلام کردند که میخواهم درباره موضوعی با مردم صحبت کنم . ( این آیهها نیز در آنجا نازل شد ) بعد دستور داد که منبری برایش درست کنند . از جحاز شتر و چیزهای دیگر مرکز مرتفعی ساختند . حضرت رفت بالای آن و مفصل صحبت کرد : « الست اولی بکم من انفسکم ؟ » قالوا بلی . آنگاه فرمود : « من کنت مولاه فهذا علی مولاه » . بعد از این بود که این آیه نازل شد : « الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی».
استدلال شیعیان یکی از جنبه تاریخی است که میگویند وقتی ما میبینیم در لفظ آیه : « الیوم اکملت لکم دینکم »این مطلب نیست که امروز کدام روز است ، به تاریخ و شأن نزولها مراجعه میکنیم . در نتیجه میبینیم ( روایات) نه یکی ، نه دوتا و نه ده تا، بلکه به طور متواتر میگوید این آیه در روز غدیر خم نازل شد که پیغمبر ( ص ) علی ( ع ) را به جانشینی خودش نصب کرد .
ولی ما میخواهیم ببینیم آیا قرائنی که در خود آیه هست نیز همین را که تاریخ تأیید میکند ، تأیید مینماید یا نه ؟ آیه اینست : « الیوم یئس الذین کفروا من دینکم » امروز ( یا بگوئیم آن روز ) کافران از دین شما مأیوس شدند . این را ما ضمیمه میکنیم به یک سلسله آیات دیگری در قرآن که مسلمین را تحذیر میکند ، میترساند و میگوید کافران دائما نقشه میکشند و دوست دارند که شما را از دینتان برگردانند و علیه دینتان اقدامات میکنند . هم راجع به اهل کتاب دارد و هم راجع به غیر اهل کتاب : « ود کثیر من اهل الکتاب لو یردونکم من بعد ایمانکم کفارا حسدا من عند انفسهم». (سوره بقره ، آیه . 109( پس از یک طرف ما میبینیم که )خداوند( در آیاتی از قرآن گوشزد میکند که کفار طمع بستهاند به از بین بردن دین شما ، و از طرف دیگر میبینیم در آن آیه میگوید ولی امروز دیگر مأیوس شدند ، از امروز دیگر فعالیت کافران علیه دین شما به پایان رسید « فلا تخشوهم »دیگر از ناحیه آنها بیمی نداشته باشید « و اخشون »از من بترسید.
مسأله ولایت و امامت حضرت علی (ع) در کلام رسول خدا(ص)
پیغمبر اکرم (ص) مسأله ولایت حضرت علی(ع) را در جاهای متعدد بیان کرده است . تنها در غدیر خم نبوده و این را در کتابهای امامت نوشتهاند . جمله : « انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی » را حضرت در [ جریان ] تبوک فرمود . و یا جمله : « لا عطین الرایة غذا رجلا یحب ا... و رسوله و یحبه ا... و رسوله » را که مقام علی ( ع ) را تثبیت میکند ، حضرت در خندق بیان نمود.
در اوایل بعثت بود که خطاب به قریش فرمود : هر کس از شما اول کسی باشد که با من بیعت میکند ، او وصی و وزیر ( و حتی وصی و وزیر و خلیفه ) من خواهد بود و چنین شخصی علی ( ع ) بود . قرآن هم همینطور است ، در یک جا و دو جا نیست . تنها مسئلهای که هست اینست که چرا قرآن کریم اسم نبرده است ؟ چون به عقیده ما که قائلیم در قرآن تحریفی صورت نگرفته یعنی چیزی از آن کم و یابدان افزوده نشده است ، هیچگاه اسم حضرت علی به صراحت نیامده بوده است . برای این مسئله دو جهت بیان کردهاند . یکی اینکه قرآن یک راه و روشی دارد و آن اینست که در موضوعات همیشه میخواهد مطلب را به صورت اصل بیان کند نه به صورت فردی و شخصی ، و این خودش یک مزیتی است در قرآن . مثلا در مسئله « الیوم اکملت لکم دینکم »کفار به این دلیل مأیوس شدند که همیشه میگفتند تا این ( پیغمبر ) هست نمیشود کاری کرد ، وقتی بمیرد دیگر تمام میشود . این ، آخرین نقطه امید مخالفین پیغمبر بود . وقتی که دیدند پیغمبر اکرم تدبیر بقاء امت را هم کرد که بعد از من تکلیف چیست، مأیوس شدند .
این مطلب [ که چرا قرآن این موضوع را به اسم بیان نکرده است ] را اینطور پاسخ میگویند که اولا بنای قرآن بر اینست که مسائل را به صورت اصل بیان بکند و ثانیا پیغمبر اکرم یا خدای تبارک و تعالی نمیخواست در این مسئلهای که بالاخره هوا و هوسها دخالت میکند ، مطلبی به این صورت طرح شود گو اینکه [ صورت طرح شده را هم ] اینها آمدند به صورت توجیه و اجتهاد و این حرفها گفتند که نه ، مقصود پیغمبر چنین و چنان بوده است .
یعنی اگر آیهای هم به طور صریح [ در این خصوص وجود داشت ، باز آنرا توجیه میکردند ] . پیغمبر ( ص ) در گفتار خودش به طور صریح گفت : « هذا علی مولاه » دیگر از این صریحتر چه میخواهید ؟ ! ولی خیلی فرق است میان گفتار پیغمبر با این صراحت را زمین زدن و آیه قرآن را با وجود کمال صراحت اسمی در آن ، همان روز اول بعد از وفات پیغمبر زمین زدن .
شاید سرّ اینکه قرآن این آیات را با قرائن و دلائل ذکر کرده اینست که هر آدم بیغرضی مطلب را بفهمد ولی نخواسته مطلب را به صورتی در آورد که آنهایی که میخواهند تمرد بکنند ، تمردشان به صورت تمرد در مقابل قرآن و اسلام در آید . کانه میخواهد بگوید : آنها که به هر حال تمرد میکنند پس تمردشان به شکلی در نیاید که به معنی طرد قرآن در کمال صراحت باشد ، اقلاً یک پردهای بتوانند برایش درست کنند. اینست که ما میبینیم آیه تطهیر را در وسط آن آیات قرار میدهد ولی هر آدم فهیم و عاقل و مدبر و متدبری میفهمد که این ، چیز دیگری است. آیه : « الیوم اکملت» را آنطور قرار میدهد و آیه : « یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک » را اینطور. آیات دیگر در این زمینه نیز به گونهای هستند که فکر و اندیشه را بر میانگیزد برای اینکه انسان بفهمد که در اینجا چیزی هست ، و بعد هم به کمک نقلهای متواتر قضیه ثابت میشود . مثل آیه : « انما و لیکم ا... و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکوه و هم راکعون». هم تصریح نکرده است تصریحی که تمرد از آن نزد دوست و دشمن تمرد از قرآن شمرده شود ، و هم تفصیح کرده است یعنی طوری بیان نموده که هر آدم بی غرضی میفهمد که در اینجا یک چیزی هست و اشاره به یک قضیهای است . « الذین یؤتون الزکوه و هم راکعون »در حال رکوع زکات میدهند « یک امر معمولی نیست. یک قضیه استثنایی است که اتفاقا رخ میدهد . این قضیه چه بوده است ؟ میبینیم همه اعم از شیعه و سنی گفتهاند که این آیه درباره علی بن ابیطالب است .
رمزی که برای این کار هست هم از اشاره خود آیه قرآن استفاده میشود و هم در روایات ائمه ما به همین مطلب اشاره شده است و آن اینست که در میان تمام دستورات اسلامی هیچ دستوری نبوده است مثل مسئله خاندان پیغمبر و امامت امیرالمؤمنین و خصوصیت خاندان پیغمبر که اینهمه کم شانس اجرا داشته باشد به این معنا که به دلیل تعصباتی که در عمق روح مردم عرب وجود داشت ، آمادگی بسیار کمی برای این مطلب به چشم میخورد . با اینکه به پیغمبر اکرم راجع به امیرالمؤمنین دستور میرسید ، حضرت همیشه این بیم و نگرانی را داشت که اگر بگوید ، منافقینی که قرآن پیوسته از آنها ناممیبرد میگویند ببینید ! ( به اصطلاح معروف ) دارد برای خانواده خودش نان میپزد . در صورتی که رسم و شیوه پیغمبر ( ص ) در زندگی این بود که در هیچ موردی برای خودش اختصاص قائل نمیشد و اخلاقش این بود و دستور اسلام هم همین بود که فوق العاده اجتناب داشت از اینکه میان خودش و دیگران امتیاز قائل بشود و همین جهت عامل بسیار بزرگی بود برای موفقیت پیغمبر اکرم (ص) این مسئله ( یعنی ابلاغ اینکه جانشین من علی ( ع ) است ) امر و دستور خدا بود اما پیغمبر ( ص ) میدانست که اگر آنرا بیان بکند عدهای ضعیف الایمان که همیشه بودهاند خواهند گفت ببینید ! دارد برای خودش امتیاز درست می کند. در آیهای که قبلا عرض کردم نیز همین مطلب را که از داخل مسلمین بیم هست ولی از خارج بیم نیست میبینیم .
دلایل تعلل حضرت علی(ع) در پذیرش حکومت بعد از عثمان
مسأله ای که مطرح است این است که چرا بعد از کشته شدن عثمان که مردم برای بیعت با حضرت علی (ع) به درب خانه ایشان هجوم آوردند ایشان در ابتدا از پذیرش این منصب سر باز زدند؟ پاسخ این سؤال را می توان از سخنان حضرت علی(ع) دریافت. وقتی آمدند با حضرت بیعت کنند فرمود : « دعونی و التمسوا غیری فانا مستقبلون امرا له وجوه و الوان » مرا رها کنید بروید دنبال کس دیگری که ما حوادث بسیار تیرهای در پیش داریم (تعبیر عجیبی است) ، کاری را در پیش داریم که چندین چهره دارد یعنی آنرا از یک وجهه نمیشود رسیدگی کرد، از وجهههای مختلف باید رسیدگی کرد . بعد میگوید : «ان الافاق قد اغامت و المحجة قد تنکرت » ( نهج البلاغه خطبه 91 ) خلاصه راه شناخته شدهای که پیغمبر تعیین کرده بود الان نشناخته شده ، فضا ابر آلود گردیده است . و در آخر میگوید و لکن من اگر بخواهم بر شما حکومت کنم « رکبت بکم ما اعلم » آن طوری که خودم میدانم عمل میکنم نه آنطور که شما دلتان میخواهد.
این مطلب نشان میدهد که امیرالمؤمنین این مطلبی را که از نظر تاریخی نیز بسیار قطعی است ، کاملاً روشن میدیده که الان با زمان بعد از پیغمبر زمین تا آسمان فرق کرده یعنی اوضاع ، عجیب تغییر کرده و خراب شده است. و این جمله را امام برای اتمام حجت کامل میگوید چون مسئله بیعت کردن قول گرفتن از آنهاست که پیروی بکنند. مسئله بیعت این نیست که اگر شما بیعت نکنید من دیگر خلافتم باطل است. بعد از عثمان که اوضاع به کلی دگرگون شده بود و به قول خودش آینده داشت چندین چهره نشان میداد و مردم نیز میخواستند که علی ( ع ) آن طوری که آنها دلشان میخواهد عمل کند ، به ایشان بگوید که من اگر حکومت را در دست بگیرم ، آن طوری که خودم میفهمم عمل میکنم نه آن گونهای که شما دلتان بخواهد . پس [ این سخنان امیرالمؤمنین ] معنایش این نبود که حضرت [ حکومت را ] رد کرد بلکه میخواست اتمام حجت کامل کرده باشد.